searchicon

کپی شد

شیخ صدوق

چکیده مقاله شیخ صدوق‏

رئيس المُحدِّثين ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابَوَيهِ قمّى ملقب به (صدوق)؛ یکی از بزرگ ترین شخصیت های جهان اسلام و برجسته ترین چهره های درخشان علم و فضیلت است. وی بزرگ ترين فرد علمی خاندان بابَوَيه می باشد. شيخ صدوق در حدود سال ۳۰۶ قمری در شهر قم متولد شد.

نام او محمد و کنیه اش ابو جعفر است. وی دارای القاب بسیار و متعددی است. مشهور ترین لقب ایشان صدوق است.

استادانی که شیخ صدوق از محضر ایشان استفاده کرده، 252 تن بوده است. افزون بر آنان، شیخ از هفتاد عالم دیگر نیز حدیث نقل کرده است.

شخصیت شیخ صدوق دارای ویژگی های متعددی می باشد؛ از جمله: جریان خاص ولادت ایشان، جامعیت، جدیت و تلاش، اطاعت و بندگی و این که وی منادی وحدت فرق اسلامی بوده است.

او دارای کرامات زیادی بوده و هست، اما یکی از کرامات برجسته شیخ صدوق؛ جریان مشهور و معروف ظاهر شدن جسد سالم او بعد از گذشت 857 سال از رحلت او است.

او برای پیشبرد احکام و دستورات دینی اقدامات متعددی صورت داد. یکی از اقدامات مهم و تأثیر گذار شیخ صدوق؛ تشکیل جلسات مناظره در حضور سلطان رکن الدوله و جمع کثیری از مردم ری (پایتخت آل بویه) بود. او به عنوان مشهورترین چهرۀ شیعه در نیمۀ دوّم سدۀ چهارم هجری قمری، علی رغم سختی مسافرت در آن روزگار، به شهرهای بزرگ که دارای مرکزیّت علمی بودند، سفر کرد و در مجامع علمی شرکت نموده، از دریای علوم بیکران و احادیث فراوان خود که متّکی به حافظۀ نیرومندش بود، دیگران را (اعمّ از شیعه و سنی) بهره مند ساخت.

در باره اندیشه و مکتب شیخ صدوق باید گفت: آنچه که در مورد او معروف و مشهور است، این است که وی بیشتر یک شخصیت نص گرا (اخباری) و روایی است تا عقل گرا.

او از عالمانی است که کثیر التألیف‌ بوده‌ و به‌ گفته خود،‌ بالغ‌ بر ۲۴۵ تألیف‌ داشته‌ است‌. برخی از آثار وی عبارتند از: من لا یحضره الفقیه، الاعتقادات‌، الامالی، التوحید، ثواب‌ الاعمال‌ و عقاب‌ الاعمال، الخصال.

جمع زیادى از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها بر گرفته و بهره هاى فراوان برده اند؛ لذا عدد شاگردان وى را صدها تن نوشته اند.

دانشمندان زیادی از محضر وی بهره برده اند که غیر از شیخ مفید، به عنوان نمونه مى توان به نام برخی از این بزرگان اشاره کرد: حسیـن بـن علـى بـن بـابـویه؛ برادر شیخ صدوق و حسـن بـن حسیـن بـن بـابـویه؛ بـرادر زاده شیخ صدوق و حسین بن عبدالله غضائرى.

شیخ صدوق در سال 381 هجرى قمری در حالى که بيش از هفتاد سال از عمر پر ثمرش مى گذشت، چشم از جهان فرو بست. آرامگاه او در شهر رى در فاصله کوتاهى از مرقد حضرت عبد العظيم حسنى (رضوان اللَّه تعالی علیه) و در کنار باغ طغرل در باغچه مصفّائى قرار گرفته است.

زندگی نامه شیخ صدوق

رئيس المُحدِّثين ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابَوَيهِ قمّى ملقب به (صدوق)؛ یکی از بزرگ ترین شخصیت های جهان اسلام و برجسته ترین چهره های درخشان علم و فضیلت است. او با جمع آوری روایات و تألیف ده ها جلد کتاب نفیس و ارزشمند، به اسلام و عالم تشیع خدمات فراوانی کرد.

وی بزرگ ترين شخصیت علمی خاندان بابَوَيه است. جد بزرگ اين خانوادۀ دانشمند كه در طول چند قرن فضلاى نام آورى به عالَم دين و دانش تقديم داشته؛ بابويه نام داشت. علماى شيعه متفق‏ هستند كه صدوق و برادر بزرگ تر او به دعاى حضرت ولىّ عصر (علیه السلام) به دنيا آمدند.

شيخ صدوق در حدود سال ۳۰۶ قمری در شهر قم متولد شد. البته جمعی‌ از نویسندگان‌ قرون‌ اخیر، با تکیه‌ به برخی‌ روایات‌، تولد او‌ را اندکی‌ پس‌ از سال‌ ۳۰۵ قمری‌ دانسته‌اند.[1]

وی در قم پرورش یافت و ۲۰ سال با پدرش زندگی کرد و از وی و دیگر علمای قم دانش آموخت و سپس به درخواست اهل ری به آنجا رفت و با این که در عنفوان جوانی بود، آوازه‌ اش بالا گرفت. مدتی در آنجا بود سپس با اجازه از حاکم آنجا؛ رکن الدوله بویه ای، جهت زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد الرضا رفت و در بازگشت در نیشابور ساکن شد و بزرگان آنجا دورش حلقه زدند. به این طریق او با خروج از قم به ری، استرآباد، جرجان، نیشابور، مشهد، مروروذ، سرخس، ایلاق، سمرقند، فرغانه، بلخ از شهرهای ماوراء النهر رفت. همچنین به همدان، بغداد، کوفه، فید، مکه و مدینه مسافرت کرد.[2]

 

نسب و خاندان شیخ صدوق

يکى از معروف ترين خاندان ‌هاى بزرگ که بيش از سيصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخاسته ‌اند؛ خاندان بابویه است که محمد بن علی ملقب به شیخ صدوق، بزرگ ترين شخصيت اين خاندان به شمار مى رود.

بابویه جد اعلاى صدوق است. اولين کسى که از اين خاندان لقب ابن بابويه گرفت؛ پدر مرحوم صدوق يعنى على بن حسین بن موسی بن بابویه است.

این عالم بزرگ وارسته و پارسا در قم مغازه اى داشت که در کنار کارهاى علمى بخشى از وقت خود را به کسب و کار مى‌پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگى خويش را تأمين مى کرد، اما در حقيقت او دانشمندى سترگ بود که در مجامع علمى آن روز از مقام و منزلت علمی بالايى برخوردار بود. وی هم‌اکنون نيز مورد احترام دانش پژوهان و اساتيد بزرگ علوی اسلامی است. او در رشته‌های مختلف، کتاب ها و رساله هایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کرده‌اند. ابن ندیم در الفهرست می گوید: «‌به خط پسرش محمد بن علی (صدوق) در پشت یک جزء دیدم که نوشته بود: ‌کتاب های پدرم را که ۲۰۰ کتاب است، برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتاب های خودم را که ۱۸ کتاب است‌». بنابراین، خانه وی خانه علم و فضل و زعامت روحی بوده است.[3]

جلالت ‌شأن و منزلت پدر شیخ صدوق تا بدان پایه است که امام حسن عسکری (علیه السلام) طی نامه ای، او را با لقب «شیخ»، «فقیه» و «معتمد» مورد خطاب قرار داده و توفیقات او را برای کسب رضای پروردگار درخواست کرد. امام عسكری (علیه السلام) پس از حمد و ثنای ربوبی و صلوات و سلام بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و عترت طاهرینش خطاب به او می نویسند: «ای فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند تو را بر انجام افعال پسندیده حق، توفیق دهد و از نسلت به رحمت و كرمش فرزندان شایسته‏ای به وجود آورد …».[4]

‏ولادت شیخ صدوق

ساليانى متمادی آنچه روح پدر شیخ صدوق را آزرده مى ساخت نداشتن فرزند بود. گرچه پنجاه بهار از عمر او مى گذشت و رو به پیری مى رفت؛ اما هرگز از رحمت الهی نااميد نبود و بارها از خدای خويش درخواست کرده بود تا فرزندى به او عطا کند، ولی از گره کار مطلع نبود. روزى بر آن شد تا نامه اى به امام و پیشوای خود حضرت مهدی (علیه السلام) بنويسد و از ايشان بخواهد تا برايش دعا کند. به دنبال فرصتى مناسب و فردى مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال کند. تا آن که کاروانى از قم راهی عراق شد. در بين آن کاروان يکى از دوستانش به نام محمد بن علی الاسود را يافت که مى توانست نامه وى را به مقصد برساند.

او نامه اى به محضر پيشواى خود ولی عصر (علیه السلام) نوشت و به وى سپرد تا در عراق به حسين بن روح بدهد و از او بخواهد که اين نامه را به حضرت برساند. ابوجعفر ‌می گويد: من نامه او را به نماينده حضرت مهدی (علیه السلام) رساندم. پس از سه روز نماينده امام به من خبر داد که حضرت براى ابن بابويه دعا کرد و در آينده نزديک خداوند به او فرزندى خواهد داد که منشاء برکات زيادى خواهد شد.[5]

مرحوم شيخ طوسى جریان ولادت صدوق را این گونه بیان می کند: ابوجعفر محمد بن علی اسود گفت: علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی؛ پدر شیخ صدوق، بعد از رحلت محمد بن عثمان عمری (دومین نایب خاص حضرت مهدی (علیه السلام))، به من گفت: از ابوالقاسم روحی (سومین نایب خاص حضرت مهدی (علیه السلام))، بخواه که از مولای ما صَاحِبَ الزَّمَانِ (علیه السلام) درخواست کنم تا ایشان دعا نماید که خداوند به من فرزند پسری عطا نماید. وی می گوید: من از جناب روحی در خواست نمودم، ولی ایشان من را از این درخواست منع کرد. سپس بعد از سه روز به من خبر داد که امام زمان (علیه السلام) برای علی بن حسین که «خداوند او را رحمت کند»، دعا فرمود و به زودی خدای متعال فرزند مبارکی به او عطا می فرماید که خدا به واسطه آن فرزند، او را منفعت می بخشد و بعد از او اولاد دیگری هم به وی عطا می فرماید.

سپس ابوجعفر محمد بن علی اسود ادامه می دهد: من در باره خودم از جناب روحی در خواست نمودم که برای من هم درخواست کند امام (علیه السلام) دعا فرماید خدا به من هم فزرند پسری عطا فرماید. در جواب فرمود: این درخواست را نکن که چنین چیزی برای تو شدنی نیست. پس از مدتی فرزندی برای علی بن حسین به دنیا آمد و بعد از او هم فرزندان دیگری خدا به او عطا فرمود، اما خداوند به من فرزندی نداد.

