کپی شد
حکومت فاطمیان
فهرست
چکیده مقاله حکومت فاطمیان
اصطلاح فاطمیان بيانگر آن است که آنان منسوب به فاطمه زهرا (عليها السلام) هستند؛ ولی در باره صحت این نسبت، میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد.
خاستگاه خاندان فاطمی شهر مدینه است. حکومت فاطميان را فردى به نام ابو محمد عبيداللّه المهدى (متوفّاى ٣٢٢ ق) تأسيس نمود. این حکومت در سال ٢٩٢ هجرى در مغرب (مراکش) آغاز، و در سال 362، با تصرف مصر و شام، بخش بزرگی از جهان اسلام را متصرف شد و تا سال 567، حکومت مقتدری داشت و سرانجام پس از فراز و نشیبهای زیاد در سال 567، توسط ايوبيان (صلاح الدین ایوبی)، برچيده شد.
فاطمیان از شیعیان اسماعیلیه بودند و بر مناطق وسیعی از سرزمینهای غرب جهان اسلام فرمان میراندند. آنان به طور کلی، چارچوب تعالیم اعتقادی اسماعیلیانِ نخستین را حفظ کردند و همانند اَسلاف و پیشینیان خود، بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند، ولی بر خلاف اسماعیلیان نخستین که تأکید بر باطن و حقایق مکتوم در آن داشتند، اسماعیلیان فاطمی، ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر میدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب میشماردند.
شناسنامه حکومت فاطمیان
خلفای فاطمی با احتساب حکومت ادریسیان، دومین دودمان خلفای شیعی هستند، آنان بر مناطق وسیعی از سرزمینهای غرب جهان اسلام فرمان میراندند و با عنوان عبیدیان نیز شناخته میشدند.
فاطمیان از اسماعیلیان مبارکه هستند، که بر این باور بودند محمد بن اسماعیل؛ نوه امام صادق (علیه السلام)، از دنیا رفته و امامت در فرزندان وی ادامه یافته است. حکومت فاطميان را فردى به نام ابو محمد عبيداللّه المهدى (متوفّاى ٣٢٢ ق) تأسيس نمود. این حکومت در سال ٢٩٢ هجرى در مغرب (مراکش) آغاز، و در سال 362، با تصرف مصر و شام، بخش بزرگی از جهان اسلام را متصرف شد و تا سال 567، حکومت مقتدری داشت و سرانجام در سال 567، توسط ايوبيان (صلاح الدین ایوبی)، برچيده شد.[1]
وجه نامگذاری حکومت فاطمیان
با توجه به برخی از ادعاها، فاطمیان از فرزندان و نسل فاطمه زهرا (عليها السلام) بودند؛[2] بر این اساس به فاطمیان شهرت یافتند. اصطلاح فاطمیان بيانگر آن است که آنان منسوب به فاطمه زهرا (عليها السلام) هستند، ولی در باره این وجه نامگذاری ديدگاههاى مختلفى ابراز شده است.[3]
نسب فاطمیان
در منابع تاریخی، نسب اولین خلیفه فاطمی اینگونه آمدهاست:
بر حسب اعتقاد رسمىِ فاطمیان، نیاکان خلفاى فاطمى؛ یعنی امامان اسماعیلىه، از نسل محمد بن اسماعیل بودهاند، ولى هیچگاه نام دقیق آنها را مشخص نکردند. بعدها آنان سلسله نسبى براى خود درست کردند و نسل عبیدالله المهدى را با عبارت «عبیدالله بن حسین بن احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق» تصحیح کردند. عبیدالله در نامهاى به اسماعیلیان یمن خود را از نسل عبدالله افطح دانسته و خویش را اینگونه معرفی کرد: «على بن حسین بن احمد بن عبدالله بن جعفر الصادق (علیه السلام)» ، ولى القائم بامرالله؛ خلیفه دوّمِ فاطمیان، آنرا نپذیرفته و خود را از نسل محمد بن اسماعیل دانست.
ابن رزّام و اخو محسن و به پیروى از این دو نفر، بسیارى از نویسندگان، نسب خلفاى فاطمى را از نسل میمون قدّاح از شاگردان امام سجاد (علیهالسلام) دانسته و نسب علوى آنها را منکرند. اشاعره[4] و زیدیان[5] نیز دیدگاه ابن رزّام را پذیرفته و نسب علوى آنها را منکرند. عباسیان نیز که رقیب اصلى فاطمیان بودند، در طى دو مرحله در تواریخ 402 و 444 قمری سندى مبنى بر عدم نَسَب فاطمیان تنظیم و آنرا به امضاء علماى وقت رساندند. در سال 402 هـ، علم الهدی سیدمرتضى نیز از امضاکنندگان بود، ولى نسبشناسان معروف شیعه، متمایل به پذیرش نسب علوى خلفاى فاطمى هستند. ابن عنبه در عمدة الطالب و الفصول الفخریه مىنویسد: «در نسب خلفاى مصر اختلاف شدیدى بین نسبشناسان وجود دارد…، ولى آنچه مخالفان در طعن نسب ایشان گفتهاند، صحیح نیست… و صحت نسب ایشان به حقیقت نزدیکتر است و برخى نسبشناسان یقین به نسب علوى ایشان دارند..».[6] [7]
ملیت فاطمیان
با عنایت به این که خاستگاه جدِّ بزرگِ خاندان فاطمی؛ یعنی امام صادق (علیه السلام)، شهر مدینه است،[8] و فرزندان او در این شهر به دنیا آمده و رشد و نمو کردهاند، معلوم میشود که ملیت خاندان فاطمی، منطقه حجاز یا همان عربستان سعودی امروز است.
البته نکته قابل ذکر این است که بعد از تشکیل سلسله فرمانروایی فاطمیان، توسط عبیدالله المهدی (بنیانگذار سلسله فاطمیون) در سال 292 هـ. ق، آرام آرام دودمان فاطمی، ملیت آفریقایی و مصری پیدا کرده و مرکز حکومت خود را، در کشور مصر امروزی قرار دادند.
زبان فاطمیان
با نگاهی به ملیت و نژاد خاندان فاطمی میتوان دریافت، همانطور که ملیت آنها حجاز و عراق، و نژاد آنها در اصل، عرب است و در مناطق عربنشین زندگی میکردهاند؛ زبان آنان نیز عربی بوده و به این زبان سخن میگفتند.
مذهب فاطمیان
فاطمیان از شیعیان اسماعیلیه بودند که بر مناطق وسیعی از سرزمینهای غرب جهان اسلام فرمان میراندند. دوران طولانی حکومت فاطمیان به ترویج و تقویت مذهب تشیع در شمال آفریقا به خصوص در کشور مصر انجامید. در این دوران مراکز بزرگی؛ مانند جامعة الأزهر برای آموزش علوم اسلامی با گرایش اسماعیلیه تاسیس شد و آثار مهم این مذهب نگاشته شد. فاطمیان در دوره حکومت خود با استفاده از نهاد دعوت و ارسال داعیان (مبلغان مذهب اسماعیلی) به سرزمینهای دور و نزدیک، موفق به رواج تشیع اسماعیلی در نقاط مختلفی از جهان اسلام؛ مانند یمن، هند و مناطق شرقی ایران شدند.[9]
تاریخ پیدایش و پیشینه حکومت فاطمیان
نظر به اینکه پیدایش فاطمیان و حكومت و دولتشان، از زمان قیام ابو محمد عبيداللّه المهدى بود؛ بر این اساس پیشینه پیدایش آن را نیز باید در زمینههای قیام وی جستوجو نمود. حکومت فاطمیان که در مغرب یا همان مراکش کنونی واقع در شمال آفریقا تأسیس شد، هسته اصلی نیروهای نظامی آن را قبایلی از بربرهای این مناطق تشکیل میدادند که توسط یکی از داعیان اسماعیلی به نام حسین بن احمد بن زکریا مشهور به «ابوعبدالله شیعی»، به مذهب اسماعیلیه گرویده بودند. ابوعبدالله شیعی که در اصل یمنی بود، در سال ۲۸۰ قمری به افریقیه[10] سفر کرد تا به تبلیغ مذهب اسماعیلی در این دیار بپردازد. در آن سالها، یمن یکی از مراکز اصلی دعوت اسماعیلیان بود و رهبری این دعوت را «ابن حوشب» بر عهده داشت که مبلغان زیادی به نقاط دور و نزدیک سرزمینهای اسلامی میفرستاد. ابوعبدالله شیعی نیز به فرمان ابن حوشب به افریقیه رفت و توانست گروهی از قبایل کتامه را که خود، بخشی از قبیله بزرگ صنهاجه به شمار میرفتند، به کیش اسماعیلی درآورد.[11]
دعوت ابوعبدالله شیعی همزمان با سالهای زوال قدرت حکومت اغلبیان بود که از سال ۱۸۴ق زیر نظر خلفای عباسی، قدرتی نیمه مستقل در مغرب تشکیل داده بودند. در سال ۲۹۷ق، قبیله کتامه به رهبری ابوعبدالله شیعی بر اغلبیان شوریدند و بر شهر مهم رقاده حاکم شدند. ابوعبدالله شیعی با غلبه بر اغلبیان به سوی غرب حرکت کرد و با شکست دادن حکومت بنیمدرار و رستمیان و غلبه بر شهر سجلماسه، حکومت تازهای بنا کرد و با آزادی ابو محمد عبيداللّه المهدى از زندان[12] او را به مقام خلافت رساند.[13]
فرازهای حکومت فاطمیان
فاطمیان از زمان تأسیس حکومت در آفریقا و زمان اوجشان در مصر تا زمان انحطاط و انقراضشان، فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه کردهاند. یکی از عوامل مهم ضعف فاطمیان، برخی از دعواهای خانوادگی بر سر قدرت بود که موجب تجزیه و تضعیف اقتدارشان در مناطق تحت نفوذشان شدهاست که در نهایت موجب انحطاط، تضعیف و از دست دادن حکومتشان شده است.
فاطمیان در مغرب
در دوران خلافت سه خلیفه نخست فاطمی؛ یعنی ابو محمد عبيداللّه المهدى (۲۹۷-۳۲۲ق)، القائم بامر الله (۳۲۲-۳۳۴ق)، المنصور بالله (۳۳۴-۳۴۱ق) و نیمی از خلافت معز لدین الله (341-365ق)، بیشترین توجه خلفای فاطمی معطوف به تثبیت قدرت و سرکوب مخالفان داخلی و شورش قبایل و نیز کشورگشایی در غرب آفریقا بود و قلمرو حکومت آنان محدود به افریقیه بود.
