searchicon

کپی شد

ادیان

تعریف دين

معنای لغوی دین، انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم و پاداش است. امّا معنای اصطلاحی آن، مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد.

در تفسير «دين»، آرا و مطالب گوناگونى از سوى غربيان مطرح شده است. «جان هيك» در كتاب «فلسفه دين» تعاريف گوناگونى از ديدگاه هاى مختلف درباره‏ دين نقل مى‏كند:

أ ) تعريف روان‏شناختى: «دين احساسات، اعمال و تجربيات افراد در هنگام تنهايى، آن گاه كه خود را در برابر هر آنچه كه الهى مى‏نامند، مى‏يابند». (ويليام جيمز)

ب) تعريف جامعه شناختى: «مجموعه‏اى از باورها، اعمال،  شعاير و نهادهاى دينى كه افراد بشر در جوامع مختلف بنا كرده‏اند». (تالكوت پارسونز)

ج) تعريف طبيعت گرايانه: «مجموعه‏اى از اوامر و نواهى كه مانع عملكرد آزاد استعدادهاى ما مى‏شود». (اس. رايناخ) و همان رويكرد با همدلى بيشتر: « دين همان اخلاق است كه احساس و عاطفه به آن تعالى، گرما و روشنى بخشيده است». (ماتيو آرنولد)

د) تعاريف دينى، مانند: «دين اعتراف به اين حقيقت است كه كليه موجودات تجليّات نيرويى هستند كه فراتر از علم و معرفت ماست». (هربرت اسپنسر)[1]

تنوع اين تفسيرها به گونه‏اى است كه انديشمندان مغرب زمين را وادار كرده تا اعتراف كنند: «اصطلاح دين داراى يك معناى واحدی كه مورد قبول همه باشد، نيست. بلكه پديدارهاى متعدد فراوانى تحت نام دين گرد مى‏آيند كه به گونه‏اى با هم ارتباط دارند. ارتباطى كه لودويك ويتگنشتاين آن را شباهت خانوادگى[2] مى‏نامد».[3]

در تعابير قرآنى «دين» در معنای اصطلاحی به دو معنا استعمال شده است:

1 – هر گونه اعتقاد به قدرت غيبى، چه حق باشد و چه باطل: «لكم دينكم ولى دين».[4]

2 – خصوص اديان الاهى: «ان الدين عندالله الاسلام».[5]

در تعريف دين، توجه ما به همان استعمال دوم لفظ «دين» است، كه خاص اديان الاهى و داراى سطوح و مراحل مختلفى، مانند دين نفس الامرى و دين مرسل، است.[6]

منابع برای مطالعه بيشتر:

مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.

 

مراحل دین

در این بحث توجه ما به همان استعمال دین در قرآن به معنای ادیان الاهی است که دارای سطوح و مراحل مختلفی است:

أ- دین نفس الامری: آنچه در علم الاهی و مشیت ربانی برای هدایت انسان به سوی رستگاری وجود دارد، دین نفس الامری است.

ب- دین مرسل: آنچه از سوی خداوند متعال برای هدایت انسان به سوی رستگاری به واسطه رسولان الاهی ارسال شده است، دین مرسل را تشكیل می دهد.

دین نفس الامری واحد است:

چون افراد آدمی با تمام تفاوت های ظاهری از گوهری مشترك برخوردارند، دین نفس الامری به همین گوهر مشترك نظر دارد.

دین مرسل متعدد است:

واقعیت تاریخی ادیان، به شهادت تاریخ و قران گواه صادقی بر تعدد ادیان مرسل به تعداد رسولان الاهی است. در این جا مراد از رسول، نبی صاحب شریعت و مأمور به ابلاغ آن می باشد.[7]

 

ادیان توحیدی و غیر توحیدی

ادیان از دید کلی به دو مجموعه تقسیم می‏شوند: توحیدی و غیرتوحیدی. مجموعه ادیان توحیدی (شامل یهودیت، مسیحیت، آیین زردشت و اسلام) به سه اصل توحید، نبوت و معاد قائلند، ولی ادیان غیرتوحیدی هیچ یک از این سه اصل را قبول ندارند: آن ادیان به جای توحید، از شرک و به جای نبوت، از حکمت[8] و به جای معاد، از تناسخ سخن می‏گویند. البته توحید مسیحیت با تثلیث و توحید آیین زردشت با ثنویت همراه است و پیروان هر دو دین می‏کوشند تثلیث و ثنویت خود را به هر قیمتی با اصل توحید هماهنگ کنند. درجه توفیق آنان در ایجاد این هماهنگی به داوری افراد گوناگون بستگی دارد: برخی از پیروان ادیان توحیدی بی‏درنگ آن را از ایشان می‏پذیرند، ولی برخی دیگر تسلیم تأویل‏های آنان نمی‏شوند و به پیروی از قرآن مجید[9] تثلیث را کفر می‏دانند.

در یک نگرش کلی، حقیقت همه ادیان توحیدی – که پیامبران الاهی مروج و مبلغ آن بوده‏اند – یکی است و بر اصول اعتقادی یگانه – که از جانب خداوند متعال بیان شده – استوار است. اساساً در منطق قرآن کریم، «ادیان» نداریم؛ بلکه «دین» داریم و تمام پیامبران، منادی «دین واحد» بوده‏اند که از آن به «اسلام» (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: «ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است» و «و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ؛ هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نیست».

قرآن کریم دین را فقط «اسلام» و همه پیامبران را «مسلمان» می‏خواند: «ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما»، ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی؛ بلکه یکتاپرستی مسلمان بود.
بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنی، اسلام، تسلیم و عبودیت در برابر خدای یگانه دعوت کرده‏اند و اصول و ارکان اعتقادی واحدی را تبلیغ کرده‏اند. بر این اساس، همه پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنت های ثابت و واحدی پیروی می‏کردند، اصولی چون دعوت به تقوا، نفی شخصیت‏پرستی، دعوت به وحدت، تبشیر و انذار، تحمل دشمنی و استهزای جاهلان، دعوت به تعالی و… .[10]

اما در عین حال به سه جهت پیامبران و ادیان با یک دیگر متفاوت بوده‏اند:

الف) تفاوت محیط و سطح و احتیاج و استعداد مردم:

این جهت غیر قابل انکار است که پیامبران برای هدایت مردم آمده‏اند؛ از این رو، نوع دستورها و سطح مطالب و معارف باید در حدود رشد و درک جامعه و نیازهای محیط باشد. طبعا بشر در قرون اولیه روابط اجتماعی بسیار محدودی داشت و نظام اجتماعی وی گسترش و تفصیل زیادی نداشت؛ از این رو، قوانین محدودی زندگی او را اداره و رهبری می‏کرد و همین طور آراء، اهواء، افکار و عقاید مختلفی در جامعه ابراز نشده بود، تا برای اصلاح، نیاز به تذکرات فراوان باشد و این گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبیعی و نیازمندی ها رفته رفته موجبات پیدایش دعوت و رسالت و پیامبر جدیدی را فراهم می‏کرد تا سرانجام محیط دعوت اسلامی و شرایط آن، ابلاغ دعوت نهایی و کامل را ایجاب کرد.
ب) تحریف:

بدون شک در طی زمان تحریف و انحرافی در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجود می‏آمد، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از الودگی‏ها پیراسته سازد. تا این که دوران اسلام که شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوین و حفظ آثار خود بود، فرا رسید.

