Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

فقه شیعه

فهرست

چکیده مطالب فقه شیعه

فقه، مجموعه‌اى از احکام، قوانین، دستورات و امر و نهى‌هایى است که فقیه، از منابع و ادلّۀ تفصیلى دینی، آن‌ها را استنباط مى‌کند، امّا شيعه به معناى پيرو، به كسانى گفته مى‌شود كه جانشينى پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) را حق اختصاصى خانواده رسالت دانسته و در معارف اسلام، پيرو مكتب اهل بيت (علیهم السلام) باشند.

فقه و فقاهت به گونه‌ای از عصر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) آغاز شده و فقها و دانشمندان اسلامی در این زمینه، گام‌های بعدی را برداشته‌اند.

با توجه به عوامل زمانی، محیطی و مکانی و شخصیت فقیهان و ابعاد و زوایای فکری آن‌ها، فقه شیعه ادوار ده‌گانه ای را گذرانده‌است. فقه شیعه ويژگى‌هایی نیز دارد که به طور خلاصه به آن اشاره می‌شود:

  1. غناى فقه اهل بيت (عليهم السلام‌). 2. در فقه امامیه، گفتۀ صحابى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) (به صرف صحابی بودن) حجّت شرعى نيست، مگر آن که ثقه بوده و از معصوم (علیه السلام) نقل کرده باشد. 3. عمل به فقه اهل بيت (عليهم السلام) مُجزى است. ‌4. انفتاح باب اجتهاد و رشد و بالندگى.‌ 5. حريّت و آزادگى‌.

فقه شیعه، ابواب مختلفی دارد. علاوه بر این، فقه شیعه دارای منابعی است که احکام دین از آن منابع استنباط می شود. منابع فقه شیعه عبارت است از: قرآن، سنت، اجماع و عقل.

مفهوم شناسی فقه شیعه

در مفهوم شناسی فقه شیعه که همان فقه اهل بیت (علیهم السلام) است، ابتدا به مفهوم شناسی فقه و سپس به مفهوم شناسی شیعه پرداخته می‌شود.

مفهوم شناسی فقه

در اصطلاح اصولی­ها و فقیهان، «فقه»، مجموعه‌اى از قوانین، دستورات و امر و نهى‌هایى است که فقیه، از منابع و ادلّۀ تفصیلى، آنها را استنباط می نماید. به بیان دیگر، فقه، وظیفه عملى بندگان را در برابر خداوند متعال معرفی، و به آنها مى‌آموزد که چه عکس العملى در مقابل مولاى حقیقى‌ خویش داشته باشند.[1]

مفهوم شناسی شیعه

«شيعه» كه در اصل لغت به معناى پيرو است، در اصطلاح به كسانى گفته مى شود كه جانشينى پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) را حق اختصاصى خانواده رسالت مى دانند و در معارف اسلام، پيرو مكتب اهل بيت (علیهم السلام) مى باشند.[2] شيعيان اماميه[3] معتقدند كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) به صراحت، على ابن ابى طالب و يازده فرزند او (علیهم السلام) را خلفاى (بلا فصل) خويش، خوانده است. ولايت على و امامان معصوم (علیهم السلام) پس از او، عصمت آنها و …، از باورهاى بنيادین‏ شيعه اماميه است. فقه شيعه اماميه، بر چهار منبع استوار است: قرآن، سنت، عقل و اجماع.[4]

پیشینه تاریخی فقه شیعه

دربارۀ «تاریخ علم فقه» می‌توان گفت: فقه و فقاهت به گونه‌ای از عصر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) آغاز شده و فقها و دانشمندان اسلامی در این زمینه، گام های بعدی را برداشته‌اند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در عصر خود نمایندگانی را که آگاه­تر به مسائل دینی و قرآنی بودند، برای بیان احکام و آشنا کردن مردم با اسلام و قرآن کریم به میان طوائف و اقوام دیگر می‌فرستادند؛ همانند اعزام «مُصعب بن عمیر» به مدینه.

آیات قرآن کریم نیز بر این پیشینه دلالت می کند؛ به عنوان نمونه: «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ؛[5] شايسته نيست مؤمنان، همگى (به سوى ميدان جهاد) كوچ كنند؛ چرا از هر گروهى از آنان، طايفه‌اى كوچ نمى‌كند (و طايفه‌اى در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهى يابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى كنند!».

فقه در شیعه:

با توجه به مقدمه فوق، می توان گفت: از زمان پیدایش شیعه، فقه شیعه نیز تکوّن یافته و در زمان امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نیز قوت یافت و با آغاز غیبت کبرای امام زمان (علیه السلام)، وارد مرحلۀ جدیدی شده است. در عصر قبل از غیبت که عصر حضور ائمه اطهار (علیهم السلام) بود، علما و فقهای شیعه، به علت حضور امامان (علیهم السلام) تحت‌الشعاع برکات وجودی آنان بودند و مردم هم، تا آن جا که ممکن بود، مشکلات خود را با ائمه اطهار (علیهم السلام) در میان می‌گذاشتند،[6] اما پس از غیبت کبری تمامی مسؤولیت­ های دینی به عهده علما و فقهای شیعه افتاد. امام زمان (علیه السلام) در این باره می فرماید: «در حوادث واقعه، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد؛[7] زيرا كه آنها حجّت من بر شما هستند، و من حجّت خدا بر آنان مى‌باشم».[8]

هر چند فقه از اواخر قرن اول هجری مرسوم شد؛ یعنی از این زمان کسانی پیدا شدند که استنباط احکام دینی را از طریق ادلّه شریعت به دست می‌آوردند،[9] و به تعبیر شهید مطهری: آغاز اجتهاد و فقاهت در ميان شيعه و آغاز تأليف كتاب فقهى به عهد صحابه‏ بر می گردد،[10] اما موقعیت خاص و ویژه‌ای که برای مراجع و فقهای شیعه پیش آمد، از سال ۳۲۹ هجری (آغاز دوران غیبت کبری) بوده است؛ زیرا از این زمان فقهای شیعه عهده‌دار تبیین احکام اسلام و پاسخ گوی پرسش ‌های شیعیان بوده‌اند و از این جا بود که مرجعیت فقیهان شیعه تکوین یافت و پیوند مستحکمی میان شیعیان و مرجعیّت برقرار گردید.[11]

ادوار فقه شیعه

دانشمندان علوم اسلامى در قرون اخير به بحث از «سير تطوّر فقه» يا «ادوار فقهى» پرداخته و آن را به گونه‌اى گويا مورد توجّه قرار داده‌اند. دانستن دوران ‌هاى مختلف فقه اسلامى، ما را از ريشه‌هاى عميق اين علم، تلاش توان‌فرساى فقها در مسير رشد و بالندگى آن، علّت شتاب آن در برخى از عصرها و ركود آن در دوره‌هاى ديگر، تأثير زمان و مكان و حوادث در فهم تازه فقيهان و … آگاه مى‌سازد.[12]

ملاک ادوار فقه شیعه:

برخی دانشوران، از وجود سه عامل برای ادوار تحول فقه شیعه، یاد کرده اند:

  1. عامل زمانی:

مقصود از آن، زمانی است که فقیهان شیعه در آن به سر می بردند و جریان­های سیاسی و فرهنگی­ای که در عصر آنها پدیدار می شد. شکی نیست که وضعیت اجتماعی و مذهبی و جریان­های فکری و فرهنگی حاکم بر هر دوره، تأثیر مستقیم در مباحث فقهی آن دوره دارد، به نحوی که فقه هر دوره را می توان تا حدّی منعکس کنندۀ وضعیت آن دوره دانست. بدین لحاظ، در هر زمانی که سؤالات علمی بیشتری مطرح بوده، فقه، تکامل بیشتری می‌یافته است.[13]

  1. عامل محیطی و مکانی:

مقصود از آن، ویژگی­های مراکز علمی حوزه است که در هر یک از مدارس فقهی مدینه، کوفه، قم، بغداد، اصفهان، حلّه، جبل عامل، نجف، و غیر آنها وجود داشته و در تحول فقه تأثیر اساسی گذاشته است؛ از این رو می بینیم که انتقال حوزه از نقطه ای به نقطۀ دیگر، مبدء تحولات علمی بسیاری بوده است.[14]

  1. شخصیت فقیهان و ابعاد و زوایای فکری آنها:

تحوّل و تطوّر فقه شیعه بیش از هر چیز، وابسته به ظهور فقیهان بزرگی بوده که با نبوغ و ابتکارات علمی خویش، فقه را متحول کرده اند. این تحول از زوایا و ابعاد مختلف قابل بررسی است: از طریق گشودن باب بحث های جدید، بازنگری و بازپروری مباحث کهن، تغییر در ساختار مباحث، تنقیح مبانی استدلال و طرح شیوه­های جدیدی برای استدلال، تحول در مبانی استنباط، توسعه و تعمیق مباحث و خلاصه هرگونه اعمال سلیقه و ابتکار و خلاقیت.[15]

با توجه به تعدّد عواملی که برای ادوار فقه بیان شد و برخی از عوامل دیگر، صاحب نظران، ادوار فقه شیعه را به دوره های مختلفی تقسیم نمودند، برخی به شش دوره،[16] بعضی به هفت دوره،[17] تعدادی به نه دوره[18] و در نهایت عده ای نیز آن را به ده دوره،[19] تقسیم نموده اند.

در این جا به تقسیم ده دوره ای اشاره می شود:

  1. دوره اول فقه شیعه: دوران تشريع و عصر نزول وحى كه از بعثت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) تا رحلت آن حضرت است. این دوره‌ که مشترک ميان همۀ مذاهب اسلامى است. دوره تشريع و تأسيس علوم اسلامى و از جمله «فقه» مى‌باشد.
  2. دورۀ دوم فقه شیعه: دورۀ تفسیر و تبیین شریعت توسط امامان معصوم (علیهم السلام) است که از سال 11 هجرى آغاز و تا ابتداى غيبت صغری؛ یعنی سال 260 هجری ادامه می یابد.
  3. دوره سوم فقه شیعه: این دوره از فقه شیعه از ابتداى غیبت صغری در سال 260 هجرى آغاز و تا زمان ظهور شیخ طوسى در سال 436 هجرى ادامه داشت.
  4. دورۀ چهارم فقه شیعه: دوره مرجعیت شيخ طوسى، چهارمین دوره از ادوار فقه محسوب می شود. این دوره، از سال 436 قمری تا سال 460 قمری (سال رحلت شیخ) به مدت 24 سال ادامه داشت.
  5. دورۀ پنجم فقه شیعه: این دوره از وفات شیخ طوسی در سال 460 قمری آغاز و تا ظهور ابن ادریس و تألیف «السرائر» در سال 588 قمری ادامه می یابد.
  6. دورۀ ششم فقه شیعه: از زمان تدوین کتاب «السرائر» در سال 588 قمری توسط ابن ادریس حلّی تا زمان تدوین کتاب «الفوائد المدنیة» به دست مرحوم محمد امین استرآبادی در سال 1030 قمری، دورۀ ششم فقه شیعه محسوب می شود.
  7. دورۀ هفتم فقه شیعه: دورۀ هفتم فقه شیعه، از اوايل قرن يازدهم و با تألیف «الفوائد المدنیة»، آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم و وفات مرحوم بحرانی صاحب حدائق (1186ق) ادامه می یابد. این دوره عصر ظهور حرکت اخبارى‌گرى‌ نام گرفته است.
  8. دورۀ هشتم فقه شیعه: این دوره از فقه شیعه از زمان ظهور وحید بهبهانی (1186ق) تا زمان ظهور شیخ انصاری و مرجعیت او در سال 1266قمری می باشد. این دوره، عصر تجدید حیات اجتهاد و اعتدال و تکامل آن‌ می باشد.
  9. دورۀ نهم فقه شیعه: اين دوره، از نيمۀ قرن سيزدهم؛ یعنی زمان مرجعیت شیخ انصاری (1266ق) آغاز و تا زمان تدوین قانون اساسی ایران اسلامی (1399ق) ادامه می یابد. این دوره را می توان عصر نوآورى‌ هاى فقهى‌ یا عصر تعمیق و توسعه اجتهاد نامید.
  10. دورۀ دهم فقه شیعه: این دوره از تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (1399ق) تا زمان حاضر می باشد. این دوره را می توان عصر حاکمیت فقه یا عصر ورود فقه به عرصه‌هاى گوناگون اجتماعى‌ دانست.[20]

دوره اول فقه شیعه

دوران تشريع و عصر نزول وحى كه از بعثت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) تا رحلت آن حضرت است، دوره‌اى مشترک ميان همۀ مذاهب اسلامى است. اين دوران را، دوران تشريع و تأسيس علوم اسلامى و از جمله «فقه» مى‌ناميم. مؤسّس اين دوره، شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود كه با توجّه به وحى، كليات و فروعات فقهى را براى مردم بيان مى‌كرد و مسلمانان نيز بر اساس ظرفيت­ هاى خويش از آن بهره مى گرفتند.[21] ‌در اين دوران، قرآن كريم به طور كامل به مردم ابلاغ و گردآورى و تدوين آن انجام شد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سنّت خويش را نيز به مردم تعليم داد. اين سنّت به طور كامل توسّط امام على (عليه السلام) به امامان اهل بيت (عليهم السلام) منتقل گرديد. همۀ مذاهب اسلامى و از جمله شیعه، نخستين دورۀ فقهى خويش را به دورۀ آن حضرت مى‌رسانند.[22]

ویژگی های دورۀ اول:

  1. نزول تدریجی احکام الهی بر اساس مصلحت:

رعایت مصلحت تدریج در بیان احکام، همواره مورد نظر شارع بوده است. بَدوی بودن مردم و ریشه دار بودن آرا و افکار جاهلی در میان آنها و عوامل دیگری از این قبیل، کندی انتقال از فرهنگ جاهلیت به فرهنگ اسلام را موجب می شد. بهترین نمونه در تشریع تدریجی احکام، ماجرای تحریم شراب و قمار است:

در مرحلۀ اول، با تعبیری خیرخواهانه، شراب‌خواری و قماربازی که در میان اعراب رایج بود، دو عمل ناپسند –که گناه آنها بیشتر از منافع آن دو است- معرفی شد.[23] در مرحلۀ دوم، ممنوعیت شراب‌خواری بیان شد، ولی نه به صورت مطلق، بلکه با اشاره به حکمت تحریم آن.[24] در مرحلۀ سوم، شراب‌خواری و قماربازی به طور مطلق و با تعبیری صریح و قاطع و با لحنی عتاب آلود تحریم شد.[25]

تدریجی بودن تشریع احکام، راهی برای حصول استعداد و آمادگی بیشتر مردم در به کار بستن مقررات اسلام و ناشی از لطف و رحمت الهی برای به سختی و رنج نیفتادن مسلمانان بود.[26]

  1. تنوع در عرضۀ احکام فقهی:

عرضۀ احکام فقهی از طریق قرآن، گاه در قالب پاسخ پرسش های مردم از پیامبر خدا (صلى الله عليه و آله) بود؛ مانند این آیات: «از تو، در بارۀ جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى‌كنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است»،[27] «از تو دربارۀ انفال (غنايم، و هر گونه مال بدون مالک مشخص‌) سؤال مى‌كنند، بگو: انفال، مخصوص خدا و پيامبر است»،[28] و گاه ارائه احکام به دنبال قضیه ای بود که برای فرد یا افرادی یا برای جامعه رخ می داد؛ مانند آیه حجاب[29] و آیه حرمت غیبت،[30] و گاه ارائه احکام به صورت مستقل و غیر مسبوق به پرسش یا حادثه ای بود؛ مانند آیه تشریع روزه.[31] این تنوع، به یادگیری احکام و جای گیری آنها در اذهان عموم کمک شایانی می کرد و روشی برای رسوخ فرهنگ اسلامی بود.[32]

  1. شناخته شدن سنت نبوی (صلى الله عليه و آله) به عنوان منبع فقه:

در دورۀ تشریع، سنت نبوی (صلى الله عليه و آله)، به عنوان منبع دیگری برای فقه اسلامی شناخته شد. البته سنت، اعتبار خود را از قرآن کسب کرد؛ هم در آن جا که برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) اختیار تشریع ابتدایی و صدور امر و نهی قرار داده شد که آیۀ «آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آن چه نهى كرده خوددارى نماييد»،[33] بر آن دلالت دارد، و هم در آن جا که پیامبر (صلى الله عليه و آله)، سِمَت شرح و تبیین احکام نازل شده از سوی خداوند را به عهده گرفت و آیۀ «و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى»،[34] شاهد بر آن است.[35]

  1. احکام تأسیسی و امضایی:

تشریع احکام از طریق قرآن یا سنت، گاه به وضع مقرراتی بود که بی سابقه و جدید می نمود و عرف عام با آن آشنایی نداشت؛ مانند غالب احكام عبادات و بسيارى از احكام مربوط به حلال و حرام؛ مثلًا در شرع اسلام انواعى از گوشت ها تحريم شده و انواعى حلال معرفى شده است و امثال آن كه مسبوق به سابقه‌اى نبوده است، به این قسم از احکام، «احکام تأسیسی» گفته می شود، و گاه حکم اسلام چیزی نبود، جز همان که در عرف عام، متعارف و مقبول بود، البته با اعمال نظر در حدود و شرائط آن، مانند خريد و فروش، اجاره، هبه، وصيت، صلح و …، به این قسم از احکام، «احکام امضایی» گفته می شود.[36]

دورۀ دوم فقه شیعه

دورۀ دوم فقه شیعه، دورۀ تفسیر و تبیین شریعت توسط امامان معصوم (علیهم السلام) است، که از سال 11 هجرى آغاز و تا ابتداى غيبت صغری؛ یعنی سال 260 هجری ادامه می یابد.[37]

پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش كشور اسلامى و پديد آمدن حوادث تازه و مسائل جديد، لازم بود پرسش­هاى تازه، پاسخ داده شود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اين نیاز را با معرّفى اهل بيت (علیهم السلام) در كنار قرآن كريم، به عنوان مرجع علمى مسلمانان پس از خود، تأمین نمود.

حديث متواتر و معروف «ثقلين»[38] گوياى اين مطلب و دليل بر آينده‌نگرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است. ائمّۀ اهل بيت (عليهم السلام)، در هر زمان مناسب، براى تبيين احكام و معارف و حلّ مشكل امّت اسلامى و صيانت از شريعت، تلاش مى‌كردند.[39]

این دوره را به جهت فراز و نشیب های بسیار در وضعیت عمومی جامعه اسلامی و نحوۀ مواجهۀ حاکمان با امامان معصوم (عليهم السلام)، می توان به چهار مقطع تقسیم کرد:

  1. مقطع امامت امام امیر المؤمنین (علیه السلام)
  2. مقطع امامان بعد از امير مؤمنان على (عليه السلام) تا امام محمد باقر (علیه السلام).
  3. مقطع امامت امام باقر و امام جعفر صادق (علیهما السلام).
  4. مقطع امامت امام کاظم (علیه السلام) تا آغاز دوران غیبت صغرای امام زمان (علیه السلام).

فقه شیعه در دوران امیر المؤمنین علی (علیه السلام)

سر سلسله فقيهان بزرگ اين عصر، على بن ابى طالب (عليه السلام) است،[40] که بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، فقيه‌ترين مردم بود. آن حضرت آرايى فقهى داشت؛ آرايى که در مقام استفتاء ابراز کرد، يا خود در مقام عمل آنها را نشان داد يا در ايّام خلافتش به ديگران، به ويژه کارگزارانش، فرمان عمل به آنها را صادر کرد. على (عليه السلام) باب مدينۀ علم رسول خدا بود[41] و رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، هزار باب علم را به وى آموخت که از هر بابى، هزار باب ديگر گشوده شد.[42]

عمر بن خطاب دربارۀ او گفت: «داناترين ما در امر قضاوت، على است»[43] و عايشه مى‌گفت: «داناترين مردم به سنّت رسول خدا، على است».[44] به اعتقاد شیعه اماميّه، وى پس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اعلم مردم است که درياى علم و دانش وى کرانه ‌هاى دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاريخ، الهام‌ بخش دانشمندان و فقيهان است.[45]

تدوين کتاب‌ توسط امام علی (علیه السلام)

امام على (عليه السلام) همان طورى که در دوره تشریع، عهده‌دار مسؤوليت ضبط سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله) بود، در دوره تبیین شریعت نيز همراه پاره‌اى از اصحاب خويش در صدد برآمد تا قرآن و فقه و حديث را جمع آوری و تدوين کند، در اين مرحله آن چه توسط آن حضرت گرد آورى شده بدين شرح است:

  1. قرآن کريم:

‌نخستين مجموعه‌اى که امام على (عليه السلام) گردآورى نمود، قرآن بود که اولين و مهم‌ترین مأخذ فقهى است. امام (عليه السلام) بعد از فراغت از کفن و دفن رسول اللّٰه (صلى الله عليه و آله) با خود پيمان بست که جز براى اداى فريضه يا جمع کردن قرآن کريم، عبا بر تن نکند، و خود نيز در حديثى فرمود: «چون پيامبر از دنيا رفت، با خود عهد کردم و سوگند ياد نمودم که تا قرآن را در ضمن يک مجموعه جمع نکرده‌ام عبا بر دوش نيندازم و اين چنين نيز عمل کردم».[46]‌ امام (عليه السلام)، قرآن را بر حسب نزول آيات جمع آورى کرد، و در ضمن آن به عام و خاص، مطلق و مقيد، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، واجبات و مستحبات و آداب و رسومش اشاره‌ فرمود، و نيز شأن نزول برخى از آيات را متذکر شد، و پاره‌اى از آيات مشکل را تفسير نمود.[47]

شيخ کلينى به سند معتبر از على (عليه السلام) نقل مى‌کند که فرمود: «هر روز و هر شب، ملاقات‌ ويژه‌اى با پيامبر (صلى الله عليه و آله) داشتم. حضرت، آن وقت را به من اختصاص مى‌داد. به هر سو مى‌رفت، من با او مى‌رفتم. اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌دانستند که پيامبر با هيچ کس ديگر اين گونه رفتار نکرد. هيچ آيه‌اى از قرآن بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نازل نمى‌شد، جز آن که آن را براى من مى‌خواند و بر من املا مى‌فرمود و من نيز با خط خود آن را مى‌نوشتم. رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن آيات را نيز به من تعليم فرمود. آن حضرت از خداوند خواست که فهم و حفظ همه اين موارد را به من عطا فرمايد و از آن هنگام که پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين دعا را در حق من کرد، من هرگز آيه‌اى از کتاب خدا و دانشى را که رسول خدا بر من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم …».[48]

جمعى ديگر از صحابه پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز به جمع قرآن همت گماشتند، ليکن اين توفيق را نيافتند که آن را بر حسب نزول گرد آورند، و آن چه جمع کرده بودند، و جمع‌آوری آنان هيچ يک از امتيازات ديگر کار امام على (عليه السلام) را نداشت؛ بنابراين، امام على (عليه السلام) نخستين فردى است که قرآن را گرد آورده و تفسير فرموده است.[49]

معمر بن عبد اللّٰه از ابو طفيل نقل مى‌کند که: على (عليه السلام) را ديدم که خطابه مى‌خواند و مى‌فرمود: «از من بپرسيد، به خدا سوگند از هر چه سؤال کنيد پاسخ مى‌دهم، مرا از کتاب الهى بپرسيد، به خدا قسم مى‌دانم که هر آيه‌اى، در شب نازل شده يا در روز، در کوه يا در صحرا».[50]

  1. تدوین کتاب های ‌ «جامعه، کتاب علىّ و صحيفه»:

در حالى که پس از رحلت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله)، خلفاى وقت، مردم را از تدوين احاديث منع کردند،[51] امير مؤمنان (عليه السلام) و برخى از شاگردان آن حضرت، نوشته‌هايى را از خود به يادگار گذاشتند. جلال الدّين سيوطى در کتاب تدريب الراوى مى‌نويسد: «ميان صحابۀ نخستين و تابعين در ارتباط با کتابت و تدوين علم، اختلاف فراوانى بود، جمعى آن را نادرست و گروهى آن را روا شمرده و انجام مى‌دادند که از اين گروه دوم، على و فرزندش حسن (عليهما السلام) و جابر است»؛[52] از اين رو، بايد گفت نخستين بار کتاب فقهى و دينى، توسّط امير مؤمنان على (عليه السلام) تدوين يافت.

نجاشى در شرح حال محمّد بن عذافر صيرفى مى‌نويسد، وى از پدرش نقل مى‌كند كه: «من همراه حكم بن عتيبه به محضر امام باقر (عليه السلام) رسيدم. حَكَم از امام سؤالاتى كرد و حضرت پاسخ داد، تا اين كه در مسئله‌اى گفت وگويى پيش آمد. امام (عليه السلام) به فرزندش فرمود: برخيز و كتاب على (عليه السلام) را بياور! فرزندش برخاست و كتاب بزرگى را كه داخل پارچه‌اى پيچيده شده بود، حاضر كرد. امام (عليه السلام) به آن نگاه فرمود، تا مسئلۀ مورد نظر را يافت، سپس فرمود: اين كتاب، املاى رسول خدا و به خط على (عليه السلام) است. آن گاه حضرت رو به حَكَم كرد و فرمود: اى أبا محمّد! تو و سلمة بن كهيل و أبو المقدام، هر جاى زمين را خواستيد، بپيماييد، اما به خدا سوگند! هرگز دانشى محكم‌تر و عالى‌تر از آن چه در ميان اين قوم (اهل بیت علیهم السلام) – كه جبرئيل بر آنان فرود مى‌آمد- پيدا نخواهيد كرد».[53]

همچنين كتاب ديگرى از آن حضرت به نام «صحيفه» وجود داشت كه مشتمل بر احكام فراوانى در قصاص و ديات بود.[54] ‌بخارى نيز در صحيح خود، در باب «كتابت علم» از أبو جحيفه نقل مى‌كند كه گفت: «از على (عليه السلام) پرسيدم آيا نزد شما كتابى وجود دارد؟ پاسخ داد: هرگز! مگر كتاب خدا، يا فهمى كه به مسلمانى (براى تشخيص احكام الهى) داده شده، يا آن چه را كه در اين صحيفه وجود دارد. گفتم: در اين صحيفه چه مسائلى وجود دارد؟ فرمود: دربارۀ عقل، نحوۀ آزاد كردن اسير و اين كه مسلمان را براى كشتن كافر، به قتل‌ نمى‌رسانند».[55]

نقل اين مسئله توسّط بخارى به خوبى مى‌رساند، كه آن حضرت صحيفه‌اى داشت كه بخشى از احكام الهى در آن نوشته شده بود و تصریح امیر مؤمنان دربارۀ این صحیفه، گویای این مطلب است که در آن زمان، کتاب دیگری (غیر از قرآن) نوشته نشده بود و آن حضرت، نخستین تدوین کنندۀ فقه و حدیث است.[56]

غير از اين صحيفه، كتاب ديگرى نیز از آن حضرت به نام «جامعه» وجود داشت، كه يكى از مراجع علمى ائمّۀ اطهار (عليهم السلام) به شمار مى‌رفت. امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «جامعه» طومارى است به طول هفتاد ذراع، به املاء زبانى رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) و دست خطّ على (عليه السلام). به خدا، تمام احتياجات مردم تا روز قيامت؛ حتّى جريمه خراش، و يک تازيانه و نيم تازيانه (در حلال و حرام خدا) در آن معيّن شده است.[57]

فقه شیعه در دوران بعد از امير المؤمنین تا امام باقر (عليهم السلام)

پس از امير مؤمنان علی (عليه السلام)، ديگر امامان اهل بيت تا زمان امام باقر (علیهم السلام) نيز، داراى آراى فقهى بوده‌اند، ولى از آن‌جا که تحت فشار و سخت‌گيرى شديد از جانب خلفای وقت قرار داشتند؛ از اين رو، از آنان و اصحابشان، كتابى در فقه نقل نشده است، هر چند جمعى از ياران آن بزرگواران، رواياتى را در ارتباط با مسائل فقهى از آنان نقل كرده‌اند. با اين حال از امام سجاد (عليه السلام) «رسالۀ حقوق» به يادگار مانده است، كه قسمتى از اين مجموعه، مربوط به مسائل فقهى و احكام شرعى است. رسالۀ حقوق آن حضرت را كه حسن بن شعبه در «تحف العقول»[58] آورده است، دربردارنده حدود پنجاه حق است كه از جمله، حقوق خدا بر انسان و حقوق انسان بر خويش و حقوق عبادت هايى؛ مانند نماز و روزه و حج بر انسان است.[59]

فقه شیعه در دوران امام باقر و امام صادق (علیهما السلام)

فقه شیعه در آغاز به علت اختلافاتى كه در مسئلۀ خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وجود داشت و نیز به علت فشارهایى كه از طرف دستگاه­هاى حاکم و پیروان ایشان بر امامان (علیهم السلام) و به طور كلّى بر‌ شیعیان وارد مى‌شد، چندان مجالى براى پیشرفت و رشد نداشت، اما در زمان امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) به ویژه در زمان امام صادق (علیه السلام) به علت فراغت و آزادى بیشترى كه این بزرگواران و یاران ایشان به علت گرفتاری­ها و درگیری­هایى كه خلفا با هم داشتند، پیدا کردند، مجال بیشترى براى ظهور و بروز پیدا كرد.[60] امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) -به موجب فراهم شدن شرایط خاصّ زمانى- بیشترین تلاش را در احیای فقه شیعی داشته‌اند.

فقه شیعه در دوران امام باقر (علیه السلام)

با این که آغاز امامت امام باقر (علیه السلام) با خلافت «ولید بن عبدالملک» همراه بود و شرایط اجتماعی نامساعد بود، اما آن حضرت توانست نهضتی علمی را پایه گذاری کند که تا آن زمان در اسلام بی سابقه بود. در آن دورانی که معارف پر ارج اسلام به دلیل «ممنوعیت نشر احادیث»[61] می رفت کم کم به دست فراموشی سپرده شود،[62] امام باقر (علیه السلام) با دوراندیشی و تحمل مشکلات بسیار و با جنبش علمی دامنه‌داری که پدید آورد، توانست مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را پی‌ریزی نماید و معارف والای اسلام را به سراسر جامعه اسلامی برساند.

علاوه بر کتب شیعه، کتب و تألیفات دانشمندان و مورّخان اهل تسنّن؛ مانند: طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، و کتبی؛ مانند: موطّأ مالک، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش،‌ تفسیر زمخشری و ده‌ها کتاب دیگر که از مهم‌ترین کتب جهان تسنّن است، پر از سخنان پر مغز پیشوای پنجم شیعیان است و همه جا جملۀ «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» به چشم می‌خورد.[63]

اهمّ فعالیت های علمی و فقهی امام باقر (علیه السلام) را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

  1. تشویق به فراگیری علوم، به خصوص فقه:

پایه و اساس هر عمل و فعالیت و کاری، اندیشه سازی و سالم سازی فکر است. اگر بنا باشد علم در جامعه، رواج پیدا کند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیری دانش، ارزش و عظمت عالم، هدف از فراگیری علم، و آفات آن و… اندیشه سازی شود. حضرت باقر (علیه السلام) این گام اول را با بیان احادیث به خوبی برداشته و سخنان گهربار و نورانی فراوانی در این زمینه بیان کرده است.

در مورد تشویق به فراگیری علم فرمود: «تمام کمال در فهمیدن دین، بردباری بر سختی ها و اندازه گیری در معیشت است».[64] از آن حضرت روایت شده است: «اگر جوان شیعه‏اى را نزد من بیاورند که تفقّه در دین نمی کند او را به مجازات دردناکى کیفر خواهم کرد».[65]

هر چند در این روایات، عنوان «تفقه در دین» آمده که مجموعه معارف دین را شامل می شود، ولی روشن است که فقه اصطلاحی را نیز به عنوان جزیی از دین شامل می شود.

  1. تربیت شاگردان فقیه:

امام باقر (علیه‌السّلام) شاگردان برجسته‌ای در زمینه‌های فقه و حدیث و تفسیر و دیگر علوم اسلامی تربیت کرد. شخصیت‌ های بزرگی؛ مانند: محمد بن مسلم، ابو بصیر، بُرید بن معاویه عجلی، زرارة بن أعین، حمران بن أعین، جابر بن یزید، هشام بن سالم، سُدیر صیرَفی و أعمش، از تربیت یافتگان مکتب آن حضرت­ هستند.[66]

سلیمان بن خالد در این زمینه می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «كسى ياد ما و حديث‏هاى پدرم را زنده نكرد مگر زراره و ابو بصير مرادى و محمّد بن مسلم و بريد بن معاويه، اگر اين چند نفر نبودند كسى راه هدايت را نمى‏يافت. اينها نگهبان دين و اشخاص مورد اعتماد پدرم در حلال و حرام بودند و اينها در دنيا و آخرت به جانب ما سبقت گرفته‏اند».[67]

«محمد بن مسلم» از شاگردان برجسته حضرت باقر (علیه السلام) در فقه و حدیث است. او اهل کوفه بود و طی چهار سال اقامت در شهر مدینه پیوسته به محضر امام باقر (علیه السلام) و بعد از او خدمت فرزندش حضرت صادق (علیه السلام) شرفیاب می شد و از محضر آن دو امام همام بهره می برد. او گفته است: «هر موضوعی که به نظرم می رسید، از امام باقر (علیه السلام) می پرسیدم و جواب می شنیدم؛ به طوری که سی هزار حدیث از امام پنجم و شانزده هزار حدیث از امام ششم فرا گرفتم».[68]

علاوه بر حفظ حدیث، محمد بن مسلم کتابی دارد به نام «اربعمأة مسئلة» (چهار صد مسئله) که مجموع پاسخ هایی را که درباره چهار صد پرسش از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) فرا گرفته است، در آن گرد آورده است.[69]

  1. تشویق و ترغیب به اجتهاد‌:

ائمّۀ اهل بیت (علیهم السلام) برخى از شاگردان برجسته خود را که از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در این فن و استخراج احکام دینى تشویق مى‌کردند. امام باقر (علیه السلام) به ابان بن تغلب فرمود: « در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده! زیرا من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان دیده شود».[70]

  1. احیای فقه اهل بیت (علیهم السلام):

سال­هاى 94 تا 114 هجری قمری، زمان پیدایش مشرب­هاى فقهى و اوج‏گیرى نقل حدیث درباره تفسیر مى‏باشد. از علماى اهل سنت کسانى مانند ابن شهاب زهرى، مکحول، قتاده، هشام بن عروه و … در زمینه نقل حدیث و ارائه فتوا فعالیت مى‏کردند. وابستگى عالمانى؛ مانند زهرى، ابراهیم نخعى، ابو الزناد، رجاء بن حیاة به دستگاه حاکمیت اموى، ضرورت احیاى سنت واقعى پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) را به دور از شائبه‏هاى تحریف عمدى خلفا و علماى وابسته به آنان مطرح مى‏کرد. امام باقر (علیه السّلام) ضمن نامه‏اى به سعد الخیر، از دانشمندان سوء شکایت فراوان کرده و مى‏فرماید: «نظایر احبار و رهبان را ببین، احبارى که کتاب خدا را از مردم، کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، از کارشان سودى نکرده و راه به جایى نبردند. اکنون مانند آنها در این امت‏ اند، کسانى که الفاظ قرآن را حفظ کرده و حدود آن را تحریف مى‏کنند. آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانى که رهبران هواپرست متفرق شوند، آنها با کسانى هستند که دنیاى بیشترى دارند. فهم آنها در همین حد است».[71]

با نگاهى به فراوانى روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، مى‏توان گفت که علم فقه نزد اهل سنت از این دوره به بعد وارد مرحله تدوین خود شده است. فروکش کردن تنش­هاى سیاسى پس از حادثه کربلا و شکست خوردن و از میان رفتن ابن زبیر و یکپارچه شدن حاکمیت مروانیان، به ناچار بسیارى از علما را از صحنه سیاست دور کرد و به حوزه درس و حدیث سوق داد و آنها را واداشت تا به شکلى، اختلاف روایات را حل کنند و براى مردم فتواى فقهى ارائه دهند. اولین بار در سال 100 هجرى عمر بن عبد العزیز فرمان تدوین احادیث را خطاب به ابو بکر بن حزم صادر کرد.[72] این خود بهترین شاهد است بر شروع تکاپوى فرهنگى اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر (علیه السّلام)؛ از این رو امام (علیه السّلام) احساس کرد که مى‏بایست با ابراز و اشاعه نظرات فقهى اهل بیت در برابر انحرافاتى که به دلایل مختلفى در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضع‌گیرى نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان، تقیه، نماز میت و … روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (علیه السّلام) قدم مهمى در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگى تحسین برانگیزى در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود – فقه و تفسیر و اخلاق و …- را آغاز کرد. پیش از آن در جامعه اسلامى، فقه و احادیث فقهى در حد گسترده و به طور کامل مورد بى‏اعتنایى قرار گرفته بود. درگیری­هاى سیاسى و اندیشه‏هاى مادی‌گرایانه شدیدى که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود. جلوگیرى از تدوین حدیث که به دستور خلیفه اوّل و دوم انجام گرفت، از عوامل عمده انزواى فقه بود، فقهى که حد اقل 80 درصد آن متکى به احادیث روایت شده از پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) بود.

