Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حکومت آل‌بویه

فهرست

‏چکیده مقاله حکومت آل‌بویه

آل‌بویه نام خود را از «بویه‏» که نام پدر بنیان‌گذاران این سلسله («علی عمادالدوله»، «احمد معزالدوله» و «حسن رکن‌الدوله») بود، گرفته است. بوییان، دودمانی از دیلمیان بودند که به‌زبانی ایرانی بسیار شبیه به‌زبان گیلکان، صحبت می‌کردند. گفته شده آل‌بويه پيرو مذهب شيعه و دوست‌دار اهل‌بيت (عليهم السلام) بوده‌اند.

مورخان، فتح ارَّجان در استان کهکیلویه و بویر احمد، در سال ۳۲۱ ق را آغاز پایه‌گذاری دولت آل‌بویه دانسته‌اند. آل‌بویه در منطقه فارس، عراق و اصفهان و ری و همدان[1] قلمرو خود را گسترش داده و با تسلط بر آن مناطق، حکومت خود را تثبیت کردند. این سلسله بر اثر عواملی، سرانجام در سال 448 قمری با ورود طغرل سلجوقی به بغداد، و یک سال بعد با تصرف شیراز به دست قوم شبانکاره، به طور کامل منقرض شد.

مهم‌ترین و بارزترین صفت و اخلاق آل‌بویه در نسل‌هاى اول و دوم این دودمان، اطاعت محض و فرمان‌برى کامل و احترام فوق‏العاده کوچک‌ترها نسبت به‌بزرگ‌ترها بوده است.

اولین اقدام فرزندان بویه برای تشکیل حکومت، اقدام نظامی و مبارزه و تلاش مستمر برای فتح سرزمین‌ها، ایجاد قلمرو و تشکیل حکومت و فرمانروایی بود. برجسته‌ترین اقدام سیاسی آنان نیز، سیاست ایجاد وحدت اسلامی و هم‌زیستی دینی و مسالمت‌آمیز بین مسلمانان بوده است.

مهم‌ترین اقدامات فرهنگی آل‌بویه را می‌توان در این موارد برشمرد: 1. برگزاری عزاداری روز عاشورا؛ 2. برگزاری جشن عید غدیر؛ 3. گسترش سنت زیارت قبور امامان معصوم (علیهم‌السلام)؛ 4. اذان گفتن بر اساس نظر شیعه؛ 5. ترویج استفاده از مهر و تربت امام حسین (علیه‌السلام) در نماز؛ 6. تعامل با عالمان و دانشمندان بزرگ شیعه؛ مانند شیخ مفید و سید مرتضی.

خاندان بویه، اقدامات عمرانی متعددی، به ویژه در زمان حکومت عضدالدوله داشتند. علاوه بر این که آنان در اداره و مدیریت بهتر کشور، روابط و تعامل قابل توجهی با دولت‌ها و حکومت‌های کشورهای دیگر داشتند.

 

‏شناسنامه حکومت آٔل‌بویه

آل‌بویه نام خود را از «بویه‏»[2] که نام پدر بنیان‌گذاران این سلسله بود، گرفته است.[3] نام او بویه، معروف به «ابو شجاع»؛ پسر فناخسرو (پناه‏خسرو) بود که نسبت خود را به «مهرنرسى‏»؛ وزیر بهرام گور مى‏رسانید. بویه از طائفه شرزیل آوند از اهالى قریه «کیاکلیش» در دیلمان (گیلان) بود.[4]

 

‏نژاد (نسب)، ملیت و زبانِ آل‌بویه

بوییان دودمانی از دیلمیان بودند که به زبان ایرانی بسیار شبیه به زبان گیلکان صحبت می‌کردند. سرزمین بوییان، «دیلمستان» یا دیلمان کنونی، واقع در سیاهکل لاهیجان بود. در مورد تبار خاندان بویه در میان دانشمندان و تاریخ‌نگاران دیدگاه‌های گوناگون وجود دارد:

در کتاب الکامل آمده است: نسب آن‌ها (آل‌بويه) را ابو نصر بن ماكولا (خداوند او را بيامرزد) چنين آورده است: آن‌ها؛  عماد الدوله ابو الحسن على و ركن الدوله حسن و معز الدوله ابو الحسن احمد، فرزندان ابو شجاع بويه بن فنا خسرو (پناه خسرو) بن تمام بن كوهى بن شيروزيل بن شير كنده بن شيرزيل بزرگ بن شيران شاه بن شيرويه بن سشتان بن سيس فيروز بن شيرزيل بن سنباد بن بهرام گور پادشاه بن يزدگرد پادشاه بن هرمز پادشاه بن شاهپور ذو الأكتاف بوده‌اند.

ابن اثیر در ادامه می‌گوید: امّا ابن مسكويه مى‏گويد: آن‌ها (آل‌بويه) ادعا مى‏كنند از نسل يزدگرد بن شهريار، آخرين پادشاه ايران هستند، ولى ما بيشتر به‌روايت ابن ماكولا اعتماد مى‏كنيم؛ زيرا او دانشمند و امام و پيشواى ما در اين علوم بوده است. اين نسب در پارسيان، داراى اصل پايدار و انتساب حقيقى و عميق مى‏باشد، ولى چون پدران آن‌ها مدتى در ديلمان امارت داشتند آنها را ديلمى گفتند. در نهایت دیلمیان ایرانی‌تبار بودند.[5]

 

مذهب آل‌بویه

در این گفتار کوتاه به آراء برخی از مورخان در باره مذهب آل‌بويه اشاره می‌شود:

ابن كثير مى‌گويد: تيره آل‌بويه، همه شيعه و رافضى بوده‌اند.[6] ابوالمحاسن می‌گوید: آل‌بويه به‌تشيع و رافضى‌بودن شهرت دارند.[7] در جای دیگری نیز می‌گوید: در اين‌كه آل‌بويه عموما پيرو مذهب شيعه و دوست‌دار اهل‌بيت (عليهم السلام) بوده‌اند، ترديدى نيست، سخن در اين است كه آيا آن‌ها شيعه دوازده امامى بوده‌اند يا زيدى مذهب؟ ظاهرا علت گمان زيدى‌بودن آن‌ها در بعضى از اذهان، اين بوده كه در ابتداى حمله معز الدوله به عراق، مردم مازندران با محمد بن الحسن زيدى بيعت كرده بودند و اين معنا سبب شده است كه بعضى تصور كنند كه آل‌بويه بر طريق مذهب زيد بن الحسن (عليه السلام) بوده‌اند.[8]

اقداماتى كه پادشاهان آل‌بويه به‌عنوان شعائر مذهبى شيعه و تقويت آن به‌كار بردند، نشان از دوازده‌امامى‌بودن آن‌ها دارد. اقداماتی؛ از قبيل تعطيل كارها به‌طور رسمى در روز عاشورا، بر‌پایى جشن و سرور در روز عيد غدير خم، ساختن گنبد و بار‌گاه بر روى قبر حضرت على و امام حسين (عليهما السلام) و ايجاد بناها و ديگر ساختمان‌هاى مذهبى، وقف نمودن ساختمان‌ها و املاكى براى امام على (عليه السلام)، اظهار ارادت آن‌ها نسبت به‌ساحت اميرالمؤمنين و امام حسين (علیهما السلام) در شكل زيارت و بهادادن به‌شيعيان، همه اين امور حاكى از توجه و عنايت خاص شاهان آل‌بويه به ‌ائمه شيعه (علیهم السلام) و طرفدارى آن‌ها از شيعيان مى‌باشد.

ابن ابى الحديد در فضائل اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‌گويد: چه بگويم در باره مردى كه اهل ذمّه با اين‌كه منكر نبوت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بودند، او را دوست مى‌داشتند. فلاسفه كه معاند دين هستند،[9] برايش عظمت قائل‌اند. پادشاهان فرنگ و روم، صورت او را در معابد خود به‌تصوير مى‌كشيدند و پادشاهان ترک و ديلم، نقش شمايل او را بر شمشير خود مى‌آوردند. بر شمشير عضدالدوله (بزرگ‌ترین امیر آل‌بویه و از قدرتمندترین امیران شیعی ایران) و پدرش ركن الدوله (حسن بن بُویَه، ملقب به رکن الدوله، دومین برادر از سه برادرِ مؤسس سلسله آل‌بویه و حکمران منطقه جبال)، صورت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) نقش شده بود و شمشير آلب‌ارسلان و فرزندش ملک‌شاه، مزين به‌تمثال على (عليه السلام) بود. همچنین پادشاهان از تصوير و تمثال آن‌حضرت، نشانه فتح و پيروزى را اميد داشتند.[10]

 

تاریخ پیدایش و پیشینه آل‌بویه

تاریخ پیدایش و پیشینه سلسله آل‌بویه را می‌توان این گونه بیان کرد:

در میانه‌های سده سوم قمری، سلطه دیرینه دستگاه خلافت عباسی با جنبش‌های استقلال‌طلبانه‌ای در قلمرو خود روبه‌رو شد که ناشی از کوتاهی‌های آن‌ها بود و در نتیجه به ضعف تدریجی نفوذ سیاسی خلفا انجامید. این جنبش‌ها، در میان ایرانیان که از پیش، فرصتی می‌جستند تا خود را از بند ستم عباسیان برهانند، با ظهور دولت‌های صفّاریان، سامانیان و زیاریان به اوج خود رسید.

در اوایل سده چهارم قمری (سده ۱۰ میلادی)، دیلمیان که هیچ‌گاه به‌اطاعت خلفای عباسی گردن ننهادند، جنبش‌های دیگری در شمال ایران آغاز کردند. آن‌گاه که ماکان بن کاکی، اسفار بن شیرویه و مرداویج زیاری،[11] هر یک لشکری بسیج کرده و از دیلم خارج کردند، «علی، حسن و احمد»؛ پسران ابوشجاع بویه؛ ماهی‌گیر دیلمی،[12] به ماکان که فرمان‌بردار سامانیان بود، پیوستند. پس از آن‌که مرداویج بر گرگان و طبرستان چیره شد، اینان با جلب نظر ماکان در ۳۲۱ ق/ ۴۴۷ م  به مرداویج پیوستند. او آن‌ها را گرامی داشت و علی را به‌حکومت کرج[13] گمارد، اما به‌زودی پشیمان شد.[14] علی به‌پایمردی حسین بن محمد؛ ملقّب به عمید، که او را از مضمونِ نامه مرداویج، مبنی بر جلوگیری از رفتن علی به‌کرج و فرمان بازگشت، آگاه ساخته بود، به‌سرعت وارد کرج شد و رشته کارها را به‌دست گرفت.[15] او با تصرف دژهای اطراف، نیرویی یافت که مایه بیمناکی مرداویج شد. افزون بر آن، مردانی که مرداویج برای دستگیری علی به‌کرج فرستاد، به‌او پیوستند و نیرویش فزون‌تر شد و قصد تصرف اصفهان کرد. اگرچه در آغاز، سپاه محمد بن یاقوت؛ حاکم اصفهان را درهم شکست و بر اصفهان تسلط یافت، ولی با هجوم وشمگیر برادر مرداویچ، واپس نشست. علی چندی بعد اَرَّجان[16] و نوبندجان[17] را تسخیر کرد و برادرش حسن را برای تصرف کازرون به‌آن‌جا فرستاد. حسن کازرون را فتح کرد و مال بسیاری گرد آورد.[18] سپس لشکر محمد بن یاقوت را که از طرف مرداویج مأمور مقابله با پسران بویه شده بود و دوباره به‌امارت اصفهان دست یافته بود، درهم شکست و نزد علی بازگشت. اگرچه علی سال بعد، به‌همراهی برادرانش حسن و احمد بر شیراز چیره شد و دولت مستقل خود را در آن‌جا گستراند، ولی مورخان، فتح ارَّجان (۳۲۱ ق/ ۹۳۲ م) را آغاز پایه‌گذاری دولت آل‌بویه دانسته‌اند. طی ۱۲ سال پس از آن، حسن و احمد نیز به ترتیب بر ری، کرمان و عراق چیره شدند و دولت آل‌بویه به سه شاخه بزرگ و یک شعبه کوچک در کرمان و عمان تقسیم شد.[19]

 

بنیان‌گذاران حکومت آل‌بویه

سلسله آل‌بویه با هم‌یاری و هم‌کاری سه برادر به نام‌های «علی عمادالدوله»، «احمد معزالدوله» و «حسن رکن‌الدوله»؛ فرزندان ابو شجاع بويه‏ بنیان گذاشته شد.[20]

 

فرازهای حکومت آل‌بویه

آل‌بویه بعد از تشکیل هسته اولیه حکومت خود، تا زمانی که قدرت پیدا کرده و حکومت خود را تثبیت کردند، در مناطق مختلف حکومت خویش، فراز‌ها و مراحل متعددی را پشت سر گذاشتند. حکومت آل‌بویه ابتدا به واسطه اتحاد و احترامی که سه برادر بویه‌ای نسبت به‌هم داشتند، قدرت گرفت، اما بعد از گذشت یکی‌دو نسل از حاکمان این سلسله، دعواهای خانوادگی بر سر قدرت، موجب تضعیف اقتدار آن‌ها در مناطق تحت نفوذشان شد و در نهایت زمینه انقراض ایشان را فراهم آورد.

 

حکومت آل‌بویۀ در فارس

مؤسس سلسلۀ آل‌بویه، عماد الدوله علی،[21] ابتدا نمایندۀ مرداویج زیاری[22] بود، بعد به اصفهان رفت و مظفر بن یاقوت[23] را شکست داد. او اندکی پس از چیرگی بر ارَّجان و نوبندجان، از بیم اتحاد دشمنان، با برادرانش؛ حسن و احمد که اینک به‌وی پیوسته بودند، عزم اصطخر[24] و سپس بیضاء[25] کرد و از آن‌جا به‌سوی کرمان رفت. در راه، سپاه محمد بن یاقوت را که به مقابله آمده بود، درهم شکست و به‌جای کرمان عازم شیراز شد و این شهر را تسخیر کرد. سپس خلیفه عبّاسی؛ «الراضی» و وزیرش؛ «ابن مقله» را به‌ارسال ۸ میلیون درهم در سال نوید داد و خلعت و فرمان گرفت، اما نماینده خلیفه را بفریفت و او را نگاه داشت تا وی در شیراز از دنیا رفت و مالی را که وعده کرده بود، نپرداخت. بدین ترتیب توسط عمادالدوله، بنای اولیه حکومت آل‌بویه در فارس تشکیل شد.[26]

 

حکومت آل‌بویه در عراق

دوران سلطه آل‌بویه بر عراق با ورود احمد معزّالدوله در سال 334 ق به شهر بغداد آغاز شد و در سال 447 ق با شکست الملک الرحیم، آخرین فرمانروای آل‌بویه، توسط سپاهیان طغرل سلجوقی پایان پذیرفت.

در این مدت، که بیش از یک قرن طول کشید، حکم‌رانی آل‌بویه بر بغداد با فراز و نشیب‌هایی همراه بود، اما چنان که از آثار مورّخان برمی‌آید، اقتدار آنان در این دوران بلامنازع می‌نماید، آن گونه که مسعودی، خلفای عبّاسی این دوره را محجورانی می‌داند که کاری در دستشان نبوده است و فقط عنوان تشریفاتی «امیرالمؤمنین» را همراه داشتند و خطبه به نامشان می‌خواندند.[27] ابن خلدون، حکّام آل‌بویه را سلاطین بغداد می‌خواند[28] و بناکتی، امیری بغداد را از آنِ شاه‌زادگان بویه می‌داند که از جانب خلیفه به آنان اعطا می‌شد.[29]

اوضاع بغداد و دارالخلافه عبّاسیان در آستانه سلطه آل‌بویه آشفته بود. مرگ توزون؛ امیرالامرای مقتدر ترک، بر این آشفتگی افزود. قدرت او به اندازه‌ای بود که آل‌بویه را در سال 332 ق شکست داد و خلیفه المتقی را نابینا و برکنار کرد و به جای او مستکفی را به خلافت نشاند. والی واسط، خود را تحت اطاعت احمد بن بویه، که در اهواز بود، درآورد و او را به تصرف عراق تحریض نمود.

احمد بن بویه در 11 جمادی الاولی 334، بدون جنگ، بر بغداد دست یافت و مستکفی؛ خلیفه عباسی، نه تنها وی را لقب «معزّالدوله» داد و مرتبه امیرالامرایی به او اعطا کرد، بلکه برادران دیگرش را نیز لقب «عماد الدوله» و «رکن الدوله» داد.[30]

قریب یک ماه و نیم بعد، معزّالدوله، مستکفی را با تحقیر تمام، از خلافت برکنار و زندانی کرد و المطیع باللّه را به خلافت نشاند. المطیع به تمام معنا مطیع معزّالدوله شد، حتی امیر دیلمی به او اجازه نداد که برای خود وزیر اختیار کند و از املاک و دارایی، فقط به اندازه گذراندن معیشت اجازه استفاده یافت.[31]

گفته شده است که معزّالدوله قصد داشت با از میان بردن خلافت عبّاسی، یکی از علویان را به این مقام گمارد، اما عده‌ای این کار را به مصلحت ندانستند. استدلال آنان چنین بود که آل‌بویه می‌توانند بنی‌عبّاس را، که به عقیده شیعیان، غاصب خلافتند، هر زمانی که بخواهند معزول کنند یا به قتل برسانند، ولی با علویان، که مطابق اعتقاد شیعه، خلفای بر‌حق‌اند، نمی‌توان چنین رفتاری داشت.[32]

در اواخر سال 334 ق، جنگی بین معزّالدوله و ناصرالدوله حمدانی، حاکم موصل که برای تصرف بغداد آمده بود، درگرفت. این نبرد به پیروزی معزّالدوله و فرار ناصرالدوله به موصل منجر گشت. سال بعد امیر حمدانی با معزّالدوله صلح کرد و خود را خراج‌گزار او ساخت.