شيخ صدوق می گوید: هرگاه ابو جعفر محمد بن على اسود مرا مى ديد كه براى فرا گرفتن علم و دانش به محضر استاد مى روم، به من مى فرمود: «اين ميل و اشتياق به علم و دانش كه در تو وجود دارد، مايه شگفتى نيست؛ زيرا تو به دعاى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) متولد شده اى».[6]

 

اسامی و القاب مشهور شیخ صدوق

نام او محمد و کنیه اش ابو جعفر است.[7] وی دارای القاب متعدد و زیادی است که بسیاری از أعلام و بزرگان مذهب امامیه از آن بزرگوار بدین القاب یاد كرده‏ که آنها عبارتند از: رئیس‏ المحدثین‏، الشیخ الأجلّ، امام عصره، ركن من أركان الدّین، صدوق المسلمین، آیة اللَّه فی العالمین، الشیخ الأعظم، الشیخ الصّدوق‏، حجّة الإسلام، الشیخ الثقة، المولود بالدّعوة، الشیخ الإمام المقدّم، الفاضل المعظّم، راویة الأخبار، الفائض نوره فی الأقطار، قدوة العلماء، عمدة الفضلاء، شیخ من المشایخ، ركن من أركان الشریعة، محیی معالم الدّین، الحاوى لمجامع الفضائل و المكارم، الشیخ الحفظة، وجه الطّائفة المستحفظة، عماد الدّین، الشیخ العلم الأمین، عماد الملّة و الدّین.

همچنین القاب فراوان دیگرى برای ایشان‏ در سایر کتب عالمان بزرگ آمده است.[8]

گفتنی است که مشهور ترین لقب ایشان صدوق است.

خانواده شیخ صدوق

دین اسلام برای داشتن یک خانواده خوب و خداپسند، تأکید زیادی بر ایمان و دینداری آنها دارد؛ لذا آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) تمام خوبی ها را در ایمان و دینداری می دانند و ایمان و دینداری را بر محور ولایت ‌مداری نسبت به معصومان (علیهم السلام) می دانند. پس بهترین هدف برای یک خانواده دیندار، باید تربیت انسان های ولایت ‌مدار باشد.

قرآن در این زمینه می فرماید: «و کسانی که می گویند: پروردگارا، به ما زنان و فرزندانی مرحمت فرما كه مايه چشم روشنی ما باشند و ما را پيشوای اهل تقوا قرار ده».[9]

علاوه بر دینداری و ولایت ‌مداری بسیار زیاد جناب شیخ صدوق، ایشان دارای خانواده ای پاک، دین دار و ولایت مدار بوده است.

همسر شیخ صدوق

پس از تفحص و جست وجو در منابع تاریخی پیرامون نام و مشخصات فردی همسر یا همسران مرحوم شیخ صدوق، هیچ گونه مطلب و مدرکی در این زمینه یافت نشد.

فرزندان شیخ صدوق

پس از تتبع و جست وجو پیرامون فرزندان احتمالی شیخ صدوق و مشخصات فردی و تعداد آنها، مطلب قابل توجهی یافت نشد.

در برخی از منابع وقتی بحث از اصالت و اصل خاندان آل بابویه، سخن به میان آمده است، گفته اند: عالمان این خاندان، غالباً از نسل برادر شیخ صدوق هستند و هیچ گونه نامی از فرزندان احتمالی شیخ صدوق در بین نیست.[10]

 

تحصیل و تجارب شیخ صدوق ‏

شیخ صدوق ‏در قم‌ در خاندانى‌ اهل‌ دانش‌، پرورش‌ یافت‌ و در خردسالى‌ از محضر مشایخ‌ آن‌ شهر استفاده‌ کرد. دیری‌ نپایید که‌ استعداد او در فراگیری‌ علم‌ زبانزد محافل‌ علمى‌ قم‌ گردید. از اساتید‌ او‌ در این‌ دوره‌ مى توان‌ پدرش‌؛ على‌ بن‌ بابویه‌، محمد بن‌ حسن‌ بن‌ احمد بن‌ ولید، محمد بن‌ على‌ ماجیلویه‌ و احمد بن‌ على‌ بن‌ ابراهیم‌ قمى‌ را ذکر کرد.‌ بررسى‌ اسناد روایات‌ ابن‌ بابویه‌ نشان‌ مى دهد که‌ در میان‌ حدود 250 استاد شناخته‌ شده خود، بیش‌ از همه‌ از پدرش‌ و ابن‌ ولید استفاده‌ کرده‌ و تحت‌ تأثیر آنها بوده‌ است‌. صدوق‌ در تاریخ‌ نامعلومى‌ قم‌ را ترک‌ کرده‌ و به‌ شهر ری‌ که‌ در آن‌ زمان‌ پایتخت‌ آل‌ بویه‌ بود رفته‌ و در این‌ شهر اقامت‌ گزیده‌ است. تنها اطلاع‌ ما درباره تاریخ‌ سفر وی‌ به‌ ری‌ این‌ است‌ که‌ در رجب‌ 339 قمری بخشى‌ از روایات‌ على‌ بن‌ ابراهیم‌ قمى‌ و دیگران‌ را از شریف‌ حمزة بن‌ محمد علوی‌ در قم‌ شنیده و در رجب‌ 347 قمری در ری‌ بوده‌ است.

با ملاحظه این که‌ ابن‌ ولید پس‌ از پدر، نزدیک‌ ترین‌ استاد به صدوق به‌ بوده‌ و در‌ سال‌ 343 قمری / 954 میلادی‌ وفات‌ یافته، مى توان‌ حدس‌ زد که‌ این‌ اتفاق‌، علقه شیخ‌ را با قم‌ سست‌ کرده‌ و مقدمه هجرت‌ وی‌ به‌ ری‌ را فراهم‌ کرده‌ باشد. به‌ هر حال‌ او در ری‌ از مشایخ‌ آن‌ شهر از افرادی مانند؛‌ احمد بن‌ محمد بن‌ صقر صائغ‌ و محمد بن‌ ابراهیم‌ بن‌ اسحاق‌ طالقانى‌ حدیث‌ شنیده‌ است.

او‌ در 352 قمری / 963 میلادی از شهر ری قصد سفر نمود و با کسب‌ اجازه‌ از رکن الدوله؛‌ امیر ری‌ در رجب‌ همین‌ سال‌ راهى‌ مشهد الرضا (علیه السلام) گردید. وی‌ در طول‌ راه‌، ماه‌ شعبان‌ را در نیشابور ماند و از مشایخ‌ بزرگ‌ آن‌ شهر از کسانی مانند؛ عبدالواحد بن‌ محمد بن‌ عبدوس‌ نیشابوری‌، حاکم‌ ابوعلى‌ حسین‌ بن‌ احمد بیهقى‌ و ابو طیب‌ حسین‌ بن‌ ا حمد رازی‌ حدیث‌ شنید. مدت‌ کوتاهى‌ پس‌ از بازگشت‌ از این‌ سفر، آهنگ‌ سفر مغرب‌ نمود. وی‌ ظاهراً در اواخر 353 قمری / 964 میلادی ری‌ را به‌ قصد سفر حج‌ ترک‌ کرد و در ذیحجه همان‌ سال‌ مناسک‌ حج‌ را به‌ جای‌ آورد. در مورد استفاده‌ ابن‌ بابویه‌ از مشایخ‌ حرمین شریفین،‌ سندی‌ در دست‌ نیست؛ ولی‌ اطلاعاتی در دست است‌ که‌ وی‌ در بازگشت‌ به‌ عراق‌ در اوایل‌ 354 قمری در فید (میانه راه‌ حجاز به‌ عراق‌) با ابوعلى‌ احمد بن‌ ابى‌ جعفر بیهقى‌ دیدار کرده‌ و از او حدیث‌ شنیده‌ است‌. شیخ صدوق‌، در ادامه مسیر خود در همان‌ سال‌ وارد کوفه‌ و بغداد گشته‌ و در هر دو شهر اندک‌ توقفی‌ داشته‌ است‌. درنگى‌ پرثمر در کوفه‌ که‌ امکان‌ استماع‌ از افزون‌ بر 10 شیخ‌ بزرگ‌ کوفى‌ از جمله‌ ابوالقاسم‌ حسن‌ بن‌ محمد سکونى‌، محمد بن‌ بکران‌ نقاش‌ و احمد بن‌ ابراهیم‌ فامى‌ را برای‌ وی‌ فراهم‌ کرد. در بغداد نیز وی‌ ضمن‌ استماع‌ از مشایخ‌ بزرگ‌ آن‌ شهر از افرادی مانند؛ حافظ محمد بن‌ عمر بن‌ جعابى‌ و حسن‌ بن‌ محمد بن‌ یحیى‌ علوی، برخى‌ مناظرات‌ ارشادی‌ نیز داشته‌ است‌. همین‌ اقامت‌ کوتاه‌ برای‌ جمعى‌ از مشایخ‌ بغداد؛ همچون‌ شیخ‌ مفید، این‌ امکان‌ را فراهم‌ کرد که‌ از وی‌ استماع‌ حدیث‌ کرده‌ و اجازه‌ روایت دریافت‌ کنند.

وی‌ در همین‌ سال‌ عراق‌ را ترک‌ و در مسیر مراجعت‌ به‌ ری‌ وارد همدان‌ شده‌ و از جمعى‌ از مشایخ‌ آن‌ دیار؛ مانند قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ عبدویه‌ همدانى‌، احمد بن‌ زیاد بن‌ جعفر همدانى‌ و ابوالعباس‌ فضل‌ بن‌ فضل‌ بن‌ عباس‌ کندی‌ استماع‌ حدیث‌ کرده‌ و یا اجازه‌ دریافت‌ کرده‌ و سرانجام‌ با ترک‌ همدان‌ به‌ سفر غربى‌ خود خاتمه‌ بخشید و با توشه ای‌ ارزشمند به‌ وطن‌ مراجعت‌ نمود.

او در 367 قمری / 978 میلادی راهى‌ سفر مشرق‌ شد و در 17 و 18 ذیحجه همان سال در مشهد بود. سپس‌ به‌ نیشابور رفته‌ و تا شعبان‌ 368 قمری در آنجا سکنى‌ گزید. گفتنی است که تصریح‌ شده به‌ این که‌ مجلس‌ 89 از مجالس‌ وی‌ در خانه‌ سید ابى‌ محمد یحیى‌ بن‌ محمد علوی‌ برگزار شده است. باید توجه به‌ این مطلب داشت که‌ خانه‌ این‌ سید در نیشابور بوده‌ و مجالس 27 – 93، از محرم‌ تا شعبان‌ 368 قمری بدون‌ انقطاع‌ برگزار می شده است.