ذهبى از ابو بکر نقل مى‏کند که گفت: «از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) چیزى نقل نکنید و در جواب کسانى که از شما درباره حکم مسئله‏اى پرس‏وجو مى‏کنند بگویید: کتاب خدا (قرآن) میان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید».[73]

دکتر على حسن مى‏نویسد: «در دوران بنى امیه که به امور دینى توجه چندانى نمى‏شد، مردم نسبت به فقه و مسائل دینى آگاهى نداشتند و چیزى از آن نمى‏فهمیدند و تنها اهل مدینه بودند که از این گونه مسائل آگاهى داشتند».[74] در منابع دیگر نیز آمده: «در طول نیمه دوم قرن اول هجرى، مردم حتى کیفیت اقامه نماز و گزاردن حج را نیز نمى‏دانستند».[75]

انس بن مالک با نگاهى به روزگار خویش مى‏گفت: «از آن چه که در زمان رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) معمول بود، چیزى نمى‏بینم.! گفتند: نماز! گفت: چه تحریف­هایى که در این نماز انجام ندادید!».[76]

همه اینها دلیل بر فراموش شدن فقه در میان عامه است که به درستى یکى از مهم‌ترین دلائل پرداختن امام باقر (و بعد از آن حضرت، امام صادق علیهما السّلام) به فقه، احیاى آن در میان مردم و جلوگیرى از تحریفى بود که به یقین در تدوین و بازنویسى فقه روى مى‏داد.[77]

فقه شیعه در دوران امام صادق (علیه السلام)

امام جعفر صادق (علیه السلام) كه آراى فقهى فراوانى از ایشان نقل شده، نقش مهمى در توسعه فرهنگى اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) دارد، تا آن جا كه مذهب شیعه امامیه، به «مذهب جعفرى» معروف شده است.[78] تردیدی نیست که مؤسّس تشیّع، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است که امّت را به متابعت از علی و اهل بیت (علیهم السلام) رهنمون شده است تا بتوانند از این در، بر شهر علم محمّدی راه یابند، ولی در زمان امام صادق (علیه السلام) شرایطی فراهم شد که امکان بیشتری برای ترویج علوم فراهم بود و معارف دینی، فرصت بیشتری برای اظهار پیدا نمود. آن حضرت، نهضت علمی را که پدر بزرگوارش، امام باقر (علیه السلام) شروع کرده بود، به اوج رساند. شاگردان آن حضرت منحصر به شیعیان نبودند، بلکه ارباب مذاهب مختلف از آن حضرت بهرۀ علمی می بردند. امامان چهارگانه اهل سنت،[79] شاگردان بی واسطه و با واسطه آن حضرت بودند.[80] به عمق و گستردگی مدرسۀ فقهی امام صادق (علیه السلام) از این‌جا می توان پی برد که «زرارة بن اعین» فقط در مسائل حج، مدت چهل سال از آن حضرت سؤال می کرد و پاسخ می شنید.[81]

ابو القاسم بغار در مسند ابى حنیفه نقل می كند كه حسن بن زیاد گفت: «از ابو حنیفه پرسیدند: فقیه ترین مردم كه دیده‏اى كیست؟ گفت: جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام). وقتى منصور او را احضار نمود، از پى من فرستاده گفت: مردم خیلى فریفته جعفر بن محمّد شده‏اند، از آن مسائل مشكل خود مقدارى آماده كن. من چهل مسئله تهیه دیدم. سپس منصور، آن وقت که در «حیره» بود، از پى من فرستاد. بر او وارد شدم، جعفر بن محمّد، طرف راستش نشسته بود، همین كه چشمم به آن جناب افتاد، چنان هیبت و جلالش مرا گرفت، بیشتر از هیبتى كه از منصور داشتم. سلام كردم. اشاره كرد بنشین. نشستم. در این موقع منصور گفت: یا ابا عبداللَّه، این شخص ابو حنیفه است. فرمود: بلى او را مى‏شناسم. منصور به من گفت: خوب است مسائل خود را از ابا عبداللَّه بپرسى. من شروع كردم به سؤال كردن، جواب می داد، می فرمود: شما این طور می گویید، ولى اهل‏ مدینه چنین می گویند، اما ما چنین می گوییم، گاهى حرف ما را می پذیرفت و گاهى حرف اهل مدینه را، گاهى نیز هر دو را رد می كرد. بالاخره چهل مسئله را پرسیدم، حتى یكى را فروگزار نكرد. سپس ابو حنیفه گفت: مگر داناترین مردم كسى نیست كه از اختلاف مردم اطلاع داشته باشد!؟ (یعنی، جعفر بن محمّد از همۀ مردم دانا‌تر بود)».[82]

ابعاد جهاد علمی فقهی امام صادق (علیه السلام) به طور خلاصه عبارت است از:

  1. تشویق به فراگیری علم فقه:

مفضل می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه می فرمود: «بر شما باد كه در دین خدا فقیه و دانشمند شوید و بادیه نشین (جاهل) نباشید؛ زیرا آن كه در دین خدا فقیه نشود، خدا در روز قیامت به او توجه نكند و كردارش را پاكیزه نشمارد».[83]

  1. تربیت شاگردان فقیه:

امام صادق (علیه السلام)، شاگردان زیادی را در رشته­های مختلف علمی تربیت فرمود. تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته اند.[84] از میان اصحاب امام صادق (علیه السلام)، بعضی؛ مانند أبان بن تغلب و محمّد بن مسلم و زرارة، متخصّص در علم فقه بودند. «أبان بن تغلب» سى هزار[85] و «محمّد بن مسلم» شانزده هزار حدیث از امام صادق (علیه السّلام) نقل كرده‌اند. [86]

  1. تدوین کتب فقهی حدیثی:

صاحب کتاب ارزشمند الذریعه،[87] دویست نفر از شاگردان مصنّف حضرت صادق (علیه السّلام) (به جز مؤلفان اصحاب دیگر ائمّه علیهم السلام) را برشمرده است و براى آنان 739 كتاب ذكر كرده است.[88] در بین شاگردان امام صادق (علیه السلام)، چهار صد نفر، «اصول اربعمائه» را نوشته اند، به این معنا که احادیث امام را چه کتبی و چه شفاهی و چه به صورت استفتاء، جمع آوری کرده و به شکل کتاب در آورده اند که تصنیفات آنها را «اصل» می گویند.[89] گروهی از عالمان شیعی؛ همچون شهید اول، محقق حلی، شیخ حسین عبد الصمد (پدر شیخ بهایی) و محقق داماد معتقدند که این اصول، مجموعه‌ای روایی است که چهار صد تن از یاران امام صادق (علیه السلام) از گفتار آن حضرت، یا از پاسخ های امام (علیه السلام) به پرسش ها فراهم آورده اند.[90]

صاحب کتاب الذّریعه در جلد دوم،‌ صد و هفده اصل از این اصول را با ترجمۀ مؤلفان آنها ذكر مى‌كند. گرچه همه این اصول در حال حاضر در دست نیست، ولى بسیارى از آنها نزد شیخ حرّ عاملى و بعضى نزد علّامه مجلسى و بعضى هم نزد حاجى میرزا حسین نورى وجود داشته است.[91]

  1. تبیین احکام به شیوه معترضانه:

در موضوع تأسیس حوزه وسیع علمی و فقهی توسط امام صادق (علیه السلام)، چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد، مفهوم سیاسی و معترضانه این اقدام بزرگ امام است. فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار آن حضرت (علیه السلام) فقط یک اختلاف عقیدۀ دینی ساده نبود، بلکه در عین حال دو مضمون معترضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهم‌تر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از ادارۀ امور فکری مردم و در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام خلافت، و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقیهان در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت­های حاکم بود.

امام صادق (علیه السلام) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای غیر از شیوۀ عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضۀ با دستگاه حکومت برخاسته بود. آن حضرت بدین وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه نموده و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی ساخت. در مذاکرات و آموزش های امام به یاران و نزدیکانش، بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش» به عنوان دلیلی بر این که از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نیست، به وضوح مشاهده می شود؛ یعنی این که امام، همان مضمون معترضانه ای را که درس فقه و قرآن او دارا بوده، صریحاً نیز در میان می گذارده است.

در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «ماییم کسانی که خدا فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است؛ در حالی که شما از کسانی تبعیت می کنید که مردم به خاطر جهالت به آنها، در نزد خدا معذور نیستند»؛[92] یعنی مردم که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل، دچار انحراف گشته و به راهی جز راه خدا رفته اند، نمی توانند در پیشگاه خدا به این عذر متوسل شوند که ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودیم، بلکه این پیشوایان و رهبران ما بودند که از روی جهالت، ما را به این راه کشاندند؛ زیرا اطاعت از چنان رهبرانی، خود، کاری خلاف بوده است؛ پس نمی توانند کارهای خلاف بعدی را توجیه کنند.[93]

در بعد مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی نیز، مناظرات امام با افراد و گروه های مختلف، شاهد گویایی است؛ به عنوان نمونه، آن حضرت در مناظره با ابوحنیفه، بطلان عمل به قیاس را که او به آن ملتزم بود، ثابت فرمود.[94]

فقه شیعه در دوران امام کاظم تا امام مهدی (علیهما السلام)

پس از امام صادق (عليه السلام) به سبب تثبيت حكومت بنى عبّاس، بار ديگر فشارها و تنگناها بر امامان اهل بيت (عليهم السلام) شدّت گرفت؛ از اين رو، مدرسۀ تعليم و تدريس اهل‌بيت دچار مشكل گرديد؛ ولى با اين حال، امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) در همان شرايط نيز به ترويج فرهنگ اهل‌بيت و فقه آل محمّد (علیهم السلام) پرداختند.[95]

سيّد بن طاووس مى‌نويسد: «گروه زيادى از ياران و شيعيان خاص امام كاظم (عليه السلام) و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گرد مى‌آمدند و سخنان و پاسخ­هاى آن حضرت به پرسش­هاى حاضران را، يادداشت مى‌كردند و هر حكمى را كه در مورد هر حادثه‌اى صادر مى‌كرد، ثبت و ضبط مى‌نمودند».[96]

مرحوم شیخ عباس قمی می گوید: «در دست ما كتاب «مسائل على بن جعفر (عليه السّلام)» موجود است، كه مجموعه‏اى از سؤالات على بن جعفر (عليهما السلام) از برادرش امام كاظم (عليه السّلام) است و آن حضرت پاسخ آنها را فرموده و فقهاى ما در استنباط احكام، به اين كتاب مراجعه مى‏كنند».[97] مرحوم مجلسی، متن کامل این مسائل را در کتاب بحارالانوار ذکر نموده است.[98]

پس از امام كاظم (عليه السلام)، فرزند بزرگوارش امام رضا (عليه السلام) نيز در زمان خلافت هارون و عصر امین و مأمون استفاده نموده و تلاش‌‌هاى علمى و فقهى پيشوايان گذشته را ادامه داد. امام (عليه السلام) افزون بر استحكام بخشيدن به عقايد اهل‌بيت و شركت در مناظرات مهم و اثبات حقانيّت اسلام، نقش ارزنده‌اى در ساماندهى و تهذيب و پالایش احاديث ايفا كرد.

مطابق گزارش اعيان الشيعة، حاكم نيشابورى در تاريخ خود درباره آن حضرت نوشته است: «امام رضا (عليه السلام) در سنّ بيست و چند سالگى در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى‌نشست و براى مردم فتوا مى‌داد».[99]

كتاب فقه الرضا (عليه السلام) نيز به آن حضرت منسوب است.[100]

امام جواد (عليه السلام) نيز توانست در فرصت كوتاه عمر خويش (بيست و پنج سال)، تا آن جا كه حاكمان وقت اجازه مى‌دادند، به ترويج مكتب اهل‌بيت (علیهم السلام) بپردازد و از جمله، گاه مشكلات فقهى خلفا را مى‌گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهى را حل مى‌كرد.[101] فتواى آن حضرت دربارۀ كيفيّت قطع دست سارق، در مجلس معتصم عبّاسى و در حضور فقهاى آن زمان، دليل روشنى از دانش فقهى آن امام است.[102]

دانشمندان بزرگى از اهل سنّت دربارۀ عظمت علمى و وجودى آن حضرت سخن گفته‌اند. از جمله ابن حجر هيتمى مى‌نويسد: «مأمون او را به دامادى خود انتخاب كرد؛ زيرا با وجود سن كم، از نظر علم و آگاهى و حلم، بر همۀ دانشمندان برترى داشت».[103]

پس از امام جواد (عليه السلام)، فرزند بزرگوارش امام هادى (عليه السلام) در عصرى، امامت و زعامت شيعه را به عهده گرفت، كه فشارها و اختناق بيش از گذشته شد. آن حضرت براى فعاليت فرهنگى در سطحى گسترده، آزادى عمل نداشت، اما در همان شرايط نامساعد نيز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادى، فعاليت هاى حديثى و فقهى نيز داشت و شاگردان فراوانى را تربيت كرد. پاسخ­ها و حلّ مشكلات فقهى آن امام در فرصت‌­هاى به دست آمده، گواه دانش سرشار او است. فتواى فقهى آن حضرت دربارۀ مسيحى زناكار كه قبل از اجراى حدّ مسلمان شده بود و مخالفت ایشان با نظر يحيى بن اكثم و ديگر فقهاى دربارى، بسيار جالب است.[104]

زمان امام حسن عسكرى (عليه السلام) فشارها بيش از گذشته بود. به قدرى حكومت عبّاسى از نفوذ امام نگران بود كه حضرت ناگزير بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود،[105] ولى با اين حال، امام (عليه السلام) شاگردان و نمايندگانى را در شهرها گماشته بود و اين گونه در مسير ترويج مكتب اهل بيت و فقه و حديث تلاش مى‌كرد.

پس از امام حسن عسكرى (عليه السلام) امامت به فرزندش امام مهدى (عليه السلام) منتقل شد. آن حضرت داراى دو غيبت بود؛ غيبت صغری و كوتاه مدت كه حدود 69 سال طول كشيد و غيبت كبری و بلند مدّت كه با پايان يافتن دوران غيبت صغری، آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت. هر چند امام مهدى (عليه السلام) به طور آشكار در بین مردم حضور نداشت؛ ولى در همان دوران غيبت صغری، به وسيلۀ نوّاب خويش متكفّل هدايت پيروان مكتب اهل بيت (علیهم السلام) بود و مشكلات علمى و فقهى آنان را حلّ مى‌كرد. از جملۀ آنها، مى‌توان به پاسخ امام (عليه السلام) به پرسش­هاى «اسحاق بن يعقوب» در زمينه‌­هاى‌ گوناگون و به خصوص مسائل فقهی، به وسیله نائب آن حضرت، «محمد بن عثمان عمری»، اشاره كرد.[106] همچنين مى‌توان از توقيع[107] مفصّلى كه امام (عليه السلام) در پاسخ به سؤالات نمايندۀ مردم قم، جناب محمّد بن عبد اللّٰه بن جعفر حميرى صادر نمود، ياد كرد.[108]

فقهاى عصر حضور اهل بيت (عليهم السلام)‌

دوره دوم از تاريخ فقه اماميّه، شاهد پرورش فقهايى به دست ائمّۀ اهل بيت (عليهم السلام) است كه نقش ارزشمندى در رشد فقه اسلامى داشتند، و اينها غير از فقهايى از اهل سنّت هستند كه از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) بهره‌مند شده‌اند.

در طبقه اول از فقیهان تربیت شده نزد ائمه هدی (عليهم السلام)، باید از افرادی؛ نظیر سلمان، ابوذر، مقداد، ابو رافع، قثم بن عباس و … یاد کرد. امير مؤمنان على (عليه السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مكّه، فرمود: «صبح و عصر براى رسيدگى به امور مردم، مجلسى فراهم ساز! به آنان كه فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بياموز و با دانشمندان به بحث و گفت‌وگو بپرداز».[109] این دستور، نشان دهندۀ تشويق و ترغيب ‌ائمّۀ اهل بيت (عليهم السلام) به اجتهاد، توسط برخى از شاگردان برجسته خود است كه از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند.[110]

از شاگردان امام على (عليه السلام) که در دوره دوم فقه شیعه، دست به تدوين کتاب زده‌اند، مى‌توان از اين افراد نام برد:

  1. ابو رافع صحابى‌:

ابو رافع که غلام آزادشدۀ رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و از خاصّان امير مؤمنان (عليه السلام) به شمار مى‌رود، کتابى را به نام «السنن و الأحکام و القضايا» تدوين کرده است.[111] از اظهارات نجاشى[112] استفاده مى‌شود که اين کتاب مشتمل بر ابواب نماز، روزه، حج، زکات، و قضاوت­ بوده است.

  1. على ابن ابو رافع‌:

على ابن ابو رافع، کاتب امير مؤمنان (عليه السلام) و از بهترين پيروان آن حضرت بود. وى کتابى را در موضوعات مختلف فقهى؛ مانند وضو، نماز و ساير ابواب فقه تأليف کرد.[113]

  1. عبيد الله بن ابو رافع‌:

به گفتۀ شيخ طوسى، وى کتابى را دربارۀ قضاوت‌­هاى امير مؤمنان (عليه السلام) تأليف کرد.[114]

  1. ربيعة بن سميع‌:

نجاشى به هنگام ذکر نخستين طبقه از مؤلّفان حديث، آورده است که ربيعة بن سميع، کتابى را از امير مؤمنان (عليه السلام) دربارۀ زکات گاو و شتر و گوسفند، جمع‌آورى کرده است. [115]

از معروف­ترین فقیهان و محدثان شیعه، «اصحاب اجماع» هستند. اصحاب اجماع، گروهى ويژه از راويان احاديث در سده‌هاى دوم و سوم هجرى قمرى هستند كه از بزرگان پرورش يافته مكتب امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا (عليهم السّلام) به شمار مى‌روند و بر تصديق رواياتشان و نيز مقام علمى و فقاهتشان اجماع شده است. بنابر گزارش مشهور، شمار اصحاب اجماع هيجده نفر است: «زرارة بن اعين، معروف بن خرّبوذ، بريد بن معاويه، ابو بصير اسدى (و به قولى مرادى)، فضيل بن يسار و محمد بن مسلم» از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهما السّلام)، «جميل بن درّاج، عبد اللّه بن مسكان، عبد اللّه بن بكير، حمّاد بن عيسى، حمّاد بن عثمان و ابان بن عثمان» از ياران امام صادق (عليه السّلام)، «يونس بن عبد الرّحمان، صفوان بن يحيى، محمّد بن ابى عمير، عبد اللّه بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمّد بن ابى نصر» از شاگردان امام كاظم و امام رضا (عليهما السّلام).[116]

از شاگردان ارزندۀ ائمّۀ اهل بيت (عليهم السلام) در اين دوره، ‌»فضل بن شاذان نيشابورى» است. وى از ياران امام جواد و امام هادى (عليهما السلام) است و از امام رضا (عليه السلام) نيز روايت دارد و در ميان علماى شيعه بسيار معروف است.[117] مرحوم كشّى مى‌گويد: وى 160 كتاب تأليف كرد.[118] ‌برخى از اين كتاب­ها در فقه است؛ مانند: كتاب الفرائض الكبير، كتاب الفرائض الأوسط، كتاب الفرائض الصغير، كتاب الطلاق، كتاب المُتْعتيْن: متعة النساء و متعة الحجّ و … .[119]

مباحث فقهی مطرح شده در برخی از کتاب­های فضل بن شاذان، نشان می دهد که فقه شیعی در عصر امامان، محدود به نقل اخبار نبوده و از حد فتوا دادنِ به نصّ احادیث و حذف سند­ها نیز فراتر رفته و در مواردی به مرحلۀ تجزیه کامل فقه از حدیث رسیده است.[120]

‌همچنين در ميان اصحاب امام رضا و امام جواد (عليهما السلام) چهره‌هاى معروف علمى و فقهى وجود دارند، كه از جملۀ آنها احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى، احمد بن محمّد ابى نصر بزنطى، زكريا بن آدم، محمّد بن اسماعيل بن بزيع، حسين بن سعيد اهوازى و على بن مهزيار هستند. برخى از اين بزرگان داراى تأليفات متعدد فقهى نيز بوده‌اند.[121] در بین اصحاب امام رضا (علیه السلام)، یونس بن عبدالرحمان و زکریا بن آدم، از شخصیت هایی هستند که از سوی آن حضرت، رسماً اجازه اجتهاد دریافت کردند و کسانی برای فراگیری معالم دین به آنها ارجاع داده شدند.[122]

از شاگردان برجسته امام هادى (عليه السلام) نيز مى‌توان از ايّوب بن نوح، عثمان بن سعيد اهوازى و عبد العظيم حسنى (مدفون در شهر رى) نام برد كه برخى از آنان داراى آثار ارزشمند علمى و فقهى هستند.[123] از شاگردان برجسته و چهره­‌هاى روشن مكتب امام حسن عسكرى (عليه السلام) نيز مى‌توان به احمد بن اسحاق اشعرى قمى، أبو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبد اللّٰه بن جعفر حميرى، أبو عمرو عثمان بن سعيد عمرى، على بن جعفر و محمّد بن حسن صفار اشاره كرد.[124]

نائبان خاص حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت صغری؛ یعنی ابو عمرو عثمان بن سعید عمری، ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و ابوالحسن علی بن محمد سمری و همچنین وکلای آن حضرت در مناطق مختلف، از عالمان پارسا و بزرگان شیعه بودند. ‌

یکی از حوزه­های فعاليت نواب اربعه، پاسخ گويى به سؤالات فقهى و شرعى شیعیان بود. آنان سؤالات فقهى و شرعى شيعيان را به عرض امام رسانده، پاسخ آنها را مى گرفتند و به مردم ابلاغ مى كردند.[125]

نقل شده است كه محمّد بن عثمان بن سعيد، چند جلد كتاب در فقه تصنيف كرده بود كه تمام آنها را از امام حسن عسكرى و صاحب الأمر (عليهما السّلام) و از پدر خود اخذ نموده بود و آنها را هنگام وفات خود به حسين بن روح تسليم نمود.[126]

حسين بن روح، که بیست و یک سال نیابت امام را بر عهده داشت، از مقام علمی والایی برخوردار بود. او کتابی در فقه به نام «التأدیب» نوشت که آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای آن روز حوزه علمیه قم، فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسئله، همگی مطابق فتاوای فقهای شیعه است.[127]

اختلاف گرایش های فقهای عصر حضور اهل بیت (علیهم السلام)

در دوره دوم فقه شیعه؛ یعنی دوره حضور ائمه (علیهم السلام)، دو گونه فقه در جامعه شیعی وجود داشته است؛ فقه عقل گرا و فقه نقل گرا. شاگردان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بعضی اهل تحلیل و استدلال بودند و بعضی اهل تعبد و تسلیم در برابر نصوص. برخی اهل اجتهاد بودند و برخی اهل حدیث. البته هر دو گروه نقش اساسی در حفظ و انتقال علوم اهل بیت (علیهم السلام) داشتند، ولی اختلاف گرایش های آنها موجب نوعی تقابل میان آنها می شد.[128]

کشّی در کتاب رجال خود، در شرح حال هشام بن حکم[129] و یونس بن عبدالرحمان[130]، اختلاف دو گروه حدیث گرا و عقل گرا را به خوبی منعکس کرده است.

محقق حلّی در مقدمه «المعتبر» از حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی، حسین بن سعید، فضل بن شاذان و یونس بن عبد الرحمان به عنوان کسانی یاد می کند که اجتهاد از لابه­لای کتاب هایشان هویدا است.[131]

خلاصه آن که در دوره حضور ائمه (علیهم السلام)، یک جنبش استدلالی و تعقلی وجود داشته که در مسائل فقهى با در نظر گرفتن احكام و ضوابط كلّى قرآنى و حديثى به اجتهاد معتقد بوده و دیگری، خطّ ‌ سنّت‌گرا بوده است كه به نقل و تمركز بر احاديث تكيه داشته و كارى اضافى به صورت اجتهاد متّكى بر قرآن و سنّت، انجام نمى‌داده است.[132]

ویژگی­های دوره دوم فقه شیعه

ويژگى‌هاى دوره دوم فقه شیعه؛ یعنی عصر حضور امامان (عليهم السلام)، عبارت است از:

  1. اين دوره عصر حضور ائمّۀ اهل بيت (عليهم السلام) است كه نقش عمدۀ آنان تبيين شريعت و صيانت آن از تحريف بوده است؛ از اين رو مردم موظف بودند به آنها مراجعه كرده و به طور كامل از آنان پيروى نمايند.[133]
  2. دسترسى مردم به حكم شرعى واقعى با مراجعه به ائمّۀ اهل بيت (عليهم السلام) ممكن بوده است.[134]
  3. اهتمام به حفظ و نشر احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی (عليهم السلام) که عمده کوشش اصحاب امامیه صرف آن می شد.[135]
  4. آموزش اجتهاد صحیح از سوی ائمه (علیهم السلام) به اصحاب و معتبر شناختن آن از راه اعطای مقام فتوا یا ارجاع مردم به آنان.[136]
  5. در این دوره ابتدا حديث و فقه با هم آميخته بود و مسائل فقهى بر اساس احاديث و غالباً به صورت غير منظّم تدوين و با اسنادش ذكر مى‌شد،[137] لکن در آثار برخی از اصحاب، دانش فقه از دانش حدیث جدا شد.[138]
  6. تدوین «اصول اربعمائة» که دست­مایۀ کتاب­های حدیثی و فقهی دیگر بود.[139]
  7. پرورش هزاران فقيه و محدّث در مكتب اهل بيت (عليهم السلام).[140]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره دوم

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره دوم، عبارتند از:

  1. مدرسه مدینه منوره: که جایگاه اصحاب و تابعین بود و تا زمان امام صادق (علیه السلام) فعّال بود و می توان آن را نخستین مدرسه اسلامی نامید. ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، ابورافع، قاسم بن محمد و ابوخالد، از اَعلام و بزرگان مدرسه مدینه بودند.[141]
  2. مدرسه کوفه: در اواخر زندگی امام صادق (علیه السلام) که حضرت به کوفه منتقل شد و دو سال در آن‌جا ماند، حوزه علمی فقهی کوفه رونق خاصی گرفت، گرچه پیش­تر با ورود امام علی (علیه السلام) به کوفه و جمع شدن شیعیان و شاگردان آن حضرت به دورش، حوزه کوفه تأسیس شده بود. از جمله فقیهان کوفه در زمان امام صادق (علیه السلام)، می توان به ابان بن تغلب بن رباح کوفی و محمد بن مسلم کوفی اشاره نمود. در کوفه، بیوت و خانه­هایی وجود داشت که به فقه و حدیث مشهور و انتساب آنها به امام صادق (علیه السلام) معلوم بود؛ مثل بیت آل اعین، بیت آل حیّان تغلبی و بیت بنی درّاج.[142]
  3. مدرسه قم و ری: پس از هجرت ابراهیم بن هاشم کوفی، شاگرد یونس بن عبد الرحمان به قم، بازار حدیث در قم و ری رونق یافت. این، در حدود سال 250 قمری بود و پس از آن محدثان بزرگ به تدریج در قم و ری جمع شدند تا اوایل غیبت کبری که فعالیت حوزه قم و ری به اوج رسید.

از فقیهان و محدثان بزرگ قم می توان به زکریا بن آدم اشاره نمود که از اصحاب امام صادق و امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) بود و مزار او در قبرستان شیخان قم معروف است.[143]

دوره سوم فقه شیعه

دوره سوم فقه شیعه از ابتداى غیبت صغری در سال 260 هجرى آغاز و تا زمان ظهور شیخ طوسى در سال 436 هجرى ادامه یافت.[144]

شکی نیست که فقه شیعه پس از پایان دورۀ حضور ائمه (علیهم السلام) به مرحلۀ جدیدی وارد شد. دوره­ای که از دیدگاه اهل سنت و برخی مستشرقان، دورۀ آغاز اجتهاد در شیعه محسوب می شود، ولی اجتهاد در شیعه پیش از این دوره آغاز شده بود؛ هرچند جریان غالب در میان اصحاب ائمه (علیهم السلام) تلاش برای حفظ و نقل حدیث و ترتیب و تنظیم آن بود؛ از این رو، دورۀ سوم را باید دوره آغاز حرکت گستردۀ اجتهادی در شیعه دانست، چنان که می توان آن را دورۀ به رسمیت شناخته شدن اجتهاد شیعه دانست.[145]

در دورۀ غیبت صغری (329-260ق) تا اواخر قرن چهارم، سه گرایش گوناگون فقهى در جامعۀ شیعى وجود داشته است:

الف: اهل حدیث:

این گرایش دنباله رو و استمرار گرایش سنّت گراى دورۀ حضور امامان بوده، و همّت خود را بر جمع آورى احادیث و ضبط و حفظ آن مصروف مى‌داشته است. هواداران این مکتب عموماً با اجتهاد به صورت یک عمل و کوشش فکرى بر اساس استنباط تعقّلى، میانه‌اى نداشتند و حتّى استدلالات عقلى کلامى را که براى تقویت مذهب و در حمایت از نقطه نظرهاى شیعى به کار مى‌رفت محکوم مى‌نمودند.[146]

فقهای مکتب اهل حدیث، از رهگذر پیروى از احادیث، خود به دو گروه تقسیم مى‌شده‌اند:

  1. گروهى که روایات را با اصول درست علم رجال و علم حدیث، نقّادى مى‌نمودند و هر روایتى را با هر کیفیت و وضعی نمى‌پذیرفتند و به روایات وارده در مسایل فقهى احاطه و اطّلاع داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط اصول فقه را در مورد حالات مختلف ادلّه، و لو به صورت سادۀ آن، مى‌دانستند، و حتّى قسمتى از این ضوابط را که در روایات راهنمایى شده است، عملا به کار مى‌بستند. با این همه به جهت رعایت شیوۀ محافظه‌کارانه و سنّت گراى خود هرگز به فکر جدا کردن فقه از حدیث، و تدوین و ترتیب کتاب ‌هاى فقهى مستقل بر نیامدند و از نوشتن مطالب فقهى با عباراتى جز نصّ عبارات روایات، هراس و وحشت داشتند. نوشته­هاى فقهى این گروه از محدّثان، مجموعه‌اى از متون روایات بود که به ترتیب موضوعى دسته بندى شده، و گاه اسانید روایات نیز حذف گردیده بود. محدّثانى؛ چون محمّد بن یعقوب کلینى (م 329ق)، محمّد بن الحسن بن احمد بن الولید (م 343ق)[147] و محمّد بن على بن بابویه قمى، صدوق (م 381ق) از این گروه بوده‌اند.[148]
  2. گروه دیگر طرفدار پیروى بى‌قید و شرط از احادیث بوده و با مبانى اصول فقه و قواعد جرح و تعدیل حدیثى یکسره بیگانه، و از قوانین استدلال و آداب بحث به طور کلّى بى‌اطّلاع بوده‌اند. در کتاب­هاى علم رجال از برخى از فقهای این مکتب و گرایش آنان صریحاً یاد شده است؛ مانند ابو الحسین النّاشى، على بن عبد اللّٰه بن وصیف (م 366) که گفته‌اند در فقه، به روش اهل ظاهر سخن مى‌گفت.[149]

این مکتب که نخست در دورۀ حضور امامان (علیهم السلام) یکى از دو گرایش رایج در جامعۀ علمى شیعه بود، در روزگار غیبت صغری اندک اندک بر مراکز علمى و محیط فکرى شیعى چیره گردید و گرایش عقلى کلامى و فقهى را که بر اساس اجتهاد و استدلال متکى بود به طور کلی مغلوب ساخت. مرکز علمى قم که در آن هنگام بزرگ‌­ترین و مهم­ترین مجمع مذهبى شیعى بود به طور کامل در اختیار این مکتب قرار داشت و فقهای قمی همگى از محدّثان و مخالف با هرگونه استدلال و اجتهاد و تفکر عقلانى در جامعۀ شیعى بوده‌اند. اکثریت قاطع فقهای شیعى در این دوره تا اواخر قرن چهارم جزو پیروان این مکتب قرار داشته‌اند. این مکتب، در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم با کوشش و تلاش شیخ مفید و شاگردش شریف مرتضى، مغلوب شد، گرچه چند تنى به صورت پراکنده تا دوره­‌هاى بعد، از هواداران آن باقى مانده بودند، لکن دیگر هیچ گونه اثر و تأثیرى در محیط علمى شیعه نداشتند.[150]

ب: اهل کلام و اجتهاد و فتوا:

هم­زمان با استیلای محدّثان بر محیط علمى و مذهبى شیعه در نیمۀ دوّم قرن سوّم و قسمت عمدۀ قرن چهارم، دو شخصیت بزرگ علمى در میان فقهای شیعى پدیدار شده‌اند که هر یک داراى روش فقهى خاصّى بوده‌اند. این دو عبارتند از:

1- ابن ابى عقیل، ابو محمّد حسن بن على بن ابى عقیل العمانی الحذّاء، دانشمند نیمۀ اوّل قرن چهارم، نگارندۀ اثر فقهى مشهورى به نام «المتمسّک بحبل آل الرّسول» که در قرن‌هاى چهارم و پنجم از مشهورترین و مهمّ‌ترین مراجع فقهى بوده و بندهایى از آن در مآخذ فقهى متأخّرتر نقل شده است. [151]

2- ابن الجنید، ابو على محمّد بن احمد بن الجنید الکاتب الاسکافى، دانشمند میانۀ قرن چهارم، نگارندۀ «تهذیب الشّیعه لأحکام الشّریعة» و «الاحمدى فى الفقه المحمّدی».[152]

نقطۀ مشترک در روش فقهى این دو، استفاده از شیوۀ استدلال عقلى است. کار این دو به نوعى ادامۀ فقه تحلیلى و تعقّلى دورۀ حضور امامان (علیهم السلام) بوده، و نخستین دورۀ فقه اجتهادى شیعى به صورت مجموعه‌اى مدوّن و مستقلّ از حدیث و جدا از آن، ولی بر اساس آن و در چارچوب آن، به شکل تفریع فروع از اصول به کمک استدلال عقلى و إعمال فکر و اجتهاد و نظر، شمرده مى‌شود. این دو شخصیت با آن که هر یک، داراى روش و خطّ مشى متفاوت بوده‌اند، لکن در بسیارى موارد در تصمیم گیرى‌­هاى حقوقى به نتیجۀ واحدى رسیده و نظر مشترکى اتّخاذ نموده‌اند؛ از این رو در مآخذ فقهى معمولاً با عنوان «قدیمین» به آرای فقهى آنان اشاره مى‌شود.[153]

در هر صورت کار تدوین و تبویب و ترتیب مستقلّ مجموعۀ فقه شیعى، و جدا کردن آن به صورت دانشى کاملاً مجزّا و ممتاز از حدیث، براى نخستین بار در این دوره و به وسیلۀ این دو دانشمند بزرگ انجام گرفت.[154]

ج: اهل اعتدال:

در همین دوره، گروهی از فقیهان صاحب فتوا در مراکز علمى شیعه بوده‌اند که گرچه همانند اجتهاد به سبک مکتب قدیمین عمل نکرده و فقه را به صورت کاملا مستقلّ از متون روایت، و بر اساس تحلیلات دقیق حقوقى تلقى نمى‌کرده‌اند، لکن از روش محافظه‌کارانه و مقلّدانه و سنّت گراى اهل حدیث نیز پیروى نمى‌نموده و در مسائل فقهى به نظر و اجتهاد قائل بوده‌اند و به اختصار از مکتبى متوسّط میان دو گرایش ذکر شدۀ فوق پیروى مى‌کرده‌اند. اجتهاد در این مکتب به شکل استخراج احکام جزئى‌تر از قواعد عمومى حدیثى، یا انتخاب یکى از دو طرف یا چند طرف در مورد تعارض اخبار با یکدیگر انجام مى‌گرفت. روشن است که تصمیم گیرى­ها در این مورد همواره با یک دیگر برابر نبود و همین مطلب به این مکتب فقهى، نوعى تحرّک ملایم و معتدل مى‌بخشید که گاه در مورد برخى از مسائل مورد ابتلا، شدیدتر و جدى‌ترى مى‌شد. مسئله عدد در مورد ماه رمضان (یعنى این بحث که آیا تعداد روزهاى ماه رمضان مانند همۀ ماه‌ها تابع شرائط نجومى است یا داراى یک میزان ثابت و تغییر ناپذیر است) از جملۀ این مسائل بود که دانشمندان این مکتب در موضوع آن اختلاف نظر داشتند و رساله‌های متعدّدى در ردّ یک دیگر و انتقاد از نظر مخالف خود پرداخته‌اند.[155]

مهمّ‌ترین شخصیت‌هاى این گرایش متوسّط که از آراء آنان در برخى متون فقهى، یاد شده عبارتند از:

1- على بن بابویه قمى (م 329ق). 2- ابو الفضل محمّد بن احمد الصّابونى الجعفى، صاحب الفاخر (نیمۀ اوّل قرن چهارم). 3- جعفر بن محمّد بن قولویه قمى (م 369ق). 4- محمّد بن احمد بن داود بن على قمى (م 368ق).[156]

  1. شيخ مفيد (م 413ق) و شاگردانش؛ نظير سيّد مرتضى (م 436ق). [157]

شيخ مفيد در فقه نه مانند شیخ صدوق، جمود بر نصوص روایات داشت و نه چون ابن جنید، در تفریع و استدلال، توسعه می داد، بلکه حد وسطی را رعایت می کرد که از لابه­لای کتاب «المقنعة» او پیدا است. سید مرتضی نیز در عقل گرایی، معتدل و در مخالفت با محدثان و اخباریان، همچون استادش شیخ مفید بود، با این حال اختلاف نظرهایی با او داشت که نشانگر اجتهاد قوی او در اصول و فروع است.[158]

ويژگى‌هاى دوره سوم فقه شیعه

دوره سوم فقه شیعه ویژگی­هایی دارد که در ذیل ذکر می شود:

  1. شکوفایی اجتهاد شیعه همزمان با پایان یافتن دوره نصوص یا دوره حضور امام.[159]
  2. ظهور سه گرایش مختلف در میان فقهای امامیه: الف: گرایش اهل حدیث که نمایندۀ آن کسانی؛ مانند شیخ کلینی و شیخ صدوق بودند؛ ب: گرایش اهل کلام و اجتهاد و فتوا که نمایندۀ آن کسانی؛ مانند قدیمین؛ یعنی ابن ابی عقیل و ابن جنید بودند؛ ج: گرایش صاحبان مکتب اعتدال و واسطه که کسانی؛ مانند علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق) و شیخ مفید نمایندۀ آن بودند.[160]
  3. انقطاع حرکت اهل حدیث پس از تقریباً یک قرن و استمرار حرکت تکاملی اهل فتوا و اجتهاد از قدیمین تا سید مرتضی، در حالی که این دو حرکت همزمان با هم آغاز شده بودند.[161]
  4. عرضه كتب فقهى به صورت تبويب شده، و‌ غالباً در محدودۀ روايات و با استفاده از الفاظ روايت؛ البتّه گاه به صورت مبسوط، همراه با ذكر متن روايات و اسناد آن؛ مانند «كافى» شيخ كلينى و «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق، و گاه با حذف اسناد بلكه با تقطيع متن روايات و اقتصار روايت بر مورد فتوا؛ مانند كتاب «شرايع» علی بن بابويه و كتاب­هاى «هدايه» و «مقنع» از شيخ صدوق.[162]
  5. اين دوره آغاز تدوين اصول فقه به حساب مى‌آيد؛ نخست شيخ مفيد رساله‌اى به نام «التذكرة باصول الفقه» نوشت، آن گاه شاگردش سيّد مرتضى كتاب مشروح ترى در اصول فقه به نام «الذريعة الى اصول الشريعة» را تدوين كرد.[163]
  6. اين دوره آغاز تدوين فقه مقارن نيز محسوب مى‌شود؛ به اين صورت كه موارد مورد اختلاف مسائل فقهى شیعه با مذاهب ديگر نيز ذكر مى‌شد. در اين ارتباط شيخ مفيد كتاب «الإعلام» و سيّد مرتضى كتاب­‌هاى «الإنتصار» و «الناصريات» را تدوين كردند.[164]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره سوم

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره سوم، عبارتند از:

  1. حوزه قم و ری:

حوزه قم و ری، پایگاه اهل حدیث بود.[165] از بزرگان اين مدرسه مى‌توان به «شیخ صدوق» اشاره كرد. اين مدرسه، مدرسه‌اى توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آن جا كه سفير ناحيۀ مقدّسه امام زمان (علیه السلام)، جناب حسين بن روح نوبختى، كتاب التأديب خود را به قم مى‌فرستد و به گروهى از فقهاى آن‌جا مى‌نويسد: « به محتواى اين كتاب نظر افكنيد، آیا چیزی مخالف دیدگاه­های شما وجود دارد؟».[166]

  1. حوزه بغداد:

حوزه بغداد، مرکز فعالیت علمی کلینی، ابن قولویه، شیخ مفید و سید مرتضی بود.[167]

دورۀ چهارم فقه شیعه

دوره مرجعیت «شيخ طوسى»، چهارمین دوره از ادوار فقه محسوب می شود. این دوره، از سال 436 قمری تا سال 460 قمری (سال رحلت شیخ) به مدت 24 سال ادامه داشت.