معزّالدوله از سال 334 که بر بغداد چیره گشت، تا هنگام وفاتش در 356، به مدت 22 سال کاملاً بر دارالخلافه و عراق مسلّط بود. پس از معزّالدوله، پسرش عزّالدوله بختیار، زمام امور را به دست گرفت و تا سال 367، حاکم آل‌بویه در بغداد بود. درگیری و اختلاف بین حکم‌رانان آل‌بویه در ایران، به بغداد نیز کشیده شد و عضدالدوله دیلمی در سال 364 وارد بغداد گشت و خلیفه الطائع به استقبال او رفت که در نوع خود بی‌سابقه بود.[33] عضدالدوله در کرخ نزول کرد و پس از نبردی کوتاه با پسر عمویش؛ عزّالدوله بختیار، قدرت را به دست گرفت. وی در سرای خلیفه جای گرفت و برای نخستین بار خطبه به نام امیر دیلمی خوانده شد که نشان از اوج قدرت آل‌بویه در بغداد بود.[34] این عمل عضدالدوله، خشم پدرش رکن‌الدوله را در پی داشت. آینده‌نگری عضدالدوله، او را ناچار کرد تا عزّالدوله را رها کند و به فارس برگردد و عزّالدوله دوباره مقام نخست خود را بازیافت و در مقابل، عضدالدوله موفق شد اعتماد پدر را جلب کند و حکم‌ران کل متصرفات آل‌بویه گردد.

در سال 367 پس از مرگ رکن الدوله، عضدالدوله بار دیگر به بغداد تاخت و عزّالدوله به شام گریخت. عضدالدوله به نام خود در بغداد خطبه خواند و پسر عموی خود، عزّالدوله را دستگیر کرد و به قتل رساند.[35] او سپس سرزمین‌های آل‌حمدان را، که به عزّالدوله پناه داده بودند، به تصرف خود درآورد.

عضدالدوله تا سال 372 که وفات یافت و در نجف اشرف، جنب مرقد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به خاک سپرده شد، حاکم بلامنازع متصرفات آل‌بویه و از جمله بغداد بود. عضدالدوله به علت فتوحاتی که کرد و اقداماتی که در جهت عمران و آبادانی و گسترش علم و هنر انجام داد، مشهورترین فرد خاندان بویهی است. لقب «ملک» یا «شاهنشاه» نخستین بار توسط خلیفه عبّاسی به او داده شد.

پس از مرگ عضدالدوله، امیران و رئیسان لشکری، فرزندش ابوکالیجار مرزبان را با لقب «صمصام الدوله» به جای او به امارت برگزیدند، اما برادر دیگر وی، شرف الدوله، توانست قدرت را به دست بگیرد و تا سال 379، ریاست خاندان آل‌بویه را از آنِ خود سازد. البته شرف الدوله تنها دو سال و هشت ماه بر عراق امارت کرد و بقیه این دوران، حکومت عراق در دست صمصام الدوله بود. در زمان شرف الدوله، آبادانی در بغداد رونق گرفت.

پس از مرگ شرف الدوله، برادرش بهاءالدوله پس از کشمکش‌های فراوان با برادران و عموزادگان از سویی، و آل‌حمدان و صفّاریان از سوی دیگر، به تدریج قدرت را در دست گرفت. امارت او از سال 379 تا 403 به مدت 24 سال طول کشید.

بهاءالدوله، دختر خود را به ازدواج خلیفه عبّاسی، القادر باللّه (381 – 422)، درآورد. این ازدواج سیاسی بیش از آن‌که به نفع آل‌بویه باشد، موجب تقویت دستگاه خلافت شد و از آن به بعد، به تدریج خلیفه بر امور تسلط یافت و حاکمیت آل‌بویه در بغداد رو به ضعف نهاد.

بنا به گفته ابن خلدون، از سال 388، رسم بر این شد که فرمانروایان آل‌بویه، که بر عراق عجم و فارس و کرمان و خوزستان حکم‌می‌راندند، در ایران باقی بمانند و شاه‌زاده‌ای از جانب خویش به فرمانروایی بغداد گسیل دارند.[36] بنابراین، انتقال مرکز حکومت فرمانروایی کل آل‌بویه از عراق به ایران، که در عهد بهاءالدوله صورت گرفت، یکی دیگر از عوامل مهم ضعف حکومت آل‌بویه در بغداد و قدرت‌گیری خلافت گشت.

از مرگ بهاءالدوله در سال 403 تا سال 447 که ملک رحیم، آخرین امیر بویهی، از بغداد توسط سلجوقیان رانده شد، روند نزولی قدرت آل‌بویه در بغداد ادامه یافت. در این مدت، سلطان الدوله ابوشجاع، پسربهاءالدوله (403 – 412)؛ مشرّف الدوله ابوعلی (412 – 416)، برادرش؛ ابوطاهر جلال الدوله، پسر شرف الدوله (416 – 435)؛ ابوکالیجار مرزبان، پسر سلطان الدوله (435 – 440) و بالاخره ملک رحیم، پسر ابوکالیجار (440 – 447)، به ترتیب بر بغداد مسلّط شدند.

سرانجام، با ورود طغرل سلجوقی به بغداد، ملک رحیم در سال 447 اسیر شد و خلیفه دستور داد که به نام طغرل خطبه بخوانند و بدین سان، کار این سلسله در عراق عرب و بغداد پایان پذیرفت.[37]

 

حکومت آل‌بویۀ اصفهان، ری و همدان

بنیان‌گذار آل‌بویه اصفهان، ری و همدان، رکن الدوله حسن است. او به‌کمک برادرش علی، اصفهان و ری را از «وشمگیر»؛ حاکم زیاری[38] گرفت و سامانیان را در تصرف ری ناکام گذاشت. رکن الدوله در هنگام مریضی، قلمرو خود را بین فرزندانش تقسیم کرد. اصفهان را به مؤید الدوله، همدان و جبال و ری و طبرستان را به فخرالدوله و فارس، کرمان و اهواز را بنابر وصیت برادرش علی، به عضدالدوله داد و برادران را به‌اطاعت از عضدالدوله فرا خواند. بعد از حسن پسرش مؤید الدوله در اصفهان به‌حکومت رسید و بر گرگان و طبرستان نیز مسلط شد. قابوس، حاکم زیاری، را شکست داد. او صاحب بن عبّاد را که فردی با تدبیر و دادگر و عالم بود، به‌وزارت برگزید.[39]

 

انقراض ‏حکومت آل‌بویه

حکومت آل‌بویه که با همکاری سه برادر از نسل بویه، در فارس و بغداد و سایر مناطق در سال 321 هجری قمری تشکیل شد،‌ با وجود اقتدار حکمرانان نخستین دولت آل‌بویه و ارائه خدمات متعدد رفاهی و مذهبی، بر اثر بروز برخی عوامل، نتوانست عمری دراز داشته باشد. سلطنت آل‌بویه در زمان عضد الدوله (پسر رکن الدوله) به اوج قدرت و عظمت رسید و از آن پس، روی به انحطاط نهاد. این سلسله سرانجام در سال 448 قمری با ورود طغرل سلجوقی به بغداد، و یک سال بعد با تصرف شیراز به دست قوم شبانکاره، به طور کامل منقرض شد.[40]

درباره عوامل ضعف و سقوط آل‌بویه گفته شده:

  1. آن چه در آغاز موجب قدرت و عظمت حکومت آل‌بویه بود، رعایت سنت کدخدامنشی و اطاعت از بزرگان خاندان بود که این امر پس از مرگ رکن‌الدوله به تدریج ارزش و اهمیت خود را از دست داد و سبب بروز جنگ‌های داخلی میان خاندان آل‌بویه گردید.
  2. پراکندگی متصرفات آل‌بویه و تقسیم مملکت به دست شاهزادگان.
  3. فروش مناصب مهم حکومتی؛ از جمله پست وزارت که نتیجه این عملکرد تعویض وزرا در مدت زمان کوتاه بود.
  4. تفاوت‌های قومی و فرهنگی و اختلاف در میان سپاهیان آل‌بویه که بیشتر از نژاد ترک و دیلم بودند و همواره بر سر مسائل مالی و کسب جایگاه برتر در رقابت و کشمکش بودند.
  5. هرج و مرج در مناطق مختلف به خصوص بغداد که در واقع مرکز حکومت به شمار می‌رفت. گرانی و اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی از جمله دلایل هرج و مرج و عدم امنیت در بغداد به شمار می‌رفت.[41]

 

گستره حکومت آل‌بویه

بر اساس آن‌چه از نقشه موجود در قرن چهارم هجری قمری و در زمان حکومت عضدالدوله دیلمی (قدرت‌مندترین حاکم آل‌بویه که در زمان او، حکمرانی خاندان ‌بویه به‌اوج خود رسید) برمی‌آید، گستره حکومت آل‌بویه در شمال از حوالی گرگان، طبرستان، گیلان تا ابهر و زنجان و مرز آذربایجان بود. در شرق از کرانه‌های غربی کویر ایران؛ شامل سمنان، یزد، کرمان و بیشتر بلوچستان می‌شد. هم‌چنین در جنوب، شامل سواحل شمالی خلیج فارس، به‌انضمام سواحل عمان و امارات امروزی و در غرب از حدود بصره و عتبات عالیات تا حوالی حرّان، نصیبین و آمیدا می‌شد.[42]

 

روابط حکومت آل‌بویه با سایر حکومت‌های دیگر

یکی از اموری که در ادراه و مدیریت صحیح کشورها از قدیم تا امروز دارای جایگاه بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ای بوده و هست، نوع روابط و تعامل هر دولت با حکومت‌ کشورهای دیگر؛ بالاخص همسایگان است. دولت‌آل‌بویه نیز از این قاعده مستثنا نبوده و حاکمان و پادشاهان آل‌بویه به این مطلب توجه داشته‌اند. در ادامه مقاله به روابط آل‌بویه با بعضی از حکومت‌های هم‌دوره‌شان اشاره خواهد شد.

 

روابط حاکمان آل‌بویه با خلفای عباسی

خلافت عباسی از دوران معتصم عباسی؛ به‌دلیل غلبه ترکان بر دستگاه خلافت، رو به‌ضعف و زوال نهاد. پریشانی اوضاع آن‌ها، به‌ویژه در عصر متوکل و کشته شدن او به‌دست سپاهیان ترک، در مجموع سبب تضعیف مقام خلافت در برابر حاکمان و امیران سیاسی شد. کاهش قدرت سیاسی خلفا موجب شد تا امیران ترک، عملا قدرت را به‌دست گرفته، خلیفه را به‌میل خود تغییر دهند؛ از این‌رو پیش از این‌که دیلمیان (احمد معزالدوله) بر عراق دست یابند و نفوذ خود را بر خلیفه تحمیل نمایند، خلیفه ابزار دست نظامیان ترک خود بود، اما اقدام‌های آل‌بویه به‌جهت تمایلات مذهبی شیعه که از نظر مذهبی به‌خلیفه اعتقاد نداشتند و وی را بازیچه دست خود کرده بودند، سبب شد تا خلافت به‌جز قدرت سیاسی، قدرت معنوی خود که همانا موجب مشروعیت حکومت‌ها در خلافت اسلامی می‌گشت، بیش از پیش از دست دهد.

معزالدوله احمد بویه پس از دست‌یابی بر بغداد، ابتدا قصد داشت تا خلیفه عباسی را براندازد و فردی علوی را جای‌گزین او کند، اما پس از مدتی به‌این نتیجه رسید که یک خلیفه ضعیف و مطیع برای قدرت آل‌بویه بسیار مناسب‌تر از یک امامی علوی است. پس از این زمان علاوه‌بر ضعف مادی و سیاسی خلافت، مقام معنوی خلیفه نیز به‌جهت چیرگی آل‌بویه شیعه آسیب دید و تا زمان قدرت‌گیری خلیفه الناصر ادامه یافت.

آل‌بویه پس از تسلط بر بغداد سعی کردند تا سنت‌های تشیع را در بغداد و نواحی تحت فرمان خود احیا کنند. این مسئله با سیاست مذهبی خلافت عباسی در تعارض بود، اما از طرف دیگر خلفای عباسی، جرأت مخالفت با آن‌ها را نداشتند. این اقدام‌ها سبب شد تا پس از درگیری نسل دوم آل‌بویه با یکدیگر، خلفا برای کم‌کردن قدرت آن‌ها، به‌صورت پنهانی به‌رقبای آل‌بویه متوسل شوند و حتی از سلجوقیان برای درهم شکستن آن‌ها کمک بخواهند.[43]

 

روابط حکومت آل‌بویه با حکومت حمدانیان

در خصوص رابطه آل‌بویه با حمدانیان که دو دولت شیعی امامی بودند، باید گفت: به‌رغم یکی‌بودن مذهبشان، میان آنان اختلاف زیادی بوده و همواره رابطه آن‌ها خصمانه بوده است. روابط میان این دو خاندان شیعی را می‌توان به‌دو دوره مجزا و متمایز از هم تقسیم کرد: 1. دوره معزالدوله و فرزندش بختیار؛ 2. دوره عضدالدوله و حاکمان بعدی.

دوره اول: دوره معزالدوله و فرزندش بختیار

در دوره اول، حاکمیت حمدانیان بر جزیره[44] و شام پذیرفته شده بود و آل‌بویه به‌فکر تسلط بر این اراضی نبودند؛ گرچه معزالدوله چندین بار توانست ناصر الدوله را شکست دهد، ولی هر بار از درِ آشتی و صلح در آمد و به‌بغداد بازگشت. دلیل این کار معزالدوله؛ عدم استحکام پایه‌های حکومت آل‌بویه از طرفی و مقتدر‌بودن حمدانیان برای حفاظت از سرحدّات (مرزهای) شام از سوی دیگر بود؛ از این رو، امور سرحدّات شام را به‌عهده سیف‌الدوله حمدانی گذاشته و حتی از وی درخواست مالیات هم نکردند.

حمدانیان از زمان ابوالهیجا؛ پدر ناصرالدوله تقریباً در جزیره استقلال داشته و در امور بغداد نیز دخالت می‌کردند و یک بار هم ناصرالدوله به‌بغداد دست یافت و منصب امیر الامرایی را از آنِ خود کرد.

«بختیار»؛ پسر معزالدوله نیز در برابر بنی‌حمدان، سیاست منفعت‌جویی را در پیش گرفت و با توجه به درگیری پسران ناصرالدوله گاهی طرف ابوتغلب؛ فرزند ناصرالدوله را رعایت می‌کرد و چون منافع مهم‌تری را در نزدیکی با حمدان، رقیب ابوتغلب می‌دید، به‌سوی او متمایل شده تعهداتش را در برابر ابوتغلب به‌فراموشی می‌سپرد.

چنان‌که بیان شد، روابط حاکمان آل‌بویه با حمدانیان همواره خصمانه بوده، گرچه در آغاز تسلط آل‌بویه بر بغداد و پس از چندین درگیری، گاهی میان ناصرالدوله حمدانی و معزالدوله، صلح‌نامه‌هایی نوشته می‌شد.