شیخ‌ در مسیر خود از مشهد به‌ شهرهای‌ سرخس‌، مرو، مرورود، بلخ‌ و سمرقند رفته است. وی‌ در هر یک‌ از این‌ شهرها درنگى‌ داشته‌ و در سرخس‌ از ابونصر محمد بن‌ احمد سرخسى‌، در مرو از احمد بن‌ حسین‌ آبى، در مرورود از محمد بن‌ على‌ بن‌ شاه‌ و ابو یوسف‌ رافع‌ بن‌ عبدالله‌، در بلخ‌ از افراد متعددی‌ چون‌ حسین‌ بن‌ محمد اشنانى‌، محمد بن‌ سعید سمرقندی، در سمرقند از افرادی‌ چون‌ عبدوس‌ بن‌ على‌ جرجانى‌ و عبدالصمد بن‌ عبدالشهید انصاری‌ استماع‌ حدیث‌ کرده‌ است‌. وی از سمرقند نیز دو سفر به‌ عمق‌ ترکستان‌ داشته‌ است‌. در سفری‌ به‌ فرغانه‌؛ (جنوب‌ شرقى‌ ازبکستان‌ کنونى‌) از جمعى‌ از مشایخ‌ آن‌ دیار چون‌ اسماعیل‌ بن‌ منصور قصار و محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ طیفور دامغانى‌ حدیث‌ شنید.

شیخ صدوق در برخى‌ از قرای‌ فرغانه‌ چون‌ اخسیکت‌ و جبل‌ بوتک نیز به‌ تحصیل‌ حدیث‌ پرداخته‌ است‌. وی‌ در سفر دیگری‌ به‌ منطقه ایلاق؛‌ (اطراف‌ تاشکند کنونى‌) راهى‌ شده‌ و از محضر مشایخى‌ چون‌ حاکم‌ بکر بن‌ على‌ حنفى‌ و على‌ بن‌ عبدالله‌ فقیه‌ اسواری استفاده‌ کرده‌ است‌. ملاقات‌ او‌ با شریف‌ محمد بن‌ حسن‌ علوی‌ معروف‌ به‌ نعمه و تألیف‌ کتاب‌ من‌ لایحضره‌ الفقیه‌ برای‌ وی،‌ در همین‌ شهر واقع‌ شده‌ است. نظر به‌ اینکه‌ کتاب‌ کمال‌ الدین‌ پس‌ از سفر ماوراءالنهر تألیف‌ شده‌، از مقدمه آن‌ (ص‌ 2 – 4) معلوم‌ مى شود که‌ ابن‌ بابویه‌ در بازگشت‌ از ماوراءالنهر برای‌ زیارت امام رضا (علیه السلام)،‌ مجدداً وارد مشهد شده‌ و سپس‌ به‌ نیشابور رفته‌ و مدتى‌ در آنجا اقامت‌ گزیده‌ است‌. وی‌ در این‌ دوره اقامت‌ خود به‌ تبلیغ‌ اعتقاد شیعه‌ در مورد غیبت‌ پرداخته‌ و حداقل‌ بخشى‌ از کمال‌الدین‌ را تألیف‌ کرده‌ است‌.[11]

اساتید شیخ صدوق

شخصیت های نامداری که شیخ صدوق از محضرشان بهره علمی برده، در منطقه جغرافیایی خاصی به سر نمی برده اند. آنها بنا به اقتضای شرایط سیاسی یا فرهنگی و یا …، هرکدام در یکی از نقاط جهان اسلام اقامت داشتند[12] و گوشه ای از جغرافیای پهناور عالم اسلام را به نور افکار و آرای فقهی خود روشنی می بخشیدند؛ از این رو به درستی، استادان او را نمی توان شمارش کرد، ولی بعضی از علما گفته اند: تعداد استادان شیخ صدوق، 252 تن بوده است.[13] افزون بر آنان، شیخ از هفتاد عالم دیگر نیز حدیث نقل کرده است.[14] [15]

از اساتید بزرگ او می توان این افراد را نام برد:

1. پدر بزرگوارش على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى.

2. محمد بن حسن بن احمد بن وليد.

3. حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن ‏على بن الحسین (عليهما السلام).

4. ابوالحسن، محمد بن قاسم.

5. ابومحمد، قاسم بن محمد استرآبادى.

6. ابومحمد، عبدوس بن على بن عباس گرگانى.

7. محمد بن على استرآبادى.[16]

فرازهای زندگی شیخ صدوق

دوران زندگی هر شخص، با توجه به موقعیت مکان و زمان وی، آکنده از فراز و نشیب ها است. در این دوره شخص، درس ها، تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، دلشکستگی ها، غم ها، شادی ها، پیروزی ها و شکست های زیادی را تجربه می کند. باید دانست راه زندگی همیشه هموار نیست و انسان در طول سفر زندگی، با چالش ها و دست اندازهای متعددی مواجه می شود. این موانع جرأت، قدرت، ضعف و ایمان را محک می زند. ممکن است برخی از موانع، لطفی از الطاف پنهان خدا باشد که به شکل مانع، نمایان شده و شخص در آن هنگام از حقیقت مطلب آگاهی ندارد.

شیخ صدوق از جمله کسانی است که در زندگی پر برکت خود زحمت های بسیاری کشیده و برای کسب علم و دانش و خدمت به دین، مسافرت های فراوانی انجام داد. او در این مسافرت ها که بسیار سخت و طاقت فرسا و پر خطر بود، توانست از محضر تعداد کثیری از بزرگان علمی آن روز استفاده شایانی برده و به بالاترین مقام و جایگاه علمی زمان خود برسد و از بزرگ ترین فقها و محدثان شیعه شود.

شیخ صدوق از جمله شخصیت هایی است که خدمات فراوانی به اسلام و مسلمانان کرد. وی با نوشتن کتاب های بسیار ذی قیمت خود، همچنین با تربیت شاگردان عالی، خدمات فراوانی به اسلام و مذهب شیعه نمود.

وفات شیخ صدوق

او در سال 381 هجرى قمری در حالى که بيش از هفتاد سال از عمر پر ثمرش مى گذشت، چشم از جهان فرو بست. آرامگاه وی در شهر رى در فاصله کوتاهى از مرقد حضرت عبد العظيم حسنى (رضوان اللَّه تعالی علیه) و در کنار باغ طغرل در باغچه مصفّائى قرار گرفته است. این آرامگاه داراى بقعه و بارگاهى است که در عين سادگى، از شکوهى روحانى برخوردار و مردم به زيارت آنجا رفته و بدان تبرّک مى جويند. ساختمان آن به دستور فتحعلى شاه قاجار در سال 1238 قمری تجديد بنا شد. اين باز سازى پس از ظاهر شدن جنازه سالم ایشان بعد از گذشت 857 سال از رحلت وی، صورت گرفت.[17]

 

ویژگی ‌های شخصیتی شیخ صدوق

یکی از بزرگ ترین شخصیت های جهان اسلام و ایران و از برجسته ترین چهره های درخشان علم و فضیلت؛ شیخ صدوق است.

شخصیت شیخ صدوق دارای چند ویژگی برجسته است:

1. جریان ولادت شیخ صدوق.

او این جریان را در کتاب کمال الدین به صورت حدیث نقل نموده، می گوید: ولادت من با تقاضاى کتبى پدرم از محضر امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) و دعاى آن حضرت بوده است.

2. جامعیت.

وی شخصیتی جامع داشته؛ به این معنا که در بسیاری از علوم زمان خویش جزو سرآمدان روزگارش بوده است. جامعیت شخصیت وی را می‌توان از تعدد موضوعات کتب تألیفی وی به دست آورد. او در زمینه حدیث، احکام، کلام، شعر و … کتاب تألیف نموده است.

3. جدیّت و تلاش.

تلاش خستگی ناپذیر، همّت و پشتکار فوق العاده در وجود او موج می زد. به جرأت می توان او را یکی از پرکارترین دانشمندان ایرانی، اسلامی برشمرد. تألیف نزدیک به 300 عنوان کتاب در طی عمر 70 و چند ساله با توجه به شرایط زمان و کمبود امکانات و مشغله های فراوان وی؛ نشان از جدیّت او در امر ترویج علم، به خصوص علوم اهل بیت (علیهم السلام) دارد.

4. اطاعت و بندگی.

روح بندگی و اطاعت و مناجات با پروردگار در وجود ایشان بسیار بارز بوده است که نمونه های متعددی از این امر در زندگی وی بیان شده است؛ به عنوان نمونه پدر آیه الله مرعشی نجفی که از شاهدان واقعه سالم ماندن جسد شیخ صدوق پس از 857 سال بوده، می گوید: دیدم که ناخن های انگشتان دست ایشان تازه کوتاه شده بود؛ از این رو احتمال می دهم که روز رحلتشان پنج شنبه یا جمعه بوده؛ چون برطبق دستورات و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) روز پنج شنبه و به خصوص روز جمعه، روز نظافت و پاکیزگی لقب گرفته و کوتاه نمودن ناخن انگشتان در این دو روز جزو سنّت های پسندیده برشمرده شده است.

این مثال کوچک نشان دهنده روح تعبّد و اطاعت در وجود شیخ صدوق است که حتی کوچک ترین کارهای زندگی را براساس دستورات دینی انجام می‌داده است.

نکته قابل ذکر در اینجا این است که سالم ماندن بدن او پس از گذشت بیش از 8 قرن، از ویژگی های آن بزرگوار و همچنین تعبد او نسبت به انجام تکالیف است.

5. منادی وحدت فرق اسلامی.

یکی دیگر از ویژگی های شیخ صدوق این است که در سلسله اساتید وی که زیاد هم بوده‌اند، تعدادی اساتید غیر شیعه وجود دارد. همچنین برخی از شاگردان او نیز از مسلمانان غیر شیعی بوده اند که این امر نشان دهنده روح بزرگ وی و توجه و اهتمام ایشان به امر تقریب بین مذاهب و وحدت شیعه و سنّی داشته است. در مسافرتش به بغداد، بارها در مجامع علمی فرقه های مختلف اسلامی حاضر شده و علاوه بر ایراد سخنرانی از دانش اساتید این فرقه ها نیز بهره مند گردیده است.[18]

فلسفه اسامی، القاب و شهرت شیخ صدوق

شیخ صدوق، بزرگ ترین و داناترین فرزند پدر خویش و وارث مقام او در دانش، فتوا و درستکاری بود. او دارای القاب فراوانی در کلام بزرگان و عالمان دینی شیعه و سنی است که هر کدام از القاب ایشان، برخاسته از خصوصیاتی بوده که در او وجود داشته است؛ به عنوان نمونه یکی از القاب وی حافظ است. در این رابطه شیخ طوسی در كتاب الفهرست خود از او با عنوان «جليل القدر» ياد كرده و پس از ذكر نام و كنيه او می گويد: او حافظ احاديث، بصير و آگاه به رجال، ناقد و صاحب نظر در اخبار است كه در ميان علماء و دانشمندان اهل‏ قم مانند او در فراوانى و سرشارى علم و از حفظ داشتن حديث ديده نشده و داراى حدود سيصد تصنيف است. در این کلام شیخ طوسی دو بار اشاره به حفظ داشتن حديث، شده است.[19]

از جمله القاب وی؛ رئیس المحدثین است. شیخ صدوق با جمع آوری و تنظیم و تبویب احادیث و حفظ آنها، تلاش و کوشش و زحمات توانفرسایی را تحمل نموده و در این رابطه کتاب های ارزنده ای تألیف نموده است. مهم ترین آنها کتاب نفیس «من لا یحضره الفقیه» است که جزء کتب اربعه شیعه می باشد. همچنین شاگردان زیادی تربیت نمود که هر یک از آنها پاسداری بصیر و امین، برای حفظ احادیث و روایات اسلامی و مروج و ناشر آن در بین مردم بوده اند. در مقدمه کتاب معانی الاخبار صدوق به عنوان نمونه نام 27 نفر از مشاهیر شاگردان و کسانی که از صدوق نقل روایت کرده اند، آمده است. بر اساس زحمات زیاد و آثار گرانقدر وی، او به لقب «رئیس المحدثین» عنوان یافت و همه محدثان بعد از ایشان، او را با این عنوان می شناخته و می شناسند. [20] بنابر این، هر یک از القاب وی بر اساس وجود خصوصیتی از معنای همان لقب در او می باشد. به دلیل فراوانی القاب ایشان و از طرفی برای رعایت اختصار در این مقال و محدودیت آن، تنها به همین دو لقب بسنده می شود.