محمّد بن حسن طوسى، معروف به شيخ الطّائفه، در سال 385 قمری متولد و در سال 408 قمری؛ یعنی در 23 سالگی از خراسان به بغداد مهاجرت کرد. در بغداد پنج سال نزد شيخ مفيد شاگردی کرد و پس از او به حلقه شاگردان سید مرتضی ملحق شد. سيّد بیش از همه بدو عنایت داشت و هر ماه دوازده دینار برای او مقرر داشته بود. پس از ارتحال سيّد مرتضى، زعامت شیعیان و پيروان مكتب اهل بيت (علیهم السلام) به او منتقل شد. شیخ طوسی، 24 سال زعامت شیعه را به عهده داشت که نیمی از این مدت در بغداد سپری شد، تا این که در سال 448 قمری، «طغرل بیک» نخستین پادشاه سلجوقی وارد بغداد شد و آتش فتنه و آشوب میان شیعه و سنی بالا گرفت. به فرمان او کتابخانه بزرگ شیعه که مشتمل بر هشتاد هزار کتاب بود و شیخ طوسی از آن بهره می برد، به آتش کشیده شد.[168] با ناامن شدن بغداد و تهديد شيخ طوسى،[169] آن فقيه بزرگ در سال 448 هجرى مجبور به مهاجرت به نجف اشرف شد و در آن جا حوزۀ علميّه تأسيس نمود.[170]

شيخ طوسى با مهارت در علوم مختلف اسلامى از جمله تفسير، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه‌اى را در فقه اسلامى ايجاد كرد.[171] شیخ طوسی بیش از دو استادش شیخ مفید و سید مرتضی در فقه و علوم وابسته به آن؛ مانند اصول و رجال و حدیث متمحّض بود و توانست اقتدار فقه شیعه را در برابر فقه اهل سنت به خوبی نشان دهد، به گونه ای که فقیهان اهل سنت، فقه شیعه را به رسمیت بشناسند؛ همان طور که پیش از او شیخ مفید و سید مرتضی، کلام شیعه را غنا بخشیده و اقتدار آن را نشان داده بودند.[172]

شيخ طوسى در آغاز، كتاب فقهى خود، «النهاية» را همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روايات و بدون تفريعات گسترده نوشت، ولی بعد، كتاب «المبسوط» را نوشت و با این کار خود، كتب فقهى را از شيوۀ مرسوم كه به صورت تدوين نصوص بود، تغيير داد و به شکل اجتهادی و افزودن فروعات تازه‌ درآورد. در همۀ اين فروعات، به طور كامل از استدلال به روايات و قواعد اصول عقلى استفاده نمود.

وى در مقدّمۀ كتاب المبسوط آورده است: «پيوسته مخالفان شیعه، ما را تحقير كرده و مى‌گويند: آنها فروعات و مسائل اندكى در فقه دارند و ادّعا مى‌كنند كسانى كه به قياس و اجتهاد (به معناى خاص نزد اهل سنّت) عمل نمى‌كنند، نمى‌توانند تكثير مسائل نمايند و بر اساس اصول كلّيّه، تفريع فروع كنند. البته این نشانه بی خبری آنها از مذهب ما و کمیِ تأمل آنها در اصول ما است. اگر آنها در اخبار و فقه ما نظر می کردند، می فهمیدند که عمده مسائلی که ذکر می کنند در اخبار ما موجود و از ناحیه ائمه ما (علیهم السلام) منصوص است؛ امامانی که سخن آنها چون سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) حجت است. هر مسئله و هر فرعی که آنها (اهل سنت) در کتاب­های خود افزوده اند، ریشه­اش در اصول ما است، ولی نه بر اساس قیاس ظنی، بلکه به طریقی که علم به حکم پیدا شود»، سپس مى‌افزايد: «من از گذشته به انجام اين كار علاقه‌مند بودم، ولى موانع و مشاغل متعدّد مرا باز می داشت و البته عدم رغبت طایفه امامیه نسبت به این مباحث نیز همواره انگیزه مرا ضعیف می کرد. علت عدم توجه امامیه به این جهت بود که آنها اخبار فراوانى در اختيار داشتند و در مسائل، از الفاظ صريح و روايات بهره مى‌بردند، به گونه‌اى كه اگر كسى آن الفاظ را تغيير مى‌داد و از لفظ ديگرى به جز روايت، براى رساندن مقصود خويش بهره مى‌گرفت، تعجب مى‌كردند؛ از اين رو، نخست من كتاب «النهاية» را به همان شيوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن این كتاب (المبسوط) به شيوه تازه، شگفت زده نشوند…».[173]

‌اين كلمات شيخ در «المبسوط» به خوبى نشان مى‌دهد كه وى براى انتقال از دورۀ سوم فقه، به دورۀ چهارم، كار بزرگى انجام داد و تحوّل عظيمى به وجود آورد. این کار بزرگ و تحول عظیم به برکت احاطه علمی و گستردگی معلومات و کوشش­های شیخ طوسی بود که هم، وارث مکتب اهل حدیث و هم، وارث مکتب اهل کلام و اجتهاد بود. نقاط قوت محدثان و اهل کلام و فتوا در آثار او هویدا است. دوره شیخ، دوره ای پرثمر است که تأثیرات آن تا زمان محقق و علامه حلّی قابل بررسی است. تأثیر شیخ بر متأخران به قدری زیاد بود که فقیهان متأخر، مرعوب شخصیت علمی او شدند، به طوری که در برابر عظمت علمی او جرأت مخالفت پیدا نمی کردند، یا به حقیقت چیز تازه­ای برای گفتن نداشتند. تا حدود یک قرن پیش، هرگاه فقها به طور مطلق، «شیخ» می گفتند، مقصودشان شیخ طوسی بود و اگر «شیخان» می گفتند، مقصودشان شیخ مفید و شیخ طوسی بود. در هر صورت باید او را پایه گذار فقه متکامل و عصر وی را عصر تحوّل در عرصۀ فقاهت و اجتهاد‌ دانست.[174]

فقهای دوره چهارم فقه شیعه

در دوره چهارم، علاوه بر شیخ طوسی، فقیهان برجسته دیگری نیز حضور داشتند که در این جا به اختصار به معرفی آنان می پردازیم که در زمان حیات شیخ، وفات یافتند، امّا فقهایی که پس از وفات شیخ در قید حیات بودند در دوره بعد معرفی می شوند؛ زیرا نقش آفرینی آنها بعد از شیخ می توانست مبدء تحول در فقه باشد.

  1. ابو الصلاح حلبی (م 447ق):

ابو الصلاح حلبی کتابی به نام «الکافی فی الفقه» دارد که حایز اهمیت است و ابتکارهایی در آن به چشم می خورد. شهید ثانی وی را «خلیفة المرتضی فی البلاد الحلبیة» خوانده است. او از شاگردان سلّار نیز بوده است.[175]

  1. سلّار (سالار) بن عبد العزیز دیلمی (م 448ق):

از آثار سلّار در فقه، «المراسم العلویة» و «الأحکام النبویة»، و در اصول فقه «التقریب» را می توان نام برد. محقق حلّی در مقدمه «المعتبر» از او و ابوالصلاح و ابن برّاج به عنوان «اتباع الثلاثة» نام می برد؛ یعنی تابعان شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی.[176]

  1. ابوالفتح کراچکی (م 449 ق):

کراچکی از شاگردان مفید و مرتضی و طوسی بود. مدتی در مصر و مدتی در حلب و دمشق و طرابلس به سر برد و در صور از دنیا رفت. کتاب «کنز الفوائد» او، اثری معروف است که به صورت کشکولی نوشته شده و در اندک مواردی به مسائل فقهی پرداخته است.[177]

ويژگى‌هاى دوره چهارم فقه شیعه

دوره چهارم فقه شیعه، دارای ویژگی­هایی است که آن را از دوره­های قبل از خود متمایز نموده است. این ویژگی ها عبارتند از:

  1. نگارش جديد مسائل فقهى:

مرحوم شيخ طوسى، سنّت گذشتگان را در تدوين كتب فقهى كنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول كلى به تفريع فروعات پرداخت و از تقيّد به متن روايت (نه محتواى آن) در تدوين مسائل فقهى خارج شد و با تألیف کتاب «المبسوط»، فصل تازه‌اى را در تدوين كتب فقهى اماميّه، باز كرد.[178]

  1. توجّه به مسألۀ فقه مقارن به صورت گسترده‌تر:

هر چند پيش از شيخ طوسى كتاب­هايى در فقه مقارن نوشته شده بود، ولى وى با نوشتن كتاب «الخلاف» به طور گسترده­ترى وارد اين عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب اماميّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد.[179] شیخ، علاوه بر نقل اقوال مختلف در این کتاب، به بررسی و موازنه علمی میان آنها پرداخته است. این کار وی، تکمیل کار سید مرتضی در «الإنتصار» و شیخ مفید در «الإعلام» است.[180]

  1. ورود «اجماع» به ادلّه فقه:

تا زمان سيّد مرتضى، اماميّه در مسائل فقهى به «اجماع» استدلال نمى‌كرد و تنها اهل سنّت از آن بهره مى‌گرفت، ولى از زمان سيّد مرتضى و مخصوصاً از عصر شيخ طوسى، اجماع نزد اماميّه به عنوان يكى از ادلّه، مورد پذيرش قرار گرفت، هر چند حجيّت آن را از راه «لطف» و مانند آن مى‌دانستند.[181]

  1. ورود گستردۀ «علم اصول فقه» به عرصۀ فقه:

شيخ طوسى با نوشتن كتاب ارزشمند و مهم خود به نام «عُدّة الاصول» عرصۀ جديدى را در علم اصول گشود. اين كتاب، سال­ها به عنوان كتاب درسى در حوزه‌­هاى علميّه اماميّه مورد استفاده قرار گرفت. مرحوم سيّد مهدى بحر العلوم (م 1212) دربارۀ اين كتاب مى‌نويسد: «اين كتاب، بهترين كتابى است كه در علم اصول نوشته شده است».[182]

از ثمرات مهم اين اثر، اثبات حجيّت خبر واحد‌ است؛ زيرا پيش از شيخ طوسى، ادعاى اتّفاق مى‌شد كه جز به خبر قطعى نمى‌شود عمل كرد، ولى شيخ طوسى نخستين كسى است كه اثبات كرد، اخبار آحاد -اگر راويانش افراد موثّقى باشند- حجيّت دارد و ادعا كرد كه عمل اصحاب به روايات، همين گونه بوده است.[183]

  1. فراهم شدن ديگر عناصر لازم براى استنباط احكام:

شيخ طوسى افزون بر تدوين كتابى در علم اصول، با تدوين كتاب­هاى رجالى و موسوعات حديثى، خدمت بزرگى به فقها در مسير استنباط احكام كرد. در رجال، از چهار کتاب اصلی این فن، سه کتاب به قلم شیخ طوسی است که عبارتند از: «الرجال» که در آن ده هزار از رجال به ترتیب طبقات معرفی شده اند؛ «الفهرست» در معرفی اصحاب امامیه و صاحبان اصول و کتب، و «اختيار معرفة الرجال» که تلخیص رجال کشّی است؛ زیرا اصل کتاب کشّی به دست ما نرسیده است. دو موسوعۀ حديثى وى نيز «تهذيب الأحکام» و «استبصار» نام دارد که دو کتاب از کتب اربعه شیعه است.[184]

دورۀ پنجم فقه شیعه

دوره پنجم فقه شیعه از وفات شیخ طوسی در سال 460 قمری آغاز و تا ظهور ابن ادریس و تألیف کتاب «السرائر» در سال 588 قمری ادامه می یابد. این دوره، بر خلاف دوره قبل که دوره تحول در علم فقه بود، دوره رکود و توقف و تقلید در علم فقه، نامگذاری شده است. علل و اسباب این رکود، موارد ذیل معرفی شده است:

  1. عظمت و ابهت علمی شیخ طوسی:

به سبب عظمت علمى شيخ طوسى، ابّهتى از وى در ميان فقهاى اماميّه به وجود آمد كه تا سال­ها، فقيه مستقلّى كه بتواند بر خلاف نظرات شيخ فتوا دهد، يافت نشد. قداست علمى او سبب شد تا بيش از صد سال كمتر كسى جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد، به طوری که اعتراض به شیخ، اهانت به او تلقی می شد. فقهايى كه پس از وى كتابى مى‌نوشتند، مرجع علمى آنها كتاب­هاى شيخ بود و همان را به بيانى ديگر نقل مى‌كردند.[185] البته برخی فقیهان در این دوره، باب نقد و مناقشه در آرای شیخ طوسی را باز نگاه داشته بودند؛ مانند سدید الدین حمصی و سید ابن زهره که باید حساب آنها را از دیگر فقیهان جدا کرد، امّا کوشش های آنان برای شکستن فضای تقلید که بر حوزه­های شیعه حاکم بود، چندان کارگر نیفتاد.[186] محقق حلّی، رسماً فقیهان این دوره را «مقلّده» خوانده است. منظور او تقلید از روش و آراء و انظار شیخ است به گونه ای که حریّت در اجتهاد از دست برود.[187]

  1. فشار و سرکوب شیعه از جانب حاکمان سنّی مذهب:

برخى از نويسندگان معتقدند: سبب ديگر ركود در اين دوره، وجود جوّ عظيم تبليغاتى عليه شيعيان و قتل و غارت آنان بود. اين يورش­ها از زمان شيخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بويه خارج گرديد و «طغرل بیک» كه حاكمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن ديار تسلّط يافت. وى به قتل و غارت شيعيان پرداخت و حتّى كتابخانۀ شيخ طوسى را نيز به آتش كشيد. در سال 579 هجرى نيز صلاح الدين ايّوبى در حلب بر شيعيان شمشير كشيد و آنها را وادار به پذيرفتن مذهب اهل سنّت و عقيدۀ اشاعره كرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، كسى حق خطابه و تدريس ندارد. وى در مصر نيز با شيعيان به همين شيوه عمل كرد. طبيعى است كه در چنين جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوری­هاى فقهى از عالمان گرفته شود.[188]

  1. انتقال حوزه علمیه از بغداد به نجف:

حوزه بغداد، ریشه دار و پر از رجال علمی شیعی و سنی بود. شیخ طوسی در این حوزه مجال و موقعیت خوبی برای کار علمی داشت و می توانست ابداعات و ابتکارات خود را به خوبی منعکس کند، ولی حوزه نجف، حوزه ای نوپا با شاگردانی جوان و به دور از فضای مناقشه و بحث و ایراد بود و نمی توانست پا به پای شیخ طوسی حرکت کند.[189] شهید صدر در این باره می گوید: «وقتی شیخ از شاگردان خود و حوزه بغداد جدا شد و در نجف، حوزه جدیدی را پایه گذاری کرد، تنها فرزندان و تعدادی از مجاوران حرم علوی و برخی مشتاقان از حلّه و نقاط نزدیک، گرد او جمع شدند و تاریخ نشان نمی دهد که در این هجرت جز یکی دو نفر، کسی از حوزه بغداد همراه او شده باشد…، بنابراین، طبیعی است که حوزه نجف نتواند تحوّل عظیمی را که شیخ در فقه و اصول رقم زده بود، استمرار بخشد. حوزه بغداد نیز که مایه­های علمی بیشتری داشت، از وجود شیخ خالی شده بود و نمی توانست منعکس کننده افکار او باشد. پس باید تا بلوغ حوزه نوپا به سطح افکار شیخ، مدّتی سپری می شد و دوره رکود صد ساله پیامد همین امر بود…».[190]

فقهای دوره پنجم فقه شیعه

هر چند دوره پنجم، دوره رکود فقه شیعه بوده است، ولى در اين دوره نيز جمعى از فقها -هر چند اندک-، مشعل فروزان فقه اهل بيت (عليهم السلام) را روشن نگاه داشتند. برخى از فقهاى اين دوره عبارتند از:

  1. قاضى عبد العزیز بن برّاج حلبی طرابلسى (م 481ق):

قاضى ابن برّاج، از خصّیصان شیخ طوسی به شمار می آمد. شیخ او را به بلاد شام -که وطنش بود- فرستاد و بیست سال در طرابلس قاضی بود. ابن برّاج به همراه شیخ طوسی در محضر سید مرتضی حاضر می شد و سید به او هشت دینار شهریه می داد. از تألیفات او در فقه است: المهذّب، الجواهر فی الفقه و شرح جمل العلم و العمل.[191] نقد آرای شیخ در برخی از آثار قاضی؛ مانند المهذّب به چشم می خورد.[192]

  1. أبو على طوسى، فرزند شيخ طوسى (م حدود 515 ق)، صاحب شرح النهایة.[193]
  2. فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م 548 ق) نويسندۀ تفسير ارزشمند «مجمع البيان». وى آراى فقهى خود را ذيل آيات الأحکام در همان کتاب تفسير خود آورده است. از دیگر تألیفات او کتاب «العمدة فی اصول الدین، و الفرائض و النوافل» است.[194]
  3. أبو جعفر محمّد بن على طوسى معروف به «ابن حمزه» (م حدود 550 ق). کتاب فقهى او «الوسيلة الى نيل الفضيلة» نام دارد.[195]
  4. قطب الدين راوندى (م 573 ق) مؤلّف کتاب «فقه القرآن» که در موضوع خود؛ یعنی آیات الأحکام، نخستین اثر محسوب می شود.[196]
  5. أبو المکارم حمزة بن على بن أبو المحاسن، معروف به «ابن زهره» (م 585 ق) کتاب معروف او در فقه و اصول، «غنية النزوع الی علمی الأصول و الفروع» نام دارد. بخش فقه آن کامل و گسترده و حاوی استدلال­های متین است. ابن زهره اهل حلب بود. هرگاه در اصطلاح فقها «حلبیان» گفته می شود، مقصود، او و ابوالصلاح حلبی است و هرگاه «حلبیون» گفته شود، مقصود، آن دو، به علاوه ابن برّاج است.[197]
  6. احمد بن علی طبرسی، صاحب کتاب معروف «الإحتجاج»‌ (م 588 ق)، که کتاب «الکافی فی الفقه» را نگاشت که البته نباید آن را با کتاب ابوالصلاح حلبی اشتباه گرفت.[198]
  7. سدید الدین حمّصی رازی (م حدود 600 ق)، صاحب «المصادر فی اصول الفقه» و «المنقذ من التقلید و المرشد الی التوحید».[199]

ویژگی­های دوره پنجم فقه شیعه

ویژگی­های دوره پنجم فقه شیعه، عبارت است از:

  1. ركود علمى در فقه و تقليد از آثار شيخ طوسى.[200]
  2. به تبع شيخ طوسى، در اين دوره به علم اصول توجّه ويژه‌اى شد و از عنصر عقل در استدلالات، بهره بيشترى گرفته شد و ابن زهره، بخشى از كتاب «غنية النزوع» را به علم اصول اختصاص داد. وى در عرصه‌هاى مختلف به طور روشن بر عقل اعتماد كرد. همچنين سديد الدّين حمصى (م 588ق) نيز كتابى به نام «المصادر فى اصول الفقه» نوشت.[201]
  3. توجّه به فقه القرآن که به طور ضمنی در تفسیر مجمع البيان و به طور مستقل در تألیف قطب الدين راوندى نمایان شد.[202]
  4. گرایش به تدوین کتاب­های غیر فقهی در میان فقها؛ مانند «مجمع البیان» مرحوم طبرسی در تفسیر قرآن، «المناقب» و «معالم العلماء» ابن شهر آشوب مازندرانی (م 588ق) که اولی در بیان مناقب و فضائل معصومان (علیهم السلام) و دومی در فهرست کتب شیعه و نام­های مصنفّان آن است.[203]

دورۀ ششم فقه شیعه

از زمان تدوین کتاب «السرائر» در سال 588 قمری توسط ابن ادریس حلّی تا زمان تدوین کتاب «الفوائد المدنیة» به دست مرحوم امین استرآبادی در سال 1030 قمری، دورۀ ششم فقه شیعه محسوب می شود.[204]

پس از آن که سال­ها افکار شيخ طوسى بر فقه شيعه سايه افکنده بود و به سبب نفوذ فوق العادۀ علمى شيخ، کسى به طور جدّی و گسترده با وى مخالفت نمى‌کرد، در اواخر قرن ششم، راه نقد افکار وى گشوده شد و نشاط فقاهت و اجتهاد بار ديگر به جمع فقها بازگشت. اين حرکت تا قرن يازدهم (عصر سيطرۀ اخباری ها) ادامه يافت.[205]

هر چند عالمانى؛ چون سديدالدّين محمود بن على حمصى رازى (م 583ق) و ابن زهرۀ حلبى (م 585ق)، کم و بيش به نقد افکار شيخ پرداختند، ولى پرچمدار اين نهضت که به طور گسترده وارد اين عرصه شد، محمّد بن ادريس حلّى (م 598ق) است.[206] ابن ادريس با تألیف کتاب «السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى» و نقد افکار علمى شيخ طوسى، خدمت بزرگى به اجتهاد و فقاهت کرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشيد.

ابن ادريس به صراحت در السرائر مى‌گويد: «من جز از دليل روشن و برهان آشکار، از کسى تقليد نمى‌کنم».[207]

او طريق صحيح در اجتهاد و فقاهت را چنين بيان مى‌کند: «طريق صحيح نزد من، عمل به کتاب خدا، سنّت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) که به نحو متواتر رسيده باشد، و اجماع، است. اگر اين سه راه نبود، آن چه که محقّقان مى‌توانند در مسائل شرعى بدان اعتماد کنند، تمسّک به دليل عقل قطعى است؛ زيرا در اين صورت مسائل شرعى بر اساس دليل عقلى بقا يافته و به دليل عقل موکول شده است».[208]

ابن ادريس- بر خلاف شيخ طوسى- به اخبار آحاد اعتماد نداشت.[209]

بعد از ابن ادریس، حرکت رو به رشد اجتهاد و فقاهت، به وسيلۀ جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلّى، معروف به «محقّق حلّى» (م 676ق) ادامه يافت و از بالندگى و فروزندگى فوق العاده‌اى برخوردار شد.[210]

در فقه هرگاه به طور مطلق «محقّق» گفته شود، محقّق حلّى مقصود است و در فضل و دانش او همين بس که کتاب «شرايع الإسلام» وی از زمان تأليف تا نزدیک به زمان ما، کتاب درسى حوزه‌­هاى علميّۀ اماميّه بوده و شروح فراوانى بر آن نوشته شده است.[211] از کتاب­هاى ديگر وى مى‌توان به «المختصر النافع فی فقه الإمامیة»[212] و «المعتبر فی شرح المختصر» اشاره کرد.

محقّق حلّى به تهذيب آراى شيخ پرداخت و آنها را در چارچوب روشنى عرضه کرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادريس به دفاع از مکتب شيخ طوسى پرداخت.[213] از مهم­ترين اقدامات محقّق، ترتيب فقه و تهذيب ابواب آن بود. وى در تقسيم فقه، ابتکارى به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ايقاعات و احکام تقسيم کرد.[214]

حاصل آن که با تلاش­ها و کوشش­های فقهای شیعه در دوره ششم، می توان این دوره را عصر تجديد حيات فقهى اهل بيت (عليهم السلام) یا عصر نهضت مجدّد مجتهدان نامید.‌

فقهاى دورۀ ششم فقه شیعه

دورۀ ششم فقه شیعه، شاهد فقهاى برجسته و ارزشمندى در تاريخ فقاهت اماميّه است که به فقه، رشد و بالندگى خاصى بخشيدند. افزون بر «ابن ادريس» و «محقّق حلّى» که از آنها نام برده شد، برخى ديگر از فقهاى برجسته اين دوره عبارتند از:

  1. سید رضی الدین علی بن موسی بن طاووس، صاحب إقبال الأعمال (م 664ق):

آل طاووس از خاندان­ معروف شیعه در حِلّه بودند. از آن جا که جدّ آنها خیلی زیبا بود، به طاووس شهرت یافتند. عنوان «ابن طاووس» به طور مطلق و نیز ابن طاووس در ادعیه و زیارات، منصرف به رضی الدین است.[215] بیشتر تألیفات سید بن طاووس درباره ادعیه و زیارات و معارف می باشد. ابن طاووس در قسمتى از کتاب اجاز‌اتش[216] تنها اثر فقهى خود را «غياث سلطان الورى لسكان الثرى»[217] معرفی نموده و علت خوددارى از تصنیفات بیشتر در فقه و عدم ورود به عرصه فتوا و پاسخ به استفتائات فقهی را، خطیر بودن امر فتوا و عظمت مسئوليت آن و احتمال اشتباه ذكر نموده است.[218]

  1. جمال الدین احمد بن موسى بن جعفر بن طاووس، (م 673ق):

عنوان «ابن طاووس» در فقه و رجال، منصرف به «احمد بن طاووس» است.[219] وی در زمينۀ فقه، دورۀ شش جلدى «بشرى المحقّقين» و دورۀ چهارجلدى «الملاذ» را تدوين کرد،[220] ولى متأسّفانه امروز هيچ يک از اين دو در اختيار ما نيست.[221]

  1. أبو منصور جمال الدين حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلّى معروف به علّامۀ حلّى (م 726ق):

هنگامى که در فقه اماميّه، «علّامه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علّامۀ حلّى است.[222] از او و محقق حلّی در فقه، تعبیر به «فاضلان» می شود.[223] وی بر شيوۀ استادش محقّق حلّى در فقه تأکيد ورزيد، ولى از خود نيز ابتکاراتى نشان داد. علّامۀ حلّى به فقه، به ويژه معاملات، توسعه بخشيد و بيش از گذشتگان به قواعد اصولى استناد جست. از کتاب‌­هاى مهم او، «منتهى المطلب»، «مختلف الشيعة»، «تذکرة الفقهاء»، «قواعد الأحکام» و «تحریر الأحکام» است. در اثر فضل و تدبیر علامه، سلطان محمد خدا بنده، پادشاه مغول، تشیع اختیار کرد و بدین ترتیب فضای مناسبی برای فعالیت دانشمندان شیعه فراهم شد. علامه در ایامی که ملازم سلطان بود، مدرسه سیاری تشکیل داده بود که برخی تألیفات او حاصل فعالیت­های علمی او در این سفرها است.[224]

  1. فخر المحقّقين محمّد بن حسن حلّى (م 771ق):

وى فرزند علّامۀ حلّى و مؤلّف کتاب «ايضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد» است. این کتاب، شرح قواعدِ پدر بزرگوارش است.[225] همچنین در اصول، «شرح مبادی الأصول» از آثار او است.[226]

  1. محمّد بن مکى عاملى، معروف به شهيد اوّل (شهيد در 786ق):

او نيز از پيروان مکتب علّامۀ حلّى به شمار مى‌رود و خود نيز عالمى محقّق و متبحّر در فقه اسلامى بود. از معروف­ترین اساتید شیعی او «فخر المحققین» است. کتاب معروف «اللّمعة الدّمشقية» که متن کاملى از دوره فقه به شمار مى‌رود، قرن­ها است که با شرح شهيد ثانى به نام «الروضة البهية فى شرح اللّمعة الدّمشقية» کتاب درسى حوزه‌هاى علميّۀ اماميّه است. برخى ديگر از کتاب‌هاى معروف فقهى وى «ذکرى الشیعة فی احکام الشریعة»، «الدروس الشرعیة فى فقه الإمامية» و «البيان» نام دارد.[227]

  1. جمال الدين مقداد بن عبد اللّٰه سيورى حلّى، معروف به «فاضل مقداد» (م 826ق):

فاضل مقداد از فقهاى بزرگ اهل بيت (عليهم السلام) و جامع معقول و منقول و محدّث و متکلّم بود. او از شاگردان مبرّز شهید اول بوده است. مهم‌ترين آثار وى در فقه، کتاب: «التنقيح الرائع لمختصر الشرائع» (شرح مختصر النافع محقّق حلّى) و «کنز العرفان فی فقه القرآن» نام دارد.[228]

  1. احمد بن محمّد بن فهد حلّى، معروف به «ابن فهد حلّى» (م 841ق):

شيخ حرّ عاملى از وى با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهيزکار و داراى جلالت قدر ياد کرده است. مهم­ترين کتاب فقهى او «المهذّب البارع الی شرح النافع» نام‌ دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است.[229]

  1. على بن الحسين عاملى کرکى (م 940ق):

وى به نام «محقّق ثانى» و «محقّق کرکى» معروف است. او داراى کتاب­هاى فراوانى است که مهم­ترين کتاب فقهى او که بسيار مورد توجّه فقها است، «جامع المقاصد فى شرح القواعد» نام دارد.[230]

  1. زين الدّين بن على بن احمد عاملى، معروف به شهيد ثانى (شهيد در 966ق):

وى از بزرگان فقهاى شيعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقيق و جلالت قدر است. آن عالم بزرگ کتاب­هاى فراوانى نوشته است که مشهورترين آنها در فقه، «مسالک الأفهام فى شرح شرايع الاسلام» و «الروضة البهية فى شرح اللّمعة الدّمشقية» و «روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان» است.[231]

  1. احمد بن محمّد اردبيلى (م 993ق):

وى از سويى به جهت تحقيق و دقّت علمى به «محقّق اردبيلى» و از سوى ديگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبيلى» شهرت يافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به يادگار مانده است که يکى از آنها «مجمع الفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الأذهان» است که شرح کتاب ارشاد الأذهان علّامۀ حلّى است و مشتمل بر دورۀ کامل فقه همراه با دقّت و تحقيق است و ديگرى «زبدة البيان فى احکام القرآن» است که در آن به بررسى آيات الاحکام پرداخته است.[232]

  1. محمّد بن على بن حسين موسوى عاملى، معروف به صاحب مدارک (م 1009ق):

وى عالمى ارزشمند، محقّقى دقيق و جامع علوم مختلف بود. مهم­ترين کتاب فقهى وى «مدارک الأحکام فى شرح شرايع الإسلام» نام دارد.[233] «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» (شيخ حسن بن زين الدّين (م 1011)، فرزند شهید ثانی) از پيروان مکتب محقّق اردبيلى به شمار مى‌روند. اين دو تن نيز همچون محقّق اردبيلى در تمسّک و استدلال به روايات، سخت‌گير بودند و سند روايتى را مى‌پذيرفتند که عدالت راوى آن، با دو شاهد عادل تأييد شده باشد و شهادت يک عادل و يا متخصّص رجالى را در عدالت او کافى نمى‌دانستند.[234]

  1. بهاء الدین محمد بن حسین بن عبدالصمد عاملی، معروف به شیخ بهایی (م 1030ق):

شیخ بهایی شخصیتی جامع العلوم و الفنون محسوب می شود. از جمله اساتید او، پدرش شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی (از شاگردان مبرز شهید ثانی) و محقق کرکی را می توان نام برد. یکی از آثار فقهی او «جامع عباسی» است که اولین رسالۀ عملیۀ فارسی محسوب می شود. در اصول فقه نیز باید از کتاب «زبدة الأصول» او یاد کرد.[235]

  1. محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (م 1090ق):

وى معروف به محقق سبزواری و مؤلّف کتاب «کفاية الأحکام» و «ذخيرة المعاد فی شرح الإرشاد» است و شيوۀ اجتهادى و فقاهتى او نيز متأثّر از محقّق اردبيلى است.[236]

ويژگى‌هاى دورۀ ششم فقه شیعه

ويژگى‌هاى دورۀ ششم فقه شیعه عبارت است از:

  1. پایان عصر تقليد از گذشتگان به طور كامل.[237]
  2. تأليف فراوان متون فقهى:

در اين دوره فقها آثار ماندگارى در متون فقهى از خود به يادگار گذاشتند كه از مهم­ترين آنها مى‌توان به شرايع و قواعد و لمعه و جامع المقاصد و مجمع الفائدة اشاره كرد.[238]

  1. اهتمام به اصول فقه به شكل تازه ميان فقها:

از كتاب­هاى مهم اصولى در اين عصر مى‌توان به «معارج الأصول» محقق حلّى و «نهاية الوصول الى علم الأصول» علّامۀ حلّى اشاره كرد که تطور کمّی و کیفی مباحث اصول در این کتاب­ها آشکار است.[239]

  1. ابتكار تازه در ترتيب و تقسيم ابواب فقهى:

اين كار توسط محقّق حلّى صورت گرفت و فقه را به چهار قسم عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم نمود.[240]

  1. تدوين كتب و موسوعات رجالی جدید:

در این دوره کتب رجالی جدید که اقوال علمای رجال را به همراه تحلیل و تفسیری از مؤلف بیان می کرد، ظهور یافت که این نشانگر نوعی اجتهاد در علم رجال بود. از اين كتاب­ها مى‌توان به رجال علّامۀ حلّى و رجال ابن داوود (م 747ق)، اشاره کرد. موسوعات رجالی: «مجمع الرجال» قهبائی و «منهج المقال» میرزا محمد استرآبادی، نیز قابل ذکر است.[241]

  1. تدوين آيات الاحكام:

مقصود از «آيات الاحكام» بررسى آياتى از قرآن كريم است كه از آنها حكمى از احكام فقهى استفاده مى‌شود.[242] مهم­ترین اثر شیعی در آیات الأحکام از فاضل مقداد، با نام «كنز العرفان فی فقه القرآن» است،[243] پس از ایشان، محقّق اردبيلى نيز كتاب «زبدة البيان فی احکام القرآن» را در همين ارتباط نوشت. از کتاب­های دیگر در این زمینه می توان به «مسالک الأفهام فی شرح آیات الأحکام» اثر فاضل جواد[244] اشاره نمود.

  1. تدوين كتبى در قواعد فقهی:[245]

تدوین قواعد فقهی، نخست تا حدّی در کار علامه حلّی با تألیف «قواعد الأحکام»، آغاز و سپس در کار شهيد اوّل به نام «القواعد و الفوائد» به خوبی تجلی یافت و پس از آن با شرح و حاشیه نویسی کتاب شهید و ترتیب و تنظیم فاضل مقداد در «نضد القواعد الفقهيّه علی مذهب الإمامیة» و همچنین تألیف كتاب «فوائد القواعد» توسط شهيد ثانى، ادامه یافت.[246]

  1. توجّه به تدوين فقه حكومتى:

با تشكيل حكومت صفوى در ايران در ابتداى قرن دهم و رسميت يافتن شيعه، تحوّل ديگرى در فقه ايجاد شد؛ زيرا با دعوت پادشاهان صفوى از علما براى نظارت بر مسائل حكومت، فقه حكومتى شكل عملى به خود گرفت. مرحوم «محقّق كركى» (م 940ق) از كسانى بود كه در اين زمينه گام­هاى مهمّى برداشت و بحث­هايى؛ مانند ولايت فقيه و حدود آن، بحث خراج، مقاسمه، نماز جمعه، مسئله غنا و جوایز سلطان، مورد توجّه ويژه فقها قرار گرفت. در واقع از ابتداى قرن دهم، توجّه فقها از احكام و مسائل شخصى فراتر رفته و به فقه اجتماعى و حكومتى نيز معطوف گرديد.[247]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره ششم

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره ششم عبارتند از:

  1. حِلّه:

شهر حلّه در نزدیکی نجف، خاستگاه مردان بزرگی؛ چون ابن ادریس حلّی، ابن نمای حلّی، محقق حلّی، ابن طاووس حلّی، ابن سعید حلّی، ابن داوود حلّی، علامه حلّی، فخرالمحققین حلّی، فاضل مقداد حلّی و ابن فهد حلّی است. با آن که حمله مغول آفت بزرگی برای محیط­­ های علمی بود، ولی حوزه حله از شرّ آنان در امان ماند.[248] به گفته بعضی از محققان: «بسيارى از بزرگان اين عصر (دوره ششم) از حلّه برخاسته‌اند و اين شايد بدان جهت بود كه پس از اين که بغداد مركزيت خود را از دست داد، گروهى از اهل حلّه براى گرفتن امان، نزد هلاكو، فرمانده لشكريان مغول رفتند و هلاكو پس از آن كه به راست­گويى آنان اطمينان يافت اهل اين شهر را امان داد. در سایه اين امان، جلسات بحث و تدريس كلام و فقه در آن شهر داير شد».[249]

تدبیر و درایت علامه حلّی در شیعه شدن سلطان محمد خدابنده، خود می تواند عامل مؤثری در رونق حوزه حلّه در آن زمان، محسوب شود.[250]

  1. جبل عامل:

ریشه گرفتن تشیع در «جبل عامل» لبنان،[251] به برکت حضور ابوذر غفاری، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود که در طول قرون، تداوم یافت. شهید اول در «جزّین»[252] حوزه ای تشکیل داد. سپس در بعلبک[253] و کَرک[254] و جُبع،[255] حوزه های شیعی تأسیس شد. این حوزه­ها تا زمانی که عثمانیان بر شام تاختند (حدود 930ق)، فعّال بود، در آن زمان بار دیگر فشار بر شیعه افزون شد. در زمان شهید ثانی (سال 965ق) فشارها به اوج رسید و پس از آن کم­کم علمای جبل عامل به ایران مهاجرت کردند.[256]

دورۀ هفتم فقه شیعه

دورۀ هفتم فقه شیعه، از اوايل قرن يازدهم و با تألیف «الفوائد المدنیة» محمّد امين استرآبادى (م 1033ق)، آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم و وفات صاحب حدائق (1186ق) ادامه يافت. این دوره عصر ظهور حرکت «اخبارى‌گرى‌» نام گرفته است.