ج) تفاوت در نوع گمراهی:

نوع گمراهی و کج روی در زمان ظهور پیامبران تفاوت داشت. مثلاً حضرت موسی در جامعه‏ای که با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعی و قدرت و حکومت و ظلم کشیدن خو گرفته بودند، پیدا شد و این ایجاب می‏کرد تا آنان را به زندگی و به دست آوردن قدرت و مبارزه و کوشش دعوت کند، از این رو، در دعوت حضرت موسی جنبه‏های این جهانی و زندگی دنیوی و خشونت به چشم می‏خورد، امّا حضرت عیسی در محیط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزمایی‏ها و قهرمانی و توجه شدید به مادیّات و دنیادوستی و چپاول اموال قیام کرد و از این رو ایجاب می‏کرد که در دعوت خود، محبّت و نوع دوستی و دل برکندن از مادّیات، و زهد و توجه به معنویات را مطرح کند، البته در اسلام چون مواجه با بشریت است و مخصوص منطقه یا نژاد خاصی نیست، نوع دعوت و اصول و برنامه یک جهت نبود و به هر نوع انحراف و کج روی و افراط و تفریطی که ممکن است در بین اقوام و امم به وجود آید، ناظر است.[11]

بر این اساس، هر چند اصل دعوت پیامبران یکی بوده است، لکن با توجه به شرایط محیطی و سطح استعداد و آگاهی مردم کم‏کم شریعت رو به تکامل رفته است تا آمدن پیامبر اسلام که سطح آگاهی به حدی رسیده که هم دین و شریعت را می‏توانستند از تحریف مصون نگه دارند و هم امکان بیان دقایق عقاید و معارف و اخلاق و نیز بیان تمام دستورات فردی و اجتماعی که در سعادت بشر نقش دارد، میسر شد. به همین جهت اسلام را دین کامل می‏نامیم. می‏توان گفت دین الاهی بسان نهر بزرگی است که انسان‏ها در طی اعصار و قرون با کمک شریعت‏های الاهی به آن راه یافته‏اند؛ امّا راز تفاوت آنها این است که برای پاسخ‏گویی به آداب، سنن، فرهنگ و زندگی هر قوم و جامعه‏ای یک شریعت خاص شکل گرفته است و اگر فرض کنیم این تغییر تکاملی است، شریعت هم به سوی کمال می‏رود.

در نتیجه، دین و خطوط کلی نیز به صورت دقیق‏تری عرضه می‏شود. بر این اساس دقایق معارف توحیدی قرآن کریم، در تورات و انجیل وجود ندارد و معارف بلندی که در کلمات اهل‏بیت(ع) هست، در کلمات وارثان انبیا و حواریون نیست. به بیان دیگر، آن چه از تفاوت‏ها در ادیان دیده می‏شود، تغییر و تکامل دین در دقایق عقاید و معارف، اخلاق و نیز در ناحیه شریعت و احکام است که بر حسب ضرورت و تحول نیازهای بشر، متحول می‏گردد.

استاد مطهری می‏نویسد:«بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش‏آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده‏اند. این تکامل دین است نه اختلاف ادیان».[12]

همه ادیان الاهی در طول تاریخ، صراط مستقیم حق را پیموده و همه بر حق‏اند، اما با آمدن شریعت جدید، شریعت پیشین به دلیل تحولات جدید نسخ می‏گردد و راه نجات منحصر در پیروی از شریعت جدید می‏شود. حال عمل به شریعت پیشین، با آگاهی از شریعت جدید پذیرفته نخواهد بود.

بنابراین، در هر دوره از تاریخ، یک شریعت الاهی به عنوان شریعت حق وجود داد که روح و جوهر همه شرایع آسمانی نیز یک چیز (توحید) بوده است (دعوت همه پیامبران بر همین محور بوده است؛ اما با شریعت‏های گوناگون).

 

دین حقیقی

از آن جا که دین، برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها است، هماهنگی قوانین و مقررات آن با نیاز واقعی جامعه و مناسب آن با تحولات اجتماع و مطابقت آن با سرشت و سیر جوهری انسان میزان حق بودن آن است.

پس تنها آن کس که انسان و جهان را آفریده است، به انسان و جهان و ربط و پیوند این دو، شناخت و آگاهی تمام داشته و در نتیجه از توان هدایت و رهبری انسان برخوردار است. با این مقدمه دانسته می شود. دین حق، دینی است که عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینی است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده باشد.[13]

 

مطالعه ادیان و پذیرش دین حق

اگر انسان به خدای یگانه و پیامبران الاهی ایمان داشته باشد، و پذیرفته باشد که دین اسلام آخرین دین الاهی است، و پس از آن دین دیگری نخواهد آمد، همین مقدار برای مسلمان بودن کفایت می کند، و نیاز به مطالعه تمام ادیان الاهی نیست؛ زیرا آن خدایی که ادیان و شرایع از سوی او به وسیله پیامبران برای هدایت بشر فرستاده شد، همو فرمود که آن ادیان برای امت های گذشته بود و تاریخ آنها به سر آمد و اسلام کامل ترین دین است. گذشته از این همان گونه که روشن است ادیان گذشته به مرور زمان دچار تحریف شده اند، لذا منابع صحیح و دست نخورده برای مطالعه و دریافت حقیقت وجود ندارد!

ولی شناخت حقایق متعالی اسلام در ابعاد مختلف آن وظیفه اصلی هر مسلمان و بلکه هر انسانی است ضمن اینکه عمل به دستورات اسلام خود ابواب مختلفی از معرفت را به روی انسان باز می کند. بنابراین اسلام حقیقت راستین همه ادیان است که برای نیل به آن باید در درجات عمل و معرفت همواره مجاهده نمود آن گاه است که مطالعه تمامی ادیان الهی را می توان پیش رو گرفت و مطالب حق و باطل و تحریفات انجام شده را در پرتو نورانیت شکوفا شده عقل و معرفت قدسی باز شناخت و این تحقیق و مطالعه جز بر یقین یک مسلمان نخواهد افزود و به گفته مولوی:

نام احمد نام جمله انبیاست

چونکه صد آمد نود هم پیش ماست[14]

چرا که دین خاتم دربر دارنده تمامی معارف انبیاء گذشته و کامل کننده تمامی آن هاست و به حکم خاتمیت، حقایق برتری را مطرح نموده که تا روز قیامت راهگشای طالبان حقیقت خواهد بود.

 

ویژگی ها و برتری اسلام بر سایر ادیان

در قرآن کریم پیامبر اکرم (ص) به عنوان خاتم النبیین معرفی شد و با بعثت آن حضرت پرونده نبوت بسته شد. این ویژگی نه از این باب بود که فضل و کرم خداوند متوقّف شد، و نه از این جهت بود که هنوز نیازی به نبی بود و خدا نخواست که پیامبری بفرستد، بلکه از این جهت بود که با آمدن آن بزرگوار، نیاز به نبوت از بین رفت.

در توضیح و تبیین این مطلب باید گفت: اسلام دو ویژگی دارد که در پرتو این دو ویژگی نیاز به نبوت از بین می رود، و جایی برای نبوت دیگری نیست.

1. این دین، دین خاتم است؛ یعنی در بردارنده همه آنچه که باید از طریق وحی برای انسان بیان می شده است.

2. دیگر این که دین اسلام مصون از تحریف است. مشکلی که برای ادیان گذشته اتفاق افتاد، این بود که منابع اصلی آنها از بین رفت و تحریف شد؛ به گونه ای که امروز دست یابی به آموزه های اصیل بسیاری از آنها برای ما بسیار مشکل است، اما اسلام با ویژگی هایی که داشته و دارد، در طول قرون و اعصار مصون از تحریف باقی ماند. خداوند ضمانت کرد، بزرگ ترین منبع اسلام؛ یعنی قرآن را حفظ کند و  چنین کرد؛ همان گونه که بر قلب نبی خاتم (ص) نازل شد، و همان گونه با راهنمایی وحی و با نظارت پیامبر (ص) کتابت قرآن تنظیم شد، به همان شکل تا امروز به دست ما رسیده است. قرآن کریم منبع حیات بخشی است که اگر ما به حقیقت آن توجه کنیم، -به گفته یکی از اندیشمندان اسلامی-[15] این کتاب در بردارنده همه علم الاهی است و در پایین ترین سطح خودش که در دسترس همگان است، این علم الاهی است که در دسترس همه قرار گفته است. این جایگاه دین خاتم است.

اما این که اسلام دین کامل است، کمالش به این است که همۀ صحنه های زندگی بشر را که در آن جا نیازی به هدایت و راهنمایی وحی وجود دارد، تبیین کرده است، و کارکرد عقل را در کنار نقل و وحی، توضیح داده و هم جایگاه عقل را تثبیت کرده است؛ چون اسلام دینی است که بر عقل و عقلانیت تأکید دارد و این مجموعه؛ یعنی مجموعه موزون و معقولی که از عقل و نقل، عقل و وحی، عقل و دین، علم و دین و … را اسلام عرضه کرده است. این خصوصیت و ویژگی، این توانایی را به اسلام می دهد که در صحنه های مختلف، شرایط مختلف، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی بتواند راهنمای انسان در ابعاد مختلف باشد، نه فقط بُعد فردی، و نه فقط رابطه انسان با خدا، بلکه در تمام ابعاد به ویژه در حوزۀ عمل اجتماعی که این بخش بسیار مهم دین اسلام است. حضور اجتماعی و سیاسی اسلام یک امر برجسته ای است که تمام دین شناسان به آن معترف اند که؛ اسلام که یک دین سیاسی و اجتماعی است و در همۀ زمان ها و مکان ها قابلیت تطبیق – با توجه به شرایط – را دارد. البته این ویژگی بر می گردد به این که اسلام در واقع شاخص ها و معیارهایی را عرضه کرده است که بر فطرت انسان استوار است؛ و چون بر حقیقت وجودی انسان استوار است و این حقیقت وجودی در طول تاریخ ثابت باقی می ماند – علی رغم همه تحولات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی – آن جذابیت اسلام در تمام شرایط باقی می ماند؛ یعنی هیچ گاه اسلام جاذبه خود را از دست نمی دهد.