گفتنی است شهرت این عالم بزرگوار، صدوق است و این به آن جهت است که در نقل روایات، جز به راستی سخن نمی گفت؛ لذا به «صدوق» شهرت یافت. البته این لقبی است که در مورد وی و پدرش علی بن بابویه هر دو به کار برده می شود. پدر به عنوان صدوق اول و پسر به عنوان صدوق دوم و هر دو را «صدوقین» می نامند. این لقب نشانه صدق و راستی و دقت نظر و حفظ امانت این دو در نقل حدیث و روایت می باشد،[21] امّا وقتی که این لقب به صورت مطلق بیان شود منظور پسر (محمد بن علی بن بابویه) می باشد.

کسوت و پیشه شیخ صدوق

اسلام، دینی است که انسان ها را به کار و تلاش دعوت کرده، بیکاری را که عامل سقوط شخص و جامعه است، ممنوع دانسته است. انسان اهل کار و تلاش، در راه اصول تعلیم و تربیت و مقررات اخلاقی اسلام و رشد و تعالی انسان قدم می گذارد. شخصیت بزرگ علمی نیز از این قاعده استثنا نشده اند. در مورد نوع کار و پیشه شیخ صدوق باید گفت: با توجه به آنچه از بزرگان در مورد زندگی او، در باب زندگی نامه و القاب وی گفته و نوشته اند، او یکی از فقیهان، محدّثان و عالمان بزرگ قرن چهارم هجری قمری است. پر واضح است که وی یک شخصیت علمی است که شغل و پیشه او؛ تحصیل، تدریس، تحقیق، پژوهش، نوشتن و نقل حدیث (محدِّث) بوده است.[22]

اخلاق و صفات شیخ صدوق‎ ‎

علما و شخصیت های بزرگ شیعه به دلیل این که در مکتب پر برکت اهل بیت (علیهم السلام) شاگردی کرده و تعلیم دیده اند، بهترين و نيكوترين اخلاق را از آن مكتب كسب نموده اند و آن اخلاق پاک و نیکو را در وجود خود پیاده و به آن عمل کرده اند.

شیخ صدوق از جمله بزرگان و علمایی است که بهترین ویژگی های اخلاقی اسلام را در وجود خود نهادینه کرده و به مرحله عمل آورده است. یکی از مهم ترین ویژگی های اخلاقی اندیشمند جهان تشیع؛ شیخ صدوق، خلوص و تقوای او بود. این خصوصیت، او را مورد احترام و تواضع دیگران قرار داده و صفا و معنویتی خاص به وی بخشیده بود. تزکیه نفس او موجب شده بود همگان به وی عشق بورزند و به توصیه و اندرزهای وی توجه و عمل نمایند. شیخ صدوق از همان آغاز کودکی و نوجوانی احادیث اهل بیت (علیهم السلام) را با جان و دل می شنید و به آنها عمل می کرد. وی با صبر و متانت تمام و تحمل رنج سفرهای سخت و طاقت فرسا بسیاری از افراد؛ اعم از عالم و امی را با هدایت های خود به صراط مستقیم حق رهنمون کرد. او در راه انجام وظیفه لحظه ای از پا نایستاد و با همت و جهد و کوشش فراوان به فرامین حق عمل کرد و وظایف شرعی خود را در حد کمال انجام داد. وی عالمی بزرگ، نویسنده ای زبردست، فقیهی وارسته و مجتهدی والا مقام بود.

 

کرامات شیخ صدوق

شیخ صدوق از جمله عالمان و دانشمندان بزرگ شیعه اثنی عشری است که آرامگاهش در شهر ری زیارتگاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است. بسیار اتفاق افتاده که افرادی بر مزار او حاضر شده و ضمن زیارت مرقدش، از وی درخواست وساطت برای برآورده شدن حاجت خود کرده اند. که عده زیادی از این گونه اشخاص، به حاجت خود رسیده و نتیجه مثبت گرفته اند، امّا یکی از کرامات برجسته شیخ صدوق؛ جریان مشهور و معروف ظاهر شدن جسد سالم او بعد از گذشت 857 سال از رحلت او است. جریان بیرون افتادن جنازه وی به این شرح است: «آرامگاه شیخ صدوق در گذر زمان به خاطر حمله مغول و جنگ های خوارزمشاهیان و تیموریان و همچنین به علت حوادث مختلف، چندین مرتبه خراب و ویران شده و سال ها در زیر توده های خاک پنهان شده بود؛ به‌گونه ای که در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال 1238 هجری قمری روی آن را کشتزار و باغی فراخ به نام «باغ مستوفی» پوشانده بود. ولی در آن سال باران زیادی بارید که بر اثر آن، سیل عظیمی آمد و تمام زمین های کشاورزی و باغ های اطراف شهر ری را آب فرا گرفت و بعضی از مناطق را تخریب كرد.

بر اثر آن حادثه، اطراف مزار شیخ صدوق نیز فرو ریخت و شکافی عمیق در کنار آن پدید آمد. هنگامی که به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد که آب، قسمتی از آن را تخریب کرده بود. در پی این حادثه، واقعه عجیبی نیز اتفاق افتاد که بسیاری از بزرگان؛ مانند شیخ عباس قمی (در کتاب الفوائد الرضویة)، نقل كرده اند.

وقتی که برای بازرسی و جست وجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده کردند که تمام اعضای بدنش سالم و تازه به نظر می ‌رسید و هیچ گونه عیب و نقصی در آن دیده نمی شد و با صورتی نیکو آرمیده بود و هنوز اثر حنا بر ناخن هایش مشهود بود. ناخن های یک دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود. محاسنش روی سینه اش ریخته شده بود و بدن چنان سالم و تازه بود که چنین به نظر می آمد، تازه از حمام بیرون آمده‌ است. این خبر به سرعت در شهر ری و تهران پیچید تا آن که به گوش فتحعلی شاه رسید. وی دستور داد سرداب را نپوشانند تا او شخصا جسد را ببیند. شاه به همراه گروهی از علما و افراد سرشناس و صاحب نفوذ که در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا کرمانشاهی، مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه «حکیم گرانمایه آن روزگار»، مرحوم  ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی (پدر سید شهاب الدین مرعشی نجفی) حضور داشتند، برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا کرده، وارد سرداب شدند. ایشان پس از سالم یافتن پیکر و تأیید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به بررسی و جست وجو كردند.

با جست وجو و بررسی های انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری شدند که روی آن چنین نوشته شده‌ بود:[23] «این قبر (آرامگاه) دانشمند کامل محدِّث، مورد اعتماد محدِّثين، صدوق طايفه شیعه؛ ابو جعفر محمد بن علی بن حسين بن موسی بن بابويه قمی است».

پس از بررسی های کامل و پیدا شدن این سنگ نوشته و تأیید علما و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد شیخ صدوق جای هیچ گونه تردیدی باقی نماند. پس فتحعلی شاه دستور داد سرداب را بازسازی کنند، در آن را ببندند، حفره پدید‌آمده را مرمّت کنند و بنایی مناسب بر آن بسازند و به بهترین وجه، تزیین و آینه کاری كنند.

مرحوم سید شهاب الدین مرعشی نجفی، در این باره می گوید: «مرحوم پدرم، علامه سید محمود مرعشی نجفی می فرمودند: من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم که تقریبا پس از حدود نهصد سال که از مرگ و دفن شیخ صدوق می‌گذرد، دست ایشان بسیار نرم و لطیف است».[24]

 

اثرات و اقدامات تاریخی شیخ صدوق

انسان های فرزانه و بندگان فرهیخته خدا، وظیفه خود می دانند در هر زمانی، رسالت خود را برای حفاظت و نگهبانی از اعتقادات دینی ایفا کنند. شیخ صدوق نیز به عنوان یک سرباز هوشیار، با شناخت و درک موقعیت زمان خویش، با سلاح علم و برهان، به جنگ با جهالت فکری و دینی عصر خویش رفت، به گونه ‌ای که قدرت علمی ایشان در مناظرات علمی موجب اعتلای تشیع در آن عصر شد.

یکی از اقدامات بسیار مهم و تاریخی شیخ صدوق که در انجام آن زحمات فراوانی را متحمل شد؛ مسافرت های سخت و طاقت فرسای او برای کسب علم از علما و دانشمندان شیعه و غیر شیعه و تبلیغ و معرفی مذهب تشیع به تشنگان حقیقت بود. وی در این سفرها علاوه بر کسب توشه سنگینی از علم و تجربه، موجب هدایت ده ها انسان به صراط مستقیم بود. در همین مسافرت ها بود که برخی از کتب خود به ویژه کتاب ارزشمند «من لا یحضره الفقیه» را نگاشت.[25]

یکی دیگر از اقدامات تأثیر گذار شیخ صدوق؛ تشکیل جلسات مناظره در حضور سلطان رکن الدوله و جمع کثیری از مردم ری (پایتخت آل بویه) بود. البته پس از وی نیز شاگردش شیخ مفید این روش پسندیده را ادامه داد و مخالفینی که تهمت و افترا حربه آنان بود، را با استدلالات عقلی و منطقی و با استناد به آیات و روایات، محکوم و منزوی نمود؛ به عنوان مثال، شیخ صدوق نقل می کند: روزی یکی از ملحدان و مخالفان در مجلس امیر سعید رکن الدوله خطاب به من چنین گفت: «امام زمانِ شما می بایست هم اکنون ظهور می کرد؛ زیرا چیزی نمانده که اهل روم بر مسلمانان غلبه کنند. من به او پاسخ دادم: تعداد کفار در زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بیش از امروز بود، ولی پیامبر تا چهل سالگی دعوت خود را آشکار نساخت و به امر خداوند متعال امر خود را کتمان نمود …».[26]

از دیگر اقدامات و اثرات او كه نزديک به عصر امامان (عليهم السلام) مى زيست، جمع آورى روايات اهل بيت (عليهم السلام) و تأليف كتاب هاى نفيس و با ارزش، که خود خدمت ارزنده و كم نظيرى به اسلام و تشيع است، می باشد. تعداد کتاب ها و رساله هایی که توسط وی نگاشته شده را برخی از بزرگان سیصد اثر ذکر نموده اند.[27]

 