پس از قرن­ها رشد و بالندگى فقه اماميّه و بهره‌گيرى از قدرت عقل در استنباط و پيشرفت علم اصول و استفاده از آن در فقه، حرکت اخبارى‌گرى و ناديده انگاشتن عقل در طريق استنباط آغاز شد. اين حرکت در حالى شکل گرفت که نقش عقل در استنباط احکام شرعى توسط جمعى از محقّقان، از جمله محقّق حلّى بسيار برجسته شده و توسط پيروانش؛ صاحب مدارک، محقّق سبزوارى و صاحب معالم ادامه يافت. اخبارى‌گرى با تاخت‌وتاز به عقل و علوم عقلى آغاز شد و براى عقل هيچ وزن و جايگاهى را – نه در علوم عقلى و نه در علوم نقلى- قائل نبود[257] و بر اجتهاد و تقليد نيز خط بطلان کشيد و راه آن را خطا شمرد.[258] اخبارى­ها رجوع به روایات اهل بیت (علیهم السلام) را برای فقیه کافی می دانستند و به قرآن از دریچه اخبار می نگریستند و در اخذ اخبار سخت­گیری زیادی نداشتند.[259] همین صفات باعث شد تا آنها را «اخباری» بنامند.[260]

پرچمدار اين حرکت محمّد امين استرآبادى بود که افکارش را در کتاب الفوائد المدنيّه -که به هنگام اقامتش در مدينه آن را تدوين کرد- گردآورى نمود.[261]

خلاصه افکار او چنين است:

  1. ظواهر کتاب اللّٰه حجيّتى ندارد، مگر آياتى که توسط معصومان (عليهم السلام) تفسير شده باشد.
  2. در مسائل اصولى، حکم عقل حجيّت ندارد و هيچ ملازمه‌اى ميان حکم عقل و نقل نيست.
  3. اجماع مطلقا، چه اجماع محصّل و چه منقول، فاقد حجيّت است.
  4. همۀ روايات «کتب اربعه»،[262] قطعى الصدور است؛ لذا فقيه نيازى به بررسى اسناد آنها ندارد.
  5. اگر در مورد موضوعى؛ مانند دخانيات، حکمى از کتاب و سنّت وارد نشده باشد، در ارتباط با آن موضوع توقّف کرده و دربارۀ آن حکمى صادر نمى‌کنيم، البتّه در مقام عمل به احتياط روى مى‌آوريم.[263]

هر چند بنيانگذار مکتب اخبارى را محمّد امين استرآبادى دانسته‌اند، ولى برخى معتقدند از سخنان وى برمى‌آيد که او تحت تأثير استادش ميرزا محمّد‌ استرآبادى (م 1028ق) بود.[264] محمّد امين استرآبادى که داماد استادش نيز بود، در کتاب دانش‌نامه شاهى[265] مى‌نويسد: «وقتى که من علم حديث را نزد ميرزا محمّد استرآبادى آموختم، به من گفت: طريقۀ اخباری ها را احيا کن و شبهاتى را که در اين روش وجود دارد، مرتفع ساز!».‌[266]

این دوره را دوره ظهور اخباری ها نام نهاده اند؛ به این جهت که به نظر اخباریان قرن یازده و دوازده، این مذهب و مرام، پیش­تر ظاهر شده بود و آنان خود را پیرو همان محدثان و اخباری­های قرن سوم و چهارم می دانستند. این ادعا از آن جهت که هر دو گروه بر دلیل عقل در روند شناخت احکام شرعی اعتماد نداشتند، یا در به کارگیری دلیل عقل، قوت و توان کافی نداشتند، ادعایی درست است؛ ولی از جهات دیگر قابل خدشه است.[267] دست کم از آن رو که گاه از برخی متقدمان اهل حدیث؛ چون کلینی و شیخ صدوق به عنوان اخباری یاد می شود، می توانیم این دوره را دوره تجدید حیات اخباری‌گری نام نهیم. در واقع، گرایش های ضد عقلی در میان فقهای شیعه در طول چند قرن انباشته شد و به یک­باره خود را در «الفوائد المدنیة» به صورت مذهب و مرام معینی با حدود و ضوابط و استدلال های خاص، نشان داد که به سرعت در حوزه­های شیعه نفوذ و گسترش یافت.

به هر حال اخباری­گری چه تداوم همان تفکر اخباری‌گری متقدم باشد که به دست شیخ مفید و سید مرتضی به انزوا کشیده شد و چه بیگانه از آن باشد، پدیده‌ای است که به لحاظ علل و عوامل و تأثیر گذاری آن قابل مطالعه و بررسی است.[268]

فقهاى دوره هفتم فقه شیعه

مهم­ترين فقهاى دوره هفتم فقه شیعه عبارتند از:

  1. ملا محمّد تقى مجلسى (م 1070ق):

ملا محمّد تقى مجلسى (مجلسى اوّل) مردى‌ محقّق، عالم، زاهد، عابد و فقيهى متکلّم بود. از کتاب­هاى معروف او «روضة المتقين»، است که جزو بهترين شرح‌­ها بر کتاب «من لا يحضره الفقيه» شیخ صدوق است و نشانه مهارت و تخصّص او در ادبيات، رجال، فقه و حديث است.[269]

  1. ملا محسن فيض کاشانى (م 1091ق):

وى عارفى حکيم و محدّثى فقيه بود، احاديث کتب اربعه را در کتاب ارزشمند «الوافى» مرتّب نمود و در فقه نيز کتابى به نام «مفاتيح الشرايع» (که از مهم‌ترین کتاب‌های فقهی متداول است، شرح‌های بسیاری بر آن نوشته شده است) نوشت.[270]

  1. محمّد بن حسن حرّ عاملى (م 1104ق):

عالم متبحّر و محدّث جليل القدر، مرحوم حرّ عاملى، صاحب کتاب نفيس «وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة‌« است که احاديث کتب اربعه و ديگر کتب مهم شيعه را به شيوه‌اى نو، جمع‌آورى کرده است.[271]

  1. علّامه محمّد باقر مجلسى (م 1110ق):

علّامۀ مجلسى در علم و دانش و زهد و تقوا و جامعيّت، برتر از آن است که نياز به معرفى داشته باشد. از افتخارات او همين بس که دائرة المعارف وسيعى را به نام «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار عليهم السلام‌«، براى اماميّه تأليف کرد که پيش از آن چنين کارى انجام نشده بود. کتاب «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‌« که شرح کتاب «کافى» است، از ديگر تأليفات ارزشمند او است.

وى کتب فراوانى نوشت و نخستين کسى است که به طور گسترده، کتاب­هايى را به زبان فارسى و در معارف دينى، مطابق مذهب اهل بيت (عليهم السلام) تدوين کرد.[272]

  1. شيخ يوسف بحرانى (م 1186ق):

محدّث کبير و فقيه ماهر، شيخ يوسف بحرانى از کسانى است که هم به فقه و هم به حديث احاطه کامل داشت. وى کتاب­هاى فراوانى را تأليف کرد، که مشهورترين آنها «الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة‌« است و در 25 جلد انتشار يافته است. اين کتاب، يک دوره فقه استدلالى، همراه با نقل اقوال و نصوص در هر مسئله است.[273]

هر چند شيخ يوسف بحرانى را اخبارى مى‌دانند، ولى او با ميانه روى و دست کشيدن از بسيارى از مبانى اخباری­ها، حرکت آنها را متوقّف کرد.[274]

در عصر اخبارى‌گرى نيز که پرچمش را محمد امين استرآبادى برافراشت و تا حدود يک و نيم قرن در اهتزاز بود و با ظهور علّامه وحيد بهبهانى ارکان آن، در­ هم ريخت، دانشمندان و مجتهدانى -هر چند اندک- بودند که در برابر موج اخبارى‌گرى سر خم نکردند و راه و رسم اجتهاد را ادامه دادند.[275] برخى از بزرگان اين گروه، عبارتند از:

  1. سلطان العلماء (م 1064ق)؛ نويسندۀ تعليقه بر معالم الاصول و زبدۀ شيخ بهايى.[276]
  2. فاضل تونى (م 1071ق)؛ نويسندۀ کتاب الوافية در اصول فقه.[277]
  3. جمال الدين خوانسارى (م 1125ق)؛ از آثار او مى‌توان به تعليقاتى بر شرح لمعه اشاره کرد. [278]
  4. فاضل هندى (م 1137ق): کتاب معروفش در فقه، «كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام‌« نام دارد که شرح قواعد علّامۀ حلّى است. اين کتاب مورد اعتماد فراوان صاحب جواهر بود که گفته شده، اگر اين کتاب نزد صاحب جواهر حاضر نبود، وى از جواهر چيزى نمى‌نوشت.[279]

ویژگى­هاى دورۀ هفتم فقه شیعه

دوره هفتم فقه شیعه، به جهت ظهور حرکت اخبارى‌گرى، ویژگی­هایی دارد که آن را از سایر دوره­ها متمایز می سازد. آن ویژگی­ها عبارتند از:

  1. تفرقه و تشتت فقها:

جنبش اخباریان و پدیدآمدن جوّ اخبارى‌گرى در فقه امامیه، سبب انتقاد شدید علماى اخبارى به مجتهدان اصولى شد. عالمان اخبارى معتقد بودند که علماى اصولى از خود چیزى ندارند و سر سفره دیگران نشسته‌اند و از آن سو نیز اصولی­ها، اخباریان را متهم به جمود و رکود مى‌کردند و همین موجب تفرقه و تشتّت میان فقهاى امامیه و به دنبال آن، کاسته شدن از شأن و منزلت فقیهان در منظر عموم گردید.[280]

  1. کثرت مجادلات فقهى:

حرکت اخباریان، با ظهور برخى از مسائل، زمینه مناظره و درگیرى را ایجاد کرد؛ مثلًا استفاده از دخانیات که پیش از آن سابقه نداشت، موضوع جدال و درگیرى میان اخباری­ها و اصولی­ها گردید، تا آن جا که مسئلۀ تحریم «شرب تتن» (استعمال دخانیات) شعارى براى اخباری­ها گردید، همان گونه که جوازش، شعار اصولی­ها شد.[281]

  1. مخالفت با ادلّۀ عقلى در عرصۀ استنباط مسائل فقهى.[282]
  2. بى‌توجهى به علم اصول:

با توجّه به این که تنها مرجع استنباط نزد اخباریان، کتاب و سنّت بود و عقل و اصول عقلى نزد آنان هیچ اعتبارى نداشت؛ لذا اصول فقه مورد بى‌اعتنایى آنها قرار گرفت و در این دوران کتاب مستقلى -جز کتاب «وافیه» فاضل تونى- در علم اصول نوشته نشد و بیشتر تألیفات بر محور «زبدة الاصول» شیخ بهایى دور مى‌زد، که بر آن شرح و تعلیقه ‌ها نوشته شد.[283]

  1. تألیف جوامع روایى:‌

حرکت اخبارى‌گرى‌، آثار مثبتی نیز داشته است. پس از تدوین کتب اربعه که تنها مرجع روایى نزد فقها شمرده مى‌شد، موسوعۀ حدیثى دیگرى تألیف نگردید. اخباری­ها که اهتمام فراوانى به اخبار و احادیث داشتند، در چنان دوره‌اى به تدوین جوامع حدیثى اقدام کردند. از جمله تألیفات این دوره عبارت است از: وسائل الشیعة، الوافى و بحار الأنوار.[284] افزون بر اینها باید از «عوالم العلوم و المعارف»، اثر شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی، شاگرد علامه مجلسی (زنده در 1111ق) یاد کرد که در حدود صد جزء و در حجمی بیش از بحار الأنوار است. همچنین «الشفاء فی احادیث آل المصطفی»، اثر شیخ محمدرضا بن عبد اللطیف تبریزی (م 1158ق) نیز قابل ذکر است.[285]

  1. تدوین تفاسیر روایى‌:

از این نوع تفسیر در این دوره، مى‌توان به تفسیر «البرهان فى تفسیر القرآن» تألیف سید هاشم بحرانى (م 1107ق) و تفسیر «نور الثقلین» تألیف شیخ عبد على عروسى حویزى (م 1104ق) اشاره کرد.[286]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره هفتم

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره هفتم، عبارتند از:

  1. حوزه نجف و کربلا:

حوزه نجف و کربلا، به تصریح مجلسی اول (ملا محمد تقی)، تحت تأثیر افکار اخباریان بود، به خصوص حوزه کربلا که پایگاه شیخ یوسف بحرانی، فقیه برجسته اخباری مسلک بود. فضای کربلا و نجف، آن چنان علیه مجتهدان بود که پیش از آمدن وحید بهبهانی به عراق، برخی اخباریان، کتاب­های مجتهدان را با دستمال بر می داشتند؛ چون آن را نجس می دانستند. حتی وحید بهبهانی پس از ورود به کربلا، علم اصول را در سردابه و زیرزمین درس می گفت؛ چون اخباریان آن را حرام می دانستند.[287]

  1. حوزه بحرین:

این حوزه بیشتر مرکز اخباریان بود. شیخ علی بن سلیمان بحرانی (م 1064ق) که شاگرد شیخ بهایی در علم الحدیث بود، نخستین کسی است که گرایش اهل الحدیث را به بحرین برد. او اخباری مسلک به معنای مصطلح (مخالف اجتهاد و …) نبود؛ چون رساله ای در جواز تقلید نگاشت، ولی می توان افکار او را زمینه‌ساز اخباری‌گری دانست. پیش از او نیز باید از پدر شیخ بهایی یاد کرد که در اواخر عمر در بحرین اقامت گزید و در رونق حوزه آن جا سهم بسزایی داشت.[288]

  1. حوزه اصفهان:

این حوزه به جهت مرکزیت شهر اصفهان در عصر صفوی، پایگاه صاحب منصبان شیخ الاسلامی، از جمله علامه مجلسی بود. آقا حسین خوانساری و پسرش آقا جمال و شاگرد آقا جمال؛ یعنی سید صدرالدین قمی و محقق سبزواری و محقق شیروانی، همه، پرورش یافتگان مکتب اصفهان هستند که در مصاف با اخباریان و زمینه سازی پیروزی اصولیان به رهبری وحید بهبهانی نقش داشتند.[289]

  1. حوزه بهبهان:

وحید بهبهانی، سی سال در آن‌جا مقیم بود و در آن جا با اخباریان مبارزه می کرد؛ زیرا برخی اخباریان بحرین پس از هجوم خوارج به بحرین از آن جا هجرت کرده، در شهرهای ایران، به خصوص بهبهان جای گرفتند که از جمله آنها شیخ عبدالله سماهیجی بود.[290]

دورۀ هشتم فقه شیعه

دوره هشتم فقه شیعه از زمان ظهور وحید بهبهانی (1186ق) تا زمان ظهور شیخ انصاری و مرجعیت او در سال 1266قمری می باشد.[291] این دوره، عصر تجدید حیات اجتهاد و اعتدال و تکامل آن‌ می­باشد. هر چند در عصر رواج اخبارى‌گرى، جمعى از علماى اصولى نیز به تلاش خویش ادامه مى‌دادند، ولى تفکر اخبارى به گونه‌اى سیطره داشت، که اجازۀ نفوذ و رشد افکار مجتهدان اصولى را نمى‌داد.

در اواخر سلطۀ اخباری­ها، که دانشمندان آنان راه اعتدال را در پیش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف‌اندیش، علّامه وحید بهبهانى (م 1206ق) در برابر تفکر اخبارى‌گرى برخاست. وى از نجف اشرف به مرکز اخباری ها، کربلا رفت که زعامت آنان را مرحوم شیخ یوسف بحرانى نویسنده کتاب الحدائق الناضرة بر عهده داشت.

محقّق بهبهانى، مبانى اخباریان را نقد کرد و به تقویت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت. سرزمین عراق -مخصوصاً کربلا و نجف- که مرکز اخباری­ها بود، با نهضت فکرى و علمى محقّق بهبهانى از وجود چنین افرادى خالى شد.[292] اجمالى از مهم‌ترین پاسخ‌هاى دقیق و علمى علّامۀ بهبهانى به مبانى اخباریان چنین بود:

  1. اخباریان معتقد بودند که عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأى است (مگر آیاتى که توسط معصومان تفسیر شده باشد) از این رو، مشمول روایات ناهیه از تفسیر به رأى مى‌شود.

محقّق بهبهانى پاسخ داد که تمسّک به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقیّد، ناسخ و مانند آن که از معصومان وارد شده باشد در حقیقت عمل به قرآن است و از قسم تدبّر در قرآن به شمار مى‌آید و این مسئله با تفسیر به رأى تفاوت فراوانى دارد؛ زیرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.[293]

  1. اخباریان فقط کتاب و سنّت را در استنباط احکام حجّت مى‌دانستند و معتقد بودند که «عقل» هیچ نقشى در استنباط احکام شرعى ندارد؛ زیرا در روایات آمده است که نمى‌شود دین خدا را با عقول بشرى فهمید.

محقّق بهبهانى در این زمینه، رساله‌اى در حسن و قبح عقلى نوشت و در آن حجیت عقل را در‌ مستقلّات عقلى به اثبات رسانید و روشن ساخت که آن‌گونه روایات، در واقع اشاره به احکام ظنّى عقل از راه­هایى؛ چون قیاس و استحسان و … دارد و گرنه در احکام قطعى عقل که هیچ فطرت درستى در حجیت آن شک ندارد، حکم عقل حجّت است؛ مانند «قبح عقاب بلا بیان» و یا «اشتغال یقینى نیاز به فراغ و برائت یقینى دارد» و نظیر آن و در روایات معصومان بر حجیت عقل تأکید شده است.[294]

  1. اخباری­ها «اجماع» را در مسیر استنباط احکام، حجّت نمى‌دانستند و معتقد بودند اجماع در میان عالمان اهل سنّت، دلیل شمرده مى‌شود، نه در اعتقاد عالمان امامیه.

محقّق بهبهانى روشن ساخت که «اجماع» میان ما و عالمان اهل سنّت اشتراک لفظى دارد؛ زیرا اجماعى که ما معتقد به حجیت آن هستیم، با اجماعى که اهل سنّت بدان معتقدند، تفاوت جوهرى دارد. اهل سنّت اجماع را فى‌نفسه حجت مى‌دانند، ولى فقهاى اهل بیت (علیهم السلام) معتقدند که اجماع، طریقى است براى تحصیل قول و نظر معصوم (علیه السلام). شرایط تحصیل نظر معصوم به وسیلۀ اجماع در علم اصول توضیح داده شده است.[295]

  1. اخباری­ها معتقد بودند که همۀ احادیث وارده از معصومان در کتب معروف و معتبر؛ مانند کتب اربعه، قطعى است و براى بررسى اسناد آنها، نیازى به علم رجال نداریم.

محقّق بهبهانى این مبنا را نیز ردّ کرد و در رسالۀ «الاجتهاد و الاخبار» خود، نیاز به علم رجال را اثبات کرد. افزون بر این، وى با ابتکاراتى در علم اصول، فصل تازه‌اى را نیز در این علم گشود و سبب رشد و بالندگى آن گردید.[296]

فقهای دوره هشتم فقه شیعه

فقهای دوره هشتم فقه شیعه، در واقع شاگردان محقّق بهبهانى هستند. علّامه وحيد بهبهانى افزون بر پاسخ‌گويى و نقد مبانى اخباريان، شاگردان ارزشمند و بزرگى را تربیت نمود كه پس از رحلت ايشان در سال 1206 قمری، خطّ فكرى استاد را با مهارت تمام ادامه دادند كه مهم‌ترين آنان عبارتند از:

  1. ملّا مهدى نراقى (م 1209ق) نويسندۀ كتاب «معتمد الشيعة في احكام الشريعة».[297]
  2. سيّد محمّد مهدى بحر العلوم (م 1212ق) مؤلّف كتاب «الفوائد الرّجالية».[298]
  3. شيخ أبو على حائرى (م 1216ق) مؤلّف كتاب «منتهى المقال فی احوال الرجال».[299]
  4. شيخ جعفر كاشف الغطاء (م 1227ق) مؤلّف كتاب «كشف الغطاء عن خفیات مبهمات الشریعة الغرّاء».[300]
  5. ميرزا أبو القاسم قمى (م 1231ق) مؤلّف كتاب‌ «غنائم الأيّام فی مسائل الحلال و الحرام» و «جامع الشتات».[301]
  6. سيّد على طباطبايى (م 1231ق) پديدآورندۀ موسوعۀ فقهى «رياض المسائل فی شرح المختصر النافع».[302]
  7. سيّد جواد عاملى (م 1226ق) مؤلّف موسوعۀ فقهى «مفتاح الكرامة فی شرح القواعد»[303] و ده­ها شاگرد ديگر.

جمعى ديگر از فقهاى بزرگ اماميّه، شاگردان با واسطۀ محقّق بهبهانى بودند. آنان نيز در واقع از شاگردان مدرسه آن فقيه نامدار محسوب مى‌شوند؛ مانند:

  1. ملا احمد نراقى (م 1245ق)، از شاگردان سيّد بحر العلوم و كاشف الغطاء و پدرش ملّا مهدى نراقى و نويسندۀ كتاب «مستند الشيعة في أحكام الشريعة».[304]
  2. شيخ محمّد حسن نجفى (معروف به صاحب جواهر) (م 1266ق)، از شاگردان سيّد بحر العلوم و كاشف الغطاء و سيّد جواد عاملى و نويسنده موسوعۀ عظيم و بى‌نظير فقهى «جواهر الكلام فی شرح شرائع الاسلام» كه در مدّت سی سال به رشته تحریر در آمده و در 43 جلد منتشر شده است.[305] [306]

ویژگى‌هاى دورۀ هشتم فقه شیعه

مهم‌ترین آثار و ویژگی­هاى این دوره از این قرار است:

  1. ایجاد شور و شوق مجدّد فقهى و شكست جمود و تحجّر و بازگشت عقل به میدان استدلال و استنباط فقهى.[307]
  2. غلبه منطق اصولیان و مجتهدان بر منطق اخباریان که سبب از رونق افتادن بازار اخبارى‌گرى در همه حوزه‌ها، به خصوص در حوزه کربلا شد. وحید بهبهانی با تربیت نسل جدیدی از فقیهان بزرگ و قدرتمند، تداوم اجتهاد در مسیر اصلی و درست خود را تضمین کرد.[308]
  3. حصول نوعی اعتدال در حرکت تکاملی اجتهاد که مرهون تلاش­های وحید بهبهانی و افکار و اندیشه­های او بود. مکتب وحید بهبهانی، حد وسط میان عقل گرایی افراطی و حدیث گرایی افراطی بود.[309]
  4. تألیف موسوعه‌هاى اصولى و فقهى. در علم اصول مرحوم میرزاى قمى «قوانین الاصول» را تدوین كرد و همچنین سید ابراهیم قزوینى (م 1264ق) كتاب «ضوابط الاصول» و شیخ محمّد ابراهیم كلباسى (م 1261ق) كتاب «اشارات الاصول» را نگاشت. در فقه نیز موسوعه‌هاى ارزشمندى؛ مانند جواهر الکلام و مستند الشیعه و ریاض المسائل و مفتاح الکرامة تدوین شد.[310]
  5. پیدایش ابتكارات كارساز و مؤثر فقهی و اصولى به دست تواناى علّامه وحید بهبهانى و شاگردان بی واسطه و با واسطه او كه در پرتو آن تحوّلى در علم اصول و فقه پدید آمد.[311]
  6. تداوم مهجور ماندن مباحث فقه مقارن که تا حدّی نتیجه جو سازی های اخباریان بود که مجتهدان شیعه را متهم به پیروی از اهل سنت و تأثیر پذیری از آنان می کردند.[312]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره هشتم

مراکز فعال علمی در دوره هشتم فقه شیعه، عبارتند از:

  1. حوزه عراق:

در عراق، دو حوزه نجف و کربلا بیش از همه جا فعال و پایگاه وحید بهبهانی و شاگردان او شده بود و حوزه کاظمین نیز شاهد حضور محقّق اعرجی[313] بود.[314]

  1. حوزه ایران:

در ایران، حوزه اصفهان از دوره قبل فعال بود و در این دوره، عمق و تکامل بیشتری یافت. با انقراض دولت صفویه در سال 1135 قمری و هجوم افغان­ها، حوزه اصفهان دچار اضطراب شد و از رونق آن کاسته شد.[315]

دورۀ نهم فقه شیعه

دوره نهم فقه شیعه، از نيمۀ قرن سيزدهم؛ یعنی زمان مرجعیت شیخ انصاری (1266ق) آغاز و تا تدوین قانون اساسی ایران اسلامی (1399ق) ادامه می یابد. این دوره را می توان عصر نوآورى‌ هاى فقهى‌ یا عصر تعمیق و توسعه اجتهاد نامید. در این دوره بر اثر بالندگى و رشد خطّ فکرى محقّق‌ بهبهانى، زمينه ظهور حرکت جديد علمى به همراه ابداع اسلوب و روش­هاى جديد در فقه و اصول، پديد آمد.[316]

جلودار اين حرکت بديع در فقه و اصول، شيخ مرتضى انصارى (م 1281ق) بود.[317] وى شاگرد فقيهان گرانقدرى؛ چون سيّد محمّد بن سيّد على (معروف به سيّد مجاهد) (م 1243ق) نويسندۀ کتاب «المناهل فى الفقه»،[318] شريف العلماى مازندرانى (م 1245ق)،[319] ملّا احمد نراقى (م 1245ق)، شيخ على کاشف الغطاء (م 1254ق)[320] و شيخ محمّد حسن نجفى (صاحب جواهر) (م 1266ق) بود.

پس از ارتحال صاحب جواهر، مرجعيّت عامۀ شيعه به شيخ مرتضى انصارى منتقل شد که به مدّت 15 سال زعامت حوزه‌هاى علميّه و مرجعيت شيعه را عهده‌دار بود.

شيخ انصارى در کتاب اصولى معروف خويش به نام «فرائد الاصول» که به «الرسائل» مشهور است و بيش از يک قرن است که از کتاب­هاى درسى حوزه‌هاى علميّه شيعى است، ابداعات اصولى فراوانى را عرضه نمود. در فقه نيز کتاب ارزشمند «المکاسب» را نوشت که همچنان از کتاب­هاى درسى حوزه‌هاى علميّه است. اين کتاب از احکام کسب‌هاى حرام، احکام مختلف خريد و فروش، احکام خيارات، شرط شرعى و غير شرعى و احکام قبض و نقد و نسيه بحث مى‌کند و در آن شيوه­‌هاى تازه و بديعى در استنباط احکام فقهى به کار گرفته شده است.[321]

در آثار شیخ، آن چنان دقّت، عمق، پختگی، انسجام و همه­جانبه­نگری به چشم می خورد که با مطالعه آثار او در هر بابی که وارد شده است، به مطالعه آثار پیشینیان و بررسی ادله آنها چندان نیازی دیده نمی شود. شاید بتوان شخصیت شیخ انصاری را به لحاظ محوریت علمی در این دوره، نظیر شخصیت علمی شیخ طوسی در دوره چهارم دانست، با این تفاوت که شاگردان شیخ انصاری راه او را در تکامل بخشیدن به مباحث ادامه دادند و آن چنان به اقوال و آرای او تعبد پیدا نکردند که مانع از اظهار نظرهای مخالف گردد.[322]

شیخ انصاری به لحاظ جامعیت مدرسه فقهی و اصولی­اش، ملقب به «خاتم الفقهاء و المجتهدین» شد و در میان فقهای متأخر، عنوان «شیخ»، به طور مطلق منصرف به ایشان است، چنان که در میان فقیهان متقدم، این عنوان منصرف به شیخ طوسی است.[323]

فقهای دوره نهم فقه شیعه

برخی از فقهای دوره نهم فقه عبارتند از:

  1. سید حسین کوه کمرى (م 1299ق): از شاگردان شیخ انصاری و صاحب رساله‌ای در استصحاب.[324]
  2. میرزا محمّدحسن شیرازى (م 1312ق): وى از مشهورترین شاگردان شیخ انصارى بود که پس از رحلت شیخ، زعیم شیعه گردید و پس از مشکلاتى که در نجف پیش آمد، به سامرا رفت و حوزه علمیه بزرگى را در آن جا تأسیس کرد. وی به سبب فتوای تحریم تنباکو به عنوان یکی از مجدّدان مذهب شیعه شناخته شده است.[325]
  3. میرزا حبیب‌اللّٰه رشتى (م 1312ق): از شاگردان برجسته شیخ و صاحب «بدائع الاصول».[326]
  4. سید محمد فشارکی اصفهانی (م 1318ق): از شاگردان درجه اول میرزای شیرازی و صاحب «الفروع المحمدیة» در فقه و رساله «اصالة البرائة» در اصول.[327]
  5. شیخ محمّدحسن آشتیانى (م 1319ق): صاحب حاشیه‌ای بر رسائل شیخ با عنوان «بحر الفوائد فی شرح الفرائد».[328]
  6. شیخ محمّدرضا همدانى (معروف به آقا رضا همدانى) (م 1322ق): نویسندۀ کتاب «مصباح الفقیه» که شرح کتاب «شرائع الاسلام» محقق حلّی است. عمق و اعتبار این کتاب نزد اساتید فن، زبانزد است.[329]
  7. شیخ محمّدکاظم خراسانى (م 1329ق):

شیخ محمّدکاظم خراسانى معروف به «آخوند خراسانى» پس از ورود به نجف، در درس‌هاى شیخ انصارى و پس از وى در درس‌هاى میرزاى شیرازى حاضر شد. وى از بزرگان علماى شیعه به شمار مى‌آید که افزون بر استفاده از افکار‌ بلند شیخ انصارى، خود نیز داراى ابداعات و نوآورى‌هایى در «اصول فقه» است. آخوند خراسانى از مدرسان چیره دستى بود که در پاى درس وى، بیش از هزار نفر حاضر مى‌شدند که بسیاری از آنها خود مجتهد بودند. کتاب اصولى وى به نام «کفایة الاصول»، سال‌ها است که در سطوح عالى حوزه‌های علمیه تدریس مى‌شود.[330]

  1. سید محمّدکاظم یزدى طباطبایی (م 1337ق)، از شاگردان میرزای شیرازی و صاحب کتاب معروف «العروة الوثقى» که از مراجع بزرگ زمان خود بود.
  2. میرزا محمدتقی شیرازی (م 1338ق): وی شاگرد میرزا محمدحسن شیرازی و رهبر انقلاب عراق علیه انگلستان بود. او در مقایسه با استادش به میرزای کوچک معروف است. از جمله آثار او شرح «المکاسب» شیخ انصاری است.[331]
  3. شیخ عبدالکریم حائرى (م 1355ق)، مؤسّس حوزۀ جدید علمیه قم (در سال 1340ق) و از شاگردان میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی و… بود. ایشان شاگردان بزرگى؛ مانند: امام خمینى؛ آیة اللّٰه گلپایگانى و آیة اللّٰه اراکى (قدس سرهم)، پرورش داد.
  4. میرزا محمّدحسین نائینى (م 1355ق)، شاگرد مبرز آخوند خراسانی و میرزای شیرازی و سید محمد فشارکی.

بسیارى از آثار وى به قلم شاگردانش نوشته شده، از جمله: «فوائد الاصول» به قلم شیخ محمّد على کاظمى (م 1365ق)، «منیة الطالب فى احکام المکاسب»، به قلم شیخ موسى خوانسارى (م 1365ق) و «اجود التقریرات»، به قلم فقیه توانا حضرت آیة اللّٰه خویى (م 1413ق).[332]

  1. آقا ضیاءالدین عراقى (م 1361ق)، از شاگردان سیدمحمد فشاركی و آخوند خراسانی و سیدمحمد كاظم یزدی و شیخ الشریعة اصفهانی. ایشان شاگردان برجسته‌اى؛ مانند آیة اللّٰه سیدمحسن حکیم، آیة الله خویی و شیخ محمد تقی آملی و… تربیت نمود.[333]
  2. شیخ محمّدحسین غروی اصفهانى (معروف به کمپانی) (م 1361ق):

وى از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى، سیدمحمد فشاركی و آقا رضا همدانی بود. دقّت‌های عقلی و نگاه فلسفی او، در گسترش مباحث اصولی نقش مهمی داشت. شرح و تعلیقه او بر کفایة الاصول، موسوم به «نهایة الدرایة» معروف است.[334] ایشان شاگردان برجسته‌اى پرورش داد؛ از جمله:

الف) شیخ محمّدرضا مظفر (م 1384ق) مؤلّف کتاب اصول فقه (معروف به اصول مظفر) که از کتاب‌هاى درسى حوزه‌هاى علمى شیعى است.

ب) آیة اللّٰه سید محمّدهادى میلانى (م 1394ق) که مرجع و زعیم مسلمانان در منطقه خراسان بود.

ج) علّامه سید محمّدحسین طباطبایى (م 1401ق) صاحب تفسیر معروف و مشهور «المیزان فى تفسیر القرآن» که در بیست جلد منتشر شده است.

  1. آیة اللّٰه سید ابو الحسن اصفهانى (م 1365ق):

ایشان از شاگردان آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی و صاحب کتاب «وسیلة النجاة» است. این کتاب یک دوره فقه است و همۀ ابواب فقهى -جز قضا و شهادات و حدود و دیات- را در برمى‌گیرد.[335]

  1. آیة اللّٰه سید حسین بروجردى (م 1380ق):

وی از جمله شاگردان آخوند خراسانی بود که علاوه بر فقه و اصول، در رجال و حدیث نیز صاحب نظر و مبتکر محسوب می شد. وى در سال 1364 قمرى به قم آمد و سال‌ها زعامت مطلق حوزه‌هاى علمیه و مرجعیت شیعیان را بر عهده داشت.[336]

  1. آیة اللّٰه سید احمد خوانسارى (م 1405ق):

او از شاگردان میرزای نایینی و آقا ضیاء عراقی. مهم‌ترین اثر علمى او در فقه -که مورد توجّه محقّقان است- «جامع المدارک فى شرح المختصر النافع» نام دارد که در هفت جلد منتشر شده است.[337]

  1. امام خمینى (م 1409ق):

سید روح اللّٰه فرزند سید مصطفى، معروف به «امام خمینى» پیشواى بزرگ و رهبر عالیقدر جهان اسلام که در تاریخ فقهاى شیعه شخصیتى کم‌نظیر است. از امام خمینى آثار فقهى و اصولى ارزشمندى به یادگار مانده است که از جمله آنان است:

الف) المکاسب که در پنج جلد منتشر شده است.

ب) تحریر الوسیلة؛ که اصل آن از مرحوم سید ابو الحسن اصفهانى است و امام خمینى آن را به شیوه تازه‌اى تدوین و تکمیل و تحریر کرد.

ج) چند دوره اصول که به قلم خود ایشان و شاگردانش تدوین شده است و یکى از آنها «تهذیب الاصول» نام دارد که توسط آیة اللّٰه جعفر سبحانى تدوین گردیده است.[338]

  1. آیة اللّٰه سید ابو القاسم خویى (م 1413ق):

آثار علمى فراوانى از ایشان به یادگار مانده که برخى به قلم خود او و برخى دیگر به قلم شاگردانش فراهم آمده است.

الف. تألیفات:

منهاج الصالحین، تکملة المنهاج، مبانی التکملة، حاشیه العروة الوثقی، مصباح الفقاهه،‌ فقه العترة در دو جلد،‌ تحریر العروة، محاضرات فی الفقه الجعفری: در دو جلد، الرأی السدید فی الاجتهاد و التقلید، رسالة فی تحقیق الکر، رسالة فی حکم اوانی الذهب.

اجود التقریرات» که تقریرات درس استاد وى محقّق نائینى است که به قلم آیت الله خوئی است،

ب. تقریرات درس ایشان:

التنقیح: تقریر استاد، شیخ علی غروی تبریزی،

مستند العروة الوثقی: نگارش استاد حاج شیخ مرتضی بروجردی.

معتمد العروة الوثقی: نگارش استاد سید رضا خلخالی.

مبانی العروة الوثقی: از فرزند ایشان آقا سید محمد تقی و… .[339]

هم اکنون آثار فقهى و اصولى و تفسیرى او تحت عنوان «موسوعة الامام الخویى» در 50 جلد و موسوعۀ گستردۀ رجالى او با نام «معجم الرجال الحدیث» در 23 جلد منتشر شده است.[340]

  1. سید عبدالاعلی سبزواری (م 1414ق):

ایشان از شاگردان میرزای نایینی و آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی بود. اثر مهم او در فقه «مهذب الاحکام فی بیان الحلال و الحرام» در سی جلد است که یازده جلد آن فقه استدلالی به ترتیب مسائل «العروة الوثقی» و بقیه بر اساس «شرائع الاسلام» است.[341]

  1. آیة اللّٰه سید محمّد رضا گلپایگانى (م 1414ق):

آیة اللّٰه گلپایگانى از شاگردان بزرگ آیة اللّٰه شیخ عبدالکریم حائرى بود. از ایشان آثارى در فقه به جاى مانده است از جمله: کتاب الحج، ولایة الفقیه، الدّر المنضود فى احکام الحدود و کتاب الطهارة.[342]

ویژگى‌هاى دورۀ نهم‌ فقه شیعه

دوره نهم فقه شیعه، ویژگی‌هایی دارد که در ذیل به آنها اشاره می شود:

  1. تنظیم ویژۀ مباحث اصولى:‌

هر چند در واقع بخش قابل توجهى از این دوره، ثمره‌اى است كه شیخ انصارى و شاگردانش، از محقّق بهبهانى به ارث برده‌اند و از این رو، بیشتر مطالبى كه علماى این دوره نوشته‌اند ریشۀ آنها در كلمات محقّق بهبهانى و شاگردانش یافت مى‌شود،[343] ولى تفاوتش با دورۀ گذشته آن است كه این سلسله از مباحث به شكل خاص تنظیم و ارائه گردید كه نمونه‌هاى روشن آن در آثار شیخ انصارى و آخوند خراسانى به خوبى دیده مى‌شود.