از مهمترین شورشهایی که حکومت نوپای فاطمی با آن مواجه شد، شورش فردی از خوارج اباضی مذهب به نام ابایزید ملقب به صاحبالحمار بود. شورش وی در زمان امارت دومین خلیفه فاطمی، قائم بامر الله، آغاز و تا زمان خلافت منصور بالله ادامه داشت. قیام این گروه تا حدی گسترده شد که بر قیروان، رقاده و بسیاری از شهرهای زیر سلطه فاطمیان دست یافتند و شهر مهدیه را در سال ۳۳۳ قمری محاصره کردند و به نام عبدالرحمن اموی؛ حاکم اندلس خطبه خواندند؛ ولی فاطمیان بعد از گذشت یک سال توانستند بر آنان غلبه کنند.[14]
در زمان خلیفه چهارم فاطمی، معز لدین الله (۳۴۱-۳۶۵ق/۹۳۱-۹۷۵م.) فاطمیان توانستند قدرت خود را در مغرب تثبیت کنند. فرمانده سپاه او به نام جوهر توانست بقایای خارجیان صفریه، بنی مدرار و ادریسیان را از شمال آفریقا بیرون و بعد از سلطه کامل بر سرزمینهای غربی به سوی شرق و مصر حرکت کند.[15]
حکومت فاطمیان در مصر
پیش از تسلط کامل فاطمیان بر سرزمینهای غربی آفریقا، آنان تلاشهایی برای فتح مصر صورت دادند؛ از جمله در زمان ابو محمد عبيداللّه المهدى، بعد از غلبه بر بَرْقَه، مدتی اسکندریه را نیز تصرف کردند، اما موفق به غلبه بر مصر نشدند.[16]
درگذشت کافور اخشیدی[17] در مصر موجب آشفتگی امور، قحطی و هرج و مرج شده بود و شرایط را از نظر اجتماعی برای پیروزی فاطمیان و پذیرش آنان از سوی مردم مصر آماده کرد؛[18] ازاینرو هنگامی که جوهر؛ فرمانده سپاه فاطمیان در زمان معز لدین الله، در سال ۳۵۸ قمری به فسطاط، پایتخت مصر وارد شد، بزرگان مصر از او استقبال کردند.[19] جوهر نیروهای خود را در محلی در نزدیکی فسطاط مستقر کرد که بعدها شهر قاهرة المعزیة در آن بنا گردید. معز خلیفه فاطمی، چهار سال بعد در سال ۳۶۲ ق به مصر رفت و در قاهره ساکن شد.[20]
با ورود فاطمیان به مصر، سیاست مذهبی فاطمیان بر اساس آزاد گذاشتن غیر اسماعیلیان در اجرای شعائر خود و نیز ترویج تدریجی مناسک اسماعیلی ادامه یافت.[21] با این حال مظاهر اندیشه و عمل اسماعیلی در مناطقی که فتح میشد به اجرا در میآمد؛ مانند خطبه خواندن به نام ائمه (علیهم السلام) و تغییر در اذان یا اجرای مناسکی؛ مانند مراسم خاکسپاری مطابق با عقیده شیعه.
گستره دعوت حکومت فاطمیان در شرق
با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یک اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در 407 ق، پس از به حکومت رسیدن معز بن بادیس زیری در افریقیه، اکثریت سنی مذهب افریقیه، این اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه قتل عام کردند و تا چندی پیش از 440 ق که بنی زیری (خاندان معز بن بادیس زیری)، برای همیشه در خطبهها نام عباسیان را جایگزین فاطمیان کردند، دیگر تقریباً هیچ گروه اسماعیلی در افریقیه باقی نمانده بود. حتی مصر، پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنی دائمی برای اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر؛ هشتمین خلیفه فاطمی، صحنه بحرانهای سیاسی و نظامی و اقتصادی متعددی شد که آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود، در حالی که در همین زمان، خلافت فاطمی به موفقیتهای مهم در مناطق شرقی دست یافته، و حتی توانسته بود در کوتاه زمانی عراق را نیز تحت سیطره خود گیرد.[22]
انحطاط و ضعف در حکومت فاطمیان
در بحبوحه قدرت فاطمیان، خلیفه فاطمی زمام تمام امور را شخصا در دست داشت و بر قوای سه گانه؛ یعنی اداره امور مملکت، سلسله مراتب دینی و سپاه نظارت میکرد، ولی از زمان مرگ «الحاکم بامر الله» (375 – 411 ق)، امرای نظامی، روز به روز بر قدرت خود در برابر امرای کشوری و شخص خلیفه میافزودند.[23] در نیمه دوم خلافت فاطمیان، قدرت و نفوذ وزرا (امرای نظامی) به تضعیف خلافت فاطمی انجامید. در این دوران وزرا امور خلافت را بر عهده گرفتند و افزون بر امر و نهی بر خلیفه، گاه با نصب خلیفه ناتوان، به قدرت خود میافزودند. در این شرایط هنگامی که وزارت را فردی قوی بر عهده داشت، اوضاع به شکل موقّت سر و سامان مییافت و با از میان رفتن او درگیری برای تصاحب منصب وزارت، دربار فاطمیان را دچار کشمکشهای طولانی بر سر قدرت میکرد. بدر الجمالی از مشهورترین وزرای دوران فاطمیان است که در زمان مستنصر به وزارت رسید و بعد از یک دوره آشفتگی که طی آن در مدت ۹ سال، ۴۰ وزیر به قدرت رسیدند و عزل شدند، برای مدت طولانی مقتدرانه وزارت کرد و اوضاع مصر را سر و سامان داد. بعد از او، پسرش افضل، ۲۷ سال منصب وزارت را در دست داشت تا این که به فرمان آمر کشته شد. بعد از مرگ افضل، بار دیگر تغییر مکرّر وزرا و توطئههای درباریان و نظامیان برای به دست آوردن منصب وزارت از سر گرفته شد.
از زمان خلافت «حافظ»، فاطمیان دچار ضعف و درگیریهای شدید داخلی شدند. در این زمان وزرا و حکام مناطق مختلف قیام میکردند و در نصب و برکناری خلفا نقش داشتند. در سال ۵۴۸، نورالدین زنگی؛ حاکم محلی شام، شیرکوه و صلاح الدین ایوبی را به مصر فرستاد. با ورود شیرکوه به قاهره، «عاضد»؛ خلیفه وقت فاطمی او را وزیر خود کرد و بعد از مرگ شیرکوه، صلاح الدین ایوبی وزیر شد. صلاح الدین ایوبی، نهادهای خلافت فاطمی را تضعیف و تشیع را محدود کرد و علمای سنی را به قدرت رساند و سرانجام در محرم سال ۵۶۷ قمری در حالی که هنوز چند روزی به مرگ آخرین خلیفه فاطمی (عاضد) باقی مانده بود، دستور داد در قاهره به نام خلیفه عباسی خطبه بخوانند.[24]
انشعابات در فاطمیان
هنگام مرگ المستنصر، امیرالجیوش (افضل بدر الجمالی) که در مقام وزارت، اقتداری تمام داشت، با مسئله انتخاب خلیفه جدید مواجه شد. در یک طرف «نزار» پسر «المستنصر» قرار داشت که جوانی بود برومند و قبلا به ولایتعهدی المستنصر برگزیده شده بود، و در طرف دیگر برادر نزار؛ «مستعلی» جای داشت که جوانی بود بی یاور و پشتیبان، ولی اگر به خلافت می رسید کاملا متکی به حامی نیرومند خویش، امیر الجیوش میگشت. با ملاحظه چنین وضعی، «افضل»، دختر خود را به عقد ازدواج مستعلی درآورد و چون المستنصر مرد، (به جای نزار که ولیعهد بود) داماد خود را به خلافت برگزید.[25] وی توانست در قاهره برای مستعلی بیعت گرفته و او را در سال ۴۸۷، با لقب «المستعلی بالله» به خلافت بگمارد.[26]
این اقدام بیسابقه، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدی مواجه ساخت و اسماعیلیان که تا آن زمان نهضت واحدی را تشکیل میدادند، به زودی به دو شاخه اصلی مستعلیه و نزاریه منقسم شدند. در اواخر سال ۴۸۸ق/۱۰۹۵م، نزار همراه یکی از پسرانش به دستور مستعلی در زندان به قتل رسید.[27]
افتراق در جماعت اسماعیلیه به این دو شاخه که از همان ابتدا رقبای متخاصم یکدیگر شدند، به تضعیف کلی و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید. اکثر اسماعیلیان مصر و تمامی جماعت اسماعیلی یمن و گجرات هند و بسیاری از اسماعیلیان شام امامت مستعلی را پذیرفتند، ولی گروه بزرگی از اسماعیلیان شام و تمامی اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالاً بدخشان و ماوراءالنهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول کردند. در قرون بعدی، مستعلیان و نزاریان به ترتیب در قسمتهای غربی و شرقی دنیای اسلام به بسط دعوتهای مستقل خود پرداختند و مسیرهای مذهبی – سیاسی کاملاً جداگانهای را طی کردند.
با قتل جانشین مستعلی؛ الآمر باحکام الله در ۵۲۴ ق/۱۱۳۰م، مستعلیان با بحران جدیدی مواجه شدند که منجر به انشعاب مستعلیه به دو شاخه حافظیه و طیبیه گردید.
آمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندی به نام طیب شده بود که تنها پسر او بوده است،[28] اما در وقایع پس از مرگ آمر، عملاً نامی از طیب در میان نیست. عموزاده آمر، ابوالمیمون عبدالمجید که عضو ارشد خانواده فاطمیان، و مدعی قدرت بود، پس از یک سال کشمکش با مخالفان، بر مسند حکومت قرار گرفت. او که ابتدا با عنوان ولیعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربیع الاخر ۵۲۶، مدعی خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدین الله را برای خود برگزید.[29] از آنجا که پدر حافظ، امامت و خلافت نیافته بود، ادعای وی با اشکالاتی مواجه میگردید؛ از اینرو، وی بر آن شد تا برای تبیین مشروعیت امامت و خلافت خود، دست به تنظیم سجلی زند که از طریق آن بتواند خود را جانشین به حق آمر قلمداد کند. این سجل به موارد مختلفی در تاریخ اسلام و فاطمیان استناد داشت و به طور اخصّ متذکر میشد: همانگونه که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) عموزاده خویش حضرت علی (علیه السلام) را وصی و جانشین خود قرار داده بوده، آمر نیز شخصاً عموزادهاش حافظ را به جانشینی برگزیده بوده است.[30]
امامت حافظ مورد تأیید رسمی مرکز دعوت مستعلیه در قاهره قرار گرفت و اکثر اسماعیلیان مستعلی در مصر و شام، و گروهی از مستعلیان یمن که حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهای حافظیه و مجیدیه اشتهار یافتند.
از طرف دیگر، گروههایی از مستعلیان مصر و شام، و شمار کثیری از مستعلیان یمن ادعاهای حافظ را باطل دانستند و امامت طیب را پذیرفتند که ابتدا با نام آمریه، و پس از تأسیس دعوت مستقل طیبی در یمن، به طیبیه شهرت یافتند.