مسافرت های شیخ صدوق

شیخ صدوق به عنوان مشهورترین چهرۀ شیعه در نیمۀ دوّم سدۀ چهارم هجری قمری، با توجه به سختی مسافرت در آن روزگار، به شهرهای بزرگ که دارای مرکزیّت علمی بودند، سفر کرد و در مجامع علمی شرکت نموده، از دریای علوم بیکران و احادیث فراوان خود که متّکی به حافظۀ نیرومند وی بود، دیگران را اعمّ از شیعه و سنی بهره مند ساخت. از جمله می توان به شهرهای؛ ری، مشهد مقدّس، نیشابور، مرو رود، بغداد، کوفه، مکّۀ معظمه و مدینۀ منورّه، فید، همدان، سرخس، بلخ، فَرغانه، سمرقند، ایلاق، نیشابور، استرآباد و جرحان اشاره نمود. او در این سفرها واقعیّت تشیع را برای کسانی که این مکتب را باطل می دانستند، تشریح کرد. به تعبیری می توان گفت: وی به تنهایی یک دائرة المعارف سیّار علوم اسلامی بوده است. او با این مسافرت ها، عظمت شیعه را تا دورترین بلاد اسلامی منتشر ساخت، تا جایی که سیطرۀ شهرت و آوازۀ علوم و معارفش همه جا را فرا گرفت و به مرجعیّت فتوا در ممالک اسلامی نائل شد. از اطراف و اکناف دنیای اسلام نامه های متعددی که حاوی سؤالات گوناگون در رشته های مختلف علوم اسلامی بود به محضرش می رسید و او جواب استفتائات را می نوشت و برای آنها می فرستاد. ارسال سؤالات و استفتائات از دورترین نقاط بلاد اسلامی مانند: مصر، واسط، مدائن، کوفه، با وجود مشکلات آن روز و عدم امکانات و تجهیزات امروزی، نشانگر عظمت علمی و نفوذ معنوی و شهرت جهانی این فقیه نامدار شیعه در آن روزگار است.[28]

مهاجرت شیخ صدوق به ری

يکى از حوادث مهم دوران زندگى شيخ صدوق روى کار آمدن سلسله ايرانى نژاد و شيعى مذهب آل بويه بود که ميان سال هاى ۳۲۲ ـ ۴۴۸ هجری قمری بر بخش بزرگى از ایران و عراق و جزيره، تا مرزهاى شمالى شام فرمان راندند. هجرت شيخ صدوق از قم به ری و اقامت در آن‌جا نيز به خواست يکى از حاکمان اين سلسله؛ به نام رکن الدوله ديلمى بوده است.

شیخ صدوق‌ در تاریخ‌ نامعلومی‌ قم‌ را ترک‌ کرده‌ و به‌ ری‌ که‌ در آن‌ زمان‌ پایتخت‌ آل‌ بویه‌ بود رفته‌ و در این‌ شهر اقامت‌ گزیده‌ است‌. تنها اطلاعی که درباره تاریخ‌ سفر وی‌ به‌ ری‌ در دست می باشد، این‌ است‌ که‌ او در ماه رجب‌ سال ۳۳۹ قمری‌ بخشی‌ از روایات‌ علی‌ بن ابراهیم‌ قمی‌ و دیگران‌ را از شریف‌ حمزة بن محمد علوی‌ در قم‌ شنیده‌ و در رجب‌ ۳۴۷ قمری‌ در ری‌ بوده‌ است‌. با ملاحظه این مطلب ‌که‌ ابن ولید، پس‌ از پدر نزدیک ترین‌ استاد صدوق‌ به‌ او بوده‌ و در‌ سال‌ ۳۴۳ قمری / ۹۵۴ میلادی‌ وفات‌ یافته‌، می توان‌ حدس‌ زد که‌ این‌ اتفاق‌، عُلقه شیخ صدوق را با قم‌ سست‌ کرده‌ و مقدمه هجرت‌ او‌ را به‌ ری فراهم‌ کرده‌ باشد. به‌ هر حال‌ او در ری‌ از مشایخ‌ آن‌ شهر؛ مانند‌ احمد بن محمد بن صقر صائغ‌ و محمد بن ابراهیم‌ بن اسحاق‌ طالقانی‌ حدیث‌ شنیده‌ است‌.

علامه شوشتری ماجراى هجرت شيخ صدوق از قم به رى را اين گونه نگاشته است: «رکن الدوله (لقب حسن، فرزند ابو شجاع ديلمى) به منظور ترويج مذهب حق (شیعه)، التماس قدوم شيخ به دار الخلافه نموده؛ (از شیخ خواهش نمود به دارالخلافه برود)، خدمت شيخ اجازت فرموده؛ (شیخ قبول نمود). سلطان در مجلس اول سؤالى چند که در تحقيق مذهب حق به خاطر داشت، بر شيخ عرض نمود و جواب صواب (صحیح) استفاده فرموده، شيخ را تعظیم و تکریم تمام نمود و جوايز و اقطاع[29] مقرر فرمود». به نظر مى رسد علت اصلى اين دعوت و عزیمت، خَلَئى بوده که از هجرت شیخ کلینی از رى به بغداد و سپس رحلت او پيش آمده بوده است. در حقيقت وجود شيخ صدوق در رى مى توانست منشأ برکات فراوان باشد؛ لذا آن بزرگوار نيز با توجه به اهميت موضوع، دعوت رکن الدوله را پذيرفت و زادگاه خويش را رها کرد و عازم رى شد.

بحث هاى بسيارى که صدوق در مدت اقامت خود در رى در موضوعات مختلف اسلامى به ويژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولی عصر (علیه السلام) با رهبران مذاهب مختلف انجام داد، شاهد خوبى بر اين مدعا است. حاصل آن گفت‌وگوها (که برخى نيز در حضور رکن الدوله بود)،[30] کتاب هاى ارزشمندى است که از آن فقیه نامى باقى مانده است.[31]

اندیشه و مکتب شیخ صدوق

در باره اندیشه و مکتب شیخ صدوق باید گفت: آنچه که در مورد او معروف و مشهور است، این است که وی بیشتر یک شخصیت نص گرا (اخباری) و روایی است تا عقل گرا.

در توضیح این مطلب باید گفت: آشکارسازی عقل‌گرایی مکتب قم، توسط شیخ صدوق انجام شد. از دیرباز مکتب قم را نص‌گرا و ظاهرگرا دانسته اند. این طرز تفکر و نحوه عمل؛ ریشه در همان عالمان دوره صدوق دارد. زمانی که قمی ها را اهل جبر و تشبیه می دانستند و آنها را مقلدان متون حدیث، بدون نقد و تحلیل و پیروان اخبار آحاد معرفی می کردند، در این فضا شیخ صدوق همت خود را به کار بست تا به هم‌عصران خود و عالمان و مردمان پس از خود نشان دهد که نه تنها مکتب قم و عالمان قمی، بلکه هیچ عالم شیعی نقل گرا و اهل حدیث صرف نیست. شیخ صدوق در آثار خود، به ویژه در کتاب «التوحید» و «کمال‌الدین و تمام النعمه»، عقل گرایی مکتب قم را به نمایش گذاشت. برخلاف آنچه که از برخی منتقدان آثار صدوق درباره اهل حدیث، اخبارگرایی، ظاهری بودن، یا متمایل به اشعری بودن وی نقل شده است. برخی محققان از جمله «مارتین مک درموت» برخی از اندیشه های صدوق را به معتزلیان ـ که عقل گرایان محض هستند ـ نزدیک دانسته و گاه آن را در اوج اندیشه اعتزال و برتر از شیخ مفید می داند. نکته ای که شایسته بیان است این که، تفاوت هایی در عقل گرایی مکتب قم و مکتب های مقابل؛ مانند مکتب بغداد وجود دارد که آن تفاوت در میزان عقل گرایی و چگونگی به کارگیری عقل در استفاده از متون دینی است.

البته صدوق در هیچ یک از آثار موجودش، تعریفی از عقل ارائه نداده است، اما از دو طریق می توان به تعریفی مناسب رسید که بتوان آن را به صدوق نسبت داد. نخست، از طریق روایاتی که شیخ صدوق در باره عقل و ماهیت آن نقل کرده است. باید دانست که صدوق روایات کتاب خود را در صورت رد نکردن، صحیح دانسته و بدان معتقد بوده است. دیگر، این که در نوشته ها و بیان های صدوق جملاتی در باره عقل، ماهیت، وظیفه و کارکرد آن وجود دارد که با جمع بندی و چینش صحیح آن در کنار هم، می توان به تعریفی از عقل دست یافت. بخشی از گزاره‌هایی که از تعابیر صدوق یا احادیث نقل شده توسط او در باره عقل می توان استنباط کرد، چنین است: شیخ صدوق عقل را حجت خدا بر مردم و تمییز دهنده راست از دروغ و خوبی از بدی و خیر از شر می‌داند.[32] وی عقل را برترین آفریده خدا، مطیع ترین، والاترین و شریف ترین آنها می داند. عبادت به واسطه آن انجام شده و ثواب و عقاب بر اساس آن اعطا می گردد.[33]

به نظر وی، عقل «چيزى است كه به وسيله آن، خداى بخشنده پرستش شود، و بهشت به وسیله آن کسب شود».[34] او عقل را ارزیابی کننده صحت اقوال و اعمال می داند که حکم به درستی و نادرستی آنها می دهد. به نظر او اگر عقل چیزی را روا ندانست یا به هر دلیل نپذیرفت و یا محال دانست، قابل پذیرش نیست.[35] وی بر نادرستی برخی از گزاره ها به دلیل خروج آنها از قواعد عقلی و عدم پذیرش آن توسط عقل اذعان دارد.[36] به نظر شیخ صدوق، عقل همپای نقل، می تواند معرفت‌ هایی را از اعتقادات برای انسان کشف کند.[37] وی در برخی از این موضوعات عمل عقل را منحصر به فرد می داند.[38] وی گزاره‌ های دریافتی از عقل را دارای توان تخصیص یا تقیید گزاره‌ های نقلی می داند.[39] از برآیند مجموعه این گزاره ها می توان این تعریف از عقل را به شیخ صدوق نسبت داد که: عقل قوه تمییز خیر و شر است که توانایی کسب معرفت و درک حقیقت را داشته و ارزیابی کننده صحت اقوال و افعال است.