ابن خلدون درباره علت بروز اولین درگیری میان ناصرالدوله حمدانی و معزالدوله در سال 334 ق، چنین بیان داشته است: «هنگامی‌که معزالدولۀ بن بویه بر بغداد استیلا پیدا کرد، المستکفی را خلع کرد، ناصرالدوله از این امر به‌خشم آمد و از موصل روانه عراق گردید. معز‌الدوله نیز سرداران خود را به‌مقابله با او فرستاد».[45]

در این گزارش، ناصر الدوله آغازگر جنگ معرفی شده است، در حالی‌که مسکویه در گزارش خود چنین بیان می‌دارد: «معزالدوله لشکری را به‌سوی موصل فرستاد و جنگ میان آنان در منطقه عکبرا صورت گرفت. معزالدوله خود نیز همراه المطیع؛ خلیفه عباسی به عکبرا رفت. ناصرالدوله عدم حضور دشمن را در بغداد غنیمت شمرد و برادرش؛ ابوالعطاف جبیر بن عبدالله بن حمدان را برای تصرف آن‌جا روانه کرد. او با کمک ابوجعفر بن شیرزاد که در بغداد پنهان شده و از پناه‌گاه بیرون آمده بود، وارد بغداد شده و به نام ناصرالدوله در بغداد حکومت برقرار کردند. خود ناصرالدوله نیز بلافاصله وارد بغداد شد. گرچه ناصرالدوله بر بغداد مسلط شد و حتی نام خلیفه عباسی (المطیع) را از خطبه انداخت، اما جنگ میان او و معزالدوله به‌پایان نرسید و جنگ در بغداد ادامه پیدا کرد و در نهایت، ناصرالدوله از معزالدوله شکست خورد و فرار کرد و معزالدوله مجددا بر بغداد مسلط شد. پس از آن، میان آن دو صلح‌نامه‌ای تدوین شد که بر اساس آن مقرر گردید که ناصرالدوله در برابر تسلط بر منطقه تکریت در شمال عراق و منطقه مصر و شام، مالیاتی به بغداد، مرکز خلافت عباسی بپردازد».[46]

گرچه صلح‌نامه‌ای میان ناصرالدوله و معزالدوله امضا شده بود، اما به‌سبب کارشکنی‌های ناصرالدوله و عدم پرداخت مالیات و مقرری تعیین شده، درگیری‌هایی در سال‌های 337 و 347 ق به‌وقوع پیوست که در جنگ اخیر با کمک و شفاعت سیف‌الدوله حمدانی، مجدداً صلح‌نامه‌ای امضا شد که البته این صلح‌نامه میان معزالدوله و سیف‌الدوله از طرف ناصرالدوله برقرار شد؛ زیرا معزالدوله از صادر‌کردن فرمان به‌نام ناصرالدوله خودداری می‌کرد. بر اساس این صلح‌نامه، مقرر شد که سالانه مبلغ /000/000/90 درهم به معزالدوله پرداخت شود. بدین ترتیب، ناصرالدوله مجدداً به‌قلمرو خود بازگشت. معزالدوله در سال 352 ق، به‌سبب نقض صلح‌نامه توسط ناصرالدوله به موصل لشگرکشی کرده، به‌طور رسمی ناصرالدوله را عزل و پسر او ابوتغلب را جانشین وی کرد.

دوره دوم

در دوره دوم، درگیری بین آل‌بویه به‌فرماندهی عضدالدوله، و حمدانیان به‌فرماندهی ابوتغلب حمدانی ادامه یافت. در این درگیری‌ها سرانجام عضدالدوله موفق شد قلعه‌های حمدانیان را تصرف کند. وی پس از فتح منطقه جزیره و نظم‌بخشیدن به این منطقه، در سال 368 ق به‌بغداد بازگشت.

اختلاف میان فرزندان ناصرالدوله و کشمکش آنان بر سر قدرت، از جمله اسباب تباهی سلطه ایشان در موصل بود، با این حال سقوط حمدانیان در موصل، به‌معنای ناپدید شدن آنان از صحنه تاریخ نیست؛ زیرا دولت آنان تا اواخر قرن چهارم قمری در حلب برپا بود.

با مطالعه تاریخ روشن می‌شود که آل‌بویه آن‌جا که سیاست یا خوی مال‌اندوزی آن‌ها اقتضا می‌کرد بر شیعیان قلمرو خود یا حاکمان مدعی تشیع هم می‌تاختند، چنان‌که عضد الدوله، رئیس علویان عراق؛ «محمدبن یحیی علوی حسینی» را گرفت و یک میلیون دینار از اموال او را مصادره کرد. هم‌چنین ابو احمد حسینی موسوی، پدر شریف رضی (سید رضی) و برادر او ابوعبدالله را در بند کرده، به‌شیراز فرستاد.[47]

 

روابط حکومت آل‌بویه با حکومت فاطمیان

فاطمیان خاندانی شیعه مذهب بودند که توانستند در سال 297 ق در شمال آفریقا، حکومتی بر اساس مذهب اسماعیلی بنیان نهند. خلافت فاطمیان در آغاز به مغرب اسلامی محدود می‌شد، ولی آنان توانستند پس از شصت سال مصر را فتح کرده و قلمرو نفوذ خود را تا شام و یمن و بخش‌هایی از حجاز بگسترانند. خلافت فاطمیان تا سال 567 ق دوام یافت.[48]

روابط آل‌بویه با فاطمیان را می‌توان در دو دوره بررسی کرد:

  1. در زمان استحکام و اقتدار دولت آل‌بویه که بیشتر عصر معزالدوله (320 – 356 ق) و عضدالدوله (372 – 338 ق) است.
  2. بعد از مرگ عضدالدوله (372 – 447 ق) تا پایان حکومت آل‌بویه که دوران ضعف آل‌بویه است.

دوره اول:

روابط میان آل‌بویه با فاطمیان در دوره اول آل‌بویه، گرچه گاهی دوستانه به نظر می‌رسد، اما رابطه آنان، به‌ویژه در امور سیاسی، بیشتر خصمانه بوده تا دوستانه، خصوصاً در دوره دوم که دوره ضعف آل‌بویه است، رفتار‌های حکومت فاطمی بیان‌گر دشمنی میان این دو حکومت است.

در عصر معزالدوله (320 – 356 ق)، داعیان اسماعیلی[49] که از طرف فاطمیان فرستاده می‌شدند، در بیشتر شهرهای بین‌النهرین فعالیت داشته و کتاب‌های ایشان به‌طور گسترده‌ای رواج داشته است، اما این فعالیت وسیع در سال 356 ق، رو به‌ضعف نهاد و کتاب‌های اسماعیلیه در بغداد کمیاب شد.

در مقطع کوتاهی میان عزیز بالله خلیفه فاطمی و عضدالدوله حاکم بغداد، در سال 369 ق، تلاش‌هایی برای وصل و دوستی انجام پذیرفت و پس از ارسال سفیرانی از طرف خلیفه فاطمی، عضدالدوله نیز سفیرانی برای خلیفه  فاطمی اعزام کرد که حاکی از همکاری آن‌ها برای جنگ بر ضد روم شرقی است. البته این روابط ادامه نیافت تا جایی که برخی حتی همان ارتباط اندک را ناشی از فریب‌کاری امیر بویه‌ای دانسته‌اند.

گرچه متون تاریخی هم‌عصر آنان؛ مانند تجارب الأمم مسکویه، چیزی از محتوای پیام‌ها بیان نکرده‌اند، اما «ابن تَغری بردی» متن کامل آن‌را این‌چنین آورده است: «… پیام تو به حضرت امیرالمؤمنین به‌وسیله پیک مخصوص تو رسید. در این پیام مراتبِ اخلاص، دوستی و معرفت تو به‌حقیقت امامت امیرالمؤمنین، خلیفه فاطمی و عشق تو به‌‌پدران هدایت‌گر و راهنمای او ادا شده است و امیرالمؤمنین از شنیدن آن خشنود گردید. خلیفه می‌داند تو از حق عدول نخواهی کرد. البته تو می‌دانی که بر مرزهای مسلمین چه می‌گذرد: خرابی شام، ناتوانی مردم و گرانی قیمت‌ها. امیرالمؤمنین شخصاً عازم مرزهای مسلمین خواهد شد و تو را به‌زودی با نوشته‌هایی با خبر خواهد نمود. خداوند به ‌تو جهاد فی سبیل االله عطا نماید».[50]

از متن نامه خلیفه فاطمی مشخص می‌شود که این نامه در پاسخ نامه‌ای است که ابتدا عضدالدوله برای خلیفه فاطمی نوشته است، اما از متن نامه اول عضدالدوله چیزی در منابع تاریخی نیامده است. عضدالدوله پاسخ این نامه خلیفه فاطمی را داده و در آن نامه به فضل اهل بیت (علیهم السلام) و این‌که عزیز فاطمی از ذرّیه آن خاندان پاک است، اقرار کرده و اطاعت خود را از خلیفه اعلام نموده است.[51] این نامه‌ها در حضور خلیفه عباسی خوانده می‌شد.[52]

ابن جوزی و ابن عماد حنبلی آورده‌اند که فرستادگانی بین خلیفه فاطمی و امیر آل‌بویه رد و بدل می‌شدند و جواب آن‌ها با حسن نیت همراه بود، ولی به‌هیچ پیامی اشاره نکرده‌اند.[53]

ناگفته نماند که ابن تغری بردی از پاسخ نامه‌ای که عضدالدوله داده، ابراز تعجب نموده و در این‌که عضدالدوله نسب خاندان فاطمی را تأیید کرده باشد، شک می‌کرده و بیان می‌دارد که در صورت صحیح بودن، باید آن را نشانه ضعف آل‌بویه در برابر فاطمیان دانست.[54]

از طرف دیگر، شواهدی وجود دارد که بیان‌گر رابطه خصمانه آل‌بویه و فاطمیان در دوره اول عصر آل‌بویه است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت است از:

  1. معاهده‌ای میان بختیار (پسر معزالدوله) و عضدالدوله انجام گرفته است که براساس آن از بختیار خواسته شده است تا به سوی شام رود و بر پرچم‌های خود نام عضدالدوله را حک کند و این در حالی است که شام در آن زمان تحت سلطه فاطمیان بوده است و این اقدام به‌منزله دشمنی با فاطمیان شمرده می‌شد.
  2. عضدالدوله از پیروزی فاطمیان بر بحرین جلوگیری کرد.
  3. عضدالدوله تلاش‌های زیادی کرد تا سلطه عباسیان بر مکه و مدینه پس از تسلط فاطمیان بر آن‌جا اعاده شود و این خود نمونه بارز دشمنی عضدالدوله با خلفای فاطمی است.
  4. قرامطه[55] در 360 ق از حمایت عزّالدوله دیلمی (356 – 367 ق) و ابوتغلب حمدانی (فرزند ناصرالدوله حمدانی؛ متوفای 369 ق) در موصل بهره‌مند شدند.
  5. آلپ‌تکین[56] از دست عضدالدوله فرار کرد، ولی پس از آن، به‌رغم دشمنی و جنگ با فاطمی‌ها، به‌اسارت خلیفه فاطمی در آمد، اما چون او یکی از مخالفان عضدالدوله بود، با احترام و اکرام خلیفه فاطمی روبه‌رو شد. گرچه بعدها به‌علت کینه‌توزی یعقوب بن یوسف بن کلّس،[57] به‌وسیله او مسموم و کشته شد.
  6. مهم‌ترین دلیل بر دشمنی میان عضدالدوله و خلیفه فاطمی این است که وی به‌حمله به مصر و بازپس‌گیری آن تصمیم داشته است. این مطلب را بغدادی چنین بیان می‌کند: «ابوشجاع فنا خسرو بن بویه (ملقب به عضدالدوله) بر آن شد که آهنگ مصر کند و آن کشور را از چنگ باطنیه (فاطمی‌ها) بیرون آرد؛ از این‌رو بر درفش‌های سیاه خود نوشت: «بسم االله الرحمن الرحیم، الحمد لله ربّ العالمین و صلّی االله علی محمد خاتم النبیین، الطائع لله امیرالمؤمنین ادخلوا مصر إن‌شاءاالله آمنین»، و قصیده‌ای هم سرود و چون به‌عزم رفتن به‌مصر، سوی چادرهایی که برای لشگریان او زده بودند، بیرون شد، ناگهان مرگ او را فروگرفت و درگذشت».[58]

دوره دوم:

چنان‌که پیش از این هم بیان شد، روابط سیاسی آل‌بویه و فاطمیان در دوره دوم آل‌بویه؛ یعنی پس از مرگ عضدالدوله تا پایان حکم‌رانی آل‌بویه، به طور کامل خصمانه بوده و شواهدی وجود دارد که دولت فاطمی، به‌تمامی کسانی که به‌هر دلیلی از دولت آل‌بویه ناراضی بوده و به‌خدمت فاطمیان رسیده بودند، پناه داده و به‌آن‌ها احترام کردند تا شاید در مواقع ضروری علیه آل‌بویه به‌کار گرفته شوند. نمونه‌هایی از شواهد تاریخی که بر رابطه خصمانه در این دوره دلالت دارد به‌شرح زیر است:

  1. شُکرالخادم، غلام مورد اعتماد عضدالدوله، در زمان شرف الدوله ابوالفوارس شیرذیل (376ق) در حالی‌که اجازه رفتن به‌حج را از امیر آل‌بویه گرفته بود، قصد قاهره کرده و نزد فاطمیان رفت.
  2. در سال 401 ق در زمان خلافت قادر عباسی و امیرالامرایی بهاءالدوله (379 – 403 ق)، شخصی به نام «قرواش بن مقلّد»، امیر بنی‌عقیل در قلمرو خودش که شهر موصل، انبار، مدائن و کوفه بود، به‌نام خلیفه فاطمی خطبه خواند که موجب نگرانی و واکنش قادر عباسی شد و بهاءالدوله نیز به حمایت از خلیفه عباسی پرداخت و عمیدالجیوش را به‌جنگ با قرواش فرستاد، ولی قبل از جنگ، قرواش عذرخواهی کرد و دوباره به نام خلیفه عباسی خطبه خواند.[59]

 

شخصیت‌های برجسته حکومت آل‌بویه

شخصیت‌های برجسته دودمان آل‌بویه افراد ذیل می‌باشند:

  1. ابوشجاع بویه بن فناخسرو که آل‌بویه به نام او مشهور است.
  2. عمادالدوله علی، فرمانروایی از سال ۳۱۳ تا ۳۲۸ شمسی.
  3. رکن‌الدوله حسن، فرمانروایی از سال 314 تا 355 شمسی.
  4. معزالدوله احمد، فرمانروایی از سال ۳۲۴ تا ۳۴۶ شمسی.
  5. فخرالدوله ابوالحسن، فرمانروایی از سال ۳۵۵ تا ۳۵۹ شمسی.
  6. عضدالدوله ابوشجاع، فرمانروایی از سال ۳۲۸ تا ۳۶۲ شمسی.
  7. مؤیدالدوله ابومنصور، فرمانروایی از سال ۳۵۹ تا ۳۶۲ شمسی.
  8. عزالدوله بختیار، فرمانروایی از سال ۳۴۵ تا ۳۵۷ شمسی.
  9. شمس‌الدوله ابوطاهر، فرمانروایی از سال ۳۷۶ تا ۴۰۰ شمسی.
  10. مجدالدوله ابوطالب، فرمانروایی از سال ۳۷۶ تا ۴۰۸ شمسی.
  11. شرف‌الدوله ابوالفوارس، فرمانروایی از سال ۳۶۲ تا ۳۶۸ شمسی.
  12. ابوکالیجار صمصام‌الدوله مرزبان، فرمانروایی از سال ۳۶۸ تا ۳۷۷ شمسی.
  13. بهاءالدوله ابونصر، فرمانروایی از سال ۳۷۷ تا ۳۹۱ شمسی.
  14. سماءالدوله ابوالحسن، فرمانروایی از سال ۴۰۰ تا ۴۰۳ شمسی.
  15. قوام‌الدوله ابوالفوارس، فرمانروایی از سال ۳۹۱ تا ۴۰۷ شمسی.
  16. سلطان‌الدوله ابوشجاع، فرمانروایی از سال ۳۹۱ تا ۴۰۳ شمسی.
  17. مشرف‌الدوله ابوعلی، فرمانروایی از سال ۳۶۶ تا ۳۶۸ شمسی.
  18. ابوکالیجار، فرمانروایی از سال ۴۰۳ تا ۴۲۷ شمسی.
  19. جلال‌الدوله ابوطاهر، فرمانروایی از سال ۴۰۴ تا ۴۲۳ شمسی.
  20. ابومنصور فولادستون، فرمانروایی از سال ۴۲۷ تا ۴۴۱ شمسی.
  21. ملک‌رحیم ابونصر، فرمانروایی از سال ۴۲۷ تا ۴۳۴ شمسی.[60]

 

‏ویژگی‌های حاکمان آل‌بویه

هر یک از پادشاهان و حاکمان در طول تاریخ، در زندگی شخصی، اجتماعی، سیاسی و اداره امور جامعه خود، دارای روش‌هایی بوده و از ویژگی‌های خاص خود برخوردار بوده‌اند. دودمان آل‌بویه نیز از این قاعده مستثنا نبوده، دارای ویژگی‌ها و روش‌های خاص خود بوده و بر مبنای آن عمل می‌کردند، که در ادامه مقاله به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود.