جدایی طیبیان
بعد از مرگ مستنصر در سال 487 هـ، اکثریت اسماعیلیان به امامت مستعلى پایبند مانده و وى را به عنوان امام پذیرفتند. از این تاریخ تا قتل آمر در سال 524 هـ به دوران مستعلوى معروف است. بعد از قتل آمر در سال 524 هـ به دست فدائیان نزارى، انشقاق طیبّى – حافظى در درون اسماعیلیه حاصل مى گردد. در سال 429 هـ، «على بن محمد صلیحى»، رهبر دعوت در یمن، توانست سلسله «صلیحیون» را تأسیس کند که چون از فاطمیان تبعیت مىکردند، دست نشانده آنها بودند. بعد از على صلیحى، پسرش «مکرم احمد» جانشین پدر شد. همسر وى سیده حرّه؛ دختر احمد صلیحى، زنى زیرک و کاردان بود و به او «ملکه سیده» مىگفتند. به علت بعضى از مشاورههاى این زن، اکثر نواحى یمن به دست صلیحیون افتاده بود و به همین خاطر شهر عدن، جزئى از مهریّه وى بود. مکرّم در سال 477 هـ از دنیا رفت و حکومت صلیحیون به دست ملکه سیده افتاد. در سال 487 هـ، وى به خاطر روابط دوستانهاش با قاهره، از مستعلى طرفدارى کرد و چون اسماعیلیان هند نیز از یمن تبعیت مىکردند، امامت مستعلى را پذیرفتند. در این دوران یحیى بن ملک (م 520) داعى یمن بود. در سال 524 هـ، که آمر کشته شد، ملکه سیده ادعا کرد که آمر در نامهاى به وى، تولد طیّب فرزند خود را به تاریخ ربیع الثانى 524 هجرى خبر داده است و طیب در زمان مرگ پدر حدود شش ماه داشته است. بنابراین ادعاى پسر عموى آمر، عبدالمجید مبنى بر قطع نسلِ امامان فاطمى صحیح نبوده و طیّب امام برحق است و عبدالمجید که با لقب الحافظ لدین الله بر تخت نشسته، غاصب است. با این ادعاى ملکه سیده، یمنىها و هندیان با عنوان طیبى راه خود را از فاطمیان جدا کردند. پس «طیبیه» که در ابتدا آمریه نامیده میشدند، کودک نوزاد آمر را که طیب نام داشت، به جانشینی آمر به امامت شناختند و ادعای حافظ و جانشینان او در سلسله فاطمی را بر امامت رد کردند.
به غیر از ادعاى ملکه سیده، کسى از طیب خبرنداشته و خود طیبیان نمىدانند که بر سر طیب چه آمده است؛ بنابر برخى روایات، اصلا فرزندى به نام طیب وجود نداشته و بنابر برخى روایات دیگر، وى بعد از تولد، توسط عبدالمجید به قتل رسید. این گفتهها را طیبیان نپذیرفته و قائلند تعدادى از نائبان خاص آمر، وى را مخفى کرده و در خفا مىزیسته است؛ لذا قائل به غیبت وى شده و مىگویند: چون سلسله امامت تا روز قیامت ادامه دارد و مىدانیم که طیب به دنیا آمده است و حضور امام در زمین، در هر عصرى لازم است؛ بنابراین یا طیب غایب شده و در غیبت به زندگى ادامه داده و اکنون نیز به مشیّت الهى زنده است تا وقت ظهورش برسد، یا این که در خفاء از دنیا رفته است و امامت در نسل وى ادامه یافته و هر وقت مصلحت باشد، امامى از نسل وى ظهورخواهد کرد، که این اندیشه دوم در بین طیبیان مطرح است و آن را پذیرفتهاند.[31]
پیدایش دروزیان
دروز، فرقهای از باطنيه (اسماعیلیه) هستند که عقایدشان سرّی است. پیرامون فرقه دروزیه، نوشتهای که بتوان به آن اعتماد نمود وجود ندارد؛ زیرا دروزیه گروهی نیست که باورهایش را منتشر کند تا محقق بتواند مطالب مورد اعتمادش را از آن بگیرد، بله مستشرقان پیرامون این گروه چیزهایی نوشتند که قابل اعتماد نیست، اما کلیاتش این است که اسماعیلیه یک فرقه بیش نبودند که برخی به دلیل قول به الوهیت الحاكم باللَّه؛ امام یازدهمشان، موجب انشقاق اسماعیلیه شدند که امروزه به دروزیه شهرت یافتند.
الحاكم بالله از حمزة بن علي فارسی که ملقّب به درزی بود خواست تا به کشور شام برود و مسؤولیت دعوت اسماعیلیه را برعهده بگیرد و مقرّش را «وادي التيم» قرار دهد، و او را به سيد هادی ملقب نمود. درزی در اندک مدتی توانست اسماعیلیه را در آن منطقه گسترش دهد تا این که به او خبر رسید که حاکم از دنیا رفته و پسرش ظاهر جای او نشسته است، اما با این حال، درزی مرگ امام حاكم را نپذیرفت، بلکه ادعا کرد که او غائب است و منتظر برگشت او بود و این جدایی در سال 411 هـ اتفاق افتاد.[32]
دوران خلافت الحاکم بالله به دلیل سیاستهای تعصبآلود وی در ترویج مذهب اسماعیلی در تاریخ فاطمیان متمایز است. حاکم، قوانین سختگیرانهای برای محدود کردن اهل ذمه، یهودیان و مسیحیان وضع کرد. او سیاستهای سختگیرانه را درباره اهل سنت نیز برقرار کرد. سب و لعن صحابه و خلفا را رواج داد و مخالفان مذهبی را آزار و شکنجه کرد.[33] این سختگیریها به گسترش مخالفتها دامن زد و به شورش اهل سنت به رهبری ابو رکوه ولید در سال ۳۶۹ انجامید.[34] حاکم که در تاریخ فاطمیان به خلیفهای بیثبات با رفتارهای متناقض مشهور است، مدّتی بعد سیاستهای سختگیرانه خود را محدود کرد و بار دیگری آزادی بیشتری به آنان داد. سیاستهای مذهبی سختگیرانه حاکم بالله از سوی جانشینانش ادامه نیافت.
الحاکم بالله در سال ۴۱۱ ناپدید شد و سرنوشتش نامعلوم ماند. هنوز الحاکم ناپدید نشده بود که نظریه تازهای بین گروهی از طرفدارانش ایجاد شد که به زبان حسن بن حیدرةالاخرم یکی از داعیان اسماعیلی بیان شد و آن حلول روح الهی در الحاکم بود. الاخرم به سرعت از سوی مخالفان کشته شد و بعد از او حمزه بن علی بن احمد و بعد محمد بن اسماعیل درزی این اندیشه را پی گرفتند و از الوهیت الحاکم سخن راندند. درزی مورد تعقیب قرار گرفت و به شام گریخت و فرقهای از اسماعیلیه را پی افکند که به دروزیه مشهور شدند.[35]
فرقه حافظیه
حافظیه که به «مجیدیه» نیز معروف بودند، عبدالمجيد بن أبى القاسم؛ پسرعموی آمر و معروف به «الحافظ لدين الله (467-544 هـ)» و خلفای فاطمی بعدی را پس از آمر به امامت شناختند. آنها که قدرت را در قاهره بهدست گرفته بودند، بیشتر اسماعیلیان مصر و شام را با خود همراه کردند و در یمن نیز پشتیبانانی پیدا کردند؛ اما حافظیه مدت زمان زیادی بعد از سقوط خلافت فاطمی در ۵۶۷ هـ ق باقی نماندند.[36]
پايان خلافت فاطميان
در سال پانصد و پنجاه و پنج هجری با خلیفه فاطمی؛ «عاضد» در حالى كه كودكى بيش نبود بيعت شد؛ ازاينرو وزرا و امرا به اداره دولت وى پرداختند.
چون وضع دولت به سبب كمى سنّ خليفه، رو به اضطراب و پريشانى رفته، وزرا و امرا بناى اختلاف نهاده بودند، اسدالدّين شيركوه؛ عموى صلاح الدّين يوسف بن ايّوب به مصر روى آورد. در اين سفر صلاح الدّين از روى كراهت با عموى خود به مصر رفت، ولى عمر اسدالدّين شيركوه چندان دوام نيافت و زندگى را بدرود گفت. آنگاه عاضد در سال پانصد و شصت و چهار هجری، «صلاح الدّين» را به وزارت خويش برگزيد، و خلعتهاى وزارت را به او ارزانى داشت.
پس از آن صلاح الدّين بر دولت تسلّط يافت، و به هر يک از خويشان خود كه نزدش آمده بودند، اقطاعاتى با ارزش بخشيد، و دست اطرافيان عاضد را كوتاه كرد، و خود شخصاً حكومت را در دست گرفت. پس از چندى عاضد بيمار شد، و بيماريش رو به فزونى نهاد، و در سال پانصد و شصت و هفت درگذشت. در اين وقت مردم درباره شخصى كه بايد نامش در بالاى منابر به عنوان خلافت برده شود بىرغبتى نشان دادند، تا آنكه روز جمعه فرا رسيد و مردى عجمى[37] بالاى منبر رفته خطبه خواند، و نام مستضيء[38] را به خلافت برد و كسى به گفته او اعتراضى ننمود.
از آن پس همچنان در مصر خطبه به نام عباسيّان خوانده شد، و دولت فاطميّان يکباره از سرزمين مصر برافتاد، و صلاحالدّين يوسف بن ايّوب با استقلال و بدون وجود رقيب و منازع به حكومت مصر پرداخت، هركس از خويشان عاضد را كه به فکر خلاف افتاد، به زندان افكند، و دست روى خزاين و اموال انداخت. از جمله اموال مذكور كوه ياقوت بود كه شانزده مثقال وزن داشت. ابن اثير مورّخ میگويد: من كوه ياقوت را ديدم و آن را وزن كردم. نيز از آن جمله دسته خنجرى از زمرّد بود كه طولش چهار انگشت و عرضش يک بند انگشت بود. نيز طبلى در محلّ نشستن عاضد يافتند و گمان كردند آن طبل براى بازى آنجا نهاده شده است؛ ازاينرو عاضد را مسخره نمودند، و يكى از ايشان آنرا دور انداخته شكست، سپس پى بردند كه طبل مزبور براى درمان قولنج آنجا نهاده شده است، و از شكستن آن پشيمان شدند.[39]
گستره حکومت فاطمیان
حکومت فاطمیان در آغاز در مغرب (مراکش کنونی) تأسیس شد. آنان پس از مدتی بر سراسر شمال آفریقا و مصر و شام و یمن غلبه یافتند و نفوذ خود را تا حجاز گستراندند و بر بخشهایی از دریای مدیترانه حاکم شده و سیسیل را تصرف کردند.[40]
شخصیتهای برجسته حکومت فاطمیان
افراد بسیاری در حکومت فاطمیان نقش مؤثر داشتند. برخی در تأسیس آن ایفای نقش کرده و برخی نیز در تداوم و ابقای آن اثرگذار بودهاند. در ادامه برخی از آنان معرفی میشوند.