دوم این که؛ شیخ صدوق عقل را به عنوان یکی از منابع معرفتی می داند که قابلیت کشف و فهم برخی از گزاره‌ های دینی را داشته و توان تولید معرفت برای بشر را دارا است. وی عقل را در شناخت خدا توانمند دانسته و یکی از راه‌ های شناخت خدا را، شناخت با عقل دانسته و چنین ادراکی را برای عقل معتبر می داند. او در پی حدیث دهم باب چهل و یک کتاب «التوحید» در باره شناخت خدا با خدا، توضیحاتی می دهد و می گوید: «قول صحیح در اين باب همان است كه گفته شود، ما خدا را به خدا شناختيم؛ زيرا اگر ما او را به واسطه عقول خويش بشناسيم، او (عزّ و جلّ) خودش بخشنده آن عقل ها به ما است‏ …».[40]

صدوق با بیان این عبارت اذعان می دارد که یکی از راه‌ های شناخت خدا از طریق عقل است.[41]آنچه که بیان شد؛ جنبه عقل گرایی شیخ صدوق بود. اما باید گفت: صدوق‌ را می بایست‌ از نظر فکری‌ از مکتب‌ اخباریان‌ متقدم قم‌ به‌ شمار آورد. صرف نظر از چند شخصیت‌ نه‌ چندان‌ برجسته‌، او را باید آخرین‌ متفکر این‌ مکتب‌ دانست که‌ آثارش‌ بخش‌ عمده میراث‌ اخباریان‌ را تشکیل‌ می دهد. مشخصه کلی‌ این‌ مکتب‌ که‌ به‌ روشنی‌ در آثار صدوق‌ دیده‌ می شود، تکیه‌ بر اخبار و احادیث‌ در تعریف‌ مفاهیم‌ و اثبات‌ قضایای‌ کلامی‌ است‌. در واقع‌ کلام‌ صدوق را باید متن‌ احادیث‌ دانست‌ که‌ با کم‌ترین‌ تصرف‌ ممکن‌، در قالب‌ یک‌ نظام‌ کلامی‌ ریخته‌ شده‌ و تدوین‌ گشته‌ است‌.

اگر چه‌ کلام‌ اخباری‌ صدوق‌ در کلیات‌ با کلام‌ سایر مکاتب‌ امامیه‌ هم‌خوانی‌ دارد، اما در مقایسه ای‌ بین‌ رساله «اعتقادات»‌ شیخ صدوق و رساله «تصحیح‌ الاعتقاد» شیخ‌ مفید که‌ در نقد آن‌ نوشته‌ شده‌، آشکار می‌شود که‌ اختلافات‌ قابل‌ ملاحظه ای‌ در مسائل‌ فرعی‌ وجود دارد.[42]

یکی‌ از مهم‌ترین‌ موارد اختلاف؛‌ مسئله‌ جواز سهو در نماز بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است‌. صدوق مانند‌ برخی‌ دیگر از بزرگان‌ مکتب‌ اخباری‌ قم‌، نه‌ تنها سهو در نماز را بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) جایز می شمارد، بلکه‌ مخالف‌ این‌ نظر را به‌ اهل‌ غلو نسبت‌ می دهد. [43]

صدوق‌ از جنبه کلامی‌ با مکاتب‌ و مذاهب‌ متنوعی‌ مواجه بوده‌ است‌، از طرفی‌ وی‌ با برخی‌ از مکاتب‌ امامی‌ که‌ از آنها به‌ اهل‌ غلو و اهل‌ تقصیر[44] تعبیر می کند، درگیر بوده‌ و کتابی‌ تحت‌ عنوان‌ «ابطال‌ الغلو و التقصیر»، در رد این‌ دو گروه‌ تألیف‌ کرده‌ است‌.[45]

بخش‌ دیگری‌ از برخوردهای‌ کلامی‌ وی‌ را مسئله‌ مهدویت‌ تشکیل‌ می‌ هد. صدوق در تبیین‌ مهدویت‌ از دیدگاه‌ امامیه‌، ضمن‌ تألیف‌ آثار متعدد به‌ خصوص‌ مهم‌ترین‌ آنها؛ «کمال‌الدین»‌ به‌ رد ایرادات‌ معتزله‌، زیدیه‌ و دیگر مخالفان‌ پرداخته‌ و سعی‌ بلیغی‌ در نقض‌ آراء قائلین‌ به‌ فترت‌ (انفصال‌ رشته امامت‌) و رفع‌ شک‌ امامیان‌ متحیر نموده‌ است‌.

دیگر از ابعاد کتب کلامی او‌ رد اتهاماتی‌ است‌ که‌ از جانب‌ مخالفان‌ متوجه‌ امامیه‌ می گردید.

به‌ عنوان‌ نمونه‌ وی‌ کتاب‌ «التوحید» را چنانچه‌ در مقدمه آن‌[46] متذکر شده‌ به‌ منظور رد اتهامات‌ وارده‌ به‌ امامیه‌ در مورد قول‌ به‌ تشبیه‌ و جبر تألیف‌ کرده‌ است‌.

صدوق‌ مانند اکثر مکاتب‌ دیگر امامی‌ بین‌ اهل‌ سنت‌ و ناصبی‌ فرق‌ آشکار گذاشته‌، ضمن‌ احترام‌ به‌ اهل‌ سنت‌ (چنان‌که‌ مثلاً از تمجید مشایخ‌ سنی‌ توسط او بر می آید)؛ ناصبی‌ را کافر شمرده‌[47] و برائت‌ از ظالمان‌ نسبت‌ به‌ ائمه‌ (علیهم السلام) را از واجبات‌ دانسته‌ است‌.[48]

یکی‌ از حرکت های‌ مهم‌ وی در کلام‌ امامیه‌ را باید تدوین‌ آثاری‌ دانست‌ که‌ نه‌ شکل‌ استدلالی‌ و نه‌ روایی‌، بلکه‌ شکل‌ یک‌ رساله اعتقادی‌ را داشته اند. کتاب «رسالة الاعتقادات»‌ او‌ در واقع‌ نخستین‌ نمونه شناخته‌ شده‌ از این‌ نوع‌ رسائل‌ در کلام‌ امامیه‌ است‌ که‌ خود، ادامه‌ کار او در مجلس‌ ۹۳ از کتاب «امالی» وی[49] و مقدمه کتاب «الهدایة» می باشد. این‌ حرکت‌ پس‌ از صدوق‌ نیز توسط سید مرتضی‌ در بخش‌ اول‌ «رسالة جمل‌ العلم‌ و العمل»‌ و شیخ‌ طوسی‌ در «رساله اعتقادات»‌ و بعضی‌ دیگر دنبال‌ شد، لیکن‌ دوام‌ چندانی‌ نیافت‌.

در باب مکتب فقهی شیخ صدوق باید گفت: برخى از کسانى که زندگانى فقیهان را نگاشته اند صدوق را از قلم انداخته و او را در زمره فقهاى نام‌دار شیعه نياورده اند‌! حال آن که صدوق در بسياری از کتاب هاى خود؛ از جمله کتاب معروف «من لایحضره الفقیه» (يکى از کتاب های چهارگانه اصلی شیعه)، روایات را بر اساس مبانى فقهى خود تنظيم کرده و در مقدمه آن نيز نوشته است: آنچه در اين کتاب آورده ام به آن فتوا مى دهم.[50] يعنى مطابق نظريات  وى در احکام است. همچنين کتاب معروف «المقنع» وى در شمار کتب اوليه فقهى عالم تشیع قرار دارد و کاملا جنبه فتوايى دارد و ساير فقها در قرون و اعصار پس از وى به همين کتاب به مثابه نظريه هاى فقهى وى استناد کرده اند، افزون بر این بسيارى از رجال نويسان او را در زمره فقيهان آورده اند. فقه‌ وی‌ که‌ نمونه‌ بارزی‌ از مکتب‌ اخباری‌ قم‌ می باشد، اساساً تکیه‌ بر حدیث‌ دارد.

صدوق‌ نه‌ تنها قیاس،‌ بلکه‌ استنباط و استخراج‌ را نیز غیر مجاز دانسته‌ است‌.[51] آثار فقهی‌ او‌ نیز مانند‌ آثار کلامی‌ وی‌ عمدتاً متشکل‌ از متون‌ احادیث‌ با حفظ یا حذف‌ اسناد آنها است‌ و البته‌ در برخی‌ موارد به‌ جای‌ لفظ حدیث،‌ معنای‌ آن‌ آمده‌ است‌. صدوق‌ معمولاً به‌ متن‌ حدیث‌ اکتفا کرده و از استنباط خودداری‌ می ورزد.[52]

آثار علمی شیخ صدوق

یکی از شخصیت ها و عالمان بزرگ شیعه امامیه که دارای تألیف بسیار زیاد بوده‌، شیخ صدوق است؛ به عنوان مثال وی هنگام‌ حضور در ایلاق‌،[53] حدود سال‌ ۳۶۸ قمری به‌ گفته خودش،‌ بالغ‌ بر ۲۴۵ تألیف‌ داشته‌ است‌.[54]

برخی از آثار علمی ایشان که به زیور چاپ آراسته شده اند عبارتند از: الاعتقادات‌، الامالی، التوحید، ثواب‌ الاعمال‌ و عقاب‌ الاعمال، الخصال، علل‌ الشرائع، عیون‌ الاخبار الرضا (علیه السلام)، کمال الدین و تمام النعمة، معانی‌ الاخبار، المقنع، من‌ لایحضره‌ الفقیه، الهدایة، فضائل‌ الاشهر الثلاثة.

همچنین‌ دو کتاب‌ دیگر وی‌ با عنوان های‌ «صفات‌ الشیعة» و «فضائل‌ الشیعة» یک‌ بار در نجف‌ و یک‌ بار با ترجمه فارسی‌ در تهران‌، سال ۱۳۸۱ قمری‌، منتشر شده‌ است‌.

غیر از این‌ آثار، کتاب‌ «مصادقة الاخوان»‌ که‌ در ۱۳۲۵ شمسی در تهران‌ و در ۱۹۷۶ میلادی‌ در بغداد به‌ کوشش‌ دکتر حسین‌ علی‌ محفوظ به‌ چاپ‌ رسیده‌، هم‌ به‌ صدوق، هم‌ به‌ پدرش‌؛ علی بن بابویه نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ و ظاهر روایت‌ مؤلف‌ کتاب‌ از محمد بن یحیی‌ عطار با لفظ «حدثنا»، انتساب‌ آن‌ به‌ پدر را تقویت‌ می‌کند.[55]

مورد دیگر؛ اثری‌ است‌ که‌ در قم‌ در ۱۳۵۱ شمسی‌ بر اساس‌ نسخه ای‌ خطی‌ از کتابخانه ناصریه‌ در لکهنو[56] همراه‌ با ترجمه عزیزالله‌ عطاردی‌ با عنوان‌ «المواعظ» به‌ چاپ‌ رسیده‌ است، امّا این‌ اثر بر خلاف‌ تصور مترجم‌ مزبور، چیزی‌ جز «نوادر من‌ لایحضره‌ الفقیه»‌ نیست‌ و ارتباطی به کتاب مفقود «مواعظ» که‌ نجاشی[57] و طوسی‌[58] از آن‌ نام‌ برده‌اند، ندارد.

یکی دیگر از آثار وی این اثر خطی‌ است: «اثبات النص علی الائمة (علیهم السلام)»؛ دوسلان‌ فرانسوی، نسخه ای‌ تحت‌ عنوان‌ «النصوص‌ علی‌ الائمة الاثنی‌ عشر» در کتابخانه ملی‌ پاریس‌ معرفی‌ کرده‌ و احتمال‌ می دهد که‌ تألیف‌ صدوق باشد.

کتاب دیگر «الغیبه و الفضائل» این‌ نام‌ اغلب‌ بر همان‌ کتاب کمال‌الدین‌ اطلاق‌ می‌شود. نسخه ای‌ تحت‌ عنوان‌ «الغیبة» در کتابخانه مجلس شورا موجود است‌[59] که‌ آغاز آن‌ با کمال‌الدین[60] تطابق‌ کامل‌ دارد و احتمال‌ اتحاد را مطرح‌ می کند.