مسائل اصولى در این دوره به مباحث الفاظ و مباحث عقلى تقسیم شد و مباحث عقلى به صورت گسترده‌اى، همراه با نوآوری‌ها، مورد بحث قرار گرفت كه پیش از این سابقه نداشته است.[344] نمونه آن را در «اصول الفقه» مرحوم مظفر، شاگرد شیخ محمدحسین اصفهانی می توان دید.[345]

  1. نوآورى‌هاى فقهى‌ و اهتمام گسترده به عبادات و عقود‌:

در این دوره ابواب فقهى به صورت تازه و گسترده‌اى ارائه گردید كه مى‌توان به بحث‌هاى گسترده شیخ انصارى در فقه و محقّق همدانى در مصباح الفقیه اشاره كرد.

هر چند فقه ابواب متعدّدى؛ مانند عبادات و عقود و ایقاعات و سیاسات دارد، ولى فقهاى این دوره، بیشترین همّت خود را صرف عبادات و عقود كرده‌اند و این رویكرد در كتاب مكاسب شیخ انصارى (در بخش معاملات) و مصباح الفقیه محقّق همدانى و عروة الوثقى آیة اللّٰه سید محمّد كاظم یزدى (عمدتاً در بخش عبادات) و دیگر آثار این دوره نمود كامل دارد. فقهاى این دوره غالباً در یكى از این دو باب و یا هر دو باب تألیفاتى دارند.[346]

  1. پیدایش «تقریرات» در فقه و اصول:‌

در این دوره شکل جدیدی از آثار فقهی به نام «تقریرات» ظهور پیدا کرد. تقریرات، شبیه «امالى» در علم حدیث در میان علماى پیشین است كه استاد املا مى‌كرد و شاگردان مى‌نوشتند، ولى دو تفاوت عمده با آن دارد:

الف) امالى استادان، در گذشته، به نام خود استاد منتشر مى‌شد بدون آن كه نامى از شاگرد به میان آید؛ مانند امالى شیخ صدوق و امالى شیخ مفید، ولى در این عصر، تقریرات استادان به نام شاگردان منتشر مى‌شود، هرچند نام استادان نیز ذكر مى‌گردد؛ مانند «اجود التقریرات» كه درس‌هاى آیة اللّٰه نائینى است، ولى به نام شاگردش آیة اللّٰه خویى منتشر شده است و ده‌ها تقریرات دیگر.

ب) در «امالى» الفاظ و عبارات نیز از استاد بوده و شاگردان متن املاى استاد را یادداشت و به نام استاد منتشر مى‌ساختند؛ ولى در «تقریرات»، محتواى كتاب از اساتید است، اما شاگردان، آن محتوا را با عبارات و الفاظ و جمله‌بندى و تبویب مناسب با ذوق خود تهیه و منتشر مى‌سازند.[347]

  1. پیدایش رساله‌هاى عملیه به شكل جدید‌:

هر چند در میان فقهاى گذشه رساله‌هایى براى عمل مقلّدان و مراجعان وجود داشت؛ مانند:

المسائل الجیلانیة و المسائل الرجبیة از شیخ طوسى و جامع عبّاسى از شیخ بهایى و نجاة العباد فى یوم المعاد از صاحب جواهر؛ ولى به هر حال، كتاب‌هایى در محدودۀ معین و مختصر و گاه نیز تخصّصى و غیر قابل استفاده براى عموم بود، اما در این دوره، رساله‌هاى عملیه كه تقریباً دربردارندۀ همۀ مسائل مورد نیاز مردم در مسائل فقهى است، بدون اشاره به ادلّۀ فتوا تألیف شده است. از جمله این نوع كتاب‌ها است:

العروة الوثقى، اثر آیة اللّٰه سید محمّد كاظم یزدى، وسیلة النجاة، تألیف آیة اللّٰه سید ابو الحسن اصفهانى، منهاج الصالحین، نوشتۀ آیة اللّٰه سید محسن حكیم، تحریر الوسیلة، تألیف امام خمینى، منهاج الصالحین، نوشتۀ آیة اللّٰه سید ابو القاسم خویى و توضیح المسائل مراجع تقلید امروز.[348]

  1. ظهور آثار جدیدی در علم حدیث؛ مانند «جامع احادیث الشیعه»، اثر آیة الله بروجردی و در علم رجال؛ مانند «معجم رجال الحدیث»، اثر آیة الله خویی.[349]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره نهم

در دوره نهم، مراکز و حوزه‌هایی در فقه شیعه فعالیت داشتند که از قرار ذیل می باشند:

  1. حوزه نجف:

حوزه نجف تا زمان آیة الله خویی به بالاترین درجه رشد و شکوفایی خود رسیده بود و ایشان، آخرین مرجع قدرتمند این حوزه محسوب می شد، ولی پس از شهادت سید محمدباقر صدر، شاگرد برجسته محقق خویی، اسباب تضییق و فشار بر حوزه نجف روز افزون شد و بسیاری از فقیهان و دانشمندان این حوزه؛ مانند میرزا علی غروی تبریزی، مقرر عظیم الشأن درس محقق خویی و سید محمد صدر، صاحب کتاب «ماوراء الفقه» به شهادت رسیده و یا متواری و یا منزوی شدند و کم کم این حوزه دچار ضعف شد و حوزه قم مرکز تشیع و جایگزین آن گردید.[350]

  1. حوزه قم:

حوزه قم، با ورود آیة الله بروجردی به قم و مرجعیت یافتن ایشان سر و سامان بیشتری گرفت. شخصیت اخلاقی و علمی آیة الله بروجردی و اساتیدی که دیده بود، قدرت مدیریتی و اجرایی او، ارتباطاتی که با خارج از حوزه قم از جمله شیخ محمود شلتوت؛ مفتی اعظم الأزهر مصر، برقرار کرده بود، نمایندگانی که به کشورهای اروپایی و آمریکایی اعزام کرده بود، گام‌هایی که برای اصلاح امور برداشت و همتی که در احیای تراث اسلامی داشت، همه و همه سبب شد که حوزه قم مورد توجه روز افزون قرار گیرد و مشتاقان به سوی آن سرازیر شوند.[351]

  1. ناگفته نماند که جدای از این دو حوزه بزرگ، حوزه‌های کوچک‌تری نیز وجود داشت که بیشتر، وابسته به حوزه نجف و قم بودند؛ مثل حوزه کربلا، اصفهان، خراسان و حوزه های شیعه در پاکستان و هند و لبنان و نقاط دیگر.[352]

دورۀ دهم فقه شیعه

دورۀ دهم فقه شیعه، از تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (1399ق) تا زمان حاضر می باشد. این دوره را می توان عصر حاکمیت فقه یا عصر ورود فقه به عرصه‌هاى گوناگون اجتماعى‌ دانست.

هر چند فقه با حکومت و سياست پيوند عمیق دارد،[353] ولى فقهاى شيعه به سبب کنار زده شدن از حکومت، بيشتر به سراغ ابوابى مى‌رفتند که جنبه شخصى داشت و اگر مسائل اجتماعى و حکومتى نيز مورد بحث قرار مى‌گرفت، احياناً به گونه‌اى گذرا و با نگرشى «فردى» بود و بيشتر توجّهات آنها به رفتار و تصرّفات شخصى معطوف مى‌شد.

شهيد سيّد محمّدباقر صدر در این باره مى‌نويسد:

«اين گوشه‌نشينى سياسى، به تدريج دامنۀ هدف اجتهاد را نزد فقهای شيعه تنگ‌تر کرده و رفته رفته، اين فکر که عرصۀ عرض اندام آنها، تنها در حوزۀ شخصى است، رسوخ يافت و بدين صورت، اجتهاد در ذهن فقيه، با فرد مسلمان گره خورده است، نه با جامعه اسلامى. در دو مثالى که يکى از اصول و ديگرى از فقه ذکر مى‌کنيم، مى‌توان «فردى‌نگرى» را در نگرش فقيهان ديد. در بحث هاى دليل انسداد در علم اصول وقتى گفته مى‌شود: شريعت حاوى تکاليفى است که چون شناخت آنها به صورت قطعى ممکن نيست، بايد در شناخت آن، از ظنّ پيروى کرد، در پاسخ مى‌گويند: چرا نتوانيم در هر واقعه‌اى، «احتياط» را به جاى پيروى از ظن، بر مکلّف واجب بدانيم؟ البتّه هرگاه گستردگى احتياط به «عسر و حَرَج» انجاميد، هر مکلّف مى‌تواند به اندازه‌اى که به «حَرَج» نرسد، از احتياط بکاهد.

در اين پاسخ، به روشنى مى‌توان نگاه به «فرد» را ديد؛ زيرا در صورت تشريع شريعت براى فرد، مى‌توان چنين احتياطى را واجب کرد، نه در تشريع براى جامعه؛ زيرا نمى‌توان اساس زندگى و روابط اجتماعى، تجارى و سياسى يک جامعه را بر احتياط‌ بنا نهاد.

مثال فقهى را مى‌توان با توجّه به نظر فقها دربارۀ قاعدۀ «لا ضرر» مطرح کرد. اين قاعده وجود هرگونه حکم ضررى را در اسلام نفى مى‌کند؛ آن گاه اين اشکال مطرح مى‌شود که بسيارى از احکام اسلام ضررى است، مانند: تشريع ديات، قصاص، ضمان، زکات، جهاد و مانند آن؛ که اين احکام موجب زيان براى افراد است، در پاسخ مى‌گویند: قاعدۀ «لا ضرر» احکامى را که خود بر اساس «ضرر» بنا شده، برنمى‌دارد. رمز اين اشکال و آن پاسخ، در نحوۀ نگرش فردى به شريعت است و در نگرش اجتماعى و مصالح جامعه، هرگز اين احکام ضررى نيست، بلکه براى جامعه مفيد و سودمند است».[354]

هر چند با تشکيل حکومت شيعى در ايران توسّط صفويّه، عرصۀ ورود فقهاى شيعه به مسائل حکومتى و سياسى اسلام بيشتر گرديد، ولى در ادامه، با گسستن حاکمان از فقها، بار ديگر عرصۀ تلاش فقيهان بيشتر به مسائل فردى و عبادى معطوف گرديد، اما ورود استعمار غرب با دو چهرۀ جديد، عرصۀ تازه‌اى براى تلاش فقها فراهم کرد؛ اين دو چهره که دو عامل مهم براى به صحنه کشاندن فقها بود عبارت است از:

  1. تلاش استعمارگران براى تصرّف کشورهاى اسلامى.
  2. تلاش استعمار نو براى سلطۀ فرهنگى، اقتصادى و سياسى بر مسلمانان به شيوه‌اى تازه و توسّط ايادى و وابستگان داخلى.

در عرصۀ نخست، حضور استعمارگران در ايران و عراق، سبب برخورد فقهاى شيعه با آنان گرديد و همين مسائل راه ورود فقهاى شيعه را به عرصه مسائل اجتماعى باز کرد و موجب صدور فتواهاى تاريخى و يا ورود به ميدان مبارزه با استعمارگران گرديد؛ که از اين نمونه‌ها مى‌توان به فتواى آية اللّٰه ميرزا محمّدتقى شيرازى (م 1338ق) به جهاد بر ضدّ اشغال‌گرى انگلستان و شرکت وى و ديگر فقها در جهاد عليه انگليسى‌ها اشاره کرد.[355]

در عرصۀ دوم نيز، مى‌توان به فتواى ميرزاى بزرگ شيرازى (م 1312ق) در ارتباط با تحريم تنباکو، براى خلع يد انگليس از ايران و همچنين حمايت آخوند خراسانى (م 1329ق) و ميرزاى نائينى (م 1355ق) از مشروطه خواهان و مخالفت با استبداد قاجارى اشاره کرد. کتاب «تنبيه الأمة و تنزيه الملّة» ميرزاى نائينى را که دربارۀ ضرورت مشروطه و دستور العمل آن نوشته شده، بايد در همين راستا ارزيابى کرد.

در آخرين حلقۀ اين سلسله از فقها، امام خمينى (قدس سرّه) قرار دارد که با طرح حکومت اسلامى و نظريه ولايت فقيه، مبارزه‌اش را بر ضد استبداد داخلى و استعمار خارجى آغاز کرد که به سقوط رژيم سلطنتى در ايران و تشکيل حکومت اسلامى منجر گرديد.

به هر حال، در مبارزه اين سلسله از فقهاى شيعه با هر دو شيوۀ استعمارگران و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن غرب، چالش‌هاى تازه‌اى در عرصه‌هاى مختلف اجتماعى و حکومتى پيش آمد و مخصوصاً با طرح مسائل جديد و پرسش‌هاى نوپيدا و القاى شبهات از ناحيۀ روشنفکران وابسته فکرى به دانشمندان غربى، در عرصه فقه نيز، نگرشى تازه به مسائل فقهى ميان فقها پديد آمد که در نتيجه، در عرصه‌هاى اقتصاد، سياست، احوال شخصی و مانند آن -که گاه تحوّلات جديد بدان دامن مى‌زد- تلاش تازه و عميقى صورت گرفت.

طرح مباحث حکومت اسلامى، ولايت فقيه، دموکراسى و حق انتخاب، مردم سالارى دينى، بيمه، بانک، پيوند اعضاء، تلقيح، بانک خون، ارتباطات بين الملل، حق مالکيّت کشورها بر فضا و اعماق زمين و‌ درياها، مالکيت معنوى نسبت به اختراعات، اکتشافات و آثار علمى و هنرى و مانند آنها مولود اين تحوّلات و تعاملات است.[356]

با تشکيل حکومت اسلامى در ايران بر اساس فقه اهل بيت (عليهم السلام) اين سلسله از مباحث و بحث‌هاى جدّى و تازه، به فقه شيعه رونق و نشاطى دوباره بخشيد.[357]

پس می توان گفت: دو عامل، دوره دهم را از دوره سابق ممتاز می کند: یکی طرح فقه به عنوان تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور و نگرش خاص به حکومت به عنوان فلسفه عملی تمام فقه -که پیش تر زمینه طرح آن فراهم نبود و دیگر مواجه شدن فقه با انبوهی از مسائل جدید به سبب برقراری حکومت اسلامی و حاکمیت ولی فقیه و رویارویی فلسفه سیاسی اسلام با دیگر فلسفه های سیاسی رایج.[358]

امام خمینی و فقه شیعه

امام خمینی، معمار بزرگ انقلاب اسلامی ایران، طلایه دار دوره دهم فقه شیعه است. ایشان از شاگردان برجسته مرحوم آیة الله شیخ عبد الکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم بود که به همراه استاد، در سال 1340 قمری به قم آمد و پس از طی کردن سطوح عالی، در زمره مجتهدان و مدرسان برجسته حوزه علمیه قم قرار گرفت.

امام خمینی با تشکیل حکومت اسلامی که حاصل زحمات همه فقهای اسلام در طول تاریخ تشیع به‌ویژه شخص ایشان است، توانست فقه را وارد مرحله جدیدی نماید. ایشان برای عملی ساختن فقه و حاکمیت بخشیدن به آن در همه عرصه ها دو مسئله را مطرح کردند: یکی مسئله ولایت مطلقه فقیه، و دیگر پویا بودن فقه سنتی جواهری با توجه به نقش زمان و مکان در اجتهاد.[359]

در پیام امام خمینی به حوزه های علمیه که به «منشور روحانیت» معروف است، آمده است:

«این‌جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری[360] هستم و تخلف از آن را جایز نمی‏دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله‏ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر، همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛ بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می‏طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید: من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمی‏کنم. آشنایی به روش برخورد با حیله‏ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست ها و حتی سیاسیون و فرمول های دیکته شدۀ آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه‏داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می‏کنند، از ویژگی‌های یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعۀ بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفۀ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است. فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.

هدف اساسی این است که ما چگونه می‏خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همۀ ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبۀ عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد…».[361]

امام خمینی در خصوص ولایت مطلقه فقیه معتقد بود که حکومت می تواند احکام شرعی فرعی را در مواردی خاص که با اهداف کلی اسلام ناسازگاری پیدا می کند، تعطیل کند و یا تغییر دهد:

«حكومت، كه شعبه‏اى از ولايت مطلقه رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) است، يكى از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتى نماز و روزه و حج است. حاكم مى‏تواند مسجد يا منزلى را كه در مسير خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند. حاكم مى‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدى كه ضِرار باشد، در صورتى كه رفع، بدون تخريب نشود، خراب كند. حكومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است، در موقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يک‌جانبه لغو كند و مى‏تواند هر امرى را، چه عبادى و يا غير عبادى است كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنين است جلوگيرى كند. حكومت مى‏تواند از حج، كه از فرايض مهم الاهى است، در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست، موقتاً جلوگيرى كند».[362]

یادآوری لازم:

تأکید امام خمینی بر فقه سنتی و جواهری، به جهت جلوگیری از انحراف در فقه شیعه بود؛ زیرا پویایی فقه با توجه به نقش زمان و مکان در صورتی که مبتنی بر فقه سنتی و جواهری نباشد، آن را یا دستخوش ذوق و سليقه و استحسان اهل سنت می کند که بسیاری از احکام ثابت را نیز به بهانه اقتضای زمان تغییر می دهند و به جای آن که سعی می کنند واقعیت ها را مطابق نصوص قرار دهند، نصوص را مطابق واقعیت ها تفسیر می کنند و یا آن را مبتلای به افكار غرب‌گرا و سياست زده می گرداند که بسيارى از احكام فقهى را مربوط به زمان گذشته می دانند که تاریخ مصرف آن سپری شده است؛ لذا معتقدند یا باید از آن احکام دست برداشت یا باید آنچه را که امروز به گمان خود به مصلحت فرد و جامعه مى‌بينند جايگزين آنها نمود. به تعبير ديگر: تأکید امام خمینی بر فقه سنتی و جواهری، برای جلوگیری از عرفى شدن احكام دينى بود؛ به اين معنا كه همۀ احكام الهی بر اساس خواسته‌هاى افراد، مخصوصاً غرب‌زده‌ها تطبيق و تفسیر شود و فقه در درجۀ اوّل سياسى و اجتماعی و در درجۀ بعد، دينى و اسلامى گردد!

وظيفۀ الهى تمام فقهاى اسلامى اين است كه امروز فقه اصيل را حفظ كنند و در عين حال پاسخ‌گوى مسائل مستحدثه و نيازهاى عصر و زمان‌ خود باشند، تا مبادا فقه اسلامی به بن بست کشیده شود و متهم به عدم قدرت بر اداره جامعه شود.[363]

آیة الله خامنه ای و فقه شیعه

آیة الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، از دانش آموختگان حوزه مشهد و قم می باشند و اساتید برجسته ای؛ همچون آیة الله سید جواد خامنه ای،[364] آیة الله میلانی، آیة الله بروجردی، امام خمینی و آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حایری یزدی[365] در مقدمات و فقه و اصول و علامه سید محمد حسین طباطبایی در فلسفه را درک نموده‌اند، ولی به تعبیر خودشان «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (قدّس‌سرّه)» هستند. تقریرات درس خارج فقه و اصول و تدریس رسایل و مکاسب و کفایه و تفسیر قرآن کریم و نهج البلاغه و اخیراً درس خارج فقه، از جمله فعالیت‌های علمی ایشان بوده و هست. ایشان در ترجمه، تحقیق و نویسندگى نیز سابقه درخشانى دارند. تعدادى از آثار ارزشمند ایشان چاپ شده و در دسترس عموم قرار دارد، ازجمله: گفتارى در باب صبر، چهار کتاب اصلى علم رجال، اجوبة الاستفتاءات، عنصر مبارزه در زندگى ائمه (علیهم السلام)، کتاب الجهاد (درس خارج) و همچنین ترجمه کتاب‌های «صلح امام حسن (علیه السلام)»، «آینده در قلمرو اسلام»، «نقش مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان»، ترجمه دو جلد از هشت جلد تفسیر فى ظلال القرآن … .[366]

آیة الله خامنه ای، مسئولیت‌های مختلفی، قبل و بعد از پیروزی انقلاب داشته‌اند که مهم‌ترین آنها رهبری انقلاب اسلامی ایران است که از روز چهاردهم خرداد سال ۱۳۶۸ شمسی، پس از رحلت امام خمینى (قدس سره)، توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام و مسئولیت عظیم انتخاب شدند.[367]

دیدگاه های رهبر معظم انقلاب درباره بایسته های حوزه و فقه:

رهبر معظم انقلاب، در دوره دهم فقه شیعه، درباره بایسته های حوزه و فقه، دیدگاه‌هایی دارند که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:

  1. شیوه صحیح اجتهاد:

«شیوۀ اجتهادى که امروز در حوزه‌هاى علمیه رایج است و علماى دین به آن متکى هستند، یکى از قوى‌ترین و منطقى‌ترین شیوه‌هاى اجتهاد است؛ اجتهاد متکى به یقین و علم، با اتکاى به وحى؛ یعنى از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمى و یقینى است. این ظنون خاصه‌اى هم که وجود دارد، همۀ اینها حجیتش باید یقینى و قطعى باشد. حتّى اعتبار اصول عملیه‌اى که ما در فقه از آن استفاده می کنیم، باید اعتبار جزمى و قطعى باشد. تا وقتى که از دلیل قطعى به معتبر بودن این اصل عملى -استصحاب یا برائت یا اشتغال، هر کدام در مجارى خودشان- جزم پیدا نکنیم، نمی توانیم از این اصل استفاده کنیم. بنابراین یا بى‌واسطه یا باواسطه، همۀ شیوه‌هاى استنباط ما در فقه، به قطع و یقین منتهى می شود… اجتهاد در شیعه به معناى تکیه به ظنون غیر معتبر نیست، همین که قدماى ما اصطلاح اجتهاد به رأى، اجتهاد متکى به ظنون غیر معتبر؛ مثل قیاس، استحسان و امثال اینها را به کار بردند و کتاب ها نوشتند[368] و این اجتهاد متکى به ظنون غیر معتبر را رد کردند. این اجتهاد مردود است .امروز هم تحت هر نامى اگر کسانى به این جور اجتهادها روى بیاورند، مردود است…اگر اجتهاد با همان شیوۀ درست و صحیح خود که تکیۀ به کتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحیحِ منطقی حساب شدۀ پخته انجام بگیرد، بسیار خوب است. اجتهادها ولو نتایج مختلفى هم داشته باشد، موجب بالندگى است، موجب پیشرفت است… این اجتهاد باید در حوزه تقویت شود… اگر این اجتهاد نباشد، آب راکد خواهیم شد…».[369]

  1. شیوه های صحیح علم آموزی:

«ما در حوزۀ علمیه، شیوه‌هاى رایج بسیار خوبى داریم، از قدیم معمول بوده: شیوۀ انتخاب آزادانۀ استاد به وسیلۀ طلبه. طلبه وارد حوزه که می شد و می شود، به دنبال استاد مورد قبول و مورد علاقۀ خود می گردد و او را پیدا می کند، به درس او می رود. اساس کار طلبگى، فکر کردن و دقّت کردن و مطالعه کردن است، نه حفظ کردن. حفظ ‌محورى، همان چیزى است که امروز بلاى تعلیم و تربیت جدید ما است و ما مدّت ها است که داریم با آن مقابله و مبارزه می کنیم و هنوز هم روبه‌راه نشده است و باید روبه‌راه شود. در حوزه، اساس سنتى ما بر پایۀ فکر کردن است. طلبه درس را که می خواند، اولاً قبلاً پیش‌مطالعه می کند، ذهنش را آماده می کند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با یک رفیقى مباحثه می کند، یک بار به او درس می گوید، یک بار او به انسان درس می گوید؛ لذا در ذهن جایگزین می شود. در بعضى از حوزه‌ها؛ مثل نجف، تقریر درس استاد معمول بود -در قم کمتر وجود داشت یا نداشت و خیلى به ندرت بود- طلبۀ فاضلى بعد از درس استاد مى‌نشست، همان درسى را که استاد گفته بود، براى بعضى از طلابى که احتیاج داشتند، دوباره می گفت. ببینید این کار چقدر در عمق بخشیدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثیر می گذارد. این سنت‌ها را نباید از دست داد، اینها حیف است. احترام به استاد هم یک مسئله است. یکى از سنت هاى رایج حوزه‌هاى علمیه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود، احترام به استاد. «آداب المتعلّمین» می نوشتند، که متعلم در مقابل معلم چه وظایفى دارد و معلم چه حقوقى بر او دارد، همچنان که متقابلاً متعلم بر معلم حقوقى دارد. این که استاد بیاید بگوید و برود، نه، حرف شاگرد را می شنیدند و گوش می کردند. اینها از قدیم معمول بوده است. در همین زمان ما بعضى از بزرگان بودند، الان هم هستند که شاگرد بعد از درس، تا خانۀ استاد، او را همراهى می کرد، بحث می کرد، صحبت می کرد، سؤال می کرد. گعده، گعدۀ علمى؛ نشست، نشست تحقیقى و سؤال و جواب، اینها سنت هاى خوب حوزۀ ما است… این سنت ها باید باقى بماند و تقویت شود».[370]

  1. تحول در حوزه:

الف: معنای صحیح تحوّل:

«…چند سال است که مسئلۀ تحول در حوزه‌هاى علمیه، به خصوص در حوزۀ مبارکۀ علمیۀ قم مطرح است. این تحوّل یعنى چه؟ حوزه می خواهد چه کار کند که اسمش تحوّل باشد؟ تحوّل و دگرگونى یک امر قهرى است، پیش مى‌آید… معناى اساسى تحوّل این است: حرکت نوبه‌نوى محتوایى. (معنای صحیح تحول در حوزه)، حرکت نوبه‌نوى اجتهادى (است که) اساس تحوّل است. ممکن است یک معناى غلطى از تحوّل اراده بشود و فهم بشود، که حتماً باید از آن پرهیز کرد. تحوّل به معناى رها کردن شیوه‌هاى سنتی بسیار کارآمد حوزه در تعلیم و تعلم و تبدیل این شیوه‌ها به شیوه‌هاى رایج دانشگاهی امروز نیست، این چنین تحوّل و تغییر و دگرگونى‌اى، غلط اندر غلط است، این عقبگرد است… تحوّل به معناى تغییر اینها نیست. (همچنین) اگر تحوّل را به معناى تغییر خطوط اصلى حوزه‌ها بدانیم -مثل تغییر متد اجتهاد -قطعاً این یک انحراف است. تحوّل است، اما تحوّل به سمت سقوط…».[371]

ب: تحوّل در فقاهت به معنای شیوه استنباط:

«عدم تحوّل، یعنى عدم پرداختنِ فقه به خود مسئلۀ فقاهت. فقاهت، یک شیوه و روش براى استنباط، آن چیزى است که ما اسمش را فقه مى‏گذاریم. همان چیزى است که تا این درس را نخوانید، یاد نمى‏گیرید که چگونه باید از کتاب و سنّت استنباط کرد. فقاهت؛ یعنى شیوۀ استنباط. خودِ این هم به پیشرفت احتیاج دارد. این که چیز کاملى نیست، بلکه متکامل است. نمى‏شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قلّۀ فقاهت رسیده‏ایم و دیگر بهتر از این شیوه، نخواهد شد، نه، از کجا معلوم است؟… فقاهت، در دوره‏هاى متعدّدى تکامل پیدا کرده است… آفاق و گستره‏هاى جدید در امر فقاهت لازم است. چه دلیلى دارد که بزرگان و فقها و محقّقان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضى از بزرگانِ این زمان و نزدیک به زمان ما، از لحاظ قوّت علمى و دقّت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند. منتها باید این اراده در حوزه راه بیفتد. باید این گستاخى و شجاعت پیدا شود و حوزه آن را بپذیرد… حفظ، ترمیم و بالندگی حوزه، سه وظیفه مهم است که بر دوش بزرگان حوزه، فضلای جوان و دستگاه مدیریت حوزه می باشد».[372]

ج: انطباق فعالیت های علمی با نیازهای روز:

یکى از چیزهایى که در تحول مثبت حتماً لازم است، این است که ما خودمان را و تلاش و فعالیت علمى خودمان را با نیازها منطبق کنیم. یک چیزهایى هست که مردم ما به آنها احتیاج دارند، پاسخش را از ما می خواهند، ما باید آنها را فراهم کنیم. یک چیزهایى هم هست که مردم احتیاجى به آنها ندارند، زیاد کار شده، زیاد تلاش شده، خودمان را سرگرم آنها نکنیم. اینها خیلى مسایل اساسى و مهمّى است…،[373] فقه باید به زمینه های نوظهور؛ مانند پول، معاملات بانکی، تورم و احکام حکومتی گسترش پیدا کند…[374] امروز حوزه نباید در صحنه‌هاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غایب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسایل گوناگون مطرح است، پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غایب باشد، نه باید منفعل باشد… در زمینه‌هاى گوناگون، امروز نیاز وجود دارد؛ هم براى نظام اسلامى، هم در سطح کشور، هم در سطح جهان. تبیین معرفت‌شناسى اسلام، تفکر اقتصادى و سیاسى اسلام، مفاهیم فقهى و حقوقى‌اى که پایه‌هاى آن تفکر اقتصادى و سیاسى را تشکیل می دهد، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقى و معنوى و غیره، همۀ اینها باید دقیق، علمى، قانع کننده و ناظر به اندیشه‌هاى رایج جهان آماده و فراهم شود، این کار حوزه‌ها است. با اجتهاد، این کار عملى است. اگر ما این کار را نکنیم، به دست خودمان به حذف دین از صحنۀ زندگى بشر کمک کرده‌ایم، به دست خودمان به انزواى روحانیت کمک کرده‌ایم…».[375]

د: تحوّل در نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌:

«مسئله تحوّل باید ناظر به نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌ها هم باشد. چند تا سرفصل در این خصوص وجود دارد که من این جا یادداشت کرده‌ام:

  1. تکریم اساتید: نظام رفتارى و اخلاقى ما در حوزه‌ها باید در این جهت حرکت کند: تکریم استاد، تکریم عناصر فاضل، به خصوص تکریم مراجع تقلید… .
  2. مسئله دیگر در نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌ها، فیض بردن از معنویات است، تهذیب است. این خیلى مهم است. جوان امروز حوزه بیش از گذشته به مسئلۀ تهذیب نیازمند است… .
  3. یک مسئلۀ دیگر در زمینۀ نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئلۀ گرایش ها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزیزان من! فضاى انقلابى در کشور، دشمنان عنودى دارد، دشمنان کینه‌ورزى دارد. با حاکمیت فضاى انقلابى در کشور مخالفند، می خواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دوره‌اى شهادت را زیر سؤال بردند، جهاد را زیر سؤال بردند، شهید را زیر سؤال بردند، نظرات امام را زیر سؤال بردند، پیغمبران را زیر سؤال بردند!… می خواهند فضاى انقلابى را بشکنند، روحانى انقلابى را منزوى کنند. تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانى این مردم، اگر خداى نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، فاجعه است. بزرگان حوزه بایستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.[376]

ه: تشکیل مجمع فقهی:

«باید براى فقه، مجمعِ بررسىِ مباحثِ تازۀ فقهى مركّب از هفت، هشت، ده نفر طلبۀ فاضل ایجاد شود و اینها مركزى داشته باشند و جلساتى تشكیل دهند و سخنرانی هاى فقهى بگذارند تا هر كس هر خطابه و مطلب و فكر جدیدى در فلان مسئلۀ فقهى دارد -از طهارت تا دیات، كوچک و بزرگ- به آن‌جا بیاورد و آنها نگاه كنند، اگر دیدند اركانش درست است (نه این‌كه خودِ حرف درست باشد) و متّكى به بحث و استدلال طلبگى است و عالمانه طرح شده است، آن را در فهرست بنویسند و در نوبت بگذارند تا این‌كه آن فرد، روزى بیاید و در حضور جماعتى كه اعلان مى‌شود خواهند آمد، سخنرانى كند و آن مسئله را آزادانه تشریح نماید و یک عدّه هم آن‌جا اشكال كنند».[377]

و: تغییر در کتب درسی حوزه:

«مسئلۀ تغییر كتاب‌هاى درسى را باید جدّى گرفت. باید كتاب‌هاى درسى تغییر كند. بناى بر تغییر هم باید بر صرفه‌جویى در وقت طلبه باشد…، باید لَجنه‌اى (گروهی) از فضلاى بزرگ حوزۀ علمیه بنشینند و یک دوره فقه – از طهارت تا دیات- را به زبان ساده بنویسند كه كار «شرح لُمعه» را بكند و كیفیت استدلال را نشان دهد. «شرح لمعه»، كتاب نسبتاً مشكلى است، ما چرا براى این عبارت، طلبه را معطّل كنیم؟ كتاب‌هاى درسى دیگر نیز همین گونه‌اند… بنابراین، تغییر جدّى در كتب درسى باید صورت گیرد؛ چون تحوّل از پایه باید شروع شود…».[378]

ويژگى‌هاى دورۀ دهم فقه شیعه

دورۀ دهم فقه شیعه به جهت شرایط خاص زمانی و مکانی آن دارای ويژگى‌هایى خاص می باشد که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:

  1. جامعه‌نگرى به جاى فردنگرى در عرصۀ فقاهت.[379]
  2. ورود فقاهت به عرصۀ رهبرى اجتماعى مسلمانان و ابتلای فقه و فقها به حکومت و مدیریت کشور در حد وسیع که لزوم پاسخ‌گویی به سؤالات جدید در زمینه‌های اجتماعی، قضایی، پزشکی، معاهدات بین الملل، هنر، موسیقی، رادیو و تلویزیون، مطبوعات و دیگر رسانه‌ها، اقتصاد، بانکداری و مانند آن را در پی داشت.[380]
  3. طرح نظریه ولایت مطلقه فقیه و توجه به ابعاد و زوایای آن در سطح بسیار وسیع.[381]
  4. توجّه به مسائل دنياى جديد و مسائل تازه‌اى كه در تبادل فرهنگ‌ها و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن جديد غرب به وجود آمد؛ نظیر حقوق بشر، حقوق زنان، محیط زیست، مبارزه با تروریسم و مانند آن.[382]
  5. نفوذ مسائل فقهى در عرصۀ قانون‌گذارى و متأثّر شدن مجالس قانون‌گذارى از فقه و حقوق اسلامى.[383]
  6. استفاده از ابزارهای نوین؛ نظیر رادیو، تلویزیون، رایانه، اینترنت، ماهواره، تلفن همراه و مانند آن در امر تبلیغ فقه شیعی و آسان شدن دسترسی به اقوال و فتاوای فقها و سهولت تحقیق و پژوهش و تدوين و تألیف كتب فقهی و اسفاده های دیگر.
  7. تدوين موسوعات فقهى به شكلى تازه:

شكل جديد تدوين موسوعات فقهى معمولًا به صورت الفبايى است كه همۀ موضوعات و مسائل فقهى بر اساس حروف الفبا تدوين مى‌شود كه مى‌توان به دو نمونه از آن اشاره كرد:

  1. «موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البيت (عليهم السلام)»، حاصل تلاش جمعى از پژوهشگران زير نظر آیة الله سيد محمود هاشمى‌ شاهرودى.
  2. «الموسوعة الفقهية الميسّرة، تأليف شيخ محمد على انصارى، به زبان عربى و در 8 جلد.

در بین موسوعات این دوره، «دائرة المعارف فقه مقارن» تحت اشراف آية اللّٰه مكارم شيرازى، بر اساس ترتيب معمول و سنّتى ابواب فقهى تدوين مى‌شود و به صورت الفبايى نيست.[384]

  1. پدیدآمدن زمینه های پرداختن به مباحث فقه مقارن و تقریب میان مذاهب اسلامی که به سبب تأکید امام خمینی بر این امر و پی‌گیری آن از سوی تشکیلات خاصی بود.[385]
  2. برپایی کنگره‌های متعدد در تجلیل از مقام علمی برخی فقهای بزرگ و اهتمام به نشر آثار آنها و ارائه مقالات در معرفی اندیشه‌های فقهی و اصولی آنها؛ مانند کنگره هزاره شیخ مفید در سال 1372ش در قم، کنگره بزرگداشت مقدس اردبیلی در سال 1375ش در قم و اردبیل، کنگره بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ اعظم انصاری در سال 1373ش در قم، کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی در سال 1374ش در قم و … .[386]

مراکز علمی فعال فقه شیعه در دوره دهم

  1. حوزه علمیه قم:

مهم‌ترین مرکز علمی شیعه در دوره دهم، «حوزه علمیه قم» می باشد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران درخشش آن بیشتر شد. این حوزه در حال حاضر بزرگ‌ترین پایگاه تشیع و معارف امامان اهل بیت (علیهم السلام) می باشد و از جهت وسعت امکانات و آزادی فعالیت فقیهان در هیچ زمان و مکانی مانند آن وجود نداشته است و بیشتر حوزه‌های شیعی در داخل و خارج ایران به نحوی وابسته به این حوزه هستند.

این حوزه دو ویژگی مهم دارد: یکی پاسخ‌گویی به نیازهای تبلیغی مردم و در ارتباط بودن با مسائل سیاسی و اجتماعی و با مراکز علمی داخل و خارج کشور؛ دیگر، توجه کافی به دیگر شاخه‌های علوم اسلامی غیر از فقه و اصول؛ خصوصاً فلسفه و کلام، به طوری که می توان گفت: حوزه قم، حوزه‌ای عقل‌گرا و در عین حال معتدل است.

علاوه بر اینها، حوزه قم تشکیلاتی خاص برای مدیریت حوزه و کیفیت تحصیل و اخذ امتحانات دارد و اخیراً برنامه های درسی آن به حوزه های کوچک شهرستان ها نیز تعمیم یافته است و برای طلاب خارجی نیز برنامه‌های مناسب با نیازهای آنان ترتیب داده شده که همه اینها پیش‌تر بدین کم و کیف وجود نداشته است. وجود مدارس تخصصی فقه زیر نظر برخی مراجع عظام تقلید و فقهای عظام و مراکز پژوهشی مستقل و مجلات تخصصی متعدد در رشته های مختلف و امکانات گسترده نرم افزاری نیز از جمله پدیده های نو ظهور در این حوزه است.[387]

  1. حوزه نجف:

هر چند حوزه نجف پس از شهادت سید محمدباقر صدر، اسباب تضییق و فشار حکومت بعث عراق بر آن روز افزون شد و بسیاری از فقیهان و دانشمندان آن یا تبعید شده و یا به شهادت رسیدند، ولی هچنان پابرجا بوده و به حیات طیبه خود توسط عده‌ای از بزرگان؛ مانند آیة الله سیستانی، ادامه می دهد.