بنیانگذار حکومت فاطمیان
بر اساس منابع اسماعیلی، عبیدالله مهدی (از امامان ظاهر اسماعیلیه)، در سال 259 یا 260 هـ در عسکر مکرم[41] متولد شد، سپس پدرش به سلمیه[42] منتقل شد و او در آنجا رشد کرد و جانشین پدرش گردید. وی مدت هشت سال تحت سرپرستی عمویش ابو علی بود که بعدها پدر همسرش نیز گردید و فرزندش، قائم، از دختر عمویش متولد شد. دعوت اسماعیلیان در زمان او از سلمیه به مناطق مختلف پراکنده گردید.[43]
ابن حوشب و ابوعبدالله شیعی، مهمترین داعیان اسماعیلی در یمن و افریقیه[44] بودند. ابوعبدالله شیعی پس از آنکه در حج خود را به قبیله کتامه نزدیک کرد، به همراه آنان به افریقیه رفت و کار دعوت را با شدت تمام ادامه داد.[45]
خلفای حکومت فاطمیان
حکومت فاطمیان از سال 297 هجری قمری در مغرب (مراکش کنونی) شروع شده و در سال 358 هـ به مصر منتقل شده و در سال 567 هـ نیز سقوط نموده است. در این مدت در مجموع، 14 نفر از فاطمیان به حکومت رسیدند که به اسامی و تاریخ آغاز و پایان خلافت آنها به ترتیب اشاره میشود:
خلفای فاطمی در مغرب:
١ـ عبيداللّه المهدى، متوفّاى ٣٢٢هـ.
٢ـ القائم بامر اللّه، متوفّاى ٣٣٤هـ.
٣ـ المنصور، متوفّاى ٣٤١هـ.
خلفای فاطمی در مصر:
٤ـ المعز لدين اللّه، متوفّاى ٣٦٥ هـ (وى به سال ٣٦٢ هـ بر قاهره تسلط يافت ومرکز خلافت فاطميان را از مهديه به مصر انتقال داد، و بدين ترتيب به نفوذ قدرت اخشيديان و عباسيان در مصر خاتمه داده شد).
٥ـ العزيز باللّه، متوفّاى ٣٨٦هـ.
٦ـ الحاکم بأمر اللّه، متوفّاى ٤١١هـ.
٧ـ الظاهر لاعزاز دين اللّه، متوفّاى ٤٢٧هـ.
٨ـ المستنصر باللّه، متوفّاى ٤٨٧هـ. دوران حکومت وى بسيار طولانى بود و قريب شصت سال به طول انجاميد. ذهبى گفته است: هيچ خليفه و فرمانروايى را سراغ ندارم که اين مقدار حکومت کرده باشد.
٩ـ المستعلى باللّه، متوفّاى ٤٩٥هـ.
١٠ـ الآمر باحکام اللّه، متوفّاى ٥٢٤هـ. وى در پنج سالگى به حکومت رسيد و چون فرزندى نداشت، پس از وى پسر عمويش به حکومت رسيد.
١١ـ الحافظ لدين اللّه، متوفّاى ٥٤٤ هـ (عبدالمجيد بن محمد بن المستنصر پسر عموى الآمر بود).
١٢ـ الظافر باللّه، متوفّاى ٥٤٩هـ.
١٣ـ الفائز بنصر اللّه، متوفّاى ٥٥٥هـ.
١٤ـ العاضد لديناللّه، متوفّاى ٥٦٧ هـ (وى عبداللّه بن يوسف بن الحافظ لدين اللّه بود).[46]
داعیان مهم فاطمیان
یکی از نهادهای مهم در مذهب اسماعیلیه و حکومت فاطمیان، «دستگاه دعوت» است. دستگاه دعوت که وظیفه آموزش مذهب اسماعیلیه و تبلیغ آن در مناطق مختلف را بر عهده داشت، در دوره خلافت فاطمیان ساختار منظمی یافت و فعالیتهای موثری داشت؛ به طوری که مبلغان مذهب اسماعیلی در این دوران، توانستند در سرزمینهای دوردست نیز گروههایی از نوکیشان اسماعیلی پدید آوردند. رئیس سازمان دعوت، معمولاً بالاترین مرجع دینی فاطمیان و همان قاضی القضات بود که با عنوان باب یا باب الابواب و نیز داعی الدعات شناخته میشد. این فرد را امام انتخاب میکرد و او وظیفه انتخاب سایر داعیان را داشت.[47]
فاطمیان، جهان غیر اسماعیلی را به دوازده بخش با نام جزیره تقسیم کرده بودند و برای هر جزیره، یک داعی بزرگ انتخاب میکردند که با عنوان حجت شناخته میشد. جزایر الارض عبارت بودند از: سرزمینهای عرب، روم، صقالبه، نوب، خزر، هند، سند، زنج، حبش، چین، دیلم (ایران) و بربر. بعد از حجت در هر جزیره، داعیانی قرار داشتند که بر اساس اهمیت و حدود اختیارات و وظایف به داعی بلاغ، داعی مطلق و داعی محدود تقسیم میشدند. داعیان نیز دستیارانی داشتند که به داعی مطلق و داعی محدود یا محصور تقسیم میشدند. این سازمان که با عنوان مراتبالدعوة شناخته میشد؛ یک الگوی آرمانی بود که به طور کامل اجرا نمیشد و برخی از سلسله مراتب آن، همیشه خالی بود.[48]
در زمان ششمین خلیفه فاطمی؛ الحاکم بأمر اللّه (۳۸۶-۴۱۱ق)، دعوت اسماعیلیان فاطمی رونق قابل ملاحظهای پیدا کرد و بیش از پیش در خارج از قلمرو فاطمیان، خاصه در عراق و ایران، اشاعه یافت؛ داعیان فاطمی که در دارالعلم و جامعة الازهر و مراکز دیگر در قاهره تعلیم مییافتند، مرتباً به مناطق مختلف در داخل و خارج از مرزهای دولت فاطمی گسیل میشدند که به برخی از آنان اشاره میشود:
حمیدالدین کرمانی:
معروفترین داعی فاطمی در آن زمان در سرزمینهای شرقی، حمیدالدین احمد بن عبدالله کرمانی (۴۱۱ق)، فیلسوفی برجسته بود که با زبانها و اصول عقاید مسیحیان و یهودیان، و مکتوبات مقدس آنان آشنایی کامل داشت و در مناظرات بین ادیان، متکلمی توانا بود.
در زمینه مباحثات داخلی اسماعیلیه نیز، کرمانی در کتاب الریاض خود اختلافنظرهای میان داعی نسفی و داعی ابوحاتم رازی را مرور کرده، و به طور کلی از موضع ابوحاتم که تأکید بر اهمیت شریعت داشته است، دفاع کرده، و نظریات اباحی نسفی را مورد حمله شدید قرار داده است. وی در مهمترین اثر خود، راحة العقل، نه تنها به طور کامل و منظم به تبیین جوانب مختلف کلامی و فلسفی تفکر اسماعیلیان فاطمی پرداخته است، بلکه نظریات جدیدی را نیز ارائه کرده که مهمترین آنها جهانشناسی نوافلاطونی اسماعیلی خاصی است، متأثر از تفکر فیلسوفان اسلامی که پیرو مکتب فارابی بودهاند. [49]
مؤید شیرازی:
در زمان خلافت مستنصر، در عراق و ایران و ماوراءالنهر، دعوت اسماعیلیه بیش از پیش گسترش یافت. مشهورترین داعی این دوره المؤید فیالدین شیرازی بود که پدرش ریاست دعوت را در فارس بر عهده داشت. المؤید توانست ابوکالیجار مرزبان (۴۱۵-۴۴۰ ق)، حاکم بویهای فارس، و شماری از صاحب منصبان دیلمی او را نیز به مذهب اسماعیلی درآورد. اثر بازمانده از وی، المجالس المؤیدیه، شامل مباحث مختلفی در کلام و فلسفه و فقه و تأویل و دیگر علوم، نمایانگر اوج شکوفایی تفکر اسماعیلیان فاطمی است.[50]
ناصرخسرو:
از دیگر داعیان مهم فاطمی در این دوره، ناصرخسرو (۴۸۱ ق)، شاعر و فیلسوف و سیاح معروف است که به مقام والایی در سلسله مراتب دعوت رسید و دعوت فاطمی را در خراسان رهبری کرد. ناصرخسرو که دعوت را از مقر اولیه فعالیتش در بلخ به نیشابور و دیگر نواحی خراسان گسترش داد، برای مدتی نیز به طبرستان رفت و در طبرستان و دیگر نواحی دیلم، جماعتی پرشمار را به مذهب اسماعیلی درآورد که آنها نیز امامت مستنصر فاطمی را پذیرفتند.[51]
وی به هنگام تنگنا، چندگاهی به دره یُمگان[52] پناه برد. یمگان در آن زمان جزو قلمرو یکی از امرای مستقل بدخشان؛ علی بن اسد قرار داشت که اسماعیلی بود و با ناصرخسرو مناسبات دوستی داشت.
ناصرخسرو برخی از آثار مهم مذهبی و فلسفی خود؛ مانند زاد المسافرین (تألیف در ۴۵۳ ق) و جامع الحکمتین (تألیف در ۴۶۲ ق) را نیز در همانجا تدوین کرد. او در سالهای اقامت اجباری در یمگان همچنان به اشاعه دعوت اسماعیلیه اشتغال داشت و روابط خود را با داعی المؤید و مرکز دعوت در قاهره حفظ کرده بود. بر اساس سنتهای محلی، اسماعیلیان بدخشان که برای ناصرخسرو، ارج خاصی قائل هستند و آثار اسماعیلی وی؛ مانند وجه دین و شش فصل را حفظ کردهاند، وی را بنیانگذار دعوت اسماعیلیه در بدخشان و نواحی مجاور میدانند.[53]
داعیان یمن
در یمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعالیتهای دعوت، به رهبری عبدالله بن عباس شاوری و داعیان دیگر به طور محدود ادامه داشت و طی آن دوره، یکی از حکام محلی یمن، عبدالله بن قحطان یعفوری چند سالی (۳۷۹-۳۸۷ ق) مذهب اسماعیلی را پذیرا شده بود.