گفتنی است که مقاله ای از یک نویسنده مسیحی در یک کنگره ای عرضه شده است که وی در آن مقاله به این بحث اشاره می کند که چرا ما مسیحیان از پیامبر اسلام (ص) به عنوان یک الگو استفاده نمی کنیم؛ چرا از آن همه ارزش هایی که در وجود مبارک این حضرت است بهره نمی گیریم. این نویسنده به عنوان یک مسیحی این حرف را می زند نه به عنوان یک مسلمان.

به هر حال اگر کسی مقداری انصاف داشته باشد! نزدیک بشود به حقیقت اسلام و حقیقت زندگی مبارک پیغمبر (ص) که تجلی عینی اسلام است، جذابیت ها و ارزش های اسلامی را در آن می بیند. ارزش هایی که بخش هایی از آن در حقایق ادیان گذشته وجود دارد؛ چون بخشی از ادیان گذشته تحریف شده است، ولی بخشی دیگر حقیقتی بوده است که آنچه حقیقت بوده است با اسلام تطابق کامل دارد که: “ان الدین عند الله الاسلام”؛[16] همه ادیان در واقع از یک حقیقت گفت و گو می کنند، ولی کامل ترین شکل آن در پیام نبوی تجلی پیدا کرده است.

برای آگاهی بیشتر در این باره نمایه های زیر را مطالعه کنید:

اسلام و عقلانيت، 50 (سایت اسلام کوئست: 286).

دلایل پذیرش اسلام، 1146 (سایت اسلام کوئست: 1168).

اسلام و زمان، 1447 (سایت اسلام کوئست: 1471).

دلایل حقانیت اسلام، 275 (سایت اسلام کوئست: 73).

سرّ خاتمیت دین اسلام، 2954 (سایت اسلام کوئست: 3503).

دین اسلام، 3299 (سایت اسلام کوئست: 3939).

 

تاثیر شرایط اقلیمی در ادیان

در این باب در تمامی ادیان دو دیدگاه وجود دارد: 1. دیدگاهی که نقش عوامل غیر دینی اعم از آبجکتیو و عینی(عوامل غیر معرفتی مثل عوامل محیطی) یا سوبژکتیو و ذهنی (عوامل معرفتی مثل معتقدات فلسفی) را در پدید آمدن دین پررنگ می سازد؛ یعنی دین گوهری دارد و با حفظ آن گوهر بقیه عناصر که از محیط و … متأثر شده است و دایرۀ آن نیز گسترده است، در محدوده دین نمی گنجند، لذا اگر این دین در جای دیگر یا شرایط دیگری نازل می شد تمام این عناصر تغییر می کرد.

2. دیدگاهی دیگر که نقش این عوامل را در شکل گیری دین به کلی انکار می کند یا کم اهمیت می داند؛ یعنی تمام یا اکثر آن چه را در دین یافت می شود گوهر دین به حساب می آورد به گونه ای که اگر این دین در جای دیگر و با یک فرهنگ دیگری نیز فرستاده می شد، باز هم همین گونه بود که الان است.

طرفداران دیدگاه نخست غالباً از میان روشنفکران سکولار هستند.

جالب است که دیدگاه نخست، حداکثر به نفی حقانیت ادیان و حداقل به طرد دین از جامعه و محصور داشتن آن در حوزه شخصی افراد منجر می شود و دیدگاه افراطی دوم نیز حداکثر به تعطیل فکر و تکفیر هر گونه اندیشه  دینی و حداقل به قشری گرایی و نژادپرستی می انجامد.

درباره دین اسلام نیز این دو دیدگاه وجود دارد. طبق دیدگاه نخست، اسلام یک دین عربی است که بسیاری از احکام آن برگرفته از کتاب تورات (عهد عتیق) می باشد و قرآن کتاب محمد(ص) است نه کتاب خدا، بنابراین قرآن را قرآن محمدی می نامند و معتقدند قرآن حاشیه ای بر متن جامعه عربستان قرن هفتم میلادی است.

طبق دیدگاه دوم نیز که جنبه افراطی دارد ما تنها به ظواهر مکلفیم و نبایستی در دین به نحوی فردی بیاندیشیم و راه نجات فقط در تقلید ظواهر است و اقتضائات محیطی و زمانی هیچ تأثیری در دین ندارد و همگی اموری جزمی هستند که باید مورد تقلید قرار گیرند. در این دیدگاه حتی تقلید از عربیت و سنت های قومی که ارتباطی به دین ندارد هم جزو محسنات و گاه ضروریات محسوب می شوند.[17]

از نظر ما هر دو دیدگاه دچار افراط و تفریط هستند و از مسیر حق و عدالت منحرف شده اند. دیدگاه درست، دیدگاه میانه ای است که از جاده معرفت دینی می گذرد. مطمئناً شرایط زمانی و مکانی و معرفتی مردم هرعصری در نحوۀ بیان و تبلیغ و ارشاد پیام الاهی از جانب پیامبر آن قوم اثرگذار است، اما این اثر گذاری در حد تغییر محتوای پیام نیست. مسلماً هر پیامبری به زبان قوم خویش و در حد فهم آنان سخن گفته است و این واقعیت نباید منجر شود تا ما نتیجه بگیریم که فهم پیامبر برای خودش یا حداکثر قوم و قبیله اش حجت است یا این که برعکس گرفتار یک نژادپرستی عربی و تقلیدی و ناآگانه از پیامبر شویم.

بر این اساس اگر پيغمبري در بين مردمي كه به زبان عبري صحبت مي‌كنند، به پيامبري مبعوث شود بايد با آنها عبري سخن بگويد تا سخن او را بفهمند. از سوي ديگر، بايد براي تمثيل و توضيح پيام خود از مفاهيمي بهره بگيرد كه آنها مي‌توانند درك كنند. پس حقيقت تاريخي زمانه‌اي كه در آن به پيامبري برگزيده شده است، در زبان قالب و محتواي پيام او تأثير مي‌گذارد و به اين ترتيب عناصر موقعيتي در كنار عناصر ثابت در دين ظهور پيدا مي‌كنند. با این وصف، اگر پيامبر اكرم(ص) در يك سرزمين انگليسي زبان به پيغمبري مبعوث مي‌شد، بي‌شك قرآن به زبان انگليسي نازل مي‌گشت و اگر در آن سرزمين به جاي شتر، مردم با پنگوئن سر و كار داشتند، به جاي اشاره به شگفتي‌هاي خلقت شتر، شاید به حیوان دیگر در آن منطقه که دارای شگفتی های آفرينش بود به آن اشاره مي‌شد.

اما اين امر باعث نمي‌شود كه مطالب قرآن قداست و ارزش خود را از كف بدهد؛ زيرا اولاً اين تفاوت‌ها اگر پيدا مي‌شد، فقط به حوزه عناصر موقعيتي كه با پوسته زندگي انساني ارتباط دارند، مربوط مي‌شد و به ساحت عناصر ثابت كه ناظر به هويت آدمي هستند، سرايت پيدا نمي‌كرد. به ديگر سخن، پيام جاودان دين خاتم در هر زمان و مكان يكسان است، هر چند ممكن است اگر در زمان و مكان ديگري ظهور پيدا مي‌كرد، زبان و قالب و محتواي آن در بخش موقعيتي دستخوش تغيير مي‌شد.[18]

و از همین باب است توصیف بهشت و جهنم در قرآن. توضیح اینکه، عناصری که در تصاویر ارائه شده از بهشت و جهنم ارائه شده در تطابق با فطرت انسانی بوده و تمثل معانی و حقایق و تجسم اعمال محسوب می شوند؛ یعنی از نظر زیبایی شناختی، زیبایی های وصف شده در بهشت با روح و فطرت انسان گره خورده است و همگان خواهان او هستند و اساساً در بهشت هر آنچه را انسان طلب کند برایش فراهم است.[19] بله ممکن است بیان برخی خصوصیات و تأکید بر آن ها، متأثر از محیط مخاطبین باشد که این هم امری طبیعی محسوب می شود. لذا باید بین این دو نکته ظریف تمایز قائل شد.