نتایج بررسی ادوار فقه شیعه از دیدگاه شهید مطهری

شهید مطهری معتقد است: از بررسی ادوار فقه شیعه، چند نکته معلوم مى‏گردد:

الف: از قرن سوم[388] تاکنون، فقه شیعه یک حیات مستمر داشته و هرگز قطع نشده است.

حوزه‏هاى فقهى بدون وقفه در این یازده قرن و نیم، دایر بوده است. رابطه استاد و شاگردى در همه این مدت هرگز قطع نشده است. اگر فى المثل از مرحوم آیة اللَّه بروجردى شروع کنیم مى‏توانیم سلسله اساتید فقهى ایشان را تا عصر ائمه اطهار (علیهم السلام) به‏طور مسلسل بیان نماییم. چنین حیات متداوم یازده قرن و نیمى ظاهراً در هیچ تمدن و فرهنگ دیگر غیر از تمدن و فرهنگ اسلامى وجود ندارد. استمرار فرهنگى به معناى واقعى -که یک روح و یک حیات، بدون هیچ وقفه و انقطاع، طبقات منظم و مرتب و متوالى را در قرونى این‌چنین درازمدت به یک‌دیگر پیوند دهد و یک روح بر همه حاکم باشد – جز در تمدن و فرهنگ اسلامى نتوان یافت. در تمدن و فرهنگ‌هاى دیگر، ما به سوابق طولانى‌ترى احیاناً برمى‏خوریم، ولى با وقفه‏ها و بریدگی‌ها و انقطاع‌ها.[389]

ب. برخلاف تصور بعضى‏ها معارف شیعه و از آن جمله فقه شیعه، تنها به وسیله فقهاى ایرانى تدوین و تنظیم نشده است. ایرانى و غیر ایرانى در آن سهیم بوده‏اند. تا قبل از قرن دهم هجرى و ظهور صفویه، غلبه با عناصر غیر ایرانى است و تنها از اواسط دوره صفویه است که غلبه با ایرانیان مى‏گردد.[390]

ج. مرکز فقه و فقاهت نیز قبل از صفویه، ایران نبوده است. در ابتدا بغداد مرکز فقه بود. سپس نجف، به وسیله شیخ طوسى مرکز شد. طولى نکشید که جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن، حِلّه -که شهر کوچکى است در عراق- مرکز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوریه) نیز مدتى مرکز فقهاى بزرگ بوده است. در دوران صفویه بود که مرکزیت به اصفهان انتقال یافت و در همان زمان حوزه نجف به وسیله مقدس اردبیلى و دیگر بزرگان احیا شد که تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ایران تنها شهر قم است که در قرون اول اسلامى، در همان زمان که بغداد مرکز فقاهت اسلامى بود، به وسیله فقهایى؛ نظیر «على بن بابویه و محمد بن قولویه» به صورت یکى از مراکز فقهى درآمد، همچنان که در دوره قاجار به وسیله میرزا ابوالقاسم قمى -صاحب قوانین- نیز احیا شد و بار دیگر در سال 1340 هجرى قمرى به وسیله مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى احیا شد و اکنون یکى از دو مرکز بزرگ فقهى شیعه است.

بنابراین گاهى بغداد، زمانى نجف، دوره‏اى جبل عامل (لبنان)، برهه‏اى حلب (سوریه)، مدتى حلّه (عراق)، عهدى اصفهان و دوران‌هایى قم، مرکز نشاط فقهى و فقهاى بزرگ بوده است. در طول تاریخ، مخصوصاً بعد از صفویه در شهرهاى دیگر ایران از قبیل مشهد، همدان، شیراز، یزد، کاشان، تبریز، زنجان، قزوین و تون (فردوس فعلى)، حوزه‏هاى علمیه عظیم و معتبرى بوده است، ولى هیچ یک از شهرهاى ایران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت کوتاهى کاشان، مرکز فقهاى طراز اول نبوده و عالی‌ترین و یا در ردیف عالی‌ترین حوزه‏هاى فقهى به شمار نمى‏رفته است. بهترین دلیل بر نشاط علمى و فقهى این شهرها وجود مدارس بسیار عالى و تاریخى است که در همه شهرستان‌هاى نامبرده موجود است و یادگار جوش و خروش‌هاى علمى دوران‌هاى گذشته است.[391]

ویژگی‌های فقه شیعه

ويژگى‌های فقه شیعه (فقه اهل بيت (عليهم السلام))، عبارت است از:

  1. غناى فقه اهل بيت (عليهم السلام‌):

فقه اهل بيت (عليهم السلام) که برگرفته از قرآن و سنّت است، فقهى ريشه‌دار و غنى است که شجرۀ طيّبۀ آن در هيچ برهه‌اى از تاريخ، از ريشه جدا نشده است.

فقهاى شیعه افزون بر تمسّک به کتاب الهی و سنت نبوی، از سنت امامان اهل بيت (عليهم السلام) نيز بهره مى‌گيرند که ريشه‌ آن به سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) منتهى مى‌شود. امامان اهل بيت (عليهم السلام) بازگوکنندۀ سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و شارح کلمات آن حضرت بودند، بنابراين، سرچشمۀ فقه اهل بيت (عليهم السلام)، کتاب خدا و سنّت ناب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است، که توسط امامان اهل بيت (عليهم السلام) تبيين شده است. در روايات فراوانى از امامان اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده که «آن چه ما مى‌گوييم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است»، يا «حديث ما، حديث پدران ما و حديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است».[392] با توجّه به عدم انفکاک فقه اهل بيت از سنّت نبوى و ريشه‌دار بودن آن، غناى اين فقه مشهود است، به ويژه که فقیهان مکتب اهل بيت، هرگز احساس خلاء قانونى نمى‌کنند و خود را بى‌نياز از قياس و استحسان و مانند آن مى‌دانند.[393]

  1. در فقه امامیه، گفتۀ صحابى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) (به صرف صحابی بودن) حجّت شرعى نيست، مگر آن که ثقه بوده و از معصوم نقل کرده باشد.[394]
  2. عمل به فقه اهل بيت (عليهم السلام) مُجزى است.[395]

به يقين عمل به فقه اهل بيت (عليهم السلام) مجزى و سبب نجات مکلّفان خواهد بود که روشن‌ترين دليل آن، حديث متواتر و معروف ثقلين است.[396] محتواى اين‌ حديث به خوبى مى‌رساند که تمسّک به اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) همانند تمسّک به کتاب خدا، سبب هدايت و نجات است. جالب است بدانيم اخيراً مجموعه‌اى به نام «فقه السلف عترة و صحابة و تابعين» به قلم «محمّد المنتصر الکتانى» توسط دانشگاه «ام القرى» مکه منتشر شده که نويسنده، نخست در تعريف «فقه العترة» مى‌گويد: «فقه عترت، شامل فقهى است که از جانب فاطمه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، امير مؤمنان على، امام حسن، امام حسين تا امام صادق (عليهم السلام) به ما رسيده باشد»، سپس مى‌افزايد: «دست‌يابى و عمل به فقه عترت، در واقع دست‌يابى به دانش و هدايت و سبب امان از گمراهى است که همگام و همراه با کتاب خدا، سبب هدايت و امنيّت است، تا آن‌جا که سبب ورود به بهشت مى‌شود»،[397] آن گاه نويسنده براى اثبات سخن خويش به حديث ثقلين استناد مى‌جويد.

امام فخر رازى در تفسير خود در بحث جهر به «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ» در نماز، مى‌گويد:

«از على بن ابى طالب (عليه السلام) نقل شده است که بسم اللّٰه را به جهر مى‌خواند و اين خبر به تواتر رسيده است، و هرکس در دين خود به على بن ابى طالب (عليه السلام) اقتدا کند، به يقين هدايت يافته است؛ به اين دليل که پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) درباره على (عليه السلام) فرمود: «پروردگارا! حق را بر محور على- هر گونه که وى حرکت مى‌کند- قرار ده».[398]

  1. انفتاح باب اجتهاد و رشد و بالندگى:‌

هر چند فقه شيعه در گذر تاريخ، از فراز و فرودهايى برخوردار بود، ولى فقهاى اماميّه باب اجتهاد را نبستند و راه فهم تازه و اجتهاد در نصوص کتاب و سنّت را براى اهلش بازگذاشتند و همين نکته سبب شد که فقه اهل بيت رشد کند و همراه با تحوّلات زمانه، براى نيازهاى مسلمانان پاسخى درخور داشته باشد. فقه به تمام زواياى زندگى مردم نفوذ کرده و اقشار و صنف‌‌هاى مختلف جامعه توانسته‌اند پاسخ پرسش‌هاى فقهى خويش را از فقيهان اهل بيت بشنوند.[399] فقه اماميه فروع و شاخه‌هاى بسيارى دارد، و شموليت و تحقيق و ژرف‌نگرى و دقّت در استدلال که در آن ديده مى‌شود در هيچ فقه ديگرى وجود ندارد. اين همه، از بهره و برکت «اجتهاد» است که بر مبناى آن، مسائل فرعى تازه به اصول، عودت داده مى‌شود، و قواعد کلى بر مصاديق خارجى منطبق مى‌گردد.[400]

  1. حريّت و آزادگى‌:

فقهاى اهل بيت (عليهم السلام) هرگز فقه خود را در خدمت حاکمان ستمکار و دنياپرست قرار ندادند و فقه اهل بيت را در مسير توجيه کردارهاى ناشايست حاکمان ظالم و ضدّ مردمى به کار نگرفتند؛ همان گونه که امامان اهل بيت (عليهم السلام) نيز فقه و دانش خود را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند.[401]

ابواب فقه شیعه

علم فقه مشتمل بر مسائل مختلف و متنوعی است. گاه کیفیت رابطۀ انسان با خدا را توضیح می دهد و گاه نحوۀ تعامل مردم با یک‌دیگر را مشخص می سازد و گاه به مباحث مالی و اقتصادی و گاه به مسائل قضایی و حلّ دعاوی و اقسام جرم و جزا می پردازد. البته این بدان معنا نیست که علم فقه، مشتمل بر چند علم است، خیر، علم فقه، علم واحدی است و آن، علم زندگی است و به تمام جوانب زندگی بشر نظر دارد. فقه، راه درست زندگی کردن و به کمال رسیدن را برای فرد و جامعه مقرر می کند؛ از این رو در فقه اسلامی، هم تأمین منافع و مصالح دنیوی و هم تأمین مصالح اخروی مورد نظر است، هم حیات فردی بشر مشمول قانون شرع است و هم حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی او.

محور مشترک مباحث علم فقه، «افعال مکلفین» است؛ لذا موضوع علم فقه نیز همین قرار داده شده است؛ مثلا وقتی می گوییم نماز واجب است، فرار از جنگ حرام است، قاتل از مقتول ارث نمی برد، سفیه حق فروش اموال خود را ندارد، کسی که شراب می نوشد هشتاد تازیانه می خورد، و پزشک اگر در معالجه اشتباه کند ضامن است، در همه این موارد، سخن از فعلی از افعال مکلفان است و این افعال با همه اختلاف ماهوی که میانشان دیده می شود، در یک علم جمع می شوند؛ چون فقیه همه آنها را با یک رنگ می بیند و آن رنگ «فعل مکلّف» است.[402]

از زمان‌هاى قديم، فقها كوشيده‌اند مسائل فقه را طبقه‌بندى محدودى كنند و با اختلاف سليقه‌اى كه بینشان وجود داشت، تقسيمات گوناگونى براى مسائل فقهى فراهم شد. فقهاى اهل سنّت راه‌هايى را براى خود انتخاب كردند و فقهاى اماميّه نيز طرق ديگرى را برگزيدند كه در بعضى از موارد شباهت زيادى با هم دارد.[403]

هر چه تقسیم‌بندی مباحث دقیق‌تر باشد، مطالب آن علم بهتر فهمیده می شود و جایگاه هر مسئله بهتر روشن می شود. در واقع ارائه یک تقسیم بندی خوب به منزلۀ ارائۀ آدرس‌های دقیق برای جست‌وجوی مباحث آن علم است و این کار با توسعه دامنه مباحث هر علم، روز به روز اهمیت خود را بیشتر نشان می دهد.[404]

تبویب فقه شیعه پیش از محقق حلّی

فقهای شیعی پیش از محقق حلّی، صاحب شرائع الاسلام (م 676ق)، تقسیم بندی‌هایی پیرامون ابواب فقهی ارائه نموده اند که درخور توجه است:

الف: مرحوم کلينى در کتاب الکافى:

یکی از کهن‌ترين دسته‌بندى‌ها در فقه اماميّه، مربوط به «مرحوم کلينى در کتاب معروف الکافى» است. کتاب الکافی، گرچه کتاب حدیث است، ولی از آن جا که در دوره شیخ کلینی، فقه شیعه خود را بیشتر در قالب تبویب احادیث مربوط به احکام شرعی نشان می‌داده است و فقیهان از خلال عنوان بندی احادیث، اجتهاد خویش را اعمال می کردند،[405] مرحوم کلینی در دو جلد اوّل این کتاب به احادیث اعتقادى و اخلاقى پرداخته که به «اصول کافى» معروف است، ولى در پنج جلد بعد که به عنوان «فروع کافی» شناخته می شود، به جمع‌آورى اخبار فقهى و دسته‌بندى آنها پرداخته و هر گروه را در بابى به ترتیب زیر ذکر کرده است:

  1. ابواب عبادات که مشتمل بر کتاب طهارت، صلاة، زکات، صدقه، خمس، صيام، حج و جهاد است.
  2. ابواب معيشت که شامل کتاب‌هاى دَيْن، کفالت، حواله، مکاسب، تجارت و بيع، لُقَطه، رهن، عاريه، وديعه، مضاربه، اجاره، صلح، مزارعه، احياى مَوات و شُفعه است.
  3. ابواب نکاح که شامل احکام مربوط به ازدواج، طلاق و لِعان است و در ذيل اين ابواب، احکام عِتق، تدبير، کتابت، صيد و ذبائح، اطعمه و اشربه و زيّ و تجمّل را بيان مى‌کند.
  4. ابواب وصايا و مواريث و احکام آنها.
  5. ابواب حدود و ديات و قضا و شهادات، که در ذيل آن احکام ايمان و نذر و کفّارات را نيز بيان مى‌کند.

جلد آخر کتاب، به «روضه کافی» معروف است که مشتمل بر مباحث گوناگونی از تاریخ، تفسیر، مواعظ، وصایای ائمه (علیهم السلام) و غیر آن است.

دسته‌بندى «مرحوم کلينى در کتاب الکافى» با توجّه به مقام والاى او، تأثير عميقى در جمعى از فقهاى بعد از ايشان گذارده و همان شيوه را در کتب فقهى خود با تفاوت‌هایی اعمال کرده‌اند.[406]

ب: «قاضى ابن برّاج، نويسندۀ کتاب المهذّب و جواهر الفقه» و «سيّد أبو المکارم ابن زهره، در کتاب الغنية» و «شيخ طوسى در المبسوط و التهذيب و الاستبصار» نيز تقريباً همين راه کلینی را با مختصر تفاوتى پيموده‌اند. البته «شيخ طوسى در کتاب النهايه»، به گونه دیگری رفتار کرده ‌است: او نخست به سراغ ابواب عبادات مى‌رود و در مرحلۀ بعد به سراغ ابواب ديون و کفارات و شهادات و قضا، در مرحلۀ سوم به سراغ ابواب معيشت؛ مانند مکاسب، متاجر، شرکت، مضاربه و پس از آن به دنبال مباحث مربوط به نکاح، طلاق، ايمان، نذور، وصايا و مواريث رفته و در پايان، کتاب را با احکام حدود، ديات و قصاص به پایان رسانده است.[407] بعضی معتقدند که در المبسوط و النهایه، نکته خاصی در تقسیم بندی ابواب دیده نمی شود.[408]

ج: فقهایی؛ مانند «صدوق در کتاب من لا يحضره الفقيه» بعد از عبادات، به طرح بحث‌هاى قضاء و شهادات پرداخته‌اند، سپس به سراغ بخشى از مسائل اقتصادى و احکام معاملات رفته‌اند، آن گاه به احکام صيد و ذباحه و احکام ايمان و نذور و کفّارات و به دنبال آن احکام نکاح و طلاق و بحث‌هاى وابسته به آن؛ مانند ايلاء، ظِهار، لعان، سپس احکام حدود و ديات و سرانجام احکام وصيّت و مواريث پرداخته‌اند.[409]

د: ابو الصلاح حلبی در «الکافی فی الفقه»، مباحث فقه را در سه بخش عمده عبادات، محرمات و احکام[410] جای داده است، ولی این تقسیم بندی نظر فقیهان را جلب نکرد؛ زیرا از جمله اشکالاتش این است که محرمات نمی تواند قسیم عبادات و احکام باشد.[411]

هـ: سلّار دیلمی در آغاز کتابش «المراسم» می گوید: رسوم شرعی دو قسم است: عبادات و معاملات، سپس معاملات را به دو گروه عقود و احکام تقسیم می کند. بخش عقود در نزد او شامل ایقاعات[412] نیز هست.[413]

و: ابن ادریس در السرائر، 24 کتاب[414] برای فقه قرار می دهد و هیچ ملاکی در تفکیک و ترتیب آنها ارائه نمی دهد. او طبق معمول، طهارت و صلاة را در آغاز و حدود و دیات را در آخر می آورد، ولی بسیاری از ابواب را در هم ادغام می کند؛ مثلا دین، کفالت، حواله، قرض، صلح، ضمان، و لقطه را در یک کتاب جای می دهد و عنوان جامعی برای آنها نمی آورد.[415]

تبویب فقه شیعه به وسیله محقق حلّی

از مهم‌ترین و معروف‌ترین تقسیمات برای مباحث علم فقه، تقسیم «محقّق حلّى» در کتاب «شرايع الاسلام» است که تا زمان ما همچنان مورد توجه و تأسّی است. محقق حلّی فقه را به چهار بخش اصلی عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرده است.

مرحوم محمّد بن مکى عاملى معروف به شهيد اوّل، متوفّاى قرن هشتم، در کتاب «القواعد و الفوائد» خود، در توجيه اين اقسام چهارگانه مى‌گويد:

«وجه انحصار کتب فقهى در «عبادات» و «عقود» و «ايقاعات» و «احکام» اين است که هدف حکم شرعى، يا آخرت است و يا امور دنيوى، اوّلى عبادات را تشکيل مى‌دهد و دومى بر دو قسم است: يا نياز به انشاء دارد يا نه، آن چه نياز به انشاء ندارد، احکام ناميده مى‌شود و آن چه نياز به انشاء دارد، يا در ميان دو شخص حقيقى يا حقوقى است که عقود ناميده مى‌شود و يا تنها به يک شخص قائم است که ايقاعات ناميده مى‌شود».[416]

مرحوم سيّد جواد عاملى در کتاب «مفتاح الکرامة» در آغاز کتاب «المتاجر»، بعد از آن که اقسام چهارگانۀ محقّق حلّى را ذکر مى‌کند، مى‌افزايد: «وجه این تقسیم بندی آن است که در مسائل فقهی، یا نیت شرط است و یا شرط نیست: اگر نیت شرط باشد، «عبادات» می گویند و اگر نیت شرط نباشد، یا ایجاب و قبول در آنها شرط است و یا شرط نیست: اگر شرط باشد، «عقود» می گویند و اگر فقط ایجاب شرط باشد، «ایقاعات» را تشکیل می دهد و اگر هیچ کدام شرط نباشند، «احکام» می گویند.

صاحب مفتاح الکرامه در ادامه می گوید: البته اقسام چهارگانه ديگرى نیز، مى‌توان برای فقه مطرح کرد: اوّل عبادات، دوم عادات، سوم معاملات و چهارم سياسات؛ زيرا مقصود از احکام فقهى يا نظم نشئۀ اولى (دنيا) است و يا نشئۀ اُخرى و يا هر دو است: اگر تنها مقصود، نشئۀ آخرت باشد، عبادات را تشکيل مى‌دهد و اگر مقصود، نشئۀ اولى باشد، اگر هدف آن بقاى شخص يا نوع است، عادات را تشکيل مى‌دهد و اگر مصالح مالى باشد معاملات است و اگر هر دو باشد سياسات است…».[417]

ابواب چهار بخش فقه در کتاب شرائع الاسلام:

هر کدام از چهار بخش فقه در نگاه محقق حلّی، دارای ابواب و کتاب‌های مختلفی می باشد:

بخش اوّل؛ یعنی عبادات شامل ده کتاب است: طهارت که شامل وضو و غسل و تيمم نيز مى‌شود، صلاة، زکات، خمس، صوم، اعتکاف، حج، عمره، جهاد و امر به معروف و نهى از منکر.

بخش دوم؛ یعنی عقود در 19 کتاب تنظيم شده است: تجارت، رهن، مفلّس، حَجر، ضمان (حواله و کفالت در ضمن ضمان ذکر شده است)، صلح، شرکت، مضاربه، مزارعه و مساقات، وديعه، عاريه، اجاره، وکالت، وقف و صدقات، سُکنى و حبس، هِبات، سبق و رمايه، وصيت و نکاح.

بخش سوم؛ یعنی ایقاعات در قالب ده کتاب ذکر شده است: طلاق، خُلع و مبارات، ظِهار، ايلاء، لِعان، عِتق، تدبير و مکاتبه و استيلاد، اقرار، جُعاله، أَيمان و نذر.

و امّا بخش چهارم که احکام است از دوازده کتاب تشکيل مى‌شود:

صيد و ذباحه، اطعمه و اشربه، غصب، شُفعه، احياى مَوات، لُقَطه، فرائض، قضاء، شهادات، حدود و تعزيرات، قصاص و ديات.[418]

لازم به ذکر است که توضیح مختصر هر یک از این کتاب‌ها در آینده ذکر خواهد شد.[419]

گفتنی است، بسيارى از فقها، پس از محقق حلّی، تقسيم مزبور وی را پذيرفته و در کتاب‌‌هاى خود از آن پيروى کرده‌اند، اعم از کتاب‌ هايى که به عنوان شرح بر شرايع نوشته شده؛ مانند «مسالک الأفهام» و «جواهر الکلام» و کتاب‌هاى ديگرى که شرح شرايع نيستند، ولى در سايۀ همان تقسيمات حرکت مى‌کنند.[420]

عبادات در فقه شیعه

معرفی اجمالی ابواب و رئوس مسائل فقهى بخش عبادات به ترتیب کتاب شرایع محقق حلّى، به قرار ذیل است:

‏1. کتاب الطهارة:

طهارت بر دو قسم است: طهارت از خَبَث یا آلودگی‌هاى ظاهرى و جسمى، و طهارت از حَدَث یا آلودگى‌های معنوى و باطنى. طهارت از خبث عبارت است از تطهیر بدن یا لباس یا چیز دیگر از امور ده‌گانه‏اى که اصطلاحاً «نجاسات» خوانده مى‏شوند از قبیل: بول، غایط، خون، منى و میته، و طهارت از حدث عبارت است از وضو، غسل و تیمم که با یک سلسله اعمال طبیعى؛ مانند خواب، ادرار و جنابت، باطل مى‏شود و باید تجدید شود.[421] در کتاب طهارت همچنین از احکام مربوط به خونریزی‌های زنانه (حیض، نفاس، استحاضه)، احکام اموات (روش غسل و کفن و دفن میّت) و آداب تخلی، بحث می شود.[422]

  1. کتاب الصلوة:

در این کتاب درباره نمازهاى واجب؛ یعنى نمازهاى یومیه، نماز عیدین، نماز میّت، نماز آیات، نماز طواف و نمازهاى نافله؛ یعنى نمازهاى مستحبى از قبیل نوافل یومیه و غیره، و درباره شرایط و ارکان و مقدمات و موانع و قواطع و خلل نماز، و همچنین درباره انواع نماز از قبیل نماز حاضر و نماز مسافر یا نماز فرادی‏ و نماز جماعت و یا نماز اداء و نماز قضاء به تفصیل بحث مى‏شود.[423] در بخش مربوط به نماز جمعه و نماز عید فطر و قربان، کم و بیش درباره حکومت اسلامی و حکمران اسلامی و اختیارات و وظایف ولی فقیه بحث می شود.[424]

  1. کتاب الزکوة:

زکات، نوعى پرداخت مالى شبیه به مالیات است که به نُه چیز تعلّق مى‏گیرد: طلا، نقره، گندم، جو، خرما، کشمش، گاو، گوسفند و شتر. در فقه درباره شرایط تعلّق زکات به این امور نُه گانه و درباره مقدار زکات و موارد مصرف آن بحث مى‏شود. در قرآن از مسائل زکات فقط از اصل وجوب آن (غالباً در کنار نماز) و موارد مصرف آن سخن به میان آمده است، آن جا که مى‏فرماید: «صدقات (زكات‌ها) براى نیازمندان و تهیدستان و مأموران جمع آورى آنها، و مردمى که باید دل آنها به دست آید، و در راه آزادى بردگان، و (اداى دين) بدهكاران و در راه خیرى که به خدا منتهى می گردد و مسافران بى‏توشه مى‏باشد. اين، يک فريضۀ (مهم) الهى است؛ و خداوند دانا و حكيم است».[425]

  1. کتاب الخُمس:

خمس نیز مانند زکات نوعى پرداخت مالى شبیه مالیات است. خمس؛ یعنى یک پنجم. از نظر اهل تسنن تنها غنائم جنگى است که یک پنجم آن به عنوان خمس باید به بیت المال منتقل شود و صرف مصالح عموم گردد، ولى از نظر شیعه غنائم جنگى یکى از چیزهایى است که باید خمس آن پرداخت شود؛ علاوه بر آن، معادن، گنج‌ها، مال‌هاى مخلوط به حرام که تشخیص مالک آنها مقدور نیست، زمینى که کافر ذمّى از مسلمان مى‏خرد، آن چه که از طریق غوّاصى به دست مى‏آید و مازاد عواید سالانه نیز باید تخمیس شوند و خمس آنها داده شود.[426] نیمی از خمس، سهم امام زمان (علیه السلام) است که در زمان غیبت آن حضرت، در اختیار نائبان او؛ یعنی مجتهدان جامع شرائط قرار می گیرد و در مواردی که مورد رضایت آن حضرت است، مصرف می شود. نیم دیگر از خمس، سهم سادات است که با اجازه مجتهد به سادات دارای شرائط پرداخت می شود.[427]

  1. کتاب الصّوم:

در این کتاب به بیان روزه‌های واجب و مستحب و مکروه و حرام و نیز مبطلات روزه و مباحثی درباره قضا و کفاره روزه می پردازد.[428]

  1. کتاب الاعتکاف:

اعتکاف در لغت؛ به معناى مقیم شدن در یک محل معین است، ولى در اصطلاح فقهى عبارت است از اقامت حداقل سه روز در مسجد جامع شهر به همراه روزه‌داری. این کار شرایط و احکامى دارد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، دهه آخر ماه رمضان اعتکاف مى‏فرمود.[429]

  1. کتاب الحج:

حج مشتمل بر اعمالی است که در مکه و اطراف مکه به وسیله حجّاج انجام مى‏شود. حج برای اشخاص مستطیع یک بار در عمر واجب می شود. وقت بجا آوردن حج، آخرین ماه قمری؛ یعنی ذی الحجة است. اقسام حج، کیفیت اعمال حج، تعریف استطاعت شرعی و زمان و مکان اعمال حج به تفصیل در کتاب‌های حج بیان شده است.[430]

‏8. کتاب العمرة:

عمره نیز نوعى حج کوچک است، ولى معمولًا براى حجّاج، واجب است که اول عمره را و بعد حج را به جا آورند. عمره اگر مقدمه حج و همراه آن باشد که به آن «عمره تمتّع» گفته می‌شود، مشتمل بر پنج عمل و اگر همراه حج نباشد، که بدان «عمره مفرده» می گویند، مشتمل بر هفت عمل است. اعمال عمره مفرده در واقع به منزله آداب ورود به حرم و زیارت بیت الله الحرام است.[431]

  1. کتاب الجهاد:

در این کتاب، مسئله جنگ با دشمنان دین خدا و احکام و آداب و شرائط آن مطرح است. اسلام دین اجتماعى و مسئولیت‌هاى اجتماعى است؛ از این رو جهاد در متن دستورات اسلام قرار گرفته است. جهاد گاه ماهیت تهاجمی دارد که بدان جهاد ابتدایی می گویند و گاه ماهیت تدافعی دارد که بدان جهاد دفاعى می گویند. همچنین جهاد یا داخلى است یا خارجى. جهاد داخلی، نبرد با شورشیان مسلمان است که علیه امام مسلمانان قیام می کنند و به آنها «اهل بغی» یا «باغی» می گویند؛ مانند خوارج نهروان، اصحاب جمل و اصحاب صفّین که بر علیه امیرالمؤمنین (علیه السلام) قیام کردند. فقها، در «کتاب الجهاد» از احکام ذمّه؛ یعنى شرایط پذیرفتن غیر مسلمانان تحت عنوان تابعیت دولت اسلامى و همچنین درباره احکام روابط میان دولت اسلامى با دولت های غیر اسلامى و به مناسبت، از احکام زمین‌هایی که به دست مسلمانان به زور یا به صلح فتح می شود، به تفصیل بحث مى‏کنند.[432]

  1. امر به معروف و نهى از منکر:

اسلام به حکم این که دین اجتماعى و مسئولیت‌هاى اجتماعى است و محیط مناسب را یکی از شروط اصلى اجراى برنامه آسمانى و سعادت‌بخش خود مى‏داند، یک مسئولیت مشترک براى عموم به وجود آورده‏ است، و آن این است که همه مردم موظفند پاسدار فضیلت‌ها و نیکی‌ها و نابود کننده بدی‌ها و نادرستی‌ها باشند. پاسدارى از نیکی‌ها، «امر به معروف» و ستیزه‏گرى با بدی‌ها، «نهى از منکر» نامیده مى‏شود. «امر به معروف و نهى از منکر» در فقه اسلامى شرایط و مقررات و آدابی دارد که در کتاب مربوط به آن، ذکر شده است.[433]

عقود در فقه شیعه

معرفی اجمالی ابواب و رئوس مسائل فقهى بخش عقود به ترتیب کتاب شرایع محقق حلّى، به قرار ذیل است:

  1. کتاب التجارة:

در این کتاب درباره خرید و فروش، شرایط طرفین معامله (خریدار و فروشنده) و شرایط عوضین (ثمن و مثمن)، شرایط عقد؛ یعنى صیغه معامله و همچنین درباره انواع خرید و فروش‌ها: معامله نقد،[434] معامله نسیه،[435] معامله سَلَف،[436] و… بحث مى‏شود. همچنین در باب بیع، درباره «مرابحه»،[437] «مواضعه»[438] و «تولیه»[439] گفت‌وگو مى‏شود. علاوه بر اینها در «کتاب التجارة» از مواردی که امکان فسخ معاملات وجود دارد (خیارات) و از اقسام معاملات حرام و از اقسام ربا و احکام آن نیز بحث می شود.[440]

  1. کتاب الرهن:

«رهن» یا گروگذاری؛ به معنای آن است که بدهکار مقداری از مال خود را نزد طلبکار می گذارد تا اگر طلب او را نداد، از مالش بردارد. در «کتاب الرهن»، شرایط مالی که به گرو می گذارند و شرایط گروگذارنده (راهن) و گروگیرنده (مرتهن) و احکام رهن، بیان مى‏شود.[441]

  1. کتاب المفلَّس:

«مفلّس»؛ یعنى ورشکسته؛ کسى که دارایی‌اش پاسخ‌گوی دیونش‏ نیست. حاکم شرع براى رسیدگى به دیون چنین شخصى او را از تصرف در اموالش منع مى‏کند تا دقیقاً به آن رسیدگى شود و دیون طلبکاران به قدر امکان و به نسبت پرداخت شود. نحوه تقسیم اموال مفلس، امکان زندانی کردن او و شرایط حکم حاکم در مورد او، محل بحث در این کتاب است.[442]

  1. کتاب الحَجر:

«حَجر»؛ به معنای منع است و شخصی که از تصرف در اموالش منع شده است، «محجورٌ علیه» خوانده می شود؛ مانند مفلّس، کودک و دیوانه.[443]

  1. کتاب الضّمان:

این کتاب مشتمل بر سه بخش است: ضمانت، حواله و کفالت. ضمانت به معنای خاص؛ یعنی تعهد در پرداخت بدهی شخص دیگر که اگر طلبکار قبول کند، عقد تمام خواهد بود. حواله؛ یعنی بدهکار، بدهی خود را به عهده دیگری بگذارد و طلبکار بپذیرد. کفالت، تعهد شخص کفیل است که هر وقت طلبکار خواست، بدهکار را برای او حاضر کند. [444]

  1. کتاب الصلح:

در این کتاب احکام مصالحه بیان مى‏شود. مقصود از صُلح در این جا غیر از صلحى است که در کتاب جهاد بیان مى‏شود. صلح کتاب جهاد درباره قراردادهاى سیاسى است و صلحى که در باب عقود ذکر مى‏شود مربوط به امور مالى و حقوق عرفى است؛ مثل این که طلبکار و بدهکار در مواردی که مقدار طلب به طور دقیق معلوم نیست، بر مبلغ معیّنى مصالحه کنند. از فروعات این بحث، می توان نزاع دو شریک، نزاع مالک و مستأجر، نزاع دو همسایه و کیفیت صلح آنها را ذکر کرد.[445]

  1. کتاب الشرکة:

«شرکت»، عبارت است از اين كه يک چيز براى دو نفر يا بيشتر باشد و آن يا در عين است يا دين، يا منفعت و يا حق.[446] شرکت بر دو قسم است: عقدى و غیر عقدى. شرکت غیر عقدى؛ مانند این که ثروتى به فرزندان به ارث مى‏رسد، مادامى که قسمت نکرده‏اند با یک‌دیگر شریک هستند. شرکت عقدى؛ مانند شرکت‌هاى تجارى یا زراعى یا صنعتى که با انعقاد قرارداد رسمی میان شرکا شکل می‌گیرد. شرکت عقدى احکام بسیارى دارد که در فقه مسطور است. در کتاب شرکت از احکام قسمت نیز بحث مى‏شود؛ مثلا اگر دو نفر در یک انگشتری یا یک اسب شریک باشند، نحوه تقسیم آن بیان می شود.[447]

  1. کتاب المضاربة:

«مضاربه» نوعى شرکت است، اما نه شرکت دو یا چند سرمایه بلکه شرکت سرمایه و کار؛ یعنى این که یک یا چند نفر سرمایه‏اى براى تجارت مى‏گذارند و یک یا چند نفر دیگر به عنوان «عامل»، عملیات تجارى را بر عهده مى‏گیرند و دو طرف، منافع را بر اساس توافق قبلی تقسیم می کنند.[448]

  1. کتاب المزارعة و المساقاة:

«مزارعه و مساقات» دو نوع شرکت است شبیه مضاربه؛ یعنى هر دو از نوع شرکت کار و سرمایه است، با این تفاوت که مضاربه شرکت کار و سرمایه براى کسب و تجارت است، ولى «مزارعه» شرکت کار و سرمایه براى کشاورزى است؛ به این معنا که صاحب آب و زمین با فردى دیگر قرارداد کشاورزى منعقد مى‏کند و توافق مى‏کنند که محصول کشاورزى به نسبت معین میان آنها تقسیم شود، و «مساقات» شرکت کار و سرمایه در امر باغدارى است که صاحب درخت میوه با یک کارگر، قراردادى منعقد مى‏کند که عهده‏دار عملیات باغبانى از قبیل آب دادن و سایر کارها که در به ثمر رساندن میوه مؤثر است بشود و به نسبت معین که با یک‌دیگر توافق می کنند، هرکدام از مالک و کارگر سهمى مى‏برد.

یادآورى این نکته لازم است که در شرکت سرمایه و کار، خواه به صورت مضاربه باشد و خواه به صورت مزارعه یا مساقات، نظر به این که سرمایه به مالک تعلق دارد، هرگونه خطر و زیانى که متوجه سرمایه شود از مال صاحب سرمایه است، و عامل اگر افراط و تفریط نکرده باشد و با این حال کار او سود ندهد و حتی اصل سرمایه را نیز از دست بدهد، چیزی بدهکار نیست،[449] مگر این که مالک با عامل شرط کند که در صورت زیان، وی نیز شریک باشد که در این صورت عامل نیز مطابق شرط در خسارت آن شریک است.