همچنین نسخه ای‌ تحت‌ عنوان‌ «الفضائل‌« در کتابخانه سماوی‌ نجف‌ موجود است‌ و نیز نسخه ای‌ تحت‌ عنوان‌ «فضائل‌ علی‌ (علیه السلام)» در کتابخانه مرکزی‌ و مرکز اسناد دانشگاه‌ تهران‌[61] وجود دارد.

به‌ هر حال‌ در مورد انتساب‌ این‌ دو نسخه‌ به‌ صدوق‌ جای‌ تردید وجود دارد.

دیگر آثار: دو نسخه‌ با عنوان‌های‌ «اسماء الله‌ الحسنی‌« و «حدیث‌ جامع‌ للاداب‌ و الحِکَم‌» در کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران[62] موجود است‌ که‌ احتمال‌ دارد‌ متعلق‌ به‌ ابن صدوق‌ باشد.

کتاب دیگر وی «الناسخ‌ و المنسوخ» است‌.[63]

اما عناوین حدود ۲۰۰ اثر منسوب‌ به‌ وی‌ در رجال‌ نجاشی[64] و 300 اثر در الفهرست طوسی[65] و 300 اثر در معالم العلماء ابن شهر آشوب[66]‌ ذکر شده‌ است‌.

علاوه‌ بر عناوین‌ مزبور، مرحوم ابن طاووس‌[67] و خود شیخ صدوق‌ در کتاب «من لا یحضره الفقیه» چند عنوان‌ دیگر را ذکر کرده اند.

در میان‌ این‌ آثار، مهم‌ترین‌ مورد؛ کتاب‌ «مدینة العلم»‌ می باشد. این‌ کتاب‌ مجموعه حدیثی‌ بزرگ تر از «من‌ لایحضره‌ الفقیه‌«[68] و بنا به‌ قول‌ ابن شهر آشوب‌[69] بالغ‌ بر ۱۰ جزء بوده‌ است‌ و گفته‌ می‌شود تا زمان‌ شیخ‌ حسین‌ بن عبدالصمد پدر شیخ‌ بهائی‌ موجود بوده‌ و از آن‌ پس‌ مفقود گشته‌ است‌.[70]

 

شاگردان شیخ صدوق

شیخ صدوق به دلیل مسافرت های فراوانی که به شهرهای مختلف داشته است، جمع زیادى از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها بر گرفته و بهره هاى فراوان برده اند؛ لذا عدد شاگردان وى را صدها تن نوشته اند. بزرگ ترین شاگرد او که سر آمد همه آنها است، محمد بن محمد بن نعمان، معروف به «شیخ مفید» است. او خدمات بسیارى به دین اسلام و مذهب تشیع نمود. آثار به جاى مانده از وى حکایت از وسعت معلومات او دارد.

غیر از شیخ مفید، به نام برخی از دانشمندان بزرگی که از محضر شیخ صدوق بهره برده اند به عنوان نمونه اشاره می شود:

1. حسیـن بـن علـى بـن بـابـویه؛ برادر شیخ صدوق.

2. حسـن بـن حسیـن بـن بـابـویه؛ بـرادر زاده شیخ صدوق.

3. حسین بن عبدالله غضائرى.

4. هارون بن موسى تلعکبرى.

5. حسـن بـن محمـد قمـى.[71]

6. علـى بـن احمـد بـن عبـاس نجـاشـى.[72]

6. سید مرتضى علم الهدى.[73]

7. سیـد ابـو البـرکـات علـى بـن حسیـن جـوزى.

8. ابوالقاسم على خزاز.

9. محمد بن سلیمان حمرانى.

10. ابو جعفر محمد بن على الاسود.

برگرفته از: گروه فناوری اطلاعات پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام).

اقدامات تاریخی شیخ صدوق

شیخ صدوق با توجه به جایگاه علمی و معنوی که داشت توانست اقدامات مثبت شایانی برای جامعه مسلمانان انجام دهد که بخشی از آن به این شرح می باشد:

1. مسافرت های سخت و طاقت فرسا برای کسب علم از علما و دانشمندان شیعه و غیر شیعه و تبلیغ و معرفی مذهب تشیع به تشنگان حقیقت.[74]

2. تشکیل جلسات مناظره در مناطق مختلفی که سفر می کرد، به ویژه در حضور سلطان رکن الدوله و جمع کثیری از مردم ری (پایتخت آل بویه).[75]

3. جمع آورى روايات اهل بيت (عليهم السلام) و تأليف كتاب هاى نفيس و با ارزش.[76]

 

موافقان و مخالفان شیخ صدوق

با توجه به این که شیخ صدوق یکی از برجسته ترین عالمان اسلام و شیعه دوازده امامی است، طبیعی است که دارای موافقان و مخالفانی باشد. البته باید در نظر داشت که موقعیت مکانی و زمانی دوران وی موقعیت خاصی بوده است. شیخ صدوق در منطقه ای زندگی می کرد که اغلب ساکنان آنجا شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) بودند. به علاوه حکومت وقت (آل بویه)، حکومتی شیعی بوده که شیخ را مورد احترام قرار داده و با ترتیب دادن جلسات علمی و مناظره عظمت علمی شیخ را به دیگران نشان می دادند.

از حیث زمان هم همینطور بوده که در آن دوره زمانی در مناطق مختلف اسلامی موافقان و مخالفان بدون مشکل کنار یک دیگر می نشستند و با هم به بحث می پرداختند.[77]

همچنین تمامی بزرگانی که بعد از وی از آثار و نوشته های فراوان و گرانقدر او بهره برده اند، همه از موافقان وی هستند. البته همین موافقان ممکن است در بعضی روش ها با وی مخالف باشند؛ لذا در بخش مخالفان او باید گفت: مخالفان وی را بیشتر باید در جنبه های علمی سراغ گرفت؛ زیرا شیخ صدوق ضمن این که به بحث عقل و عقل گرایی عنایت دارد، ولی بیشتر مباحث ایشان مباحث روایی و اخباری است. یعنی به جای این که فتوا را از زبان خود بیان کند، عین عبارت و متن روایت را می آورد. حتی کتاب «التوحید» که یک کتاب کلامی است، برخلاف تصور برخی، فقط حدیث نیست و بیانات مختلفی هم دارد. به همین دلیل ممکن است برخی از بزرگانی که سبک و روش علمی او را نمی پذیرند، از زمره مخالفان علمی وی محسوب شوند.

میراث شیخ صدوق

شیخ صدوق با زحمات طاقت فرساییش در طول حیات خود، مخصوصا در مسافرت های متعددی که داشت، آثار گران بهای زیادی از خود به جای گذاشت. آثاری مانند؛ کتاب های ازرشمند فراوانی که همه آنها منشأ خیر و برکت و هدایت بوده است. همچنین تربیت شاگردان عالم و دانشمندی که بسیاری از آنها چراغ راه هدایت‌پیشگان بوده اند. البته این دو میراث پر ارزش شیخ صدوق هر کدام جای بحث مفصل دارند که باید در جای خود مورد بحث و تحقیق عالمانه قرار گیرند.

یکی از اقدامات مؤثر شیخ صدوق که در دوره او بسیار تأثیر گذار بوده، تشکیل جلسات مناظره بود که بعد از او توسط شاگردش؛ شیخ مفید، این روش پسندیده ادامه پیدا کرد و اثر آن این بود که مخالفان را که جز تهمت و افترا حربه ای در دست نداشتند، با استدلالات عقلی و منطقی و با استناد به آیات و روایات، محکوم و منزوی نمود.

شیخ صدوق اسلام شناسی واقع بین بود که بدون پیروی از مکتب های انحرافی رایج زمان، با الگوگیری از شیوه های معمول در محافل علمی آن دوران، کار دیگر بزرگانی؛ مانند استادانش ابن ولید، شیخ کلینی و دیگران را پی گرفت و به ثبت و ضبط احادیث رسیده از معصومان اهتمام ورزید.  که  این هم خود از آثار مهم شیخ صدوق بود.

یکی دیگر از اثرات او در زمان خودش این بود که تحولی شگرف در باب فقه و کلام اسلامی، تفسیر و … به وجود آورد.