از طرفی می دانیم که  محل نزول قرآن طبق نص قرآن و روایاتِ حضرات معصومین (ع)، ذهن یا عقل پیامبر نبوده، تا عوامل سوبژکتیوی و معرفتی (ذهنیت پیامبر) در خلق آن تأثیر ذاتی داشته باشد، بلکه «قلب» ایشان محل نزول کلام حق بوده است که محل دریافت حقایق امور است.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به نمایه های زیر هم مراجعه کنید:

2660 (سایت اسلام کوئست: 3067)، 426 (سایت اسلام کوئست: 446)، 7312 (سایت اسلام کوئست: 8229)، 2946 (سایت اسلام کوئست: 3175).

 

یکی بودن ادیان الاهی

در قرآن کریم از دین الاهی با عنوان اسلام یاد شده و درباره ثبات و دوام آن براهینی اقامه شده است.

برهان اولی که برای ثبات دین اقامه شده است، مبتنی بر مبدأ فاعلی دین است. این برهان از انضمام دو آیه حاصل می شود. آیه اوّل در سوره شریفه آل عمران است که می فرماید: “ان الدین عند الله الاسلام”؛[20] یعنی تسلیم و انقیاد در برابر حق تنها دینی است که در نزد خداوند به رسمیت شناخته شده است. آیه دوم در سوره نحل است که می فرماید: “ما عندکم ینفد و ما عندالله باق”؛[21] یعنی آن چه در نزد شما است فناپذیر و از بین رفتنی است. آن چه در نزد خداوند است همیشگی و باقی است. برهانی که از این دو آیه استفاده می شود، خلاصه اش این است که اسلام نزد خداوند است و آن چه در نزد خداوند است باقی است، پس اسلام باقی است. برهان دوم مبتنی بر فطرت انسانی است که مبدأ قابلی دین است، به این بیان که اسلام برای پرورش و شکوفایی فطرت انسانی نازل شده است و فطرت انسان امری ثابت و تغییر ناپذیر است، پس دینی که برای تربیت فطرت انسان ها تنظیم می شود ثابت و مشترک خواهد بود.

قرآن کریم در این مورد می فرماید: “فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله”؛[22] یعنی چهره خویش را بر آیین و دین راست استوار دار، این فطرت الاهی است که آدمیان بر آن آفریده شده اند و در خلقت خداوند تبدیل و دگرگونی نیست.

خداوند سبحان از آن دین واحد که مورد توصیه همه پیامبران اولی العزم و مورد وفاق تمامی شرایع الاهی است به این گونه یاد می فرماید: “شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب؛[23] یعنی خداوند دینی را برای شما تشریع نموده، که نوح (ع) را به آن سفارش کرده است و آنچه را که به سوی تو ای پیامبر وحی نمودیم و به ابراهیم و موسی و عیسی (ع) سفارش کردیم، این است که دین خداوند را برپا دارید و در آن اختلاف و تفرقه روا ندارید و آنچه تو به آن دعوت می کنی بر مشرکان سنگین و گران می آید. خداوند هر کس را که مشیتش اقتضاء کند به سوی خود بر می گزیند و هر کس را که به تضرع به سوی او دعا نماید هدایت می کند.[24]

نتیجه ثبات و وحدت دین الاهی این است که تفاوت ادیان الاهی هرگز در اصل دیانت که همان اسلام باشد، نیست، بلکه تفاوت در مذاهب و شرایع است؛ زیرا اصل دین که همان مسئله توحید، وحی، نبوت، قیامت و اموری از این قبیل است، همان خطوط کلی است که انسان بر اساس فطرت و سرشت الاهی خویش، مسیر، هدف و حرکت خود را بر آن استوار می دارد، اما دستورات جزئی و فروع عملی، متناسب با ابعاد طبیعی و مادی آدمی و خصوصیات فردی و قومی افراد به مقتضای زمان ها و مکان های گوناگون تغییر می یابند.

در قرآن کریم تا آن جا که محور گفتار، اصول دین یا خطوط کلی آن است سخن از تصدیق انبیا نسبت به یک دیگر است. “مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه”.[25] قرآن کتاب های الاهی را که در پیش روی دارد تصدیق کرده و مهیمن بر آنها است.

اما آن جا که محور گفتار، فروع جزئی دین است، سخن از تعدد، تبدیل، تفسیر و نسخ است. “لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجاً”.[26] برای هر امت شریعت و روش خاصی قرار دادیم.

شریعت های گوناگون راه های مختلف و یا نسخه های متفاوتی هستند که هر یک به فراخور استعداد امم و به تناسب مقام و شایستگی اولیا و انبیای آنها شکل می گیرند و کثرت آنها یا از ناحیه ارایه چهره های گوناگون همان حقیقت واحد است که در طی اعصار و قرون یکی پس از دیگری ظهور می نماید و یا آن که به بیان دقیق تر متناسب با مراتب فهم و ادراک بشر از آن رکن وثیق و اصل اصیل است.

چه این که وحی الاهی ریسمان واحد است که یک سوی آن در دست آدمیان و سوی دیگر آن نزد خداوند است و انسان هر چند در این مسیر فراتر می رود به ادراکی والاتر از آن نایل می گردد، بدون آن که ادراک برین نافی ادراک پایین باشد و یا آن که ادراک پایینی حجاب دیدار مراتب برتر گردد.

این همان ریسمان الاهی است که خداوند به تمسک به آن فرمان داده است. “و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا”؛[27] یعنی همه به ریسمان الاهی چنگ زده و از تفرقه و جدایی پرهیز نمایید.

مراتب این ریسمان از الفاظ و حروف رایج در میان آدمیان آغاز می شود و تا به مقام “دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی”[28] ادامه می یابد؛ از این رو هر گاه کامل ترین انسان ها که خاتم انبیا است با ظهور خود فتح این مقام را نوید دهد، دگرگونی و تفسیر و تبدیل و یا نسخ شرایع که ره آورد مقامات این مسیر است به پایان می رسد و با ابلاغ شریعت این پیامبر است که خطاب نهایی نازل می شود. “الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً”؛[29] یعنی امروز دین را برای شما کامل کرده و نعمت را بر شما تمام نموده و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.[30]

نکته پایانی اینکه: تصدیق قرآن نسبت به کتب دیگر انبیا که همراه با برتری و هیمنه آن است، بزرگ ترین خدمت را نسبت به آنها انجام داده است.

فقیه نامدار شیعه، مرحوم کاشف الغطاء در این مورد می گوید: اگر رسول اکرم (ص) و قرآن نمی بود، هرگز نامی از مسیحیت و یهود باقی نمی ماند؛[31] زیرا تورات و انجیل تحریف شده که خدای را در مصاف با یعقوب (ع) وصف می کنند و انبیا (ع) را میگسار معرفی می نمایند و زنان پاکدامن را در معرض اتهام قرار می دهند، هرگز توان بقا و دوام ندارند.

قرآن کریم همراه با نشر توحید، دامن تمام انبیا را از این گونه اتهام ها مبرا نمود و ابراهیم خلیل و سایر انبیا (ع) را به عزت و عظمت ستود و مریم عذرا (س) را به طهارت و پاکی وصف نموده و درباره او فرموده: “ان الله اصطفاکِ و طهرکِ و اصطفاکِ علی نساء العالمین”؛[32] یعنی به درستی که خداوند تو را از لحاظ گوهر نفس برگزید و تو را پاک گردانید و بر زنان عالم رجحان داده است.[33]

 

هدف از ارسال ادیان متعدد و تکمیل دین

یکی از جلوه های لطف خداوند متعال به بندگانش این است که هیچ امتی را در هیچ زمانی بدون راهنما رها نکرده است؛ زیرا انسان مسافری است که عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را در پیش روی دارد و در این جهان بدون راهنمای الاهی و مرتبط با وحی نمی داند از چه عوالمی آمده و به کجا می بایست سیر کند و چگونه باید سیر کند. برای پاسخ به این نیاز است که خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً»،[34] محققاً در هر امتى رسولى را فرستادیم[35]؛ « وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیر»[36] و هیچ امتى در هیچ زمان بدون پیامبر نبوده است؛ و « ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا»[37] ما رسولان خود را پى در پى فرستادیم[38] تا هادی و راهنمای انسان ها باشند.