 

کسوت و پیشه حاکمان آل‌بویه

با توجه به‌آن‌چه در تاریخ در باره فرزندان بویه آمده است؛ می‌توان دریافت که پیشه و شغل آن‌ها در ابتدای کار، حرفه نظامی بوده و در سپاه ماکان خدمت می‌کردند. آن‌ها پس از آن‌که از پیش ماکان خارج شدند، نزد مرداويج رفته و او آن‌ها را پذيرفت و به‌آنان خلعت داد و گرامى داشت و هر يک را امير منطقه و سامانی نمود. از آن به‌بعد به حکومت و سلطنت روی آوردند.[61]

 

‏اخلاق و صفات حاکمان آل‌بویه

یکی از برجسته‌ترین و بارزترین صفات و اخلاق آل‌بویه -حداقل در نسل‌هاى اول و دوم این دودمان-، اطاعت محض و فرمان‌بَرى کامل و احترام فوق‏العاده کوچک‌ترها نسبت به‌بزرگ‌ترها بوده است. این اطاعت به‌گونه‌ای بوده که در هیچ خاندانى ‏مشاهده یا گزارش نشده است. البته عمده امتیاز این صفات، به ‏عمادالدوله (على بن بویه) برمى‏گردد که آل‌بویه همه قدرت و شوکت ‏خویش را مدیون او هستند؛ به‌عنوان مثال به‌یکی از نمونه‌های اطاعت و رعایت نظم و سلسله مراتب در آل‌بویه، اشاره می‌شود: ‏

«احمد معزالدوله برادر کوچک‌تر بویه که حاکم عراق بود، وقتى برادر بزرگ‌ترش علی عمادالدوله را در ارَّجان ملاقات کرد، زمین را بوسید و درحضور او سرپا ایستاده بود و چون دستور مى‏داد بنشیند، نمى‏نشست و هراندازه عمادالدوله کوشش کرد که او را در مقابل خود بنشاند، ننشست و در تمام مدتى که نزد برادر بزرگ‌تر بود، صبح و عصر در مجلس او حضور مى‏یافت، دست ادب بر سینه در برابر وى مى‏ایستاد».[62]

پس از وفات عمادالدوله، ریاست خاندان به حسن رکن‏الدوله حاکم رى رسید و معزالدوله از او نیز فرمان‌بردارى مى‏کرد و هرگاه رکن‏الدوله اراده مى‏کرد، لشگر به‌کمک او مى‏فرستاد.[63]

معزالدوله در دم مرگ، به‌پسرش وصیت کرد از رکن‏الدوله اطاعت کند و در مهمّات امور از او مشورت جوید و هم‌چنین نسبت به پسر عمویش عضدالدوله که از او مسن‏تر و سیاست‌مدارتر است، اطاعت کند.[64]

عضدالدوله آن هنگام که مى‏خواست عراق را از چنگ پسر معزالدوله -پس از ثبوت بى‏کفایتیش- بیرون آورد، وقتی که پدر عضدالدوله از وضع برادرزادگانش که بازداشت شده بودند، اطلاع یافت، از ناراحتى به‏خود می‌پیچید و از دهانش کف بیرون می‌زد و مى‏گفت: «اینک معزالدوله را مى‏بینم در برابرم ایستاده، انگشت گزان مى‏گوید: برادر! این‏چنین از خانواده من سرپرستى کردى؟». بالاخره عضدالدوله براثر خشم پدر و به‌دستور او، بغداد را به عموزاده واگذاشت و بیرون آمد، درحالى که حتى منزلى نیز براى خود ترتیب داده بود. او هنگامی‌که در اصفهان به‌حضور پدر رسید، به‌خاک افتاد و دست پدر را بوسید.[65]

هم‌چنین سخاوت، بلند‌نظری، لیاقت، استعداد، هوشیاری و کاردانی، حُسن سیاست، حُسن تدبیر، دلاوری و نیک نفسی از دیگر اخلاقیات برجسته پادشاهان نخستین آن سلسله بود. آوازه نیکی و مردانگی آنان با مردم در همه جا پیچیده بود و مردم از همه‌جا به آنان روی می‌آوردند. صفت بسیار پسندیده‌ای که در آل‌بویه وجود داشت و بیش از هرچیز در جذب قلوب مردم نسبت به ایشان تأثیر داشت، خوش‌رفتاری با اسیران و نیکی و احسان در باره کسانی بود که انتظار عقوبت داشتند. آنان بر هر محلی که مسلط می‌شدند، مردم آن‌جا را قتل عام نمی‌کردند و اسیران و مغلوبان را مورد شکنجه و آزار قرار نمی‌دادند و به آنان احسان نیز می‌کردند.[66]

 

‏آثار و اقدامات تاریخی حکومت آل‌بویه

آثار و اقدامات تاریخی آل‌بویه، شامل اقدام نظامی جهت ایجاد قلمرو و در ادامه آن، کشور‌گشایی، اقدامات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می‌شود که در ادامه مقاله به آن‌ها اشاره خواهد شد.

 

اقدامات نظامی حکومت آل‌بویه

فرزندان بویه برای رسیدن به‌قدرت و تشکیل حکومت و ایجاد پادشاهی برای خود، دست به‌اقدامات متعدد نظامی زدند. اولین اقدامی که آن‌ها توسط عماد الدوله علی برای تشکیل حکومت خود انجام دادند، جلب نظر ماکان، برای پیوستن به مرداویج بود. آن‎ها بعد از موافقت ماکان به مرداویچ پیوستند و مرداویچ علی را به‌حکومت کرج گمارد. علی با تصرف دژهای اطراف کرج، بر آن‏جا مسلط شد و بعد از آن، قصد تصرف اصفهان کرد. چندی بعد اَرَّجان و نوبندجان را تسخیر کرد و برادرش حسن را به‌تصرف کازرون فرستاد. حسن کازرون را فتح کرد و مال بسیاری به‌دست آورد. علی سال بعد به‌همراهی برادرانش حسن و احمد بر شیراز چیره شد و دولت مستقل خود را در آن‎جا برپاکرد. حسن و احمد نیز به مدت 12 سال به‌ترتیب بر ری و کرمان و عراق چیره شدند و دولت آل‌بویه به‎سه شاخه بزرگ و یک شعبه کوچک در کرمان و عمان تقسیم شد.[67]

 

‏اقدامات سیاسی حکومت آل‌بویه

حکومت شیعی آل‌بویه، در قرن چهارم و پنجم هجری، بر بخش بزرگی از جغرافیای جهان اسلام تسلط داشتند و بیش از یک قرن حکومت کردند. آن‌ها توانستند با ایجاد «رنسانس اسلامی»، سهم مهمی در راستای تمدن‌سازی اسلامی ایفا کنند.[68] ایجاد این رنسانس، مبتنی بر سیاست‌هایی بود که عبارتند از:

  1. سیاست وحدت و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز

سیاست ایجاد وحدت‌اسلامی و هم‌زیستی دینی و مسالمت‌آمیز میان مسلمانان و اقلیت‌های دینی، یکی از اولویت‌های دینی و از دغدغه‌های اصلی و همیشگی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بوده است؛ از این رو آل‌بویه به‌عنوان یک حکومت شیعی، پس از به‌قدرت رسیدن در قرن چهارم هجری، سیاست هم‌زیستی دینی و شهروندی را در پیش گرفته و تمامی تلاش خود را در جهت تقویت بنیان‌های امت واحد اسلامی به‌کار بردند. اقوام، اقلیت‌های دینی و مذاهب مختلف اسلامی، در سراسر قلمرو حکومت آل‌بویه، با پراکندگی قابل توجهی زندگی می‌کردند. حضور آنان به عنوان شهروند کشور اسلامی پذیرفته شده بود. تاریخ نشان می‌دهد که بویهیان، هه اقلیت‌ها را به عنوان «شهروند» پذیرفته بودند و در مقابل آنان، رفتارهای احترام‌آمیز داشتند. اعطای «آزادی اجتماعی» از سیاست‌های اصلی آل‌بویه بود که نسبت به اقلیت‌ها به اجرا در آمد.[69] آل بویه به دلیل اختلافات قومی و ایدئولوژی با دیگر  رقبا، سیاست تساهل و تسامح را در پیش گرفتند.[70]

  1. برقراری عدالت

«برقراری عدالت» در جامعه و میان همه شهروندان، یکی دیگر از سیاست‌های اصلی آل‌بویه بود که برای تحقق آن تلاش می‌کردند. عدالت در این‌جا؛ به معنای برخورداری شهروندان از حقوق شهروندی برابر و یکسان است: برابری در برخورداری از خدمات بهداشت و سلامت، کسب و کار، تجارت، خدمات شهری، خدمات علمی و فرهنگی، کشاورزی، توسعه و نوسازی زیرساخت‌ها، رفتار برابر و عدم تبعیض در مجازات و برخورد قانونی.[71]

  1. برقراری امنیت

سیاست دیگر آل بویه، «برقراری امنیت» بود. یکی از چالش‌های بزرگی که همواره بویهیان را آزار می‌داد، وجود نزاع‌های فراوان میان شیعیان و اهل تسنن بود. در دوره آل‌بویه، برقرای آرامش و ثبات نسبی در زمان حکومت عضدالدوله و تا حدی «استاد هرمز»؛ وزیر بهاء الدوله روی داد، به طوری که آنها با تبعید، حبس و تهدید عوامل فتنه و نزاع، توانستند از شعله‌ورشدن درگیری‌ها بکاهند.[72]

  1. مشارکت مردم در امور دولتی

سیاست دیگری که حکومت آل بویه به اجرا درآورد، مشارکت دادن مردم، اقوام، اقلیت‌های دینی و مذاهب اسلامی، در امور دولتی بود. این سیاست، فراگیری گسترده‌ای داشت، به طوری که افراد بر اساس تخصص و شایستگی‌های خود، می‌توانستند در امور دولتی به کار مشغول شوند. از این جهت فرصت اشتغال در امور دولتی برای همه وجود داشت.[73] نقل شده در حکومت آل‌بویه، کارگزارانی مسیحی، یهودی و مجوسی مشغول به کار بودند.[74]

  1. ابقای خلافت در بنی‌عباس

یکی دیگر از اقدامات سیاسی حاکمان آل‌بویه، بالاخص بنیان‌گذاران آن، ابقای خلافت در خاندان بنی‌عباس بوده است. آل‌بویه ضمن این‌که خلافت را در آل عباس حفظ نمودند، هرگاه لازم می‌دانستند، خلیفه را عزل کرده و فرد دیگری از بنی‌عباس را جایگزین او می‌کردند.[75] آل بویه پس از تصرف بغداد به رغم اختلافات مذهبی- نژادی با خلفای عباسی، بنا به ملاحظات سیاسی- فقهی از براندازی خلافت سنی عباسی خودداری کردند.

  1. دیوان‌سالاری توانمند

تکیه آل‌بویه بر دیوان‌سالاری توانمند، اقدامات عمرانی- فرهنگی و دوری از تعصبات مذهبی، عواملی مهم برای حفظ قدرت آنان بود.[76] آل‌بویه برای اداره قلمرو خود که شامل فارس، کرمان، عراق و خوزستان، ری و همدان و اصفهان می‌شد، به تشکیلاتی نیاز داشتند، که در ابتدا همانند خلفای عباسی عمل کردند، اما با قدرت‌گیری خود، نظام جدیدی را ایجاد کردند و حتی برخی از دیوان‌های عباسی را در یکدیگر ادغام کردند؛ مانند آن که امور دیوان هزینه و خراج به دیوان وزارت سپرده شد. آنان دارای دیوان‌های وزارت (دیوان مربوط به وزرای آل‌بویه و وظایف آن‌ها)، رسائل (صدور فرمان‌های حکومتی و برقراری ارتباطات داخلی و خارجی)، قضا (رسیدگی به اختلافات و دعاوی مردم)، سپاه (تشکیلات نظامی آل‌بویه) و بَرید (رساندن اخبار و اطلاعات به سلطان) بودند.[77]

 

‏اقدامات حکومت آل‌بویه در باب وحدت شیعه و ‌سنی

بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سیاست‌های نامتعادل، ستم‌گرانه و تبعیض‌آمیز امویان نسبت به‌شیعیان و گروه‌های غیر عرب و نیز عوامل دیگر، سبب شد تا عباسیان با ایجاد تشکیلات منظم و سازمان‌یافته و تبلیغ دعوت به رهبری شخصی شایسته از خاندان نبوت و مخالفت با امویان، در نیمه نخست قرن دوم هجری به‌قدرت رسیدند. عباسیان بیش از پنج قرن (١٣٢ – ٦٥٦ ق) با قدرت و ضعف بر سریر خلافت تکیه زدند. پس از حضور و نفوذ ترکان در دستگاه خلافت عباسی و به حاشیه رانده شدن ایرانیان، جایگاه خلافت نیز به‌شدت تضعیف شد و سپاهیان ترک، خلفا را زیر نفوذ خویش درآوردند و به عزل و نصب آنان پرداختند. سلسله شیعی مذهب آل‌بویه نیز پس از آن که با تصرف شمال، مرکز و جنوب ایران، بر پایتخت خلافت عباسی (بغداد) تسلط یافت، از آن جایی که به‌خلفای بغداد اعتقادی نداشت، با سیطره کامل بر امور، زمینۀ تضعیف بیش از پیش دستگاه خلافت را فراهم کرد. تسلط آل‌بویه بر بغداد تا سال ٤٤٧ ق به‌طول انجامید.

با روی کار آمدن آل‌بویه، سیاست‌های اتخاذی سران ایشان، شرایط بهتری برای شیعیان در مقایسه با دوره‌های قبل به‌وجود آورد. با این‌که تعداد نزاع و درگیری‌های ثبت شده میان شیعه و اهل سنت در این دوران نیز قابل توجه است، اما این اختلاف به‌اندازه دوره قبل از ایشان نبود. آل‌بویه هرچند بر طبق شواهد تاریخی معتبر، بر مذهب شیعه بودند، اما سیاست‌های مذهبی این خاندان تا حد زیادی اختلافات را کاهش داده بود؛ بنابراین اگر از برخی اقدامات؛ نظیر لعن‌های آشکار علیه مقدسات اهل سنت که به‌دستور معزالدوله به‌سال ٣٥١ ق در مساجد نوشته شد،[78] چشم‌پوشی کنیم، اغلب پادشاهان بویه‌ای و حتی معزالدوله نیز درصدد ایجاد آشتی میان مذاهب شیعه و اهل سنت بودند.

در عهد آل‌بویه به‌دلیل اعتقادات شیعی یا روحیه تسامح طلبی آنان، همه مردم از هر گروه و فرقه اجازه یافتند عقاید خویش را ابراز کنند،[79] طوری‌که نقل شده اهل سنت، هشت روز پس از عاشورا، برای مصعب بن زبیر مراسم سوگواری برپا کرده و هشت روز پس از عید غدیر نیز، به‌مناسبت ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر به‌غار ثور، جشنی برپا داشتند. برگزاری این مراسم‌ها و عدم ممانعت حکومت وقت (آل‌بویه) که شیعه مذهب بودند، نشان از تسامح آل‌بویه دارد.[80]

یکی از سیاست‌های آل‌بویه توجه آن‌ها به مشترکات مذهبی بین اهل تسنن و شیعه بود؛ چرا که هنگامی که مشترکات و اصولی؛ مانند توحید، نبوت و یا فروعاتی؛ چون نماز و روزه تحت نظر باشد، اختلافات مذهبی برای عوام کمتر بروز پیدا می‌کند. هر چند که این امر، منافی بحث‌های علمی خواص نیست و آن همیشه بر جای خود باقی است.

ابومحمد حسن مهلبی؛ وزیر احمد معزالدوله که بسیار کاردان بود و اداره امور عراق را به‌عهده داشت و با کاردانی او بود که احمد توانست در هنگام مریضی، اقتدار خود را در بغداد به‌رخ خلیفه و رقبا بکشد، سعی نمود با تعدیل و مدیریت احساسات مذهبی، از بروز بسیاری از اختلافات جلوگیری نماید. شیعیان پس از ورود آل‌بویه به‌بغداد، آزادی عمل بسیاریافته بودند و معزالدوله شعارهای شیعیان را در بغداد برقرار نمود. آن‌گونه که ابن اثیر می‌نویسد: در سال ٣٥١ ق، شیعیان بغداد به‌دستور معزالدوله بر دیوار مساجد این شهر چنین نوشتند: نفرین خداوند بر معاویه بن ابی سفیان و بر کسی که فدک را از فاطمه (سلام الله علیها) غصب کرده بود و بر کسی که مانع دفن حسن (علیه ‌السلام) در کنار قبر جدش شده بود و بر کسی که ابوذر غفاری را تبعید کرد و بر کسی که عباس (عم پیامبر) را از شورا محروم کرد.[81]

این شعار که به‌خوبی از تشیع معزالدوله حکایت می‌کند باعث مخالفت اهل سنت گردید و طولی نکشید که در شب هنگام، عده‌ای از اهل سنت این شعارها را پاک کردند و چون معزالدوله خواست دوباره به‌نوشتن این جملات دستور بدهد، مهلبی که مردی حکیم و منطقی بود، به‌منظور جلوگیری از برخورد میان شیعه و سنی، پیشنهاد کرد حد فاصلی اتخاذ گردد و شعارها نرم‌تر و ملایم‌تر گردد؛ بدین‌معنا که گفته شود: لعنت خدا بر آن کس که خاندان رسول الله (صلی الله علیه و آله) را آزار داد و جز در مورد معاویه، نام شخص دیگری ذکر نشود.[82]

همچنین عضد الدوله وقتی که وارد بغداد شد، خرابی‌ها و نابسامانی‌های ناشی از نزاع‌های متوالی شیعه و سنی را ناشی از تحریکات واعظان و قصه‌گویان دانست و فرمان داد که کسی در مساجد و کوچه‌ها به‌این امور نپردازد.