صلیحیون
در سال ۴۲۹ ق، داعی علی بن محمد صُلیحی که با مرکز دعوت اسماعیلیه در قاهره در تماس بود، در منطقه کوهستانی مسار خروج کرد و سلسله اسماعیلی صلیحیون را بنیان نهاد. صلیحیون که ریاست دعوت اسماعیلیه در یمن را بر عهده داشتند، حدود یک قرن، تا ۵۳۲ ق، بر بخشهای مهمی از آن سرزمین به نیابت از فاطمیان حکومت کردند و اقتدار خود را تا اندازهای به مناطق مجاور، مانند عمان و حضرموت و بحرین نیز بسط دادند.
داعی ادریس، وقایع دولت صلیحی و تجدید حیات دعوت اسماعیلیه در یمن در زمان مستنصر را در جلد هفتم عیون الاخبار – که هنوز به صورت دستنویس باقی مانده است – وصف کرده، و عمرة بن علی حکمی، مورخ و شاعر مشهور یمنی نیز مطالب مهمی در این زمینه در تاریخ الیمن (قاهره، ۱۹۶۷م) آورده است.[54]
روابط نزدیک بین فاطمیان و صلیحیون در مکتوبات و نامههای متعددی که مستنصر به علی بن محمد صلیحی و جانشینان وی فرستاده، در کتاب السجلات المستنصریة، به خوبی انعکاس یافته است.
صلیحیون نقش مؤثری در بسط دعوت اسماعیلیه به هندوستان نیز ایفا کردهاند و در نتیجه فعالیت داعیانی که مرتب از یمن به هند گسیل میشدند، جماعت اسماعیلی جدیدی در گجرات هند پدیدار گشت.[55]
بر اساس روایات سنتی اسماعیلی مربوط به ظهور این جماعت، نخستین داعی اسماعیلی به نام عبدالله در سال ۴۶۰ ق از یمن به کمبی، مهمترین بندر گجرات، فرستاده شده بوده است. داعی عبدالله که از جانب داعی لَمَک بن مالک حمّادی – مسئول اجرایی دعوت در یمن – به گجرات فرستاده شده بود، به زودی، شمار بسیاری از اهالی آنجا، از جمله حکام محلی را به کیش اسماعیلی درآورد. جماعت اسماعیلی گجرات که در نیمه دوم قرن ۵ ق به وجود آمد، همچنان مناسبات نزدیک خود را با یمن حفظ کرد و در قرون بعدی، گجرات پایگاه اصلی اسماعیلیان مستعلوی طیبی (بُهرهها) گردید که هنوز در آنجا حائز اهمیتند.
تجدید حیات دعوت اسماعیلیه در یمن، و گسترش آن به گجرات، تا حدودی با منافع تجاری فاطمیان و تمایل آنان به توسعه روابط اقتصادی خود با هند از مسیر بحر احمر و بندر عیذاب نیز ارتباط داشته است.[56]
ویژگیهای حکومت فاطمیان
یکی از ویژگیهای مهم حکومت فاطمیان، مذهب حاکمانشان است که بر مذهب شیعه اسماعیلیه بودند که نزدیک به سیصد سال بر مناطق بسیاری حکومت داشتند.[57] از دیگر ویژگیهای آنان، تجمل گرایی برخی از حاکمان فاطمی بود.
توصیف ناصر خسرو از قصر سلطان فاطمی در قاهره
ناصر خسرو در سفرنامه خود، در وصف قصر سلطان فاطمی در قاهره مینویسد: «و قصر سلطان میان شهر قاهره است و همه حوالی آن گشاده، که هیچ عمارت بدان نپیوسته است و مهندسان آن را مساحت کردهاند برابر شهرستان میافارقین است و گرد بر گرد آن گشوده است و هر شب هزار مرد پاسبان این قصر باشند: پانصد سوار و پانصد پیاده که از نماز شام، بوق و دهل و کاسه میزنند و گرد میگردند تا روز و چون از بیرون شهر بنگرند قصر سلطان چون کوهی نماید، از بسیاری عمارات و ارتفاع آن، اما از شهر هیچ نتوان دید، که باروی آن عالی است و گفتند که در این قصر، دوازده هزار خادم اجریخواره است، و زنان و کنیزکان خود که داند، الّا آنکه گفتند: سیهزار آدمی در آن قصر است و آن دوازده کوشک است و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین… و در زیر زمین دری است که سلطان، سواره از آنجا بیرون رود و از شهر بیرون، قصری ساخته است که مخرج آن رهگذر در آن قصر است و آن رهگذر را همه سقف محکم زدهاند، از حرم تا به کوشک و دیوار کوشک از سنگ تراشیده ساختهاند، که گویی از یک پاره سنگ تراشیدهاند، و منظرها و ایوانهای عالی برآورده و از اندرون دهلیز دکانها بسته.»[58]
آثار و اقدامات تاریحی حکومت فاطمیان
عصر فاطمیان، از دورههای با شکوه تمدن اسلامی شناخته میشود. جز دورانهایی از بحران اقتصادی و خشکسالی، مصرِ عصر فاطمیان، اقتصادی پر رونق و صنعت و تجارتی پیشرفته داشت. علاقه خلفای مصر به مظاهر شکوه و جلال، به توسعه هنرهای تزیینی و معماری یاری رساند. سفرنامه ناصرخسرو، حکیم و شاعر ایرانی که در عصر فاطمیان به مصر سفر کرد، یکی از منابع بسیار مهمی است که شهرهای مصر را آبادان و زیبا توصیف کرده و از رونق بازارها و صنایع خبر داده و عظمت معماری قصرهای سلاطین مصر را در اثرش منعکس کرده است.[59]
بهطورخلاصه، آثار و اقدامات تاریخی فاطمیان را، میتوان در دو بخش مورد بحث قرار داد:
- آثار و اقدامات تاریخی خاندان فاطمیان به صورت کلی، به نحوی که شامل همه خلفا و کارگزاران فاطمیان شود.
- آثار و اقدامات تاریخی خلفا و کارگزاران فاطمیان به صورت تفکیک شده و مستقل از یک دیگر.
به طور کلی میتوان گفت: آثار و اقدامات تاریخی فاطمیان، شامل امور فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و خصوصاً عمرانی میشود، که هر کدام باید در جای خود مورد بحث قرار گیرد.
تفکرات و اندیشههای حکومت فاطمیان
اسماعیلیان فاطمی به طور کلی چارچوب تعالیم اعتقادی اسماعیلیانِ نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف و پیشینیان خود، بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولی بر خلاف اسماعیلیان نخستین که بر باطن و حقایق مکتوم در آن تأکید داشتند، اسماعیلیان فاطمی ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر میدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب میشمردند؛ از این رو، نزد اسماعیلیانِ فاطمی، دسترسی به «حقیقت» بدون «شریعت» امکانپذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند.[60] در نتیجه، دعوت فاطمی رسماً مواضع اباحی قرامطه را که تأکید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را نفی میکردند، باطل میدانست.
علمای فاطمی آثار بسیاری در زمینههای علوم ظاهری و علوم باطنی، و علم تأویل تألیف کردند، ولی به علم تفسیر هیچگونه توجهی نداشتند و در آن زمینه تنها به تعالیم امامان خود اکتفا می کردند.[61]
اسماعیلیان فاطمی بینش ادواری اسماعیلیانِ نخستین را درباره تاریخ مذهبی بشر حفظ کردند، ولی به علت آنکه فاطمیان، مدعی امامت بودند، به تدریج تغییراتی در نظریه اَسلاف خود در زمینه امامت پدید آوردند. به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاریخ؛ یعنی دوره اسلام، شمار امامان آن دوره را مورد تجدیدنظر قرار دادند، به طوری که تداوم نامحدود در امامت و وجود بیش از 7 امام در دوره اسلام امکانپذیر گردد. اسماعیلیان فاطمی معتقد بودند که در آخرالزمان یکی از امامان اسماعیلی از اعقاب محمد بن اسماعیل و مستنصر فاطمی به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرین دوره تاریخ بشر خواهد بود.[62]
جهانشناسی اخوان الصفا نیز همانند نظامهای نسفی و دیگر داعیان قرمطی آن زمان، مبتنی بر فلسفه نو افلاطونی بوده است. رسائل اخوان الصفا، هیچگونه تأثیری بر ادبیات دوره فاطمی برجا نگذاشت و مؤلفان اسماعیلی آن دوره نیز اشارهای به این اثر عظیم ندارند؛ ولی از حدود دو قرن بعد از زمان تألیف، این رسائل اهمیت ویژهای در آثار اسماعیلیان طیبی در یمن پیدا کرد.[63]
اندیشههای شیعی فاطمیان
خلفاى فاطمى در انتشار مذهب و شعائر شيعه اهتمام داشتند. جرجى زيدان مىگويد: «خلفاى فاطمى از جمله فرمانروايانى هستند که در همه چيز از فرمانروايان عباسى پيروى نمودند، فقط در امور دينى با آنان مخالفت شديد داشتند و به فتواى ائمه شيعه (علیهم السلام) رفتار مىکردند. يعقوب بن کلس، وزير العزيز باللّه فاطمى، کتابى درباره فقه اسماعيلى تأليف کرده که برابر با نصف صحيح بخارى بود و به چندين فصل و باب تقسيم مىگشت، و خود وزير آن را تدريس مىکرد، و هر کس آن کتاب را فرا مىگرفت جايزه دريافت مىنمود. العزيز باللّه براى ٣٥ فقيهى که در مجلس درس وزير حاضر مىشدند ماهانه مقرر داشت، و اگر کسى غير از کتاب وزير، کتاب فقه ديگرى مىخواند مورد تعقيب قرار مىگرفت. وقتى الظاهر (در سال ٤١١ هجرى)، خليفه شد دستور داد که در مصر فقط کتاب «مختصر الوزير» و «دعائم الإسلام» خوانده شود و به حافظان اين کتب جايزه داده شود».[64]
آنان در تعظيم شعاير شيعه اهتمام بسيار نمودند؛ از آن جمله روز عاشورا را تعطيل عمومى اعلان کرده و به سوگوارى و عزادارى پرداختند، تا آن جا که گاهى شخص خليفه با پاى برهنه در جمع عزاداران حاضر مىشد و همه سوگواران را اطعام مىکرد. همچنين روز غدير خم (هيجدهم ذى الحجة) را به عنوان عيد عمومى اعلام کردند، و رجال حکومتى و مردم معمولى در مجلس خليفه حاضر مىشدند و خطيب، خطبهاى را که پيامبر (صلی الله علیه و آله) در غدير خم خوانده بود، بازگو مىکرد. در آن روز، مراسم عقد و عروسى برگزار مىشد و فقيران مورد اِنعام قرار مىگرفتند و از طرف خليفه و رجال حکومتى، مبالغ هنگفتى به عنوان عيدى پرداخت مىشد. نظير اين مراسم در مواليد پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، امام على، فاطمه، امام حسن و امام حسين (عليهمالسلام) نيز برگزار مىشد.