بر اساس آیات الاهی و روایات معصومان (ع) و براهین عقلى، زمین هیچ گاه از وجود حجت الاهى و نگهبانان و مبلغان دین خدا تهى نبوده است. لَمْ یكُنِ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكینَ مُنْفَكِّینَ حَتَّى تَأْتِیهُمُ الْبَینَةُ[39]. در حقیقت این آیه اشاره به قاعده لطف دارد كه در علم كلام مطرح مى‏باشد. و خداوند براى هر قوم و ملتى دلائل روشنی را براى اتمام حجت خواهد فرستاد.[40] اگر چه ادیان الاهی از نظر درجات کمال یکسان نبوده اند، اما محتواى دعوت اصلی همه پیامبران الاهى (علی رغم تفاوت هاى زمانى و مكانى و شرایط اجتماعى و قومى ) یكسان بوده است و همه آنان مردم را به پرستش خداوند و دورى از طاغوت دعوت كرده اند: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏[41] همانا در هر امتی رسولى را برگزیدیم كه مردم را به پرستش خدا و دورى از طاغوت فرا خواند. چرا كه اگر پایه‏هاى توحید محكم نشود، و طاغوت ها از جوامع انسانى و محیط افكار طرد نگردند، هیچ برنامۀ اصلاحى قابل پیاده كردن نیست.[42]

اما در این جا سؤالی مطرح می شود این که چرا خداوند از ابتدا یک دین کامل نفرستاد و همان دین را توسط پیامبرانش حفظ نکرد، بلکه ادیان متعدّد پی درپی فرستاد؟

در پاسخ باید گفت همان گونه که پدر و مادر در تربیت فرزند خردسال خود از ابتدا همۀ مسائل اخلاقی و دستور العمل هاى تربیتی را به او نمی گویند و از او انتظار ندارند از همان ابتداء تمام مسائل را رعایت کند، بلکه مرحله به مرحله تکالیف را  به وی می گویند و در هر مرحله در همان حد انتظار عمل را دارند، تا زمانى که فرزند به حد بلوغ می رسد و عقلش كامل می شود دراین هنگام تمام دستور العمل به او تعلیم داده می شود و  بر طبق آنها از او  وظیفه می خواهند،[43] در مورد انسان نیز امکان عرضه کامل ترین دین از مرحلۀ ابتدای ارسال پیامبران ( دوره حضرت آدم ) وجود نداشته است؛ زیرا بشر دارای دوره های مختلف فکری بوده و هر چه رشد فکری بیشترى یافته، از طرفی نیازهای فکری و روانی او نیز بیشتر و پیچیده تر شده و از طرف دیگر قابلیت دریافت و عمل به دستور العمل هاى بالاتر و سخت تری را پیدا کرده است و گرنه از ابتدا چنین قابلیت و استعدادی نداشته است. براین اساس لازم بود ابتدا شریعت هایی با معارف و احکام آسان تر و قابل فهم تر برای او فرستاده شود تا در مراحل بعدی توانایی دریافت معارف اسلام را پیدا کند.

لذا حضرت آدم به عنوان اولین پیامبر دستوراتی بر اساس ظرفیت انسان های نسل اول به آنان ارائه می داد. در زمان های بعد و در عهد انبیاء بعدی با رشد و تکامل انسان ها و گسترده تر شدن ظرفیت ها دستورالعمل های کامل تری صادر می شد که این عمل دین قبلی را نیز تکمیل می کرد تا آن جا که در زمان پیامبر عظیم الشأن حضرت محمد (ص) کامل ترین و آخرین دین در اختیار بشریت قرار گرفت و بعد از آن دینی نخواهد آمد.

گرچه همه پیامبران الاهی انسان ها را به سوی خدای واحد دعوت می نمودند، اما اعتبار شریعت هریک تا زمان فرود آمدن شریعت پیامبر بعدی است که در دین قبلی از آن خبر داده شده است و بعد از آمدن دین جدید از طرف خداوند و مبعوث شدن پیامبر جدید به همراه معجزات و نشانه ها، همه پیروان ادیان قبل موظف بودند از دین جدید پیروی کنند.

بنابر این با آمدن اسلام تمام ادیان قبلی نسخ و پیروانشان موظفند دستورات اسلام را به عنوان آخرین و کامل ترین دین الاهی اطاعت کنند.

با این بیان دو نکته آشکار می شود:

اولاً مسألۀ تصحیح تحریف ادیان سابق یکی از دلایل تجدید بعثت انبیا بوده است نه تمام دلیل .

ثانیاً: بعد از نزول دین کامل و وجود افرادی که توانایی دریافت این حقایق را دارند، زمينۀ بقا، حفاظت و صيانت از اين دين در بين آن مردم از طريق بعضى از افراد كه مى‏توانند خود را به جوهر و گوهر دين برسانند و آن جوهر و گوهر را در اختيار ديگران قرار دهند، وجود دارد.

برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

1. نمایه: دلایل حقانیت اسلام، سؤال شماره 275 (سایت اسلام کوئست: 73).

2. نمایه: حقانیت شیعه، سؤال شماره 1523 (سایت اسلام کوئست: 2011).

3. هادوی تهرانی، مهدی، کتاب مبانی کلامی اجتهاد، ص 61 به بعد.

4. هادوی تهرانی، مهدی، کتاب باورها و پرسش ها، سرّ خاتمیت، ص 33.

 

چرایی توجه مضاعف قرآن به پیامبران بنی اسرائیل

در راستای تبیین این موضوع ضروری است به چند نکته توجه داشته باشیم:

1. طبق روایات، ده ها هزار پیامبر از طرف خداوند مأمور به تبلیغ و هدایت مردم بودند که بر اساس بیشتر منابع شمار آنان، 124000 نفر بوده است.[44] قرآن نیز اعلام نموده است که صرف نظر از برخی امتیازاتی که تعدادی از پیامبران بر دیگر انبیا داشته اند،[45] اما با توجه به این که پیامشان یکی بوده و همۀ آنان، مردم را به یک هدف راهنمایی می نمودند، نمی توانیم از این لحاظ، میان آنان تفاوتی قائل شویم.[46] از طرفی، خداوند به پیامبرش اعلام نمود، با این که ماجراهای فراوانی از پیامبران گذشته در قرآن وجود دارد، اما داستان بسیاری از پیامبران نیز نقل نشده است،[47] و این موضوع نیز طبیعی است؛ چون تنها ذکر نام تمام آن پیامبران، حجمی به اندازۀ کل کلمات قرآن را اشغال می نمود، چه رسد به این که به ماجرای آنان نیز پرداخته شود! براین اساس و با توجه به مشترک بودن پیام تمام آنان، ذکر چند نمونه، برای هدفی که قرآن کریم از نقل داستان گذشتگان دنبال می نمود، کافی بود و چه بهتر و شیواتر که این نمونه ها به گونه ای انتخاب شوند که به سادگی، قابل دست رسی و تحقیق باشند.