کتابنامه مقاله شیخ صدوق

  1. قرآن کریم.
  2. ‏بحرالعلوم طباطبائی، سیدمهدی؛ رجال السید بحرالعلوم (المعروف بالفوائد الرجالیه)؛ بحرالعلوم‌، محمد صادق‌ و بحرالعلوم‌، حسین؛ ناشر: منشورات مكتبه الصادق، ‏تهران، ۱۳۶۳ ش.
  3. ابن ‏طاووس، على بن موسى؛ اليقين؛ محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل؛ ناشر: دار الكتاب، چاپ اول، قم، ایران، ‏‏1413 ق.‏
  4. ابن طاووس، على بن موسى؛ فرج‌ المهموم‌ فی تاريخ علماء النجوم؛ ناشر: دار الذخائر، چاپ اول‏، قم‌، ۱۳۶8 ش‌.
  5. آقا بزرگ تهرانى‏، محمد محسن؛ الذريعة إلى تصانيف الشيعة؛ ناشر: اسماعيليان قم و كتابخانه اسلاميه تهران، 1408 ق.
  6. پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام) گروه فناوری اطلاعات.‏
  7. حموى‏، ياقوت؛ ‏معجم البلدان؛ ناشر: دار صادر، چاپ دوم، بیروت، 1995 م.
  8. دانشنامه جهان اسلام؛ بنیاد دائرة المعارف اسلامی.
  9. دبیرخانه بزرگداشت شیخ صدوق؛ ویژه نامه بزرگداشت شیخ صدوق؛ ناشر: اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان ری، ‏‏۱۳۸۰ ش / ۱۴۲۲ ق.‏
  10. ‏سایت تبیان نت.
  11. سایت راسخون.‏
  12. سایت شیعه شناسی.‏
  13. شوشتری‌، قاضی‌ نورالله؛ مجالس‌ المؤمنین؛ ناشر: انتشارات اسلامیه، تهران‌، ۱۳۷۵ ق/ ۱۹۵۶ م‌. ‏
  14. ابن شهرآشوب مازندرانى‏، محمد بن على؛ معالم العلماء؛ ناشر: منشورات المطبعة الحيدرية، نجف اشرف، 1380 ق‌.‏
  15. صدوق، محمد بن علی، معاني الأخبار، ترجمه: محمدى شاهرودی، عبد العلى، ناشر: انتشارات اسلاميه، چاپ دوم، ‏تهران، 1377 ش.‏
  16. صدوق‏، محمد بن علی؛ التوحيد؛ ناشر: انتشارات جامعه مدرسين‏، چاپ اول، قم، 1398 ق‏.‏
  17. صدوق‏، محمد بن علی؛ امالی؛ ناشر: انتشارات اعلمى، چاپ پنجم، بيروت، 1400 ق.‏
  18. صدوق‏، محمد بن علی؛ علل‌ الشرائع؛ ناشر: انتشارات داورى، چاپ اول، قم، بی تا.
  19. صدوق‏، محمد بن علی؛ عیون اخبار الرضا؛ محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى؛ ناشر: نشر جهان‏، چاپ اول، قم، 1378 ق.‏
  20. صدوق، محمد بن علی؛ كمال الدين و تمام النعمة؛ ناشر: اسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1395 ق.
  21. صدوق‏، محمد بن علی؛ معانی الاخبار؛ ناشر: جامعه مدرسين حوزه علمیه قم، چاپ اول، قم، 1403 ق.
  22. صدوق، محمد بن على‏؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ ناشر: دار الشريف الرضي للنشر، چاپ دوم‏، قم، 1406 ق.‏
  23. صدوق، محمد بن على؛ من لا يحضره الفقيه؛ ترجمه: غفارى، على اكبر و صدر بلاغى، محمد جواد؛ ناشر: ‏نشر صدوق، چاپ اول، تهران، 1367 ش.‏
  24. طوسی، محمد بن حسن؛ الفهرست؛ ناشر: المكتبة المرتضوية، نجف اشرف، بی تا.‏
  25. طوسى، محمد بن حسن؛ الغيبة للحجة؛ ناشر: دار المعارف اسلامى، چاپ اول، قم، 1411 ق‏.‏
  26. طوسى‏، محمد بن حسن؛ الفهرست؛ ناشر: المكتبة المرتضوية، نجف، بی تا.
  27. فرهنگ فارسی معین.
  28. قمى، شيخ عباس؛ الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه؛ ناشر: انتشارات بوستان كتاب دفتر تبلیغات اسلامی، ‏چاپ اول، قم، 1385 ش.‏
  29. کتابخانه مجلس شورای اسلامی؛ خطی.‏
  30. کتابخانه مرکزی‌ و مرکز اسناد دانشگاه تهران؛ خطی‌.
  31. مامقانی، عبد الله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال؛ محقق: مامقانی، محی الدین و مامقانی، محمدرضا؛ ناشر: مؤسسه آل ‏البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1423 ق.
  32. محمدی شاهرودی، عبدالعلی؛ ش‍ی‍خ ص‍دوق‌ پاس‍دار ح‍ری‍م ولای‍ت‌؛ ناشر: انتشارات نصایح، چاپ اول، قم، 1380 ش.‏‏
  33. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی؛ جامع الاحادیث 3.5 (لوح فشرده)؛ بخش کتابشناسی (کتاب «معانى الاخبار» شيخ صدوق؛ ترجمه: عبدالعلى محمدى شاهرودى‏).‏
  34. موسوی خرسان، حسن؛ حیاة الشیخ الصدوق؛ ترجمه و تعلیق: میرزا محمد، علیرضا؛ ناشر: نشر اطلاعات، تهران، ۱۳۷۷ ش‌.‏
  35. نجاشی، احمد بن على؛ رجال؛ ناشر: انتشارات جامعه مدرسين، قم‌، ۱۴۰۷ ق.


[1]. بحرالعلوم طباطبائی، سیدمهدی، رجال السید بحرالعلوم (المعروف بالفوائد الرجالیه)، بحرالعلوم‌، محمد صادق‌ و بحرالعلوم‌، حسین، ج ۳، ص ۳۰۱.

[2]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ترجمه: غفارى، على اكبر و بلاغى، صدر بلاغى، محمد جواد، مقدمه ج 1، ص 8 – 11.‏

[3]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ترجمه: غفارى، على اكبر و بلاغى، صدر بلاغى، محمد جواد، مقدمه ج 1، ص 8 – 11.‏

[4]. صدوق، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، ص 9.‏

[5]. مامقانی، عبد الله، تنقیح المقال فی علم الرجال، محقق: مامقانی، محی الدین و مامقانی، محمدرضا، ج ۳، ص ۱۵۴؛ (اقتباس از دانشنامه حوزوی ویکی فقه).

[6]. طوسى‏، محمد بن حسن، الغيبة للحجة، ص 320.‏

[7]. طوسى‏، محمد بن حسن، الغیبة للحجة، ص 320‏.‏

[8]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ترجمه: غفارى، على اكبر و غفارى، محمد جواد و بلاغى، صدر، ص 7، مقدمه.

[9]. «والذین یقولون رَبَنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِيَتِنَا قُرَةَ اَعْينُ‏ٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَقِينَ إِمَامًا»، فرقان، 74.

[12]. محمدی شاهرودی، عبدالعلی، شیخ صدوق پاسدار حریم ولایت، ص 71.

[13]. دبیرخانه بزرگداشت شیخ صدوق، ویژه نامه بزرگداشت شیخ صدوق، ص 44.

[14]. شیخ صدوق پاسدار حریم ولایت، ص 71.

[16]. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، جامع الاحادیث 3.5 (لوح فشرده)، بخش کتابشناسی (کتاب «معانى الاخبار» شيخ صدوق، ترجمه: عبدالعلى محمدى شاهرودى‏).

[17]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ترجمه: غفارى، على اكبر و غفاری، محمد جواد و بلاغى، صدر، ص 16 مقدمه.‏

[19]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ترجمه: غفارى، على اكبر و غفاری، محمد جواد و بلاغى، صدر، ص 4 مقدمه.

[20]. صدوق، محمد بن علی، معاني الأخبار، ترجمه: محمدى‏ شاهرودی، عبد العلى، ج 1، ص 17 مقدمه.

[22]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ترجمه: غفارى، على اكبر و بلاغى، صدر بلاغى، محمد جواد، مقدمه ج 1، ص 7.

[23]. «هذا مرقد العالم الكامل المحدث، ثقة المحدثين، صدوق الطايفه، ابو جعفر محمد بن علی بن حسين بن موسی بن بابويه قمی».

[24]. قمى، شيخ عباس، الفوايد الرضوية فى احوال علماء المذهب الجعفرية‏، ج 2، ص 876.

[26]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 87.

[27]. طوسى‏، محمد بن حسن، الفهرست، ص 443. ‏

[29]. بخشیدن ملک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به کسی که از درآمد آن زندگانی گذراند؛ فرهنگ فارسی معین واژه قِطع.

[30]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 87.

[32]. صدوق‏، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، ج 2، ص 80.

[33]. صدوق‏، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص 312.

[34]. همان، ص 239.

[35]. صدوق‏، محمد بن علی، التوحيد، ص 156.

[36]. همان، ص 299 و 302.

[37]. همان، ص 290 .

[38]. صدوق‏، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ص 156.

[39]. معانی الاخبار، ص 75.

[40]. التوحيد، ص 290.

[42]. صدوق‏، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 3559 و 360.

[43]. صدوق‏، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 359 و 360.

[44]. کسانی که در حق‌ ائمه (علیهم السلام) کوتاهی کرده اند.

[45]. نجاشی‌، احمد بن على، رجال‌، ج ۱، ص ۳۹2.‏

[46]. صدوق‏، محمد بن علی، التوحيد، ص 17‏.‏

[47]. من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 408.

[48]. شوشتری‌، قاضی‌ نورالله‌، مجالس‌ المؤمنین‌، ج ۱، ص ۴۵۷‌.

[49]. صدوق‏، محمد بن علی، امالی، 640 – 653‏.‏

[50]. من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 3.

[51]. صدوق‏، محمد بن علی، علل‌ الشرائع‌، ج ۱، ص ۶۲.

[52]. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۹۲۹.

[53]. محل ایلاق كه صدوق كتاب من لایحضر را در آنجا نوشته درست معلوم نیست. ایلاق به سه جا اطلاق شده است:1. در نواحی نیشابور. 2. در نواحی بخارا. 3. بلاد شاش (تاشكند) از حد نوبت تا فرغانه. در معجم البلدان آمده: ایلاق شهری بلاد شاش و در ده فرسخی آن است كه به بلاد ترك اتصال دارد و از خوش آب و هواترین و نیكوترین بلاد است، كه خود استقلال دارد. نواحی شهرستان آن با شهرستان شاش مختلط است و مركز آن تونكث می باشد. در كوه های ایلاق معدن زر و سیم وجود دارد و پشت این كوه فرغانه است. آنگاه اضافه می كند كه ایلاق نیز نام شهركی در نواحی نیشابور و قریه ای از بخارا است؛ حموى‏، ياقوت، ‏معجم البلدان‏، ج 1، ص 291؛ اما به طور مسلم می توان گفت: ایلاقی كه در عبارت صدوق است: (و ذلك بارض بلخ من ناحیه ایلاق)؛ صدوق‏، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه‏، ج 4، ص 539؛ همین ایلاق نزدیك تاشكند است، نه ایلاق نیشابور یا نزدیكی بخارا و ظاهر عبارت می رساند كه ایلاق نام ناحیه (ولایت، استان) است نه شهر و بلخ شهری در این ولایت بوده است.

[54]. صدوق‏، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه‏، ج 4، ص 2 و3.

[55]. آقا بزرگ تهرانى‏، محمد محسن، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 21، ص 97.

[56]. پایتخت ایالت اوتار پرادش در هند است.

[57]. نجاشی‌، احمد بن على، رجال‌، ج ۱، ص ۳۹۱.‏

[58]. طوسی‌، محمد بن حسن، الفهرست‌، ج ۱، ص 443.‏

[59]. کتابخانه مجلس شورای اسلامی، خطی‌، ج ۱۴، ص ۵۵.

[60]. صدوق‌، محمد بن علی، کمال‌ الدین‌ و تمام‌ النعمة، ترجمه: غفاری‌، علی اکبر، ج ۱، ص‌ ۱۶‌.

[61]. کتابخانه مرکزی‌ و مرکز اسناد دانشگاه‌ تهران‌، خطی‌، شماره ۵۹۲۳.

[62]. همان‌، خطی‌، شماره 8555 و 5923.

[63]. الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 21، ص 11.

[64]. رجال نجاشی‌، ج ۱، ص 392.

[65]. الفهرست‌، ج ۱، ص 443.

[66]. ابن شهرآشوب مازندرانى‏، محمد بن على، معالم العلماء، ص 111‌.

[67]. ابن طاووس، على بن موسى‏، فرج‌ المهموم‌ فی تاريخ علماء النجوم‏، ج ۱، ص ۵۷‌؛ ابن طاووس، على بن موسى، اليقين‏، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، اسماعيل، ص 190.‏

[68]. الفهرست‌، ج ۱، ص 441.

[69]. معالم العلماء، ص 112.

[70]. الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 20، ص 251 – 253.

[71]. وی مـؤلف کتاب تـاریخ قـم، است که اثرش از کهن ترین آثار موجود در حوزه جغرافیای علمی و فرهنگی این شهر بوده و حاوی اطلاعات مفیدی درباره این شهر بوده است.

[72]. وی پـدر نجـاشـى، صاحب رجال است.

[73]. سید مرتضی نقیب السادات و در برخی ادوار قاضی القضات بود.

[75]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 87.

[76]. طوسى‏، محمد بن حسن، الفهرست، ص 443.

[77]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 87.