در دوره آل‌بویه، باب تازه‌ای در تاریخ خلافت عباسی گشوده شد. آن‌ها می‌بایست اغتشاش و پریشانی بغداد را که از ضعف قدرت مرکزی خلافت ناشی می‌شد، سامان می‌بخشیدند. آل‌بویه به‌دلیل مصلحت سیاسی به‌ادامه حیات دستگاه خلافت کمک کردند تا بتوانند از آن به عنوان وسیله‌ای برای جلب نظر رعایای سنی مذهب قلمرو خود و به‌دست آوردن احترام قدرت‌های بیگانه بهره‌برداری نمایند.[83]

دراین میان خطرناک‌ترین دشمن آل‌بویه، دولت سامانی سنی مذهب بود. اختلاف مذهبی بهانه خوبی برای سامانیان بود تا به توسعه‌طلبی خود در غرب[84] ادامه دهند. اُمرای سامانی از هر فرصتی برای زورآزمایی با این حاکمیت جدید استفاده می‌کردند و مدام قلمرو آل‌بویه را مورد تهاجم قرار می‌دادند. مردم سنی مذهب اصفهان نیز سامانیان را حامیان قدرت‌مندی می‌پنداشتند و چنان‌چه شرایطی فراهم می‌شد، به‌راحتی به‌جبهه دشمن می‌پیوستند. امرای بویه‌ای که از این واقعیت به‌خوبی آگاه بودند، ترجیح دادند با سامانیان سازش کنند. ابن اثیر در بیان وقایع سال ٣٦١ ق به این موضوع پرداخته و می‌گوید: «در این سال میان امیر منصور بن نوح سامانی؛ فرمانروای خراسان و ماوراءالنهر از یک سو، و رکن الدوله و پسرش؛ عضدالدوله از سوی دیگر، این گونه سازش شد که رکن الدوله و عضدالدوله، سالیانه صد و پنجاه هزار دینار برای امیر منصور بن نوح بفرستند. همچنین امیر منصور با دختر عضدالدوله پیوند زناشویی بست و او برای عضدالدوله ارمغان‌هایی فرستاد که مانندی برای آن دیده نشده بود. میان آن دو، نامه سازش نگارش یافت و بزرگان فارس و عراق بر آن گواهی دادند».[85]

بنابراین ملاحظه می‌شود که بویهیان برای دوام حاکمیت خویش سیاستی یرگزیدند که هم دستگاه خلافت را به‌رسمیت شناختند و هم با حکومت سنی مذهبِ سامانی سازش کردند. نکته آخر این‌که بویهیان هرگز سنیان را به‌وسیله شیعیان تحت تعقیب قرار ندادند، بلکه هواداران هر دو مذهب در سپاه آنان وجود داشتند. آن‌ها خواهان نوعی حکومت مشترک شیعه عباسی بودند تا بتوانند شیعیان را از مسئله تقیه برهانند.[86] به‌عبارت دیگر، حاکمان بویه نمی‌خواستند به‌زور، رعایای خویش را به‌پذیرش مذهب تشیع وادار کنند. آن‌ها با انتخاب وزرای قدرت‌مند و شیعه‌مذهبی؛ همانند «صاحب بن عباد»، زمینه بارور شدن نهال نوپای اصول احکام و مبانی مذهب تشیع را فراهم کردند.[87]

 

تعامل متقابل عالمان شیعی و حاکمان آل‌بویه

شیعه بعد از قرن‌ها مبارزه، از اواسط قرن چهارم، به‌واسطه تشكیل حكومت‌های محلی از برخی محدودیت‌های سیاسی رهایی یافته و توانست در عرصه‌های علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ظهور و بروز داشته باشد. به‌ویژه با شكل‌گیری دولت شیعی آل‌بویه در بغداد (مركز خلافت اسلامی)، از اقتدار خلافت عباسی كاسته و قدرت سیاسی اجتماعی شیعه افزایش یافت. دولت‌مردان آل‌بویه در راستای تعظیم شعائر مذهبی شیعیان؛ هم‌چون عزاداری روز «عاشورا»، بزرگ‌داشت «عید غدیر خم» و برپایی «نماز عیدین»، فضای مناسب و رسمی جهت ترویج فرهنگ شیعه ایجاد كردند.

با مهاجرت بزرگانی؛ مانند «شیخ كلینی»، «شیخ صدوق» و «شیخ مفید» به‌بغداد و هم‎چنین «سید مرتضی» که بعد از ایشان مرجعیت جامعه شیعه را عهده‌دار شد، دامنه فعالیت‌های علمی و فرهنگی آن‌ها در این شهر گسترش یافت و به‌تشكیل و تأسیس و احیاناً توسعه حوزه‌های علمی و نشر معارف پرداخته و از این فرصت به‌دست‌آمده، نه تنها برای توسعه فعالیت علمی استفاده كردند، بلكه با پذیرش برخی از مسؤولیت‌ها در حكومت آل‌بویه، آنان را حمایت و هدایت می‌كردند.

«صاحب بن عباد»؛ از علمای شیعه امامی؛ وزیر «مؤیدالدوله دیلمی» بود و با اختیارات وسیع به‌امور مسلمانان به‌خصوص شیعیان رسیدگی می‌كرد.

«ركن‌الدوله دیلمی»، از حاكمان آل‌بویه با «شیخ صدوق»، مناسبات گرمی داشت، هم‌چنین «معزالدوله» نیز مسائل فقهی و حكومتی خود را از «ابن جنید اسكافی» و دیگر علمای طراز اول شیعه امامیه دریافت و حكومت را براساس دیدگاه‌های فقهی آنان اداره می‌كرد.[88]

 

تعامل متقابل شیخ مفید و حاکمان آل‌بویه

با ورود آل‌بویه به عراق، تا حدودی ثبات سیاسی بر این منطقه حاکم شد. سلطه خلافت عباسی محدود، و شیعیان به برپایی برخی شعائر شیعی پرداختند، تا جایی که «ذهبی»؛ از مورخان و عالمان رجالی اهل سنت و سلفی (673-748 ق) در بیان حوادث سال 363 هجری، در این‌باره این‌گونه اظهار نگرانی می‌کند: «در این روزها مذهب رافضی‌گری در عراق ظاهر و برپا، ولی مذهب اهل سنت گمنام و پنهان است، هر چند در خراسان و اصفهان مشهود است».[89]

دوران شیخ مفید هم‌زمان با درخشان‌ترین عصر علمی فرهنگی در تاریخ اسلام؛ یعنی سده چهارم قمری بود. با توجه به این‌که شیعیان، مدت‌های مدیدی از سوی حاکمان اموی و عباسی، دچار ظلم و ستم بودند، با آمدن دولت شیعی آل‌بویه، فضای آزادی برای شیعه به‌وجود آمد و نوعی تعامل سیاسی – اجتماعی میان رهبران شیعه و دولت‌مردان آل‌بویه را رقم زد. از سویی، دانشمندان شیعی با سکوت و عدم اعتراض به‌کارهای حاکمان، حال به‌دلیل تقیه و یا به‌این دلیل که با این روش می‌توان کمک‌های زیادی را به تشکل شیعه و مبانی آن کرد، نهایت استفاده را از این فرصت زمانی به‌دست آمده، کردند و برای تثبیت و ترویج مبانی عقیدتی و کلامی شیعه تلاش نمودند. از سوی دیگر حاکمان آل‌بویه که گرایش شیعی داشتند، نیاز به‌یک پشتوانه عقیدتی و فکری از شیعه برای تسلط هر چه بیشتر خود داشتند که این نیاز را دانشمندان شیعی این دوره می‌توانستند تا حدی تأمین کنند. این فضاسازی «ایجاد امنیت و آزادی» برای جامعه شیعی و عدم اعتراض علمای شیعه بنا به‌برخی دلایل، یک نیاز حیاتی برای دو طرف بود که موجب تعامل و همکاری بین حاکمان و اندیشمندان شیعی این دوره از جمله شیخ مفید شد.

به‌نظر می‌رسد شیخ بر اساس روایتی که در امالی خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند: «همه مؤمنان برادران و خواهران هم هستند و نیاز بعضی از آنان، به‌وسیله برخی دیگر برآورده می‌شود»؛[90] نمایه‌ای از تعامل و مناسبات علما و حاکمان و رابطه دو سویه آنان که هر کدام وظایف و حقوقی در قبال دیگری پیدا می‌کند، ترسیم کرد و به‌آن جامه عمل پوشاند.

علاوه بر این، دیدگاه فقهی سیاسی شیخ مفید آن بود که وی، سلطان عادل را به امام معصوم (علیه السلام) تفسیر کرده و مجتهد را نایب امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبت می‌دانست که از باب تقیه و مصلحت، با سلاطین جور همکاری کند. البته این همکاری اولاً ظاهری و موقت، ثانیاً به اعتبار نیابت امام زمان (علیه السلام) است. شیخ مفید دین و سلطان را دو برادر توامان دانسته که دین، اساس و سلطان، نگهبان آن است. دیدگاه سیاسی شیخ را می‌توان در کتاب المقنعه، الارشاد، الاختصاص و دیگر کتاب‌های او مشاهده کرد. لازم به ذکر است این مسؤولیت‌ها تا زمانی به عهده فقیه است که از حد ایمان خارج نشود و با ظالمان در ظلم همکاری نکند؛ زیرا در صورت همراهی با ظالمان، با خدا مخالفت کرده است.[91]

شیخ مفید در دوره حاکمیت آل‌بویه از جایگاهی از عزت و جلالت و عظمت برخوردار بود که کسی در این باره مانند او نبود. به ویژه در زمان عضدالدوله از جایگاه خیلی والایی برخوردار بود،[92] به گونه‌ای که نویسنده حبیب السیر می‌نویسد: «عضدالدوله دیلمی پیوسته ملازمتش می‌نمود»[93] و بارها به زیارتش رفته و هرگاه مریض می‌شد به عیادتش می‌رفت. وی حتی نزد ملوک و پادشاهان دیگر نیز وجاهت داشت.[94] البته در برخی دوره‌ها، بر اثر عواملی این فضای تعامل غبارآلود می‌شد و به‌تیرگی می‌گرایید؛ برای مثال شیخ مفید یک بار در در جریان آشوب‌های بغداد در سال 393 ق، توسط علی بن استاد هرمز؛ فرمانده لشکر بهاء الدوله، تبعید، و بار دیگر در سال 398 ق در جریان فتنه بین شیعه و سنی، از بغداد خارج شد.[95]

از دیگر موارد مناسبات شیخ مفید و حاکمان آل‌بویه، برقراری ارتباط و همکاری در عرصه علم و فرهنگ بود که نیاز ضروری دو طرف، این تعامل را رقم می‌زد. با نگاهی به موقعیت فرهنگی این دوره، می‌توان روابط میان آنان را بهتر درک کرد.

در قرن چهارم، مذهب حنفی[96] مورد حمایت خلفای عباسی بود، ولی حنابله[97] از نظر تعداد و قدرت در بغداد برتری داشتند. آنان به‌سنت و در صف مقدم مخالفت با شیعیان و متکلمان شیعه، سخت معتقد بودند. حنابله در مخالفت با شیعیان، ادعای برتری سه خلیفه را بر امام علی (علیه‌السلام) داشتند و در مقابل، معتزله به‌حادث بودن قرآن[98] معتقد بودند. هر کدام از گروه‌ها، مکتبی فقهی، کلامی و اجتماعی را بنیان نهاده بودند. با روی کار آمدن آل‌بویه و تسلط آنان بر بغداد، تا حدی قدرت این گروه‌ها رو به‌ضعف رفت و در مقابل، فضای بازی برای تفکر شیعه فراهم شد. شیخ مفید به‌عنوان رهبر شیعیان امامیه، علاوه بر دقت در نقل احادیث، از جنبه عقلی نیز تلاش زیادی در بازشناسی عقاید شیعی انجام داد. ابن کثیر در مورد او می‌نویسد: «شیخ مفید وجهه خوبی نزد سلاطین داشت؛ چرا که بسیاری از مردم این دوران به‌شیعه تمایل داشتند و در مجالس او علمای زیادی، حتی از طوایف دیگر شرکت می‌جستند».[99] از طرفی برقراری این مناسبات، موقعیت علمی دولت‌مردان آل‌بویه را در نگاه جامعه شیعه بالا برد و به‌عنوان زمام‌دارانی علم‌دوست مطرح شدند که تثبیت حاکمیت آنان را رقم می‌زد.

علاوه بر این، گونه‌ای از ‌تعامل مالی نیز بین شیخ مفید و برخی دولت‌مردان آل‌بویه برقرار بوده است. زمانی که شیخ مفید در مناظره با عبدالعزیز معتزلی پیروز شد، خبر آن به‌عضد الدوله رسید. او شیخ را به‌حضور طلبید و او را بسیار اکرام کرد و هم‌چنین مخارج روزمره او را به‌عهده گرفت. قبول هدایای حاکم بویه را شاید بتوان یک تعامل به‌حساب آورد؛ چرا که کمک به‌افرادی که باورهای شیعه امامیه را به‌نحوی با دلایل ثابت می‌کردند، نهایتاَ به‌گونه‌ای، به‌تثبیت پایه‌های حکومتی آنان که به‌نام حکومت شیعی مطرح بود، منجر می‌شد.[100]

 

تعامل متقابل سید مرتضی و حاکمان آل‌بویه

سید مرتضی علم الهدی که بعد از شیخ مفید در سال 413 قمری از عالمان به‌نام حوزه علمیه گشت و مرجعیت جامعه شیعه را عهده‌دار شد، مسیر تعامل با آل‌بویه را ادامه داد و با قبول مناصبی؛ چون نقابت[101] یا شرکت در حل اختلافات درباریان و شرکت در بیعت با برخی خلفا، زمینه همکاری را بیشتر فراهم ساخت. این رویه سید، مبتنی بر دو مبنای کلامی و فقهی وی بوده است، به این نحو که ایشان، زعامت و حاکمیت را بالاصاله حق امام معصوم (علیه السلام) و در فرض غیبت، حق نایب ایشان؛ یعنی فقیه جامع الشرایط می‌دانسته؛ به همین جهت پذیرش ظاهری مسؤولیت از جانب حاکمان را استیفای حق خویش می‌دانسته، نه تولّی از جانب حاکم. همچنین سید از حیث فقهی، پذیرش منصب از حاکم جائر را ذیل موضوع امر به معروف و نهی از منکر و از باب دفع افسد به فاسد می‌دانسته و از آن جا که با این پذیرش، احقاق حقی و رفع ظلمی صورت می‌گرفت، دفع افسد محقق می‌گشت؛ به همین جهت وی گرفتن منصب از جانب حاکم جائر را بلامانع می‌دانست.[102]

او به‌عنوان زعیم شیعه، ریاست و بزرگی خود را چنان حفظ کرد که «ابومنصور ثعالبی»[103] می‌نویسد: «امروز، ریاست با مجد و شرافت، علم و ادب و فضل و کرم در بغداد به شریف مرتضی اختصاص یافته است».[104]

این مهم به‌دلیل نوع تدبیر در تعامل با خلفا و به‌دست گرفتن رهبری شیعه در آن دوران بود. «ابن بسام» در کتاب «الذخیره» نوشته است: «این پیشوایی در عراق، موجب گردید تا مردم در هنگام اختلاف به ایشان (سید مرتضی) رجوع و عالمان عراق به او پناه برده و بزرگان آن سامان از او اخذ علم نمایند».[105]

این حضور فعال سبب شد تا اداره امر نقبای آل ابی‌طالب به‌او محول شود و حُجاج با سرپرستی او عازم حج شوند. هم‌چنین امور حرمین شریفین (مکه و مدینه) تحت نظارت او اداره شود و دادرسی مظالم و قضاوت و داوری در مرافعات و مخاصمات به‌وسیله او انجام گیرد؛ لذا زمانی که بغداد در دوران زعامت سید مرتضی، محل منازعه بین عامه و خاصه بود، خصوصاً در سال 406 قمری که این درگیری شدت بیشتری یافت، ایشان از سوی «فخرالملک»؛ وزیر «بهاء الدوله بویه‌ای» مأمور حل و فصل این منازعه گردید و توانست با درایت آن منازعه را حل نماید.

به‌دلیل جایگاه سید مرتضی، وجود او در مراسم استقبال از امرای آل‌بویه، از جمله «مشرف الدوله بویه‌ای»، مهم بود. لذا به‌همراه برادرش «سید رضی» و به‌اتفاق جمعی از بزرگان در استقبال امرایی که به‌بغداد وارد می‌شدند، شرکت کردند که البته این درخواست از سوی «القادر باالله عباسی»؛ خلیفه وقت بود.