اگر قرآن کریم، پیامبرانی از چین و هند و قارۀ آمریکا و اروپا را نام می برد، مخاطبانی که گاه حقایق مسلم را نیز انکار می نمودند، به سادگی می توانستند مدعی شوند که تمام مطالب ارائه شده، دروغ بوده و قابل اثبات نیست، اما ماجرای پیامبرانی چون یوسف و موسی و عیسی (ع)، به سادگی قابل انکار نبود؛ چراکه تقریباً تمام جهان متمدّن آن روز، اجمالاً از داستان آنان با خبر بودند و به همین جهت، مخاطبان اولیۀ قرآن نیز توانایی تحقیق در این زمینه را داشته و حتی خود قرآن نیز آنان را بدین کنکاش و جست و جو فرا می خواند.[48]

بنابراین، ذکر نام برخی پیامبران در قرآن؛ حتی اگر بیشتر آنان از بنی اسرائیل باشند، نشانگر آن نیست که دیگر پیامبران مورد تأیید قرآن نیستند، بلکه گزینش آنان همانند بیان برخی نعمت های بهشت است که همانند نهر آب و شیر و عسل و شراب،[49] یا زیرانداز و بالش و متکاهای رنگارنگ،[50] در قرآن بدان تصریح شده است، اما این بدان معنا نیست که نعمت دیگری در بهشت نباشد، بلکه در آن جا هرچه بخواهند، وجود داشته[51] و علاوه بر خواسته هایشان، نعمت های بیشتری نیز در اختیارشان قرار خواهد گرفت.[52]

2. مطابق با عقیده مسلمانان به طور عام و شیعیان به طور خاص، نمی توان به خداوند اعتراض نمود که چرا گروهی را بر گروه دیگری ترجیح داده؛ به عنوان نمونه، بیشتر پیامبران را از بنی اسرائیل و امامان شیعه را از خاندان پیامبر (ص) برگزیده است. خداوند در قرآن بیان می دارد که برخی خانواده های اصیل را بر دیگر جهانیان ترجیح داده است و فرمود: “او خاندان ابراهیم و عمران را از میان عالمیان برگزیده است”.[53] حال، دلیل این انتخاب چه بوده است، موضوعی است که با توجه به حکیم و عادل بودن خداوند، نمی توان آن را امری تصادفی و اتفاقی دانست، بلکه به طور قطع و یقین، دلایلی برای آن وجود دارد که برخی از آنها به ما اعلام شده و برخی نیز از نظر ما پنهان مانده است. یکی از دلایلی که استمرار سلسلۀ نبوت را در خاندان ابراهیم (ع) توجیه می نماید، پاسخ به فداکاری خود او در راه دین خداوند و استجابت دعای او بوده است که خواستار چنین امری شده است.[54] پاسخ خدا این بود که دو فرزندش اسحاق و اسماعیل را نیز پیامبر خود گرداند و تا ظهور آخرین پیامبر، بیشتر پیامبران را از نسل اسحاق قرار داده و نبی خاتم را که دین او تا قیام قیامت استمرار خواهد داشت، از سلالۀ اسماعیل انتخاب نماید. بنابراین، ما نمی توانیم معترض باشیم که چرا بیشتر پیامبران، از نسل ابراهیم (ع) هستند[55]و چرا بیشتر منادیان ادیان ابراهیمی از بنی اسرائیل برخاسته اند، همان گونه که دوام نسل امامت در فرزندان امام حسین (ع) و وجود نداشتن امامی از نسل امام حسن (ع) را نیز از تدابیر الاهی می دانیم که باید در مقابل آن سر تسلیم فرود آوریم.

3. با این که تقریباً می توان گفت شکی نیست که بیشتر پیامبرانی که بعد از ابراهیم مبعوث شده اند از میان فرزندان یعقوب (ع) و یا همان بنی اسرائیل بوده اند، اما در قرآن کریم به پیامبران دیگری نیز اشاره شده که از این قوم و طایفه نبوده اند، به عنوان نمونه:

1-3. پیامبران قبل از ابراهیم (ع)؛ مانند آدم و نوح و هود و ادریس که هرچند از ادیان ابراهیمی به شمار نمی آیند، اما قرآن به بیان ماجراهای آنان پرداخته است.

2-3. شکی نیست که اسماعیل (ع)[56]؛ فرزند بلا فصل ابراهیم (ع) که نام او دوازده بار، صریحاً در قرآن بیان شده و نیز لوط (ع) پیامبر معاصر با ایشان که نام او 27 بار در این کتاب آسمانی آمده است،[57] از جمله پیامبرانی بودند که دین ابراهیمی داشتند، اما از بنی اسرائیل به شمار نمی آمدند.

3-3. شعیب نبی (ع)- پیامبری که موسی (ع) بعد فرار از فرعون نزد او پناه برده و دخترش را به همسری برگزید-، از بنی اسرائیل نبوده، بلکه از نوادگان ابراهیم و از نسل فرزندی از او به نام “مدین بن ابراهیم” متولد شده است.[58] ایوب نبی (ع) نیز طبق برخی روایات از این طایفه به شمار نمی آمد.[59]

4-3. و از همه مهم تر، خود پیامبر اکرم (ص) که به تعبیر قرآن، از بهترین منادیان دین ابراهیم است،[60] از بنی اسرائیل نیست، بلکه از فرزندان اسماعیل بود.

در نهایت باید گفت: پیامبرانی که نام آنان در قرآن بیان شده؛ حتی آنانی که بعد از ابراهیم (ع) بودند منحصر در بنی اسرائیل نیستند و اگر هم چنین انحصاری وجود داشت؛ به دلیل آن که محتوای پیام تمام انبیا، یکی است، ضرری به هدف قرآن در هدایت مردم وارد نمی کرد.

 

امام زمان (عج) و ادیان

معرفی موعود آخرین دوران زندگی بشر امری است که از دیرباز ادیان و مکاتب مختلف به آن اهتمام ورزیده اند. لکن تعدد ادیان از یک سو و وسعت دایرۀ این موضوع از سوی دیگر بررسی همۀ زوایای مربوط به آن را ناممکن می سازد. از طرفی تحریفات بی شمار و عدم امکان دسترسی به نسخه های اولیۀ کتب آسمانی ادیان (به جز اسلام) باعث شده تا نتوان سخنی کامل و متقن از دیدگاه این ادیان بیان نمود.

در این کوتاه سخن سعی شده با رعایت اختصار بیشتر تکیه بر کتب و منابع موجود ادیان شود و نظر اسلام، یهود، مسیحیت، زرتشت و بودا مطرح گردد.

کلیات بحث را می توان این گونه طبقه بندی کرد:

الف- دیدگاه های مشترک ادیان:

1. وعدۀ بشارت ظهور

2. شخصیت والا و منتخب منجی

3. حکومت جهانی

4. برقراری صلح و عدالت و شکست بساط ظلم

5. وارث زمین شدن صالحان و مظلومان

ب- دیدگاه های متفاوت ادیان:

1. هویت منجی موعود و القاب وی

2. جایگاه و مراتب معنوی موعود

الف- وجوه مشترک ادیان

1. وعدۀ بشارت ظهور:

اسلام

این مسئله جزو عقاید مسلم اسلام است و در قرآن و روایات اسلامی (مخصوصاً در تشیع) به تفصیل در این مقوله بحث شده است.[61]

خداوند سبحان، در آیۀ “وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض…”،[62] وعدۀ ظهور را داده است. از امام محمد تقی (ع) روایت شده که فرمود: “قائم ما همان مهدی موعود است… به آن خدایی که محمد را به پیغمبری فرستاد و ما را به امامت مخصوص داشت سوگند که اگر از عمر دنیا یک روز بیش هم باقی نمانده باشد خدا آن روز را طولانی می گرداند، تا مهدی ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند، چنان که از ظلم و جور پر شده است.[63]

یهودیت

در آیین یهود نیز بارها بشارت ظهور ماشیح (mashiah) آمده است.[64] “در آن روز سرور بزرگ مکائیلی خواهد ایستاد و … از خوابندگان در خاک زمین (مردگان) بسیاری بیدار خواهند شد بعضی در جهت حیات ابدی و بعضی برای شرمساری و حقارت ابدی”.[65]

در این کلام به بحث رجعت در زمان ظهور مهدی (عج) که در عقاید اسلامی نیز مورد تأیید است اشاره شده است.

مسیحیت

پیروان دین مسیح (کاتولیک ها، ارتودکس ها، پروتستان ها) نیز در انتظار منجی موعودند. “و چون فرزند انسان در جلال خود جمع خواهد آمد، جمیع ملائکه مقدسه بر کرسی بزرگ خود قرار خواهد گرفت…”.[66]

“و من از پدر سؤال می کنم و تسلّی دهنده ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه باشد؛ یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را ببیند…”.[67]

زرتشت

پیروان این آیین منتظر سه موعودند که هر یک به فاصلۀ هزار سال از یک دیگر ظهور خواهند کرد که همگی از فرزندان زرتشت خواهند بود که سومی (استوت ارته) آخرین موعود است.

“فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم؛ … در هنگامی که گیتی را نو سازد… در آن هنگام که مردگان اگر برخیزند و به زندگان بی مرگی روی کند…”.[68]

2. شخصیت والا و منتخب:

در تمام ادیان شخصیت منجی موعود در جایگاهی ممتاز واقع شده، اما اسلام در رأس این ادیان ویژگی های فوق العاده ای برای حضرت مهدی (ع) درنظر گرفته است.