  1. کتاب الودیعة:

«ودیعه»؛ امانتی است که کسی برای نگهداری به دیگری می سپارد و قبول کننده ودیعه نمی تواند از آن استفاده کند.[450] ودیعه به نوبه خود وظایف و تکالیفى براى «ودعىّ»؛ یعنى کسى که امانتدار است ایجاد مى‏کند، همچنان که او را در صورت تلف مال -اگر تقصیرى نکرده باشد- معاف مى‏دارد.[451]

  1. کتاب العاریة:

«عاریه» آن است که انسان مالی را قرض بگیرد تا از آن بهره ببرد و اصلش را به صاحبش برگرداند. احکام تلف شدن یا ناقص شدن عاریه در دست گیرنده و مسائلی شبیه آن، در این کتاب بحث می شود.[452]

  1. کتاب الإجارة:

«اجاره»، گاه مربوط به منافع مال است؛ مانند اجاره مسکن یا اتومبیل، و گاه مربوط به بهره‌گیری از نیروی انسانی است که شخصی را برای بجاآوردن کاری در مقابل پرداخت اجرت معیّنی، اجیر نمایند. در کتاب الاجارة از هر دو قسم اجاره، احکام اجاره، شرایط صحت آن و چگونگی داوری در موارد اختلاف متعاقدین در کم و کیف اجاره، بحث می شود.[453]

  1. کتاب الوکالة:

یکى از نیازهاى بشر، نایب گرفتن افراد دیگر براى کارهایى است که او باید به صورت عقد یا ایقاع انجام دهد؛ مثل این که شخصى، دیگرى را وکیل مى‏کند که از طرف او عقد بیع یا اجاره یا عاریه یا ودیعه یا وقف و یا صیغه طلاق و یا … را جارى کند. آن که به دیگرى از طرف خود اختیار مى‏دهد، «موکِّل» و آن که از طرف موکل به عنوان نایب برگزیده مى‏شود، «وکیل» و نفس این عمل «توکیل» نامیده مى‏شود.[454] در این کتاب از موارد صحت و یا عدم صحت وکالت و نیابت، شرایط موکل و وکیل، کیفیت اثبات وکالت و داوری در مواقع اختلاف وکیل با موکل، بحث می شود.[455]

  1. کتاب الوقوف و الصدقات:

فقیهان در تعریف وقف گفته‏اند: «تحبیس العین و تسبیل المنفعة؛[456] یعنى نگه داشتن عین و غیر قابل انتقال کردن آن و آزاد ساختن منافعش». در این که در وقف قصد قربت شرط هست یا نه، اختلاف هست. علت این که «محقق حلّی» آن را در باب عقود ذکر کرده نه در باب عبادات، این است که قصد قربت را شرط نمى‏داند، ولی وقف به اعتبار این که نیازمند متولّی است تا از واقف تحویل بگیرد، جزو عقود به حساب می آید. وقف بر دو قسم است: وقف خاص و وقف عام. در کتاب الوقف، شرایط مالی که وقف می کنند، کسانی که وقف برای آنها صحیح است و شرایط صحت اصل وقف و مباحثی نظیر اینها بیان می شود. بحث صدقات و احکام آن نیز در این کتاب مطرح می شود.[457]

  1. کتاب السُکنى‏ و الحبس:

«سُکنى‏ و حبس» شبیه وقف می باشند، با این تفاوت که در «وقف» عین مال براى همیشه حبس مى‏شود و دیگر قابل این که مالک شخصى پیدا کند نیست، ولى «سُکنی و حبس» وقف موقت هستند: سُکنی مربوط به وقف موقت خانه است که از اموال غیر منقول به شمار می آید و حبس مربوط به وقف موقت اموال منقول است.[458]

  1. کتاب الهِبات:

«هبه»؛ یعنى بخشش. یکى از آثار مالکیت این است که انسان حق دارد مال خود را به دیگرى ببخشد. هبه بر دو قسم است: معوَّضه و غیر معوَّضه. «هبه معوّضه» این است که در مقابل هبه خود، عوضی دریافت می کند، ولی «هبه غیر معوّضه» آن است که در مقابل بخشش خود هیچ عوضى نمى‏گیرد. هبه معوّضه غیر قابل برگشت است و امّا هبه غیر معوّضه، اگر میان خویشاوندان و ارحام باشد و یا عین هبه تلف شود، غیرقابل برگشت است و در غیر این صورت، قابل برگشت است؛ یعنى واهب مى‏تواند رجوع کند و عقد هبه را فسخ نماید.[459]

  1. کتاب السَّبق و الرِّمایة:

«سبق و رمایه»؛ نوعى قرارداد و شرط بندى براى مسابقه در اسب دوانى و یا شتردوانى و تیراندازى. سبق و رمایه با این که نوعى شرط بندى است و اسلام شرط بندی‌ها را منع کرده است، ولی نظر به این که براى تمرین عملیات سربازى و آمادگی برای حضور در میدان جهاد است، جایز شمرده شده است.[460]

  1. کتاب الوصیة:

«وصیت»، سفارش‌هایى است که انسان در مورد اموالش و یا در مورد فرزندان کوچکش که ولىّ آنها است، براى بعد از مردن خود مى‏نماید. انسان حق دارد که شخصى را وصىّ خودش قرار دهد که بعد از او عهده‏دار تربیت و حفظ و نگهدارى فرزندان صغیرش باشد، و همچنین حق دارد که تا یک سوم ثروت خود را به هر مصرفى که خود مایل باشد وصیت نماید، ولی وصیت به بیش از یک سوم، منوط به رضایت وارثان است. البته وصیت به ادای حقوق واجب الهی، اعم از حق الله و حق الناس؛ نظیر نماز و روزه‌های فوت شده یا بدهکاری‌های به مردم یا خمس و زکاتی که پرداخت نشده، از کل اموال میت کسر می شود نه از ثلث آن و باقی مانده میان وارثان تقسیم می شود. در کتاب الوصیة از اقسام وصیت و احکام و شرایط آن بحث می شود.[461]

  1. کتاب النکاح:

«نکاح» یا ازدواج، عبارت است از پیمان زناشویی. در این کتاب از اقسام نکاح، آداب و شرایط عقد نکاح، کسانى که ازدواجشان با یکدیگر حرام است؛ از قبیل پدر و دختر یا مادر و پسر و یا برادر و خواهر و غیر اینها، عیوب موجب فسخ نکاح، تعیین مهر و فروعات دیگر بحث می شود. سه بحث تبعی نیز در این کتاب وجود دارد که عبارتند از: «قَسم»، «نُشوز» و «شِقاق». قَسم، کیفیت تقسیم اوقات شوهر میان همسران متعدد خود است. نشوز، سرپیچی هر یک از زن و مرد از وظایف مقرر برای همسرداری است و شِقاق، اختلاف زن و مرد و چگونگی داوری میان آنها است. همچنین در کتاب النکاح، درباره احکام اولاد و آداب ولادت طفل و نفقات؛ یعنى لزوم اداره اقتصادى زن و فرزند (و پدر و مادر در صورت نیاز) از طرف مرد و پدر خانواده، بحث مى‏شود.[462]

ایقاعات در فقه شیعه

«ايقاع»؛ در مقابل عقد است. عقد در تمامیت خود نیاز به قبول دارد، ولی ایقاع در تمامیت خود نیاز به قبول ندارد.[463] معرفی اجمالی ابواب و رئوس مسائل فقهى بخش ایقاعات به ترتیب کتاب شرایع محقق حلّى، به قرار ذیل است:

  1. کتاب الطلاق:

«طلاق» عبارت است از برهم زدن پيمان ازدواج. ارکان طلاق چهار تا است: 1. مرد طلاق دهنده؛ 2. زنی که طلاق داده می شود؛ 3. صیغه طلاق؛ 4. شاهدان طلاق. هر کدام از اینها، شرایط و احکامی دارند که در کتاب طلاق بیان می شود. طلاق يا بائن است و يا رِجعى. طلاق بائن؛ يعنى طلاق غير قابل رجوع. طلاق رجعى؛ يعنى طلاق قابل رجوع و مقصود اين است که مرد مى‏تواند مادامى که عدّه[464] زن منقضى نشده رجوع کند و طلاق را باطل نمايد. در کتاب طلاق، همچنین از احکام مربوط به سه طلاق، احکام رجوع در طلاق رجعی، اقسام زنانی که باید عدّه نگه دارند و کیفیت حفظ عدّه و مدّت آن بحث می شود.[465]

  1. کتاب الخُلع و المُباراة:

«خُلع و مُباراة» دو نوع طلاق بائن است. «خُلع» طلاقى است که کراهت از طرف زوجه است و زوجه مبلغى به مرد مى‏پردازد و از همه يا قسمتى از مهر خود صرف نظر مى‏کند که مرد حاضر به طلاق شود، همين که مرد طلاق داد حق رجوع از او سلب مى‏شود، مگر اين که زوجه بخواهد آن چه بذل کرده را پس بگيرد، در اين صورت زوج نيز حق رجوع دارد.

طلاق «مباراة» نيز مانند طلاق «خُلع» است، با اين تفاوت که کراهت در طلاق مبارات، طرفينى است و در عين حال زوجه مبلغى را براى طلاق بذل مى‏کند. تفاوت ديگر اين است که مقدار بذل شده در «خُلع» حد معين ندارد، ولى در «مباراة» مشروط است که بيش از مهر زوجه نباشد. احکام این دو نوع طلاق، در این کتاب بحث می شود.[466]

  1. کتاب الظِّهار:

«ظِهار» در جاهليت نوعى طلاق بوده که شوهر برای قطع رابطۀ زناشویی با زنش، او را به مادر خویش تشبیه می کرد به اين ترتيب که به او مى‏گفت: «أنْتِ عَلَىَّ کظَهْرِ اُمّى؛ يعنى تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى» و همين کافى بود که زوجه، مطلّقه شناخته شود. از نظر اسلام «ظهار» طلاق نيست، ولى اگر کسى چنين کارى کرد بايد کفّاره بدهد و تا کفاره نداده، نزديکى با آن زن بر او حرام است.

در پایان کتاب ظهار، به مناسبت این که کفارات ظهار را بیان نموده، بحث کفارات و از جمله کفارۀ افطار در ماه رمضان نیز مطرح می شود.[467]

  1. کتاب الايلاء:

«ايلاء»؛ نوعی قَسم از سوی مرد بر ترک نزدیکی با همسر دائمی‌ خود، براى هميشه و يا بيش از چهار ماه و به قصد ضرر زدن به او است.[468] اگر زن از این مسئله شکايت کند، حاکم شرع، مرد را به يکى از این دو کار مجبور مى‏کند: نقض سوگند و پرداخت کفاره، يا طلاق دادن زوجه. شرایط مولی و احکام ایلاء در این کتاب بحث می شود.[469]

  1. کتاب اللِّعان:

«لِعان» در اصطلاح، نوعى مباهله و نفرين طرفينى میان زن و شوهر است و آن در موردى است که مردى همسر خود را به فحشاء متهم نمايد و يا فرزندى را که آن زن در خانه او آورده از خود نفى کند و بگويد فرزند من نيست و شاهدی بر این اتهامات نداشته باشد.

بنابر این، اگر کسى زنش را متهم به فحشاء کند و نتواند چهار شاهد عادل اقامه کند، بر خود او بايد حدّ «قَذف»؛ يعنى حد متهم ساختن جارى شود. برای جلوگیری از حدّ قذف می تواند لعان نماید به این ترتيب که مرد در حضور حاکم مى‏ايستد و چهار بار مى‏گويد: «خدا را گواه مى‏گيرم که در ادعاى خود صادقم»، در نوبت پنجم مى‏گويد: «لعنت خدا بر من اگر در ادعاى خود دروغگو باشم.» سپس زن در حضور حاکم مى‏ايستد و چهار بار مى‏گويد: «خدا را گواه مى‏گيرم که او (شوهر) در ادعاى خود کاذب است» و در بار پنجم مى‏گويد: «لعنت خدا بر من اگر او در ادعاى خود صادق باشد». اگر به اين ترتيب «لعان» تحقق یافت، زن و شوهر براى هميشه از يکديگر جدا مى‏شوند.[470]

  1. کتاب العِتق:

«عتق»؛ يعنى آزاد کردن بردگان. در اسلام يک سلسله مقررات در مورد بردگان وضع شده است. اسلام برده گرفتن را منحصراً در مورد اسيران جنگى مشروع مى‏داند و هدف از برده گرفتن، بهره کشى از آنها نيست بلکه هدف اين است که اجباراً مدتى در خانواده‏‌هاى مسلمان واقعى زندگى کنند و تربيت اسلامى بيابند و سپس از راه‌هایی که برای آزادی آنها پیش بینی شده آزاد شوند، پس آزادى بعد از بردگى، هدف اسلام است. فقها نيز نظر به اين که هدف اسلام، «عتق» است نه «رقّ»، بابى که باز کرده‏اند تحت عنوان «کتاب العتق» است نه «کتاب الرّقّ». در زمان ما، احکام «کتاب العتق» محل ابتلا نیست؛ چون بردگی به شکل سابق وجود ندارد و قوانین جدید در مورد اسیران جنگی اعمال می شود.[471]

  1. کتاب التدبير و المکاتبة و الاستيلاد:

«تدبير و مکاتبه و استيلاد»، سه راه برای آزاد شدن بردگان است. «تدبير» اين است که مالک وصيت مى‏کند که برده بعد از مردن او آزاد باشد. «مکاتبه» آن است که برده با مالک خود قرارداد منعقد مى‏کند که با پرداخت وجهى آزاد شود. در قرآن تصريح شده که اگر چنين تقاضايى از طرف برده شد و در آنها خيرى تشخيص داديد؛ يعنى ايمانى در آنها تشخيص داديد (يا اگر تشخيص داديد که مى‏تواند خود را اداره کند و بي‌چاره نمى‏شود) تقاضاى او را بپذيريد و سرمايه‏اى هم از ثروت خود در اختيار او بگذاريد.[472] «استيلاد» اين است که کنيزى از مالک خود صاحب فرزند شود، در این صورت کنیز بعد از وفات مالک، خود به خود آزاد مى‏گردد؛ چون فرزند نمی تواند مالک مادر خود باشد.[473]

  1. کتاب الإقرار:

«اقرار» به حقوق قضايى مربوط است. يکى از موجباتى که حقى را بر انسان ثابت مى‏کند اقرار خود او است. اگر کسى بر ديگرى ادعا کند که فلان مبلغ از او طلبکار است بايد دليل و شاهد اقامه کند، اگر شاهد و دليلى نداشته باشد ادعايش مردود است، اما اگر خود آن شخص اقرار کند به اين که مديون است، اين اقرار جاى هر شاهد و دليلى را پر مى‏کند. از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «اقرار عقلا بر علیه خودشان پذیرفته است».[474] کیفیت اقرار و شرایط صحت آن در این کتاب بحث می شود.[475]

  1. کتاب الجُعالة:

«جُعاله» به معنای تعیین پاداش یا مژدگانی در مقابل انجام دادن کاری و یا پیدا کردن گمشده‌ای است.[476] جعاله از نظر ماهيت شبيه اجاره است. اجير گرفتن انسان‌ها به اين نحو است که انسان، کارگر يا صنعتگر مشخصى را اجير مى‏کند که در مقابل فلان مبلغ مزدى که مى‏گيرد فلان عمل معين را انجام دهد، ولى در «جُعاله» شخص معينى اجير نمى‏شود، بلکه صاحب کار اعلان عمومى مى‏کند که هرکس فلان کار را براى من انجام دهد، فلان مبلغ را به او مى‏پردازم. احکام جعاله در این کتاب بحث می شود.[477]

  1. کتاب الأيمان:

اَيمان (به فتح الف) جمع يمين به معناى سوگند است. اگر انسان سوگند بخورد که فلان کار را خواهم کرد، آن کار بر او واجب مى‏گردد؛ يعنى سوگند، تعهدآور است، اما به شرط اين که سوگند به نام خدا باشد (پس سوگند به نام پيغمبر يا امام يا قرآن، شرعاً تعهدآور نيست)، ديگر اين که آن کار جايز باشد، پس سوگند براى انجام کارى که حرام يا مکروه است بدون اثر است و تعهدآور نيست. سوگند مشروع؛ مثل اين که سوگند ياد کند که فلان کتاب مفيد را از اول تا آخر مطالعه کند و يا سوگند ياد ‏کند که روزى يک مرتبه دندان خود را مسواک کند.

«حِنْث»؛ يعنى تخلف سوگند، که مستلزم کفاره است. احکام و شرایط سوگند و سوگند خورنده و مباحث مربوط به آن در این کتاب، مطرح می شود.[478]

  1. کتاب النذر:

نذر نوعى تعهد شرعى – بدون سوگند- براى انجام کارى است که گاه به صورت مطلق و گاه در مقابل روا شدن حاجتی است. وقوع نذر متوقف بر جاری نمودن صیغه مخصوص بر زبان است؛ مثلًا انسان نذر مى‏کند که نافله‏هاى يوميه را بخواند و مى‏گويد: «للَّه علىّ ان اصلّى النوافل کل يوم؛ برای خدا است بر عهده من که نافله های یومیه را بجا آورم». احکام نذر، شرایط نذر کننده، صیغه نذر، متعلق نذر، مخالفت با نذر و مباحثی از این قبیل، در کتاب النذر مطرح می شود. در پایان این کتاب از «عهد» هم بحث می شود که شبیه یمین است. فلسفه لزوم عمل به سوگند و وفاى به نذر و عهد اين است که اينها نوعى پيمان با خدا است. همان‏طور که پيمان با بندگان خدا بايد محترم شمرده شود، پيمان با خدا نيز بايد محترم شمرده شود: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛[479] اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! به پيمان ها (و قراردادها) وفا كنيد».[480]

احکام در فقه شیعه

قسم چهارم از چهار قسم ابواب فقهى در کتاب شرائع الاسلام محقق حلّى، «احکام» است. احکام در این جا تعریف خاصی ندارد؛ آن چه که نه عبادت است و نه عقد و نه ایقاع، محقّق آن را «احکام» نامیده است.

محقق حلّی مى‏گوید: احکام، دوازده کتاب است:

  1. کتاب الصید و الذّباحة:

«صید»؛ یعنى شکار حیوان و «ذبح»؛ یعنى سر بریدن حیوان.

در شرع، جان حیوان حلال گوشت از طریق خاصی گرفته می شود تا گوشت و سایر اجزای بدن آن پاک و قابل استفاده باشد و این طریق خاص را تذکیه می گویند.

تذکیه در برخی حیوانات اهلی؛ مانند گاو و گوسفند با سر بریدن است که به آن، «ذبح» می گویند. تذکیه شتر با فرو کردن چاقو در گودی گلوی او است که بدان «نحر» می گویند. در ماهی با بیرون کشیدن آن به طور زنده از آب و جان دادن در خارج از آب، تذکیه صورت می گیرد. در حیوانات حلال گوشت وحشى؛ مانند آهو، بز کوهى، گاو کوهى و امثال اینها، از طریق «صید»؛ یعنی تیر انداختن یا شکار به وسیله سگ شکارىِ تعلیم یافته، تذکیه صورت می گیرد.

حیوان تذکیه شده را «مُذکّى‏» مى‏نامند. اگر حیوان، تذکیه شرعى نشده باشد، «میته» یا مردار نامیده می شود. میته، نجس است و استفاده از آن حرام است. در شکار و ذبح و… شرط است که متصدى عمل، مسلمان باشد و با نام خدا آغاز کند. شرایط دیگری نیز هست که در کتاب الصید و الذّباحة به آن پرداخته می شود.[481]

  1. کتاب الأطعمة و الأشربة:

«اطعمه»؛ یعنى خوردنی ها و «اشربه»؛ یعنى آشامیدنی‌ها.

اسلام یک سلسله دستورات در مورد استفاده از مواهب طبیعى دارد که اطعمه و اشربه از این قبیل است. از نظر اسلام به‏طور کلى «طیبات»؛ یعنى امور مفید و مناسب، براى انسان حلال، و «خبائث»؛ یعنى امور نامناسب و پلید، براى او حرام است. اسلام به بیان این کلى قناعت نکرده است، درباره یک سلسله امور تصریح کرده است که از خبائث است و باید اجتناب شود، و یا از طیبات است و استفاده از آنها بلامانع است.

در کتاب اطعمه و اشربه از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های حلال و حرام و مکروه بحث می شود. حیوانات خشکی یا دریایی یا هوایی که گوشت آنها خوردنی است و خوردنی‌ها از غیر حیوانات، معرفی می شود. برای شناخت پرندگان حرام گوشت، علائمی معرفی شده است. از مایعات نیز آن چه خوردنی نیست؛ مثل خون و شراب و شیر حیوانات حرام گوشت و مایعات نجس یا متنجس،[482] توضیح داده می شوند.[483]

  1. کتاب الغصب:

«غصب»؛ یعنى استیلاى بر مال یا حق غیر به صورت ناحق.[484]

غصب اولًا حرام است، ثانیاً موجب ضمان است؛ یعنى اگر در حالى که مال در دست غاصب است تلف شود، هرچند در حفظ مال کوتاهی نکرده باشد، ولی ضامن است. انسان هر تصرفى در مال غصبى بکند حرام است. وضوى با آب غصبى و نماز با لباس غصبى و در مکان غصبى باطل است.

در کتاب الغصب از اسباب ضمان نیز بحث می شود که از جمله آنها «اتلاف» است؛ مثلًا اگر کسى با سنگ، شیشه کسى را بشکند ضامن است، هر چند آن شیشه را غصب نکرده باشد. تسبیب نیز موجب ضمان است؛ یعنى اگر کسى به طور مستقیم مال کسى را تلف نکند، ولى موجباتى فراهم کند که منجر به خسارتى بشود ضامن است؛ مثلًا اگر کسى در معبر عمومى، شى‏ء لغزنده‏اى (مانند پوست خربزه) بیندازد و عابرى در اثر آن بلغزد و خسارتى بر او وارد شود، ضامن است.[485]

  1. کتاب الشُّفعة:

«شُفعه»، عبارت است از حق اولویت شریک در خرید سهم شریک دیگر؛ به عنوان مثال: اگر دو نفر در مالى شریک باشند و یکى از آنها بخواهد سهم خود را بفروشد، اگر شریک او به همان میزان که دیگران واقعاً خریدارند خریدار باشد، حق اولویت دارد. چگونگی استفاده از این حق و موارد ثبوت آن و نیز کیفیت حل اختلاف در صورت تنازع دو شریک، محل بحث در این کتاب است.[486]

  1. کتاب احیاء المَوات:

مَوات؛ یعنى زمین مرده (زمین بایر)؛ یعنى زمینى که به وسیله ساختمان سازی یا کشاورزى یا راه‌سازی و امثال اینها مورد بهره‌برداری قرار نگرفته است. در مقابل آن، زمین احیا شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته را، «عامر» مى‏نامند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ احْیا ارْضاً مَواتاً فَهِىَ لَهُ؛[487] هرکس زمین مرده‏اى را زنده کند آن زمین برای او است». احیاء موات، مسائل و شرایطی دارد که در کتاب مربوط به آن بحث می شود. همچنین احکام مشترکات؛ مثل راه‌ها، مساجد و مدارس، و احکام معادن و مالکیت آنها نیز در این کتاب مطرح می شود.[488]

  1. کتاب اللُقَطَة:

«لُقَطَه»؛ یعنى پیدا شده. در این کتاب احکام اشیایى که پیدا مى‏شوند و صاحب آنها معلوم نیست ذکر مى‏شود. لقطه، گاه علامت دارد و گاه ندارد، گاه کم ارزش و گاه پرارزش است، گاه از حیوانات و گاه از انسان و گاه از جمادات است، گاه در حرم مکه و گاه در غیر حرم پیدا شده است، گاه قابل بقا است و گاه قابل بقا نیست. هر یک از این صورت ها احکامی دارد که در کتاب اللقطة بیان می شود.[489]

  1. کتاب الفرائض:

از این کتاب به «کتاب المیراث» نیز تعبیر می شود. یکی از قوانین اسلامی، قانون ارث است. قانون ارث در اسلام اختیارى نیست؛ یعنى مورّث حق ندارد که از پیش خود براى ورثه، سهم معین کند و یا همه ثروت خود را به یک نفر اختصاص دهد، بلکه مال مورّث، میان ورثه، شکسته و تقسیم مى‏شود. کیفیت تقسیم ارث، طبقات ارث که با وجود طبقه قبلى نوبت به طبقه بعدى نمى‏رسد، موانع ارث (کفر، قتل و بنده بودن)، موجبات ارث (ارتباط فامیلی نسبی و سببی) و مباحثی از این قبیل، در این کتاب مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.[490]

  1. کتاب القضاء:

«قضاء» یعنى داورى. در عرف امروز فارسى، کلمه «قضاوت» به کار برده مى‏شود. نظام قضائى اسلام، نظام خاصى است و عدالت قضایى در آن، فوق العاده مورد توجه است. در کتاب القضاء، صفات قاضی، آداب قضاوت، کیفیت صدور حکم، احکام دعاوی، انواع و اقسام دعاوی و مباحث مربوط، مورد بحث قرار می گیرد.[491]

  1. کتاب الشهادات:

کتاب شهادات، همچون کتاب اقرار از توابع کتاب قضاء است؛ چون کار قضاوت، گاه متوقف به شهادت شهود است. مواردی که یک طرف دعوا یا هر دو طرف نزاع شاهد می آورند، صفات شهود، تعداد شهود در هر یک از دعاوی و چگونگی اقامۀ شهادت، در این کتاب بحث می شود.[492]

  1. کتاب الحدود و التعزیرات:

«حدود و تعزیرات» به مقررات جزائى اسلام، مربوط است. در اسلام درباره بعضى تخلفات، مجازات معیّن و مشخّصى مقرر شده که در همه شرایط و مکان‌ها و زمان‌ها به گونه‏اى یکسان اجرا مى‏شود. این گونه مقررات را «حدود» مى‏نامند؛ مانند آن که حد شُرب خَمر یا هر مُسکر مایعی، هشتاد تازیانه است، ولى پاره‏اى مجازات‌ها است که به نظر قاضی و حاکم بستگى دارد که با در نظر گرفتن علل و شرایط و مصالح و موجبات تخفیف یا تشدید مجازات، اجرا مى‏کند. اینها را «تعزیرات» مى‏نامند. در این کتاب از موجبات ثبوت حد یا تعزیر، معرفی حدود جرایم مختلف؛ مانند حد زنا، حد قذف،[493] حد سرقت و …، نحوه مجازات محاربان و نیز احکام ارتداد بحث می شود.[494]

  1. کتاب القصاص:

«قصاص»، حقى است براى کسى که جنایت بر او واقع شده است.[495] جنایت، یا قتل است و یا نقص عضو و در هر دو صورت، یا عمد است یا شبه عمد و یا خطاى محض.

جنایت عمدى این است که آن جنایت از روى قصد و عمد صورت گرفته باشد؛ مثل این که کسى شخص دیگر را به قصد کشتن مى‏زند و او مى‏میرد، خواه با وسیله کُشنده؛ مانند شمشیر یا تفنگ بزند یا با وسیله غیر کشنده؛ مانند سنگ. همین که قصد جدى او کشتن طرف بوده، کافى است که عمد شمرده شود.

شبه عمد این است که در فعل خود دارای قصد است، ولى آن چه واقع شده، منظور او نبوده است؛ به عنوان مثال، شخصى به قصد مجروح کردن کسى، او را چاقو مى‏زند و منجر به قتل وی مى‏گردد، یا مثلًا طفلى را به قصد تأدیب مى‏زند و او مى‏میرد، و از آن جمله است، کار پزشک که به قصد معالجه دوا مى‏دهد، ولى دوایش مضر واقع مى‏شود و سبب قتل مریض مى‏گردد.

اما خطاى محض این است که اصلًا قصدى نداشته است، مثل این که کسی در حال اصلاح تفنگ خود است، ناگهان تیر خالى مى‏شود و منجر به قتل شخصی مى‏گردد، و یا این که راننده‏اى به‏طور عادى در جاده حرکت مى‏کند و منجر به کشتن فردى مى‏گردد.[496] در قتل شبه عمد و خطاى محض، ولىّ مقتول حقّ ندارد قاتل را بكشد، بلكه حقّ‌ دريافت ديه دارد كه در قتل شبه عمد از خود قاتل و در قتل خطاى محض از عاقله (يعنى قوم و خويشان پدرى قاتل) و در صورت ندادن آنها از خود قاتل ديه گرفته مى‌شود.[497]

  1. کتاب الدّیات:

«دیه»، نوعی جریمه مالى در برابر ارتکاب جنایت است. احکام دیات نیز مانند احکام قصاص مفصّل است. اختلاف مقدار دیه بستگی به اختلاف افرادی دارد که جنایت بر آنها واقع می شود؛ اعم از مرد، زن، ذمّی، عبد و جنین. دیه اعضا نیز به اختلاف اعضا؛ مثل گوش، چشم، و دندان مختلف می شود.

فقها در ذیل کتاب الدّیات به مناسبت، مسئله ضمانت طبیب و ضمانت مربّى را طرح مى‏کنند. همچنین وقوع جنایت بر حیوانات، اعم از حلال گوشت و حرام گوشت نیز موجب ضمان می شود و جانی باید خسارت وارد شده را جبران کند.[498]

نقد تقسیم بندی مباحث فقه شیعه در شرائع الاسلام

برخی بر تقسیم‌بندی مباحث فقه شیعه در شرائع الاسلام، اشکالاتی وارد کرده‌اند که در ذیل به آن اشاره می‌شود:

  1. در تقسیم‌بندی محقّق حلّی، کتاب‌های بخش عبادات؛ از این جهت در کنار یک‌دیگر قرار گرفته‌اند که قصد قربت در آنها شرط است، ولی این وجه مشترک در «کتاب الجهاد» و «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» صادق نیست؛ زیرا در اینها قصد قربت معتبر نیست.[499]
  2. جدا سازی عبادات از معاملات با نظر به ماهیت عمل است، ولی چون به معاملات می رسیم، جدا سازی عقود از ایقاعات و جداسازی احکام از سایر بخش‌ها، با نظر به ذات و ماهیت عمل نیست. نتیجه این تقسیم آن است که مسائل مربوط به خانواده و از جمله نکاح و طلاق که باید در کنار هم ذکر شود، در دو بخش جداگانه آمده است. همچنین برخی از مسائل اقتصادی؛ مانند اجاره در عقود مطرح شده‌اند، و برخی؛ مانند جعاله در ایقاعات و برخی دیگر؛ مانند شُفعه در احکام، چنان که بحث اقرار از مسائل قضایی (که به طور عمده در بخش احکام جمع شده اند)، جدا افتاده و در بخش ایقاعات آمده است.[500]

همچنین بعضى از کتاب‌ها؛ مانند مکاتبه که چون در کنار تدبير قرار گرفته جزو ايقاعات شمرده شده، در حالی که در واقع جزو عقود است. همان گونه که استيلاد که نه عقد است و نه ايقاع به عنوان ملحقات تدبير شمرده شده است، در حالى که جزو احکام (مربوط به بخش چهارم) است و امّا جعاله؛ چون در عقد بودن آن گفت‌وگو است و محقق حلّى آن را جزو عقود نمى‌داند، در بخش ایقاعات آورده است.[501]

  1. نکته دیگر در این تقسیم بندی آن است که محقق حلّى در اول بخش عقود تصریح می کند که «عقود پانزده تا است»،[502] اما عملًا تعداد آنها به نوزده می رسد و در مجموع، تعداد کتب فقهی کتاب شرائع به 52 عنوان می رسد. شهید مطهری دراین باره می گوید: «معلوم نيست چرا اين‏طور است، شايد اشتباه لفظى بوده است و يا از آن جهت بوده كه محقق، بعضى ابواب را با بعضى ديگر يكى مى‏دانسته است»،[503] ولی بعضی از محققان معتقدند: «بحث از حجر و تفلیس و شرکت، از روی مسامحه در کنار سایر عقود آمده است و گرنه هیچ یک، از عقود به شمار نمی آیند. سُکنی و تحبیس نیز نوعی وقف است و دلیل ذکر آن به طور مستقل آن است که فقها «کتاب الوقف» را مختص به بحث از وقف دائم کرده‌اند، ولی در صورتی که وقف را اعم از دائم و موقت بدانیم، سکنی و تحبیس منفک از «کتاب الوقف» نخواهد بود؛ بر این اساس، تعداد عقود، همان گونه که محقق حلی فرموده اند، از پانزده کتاب تجاوز نمی کند».[504] با این وصف، تعداد کتب فقهی کتاب شرائع به 48 عنوان می رسد.
  2. برای کتاب‌های مذکور در بخش احکام، هیچ جامع مشترکی پیدا نشده است، جز آن که بگویند عبادت نیست و از عقود و ایقاعات نیز به شمار نمی آیند؛ از این رو «کتاب القضاء» و «کتاب الاطعمة و الاشربة» و «کتاب الفرائض»، بدون هیچ مشابهتی و هیچ ارتباطی میان مباحث آنها، در یک گروه جمع شده‌اند و معلوم نیست چرا همه آنها احکام نامیده شده‌اند.[505]
  3. قسیم هم قرار دادن کتاب‌های مختلف نیز ضابطه درستی ندارد؛ به عنوان نمونه: کتاب عُمره از حج جدا شده است. از سوی دیگر، لِعان و ظِهار و ایلاء و همچنین خُلع و مبارات را می توان در کتاب طلاق گنجانید. اگر این جداسازی به جهت اهمیت این مباحث و خصوصیتی در آنها باشد، پس چرا مباحث مختلف کتاب طهارت در چند کتاب پراکنده نشده و مثلاً کتابی به احکام اموات و کتابی به احکام زنان اختصاص داده نشده است؟.[506]

تبویب فقه شیعه پس از محقق حلّی

تقسیمات دیگری برای مباحث فقه توسط بعضی از فقهای پس از محقق حلّی ارائه شده که با دسته‌بندی محقق حلی در شرائع متفاوت است که در ذیل به آنها پرداخته می شود:

  1. علامه حلی (م 726ق):

علامه حلی، در کتاب «إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان‌«، بیست کتاب برای فقه قرار داده است. او مباحثی؛ چون رهن، حجر، ضمان، کفالت، صلح، اقرار و وکالت را از توابع «کتاب الدین» دانسته و مباحثی؛ چون مزارعه، مساقات، جعاله، سبق و رمایه، شرکت، قسمت، مضاربه، ودیعه، عاریه، لقطه، غصب و ضمان را از توابع «کتاب الاجاره» قرار داده است. نیز مباحث طلاق و خلع و مبارات و ظهار و ایلاء و لعان را تحت عنوان «کتاب الفراق» جمع کرده است.[507]

  1. شهید اول (م 786ق):

شهید اول در «القواعد و الفوائد»، معاملات را با نظر به ماهیت آنها تقسیم می کند. او پنج دسته از اسباب را معرفی می کند: اسبابی که مفید ملکیت است؛ اسبابی که موجب تسلّط بر ملک غیر است؛ اسبابی که مانع تصرف مالک در مالش است؛ اسبابی که برای حفظ مقاصد پنجگانه (نفس، دین، عقل، نَسَب و مال) شارع است و سرانجام اسبابی که برای جلب مصلحت و دفع مفسده است. در ذیل هر کدام از اسباب نیز کتاب‌های فقهی مربوط را ذکر می کند.[508]

  1. فیض کاشانی (م 1091ق):

فیض کاشانی در «مفاتیح الشرائع»، روش بدیعی اتخاذ کرده است. او کتاب فقهی خود را در دو فن قرار داده است: فن عبادات و سیاسات، و فن عادات و معاملات. هر کدام از این دو فن را نیز مشتمل بر شش کتاب و یک خاتمه قرار داده است. روش او مورد تأسی فقیهان متأخر قرار نگرفت و از سوی خود او نیز توجیه کافی برای آن ارائه نشد.[509]

  1. شهيد صدر (م 1400ق):

شهيد صدر در کتاب «الفتاوى الواضحة وفقاً لمذهب أهل البيت عليهم السلام»، مباحث فقه را در چهار گروه تقسيم کرده که بايد گفت به تقسیمات علم حقوق معاصر نزدیک‌تر است:

  1. عبادات‌.
  2. اموال خصوصى و عمومى (اسباب شرعيّه تملّک و احکام تصرف در اموال).
  3. سلوک خاص یا روابط خانوادگى و روابط اجتماعى که اوّلى؛ مانند نکاح و طلاق و دومى؛ مانند امر به معروف و نهى از منکر است.
  4. سلوک عام یا آداب عمومى که شامل قضا و شهادات و حدود و جهاد و حکومت و روابط بين الملل و مانند آن مى‌شود.[510]
  5. آیة الله مکارم شیرازی:‌

آیة الله مکارم شیرازی در کتاب «دائرة المعارف فقه مقارن»، می گوید:

«تقسيم ديگرى نيز براى مباحث فقهيه انديشيده‌ايم كه مى‌تواند نظم جديدى به كتب فقهى دهد و كاستى‌ها را به حداقل برساند و آن اين كه احكام فقهى در نظر ابتدايى به چهار قسم تقسيم مى‌شود: رابطۀ انسان با خدا، رابطۀ انسان با خلق، رابطۀ انسان با خودش و رابطۀ انسان با حكومت. مى‌توان قسم پنجمى را به آن افزود و آن رابطۀ انسان با طبيعت و محيط زيست است و با نگاهى ديگر مى‌شود همۀ آنها را در پنج بخش جاى داد:

بخش اوّل: عبادات و مقدّمات آن است كه شامل هشت كتاب مى‌شود: طهارت كه شامل وضو و غسل و تيمم نيز مى‌شود، صلاة، زكات، خمس، صوم، اعتكاف، حج و عمره.

بخش دوم: مسائل مالى و اقتصادى كه شامل سه قسم است:

الف) معاملات كه روابط مالى انسان‌ها را با يك‌ديگر تعيين مى‌كند و شامل 18 كتاب مى‌شود: بيع، رهن، حجر و مفلّس، ضمان (كه شامل حواله و كفالت نيز مى‌شود)، صلح، شركت، مضاربه، مزارعه، مساقات، وديعه، عاريه، اجاره، وكالت، وقف و صدقات، سكنى و حبس، هبات، سبق و رمايه، و وصيت.

ب) مسائل مالى غير معاملاتى كه ايقاعات را در بر مى‌گيرد و آن عبارت از هشت كتاب است: عتق، تدبير، مكاتبه، استيلاد، اقرار، جُعاله (طبق عقيدۀ كسانى كه آن را جزء ايقاعات مى‌دانند)، ايمان، نذر و عهد.

ج) مسائل مالى كه از دائره عقود و ايقاعات خارج است و آن پنج كتاب است: غصب، احياى مَوات، لقطه، فرايض و مواريث.

بخش سوم مسائل مربوط به نظام خانواده كه شامل شش كتاب است: نكاح، طلاق، خلع و مبارات، ظهار، ايلا و لعان.

بخش چهارم احكام حلال و حرام مربوط به تغذيه كه شامل چهار كتاب است: صيد و ذباحه و اطعمه و اشربه.