این جایگاه به‌گونه‌ای بود که حاکمان و اُمرا، تأمین امنیت جانی و مالی این عالم گران‌قدر را بر خود لازم می‌دانستند و با هرگونه تعرض از سوی مخالفان برخورد می‌کردند. در همین راستا در سال 416 قمری، هنگامی که خانه سید مرتضی در «صُرات» مورد تهاجم عیاران[106] قرار گرفت و به‌آتش کشیده شد، «شرف الدوله بویه‌ای»؛ پسر «بهاءالدوله»، همه غلامان تُرک خود را برای حمایت و محافظت از خانه سید گسیل داشت. سید مرتضی که به‌دلیل هجوم دشمنان، به‌خانه دیگری رفته بود، پس از بازسازی و هنگام بازگشت به خانه‌اش، به امر خلیفه، همه فرماندهان و شخصیت‌های مشهور برای استقبال ایشان با حالتی متواضعانه پیشاپیش سید راه رفته و در ستایش این عالم شعر می‌سرودند. این قبیل جریانات و توجه صاحب‌منصبان حکومتی، گویای اقتدار و جایگاه سیاسی اجتماعی این عالم فرزانه می‌باشد. علاوه بر اُمرا و صاحب‌منصبان، عامه مردم نیز ایشان را ملجأ و پناه‌گاه خویش می‌دانستند. رویکرد مردمی و سخاوت‌مندی سید مرتضی موجب شد تا یک مرد یهودی که از تنگ‌دستی رنج می‌برد، به‌بهانه تحصیل نزد استاد رفته و از وی تقاضای یادگیری علم نجوم نماید، تا از این طریق مشمول مقرری گردد و سید با گشاده‌رویی تقاضای وی را پذیرفت و دستور داد هر روز مبلغی به‌او بپردازند. آن مرد یهودی بعد از مدتی، تحت تأثیر عظمت و برخورد اخلاقی استاد قرار گرفته و مسلمان شد.

سید با داده‌های خود به‌حاکمان آل‌بویه، به آنان مقبولیت اجتماعی می‌بخشید و در مقابل از آنها امنیت، رفاه و توسعه فرهنگی شیعیان را می‌ستاند.

برخی از مصادیق تعامل و همکاری سید مرتضی با آل‌بویه عبارتند از:

  1. پذیرش نقابت.
  2. امارت حج.
  3. ریاست دیوان مظالم.
  4. میانجی‌گری در میان شخصیت‌ها.[107]

 

آثا‏ر و اقدامات فرهنگی حکومت آل‌بویه

آل‌بویه، اقدامات زیادی در ترویج و گسترش مهم‌ترین شعائر مذهبی شیعیان امامیه انجام داد. برخی از این اقدامات عبارتند از:

  1. برگزاری عزاداری روز عاشورا: دسته‌های عزاداری به‌شکلی که بعدها در دوره صفویه شکل نمایشی به‌خود گرفت، نخستین بار در سال ۳۵۲ قمری به‌وجود آمد. به‌دستور معزّالدوله، در عاشورای این سال، عزای عمومی اعلام شد و از مردم خواسته شد که با پوشیدن جامه سیاه، اندوه خود را نشان دهند. زنان با موی پریشان و چهره سیاه‌کرده از خانه‌هایشان خارج می‌شدند و بر سر و صورت می‌کوفتند و در عزای امام حسین (علیه‌السلام) می‌گریستند.[108] به‌احترام این روز، خرید و فروش ممنوع شد، قصّابان ذبح نکردند، صنف آشپز غذا نپختند، سقّاها از کار بازداشته شدند و چادرهایی در بازارها برپا شد.[109] بنا به‌نوشته برخی از مورخان، در این روز گریه و شیون برای امام حسین (علیه‌السلام) و نوحه‌خوانی و برپایی ماتم برای آن امام همام (علیه السلام) برگزار شد.[110]
  2. برگزاری جشن عید غدیر: فرمانروایان آل‌بویه، به‌دلیل علاقه‌مندی مذهبی خویش، به‌بزرگداشت واقعه غدیر خم به‌منزله عید بزرگ شیعیان، پرداختند. به‌دستور معزالدوله، از سال ۳۵۲ قمری، برپایی جشن به‌مناسبت عید غدیر در بغداد آغاز شد. در سال‌های بعد نیز حکم‌رانان آل‌بویه نسبت به‌برگزاری جشن غدیر خم اهتمام داشتند.[111]
  3. گسترش سنت زیارت قبور امامان معصوم (علیهم ‌السلام): یکی دیگر از سنّت‌های شیعه که در زمان آل‌بویه مورد توجه فراوان قرار گرفت، زیارت قبور امامان شیعه (علیهم السلام) بود. بدین منظور آنان نسبت به‌قبور ائمه (علیهم السلام) مدفون در عراق، اقداماتی؛ از قبیل مرمّت و بازسازی قبور آنان، برپا کردن گنبد و بارگاه باشکوه بر مزار ایشان،[112] اهدای نذورات و اختصاص موقوفات به‌این زیارت‌گاه‌ها، ایجاد تسهیلات برای زائران و تشویق مردم به‌سکونت در جوار این مکان‌های مقدّس و اعطای مستمری و صِله به‌مجاوران این بارگاه‌ها نمودند.[113]
  4. نحوه اذان گفتن: یکی از نشانه‌های بارز شیعیان، گفتن عبارت «حیّ علی خیر العمل» در اذان است. با روی کار آمدن آل‌بویه در بغداد در سال ۳۵۶ قمری تا اوایل غلبه سلجوقیان، ذکر این فراز در اذان مرسوم شد.[114]
  5. ترویج استفاده از مهر و تربت امام حسین (علیه‌السلام): استفاده از مهر نماز، به‌خصوص مهری که از تربت امام حسین (علیه‌السلام) ساخته شده باشد، از نشانه‌های دیگر شیعیان امامیه محسوب می‌شود. در دوران آل‌بویه، افرادی بودند که از تربت امام حسین (علیه‌السلام) تسبیح و مهر تهیه می‌کردند و به مردم هدیه می‌دادند.[115]
  6. تعامل با عالمان و دانشنمدان بزرگ شیعه؛ مانند مرحوم شیخ مفید که در آن زمان ریاست امامیه را بر عهده داشت و همچنین مرحوم سید مرتضی که بعد از شیخ مفید، زعامت شیعه را بر عهده گرفت.

 

اقدامات عمرانی حکومت آل‌بویه

آل‌بویه در دوران حکومت‌ خود، خدمات عمرانی متعددی داشته که بیش‌ترین خدمات در دوران حاکمان آل‌بویه، به دوران حکومت عضد الدوله (۳۲۸ تا 362 ش) باز می‌گردد. این خدمات، از آن‌چنان اهمیتی برخوردار بوده که مورد ستایش موّرخان و جغرافی‌دانان قرار گرفته است. با این‌که تعصب «مقدسی»؛ نویسنده کتاب «أحسن التقاسیم» در جای جای کتابش مشهود است و هر جا توانسته از آل‌بویه، به‌خصوص عضد الدوله به‌بدی یاد کرده، اما خدمات ارزنده و قابل توجه او را ستوده است.[116]

بیش‌تر گزارش‌ها حکایت از آبادانی بغداد و شیراز دارد. «مسکویه رازی» که خود از نزدیک، شاهد این تلاش‌ها بوده، گزارش نسبتا مفصلی از آبادانی این شهرها ارائه داده است. با توجه به‌مجموعه گزارش‌ها، خلاصه‌ای از این تلاش‌ها و خدمات که در شهرهای مختلف انجام گرفته، ارائه می‌شود:

خدمات عضد الدوله در بغداد؛ یعنی مرکز خلافت، بسیار بود. مسکویه، شهر بغداد را پیش از اقدامات عضد الدوله به شهر نیم‌سوخته و نیمه‌ویران که به‌صورت تپه‌ای در آمده بود، توصیف کرده است. عضد الدوله در سال 369 ق، تصمیم به آبادسازی بغداد گرفت. وی ابتدا به‌تعمیر و بازسازی مساجد جامع و سپس دیگر مساجد، همت گماشت و هزینه سنگینی برای این کار صرف کرد.

از مهم‌ترین خدمات اجتماعی عام‌المنفعه‌ای که عضد الدوله به‌سال 371 و یا 372 ق در بغداد انجام داد، ساختن بیمارستان بزرگ عضدی است که وی برای تجهیز آن، 24 پزشک ماهر که در دوران خود، سرآمد پزشکان بودند؛ مانند جبرئیل بن عبدالله بن بختیشوع، ابویعقوب اهوازی و هارون بن صاعد صابئی بدان‌جا آورد. هم‌چنین، مقدار زیادی دارو، وسایل و تجهیزات برای آن بیمارستان فراهم نمود.

عضدالدوله برای زیبا سازی شهر، دستور داد خانه‌های مخروبه بازمانده از جنگ‌ها بازسازی شود و به‌کسانی که توانایی مالی نداشتند، وام داد و زمین‌های زیادی را به‌بوستان‌های تفریحی تبدیل کرد و باغ‌های رها شده‌ای را که ویرانه و لانه سگان و جای‌گاه خاک‌روبه و مردار شده بود، با سبزه و گل، آباد کرد. به‌گفته مسکویه، این گل‌ها از فارس و دیگر شهرها به‌بغداد آورده می‌شد. هم‌چنین نهرهای زیادی که خشک شده و به‌زیر خاک رفته بود‌، لایروبی کرد و آب در آن‌ها جاری شد و نیز راه‌ها و پل‌های زیادی ساخت.

افزون بر بغداد، آل‌بویه اقدامات عمرانی مهمی در شهرهای دیگر انجام دادند. سد عظیم «بند امیر» و یا «بند عضدی» بر رودخانه کُر (واقع درحد فاصل شیراز و اصطخر) که سبب رونق کشاورزی آن منطقه شد و نیز سدی در اصطخر، سرایی برای سمساران در کازرون، ارتباط نهر اهواز و نهر دجله (رود کارون و اروند رود) با ایجاد نهری به‌طول 24 کیلومتر (چهار فرسنگ)، ساختن بازاری در رامهرمز، بازسازی و تجدید پل‌ها و مساجد و دیگر امور عام‌المنفعه، از جمله خدمات عمرانی و اجتماعی آنان بوده است.

عضد الدوله، کاروان‌های حاجیان را از پرداخت مالیات، معاف کرد و در هر منزل‌گاهی برای آنان آبشخور ساخت. او چاه‌های زیادی را حفر کرد و چشمه‌های خشک را به‌آب رسانید، پرده کعبه را تهیه می‌کرد، برای حفاظت شهر مدینه، بارویی دور آن ساخت و به‌مجاوران شهر و بینوایان آن رسیدگی کرد، خواربار ایشان را از راه دریا و خشکی تأمین نمود و همین خدمات اجتماعی را برای زیارت‌گاه‌های نجف، کربلا و کاظمین نیز انجام داد.

عضد الدوله، در اوج قدرت، در کنار خدمات رفاهی در شهرها، به‌وضعیت روستاییان نیز توجه می‌کرد، بدین‌گونه که روستاها را به‌نمایندگانی امین سپرد تا به‌وضع آن‌ها، رسیدگی کنند و بازرسانی بر آنان گماشت تا بر کارهایشان نظارت کنند. وی فرمان داد زمان گرفتن خراج را از هنگام پیش از دِرو غَلّه به نوروز معتضدی (خرداد ماه)، به‌تأخیر اندازند. این موضوع برای کشاورزان بسیار مهم بود؛ زیرا تا پیش از این، دولت، خراج را در ایام نوروز ایرانی می‌ستاند، در حالی که محصول نرسیده بود و مردم، مجبور بودند از دیگران وام بگیرند و یا محصول خود را پیش‌فروش کنند.

متأسفانه، پس از عضد الدوله، آبادانی جز در موارد اندک، متوقف شد. در سال 383 ق، بهاء الدوله پلی در سوق الثلاثاء[117] ساخت و در سال 413 ق، مؤید الملک ابو علی رخجی؛ وزیر مشرف الدوله (فرمانروایی ۳۶۶ تا 368 ش)، بیمارستانی در «واسط» تأسیس کرد. درباره شرف الدوله (فرمانروایی ۳۶۲ تا ۳۶۸ ش) نیز گفته‌اند او به‌انجام دادن کارهای خیر، رغبت داشت و سنت مصادره اموال را برداشت.

پیش از این نیز معز الدوله (فرمانروایی ۳۲۴ تا 346 ش)، نهرهای رفیل و بادوریا[118] را مرمت و بازسازی کرد و حتی خود در این کار، مردم را همراهی کرد و با این اقدام زندگی آن‌ها را بهبود بخشید. وی در بغداد نیز می‌خواست بیمارستانی بسازد، ولی پیش از آن درگذشت. هم‌چنین با فرستادن وزیر خود «مهلبی» به‌اهواز و بصره و اقدامات مهمی که در آن‎جا انجام داد و موجب آبادانی این دو شهر شد. به‌سبب این تلاش‌ها، مردم معز الدوله را دوست می‌داشتند. صمصام الدوله (فرمانروایی ۳۶۸ تا ۳۷۷ ش) نیز برای دفع دشمنان، دور شیراز، بارویی ساخت.[119]

 

‏موافقان و مخالفان حکومت آٔل‌بویه

از آن‎جا که بنیان‎گذاران سلسله آل‌بویه، خود افرادی سختی‎دیده و طعم فقر را چشیده بودند، پس از فتح و پیروزی بر دشمنان خود، مردم را مورد تفقد و مهربانی قرارداده و با سخاوت‎مندی به همه افراد و مخصوصا کسانی که آن‎ها را یاری کرده بودند، کمک‎های بسیاری می‎کردند؛ لذا اکثریت مردم از موافقان ایشان بودند. علاوه بر این، از آن جا که مذهب آل‌بویه، شیعه اثنا عشری بوده و همچنین بر اساس سیاست وحدت و هم‌زیستی مسالمت آمیز بین ادیان و شهروندان، گروه کثیری از شیعیان و اهل سنت از موافقان آن‎ها بودند.

اما مخالفان آل‌بویه به‎ چند گروه تقسیم می‎شوند:

  1. متعصبان از اهل سنت که با هرگونه حکومت شیعی مذهب و نمادهای شیعیان، مخالف بودند.
  2. خلفای عباسی که برخلاف برخورد ظاهری احترام‎آمیز خود، در باطن، مخالف حاکمان آل‌بویه بودند. البته پادشاهان آل‌بویه نیز به‎حسب ظاهر آن‎ها را مورد احترام قرار می‎دادند.
  3. همه دولت‎هایی که به‎نحوی خود را رقیب سلسله آل‌بویه می‎دیدند، از مخالفان این دودمان بودند. در این میان سرسخت‎ترین دشمن و مخالف آن‎ها؛ دولت سامانی بود که هر لحظه درصدد نابودی و از بین بردن ایشان بود. دشمنی دولت سامانی از آن جهت بود که سامانیان از اهل سنت بوده و با آل‌بویه که مذهب تشیع داشتند، به‎شدت مخالف بودند.

 