برخى گفتهاند: فاطميان در زمان خلافت الحافظ لدين اللّه (متوفّاى ٥٤٤، پسرعموى الآمر باحکام اللّه) و وزارت ابى على الافضل، به مذهب اماميه اثناعشرى گرويدند، ولى پس از کشته شدن وزير در سال ٥٢٦، بار ديگر به مذهب اسماعيليه روى آوردند. در هر حال مذهب اماميه در عصر آنان با هيچ مانعى مواجه نبود، و بر هر دو احتمال امامى و اسماعيلى بودن فاطميان، شواهدى وجود دارد، گرچه برخى امامى بودن آنان را ارجح دانستهاند.[65]
ادعای مهدویت عبیدالله مهدی
عبیدالله مهدی برای آنکه بتواند مهدویت خود را ثابت کند، لازم بود اصلاحاتی در عقیده اسماعیلیان ایجاد کند. اسماعیلیان نخستین، در اصل فقط به هفت امام اعتقاد داشتند که آخرین آنها محمد بن اسماعیل، قائم منتظر و ناطق هفتم بود.[66] اما در سال 286 هـ، عبیدالله که از موقعیت خود مطمئن بود، به طور آشکار برای خود و اسلاف خود که پس از محمد بن اسماعیل نهضت را رهبری کرده بودند، ادعای امامت و مهدویت کرد.
توضیح مطلب اینکه ابن حوشب و ابوعبدالله شیعی، مهمترین داعیان اسماعیلی در یمن و افریقیه[67] بودند. ابوعبدالله شیعی پس از آنکه در حج خود را به قبیله کتامه نزدیک کرد، به همراه آنان به افریقیه رفت و کار دعوت را با شدت تمام ادامه داد.[68] وی که برای عبیدالله مهدی دعوت میکرد، برای جلب قبیله کتامه، احادیثی جعل کرد تا آنان را به مهدی معتقد نماید و به آنها گفت: «در روایات آمده است زمانی که مهدی قیام میکند گروهی از نیکان اهل زمانه او را یاری میکنند. آنان قومی هستند که نامشان مشتق از کتمان است، پس شما اهل کتامه آن قوم هستید».[69]
علاوه بر ابوعبدالله، سایر داعیان نیز وعده ظهور مهدی را به مردم میدادند. ابن حوشب در یمن به مردم گفت: ظهور مهدی نزدیک است، باید آماده خروج باشید. جمعی از اهل عراق به ایشان پیوستند، قوی حال شدند و اموال را بین خود تقسیم نمودند.[70] وفاداری اسماعیلیان یمن به عبیدالله تا سال 299هـ، تداوم یافت. در این سال، فردی به نام «ابن فضل»، پس از تصرف صنعا، شریعت را ملغی اعلام کرد و خویشتن را مهدی خواند. او حتی برای جلب نظر ابن حوشب تلاش کرد، اما موفق نشد. موقعیت او دیری نپایید و با مرگ ابن فضل، جنبش او از هم پاشید و بار دیگر اسماعیلیان یمن به مهدویت عبیدالله گرویدند.[71]
موفقترین داعی عبیدالله، ابوعبدالله شیعی بود. او پس از آن که نیروی کافی به دست آورد، به عبیدالله نامه نوشت و او را به افریقیه دعوت کرد. حاکم سجلماسه،[72] عبیدالله را دستگیر و زندانی نمود، اما ابوعبدالله به کمک وی آمد و او را آزاد ساخت و موقع بیعت به مردم می گفت: این مولای شما است، این مهدی است با او بیعت کنید. عبیدالله دستور داد تا نام او را در خطبه بخوانند. وی در تمام بلاد به مهدی امیرالمؤمنین ملقب شد. [73]
چون عبیدالله به خلافت رسید. دست ابوعبدالله و برادرش ابوالعباس را از قدرت کوتاه کرد، تا آنجا که ابوالعباس منکر مهدویت او شد؛ سرانجام هر دوی آنها، به واسطه نفوذ زیادشان، به قتل رسیدند. این عمل باعث قیام اهل کتامه شد و آنان طفلی را به عنوان مهدی به حکومت برداشتند و گمان میکردند که به او وحی میشود. عبیدالله پسرش قائم را به سرکوبی آنان فرستاد.[74]
پیش از تشکیل دولت فاطمی اسماعیلی، فعالیتهای مبلغان اسماعیلی باعث شده بود تا آرزوی آمدن یک مهدی در همه جا گسترده شود. داعیان اسماعیلی به مردم اطمینان میدادند که مهدی موعود یکی از جانشینان اسماعیل خواهد بود که اینک در خفا به سر میبرد، اما به زودی با فتح و پیروزی در عالم ظاهر خواهد شد، اکنون مؤمنان باید در حال تقیه به سر برند و دوستی و بیعت خود را با امام موعود از حکمرانان زمان بپوشانند، مبادا تعقیب و آزار آنان، مذهبشان را از میان بردارد. با این همه، هر وقت که از آنها خواسته شود امام را با پول و سلاح یاری کنند.[75]
آثار علمی حکومت فاطمیان
اسماعیلیان در دوره فاطمی تا ۴۸۷ ق، خلافت و دولت مستقل و نیرومندی از خود یافتند و دعوت و تفکر و ادبیات اسماعيليه را به اوج شکوفایی رسانیدند. در همین دوره بود که داعیان اسماعیلی، رسالههای بسیاری در کلام، فلسفه، فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنی، و علم تأویل تألیف کردند و دعوت اسماعیلی را در قلمرو فاطمیان، و همچنین در خارج از مرزها تا ماوراءالنهر و هندوستان گسترش دادند. به ویژه، پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور کلی در زمینه ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامی نیز نقش مهمی ایفا کردند.[76]
آثار فرهنگی حکومت فاطمیان
افزون بر مرکز علمی – فرهنگی جامعة الازهر، که در دوره فاطمیان ساخته شد، در این دوره مراکز علمی – فرهنگی دیگری نیز ساخته شدهاست. از جمله حاکم بامر الله در سال ۳۹۵ ق، مرکزی را به نام «دارالحکمة» بنا کرد که دانشمندان علوم مختلف در آن به آموزش میپرداختند. قصر خلفا که با کتابخانههای بزرگ تجهیز شده بود نیز محل رفت و آمد دانشمندان و برگزاری مجالس علمی و ادبی بود.
در عصر فاطمیان، کتابخانهها نیز رونق بسیار یافت. کتابخانه قصر خلافت در قاهره به نام «خزانة الکتب» از مهمترین این کتابخانهها بود. منابع گوناگون، تعداد کتابهای این کتابخانه را از صد هزار تا یک میلیون جلد برشمردهاند و گفتهاند که در این کتابخانه تنها ۱۲۲۰ نسخه از کتاب تاریخ طبری موجود بود.[77] دیگر کتابخانه بزرگ مصر، کتابخانه متعلق به دارالحکمة بود که کتابخانه «دارالعلم» نام داشت.[78] در دوران فاطمیان، همچنین رصدخانههایی ساخته شد؛ از جمله رصدخانه «الحکامی» که در زمان حاکم بامر الله تأسیس شد.
مراکز علمی فاطمیان، اگرچه در اصل به تعلیم آیین اسماعیلی میپرداختند؛ ولی به دلیل تسامح مذهبی، شهرت بسیاری در جهان اسلام یافته و دانشمندان اهلسنت نیز در آن به تعلیم پرداختند.[79]
تأسیس دانشگاه الأزهر مصر
تأسیس جامع (دانشگاه) الأزهر مصر به دوران حکومت فاطمیان باز میگردد. این دانشگاه چون تاجی بر سر افتخارات فاطمیان میدرخشد. بنیانگذار جامع الأزهر، «جوهر کاتب صقلی»؛ سردار نیرومند المعزّ لدین الله؛ چهارمین خلیفه فاطمی است که در پی فتح مصر، شهر قاهره را ساخت و مسجد الأزهر را نیز در جنب شرق و سوی قبله قصر خلیفه در میان محله ترک و دیلم بنا نهاد.[80] بنای الأزهر در 24 جمادی الاول سال 359 ق آغاز و در 7 رمضان 361 ق، پایان یافت و در همان ماه رمضان، نخستین نماز جمعه تسط ابو تمیم؛ المعزّ لدین الله در آن اقامه شد.[81]
برگزاری آئینهای شیعی
فاطمیان از مناسبتهای شیعی برای تبلیغ مذهب تشیع اسماعیلی استفاده میکردند[82] که برگزاری مراسم روز عاشورا، عید غدیر و عید ولادت امامان و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از جمله این موارد بود. مراسم عزاداری روز عاشورا در سال ۳۶۳ در زمان خلافت معز لدین الله برگزار شد و در زمان دیگر خلفا نیز ادامه یافت. در روز عاشورا بازارها تعطیل میشد و مردم همراه با صاحب منصبان مانند وزیر، داعی، اشراف و قاضی بعد از عزاداری در جامعة الازهر به سوی مشهد رأس الحسین (علیهالسلام) میرفتند و در آنجا به عزاداری و خواندن شعر و نوحه میپرداختند.[83] در این روز همچنین مردم به مزار امامزادگان مانند کلثوم و سیده نفیسه رفته و عزاداری میکردند.[84] مراسم عزاداری همچنین در قصر خلفا و با حضور خلیفه نیز برگزار میشد.[85]
فعالیت اقتصادی حکومت فاطمیان
از مهمترین ارکان اقتصاد عصر فاطمیان، رونق تجارت بود. مصر در دوران فاطمیان با نقاط مختلف جهان تجارت داشت. محصولات کشاورزی و کالاهای مصنوعی زیادی از هند و چین، از طریق دریای سرخ به مصر میرسید. تجارت با اروپا از طریق دریای مدیترانه و جزائر جنوب ایتالیا رونق بسیار داشت. اروپاییان و حکومت بیزانس از خریداران پارچههای مصری بودند.[86]
فاطمیان با ایجاد اماکنی برای تجارت و استراحت مسافران و تاجران خارجی، به رونق تجارت خارجی کمک کردند. از جمله این مراکز، هتلهای مخصوص اقامت تاجران خارجی بود که از اتاقهای متعدد تشکیل شده و انبار و حیاط داشتند.[87]
آثار سیاسی اجتماعی حکومت فاطمیان
اسماعیلیان با ورود به مصر «حی علی خیر العمل» را به اذان افزودند.[88] امامیه (شیعه اثنی عشری)، اسماعیلیه و زیدیه از این جمله به عنوان شعار در قیامها و تحرکات اجتماعی استفاده میکردند. در سال ۱۶۹ق حاکم مدینه وقتی در اذان صبح، جمله حی علی خیرالعمل را شنید، متوجه شد که حسین بن علی (شهید فخ) قیام کرده است و لذا از مدینه گریخت.[89]
یکی از بندهای اذان و اقامه که توسط اهل سنت حذف شد «حی علی خیرالعمل» است، ولی ابن نباح که مؤذن حضرت علی (علیه السلام) بود، در اذان خود «حی علی خیرالعمل» را گفت و حضرت علی (علیه السلام) از این کار وی تمجید نمود.[90]
کتابنامه مقاله حکومت فاطمیان
- ابن اثیر جزری، عزالدين ؛ الكامل في التاريخ؛ دار صادر – دار بيروت، بيروت، 1385ق/1965م.