از دیدگاه اسلام (به ویژه تشیع) منجی دوران آخر در اوج ویژگی های مثبت انسانی و برگزیدۀ ویژه خدا است. عصمت، واسطۀ فیض الاهی، دریچۀ نزول مواهب و برکات خداوند، محور هستی و باعث آرامش نظام هستی از جمله شاخصه های برجسته ای است که اسلام به حضرت ولی عصر (عج) منسوب می دارد. در سایر ادیان نیز همواره از جلال و شکوه موعود به زیبایی یاد شده است که گوشه ای از آنها در خلال متون منقول در این یادداشت قابل برداشت است.

3. حکومت جهانی

بیشتر ادیان بزرگ حکومت منجی را حکومتی فراگیر و جهان گستر دانسته اند، به طوری که همۀ ملل، ادیان و فرهنگ ها زیر یک پرچم و با خوشی و رضایت مندی اجتماع خواهند کرد.

اسلام

“او خدایی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر تمام ادیان غالب گردد، اگرچه مشرکان خوش نداشته باشند”.[69]

از این آیه برداشت می شود با ظهور مهدی (عج) نور اسلام به سراسر دنیا تابیده و تمام افراد بشر یا سر تسلیم و فرمان برداری فرود می آورند، یا در زیر تیغ عدالت هلاک خواهند گشت و پرچم اسلام در همه جا برافراشته و عزت مند خواهد گشت.

یهود

در زبور داود (ع) آمده است: “ای خدا، شرع و احکام خود و ملک و احکام خود را به ملک زاده عطا فرما تا … از دریا تا دریا و از نهر تا نهر تا دورترین نقاط زمین سلطنت کند…”.[70]

مسیح

“… همۀ قبایل نزد وی جمع خواهند آمد…”.[71]

4. عدل و صلح جهانی

برقراری عدل و صلح جهانی و برچیده شدن سلطۀ ظلم و جور مبحثی است که غالباً هر جا که از منجی صحبت به میان آمده مورد تأکید بوده است.

اسلام

مبارک ترین بشارتی که به مؤمنان داده شده وعدۀ حکومت بر زمین، غلبه بر ظلم و جور و زندگی ایده آل و آرمانی به دور از ترس و وحشت و در اوج امنیت و رضایت است؛ “خداوند وعده داده آنان را خلیفۀ زمین گرداند… و دینی که برایشان پسندیده است استوار و نیرومند گرداند و ترسشان را به ایمنی تبدیل کند… تا تو را عبادت کرده و شرک نورزد”.[72]

یهود

“و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف … و ظالمان را زبون خواهد ساخت… در زمان او صالحان خواهند شکفت… و جمیع امّت های زمین او را خوشحال خواهند خواند”.[73]

“… کیست که عدالت او را نزد پاهای وی می خواند… و او را بر پادشاهان مسلّط می گرداند…”.[74]

در آیین هندو نیز آمده است: “چرخش روزگار به پادشاهی عادل در آخرالزمان می رسد که …”.[75]

5. صالحان و مظلومان وارثان زمین

این موضوع نیز در غالب ادیان مطرح شده است و امید همه به روزی است که جبهۀ به ظاهر قوی و قدرت مند ظلم در هم شکند و مظلومان و مستضعفان به قدرت برسند.

اسلام

“ما اراده کردیم که بر ضعفای زمین منت نهاده، پیشوا و وارث زمینشان گردانیم”.[76]

“ما بعد از آن که در تورات نوشته بودیم در زبور نوشتیم که بندگان شایستۀ ما وارث زمین می شوند”.[77]

یهود

زبور “… اما متوکلان به خدا وارث زمین خواهند شد… اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ می شوند… صدیقان وارث شده ابداً در آن ساکن خواهند بود”.[78]

زرتشت

“… که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت… تباهکار نابود خواهد گردید و فریفتار رانده خواهد شد”.[79] سوشیانت همان منجی است.

وجوه افتراق

در این جا تنها به دو نکته از اساسی ترین تفاوت ها بین مکاتب و ادیان نگاهی اجمالی خواهیم داشت.

هویت منجی و القاب وی

نوع بشر در همۀ ادوار تاریخ به دنبال معبود و سرپرستی برای پناه و پرستش می گشته اما غالباً به بیراهه و انحراف رفته و به ذات احدیت شرک ورزیده است. بحث منجی موعود نیز چنان اهمیت و جایگاهی برای ایده آل های بشر دانسته که همواره منتظر پیروزی و ظفرمندی حق بوده، اما باز اغلب در مورد شناخت منجی موعود دچار اشتباه شده و در حیطۀ گنجایش ذهنی اش افرادی را نامبرده است؛ مثلاً اسلام ناب منجی موعود را حضرت مهدی (عج) می داند آخرین امام معصوم که هم اکنون زنده و از دیده ها پنهان است. در اسلام اسامی و القاب متعددی برای آن حضرت ذکر شده است، تا آن جا که تنها در یک کتاب به 182اسم اشاره شده است.[80]

نام غالب در آیین یهود “ماشیح” است. مسیحیان نیز منتظر ظهور حضرت مسیح اند و اغلب از القاب “شیلو، روح راستی، پسر خدا و پسر انسان” در کتب مقدس نامبرده شده است.[81]

زرتشت نام آخرین سوشیانس (منجی) خود را “استوت ارته” نامیده است. در آیین هندو “کالکی” نجات بخش موعود است و … .

2. جایگاه و توجه ادیان به موعود منتظر

متأسفانه مسئلۀ ظهور منجی اگرچه بسیار مهم و حیاتی است، اما در ادیان غیر اسلام توجه کافی بدان نشده و به اندازۀ کافی مورد بحث قرار نگرفت. پیروان این ادیان غالباً به همین اندک مباحث هم توجه نداشته و به کلی این بحث در حاشیه قرار داده اند و هیچ مسئولیتی را متوجه خود نمی دانند. در این میان اسلام ناب، هم عظمت و جایگاه رفیع منحصر به فردی برای حضرت مهدی (عج) درنظر گرفته و هم برای منتظران ظهور مسئولیت های خطیر و سنگینی را در باب انتظار فرج درنظر گرفته است. از منظر اسلام همین بس که وجود مبارک حضرت مهدی (عج) شخصیتی است معصوم (عاری از هرگونه خطا و عصیان)،[82] واسطۀ فیض الاهی،[83] و دریچۀ رحمت حق، همچنین باعث وجود آرامش جهان که اگر لحظه ای زمین از وجودش خالی شود، زمین تمام اهلش را در خود فرو خواهد برد.[84]

جمع بندی

اگرچه در بیان شباهت ها بیان شد که تمام ادیان و مکاتب منتظر ظهور منجی اند، منتظر روزگاری سرشار از عدالت و مهر و دور از ظلم و جورند، اما چنان چه در تفاوت ها ذکر شد، غالباً پیروان این ادیان به بیراهه رفته و در مورد عظمت وجودی، هویت و شخصیت منجی موعود و همچنین وظایف خود در دوران غیبت و قبل از ظهور موعود دچار غفلت و گمراهی شده اند.

امید که با تمسک به قرآن کریم این چشمۀ زلال حقیقت و روشنایی بتوانیم هرچه بهتر در کسب معارف الاهی کوشا باشیم.

 

وظیفه پیروان سایر ادیان در اطاعت از ولی فقیه

پیروان سایر ادیان که قانون اساسی کشور را پذیرفته اند یا با حکومت اسلامی قرارداد دارند، در محدودۀ قانون اساسی یا قرارداد مزبور ملزم به اطاعت از ولی فقیه هستند. البته این امر در عالم اثبات و الزام خارجی است که حکومت در این دایره می تواند آنها را ملزم به اطاعت نماید و الا در عالم ثبوت از آن جا که تمام آحاد انسانی مکلف به تکالیف شرعی اسلامی هستند، اطاعت از ولی فقیه مطلقاً بر تمام آحاد جامعه چه مسلمان و چه غیر مسلمان لازم است.[85]

برای آگاهی بیشتر به نمایه زیر مراجعه فرمایید:

گسترۀ ولایت فقیه نسبت به سرزمین های دیگر، سؤال شماره 1439 (سایت اسلام کوئست: 1445).

 

 


[1]. ر.ك: جان هيك، فلسفه دين، ص 23 – 22 ترجمهى بهرام راد، ويراسته‏ بهاء الدينى خرّمشاهى، انتشارات بين المللى الهدى، تهران، 1372.

[2]. Family Resemblance

[3]. جان هيك، فلسفه دين، صص 24 – 23.