کتابنامه مقاله حکومت آل‌بویه

  1. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله‏؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ محقق/ مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل؛ مكتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، چاپ اول‏، قم، 1404 ق‏.
  2. ابن اثیر، عز الدین على؛ الكامل فی التاریخ؛ دار صادر – دار بیروت، بیروت، 1385 ق/ 1965 م.
  3. ابن اثیر، عز الدین على؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم، و خلیلى‏، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371 ش.
  4. ابن الجوزي، عبدالرحمن بن على؛ المنتظم فی تاریخ الملوك و الأمم؛ تحقیق: عطا، محمد عبدالقادر و عطا، مصطفى عبدالقادر؛ دار الکتب العلمیه، بیروت، 1412 ق.
  5. ابن الطقطقى‏، محمد بن على؛ الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة؛ تحقیق: عبدالقادر، محمد مایو؛ دار القلم العربى، چاپ اول، بیروت، 1418 ق/ 1997 م.
  6. ابن العماد الحنبلی، شهاب‌الدین؛ شذرات الذهب في اخبار من ذهب؛ تحقيق: الأرناؤوط؛ دار ابن كثير، چاپ اول، دمشق – بيروت، 1406ق/1986م.
  7. ابن بسام الشنتريني، أبو الحسن علي؛ الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة؛ محقق: إحسان عباس؛ الدار العربية للكتاب، چاپ اول، ليبيا – تونس، 1979 م.
  8. ابن تغری بردی، یوسف؛ النجوم الظاهرة فی ملوك المصر و القاهرة؛ تحقیق: شیال جمال الدین و شلتوت، فهیم محمد و طرخان، ابراهیم علی؛ وزارة الثقافة و الإرشاد القومی المؤسسة المصریة العامة، چاپ اول، قاهره، 1392 ق.
  9. ابن جوزی، عبدالرحمن بن على؛ المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوك؛ تحقیق: عطا، محمد عبدالقادر و عطا، مصطفى عبدالقادر؛ دار الكتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1412 ق/ 1992 م.
  10. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد؛ تاريخ ابن خلدون؛ ترجمه: آیتی، عبدالمحمد؛ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش.
  11. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر؛ تحقیق: شحادة، خلیل؛ دار الفكر، چاپ دوم، بیروت، 1408 ق/ 1988 م.
  12. ابن كثیر، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ دار الفكر، بیروت، 1407 ق/ 1986 م
  13. استانلی لین پول؛ طبقات سلاطین اسلام؛ ترجمه: اقبال، عباس؛ دنیای کتاب، چاپ دوم، تهران، 1363ش.
  14. اقبال آشتیانی، عباس؛ تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه؛ انتشارات دبیر، چاپ دوم، تهران، 1392 ش.
  15. إلهامی، داوود؛ بحث‌های مشترک اسلام و ايران (3)، مقاله: به‌قدرت رسيدن آل‌بويه؛ نشريه درس‌هايی از مکتب اسلام؛ سال 40، شماره 5، مرداد 1379ش.
  16. امین عاملى، سید محسن؛ أعیان الشیعة؛ محقق: امين، حسن؛ دار التعارف‏ للمطبوعات، چاپ اول، بیروت‏، 1403 ق‏.
  17. انطیقه چی، ناصر و صفری فروشانی، نعمت‌االله؛ بررسی روابط دولت‌های شیعی در قرن چهارم هجری؛ فصلنامه تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، شماره سوم، سال هشتم، پاییز و زمستان 1390 ش.
  18. آژند، یعقوب؛ بویهیان؛ نشر مولی، تهران، ١٣٨٤ ش.
  19. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم‏، دار الجيل- دار الآفاق‏، بيروت‏، 1408 ق‏.
  20. بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق (در تاریخ مذاهب اسلام)، ترجمه: مشکور، محمدجواد، اشراقی، تهران، 1385 ش.
  21. بیانی (اسلامی ندوشن)، شیرین؛ تیسفون و بغداد در گذر تاریخ؛ جامی، چاپ اول، تهران، 1377ش.
  22. پرتال جامع علوم اسلامی.
  23. پناهی، عباس؛ روابط مذهبی آل‌بویه با خلافت عباسی؛ نشریه فقه و تاریخ تمدن؛ دوره 7، شماره 27، 1390 ش.
  24. پور احمدی، حسین؛ آل‌بویه و نقش آنان در برپایی مراسم و مواسم شیعه امامیه در عراق؛ فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، سال اول، شماره 3 و 4، پاییز و زمستان 1382ش.
  25. ثعالبی، عبدالملک بن محمد؛ یتیمةالدهر في محاسن اهل العصر؛ گردآورنده: شمس‌الدین، ابراهیم؛ محقق و شارح: قمیحه، مفید محمد؛ دارالکتب العلمیة، بیروت، 1420 ق.
  26. جعفرنیا، فاطمه؛ سیاست‎های حکومت آل‌بویه در جهت تحکیم وحدت میان شیعه و اهل سنت؛ فصلنامه تاریخ‌نامه خوارزمی، شماره 22، تابستان 1397 ش.
  27. حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله خوافی؛ جغرافیای حافظ ابرو؛ مرکزنشرمیراث مکتوب، تهران، چاپ اول، 1375 ش.
  28. حموی بغدادی، یاقوت؛ معجم البلدان؛ دار صادر، چاپ دوم، بيروت، 1995م.
  29. خضری، سید احمدرضا، و مرادی‌نسب، حسین و داداش‌نژاد، منصور و هدایت‌پناه، محمدرضا و حسینیان‌مقدم، حسین؛ تاریخ تشیع 2: دولت‌ها، خاندان‌ها و آثار علمی و فرهنگی شیعه؛ سمت و پژوهش‌گاه حوزه و دانشگاه، چاپ نهم، 1393 ش.
  30. خطیب بغدادی، احمد بن علی؛ تاریخ بغداد او مدینة السّلام منذ تأسیسها حتی سنه ۴۶۳ ق؛ دارالکتب العلمیة، بیروت، بی‌تا.
  31. خواجه میرزا، محمود؛ فاطمیان، آل‌بویه و تبلیغات شیعی؛ تاریخ اسلام؛ سال هفتم، ش 28، زمستان 1385.
  32. خواند امیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی؛ تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر؛ مقدمه:‌ همایی، جلال الدین؛ زیر نظر: دبیرسیاقی، محمد؛ کتابخانه خیام، چاپ چهارم، تهران، 1380 ش.
  33. ذهبی، محمد بن احمد؛ العبر فی خبر من غبر؛ تحقیق: بسیونی زغلول، محمد السعید؛ دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ ق.
  34. ذهبی، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام؛ تحقیق: تدمرى، عمر عبدالسلام؛ دار الكتاب العربى، چاپ دوم، بیروت، 1413 ق/ 1993 م.
  35. زرین کوب، عبدالحسین؛ کارنامه اسلام؛ امیرکبیر، تهران، بی‌تا.
  36. سالاریه، صفورا؛ فصلنامه علمی پژوهشی حكومت اسلامی؛ سال بیست و سوم، شماره دوم (پیاپی 88)، تابستان 1397 ش.
  37. سایت حوزه نت.
  38. سایت دانشنامه جهان اسلام.
  39. سایت راسخون.
  40. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
  41. سایت واژه یاب.
  42. سایت ویکی پدیا.
  43. سایت ویکی شیعه.
  44. سایت ویکی فقه.
  45. سایت ویکی نور.
  46. سجادی، صادق؛ آل‌بویه؛ سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
  47. صابری نسب، اعظم؛ بررسی ساختار اداری و کشورداری در دوره آل‌بویه؛ سایت راسخون.
  48. صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر؛ تجارب السلف؛ به‌کوشش: اقبال، عباس؛ طهوری، تهران، ۱۳۵۷ ش.
  49. فرای، رن؛ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه؛ ترجمه: انوشه، حسن؛ مؤسسه‌ انتشارات‌ امیرکبیر، چاپ اول، 1363 ش.
  50. فقیهی، علی اصغر؛ آل‌بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه با نموداری از زندگی مردم آن عصر؛ صبا، چاپ دوم، تهران، 1365 ش.
  51. گراوند، مجتبی و سوری، ایرج؛ واکاوی پیامدهای حکومت آل‌بویه عراق بر ساختار سیاسی فرهنگی جهان اسلام؛ فصلنامه تاریخ نو، سال هفتم، شماره هجدهم، بهار 1396 ش.
  52. گراوند، مجتبی و همکاران؛ نقش حکومت شیعی فاطمیان در گسترش علوم اسلامی؛ دو فصلنامه پارسه، سال 18،‌ شماره 30، بهار و تابستان 1397.
  53. گلی زواره، غلام‌رضا؛ بررسی نقش دولت آل‌بویه در گسترش تشیع و عمران عتبات عراق؛ فصلنامه فرهنگ زيارت، زمستان 1397 ش.
  54. محمدی صیفار، مهدی و همایون، محمد هادی؛ بررسی سیاست‌های حکومت آل‌بویه در برخورد با تنوع فرهنگی و ارائه الگوی آن؛ معرفت فرهنگی اجتماعی، سال هفتم، شماره 4 (پیاپی 28)، پاییز 1395 ش.
  55. محمدی، فاطمه؛ سیر تاریخی حکومت آل‌بویه؛ فصلنامه علمی تخصصی فرهنگ پژوهش؛ شماره 30 (ویژه تاریخ اسلام)، تابستان 1396 ش.
  56. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین؛ التنبیه والاشراف؛ ترجمه: پاینده، ابوالقاسم؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، تهران، 1365ش.
  57. مشکور ، محمد جواد؛ تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه؛ اشراقی، تهران، 1366 ش. ‏
  58. مفید، محمد بن محمد؛ امالی؛ محقق/ مصحح: استاد ولى، حسین و غفارى، على اكبر؛ كنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413 ق.
  59. مقدسى، محمد بن أحمد؛ احسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم؛ ترجمه: منزوى، علي‎نقى؛ شركت مؤلفان و مترجمان ايران، چاپ اول، تهران، 1361 ش.
  60. مقریزی، احمد بن علی؛ السلوک لمعرفة دول الملوک؛ تصحیح: عاشور، سعید عبدالفتاح و زیاده، محمدمصطفی؛ دار الکتب و الوثائق القومیة الإدارة المرکزیة للمراکز العلمیة مرکز تحقیق التراث، قاهره، 1427 ق.
  61. نوبختی، حسن بن موسی؛ فرق الشیعة؛ دار الأضواء، چاپ دوم‏‏، بیروت، 1404 ق.
  62. یوسفیان، زهرا؛ آثار تعامل شیخ مفید با آل بویه؛ فصلنامه علمی تخصصی نامه جامعه؛ دوره 4، شماره 123، پاییز 1396، سایت حوزه نت.

 

[1]. منطقه اصفهان، همدان و ری یکی محسوب می‌شوند.

[2]. کلمه «بویه‏» یک لفظ فارسى  و بر وزن «مویه‏»؛ به معناى امید و آرزو است، ولى در عربى معمولا به ضم باء و فتح واو و سکون یاء تلفظ مى‏شود. در عربى هم گاهى مانند فارسى تلفظ شده؛ از جمله ذهبى در چند مورد آن را با سکون واو و فتح یاء ضبط کرده است، سایت تبیان.

[3]. ابن طقطقى‏، محمد بن على، الفخرى فى الآداب السلطانية و الدول الاسلامية، تحقيق: عبد القادر، محمد مايو، ص 270.

[4]. مشکور، محمد جواد، تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، ص 175.

 .[5] ابن اثير، عز الدين على، الكامل فی التاریخ، ترجمه: حالت، ابوالقاسم و خليلى، عباس، ج 19، ص 290.

[6]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 11، ص 307.

[7]. ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الظاهرة في ملوك المصر و القاهرة، تحقیق: شیال جمال الدین و شلتوت، فهیم محمد و طرخان، ابراهیم علی، ج 3، ص 307.

[8]. همان، ج 4، ص 14.

[9]. باید توجه داشت که منظور از فلاسفه معاند دين، همه فلاسفه نیستند؛ چراکه فیلسوفان موحد، مسلمان و شیعی مذهب، از بزرگ‌ترین دین‌داران و حامیان دین هستند.

[10]. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله‏، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، محقق/ مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 1، ص 29‏.

[11]. «ماکان» نام یکی از حکام مازندران بوده، پدرش «کاکی» نام داشته و کاکی به‌معنای کاکو است و کاکو همان خالو (دایی) را گویند. وی به‌شجاعت معروف بوده و «ژوبین» را که حربه‌ای نیزه مانند است و آن را در جنگ بر دشمن می‌اندازند، از همه بهتر می‌افکنده و در این کمال و هنر از امثال و اقران برتر بوده است. هم‌چنین اسفار بن شیرویه از دیگر سرکردگان طوایف گیل و دیلم که غالباً خود را معارض و رقیب ماکان کاکی نشان می‏داد و در آغاز کار از جنگ‌جویان ماکان بود و گویند ماکان او را به‌سبب تندخویی و ناسازگاریش از خدمت خود اخراج کرده بود. مرداویج بن زیار بنیان‌گذار دولت آل‌زیار، فرزند وردان شاه گیلی می‌باشد که طبق منابع تاریخی در اوایل سدۀ چهارم هجری قمری در دربار و حکومت سامانیان خدمت می‌کرده است. برادرش ابوطاهر وشمگیر ملقب به ظهیرالدوله ابومنصور وشمگیر و دومین فرمانروای آل‌زیار است که پدر قابوس بوده و همه از ماکان متابعت می‌کردند.

[12]. ابن طقطقى‏، محمد بن على، الفخرى فى الآداب السلطانية و الدول الاسلامية، تحقيق: عبد‌القادر، محمد مايو، ص 270.

[13]. این کرج، غير از كرج كنونى است كه نزديک‏ تهران است، بلكه كرج اراک است و عرب، هاء را به جيم تبديل مى‏كند كه اصل آن كره و كره رود در اراک معروف است و قبل از آن به كرج ابو دلف معروف بوده است. ر.ک: ابن اثیر، عز الدین على، الكامل فی التاریخ، ترجمه: حالت، ابو القاسم، و خلیلى‏، عباس ،ج ‏19، ص 292 و 293.

[14]. ابن اثير، عز الدين على، الكامل فی التاریخ، ج 8، ص 267 و 268.

[15]. همان، ص 268.

[16]. نام باستانی شهرستان بهبهان در استان خوزستان. سایت ویکی پدیا، «ارجان».

[17]. نوبندجان: [ ن َ ب َ دَ ] (اِخ) از بلاد فارس است. (از الانساب سمعانی). شهری است در خاک پارس از کوره شاپور در نزدیکی شعب بوان که به نزاهت و طراوت مشهور است. در بین این شهر و ارجان شانزده فرسخ فاصله است و با شیراز نیز در همین حدود فاصله دارد. (از معجم البلدان) (از تاج العروس). سایت واژه یاب، لغت نامه دهخدا.

[18]. مقریزی، احمد بن علی، السلوک لمعرفة دول الملوک، تصحیح: عاشور، سعید عبد الفتاح و زیاده، محمدمصطفی، ج ۱، ص 26.

[19]. برگرفته از: سجادی، صادق، مقاله آل‌بویه، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

[20]. ابن طقطقى‏، محمد بن على، الفخرى فى الآداب السلطانية و الدول الاسلامية، تحقيق: عبد القادر، محمد مايو، ص 270؛ ابن اثير، عز الدين على، الكامل فی التاریخ، ترجمه: حالت، ابوالقاسم و خليلى، عباس، ج 19، ص 290.

[21]. تأسیس سلسله آل بویه با همکاری سه برادر بوده، اما چون علی برادر بزرگ‌تر بوده است، او را مؤسس شمرده‌اند.

[22]. بنیانگذار سلسله زیاریان.

[23]. یاقوت از کارگزاران المقتدر بالله خلیفه عباسی بود و دو پسر به نام‌های محمد و مظفر داشت که مظفر از طرف المقتدر بالله خلیفه عباسی، حاکم اصفهان بود. پس از مظفر نیز محمد حاکم اصفهان شد.

[24]. شهری باستانی است که در مرودشت استان فارس واقع است. اصطخر از بزرگ‌ترین شهرهای دوران خود بوده و به گفته تاریخ‌نویسان، چهار دروازه داشته که امروزه یکی از آنها در سر پیچ دوراهی مرودشت ارسنجان قرار دارد و دیگری در جنوب مرودشت کنونی قرار داشته ‌است. سایت ویکی پدیا، «اصطخر».

[25]. بِیضا شهری تاریخی در استان فارس و مرکز شهرستان بیضا است. در حدود ۳۰ کیلومتری شمال غربی کلان‌شهر شیراز قرار دارد. علت نامیدن این منطقه به نام بیضا (به عربی یعنی سپید)، وجود دژی بود که به دست بابک، با سنگ مرمر ساخته شده بود. این شهر، زادگاه کوروش کبیر می‌باشد. پس از حملهٔ اعراب، این منطقه، بیضا؛ به معنای سپید نامیده شد. قدمت این شهر به بیش از ۸۰۰۰ سال می‌رسد. سایت ویکی پدیا، «بیضا».

[26]. ابن طقطقى‏، محمد بن على، الفخرى فى الآداب السلطانية و الدول الاسلامية، تحقيق: عبد القادر، محمد مايو، ص 270؛ ابن اثير، عز الدين على، الكامل فی التاریخ، ج 8، ص 267 و 268؛ سعید عبد الفتاح و زیاده، محمدمصطفی، ج ۱، ص 26؛ صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به‌کوشش: اقبال، عباس، ج ۱، ص ۲۱۵؛ با استفاده از سایت ویکی فقه.

[27]. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ص 386 و 387.

[28]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاريخ ابن خلدون، ترجمه: آیتی، عبد المحمد، ج ‏2، ص 653.

[29]. پور احمدی، حسین، آل‌بویه و نقش آنان در برپایی مراسم و مواسم شیعه امامیه در عراق، فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، سال اول، شماره 3 و 4، ص 108، به نقل از: داوود بن محمد داود البناکتی، تاریخ بناکتی، انجمن آثار ملّی، تهران، 1348، ص 222 و 223.

[30]. استانلی لین پول، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه: اقبال، عباس، ص 126.

[31]. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 102.

[32]. همان.

[33]. حافظ ابرو در این زمینه چنین می گوید: «الطائع للّه به نفس خود غایت احشام او را به استقبال بیرون آمد و پیشتر از آن معهود نبود که هیچ خلیفه ای از خلفای پیشین سلاطین را استقبال کردی.» حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله خوافی، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 164.

[34]. بیانی (اسلامی ندوشن)، شیرین، تیسفون و بغداد در گذر تاریخ، ص 163.

[35]. گویند: سر بریده‌اش را در طشتی نزد عضدالدوله بردند. چون بدید، دستمالی پیش چشم گرفت و به گریه افتاد. بعدها سر پسرش صمصام الدوله، در شورش فارس برای پسر عزّالدوله برده شد. ابن اثیر عزالدین ابی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص497.

[36]. آل‌بویه و نقش آنان در برپایی مراسم و مواسم شیعه امامیه در عراق، ص 110، به نقل از: تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 676.

[37]. برگرفته از: آل‌بویه و نقش آنان در برپایی مراسم و مواسم شیعه امامیه در عراق، ص 108 – 111.

[38]. زیاریان یا آل زیار یک خاندان کوچک اسلامی اهل سرزمین‌های پیرامون دریای خزر بودند. امیران زیاری در قرن چهارم هجری امیر گرگان و طبرستان بودند و مناطقی همچون؛ قومس، دیلم و گیلان نیز گاه در قلمرو آنان بود. این خاندان از منطقه داخل گیلان برخاسته بودند. مرداویج، مؤسس سلسله زیاری، مدعی رسیدن اصل و نسبش به‌خاندان سلطنتی پیش از اسلام گیلان بود.