- ابن تغری بردی، یوسف؛ النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة؛ مؤسسة المصریة العامة، مصر، بیتا.
- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد؛ تاریخ ابن خلدون (دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر)، تحقیق: خلیل شحادة؛ دار الفکر، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
- ابن دواداری، ابوبکر؛ کنز الدرر؛ به کوشش: منجد، صلاحالدین؛ قاهره، ۱۹۶۱م.
- ابن ظافر، علی؛ اخبار الدول المنقطعة؛ به کوشش: ا، فره؛ قاهره، ۱۹۷۲م.
- ابن عنبه، احمد بن علی؛ الفصول الفخریة فی اصول البریة؛ به اهتمام: محدث ارموی، جلال الدین ؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، تهران، ۱۳۶۳ش.
- ابن عنبه، احمد بن علی؛ عمدة الطالب في انساب آل ابیطالب؛ المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۰ق.
- ابن میسر، محمد؛ اخبار مصر؛ به کوشش: ایمن فؤاد سید؛ قاهره، ۱۹۸۱م.
- ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین؛ مقاتل الطالبیین؛ تحقیق: سید احمد صقر؛ دار المعرفة، بیروت، بیتا.
- ادریس بن حسن؛ عیون الاخبار و فنون الآثار؛ به کوشش: غالب، مصطفی؛ بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۸م.
- اشعری قمی، سعد بن عبدالله؛ المقالات و الفرق؛ مركز انتشارات علمي و فرهنگى، چاپ دوم، 1360 ش.
- اشعری، ابوالحسن علی؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین؛ بی نا، بی تا.
- ایوب، ابراهیم؛ تاریخ الفاطمی الاجتماعی؛ الشرکة العالمیة للکتب، لبنان، ۱۹۹۷م.
- بادکوبه هزاوه، احمد؛ «سیاستهای مذهبی فاطمیان در مصر در دوره اقتدار».
- مطالعات تاریخ فرهنگی، تهران، انجمن ایرانی تاریخ پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ، شماره ۳، پاییز ۱۳۸۹ش.
- برتلس، آ، ی؛ ناصر خسرو و اسماعیلیان؛ ترجمه: آرینپور، یحیی؛ تهران، ۱۳۴۶ش.
- ثابت بن سنان؛ اخبار القرامطة فی الاحساء الشام، العراق؛ تصحیح: شیری، علی، بینا، بیتا.
- چلونگر، محمدعلی؛ «مقایسه و تحلیل سیاستهای مذهبی فاطمیان در مغرب و مصر تا پایان الظاهر»؛ مجله پژوهشهای تاریخی اصفهان، دانشگاه اصفهان، شماره ۹، بهار ۱۳۹۰ش.
- دفتری، فرهاد؛ تاریخ و عقاید اسماعیلیه؛ ترجمه: بدرهای، فریدون؛ فرزان روز، تهران، ۱۳۸۶ش.
- دهخدا؛ لغتنامه دهخدا.
- ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب کلامی؛ درس دوازدهم و سیزدهم.
- سایت اسلام پدیا.
- سایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی.
- سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
- سایت واژه یاب.
- سایت ویکی شیعه.
- سایت ویکی فقه.
- سبحانی، جعفر؛ بحوث في الملل و النحل؛ مؤسسة النشر الاسلامى- مؤسسة الامام الصادق (علیه السلام)، چاپ گوناگون، قم، سال گوناگون.
- سیوطی، عبدالرحمن؛ حسن المحاظرة؛ محقق: ابراهیم، محمد ابوالفضل، بینا، بیتا.
- صدوق، محمد بن علی؛ من لا يحضره الفقيه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، قم، 1413 ق.
- صوری، محمد؛ القصیدة الصوریة؛ به کوشش: تامر، عارف، بینا، بیتا ،
- فرمانیان، مهدی؛ درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، بینا، بیتا
- قاضی نعمان؛ دعائم الاسلام، بینا، بیتا
- قاضی نعمان؛ رساله افتتاح الدعوة؛ تصحیح: القاضی، وداد،
- قلقشندی، احمد؛ صبح الأعشی؛ قاهره، ۱۳۳۱-۱۳۳۸ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ محقق/مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
- ماجد، عبدالمنعم؛ تاریخ الخلافة الفاطمیة؛ دارالفکر ناشرون و موزعون، عمان، ۲۰۱۱ م.
- مارشال هاجسن؛ فرقه اسماعیلیه؛ ترجمه: بدره ای، فریدون، بینا، بیتا.
- مستنصر بالله، معدّ؛ السجلات المستنصریة؛ به کوشش: عبدالمنعم ماجد؛ قاهره، ۱۹۵۴م.
- مشکور، محمدجواد؛ تاریخ شیعه و فرقههای اسلام؛ اشراقی، تهران، ۱۳۷۹ش.
- مظفر، محمد حسين؛ تاريخ الشيعة؛ دار الزهراء، بیروت، 1408 هـ.
- مقریزی، احمد بن علی؛ اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء؛ تصحیح: الشیال، جمال الدین، و محمد حلمی، محمد احمد؛ قاهره، ۱۹۶۷-۱۹۷۳م.
- مقریزی، احمد بن علی؛ إتّعاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء؛ وزارة الاوقاف، قاهره، ۱۴۱۶ق.
- مقریزی، احمد بن علی؛ الخطط؛ بولاق، ۱۲۷۰ق.
- مقریزی؛ المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار؛ بینا، ۱۴۱۸ق.
- ناصر خسرو؛ سفرنامه، بینا، بیتا.
- ناصرخسرو؛ دیوان؛ به کوشش: مینوی، مجتبی و محقق، مهدی؛ تهران، ۱۳۵۳ش.
- ناصرخسرو؛ زادالمسافرین؛ به کوشش: بذل الرحمان، محمد؛ برلین، ۱۳۴۱ق.
- ناصری طاهری، عبدالله؛ فاطمیان در مصر؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، ۱۳۹۰ش.
- نصیریان، یدالله؛ کافور اخشیدی و جایگاه او در حکومتهای اسلامی مصر؛ مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره 48، شماره 160، زمستان 1380.
- نوبختی، حسن بن موسی؛ فرق الشیعة؛ دار الاضواء، چاپ دوم، بيروت، 1404 ق.
- هالم؛ فاطمیان و سنتهای تعلیمی و علمی آنان، بینا، بیتا.
- همدانی، حسین؛ الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن؛ قاهره، ۱۹۵۵م.
- واکر، پلای؛ پژوهشی در یکی از امپراتوریهای اسلامی: تاریخ فاطمیان و منابع آن؛ ترجمه: بدرهای، فریدون؛ فرزان روز، تهران، ۱۳۸۳ش.
- سایت تبیان.
- ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، تصحیح: تدمری، عمر عبدالسلام، بینا، بیتا.
[1]. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم.
[3]. ر.ک: سایت اسلام پدیا، «فاطمیان».
[4]. مثل ابوبکر باقلانى در کشف الأسرار، غزالى در فضائح الباطنیة و خواجه نظام الملک در سیاستنامه.
[5]. محمد بن مالک یمنى در کشف الأسرار الباطنیة و محمد بن حسن دیلمى در قواعد عقائد آل محمد.
[6]. ابن عنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب في انساب آل ابیطالب، ص 265؛ ابن عنبه، احمد بن علی، الفصول الفخریة فی اصول البریة، به اهتمام: ارموی، جلال الدین محدث، ص 143 و 144.
[7]. فرمانیان، مهدی، درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص 73؛ برگرفته از سایت مکارم.
[8]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 472.
[9]. رک: ویکی شیعه.
[10]. افريقيه (efrīqiyye)، نام منطقۀ وسیعی از شمال قارۀ آفریقا در دورۀ اسلامی است. جغرافینويسان عرب بخشهایی از شمال آفریقا، بهویژه بخش شرقی ممالك بربر يا مغرب را افریقیه مینامیدند. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «افریقیه».
[11]. ابن اثیر جزری، عزالدين، الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۳۱ و 32.
[12]. عبیدالله در پی ادعای امامت با مخالفت عوامل خلافت عباسی و سایر گروههای اسماعیلی از جمله قرامطه مواجه شد و مورد تعقیب آنان قرار گرفت.زکرویه بن مهرویه یکی از داعیان اسماعیلی در شام قیام کرد و مناطقی از شام را تصرف کرد و به دنبال دستگیری عبیدالله برآمد. بدین ترتیب عبیدالله از شام خارج شد و به فلسطین، مصر، طرابلس و سپس مغرب سفر کرد و در سجلماسه به دست حکومت بنی مدرار (۱۶۸-۳۶۶ق.) دستگیر و بازداشت شد
[13]. همان، ص 47 و ۴۸؛ برگرفته از ویکی شیعه، «فاطمیان».
[14]. مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطمیین الخلفاء، ج ۱، ص ۷۵ – ۸۵؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج ۷، ص ۱۸ – ۲۳.
[15]. اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، ج ۱، ص ۶۸، ۷۱. ویکی شیعه.
[16]. مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، ج ۱، ص ۶۸، ۷۱.
[17]. کافور که در کتب تاريخ با عناوين: استاد، ابوالمسک و کافور اخشيدي مشهور است، نام و عنوان برده و غلامي خصي (خواجه) است که توسط برده فروشي از سودان به مصر آورده شد. اين غلام در اوایل سده چهارم (312 ق) به عنوان مملوک به خدمت ابوبکر محمدبن طغج فرغاني ملقب به اخشيد (پادشاه و احيانا شاه شاهان) از امرا عصر عباسي در آمد و از خواص او گرديد. کافور به دليل برخورداري از استعداد ذاتي و هوش سرشار در دستگاه اخشيد به مراتب عالي رسيد و در مدتي کوتاه توانست منصب فرماندهي سپاه او را به خود اختصاص دهد و در زمره مشاوران و محرم اسرار او در آيد. کافور ضمن انجام وظایف محوله، سرپرستي و تربيت دو پسر اخشيد: ابوالقاسم انوجور و ابوالحسن علي را نيز عهده دار گرديد. در سال (335 ق) که اخشيد در گذشت، فرزند ارشد او انوجور جانشين او گرديده عنوان سلطنت از ان او بود، ولي اداره امور و کشورداري به عهده کافور قرار گرفت. در سال (349 ق) که انوجور در گذشت و برادرش ابوالحسن علي به سلطنت رسيد، همچنان نام و عنوان سلطان از آن علي و اداره امور به دوش کافور قرار داشت؛ تا آنکه در تاريخ (355 ق) علي بن اخشيد نيز در گذشت و کافور به طور مستقل حکومت مصر و توابع آن را در دست گرفت و تا (357 ق) به مدت دو سال و چند ماه در آن خطه فرمانروایي کرد. نصیریان، یدالله، کافور اخشیدی و جایگاه او در حکومتهای اسلامی مصر، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره 48، شماره 160، ص 255.