[4]. دين شما براى خودتان، و دينِ من براى خودم. كافرون، 6.

[5]. در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است. آل عمران، 19.

[6]. ر. نمايه: مراحل دين

[7]. برای مطالعه بیشتر و آگاهی از مراحل دیگر دین مراجعه شود به : مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی، ص 383- 389.

[8]. معروف است که براهمه برای ابطال نبوت گفته‏اند که تعالیم انبیا یا مطابق عقل است یا خلاف عقل و شقّ سومی ندارد: اگر مطابق عقل است، عقول ما کفایت می‏کند و آمدن نبی لزومی ندارد و اگر خلاف عقل است، ما به چیزی که خلاف عقل باشد، نیازی نداریم. قائلان به نبوت در مقابل این ادعا، شقّ سومی را مطرح می‏کنند و می‏گویند: تعالیم انبیا(ع) فوق عقل است.

[9]. مائده، 17، 72 و 73.

[10]. در این خصوص نگا:به تفسیر موضوعی قرآن کریم، از حضرت آیة‏الله جوادی آملی، ج 6، ص 41 ـ 123قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376ش.

[11]. در این باب نگا: معارف اسلامی، دکتر محمدجواد باهنر، ص 79 ـ 81، 121 ـ 123 و 124 ـ 160، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، پاییز 1361.

[12]. مجموعه آثار، ج 2، ص 181.

[13]. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص 111 و 112 با تلخیص.

[14] مثنوی معنوی، دفتر اول، ص53

[15]. آیت الله شاه آبادی (ره)، استاد عرفان حضرت امام خمینی (ره).

[16] آل عمران، 19.

[17]. علمای اخباری و آثاری که نگاشته اند، در راستای این دیدگاه فهمیده می شوند.

[18]. اقتباس از جواب 2946 (سایت اسلام کوئست: 3175).

[19]. قرآن می فرماید: «يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ»

زخرف، 71.

[20] آل عمران، 19.

[21] نحل، 96.

[22] روم، 30.

[23] شوری، 13.

[24] شریعت در آینه ی معرفت ، ص 118 الی 120 با تلخیص.

[25] مائده، 48.

[26] همان.

[27] آل عمران، 103.

[28] نجم، 8 – 9.

[29] مائده، 3.

[30] شریعت در آینه ی معرفت، ص 118 تا 120 با تلخیص.

[31] کشف الغطاء، کتاب الجهاد، ص 391.

[32] آل عمران، 42.

[33] شریعت در آینه ی معرفت، ص 122 و 123.

[34]. نحل، 36.

[35]. تفسير نمونه، ج ‏11، ص 222.

[36]. فاطر، 24.

[37]. مؤمنون، 44.

[38]. تفسير نمونه، ج ‏14، ص 245.

[39]. بینه، 1.

[40]. ر. ک: جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 6، (سیره پیامبران در قرآن)؛ تفسير نمونه، ج ‏27، ص 202.

[41]. نحل، 36.

[42]. تفسير نمونه، ج‏11، ص221.

[43]. ر.ک: شهید مطهری، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 563.

[44]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 180، ح 5407، انتشارات جامعۀ مدرسین، قم، 1413 ق.

[45]. بقره، 253، “تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض”.

[46]. آل عمران، 84؛ بقرة، 136 و 285، “لا نفرق بین أحد من رسله”.

[47]. غافر، 78، “و لقد أرسلنا رسلا من قبلک منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک”.

[48]. نحل 43، انبیاء 7، “فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون”، در مورد مطالب بیان شده، مطالعه پاسخ 546 (سایت اسلام کوئست: 596) نیز می تواند اطلاعات بیشتری در اختیارتان قرار دهد.

[49]. محمد، 15، “مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبين‏…”.

[50]. غاشیه، 16- 12.

[51]. زخرف 71؛ فصلت 31، “…لکم فیها ما تشتهی أنفسکم و لکم فیها ما تدعون”.

[52]. ق، 35، “لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید”.

[53]. آل عمران، 33، “أن الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین”.

[54]. بقره، 124، “قال إنی جاعلک للناس إماماً قال و من ذریتی…”؛ ابراهیم، 40، “رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی”.

[55]. نساء، 54، “أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله، فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و …”.

[56]. بقره، 125 و 133 و 136 و 140 و … .

[57]. انعام 86؛ اعراف 80؛  هود 77 و … .

[58]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 12، ص 376 و 375 (به نقل از مجمع البیان طبرسی)، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[59]. بحار الانوار، ج 12، ص 384، ح 9.

[60]. آل عمران، 68، “إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و …”.

[61]. علامه مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) صد و سی آیه از قرآن را مربوط به حضرت مهدی (ع) دانسته و آنها را تفسیر روایی کرده اند و تنها بالغ بر سیصد روایت با مضمون «یملأ الارض عدلاً و قسطاً» آورده اند.

[62]. «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و عمل شایسته انجام داده اند وعده داده که آنان را خلیفۀ زمین گرداند.

[63]. بحارالانوار، ج 51، ص 156.

[64]. در «گنجینه ای از تلمود» چندین آیه از شخصیت «ماشیح» بحث به میان آورده (آبراهام کهن، فریدون گرگانی، ص 354-352. به نقل از فصلنامه تخصصی انتظار موعود، شماره 15، فصل 6، سال 1384 هجری شمسی.

[65]. کتاب مقدس، کتاب دانیال نبی، ترجمه فاضل خان همدانی، ص 1567، بند 3-1. به نقل از درسنامه مهدویت، خدا مرد سلیمیان، ص 24، 1385.

[66]. همان، انجیل متی، باب 25، بند 33-31. کتاب مقدس، دارالسلطۀ لندن، 1914.

[67]. انجیل یوحنا، 14: 17.

[68]. ر.ک: یشتها 2: 349. به نقل از همان منبع، پاورقی 4، ص 160.

[69]. صف، 9 و توبه، 33.

[70]. به نقل از امید سبز، محمد علی فرزی خراسانی، ص 77.

[71]. انجیل متی، باب 25، ص 60، بند 33-31.

[72]. نور، 54.

[73]. زبور داود (ع)، مزامیر 72: 18-2؛ 96: 13-10.

[74]. کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اشعیای نبی، ص 1031 و 1057. به نقل از همان منبع، پاورقی 4، ص 140.

[75]. برگرفته از امید سبز، ص 76.

[76]. قصص، 4.

[77]. انبیاء، 150.

[78]. کتاب مقدس، مزامیر داود، مزمور 37، بندهای 37-9.

[79]. یشتها، ص 160.

[80]. نجم الثاقب، ص 132-55.

[81]. انجیل یوحنا، باب 41، آیه 26؛ 16: 13-7؛ 7: 2؛ 19: 8.

[82]. معصوم بودن: سلیم بن قیس می گوید: از سلمان شنیدم که می گفت: گفتم یا رسول الله هر پیغمبری وصی داشته وصی شما کیست؟ فرمود: شهادت می دهم ای سلمان که علی بن ابی طالب وصی من است… و اوصیائم پسرم حسن و حسین و بقیه از فرزندان حسینند. آنها با قرآنند و قرآن با آنها است از هم جدا نمی شوند مانند این دو انگشت… هر کس از آنها اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و هر کس اطاعت نکند خدا را اطاعت نکرده، همه شان هادی و مهدی اند، و نازل شدن این آیه دربارۀ من و دربارۀ برادرم و دخترم فاطمه و دربارۀ پسرم و اوصیاء یکی بعد از دیگری که فرزندان من و فرزندان برادرم می باشند («انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» اتدرون ما الرجس یا سلمان قلت لا قال الشک لایشکون… مطهرون معصومون من کل سوء، آنها از هر ناپاکی پاکیزه و از هر بدی معصوم اند. سپس حضرت دست مبارک بر حسین (ع) زد و فرمود مهدی امتم … از فرزندان این است امام فرزند امام و عالم فرزند  عالم و وصی فرزند  وصی است… (کتاب سلیم بن قیس، ص 429).

[83]. … بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه، ص 548. به وسیلۀ شما خداوند باب رحمت ها را می گشاید و به وسیله شما امر را به پایان می برد و به وسیلۀ شما باران را فرو می فرستد.

[84]. لو لا الحجة لساخت الارض باهلها، کافی، ج 1، ص 179.

[85]. پاسخ حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته). برای آگاهی بیشتر نک: 9303.