[39]. مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

[40]. محمدی، فاطمه، سیر تاریخی حکومت آل‌بویه، فصلنامه علمی تخصصی فرهنگ پژوهش، شماره 30 (ویژه تاریخ اسلام)، ص 150؛ فقیهی، علی اصغر، آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه با نموداری از زندگی مردم آن عصر، ص 85 – 88.

[41]. سیر تاریخی حکومت آل‌بویه، ص 169 و 170.

[42]. ر.ک: گلی زواره، غلام‌رضا، بررسی نقش دولت آل‌بویه در گسترش تشیع و عمران عتبات عراق، فصلنامه فرهنگ زيارت، شماره 37، ص 126- 129.

[43]. پناهی، عباس، روابط مذهبی آل‌بویه با خلافت عباسی، نشریه فقه و تاريخ تمدن، شماره  27، ص 105 و 106.

[44]. اقلیم جزیره یا میان‌رودان (به عربی: الجزيرة) منطقه‌ای جغرافیایی واقع در بخشی از کردستان عراق و سوریه و ترکیه می‌باشد که کوه‌های آناتولی و رودهای دجله و فرات آن‌را احاطه کرده‌اند. نام تاریخی بخش بالایی میان‌رودان (بین‌النهرین علیا) است و سه شهر اصلی آن رقه (در شمال سوریه) و موصل (در شمال عراق) و آمد (در جنوب شرقی ترکیه) بوده ‌است. این منطقه عمدتاً کُردنشین می‌باشد. به اقلیم جزیره، جزیره اَقور و جزیره قور هم گفته‌اند.

[45]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقیق: شحادة، خلیل، ج 3، ص 523.

[46]. انطیقه چی، ناصر و صفري فروشانی، نعمت االله، بررسی روابط دولت‌هاي شیعی در قرن چهارم هجري، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، ص 18 – 20، به‌نقل از: مسكويه الرازى، ابو علی، تجارب الأمم، تحقيق: امامى، ابو القاسم، سروش، چاپ دوم، تهران، 1379ش، ص 121 – 139.

[47]. برگرفته از: بررسی روابط دولت‌هاي شیعی در قرن چهارم هجري، همان.

[48]. گراوند، مجتبی و همکاران، نقش حکومت شیعی فاطمیان در گسترش علوم اسلامی، دو فصلنامه پارسه، سال 18،‌ شماره 30، ص 51.

[49]. داعی، اصطلاحی در کلام اسماعیلی است. داعی در لغت؛ به معنای فراخواننده به دین، مذهب یا طریقه‌ای است (ابن‌منظور، ذیل «دعا»؛ دهخدا، ذیل واژه). این اصطلاح را گروه‌های مختلف مسلمان به مبلّغان دینی ـ سیاسی خود اطلاق کرده‌اند. از قدیم‌ترین کاربردهای این واژه نزد معتزلیان اولیه و عباسیان بوده است که مبلّغان خود را در خراسان، داعی می‌نامیدند و سپس، گروه‌های شیعی؛ مانند زیدیه و بعضی از غُلات، به خصوص خطّابیّه (← دفتری، ص230). البته وسیع‌ترین کاربرد آن در میان شیعیان اسماعیلی بوده است… از قدیم اصطلاح داعی و جمع آن دعاة، نزد اسماعیلیه؛ به معنای نماینده مُجاز و دارای اِذنِ دعوت بود؛ یعنی، مُبلّغی که وظیفه‌اش اشاعه مذهب اسماعیلی از راه جلبِ گروندگان مطلوب یا متابعان برای امام اسماعیلیه یا قائم منتظر آنها بود. او همچنین، در مقام معلم، مسؤولیت تعلیم اصول عقاید اسلامی را به نوگرویدگان به‌عهده داشت. علاوه بر آن، در دوره فاطمیان، داعی، کارگزار و مأمور غیررسمی حکومت فاطمی به‌شمار می‌رفت و وظیفه‌اش آن بود که دعوت اسماعیلی را مخفیانه در خارج از قلمرو فاطمی تبلیغ و ترویج کند؛ یعنی، مناطقی که دعوت اسماعیلی قصد داشت حکومت خلیفه فاطمی را مستقر سازد. دانشنامه جهان اسلام، «داعی».

[50]. ابن تغري بردي، یوسف، النجوم الظاهرة فی ملوك المصر و القاهرة، تحقیق: شیال جمال الدین و شلتوت، فهیم محمد و طرخان، ابراهیم علی، ج 4، ص 124 و 125.

[51]. همان، ص 125.

[52]. خواجه میرزا، محمود، «فاطمیان، آل‌بویه و تبلیغات شیعی»، تاریخ اسلام، سال هفتم، ش 28، ص 107.

[53]. ابن الجوزي، عبدالرحمن بن على، المنتظم فی تاریخ الملوك و الامم، تحقیق: عبدالقادر عطا، محمد و عبدالقادر عطا، مصطفى، ج 14، ص 268 و 269؛ ابن العماد الحنبلی، شهاب الدین، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، تحقيق: الأرناؤوط، ج ‏4، ص 372.

[54]. النجوم الظاهرة فی ملوك المصر و القاهرة، ج 4، ص 125.

[55]. از فرقه مبارکیه (گروهی از اسماعیلیه)، دسته‌اي پدید آمد که به‌نام پیشوای خود «قرمطویه» که مردی نبطی و از مردم سواد (روستاها و نخلستان‌های عراق) بود، قرامطه نامیده شدند. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص 71 و 72.

[56]. آلپ‌تکین، از غلامان ترک دربار سامانیان و بنیادگذار سلسلۀ غزنوی (ح ۳۱۴- ۳۵۹ق / ۹۲۶-۹۷۰م). سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله «آلپ تکین».

[57]. اِبْنِ كِلِّس، ابوالفرج يعقوب بن يوسف بن ابراهيم بن هارون بن كلس (۳۱۸-۳۸۰ق/ ۹۳۰-۹۹۰م)، از ديوانيان دوران حكومت كافور اخشيدی و المعزلدين الله و وزير العزیز بالله خليفۀ فاطمی. همان، مقاله «ابن کلس».

[58]. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم‏، ص 275 و 276.

[59]. برگرفته از: انطیقه چی، ناصر و صفري فروشانی، نعمت االله، بررسی روابط دولت‌هاي شیعی در قرن چهارم هجري، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، ص 21 – 24.

[60]. برگرفته از سایت ویکی شیعه.

[61]. ابن اثير، علی، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس، ج 19، ص 292.

[62]. ابن اثير، عز الدين على، الكامل فی التاریخ، ج 8، ص 469.

[63]. همان، ص 471.

[64]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق: شحادة، خليل، ج 4، ص 588.

[65]. الكامل فی التاریخ، ج 8، ص  653.

[66]. الهامی، داوود، بحث های مشترک اسلام و ايران (3) «به‌قدرت رسيدن آل‌بويه»، نشريه درس‌هايی از مکتب اسلام، سال 40، شماره 5، ص 22 و 26.

[67]. مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

[68]. محمدی صیفار، مهدی و همایون، محمد هادی، بررسی سیاست‌های حکومت آل‌بویه در برخورد با تنوع فرهنگی و ارائه الگوی آن، معرفت فرهنگی اجتماعی، سال هفتم، شماره 4 (پیاپی 28)، ص 105، با اندکی تصرف.

[69]. همان، ص 128.

[70]. گراوند، مجتبی و سوری، ایرج، واکاوی پیامدهای حکومت آل بویه عراق بر ساختار سیاسی فرهنگی جهان اسلام، فصلنامه تاریخ نو، سال هفتم، شماره هجدهم، ص 3.

[71]. بررسی سیاست‌های حکومت آل‌بویه در برخورد با تنوع فرهنگی و ارائه الگوی آن، ص 128.

[72]. همان، ص 129.

[73]. همان.

[74]. گلی زواره، غلام‌رضا، بررسی نقش دولت آل‌بویه در گسترش تشیع و عمران عتبات عراق، فصلنامه فرهنگ زيارت، ص 122.

[75]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 11، ص 212؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 522.

[76]. واکاوی پیامدهای حکومت آل بویه عراق بر ساختار سیاسی فرهنگی جهان اسلام، ص 3.

[77]. صابری نسب، اعظم، «بررسی ساختار اداری و کشورداری در دوره آل‌بویه»، سایت راسخون.

[78]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبدالقادر و عطا، مصطفى عبدالقادر، ج 14، ص 140.

[79]. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، ص 75.

[80]. المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، ج ١٥، ص 14.

[81]. ابن اثیر، عزالدین على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم، و خليلى‏، عباس، ج 20، ص 256.

[82]. همان.

[83]. فرای، رن، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمه: انوشه، حسن، ج 4، ص 217 و 218.

[84]. منظور از غرب در اینجا غرب مناطق تحت تصرف آل‌بویه است. از آن جا که قلمرو حکومت سامانیان در غزنه افغانستان و در غرب منطقه تحت تصرف آل‌بویه قرار داشت، از آن به غرب تعبیر شده؛ لذا اختلاف مذهبی در میان آل‌بویه، اشتیاق سامانیان را برای توسعه قلمرو خودشان در غرب منطفه آل‌بویه بیشتر می‌کرد.

[85]. كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 20، ص ٢٨٣.

[86]. آژند، یعقوب، بویهیان، ص 13.

[87]. برگرفته از: جعفرنیا، فاطمه، سیاست‎های حکومت آل‌بویه در جهت تحکیم وحدت میان شیعه و اهل سنت، فصلنامه تاریخ‌نامه خوارزمی، شماره 22،، ص 33 – 35.

[88]. برگرفته از: سالاريه، صفورا، انديشه سياسي سيد مرتضي در تعامل با حكومت آل‌بويه، حكومت اسلامي / سال بيست و سوم، شماره 2، ص 178 و 179.

[89]. ذهبی، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 26، ص 255.

[90]. مفيد، محمد بن محمد، امالي، محقق/ مصحح: استاد ولى، حسين و غفارى، على اكبر، ص 150.‏

[91]. یوسفیان، زهرا، آثار تعامل شیخ مفید با آل بویه، فصلنامه علمی تخصصی نامه جامعه، دوره 4، شماره 123، پاییز 1396، سایت حوزه نت.

[92]. امین عاملى، سید محسنف أعیان الشیعة، محقق: امين، حسن، ج 9، ص 421 و 422.

[93]. خواند امیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، مقدمه:‌ همایی، جلال الدین، زیر نظر: دبیرسیاقی، محمد، ج 2، ص 309.

[94]. أعیان الشیعة، ج 9، ص 422.

[95]. همان.

[96]. حنفیّه، مکتب فقهی و کلامی منسوب به ابوحنیفه؛ نعمان بن ثابت زوطی (۱۵۰–۸۰ هجری قمری) از امامان چهارگانه اهل سنت است.

[97]. حَنبَلیّه، مکتب فقهی و کلامی منسوب به ابوعبدالله احمد بن حنبل بن هلال شیبانی (241- 164 هجری قمری) از امامان چهارگانه اهل سنت است.

[98]. نظریه خَلقِ قرآن نظریه‌ای کلامی است که قرآن را اصوات و حروفی می‌داند که خداوند آن‎ها را خلق کرده و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل کرده است. این نظریه در تقابل با نظریه قدیم یا ازلی بودن قرآن است. معتزله از مدافعان اصلی نظریه خلق قرآن هستند، اما اهل حدیث و اشاعره با آن مخالفند و قرآن را قدیم و غیرمخلوق می‌دانند. شیعیان امامیه به پیروی از امامان (علیهم السلام) از دیدگاه خلق و حدوث قرآن دفاع کرده‌اند؛ اما به توصیه آنان از درگیر شدن در این مناقشات دوری کرده‌اند.

[99]. ابن كثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 133.

[100]. برگرفته از: آثار تعامل شیخ مفید با آل بویه، سایت حوزه نت.

[101]. دیوان نقابت، از جمله نهادهایی بود كه به‎اقتضای نیاز آن روز جامعه شكل گرفت و نقش واسطه‎ای میان خلیفه و مردم را ایفا می‎كرد. این نهاد كه برای صیانت از حقوق سادات و رسیدگی به امور آن‎ها به‎وجود آمده بود، در دوره عباسیان، در دوران حاكمیت «مستعین» آغاز به‎كار كرد. خلفای عباسی؛ اگرچه مخالف چنین تشكیلاتی برای شیعیان بودند، اما از آن‎جا كه از یک‎سو، به‎دلیل جایگاه ویژه بنی‎هاشم، وجهه دینی برای آنان به‎همراه داشت و از سوی دیگر، قیام‎های متعدد علویان كه نقش مهمی در متزلزل كردن حكومت داشتند را كنترل می‎كرد. سالاریه، صفورا، اندیشه سیاسی سید مرتضی در تعامل با حكومت آل‌بویه، فصلنامه علمی پژوهشی حكومت اسلامی، سال بیست و سوم، شماره 2 (پیاپی 88)، ص 182.

[102]. همان، ص 185.

[103]. ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعیل ثعالبى (350 -429ق)، شاعر، لغوی، کاتب و تاریخ‌نگار ایرانی، از آثار او شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران است. ویکی نور.

[104]. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمةالدهر في محاسن اهل العصر، گردآورنده: شمس الدین، ابراهیم، محقق و شارح: قمیحه، مفید محمد، ج 5، ص 69.

[105]. ابن بسام الشنتريني، أبو الحسن علي، الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة، محقق: إحسان عباس، ج 8، ص 465.

[106]. عیاران یا جوانمردان یا فتیان، طبقه‌ای از طبقات اجتماعی ایران را تشکیل می‌دادند، متشکل از مردم جَلد و هوشیار از طبقه عوام الناس که رسوم و آداب و تشکیلاتی خاص داشته‌اند و در هنگامه‌ها و جنگ‌ها خودنمایی می‌کرده‌اند. این گروه بیشتر دسته‌هایی تشکیل می‌داده‌اند و گاهی به یاری امرا یا دسته‌های مخالف آنان برمی‌خاسته‌اند و در زمره لشکریان ایشان می‌جنگیده‌اند. در عهد بنی‌عباس شماره عیاران در بغداد و سیستان و خراسان بسیار گردید. معمولاً دسته‌های عیاران، پیشوایان و رئیسانی داشتند که به قول مؤلف تاریخ سیستان، آنان را «سرهنگ» می‌نامیدند. عیاران مردمی جنگ‌جو و شجاع و جوان‌مرد و ضعیف‌نواز بودند. عیاران سیستان در اغلب موارد با مخالفان حکومت عباسی هم‌دست می‌شدند و در جزو سپاهیان آنان درمی‌آمدند؛ مثلاً در قیام حمزه خارجی، یکی از سرهنگان عیاران به‌نام ابوالعریان با او همراه بود، دیگر حرب بن عبیده بود که عامل خلیفه، اشعث بن محمدبن اشعث را شکست داد. یعقوب بن لیث صفار از همین گروه بود و به یاری عیاران، سلسله صفاری را تأسیس کرد. عیاران، جوان‌مردی پیشه داشتند و به صفات عالی رازنگهداری و دستگیری بیچارگان و یاری درماندگان و امانت‌داری و وفای به عهد آراسته و در چالاکی و حیله نام‌بردار بودند. سایت واژه‌یاب، لغت‌نامه دهخدا.

[107]. برگرفته از: اندیشه سیاسی سید مرتضی در تعامل با حكومت آل‌بویه، ص 179 – 185.

[108]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 11، ص 243؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 527.

[109]. ذهبى‏، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: تدمرى، عمر عبدالسلام، ج 26، ص 11.

[110]. ابن اثير، عز الدين على، الكامل فی التاریخ، ج 8، ص 549.

[111]. البداية و النهاية، ج 11، ص 243.

[112]. ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، تحقیق: بسيوني زغلول، محمد السعيد، ج 2، ص 139.

[113]. خطیب بغدادی، احمد بن علي، تاریخ بغداد او مدینة السّلام منذ تأسیسها حتی سنه ۴۶۳ ق، ج ۱، ص ۴۲۴.

[114]. ویکی شیعه، به نقل از مقریزی، تقی‌الدین احمد، السلوک، ج ۴، ص ۱۸۴؛ ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج ۸، ص ۱۶۴.

[115]. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمةالدهر، ج 3، ص 183.

[116]. مقدسى، محمد بن أحمد، احسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم، ترجمه: منزوى، علي‎نقى، ج 2، ص 106.

[117]. مکانی است در بغداد و پیش از آن‌که منصور عباسی بغداد را بنا کند، مردم «کلواذی» و این منطقه، در هر ماه سه‌شنبه‌ای را در این‌جا بازارچه‌ای را راه می‌انداختند؛ بدین مناسبت، این منطقه «سوق الثلاثاء» (سه‌شنبه بازار) نامیده شد. حموی بغدادی، یاقوت، معجم البلدان، ج ‏3، ص 283.

[118]. دهستانی است از شهرها و بخش‌های واقع در غرب بغداد. به‌این دهستان‌ها «طسوج» می‌گفتند. «یاقوت حموی» در کتاب «معجم البلدان» می‌گوید: در روزگار ما، «بادوریا» از شهرک‌های نهر عیسی بن علی است. همان، ج ‏1، ص 317.