[18]. واکر، پلای، پژوهشی در یکی از امپراتوریهای اسلامی: تاریخ فاطمیان و منابع آن، ترجمه: بدرهای، فریدون، ص ۴۴.
[19]. اتعاظ الحنفاء بأخبار الإئمة الفاطمیین الخلفاء، ج ۱، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
[20]. همان، ص ۱۱۱؛ ابن اثیر جزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۵۹۰؛ ویکی شیعه.
[21]. چلونگر، محمدعلی، «مقایسه و تحلیل سیاستهای مذهبی فاطمیان در مغرب و مصر تا پایان الظاهر»، مجله پژوهشهای تاریخی اصفهان، دانشگاه اصفهان، شماره ۹، ص ۲۵.
[22]. ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش: منجد، صلاحالدین، ج ۶، ص ۴۴۳ به بعد.
[24]. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: بدرهای، فریدون، ص ۳۱۲، ویکی شیعه.
[25]. مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، ص 222 – 225؛ ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس سیزدهم.
[26]. مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، تصحیح: الشیال، جمال الدین، محمد حلمی، محمد احمد، ج ۳، ص ۱۱ و ۱۲.
[27]. ابن میسر، محمد، اخبار مصر، به کوشش: ایمن فؤاد سید، ج ۱، ص ۵۹ به بعد؛ ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش: منجد، صلاحالدین، ج ۶، ص ۴۴۳ به بعد؛ مقریزی، احمد بن علی، الخطط، ج ۱، ص ۴۲۲ و ۴۲۳؛ اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، ج ۳، ص ۱۱ به بعد.
[28]. اخبار مصر، ج ۱، ص ۱۰۹ و ۱۱۰.
[29]. ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش ا، فره، ج ۱، ص ۹۴ – ۱۰۱؛ اخبار مصر، ج ۱، ص ۱۱۳ و ۱۱۴؛ کنز الدرر، ج ۶، ص ۵۰۶ – ۵۵۶؛ الخطط، ج ۱، ص ۳۵۷، ۴۹۰ و ۴۹۱؛ ج ۲، ص ۱۷ و ۱۸؛ اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، ج ۳، ص ۱۳۵ – ۱۹۲.
[30]. قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، ج ۹، ص ۲۹۱ – ۲۹۷؛ ویکی فقه.
[31]. سایت آیت الله مکارم، به نقل از فرمانیان، مهدی، درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص 133.
[32]. ر.ک: سبحانی، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 8، ص 344.
[33]. ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهرة، ج ۴، ص ۱۷۶ – ۱۷۸.
[34]. همان، ص ۱۷۹.
[36]. سایت اسلام پدیا، «اسماعیلیه».
[37]. ابن اثير در ذيل حوادث سال 567 میگويد: در اين وقت شخصى اعجمى كه بدو امير عالم مىگفتند و من او را در موصل ديده بودم وارد مصر شد. چون ديد هيچكس جرأت نمىكند براى عباسيان خطبه بخواند و جملگى از اين امر پهلو تهى مىكنند گفت: من براى ايشان ابتدا به خطبه خواهم نمود. چون اولين جمعه محرم فرا رسيد پيش از خطيب بالاى منبر رفته براى مستضيء باللّه دعا كرد و هيچكس متعرض او نشد، ابن اثیر، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 11، ص 368.
[38]. سیوسومین خلیفه عباسی، المستضی بأمر الله (فرزند المستنجد بالله) (۵۶۶ – ۵۷۵)، ویکی شیعه.
[39]. الكامل في التاريخ، ج 11، ص 369 و 370.
[40]. سایت تبیان، «فاطمیان و نقش تاریخی آنها».
[41]. «عسکر مکرم»، شهری است مشهور از نواحی خوزستان، بسیار سرسبز و خرم و آباد و بانعمت و همه شکرهای جهان و قند از آن جا بود. این شهر در میان دو رود شوشتر و مَسرُقان واقع است. یکی از نه قریه اهواز، واقع میان شوشتر و رامهرمز. وجه تسمیه ٔ عسکر مکرم این است که حجاج؛ عامل معروف بنی امیه در عراق، یکی از سرکردگان عرب را به نام «مکرم» برای خاموش کردن فتنهای به خوزستان گسیل داشت و سردار مزبور، نزدیک خرابه های شهری که به فارسی «رستم گواد» نام داشت و اعراب آن را «رستاقباذ» نامیدند مستقر شد و این مکان بعدها به عسکر مکرم؛ یعنی اردوگاه مکرم، معروف گردید… . ر.ک: سایت واژه یاب، لغتنامه دهخدا، واژه عسکر مکرم.
[42]. «سلمیه»، شهری است نزدیک حمص سوریه و نسبت بدان سلمانی است، ر.ک: همان، «واژه سلمیه».
[43]. ادریس بن حسن، عیون الاخبار و فنون الآثار، تصحیح: غالب، مصطفی، ج 5، ص 89 ـ 105.
[44]. افريقيه (efrīqiyye)، نام منطقۀ وسیعی از شمال قارۀ آفریقا در دورۀ اسلامی است. جغرافینويسان عرب بخشهایی از شمال آفریقا، بهویژه بخش شرقی ممالك بربر يا مغرب را افریقیه مینامیدند. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «افریقیه».
[45]. ابن اثیر جزری، عز الدين، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 31 و 32.
[46]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم، به نقل از: تاريخ الخلفاء، ص ٥٢٤؛ سایت اسلام پدیا.
[47]. هالم، فاطمیان و سنتهای تعلیمی و علمی آنان، ص ۷۳.
[48]. همان، ص ۷۵؛ جمعی از نویسندگان، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۸، ص ۶۹۲ و ۶۹۳
[50]. ادریس بن حسن، عیون الاخبار و فنون الآثار، به کوشش: غالب، مصطفی، ج ۶، ص ۳۲۹ – ۳۵۹.
[51]. ناصرخسرو، زاد المسافرین، به کوشش: بذل الرحمان، محمد، ج۳، ۴۰۲ و ج ۱، ص ۱۶۲ و 234، 287 و 436.
[52]. روستایی است در ولایت بدخشان افغانستان که گفته میشود ناصر خسرو در این روستا درگذشت و مدفن او در این مکان است. سایت واژه یاب، لغت نامه دهخدا، واژه یمگان.
[53]. برتلس، آ، ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمه: آرینپور، یحیی، ج ۱، ص ۱۴۹ – ۱۵۶.
[54]. همدانی، حسین، الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن، ج ۱، ص ۶۲ -۱۴۱.
[55]. مستنصر بالله، معدّ، السجلات المستنصریة، به کوشش: عبدالمنعم ماجد، ج ۱، ص ۱۶۷ – ۱۶۹.
[57]. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم.
[58]. ناصر خسرو، سفرنامه، ص ۷۷.
[60]. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۵۳ و ۶۹ – ۷۱.
[61]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۲۵ – ۲۷ و 31.
[62]. صوری، محمد، القصیدة الصوریة، به کوشش: تامر، عارف، ج ۱، ص ۴۱ – ۷۱.
[64]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم، به نقل از: تاريخ تمدن اسلامى، ص ٨٤٥ و ٨٤٨.
[65]. مظفر، محمد حسين، تاريخ الشيعة، ص ١٩١.
[66]. اشعری، ابوالحسن علی، مقالات الاسلامیین، ص 616؛ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ترجمه: مشکور، محمدجواد، ص 72 ـ 73؛ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 213 – 217.
[67]. افريقيه (efrīqiyye)، نام منطقۀ وسیعی از شمال قارۀ آفریقا در دورۀ اسلامی است. جغرافینويسان عرب بخشهایی از شمال آفریقا، بهویژه بخش شرقی ممالك بربر يا مغرب را افریقیه مینامیدند. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «افریقیه».
[68]. ابن اثیر جزری، عز الدين، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 31 و 32.
[69]. عیون الاخبار و فنون الآثار، ج 5، ص 44.
[70]. قاضی نعمان، رسالة افتتاح الدعوة، تصحیح: القاضی، وداد، ص 33 به بعد.
[71]. دفتری، فرهاد ، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: بدرهای، فریدون، ص 154.
[72]. سجلماسة] س ِ ج ِ س َ[ (اِخ) پایتخت ولایتی در مغرب است، دارای انهار و اشجار بسیار. کرسی و قاعده ولایتی در مغرب. از بلاد مشهور افریقیه است. ر.ک: سایت واژه یاب، لغت نامه دهخدا، «واژه سجلماسة».
[73]. مقریزی، احمد بن علی، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، تصحیح: الشیال ، جمال الدین و محمد حلمی، محمد احمد، ج 1، ص 59 ـ 65؛ رسالة افتتاح الدعوة، ص 251 ـ 264.
[74]. رسالة افتتاح الدعوة، ص 264 ـ 273؛ اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، ج 1، ص 67 ـ 68.
[75]. مارشال هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ترجمه: بدره ای، فریدون، ص 16.
[77]. ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهرة، ج ۴، ص ۱۰۱؛ ایوب، ابراهیم، تاریخ الفاطمی الاجتماعی، ص ۱۶۹.
[78]. تاریخ الفاطمی الاجتماعی، ص ۱۷۰ – ۱۷۲.
[79]. ناصری طاهری، عبدالله، فاطمیان در مصر، ص ۱۲۶ و ۱۲۷.
[80]. ر. ک: ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، تصحیح: تدمری، عمر عبدالسلام، ص 32. .
[81]. سیوطی، عبدالرحمن، حسن المحاظرة، محقق: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 2، ص 251.
[82]. بادکوبه هزاوه، «سیاستهای مذهبی فاطمیان در مصر در دوره اقتدار»، ص ۲۹-۳۲.
[83]. مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ۱۴۱۸ق، ج ۲، ص ۳۲۹.
[84]. همان، ص ۳۲۲.
[85]. همان، ص ۳۳۰.
[86]. رمضان، تاریخ مصر الاسلامیة، ص ۳۲۴-۳۲۵
[87]. ماجد، عبدالمنعم، تاریخ الخلافه الفاطمیة، ص ۱۹۶؛ برگرفته از ویکی شیعه.
[88]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون (دیوان المبتدأ…)، تحقیق: خلیل شحادة، ج ۴، ص ۶۱.
[89]. اابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، ص ۳۷۵.
[90]. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ج ۱، ص 287 و ۲۸۸.