بخش پنجم سياسات است كه شامل هشت كتاب است: جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، قضا، شهادات، حدود و تعزيرات، قصاص، ديات و نظام الحكومة».[511]

تبویب فقه شیعه در رساله‌های توضیح المسائل

رساله‌های توضیح المسائل، نوعی از کتب فقهی غیر استدلالی هستند که از سوی مراجع تقلید برای عموم مقلدانشان تهیه می شوند. تاریخ تدوین نخستین رساله توضیح المسائل فارسی به شکل کنونی آن به زمان مرجعیت آیة الله بروجردی برمی گردد که جمعی از فضلای حوزه با ذوق و سلیقه خاصی، فتاوای ایشان را جمع‌آوری کردند و به زبان فارسی سلیس در ضمن مسائل مختلف گنجاندند و این، کاری گرانقدر و کوششی ستودنی بود. از آن زمان تاکنون رساله‌های مراجع همان ساختار را حفظ کرده و کمتر تغییر اساسی در آنها مشاهده می شود.[512]

در رساله‌های فارسی، هیچ توضیحی در خصوص تقسیم‌بندی احکام و ترتیب ابواب فقهی، در آغاز آنها دیده نمی شود. اگر برای نمونه، رساله توضیح المسائل امام خمینی (رحمة الله علیه) را موردنظر قرار دهیم، می بینیم که در تبویب و ترتیب مباحث، چند نکته لحاظ شده است:

  1. پیش از مبحث طهارت، مبحث احکام تقلید آورده شده است. در زمان ما بحث اجتهاد و تقلید و فروعات آن، بحثی مهم و جدی است که بر حجم کتاب‌های فقهی استدلالی و غیر استدلالی افزوده است.[513]
  2. برخی مباحث که محل ابتلای عموم نیست، حذف شده است؛ مانند مباحث مربوط به حدود، تعزیرات، دیات، قصاص، قضا و شهادت که مربوط به حاکم اسلامی است و یا مباحث ظهار و لعان و ایلاء که به ندرت واقع می شود. نیز تفصیل مباحث حج که فقط به حجاج بیت الله الحرام مربوط می شود، در کتابچه ای مجزا به نام «مناسک حج» آورده می شود و در رساله‌ها، تنها مختصری درباره وجوب حج و برخی فروعات استطاعت بحث می شود.[514]
  3. برخی مباحث که در زمان ما موضوع آنها منتفی است؛ مانند عتق، تدبیر، کتابت و استیلاد، حذف شده است. سبق و رمایه نیز به شکل سابق قابل طرح نیست.[515]
  4. برخی مباحث مستحدثه که به دلیل نداشتن موضوع، از قدیم در رساله ها جایگاهی نداشتند، تحت عنوان ملحقات، افزوده شده است؛ مانند بحث از بیمه، تشریح و پیوند اعضاء، تلقیح مصنوعی، تغییر جنسیت، معاملات بانکی، سرقفلی، بخت آزمایی، رادیو تلویزیون و … .[516]

شایسته است این مسائل در رساله‌ها از حد پاسخ به استفتائات متفرقه بیرون آید و مانند بقیه مباحث، در قالب مسائلی چند مدوّن گردد. همچنین شایسته است، احکام مربوط به گناهان؛ مانند دروغ، غیبت، غنا، رقص، رشوه، مجسمه‌سازی، سحر، شعبده، قمار، اشاعه فحشاء، اسراف و تبذیر، فحش، ظلم، قطع رحم، مکر و نفاق، در رساله‌ها مطرح گردد.

در سال‌های اخیر، کوشش‌هایی برای جبران نواقص رساله‌های توضیح المسائل صورت گرفته است و برخی از فضلای حوزه، دست به تدوین مجموعه‌هایی با عنوان احکام زنان، احکام روابط زن و مرد، احکام پزشکی و مانند آن زده‌اند و برخی دیگر با رعایت نکات آموزشی، تدوین جدیدی از محتوای رساله‌ها را آغاز کرده اند که امید است این اقدامات، زمینه یک تحول اساسی را فراهم آورد.[517]

منابع فقه شیعه

صاحب‌نظران مسائل اسلامی و کارشناسان علوم دینی؛ یعنی فقها و مجتهدان، احکام و قوانین الهی را از مآخذی استنباط و استخراج می نمایند که به آن، منابع فقه یا منابع اجتهاد و یا ادلّه احکام گفته می شود. این منابع در فقه شیعه عبارت است از: قرآن، سنت، اجماع و عقل.

قرآن، منبع فقه شیعه

قرآن کریم، نخستین و اساسى‌ترین منبع و مأخذ برای فقه شیعه و بلکه فقه اسلامی، است.[518] کتاب خدا مشتمل بر اصول عقاید، تاریخ، اخلاق و احکام و… است. بخش مربوط به احکام را اصطلاحاً «آیات الأحکام» یا «احکام القرآن» نامیده‌اند. گفته شده: تعداد آیات الأحکام در قرآن، پانصد آیه است.[519]

در ارتباط با قرآن و اعتماد به آن به عنوان منبع اصلی استنباط احکام، سه مسئله باید مورد توجّه قرار گیرد:

الف: قرآن، کلام خدا است و در صدور آن از خداوند متعال شکی نیست.

ب: قرآن، تحریف ‌نشده است.

ج: نصوص و ظواهر قرآن، حجیّت دارد.[520]

سنت، منبع فقه شیعه

«سنّت»، دومین منبع استنباط فقه شیعه است. از نظر شیعه، هر چند قرآن مهم­ترین منبع فقه و احکام اسلام است، اما هرگز تنها منبع نیست؛ زیرا در قرآن بسیاری از جزئیات احکام الهی ذکر نشده است و ما برای دست یابی به آنها نیازمند مراجعه به سنت هستیم. خداوند متعال، خود، تبیین و تفصیل کلیات وارد در کتابش را به پیامبرش واگذار کرده است.[521]

فقهاى مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، سنّت را این گونه تعریف کرده‌اند: سنّت عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم (علیه السلام).[522] همان طور که ملاحظه می شود، در این تعریف سخن از قول و فعل و تقریر معصوم است که شامل پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) می شود. بر خلاف اهل سنت که سنت را منحصر به قول و فعل و تقریر پیامبر (صلى الله علیه و آله) می دانند.[523]

حجیّت سنّت امامان معصوم (علیهم السلام):

در مکتب پیروان اهل بیت، حجیّت سنّت امامان معصوم (علیهم السلام) همانند حجیّت سنّت رسول اللّٰه (صلى الله علیه و آله) است. مسئله حجيّت سخن امامان و لزوم اطاعت از آنها و اتصاف آنان به مقام عصمت، مباحثى هستند که در علم کلام شیعه مطرح شده است. به عقيدۀ پيروان مکتب اهل بيت (عليهم السلام)، امامان معصوم (عليهم السلام) از قبيل مجتهدانى نيستند که به واقع دسترسی نداشته و گاه با یک‌دیگر اختلاف پیدا می کنند تا در نتيجه، فتواى آنان بر اساس احتمال و براى مقلّدانى که احراز شرايط اجتهاد آنها را کرده‌اند حجّت باشد و براى کسانی که احراز نکرده‌اند حجّت نباشد، بلکه امامت عهدى است الهى و منصبى است که از سوى خداوند متعال به آنان تفويض شده و آنان مبلّغ احکام واقعى الهى هستند که هر معصومى آن را از معصوم قبل، دريافت کرده است و حکم آنان برای همه مکلّفان، حجت است.[524] در روايت امير مؤمنان (عليه السلام) وارد شده که فرمود: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هزار حدیث به من فرمود که از هر حدیثی، باب هزار حدیث دیگر گشوده مى‌شد»،[525] و در روايتى از فضيل بن يسار از امام باقر (عليه السلام) آمده است: «اگر ما همانند ديگران بر اساس رأى خود، حکم کنيم گمراهيم، بلکه حديث ما بر اساس برهان روشنى از جانب پروردگار ما است که آن را براى پيامبرش بيان و آن حضرت آن را براى ما بيان داشته است».[526]

حجیّت سنّت امامان معصوم (علیهم السلام) بر اساس ادلّه‌اى قابل اثبات است:

از قرآن، آیاتی؛ مانند آیه تطهیر[527] و آیه اطاعت اولی الامر[528] را می توان نام برد. از میان اخبار و احادیث، «حدیث ثقلین» که متواتر بین شیعه و سنی است،[529] بهترین دلیل بر حجیت سنت امامان معصوم (علیهم السلام) می‌باشد. در اين حديث، نبىّ گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) تمسّک به اهل بيت (علیهم السلام) را همانند تمسّک به قرآن واجب نموده و آن را عامل مصون ماندن از گمراهى‌‌ها قرار داده است.

دلیل عقلی بر حجیت سنت ائمه هدی (علیهم السلام)، دو گونه است: یکی مبتنی بر اثبات عصمت آنها است و دیگری مبتنی بر ضرورت وجود خلیفه‌ای برای رسول خدا (صلى الله عليه و آله) که بیانگر تفاصیل احکام قرآن باشد.

بر اساس دلایل ذکر شده، ائمه هدی (علیهم السلام)، همانند رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، اختیار تشریع دارند؛ یعنی همان طور که پیامبر (صلى الله عليه و آله) دو منصب داشت: هم از ناحیه خداوند متعال، مأمور به تبلیغ بود و احکامی را که خداوند مقرر کرده بود به مردم می رساند، و هم خود به عنوان پیامبر و به اذن الهی چیزی را حلال یا حرام می کرد،[530] ائمه هدی (علیهم السلام) نیز این منصب را دارند. بر اساس روایات ما، به جز منصب نبوّت، هر منصبی که برای رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بوده، برای امامان معصوم (علیهم السلام) نیز هست؛ به عنوان نمونه امام صادق (عليه السلام) می فرماید: «آن چه که خداوند سبحان به رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، تفویض نموده، به ما نیز تفویض فرموده است»؛[531] از این رو استناد به کلام آنان از قبیل استناد به کلام مجتهدان یا محدثان نیست، بلکه آنها مصدر تشریع هستند و سخنان آنها نفس سنت است.[532]

اجماع، منبع فقه شیعه

سومین منبع در استنباط احکام در فقه شیعه، «اجماع» است. اجماع در لغت، گاه به معنای عزم و تصمیم[533] است و گاه به معنای اتفاق،[534] ولی در معنای اصطلاحی آن چندان اختلاف پدید آمده است که ارائه تعریفی جامع بر اساس همه مبانی و مسلک‌ها، ممکن نیست، جز آن که بگوییم اجماع؛ یعنی نوع خاصی از اتفاق که می تواند دلیل بر حکم شرعی باشد، اما در این که اتفاق چه کسانی شأنی چنین دارد، اقوال زیر پیدا شده است:

  1. اتفاق همه امت اسلامی؛ 2. اتفاق خصوص مجتهدان در هر عصری؛ 3. اتفاق اهالی شهر مدینه؛ 4. اتفاق اهالی مکه و مدینه؛ 5. اتفاق خلفای راشدین؛[535] 6. اتفاق شیخین؛ یعنی ابوبکر و عمر؛ 7. اتفاق عده‌ای که یکی از آنها معصوم باشد.[536]

نکته مهم آن است که نزد شیعه، اجماع، دلیل مستقلی در عرض کتاب و سنت نیست و حجیت آن بر کاشفیت از دلیل شرعی استوار است.[537]

عقل، منبع فقه شیعه

چهارمین منبع تشریع در فقه شیعه، عقل است. در نزد دانشمندان شیعه، دلیل عقلی منحصر به دلیل عقلی قطعی است،[538] بر خلاف اهل سنت که معتقد به دلیل عقلی ظنی؛ یعنی قیاس هستند.

حجیت دلیل عقلی قطعی در لسان آیات و روایات، امری مسلم و مفروض به حساب آمده‌است؛ به عنوان نمونه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيلۀ تذكّر (و بيدارى) شما در آن است! آيا نمى‌اندیشيد؟».[539]

امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: «ای هشام! به درستی که خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی بیرونی و حجّتی درونی. حجّت بیرونی، پیامبران و فرستادگان و امامانند، و حجّت درونی، عقل‌های آدمیان».[540] [541]

امّا روایاتی که در تخطئه عقل وارد شده،[542] ناظر به ادراکات ظنی عقلی است و در آیات متعددی از قرآن نیز متابعت هرگونه ظن نهی شده است.[543]

نتیجه آن که عقلِ قطعی و پیراسته از وهم و گمان و قیاس، جزو منابع دین و استنباط احکام شرعی است و باید دانست که هرگاه قطع از هر راهی و برای هر کسی و در هر زمان و مکانی حاصل شود، حجّیت آن ذاتی است یا دست کم، حجّیت آن، لازمه ذات قطع است و ذاتیات و لوازم ذات، متعلّق جعل قرار نمی گیرند. [544] به تعبیر یکی از اصولیان،[545] قطع مانند نور خورشید در نشان دادن امور محسوس است؛ برای مثال، اگر اسب کسی در شبی تاریک گم شود و پس از طلوع خورشید آن را بیابد، چه می کند؟ آیا لگام آن را گرفته و به منزل می‌برد یا در آن جا نشسته، سر در گریبان تفکر فرو می برد و اعتبار یا عدم اعتبار این کشف را می جوید؟ آیا در این صورت، باعث خنده همگان نخواهد شد؟ سرّ مطلب در این است که حجّیت، لازمه ذات قطع است؛ مانند زوجیّت که لازمه ذات عدد چهار است، و لوازم ذات مانند خود ذاتند که «ذاتیّ شی ءٍ لم یکن معلّلاً؛ ذاتی شئ، تعلیل بردار نیست».

پس حجّیت دلیل عقل نه اثبات پذیر است و نه ابطال پذیر، بنابراین، در این مسئله نمی‌توان به دنبال دلیل رفت، بلکه صرفاً باید شک زدایی کرد و در تبیین و تنبیه بر آن کوشید.[546] [547]

کتابنامه فقه شیعه

  1. ‌ قرآن کریم.
  2. نهج البلاغه؛ گردآورنده: سید رضی؛ انتشارات هجرت‏، چاپ اول، قم‏، 1414ق‏.
  3. ابن اثير جزرى؛ الكامل فی التاريخ‏؛ دار الصادر، بيروت‏، 1385ش‏.
  4. ابن الجوزی؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک‏؛ دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، بیروت‏، 1412ق‏.
  5. ابن الجوزى؛ تذكرة الخواص؛ منشورات الشريف الرضى‏، چاپ اوّل، قم‏، 1418ق‏.
  6. ابن شهر آشوب؛ المناقب؛ انتشارات علامه، قم، 1379ق‏.
  7. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب؛ ‌محقق: فارس، احمد؛‌ دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر‌، چاپ سوم، بيروت، 1414ق‌.
  8. احمدی میانجی، علی؛ مکاتیب الرسول؛ نشر یس، بی جا، بی تا.
  9. احمدى، حبيب الله، پژوهشى درعلوم قرآن، فاطيما، چاپ چهارم، قم، 1381ش.‏
  10. اربلى، على بن عيسى؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة؛ بنى هاشمى‏، چاپ اول، تبريز، 1381ق.
  11. استر آبادی، محمد امین و عاملى، سید نور الدین؛ الفوائد المدنیة- الشواهد المكیة‌؛ جامعه مدرسین، چاپ دوم، قم، 1426ق.
  12. اسلامی، رضا؛ مدخل علم فقه؛ مرکز مدیریت حوزۀ علمیه قم، چاپ اول، قم، 1384ش.
  13. امین، سید حسن؛ دائرة المعارف الاسلامية الشيعية؛ دار التعارف للمطبوعات، بيروت، ١٤١٥ق.
  14. امين عاملى، سيد محسن؛ أعيان الشيعة؛ دار التعارف‏، بيروت‏، 1403ق‏.
  15. امين‏، سيد حسن؛ مستدركات أعيان الشيعة؛ دار التعارف للمطبوعات، بيروت، 1408ق.
  16. انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، مطبوعات دینی، چاپ دوم، قم،1370ش.‌
  17. بجنوردى، سيد محمد؛ قواعد فقهيه؛ مؤسسه عروج‌، چاپ سوم‌، تهران، 1401ق‌.
  18. بحر العلوم، سيد مهدى؛ الفوائد الرجالية؛ محقق: بحر العلوم، محمد صادق و بحر العلوم‌، حسين؛ مكتبة الصادق‌، چاپ اول‌، تهران، 1405ق.
  19. بحرانی، یوسف بن احمد؛ الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة‌؛ محقق: ايروانى، محمد تقى/ مقرم‌، سيد عبد الرزاق؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌، چاپ اول‌، قم، 1405ق‌.
  20. بروجردى، سید حسين؛ جامع أحاديث الشيعة؛ محقق: جمعى از محققان‏؛ انتشارات فرهنگ سبز، چاپ اول، تهران‏، 1386ش‏.
  21. پایگاه حوزه نت، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
  22. پاينده، ابو القاسم؛‏ نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)؛ دنياى دانش‏، چاپ چهارم، تهران‏، 1382ش‏.
  23. پژوهشكده تحقيقات اسلامى؛ فرهنگ شيعه؛ زمزم هدايت‏، چاپ دوم، قم‏، 1386ش‏.
  24. پیشوایی، مهدی؛ سیرۀ پیشوایان؛ مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق (علیه السلام)، چاپ سوم، قم، 1375ش.
  25. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ مجلّۀ نور علم؛ شمارۀ هشتم، بهمن 1363.
  26. جعفريان‏، رسول؛ حيات فكرى و سياسى ائمه‏؛ انصاريان‏، چاپ ششم، قم، 1381ش‏.
  27. جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود؛ فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت (عليهم السلام)؛ محقق: محققان مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى‌؛ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت (عليهم السلام)‌، چاپ اول‌، قم، 1426ق‌.
  28. جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود‌؛ موسوعة الفقه الإسلامي طبقا لمذهب أهل البيت (عليهم السلام)؛ محقق: جمعى از پژوهشگران مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى‌؛ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت (عليهم السلام‌)، چاپ اول‌، قم، 1423ق.
  29. جناتى شاهرودى، محمد ابراهيم؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن؛ بی نا، بی جا، بی تا.
  30. جوادی آملی، عبداللّه؛ فلسفه حقوق بشر؛ اسراء، قم، 1375ش.
  31. حائرى طباطبايى، سيد على؛ رياض المسائل في تحقيق الأحكام بالدلائل‌؛ محقق: بهره‌مند، محمد / قديرى، محسن / انصارى، كريم / مرواريد‌، على؛ مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، چاپ اول، قم، 1418ق‌.
  32. حائرى مازندرانى، محمد بن اسماعيل؛ منتهى المقال في أحوال الرجال؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام؛ ‌مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، چاپ اول‌، قم، 1416‍ق.
  33. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعة؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت (عليهم السلام)‌، مؤسسه آل البيت (عليهم السلام)؛ چاپ اول، قم، 1409ق‌.
  34. حر عاملى، محمد بن حسن؛ أمل الآمل‏؛ مكتبة الأندلس، بغداد، 1385ق.‏
  35. حرّانى‏، حسن بن شعبه؛ تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)؛ جامعه مدرسين‏ حوزه علمیه قم، چاپ دوم، قم‏، 1404ق.‏
  36. حسنی، سلیم؛ نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار؛ مترجم: باهر، محمد؛ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، بی جا، 1378ش.
  37. حسيني زبيدي، محمد مرتضى‏؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ محقق: هلالى، على/ سيرى، على؛‏ دارالفكر چاپ اول، بيروت، 1414ق‏.‏
  38. حلبى، ابو الصلاح، تقى الدين بن نجم الدين‌؛ الكافي في الفقه؛ محقق: استادى، رضا؛ كتابخانه عمومى امام امير المؤمنين (عليه السلام)،‌ چاپ اول‌، اصفهان، 1403ق‌.
  39. حلّى، ابن ادريس، محمد بن منصور؛ السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى‌؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌، چاپ دوم، قم، 1410ق‌.
  40. حلّى، جمال الدين، احمد بن محمد؛ ‌المهذب البارع في شرح المختصر النافع‌؛ محقق: عراقى، مجتبى؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، قم، 1407ق‌.
  41. حلّى، حسن بن على بن داود‌؛ رجال ابن داود‌؛ انتشارات دانشگاه تهران‌، تهران، 1383ق‌.
  42. خاتمى‏، احمد؛ فرهنگ علم كلام؛ انتشارات صبا، چاپ اول، تهران‏، 1370ش‏.
  43. خلخالى، سيد محمد مهدى؛ حاكميت در اسلام يا ولايت فقيه؛ مترجم: الهادى‌، جعفر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،‌ چاپ اول‌، قم، 1422ق‌.
  44. خمینی، سید روح الله؛ صحیفه نور؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، چاپ چهارم، تهران‏، 1386ش‏.
  45. خمينى، سيد روح اللّٰه؛ الرسائل العشرة‌؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره‌؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره،‌ چاپ اول‌، قم، 1420ق‌.
  46. خمينى، سيد روح اللّٰه؛ تحرير الوسيلة؛ مترجم: اسلامى، على‌؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ 21‌، قم، 1425ق‌.
  47. خمينى، سيد روح اللّٰه؛ ‌تحرير الوسيلة‌؛ مؤسسه مطبوعات دار العلم، چاپ اول‌، قم، بی تا.
  48. خويى، سيد ابو القاسم؛ موسوعة الامام الخویى؛ محقق: پژوهشگران مؤسسه إحياء آثار آية الله العظمى خويى‌؛ مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي‌، چاپ اول‌، قم، 1418ق.
  49. سبحانى، جعفر؛ موسوعة طبقات الفقهاء؛ محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه امام صادق عليه السلام؛‌ مؤسسه امام صادق، چاپ اول، قم، 1418ق.‏
  50. سلاّر ديلمى، حمزة بن عبد العزيز؛ المراسم العلوية و الأحكام النبوية في الفقه الإمامي‌؛ ‌محقق: بستانى، محمود؛ منشورات الحرمين‌، قم، 1404ق‌.
  51. سیوطی، جلال الدین؛ تدريب الراوى فی شرح تقریب النواوی؛ دار الکتاب العربی، بیروت، 1409ق.
  52. شبیری زنجانى، سيد موسى، ‌رساله توضيح المسائل، انتشارات سلسبيل‌، چاپ اول، قم، 1430ق.
  53. شعرانى، ابو الحسن‌؛ ترجمه و شرح تبصرة المتعلمين في أحكام الدين؛ منشورات إسلامية، چاپ پنجم‌، تهران، 1419ق‌.
  54. صدر، سید محمد باقر؛ المعالم الجدیدة؛ كتابفروشى النجاح، چاپ دوم، بی جا، 1395ق.
  55. صدر، سید محمد باقر؛ روند آینده اجتهاد؛ فصلنامه فقه اهل بيت، شمارۀ اوّل، بهار 1374ش.
  56. صدر، سيد محمد باقر؛ الفتاوى الواضحة وفقاً لمذهب أهل البيت (عليهم السلام)؛ ‌دار التعارف للمطبوعات، چاپ هشتم‌، بيروت، 1403ق‌.
  57. صدوق، محمد بن علی؛ أمالي؛ اعلمى‏، چاپ پنجم، بيروت‏، 1400ق‏.
  58. صدوق، محمد بن على؛‏ الخصال‏؛ محقق: غفارى، على اكبر؛ ‏جامعه مدرسين‏، چاپ اول، قم، 1362ش‏.
  59. صفار، محمد بن حسن؛ بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد (صلّى الله عليهم)‏؛ محقق: كوچه باغى، محسن؛ مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، چاپ دوم، قم، 1404ق‏.
  60. طباطبايى، سید محمد حسین؛ شيعه در اسلام‏؛ دفتر نشر اسلامى‏، چاپ سيزدهم‏، قم‏، 1378ش.
  61. طبرسی، احمد بن علی؛ الإحتجاج على أهل اللجاج؛ مترجم: جعفرى‏، بهراد؛ اسلاميه، تهران‏، 1381ش.
  62. طبرسى، فضل بن حسن؛ إعلام الورى بأعلام الهدى‏؛ آل البيت‏، چاپ اوّل، قم، 1417ق‏.
  63. طوسى، محمد بن حسن؛ الغيبة؛ دار المعارف الإسلامية، چاپ اوّل، قم‏، 1411ق‏.
  64. طوسى، محمد بن حسن‌؛ الفهرست؛ محقق: آل بحر العلوم‌، سيد محمد صادق؛ المكتبة الرضوية‌، چاپ اول‌، نجف اشرف، بی تا.
  65. طوسى، محمد بن حسن؛ المبسوط في فقه الإمامية‌؛ محقق: كشفى، سيد محمد تقى؛ المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية‌، چاپ سوم، تهران، 1387ق‌.
  66. طوسى، محمد بن حسن‏؛ تهذيب الأحكام؛ دار الكتب الإسلاميه‏، چاپ چهارم، تهران‏، 1407ق‏.
  67. عاملى (شهيد اول)، محمد بن مكى؛ القواعد و الفوائد‌؛ ‌ محقق: حكيم، سيد عبد الهادى؛ ‌كتابفروشى مفيد، ‌ چاپ اول‌، قم، بی تا.
  68. عاملى، سيد جواد؛ مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلاّمة؛ محقق: خالصى، محمد باقر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول‌، قم، 1419ق‌.
  69. عاملى، سيّد شرف الدّين؛ المراجعات؛ محقق: راضى، حسين؛ المجمع العالمي لأهل البيت‏، چاپ دوم‏، قم،‏ 1426ق‏.
  70. فاضل هندى، محمد بن حسن‌؛ كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام‌؛ محقق: گروه پژوهش دفتر انتشارات اسلامى‌؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌، چاپ اول‌، قم، 1416ق‌.
  71. فخر رازى، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب‏ (التفسير الكبير)؛ دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم‏، بیروت، 1420ق.
  72. فيروز آبادى، سيد مرتضى؛ ‏فضائل الخمسة من الصحاح الستة؛ اسلاميه‏، چاپ دوم، تهران‏، 1392ق‏.
  73. قمى، شيخ عباس؛ الأنوار البهية؛ مترجم: محمدى اشتهاردى، محمد؛ انتشارات ناصر، چاپ سوم، قم‏، 1380ش‏.
  74. قمى‏، شيخ عباس؛ منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل‏؛ دليل ما، چاپ اوّل، قم‏، 1379ش‏.‏
  75. قیومی اصفهانی، جواد؛ صحیفه امام باقر (علیه السلام)؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1382ش.
  76. کمپانی، فضل الله؛ حضرت صادق (علیه السلام)؛ دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
  77. كلينى، محمد بن یعقوب؛ كافی‏؛ اسلاميه‏، چاپ دوم، تهران‏، 1362ش‏.
  78. گرجى، ابو القاسم‌؛ تاريخ فقه و فقها؛ مؤسسه سمت‌، چاپ سوم‌، تهران، 1421ق‌.‌
  79. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)؛ محقق: جمعى از محققان؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403ق‏.‌
  80. محقق ثانى، على بن حسين‌؛ جامع المقاصد في شرح القواعد؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت (عليهم السلام)؛ مؤسسه آل البيت (عليهم السلام)‌، چاپ دوم، قم، 1414ق‌.
  81. محقق حلّى، جعفر بن حسن‌؛ المعتبر في شرح المختصر‌؛ محقق: حيدرى، محمد على/ شمس الدين، سيد مهدى/ مرتضوى، سيد ابو محمد/ موسوى، سيد على؛ مؤسسه سيد الشهداء (عليه السلام)، چاپ اول، قم، 1407ق.
  82. محقق حلّى، جعفر بن حسن‌؛ شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام‌؛ محقق: بقال، عبد الحسين؛ مؤسسه اسماعيليان‌، چاپ دوم،‌ قم، 1408ق‌.
  83. مدرسى طباطبايى، سيد حسين؛ مقدمه‌اى بر فقه شيعه؛ مترجم و محقق: فكرت، محمد آصف؛ بنياد پژوهش ‌هاى اسلامى‌، چاپ اول‌، مشهد، 1410ق.‌
  84. مشكينى، ميرزا على‌؛ مصطلحات الفقه‌؛ بی نا، بی جا، بی تا.
  85. مطهری، مرتضی؛ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری؛ صدرا، تهران، بی تا.
  86. مفيد؛ محمد بن نعمان؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اول‏، قم‏، 1413ق‏.
  87. مکارم شيرازى، ناصر؛ دائرة المعارف فقه مقارن؛ مدرسه امام على بن ابى طالب عليه السلام، چاپ اول، قم، 1427ق.
  88. مكارم شيرازى، ناصر و ديگران؛ پيام قرآن؛ مطبوعاتی هدف، قم، 1373ش.
  89. ممدوحی، حسن؛ حکمت حکومت فقیه؛ نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، قم، 1378ش.
  90. نجاشى، احمد بن على‌؛ رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌؛ محقق: شبيرى زنجانى‌، سيد موسى؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌، قم، 1407ق‌.
  91. نجفى، محمد حسن‌؛ جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ محقق: قوچانى، عباس/ آخوندى، على؛ دار إحياء التراث العربي،‌ چاپ هفتم،‌ بيروت، بی تا.
  92. نصیری، علی؛ آشنایی با علوم حدیث؛ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم، 1385ش.
  93. نورى، ميرزا حسين؛‌ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام؛ مؤسسه آل البيت عليهم السلام، چاپ اول‌، ‌بيروت، 1408ق‌.
  94. هلالی، سلیم بن قیس؛ اسرار آل محمد (عليهم السلام)‏؛ مترجم: انصارى، اسماعيل؛ نشر الهادى‏، چاپ اول، قم، 1416ق‏.‏

[1]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: سایت اسلام پدیا، مفهوم شناسی فقه.

[2]. طباطبايى، سید محمد حسین، شيعه در اسلام‏، ص 23.

[3]. در دوران هر یک از امامان، شیعیانی که به امامت امامان معصوم (علیهم السلام) از فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اعتقاد داشته و این خط سیر را تا امام دوازدهم (علیه السلام) ادامه می دادند، «امامی» خوانده می شدند. امامی، در سیر تاریخی اش، به تناسب زمان‏های مختلف، معانی دیگری؛ چون ترادف با شیعه در زمان حضرت علی (علیه السلام) نیز داشته، ولی امروزه معنایی معادل اثنا عشری (شیعه دوازده امامی) دارد، ر.ک: سایت اسلام پدیا، واژه شیعه و مترادف آن.

[4]. پژوهشكده تحقيقات اسلامى، فرهنگ شيعه، ص 317 و 318‏.

[5]. توبه، 122.

[6]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج ‏14، ص 422 و ۴39.

[7]. منظور از «حوادث واقعه»، عموم موضوعاتى است كه در آن بايد به خبرگان دينى مراجعه نمود، چه از لحاظ احكام كلّى و يا موضوعات اختلافى قضايى كه خبرگان دينى بايد در آن نظر بدهند و امام (عليه السّلام) در این روایت، ارجاع به راويان حديث داده و ايشان را براى اين كار منصوب نموده است، و منظور از «راويان حديث»، افرادى هستند كه حديث را مى‌فهمند و حكم خدا را مى‌توانند از آن استفاده و استنباط كنند، نه آن که تنها ناقل الفاظ حديث باشند، ر.ک: خلخالى، سيد محمد مهدى، حاكميت در اسلام يا ولايت فقيه،‌ مترجم: الهادى‌، جعفر، ص 264 و 265.

[8]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، ج ۲۷، ص۱۴۰‌.

[9]. ممدوحی، حسن، حکمت حکومت فقیه، ص ۴۶.

[10]. مجموعه ‏آثار (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج ‏14، ص 439.

[11]. الحسنی، سلیم، نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار، ص ۸.

[12]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 93‌.

[13]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 257 و 258.

[14]. همان.

[15]. همان.

[16]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 93‌، به نقل از موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البيت، ج 1، ص 48.

[17]. همان، به نقل از موسوعة طبقات الفقهاء، جزء دوم.

[18]. همان.

[19]. مدخل علم فقه، ص 258.

[20]. ر.ک: همان، ص 258 – 375.

[21]. اصحاب نيز با توجّه به ظرفيت ها و استعداد فراگيرى، بهره‌مندى آنان از محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مختلف بود. مسروق (از تابعين) مى‌گويد: من با اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) همنشين شدم و آنان را همچون آبگيرهاى گوناگون يافتم كه برخى، به قدرى آب در آن اندک است كه فقط مى‌تواند يک يا دو نفر را سيراب كند و برخى مى‌تواند ده نفر و برخى صد نفر را سيراب كند، ولى بعضى از صحابه همچون آبگيرهاى بزرگ هستند كه اگر همۀ مردم به نزدشان آيند، سيراب مى‌شوند. ر.ک: ‌مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 94‌، به نقل از ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 343.

[22]. ‌دائرة المعارف فقه مقارن، ص 94‌.

[23]. بقره، 219.

[24]. نساء، 43.

[25]. مائده، 90 و 91.

[26]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 259.

[27]. بقره، 217.

[28]. انفال، 1.

[29]. نور، 30.

[30]. حجرات، 12.

[31]. بقره، 183.

[32]. مدخل علم فقه، ص 259 و 260.

[33]. حشر، 7، «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».

[34]. نحل، 44، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ».

[35]. مدخل علم فقه، ص 260.

[36]. همان، ص 260 و 261.

[37]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 273؛ ‌مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 97‌.

[38]. اين حديث با تعبيرات مختلف در كتب شيعه و سنّى آمده است: از كتب شيعه: ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ج 1، ص 294؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، ج 27، ص 33 و 34؛ صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدّرجات، ص 413 و 414؛ مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 180 و 233؛ صدوق، محمد بن علی، أمالى، مجلس 64، ح 15، ص 415؛ طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 149، مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 23، ص 106- 156. از منابع اهل سنّت نيز مى‌توان به اين كتاب ها اشاره كرد: مسلم، صحيح مسلم، ج 4، ص 1873؛ ترمذی، سنن ترمذى، ج 5، ص 328؛ احمد، مسند احمد، ج 3، ص 59؛ بیهقی، سنن بيهقى، ج 10، ص 114؛ حاکم، مستدرک الصحيحين، ج 3، ص 110، متقی هندی، كنز العمّال، ج 14، ص 435. براى اطلاع بيشتر، ر.ک: مكارم شيرازى و همكاران، ناصر، پيام قرآن، ج 9، ص 62-71.

[39]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 96 و 97.

[40]. البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل بيت (علیهم السلام)، خالى از تسامح نيست و از باب هماهنگى با ساير نويسندگانى است که «دوره‌هاى فقه» را نوشته‌اند؛ زيرا در نزد فقهاى شيعه، سخنان امامان، خود از منابع استنباط احکام به شمار مى‌آيد. هر چند مى‌توان به آنان از باب کارشناس و خبرۀ کامل در دين، فقيه گفت. در برخى از روايات نيز، گاه به برخى از امامان، فقيه اطلاق شده، که از همين قسم است: تعبير «کتب رجلٌ الى الفقيه عليه السلام …» (من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 238 و 258) و تعبير «قال الفقيه العسکرى عليه السلام …» (تهذيب، ج 1، ص 131)، ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 100.

[41]. حديث «انا مدينة العلم و علىّ بابها» از ده ‌ها کتاب اهل سنّت و پيروان اهل بيت (علیهم السلام) نقل شده است، ر.ک: عاملى، سيّد شرف الدّين، المراجعات، محقق: راضى، شيخ حسين، ص 327.

[42]. همان، ص 482.

[43]. فيروز آبادى، سيد مرتضى، ‏فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج ‏2، ص 262.

[44]. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏1، ص 117.

[45]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 100 و 101‌.

[46]. هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد عليهم السلام‏، مترجم: انصارى، اسماعيل، ص 319.‏

[47]. احمدى‏، حبيب الله، پژوهشى درعلوم قرآن، ص 97.

[48]. كلينى، محمد بن یعقوب، کافى، ج 1، ص 64، ح 1.

[49]. جناتى شاهرودى، محمد ابراهيم،‌ ادوار فقه و كيفيت بيان آن،‌ ص 36.

[50]. فيروز آبادى، سيد مرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج ‏2، ص 238.

[51]. ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، ص 97، داستان منع تدوين حديث و نقل آن، از زمان خليفۀ اوّل آغاز و بيش از يک قرن ادامه يافت. عايشه نقل مى‌کند: پدرم احاديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) جمع‌آورى کرده بود که تعدادشان به پانصد حديث مى‌رسيد، ولى روزى همۀ آن احاديث را خواست و آتش زد. (متقی هندی، کنز العمّال، ج 10، ص 285، ح 29460)، خليفۀ دوم نيز اصحاب را از نقل حديث منع کرد و جمعى از اصحاب را به جرم نقل احاديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، زندانى کرد. (ذهبى، تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7). همچنين نقل شده است که عمر، نخست تصميم داشت، سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را بنويسد، سپس پشيمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طى بخشنامه‌اى به همۀ بلاد اسلامى نوشت: اگر کسى نوشته‌اى از سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نزد او است، همه را محو کند. (متقی هندی، کنز العمّال، ج 10، ص 292، ح 29476) اين ماجرا در عصر بعضى ديگر از خلفا نيز ادامه داشت، هر چند در خلافت امير مؤمنان على (عليه السلام) توجّه به سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولى فرصت کافى براى انجام کامل آن، به وجود نيامد. منع تدوين حديث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبد العزيز ادامه يافت، تا آن که مطابق نقل بخارى، عمر بن عبد العزيز طى نامه‌اى به ابو بکر بن حزم نوشت: احاديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را بنويس! زيرا از نابودى علم و از بين رفتن علما و دانشمندان مى‌ترسم! (بخاری، صحيح بخارى، ج 1، ص 60، باب کيف يقبض العلم، از ابواب کتاب العلم). با اين حال، پس از مرگ عمر بن عبد العزيز، بار ديگر تدوين حديث با رکود مواجه شد، تا آن که در عصر خلافت منصور دوانيقى، به طور رسمى و گسترده تدوين حديث آغاز شد. سيوطى از ذهبى نقل مى‌کند که: در سال 143 هجرى، دانشمندان اسلامى شروع به تدوين حديث، فقه و تفسير کردند که از جمله، مالک، کتاب موطّأ را تدوين کرد. (سیوطی، تاريخ الخلفاء، ص 301) (شيخ خضرى بک نيز در تاريخ التشريع الاسلامى، ص 72- 74، شرحى دربارۀ منع تدوين حديث نقل کرده است). برای آگاهی بیشتر ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص 322 – 333.

[52]. سیوطی، جلال الدین، تدريب الراوى فی شرح تقریب النواوی، ج 2، ص 61.

[53]. نجاشى، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، محقق: شبيرى زنجانى‌، سيد موسى، ص 360، شرح حال شماره 966. مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالى، بخشى از رواياتى كه از كتاب على است، ذكر كرده است. اين بخش مشتمل بر بسيارى از آداب و سنن و احكام حلال و حرام است. مرحوم صدوق اين بخش را به سندش از امام صادق (عليه السلام)، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام) نقل كرده است. در پايان اين روايت، امام صادق (عليه السلام) فرمود: اين مجموعۀ از احكام از كتابى كه املاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و به خط على بن أبي طالب (عليهم السلام) است، گرفته شده است، ر.ک: شيخ صدوق، أمالي الصدوق، مجلس 66، ص 422-433.

[54]. مرحوم آية اللّٰه احمدى ميانجى، نام‌هاى مختلف اين كتاب و عناوين و محتواى آنها را جمع‌آورى كرده است. ر.ک: احمدى ميانجى، علی، مكاتيب الرسول، ج 2، ص 302- 305.

[55]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 98 و 99، به نقل از صحيح بخارى، ج 1، ص 36، باب كتابت علم، ح 1.

[56]. سیرۀ پیشوایان، ص 330 و 331.

[57]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، مترجم: جعفرى‏، بهراد، ج ‏2، ص 303 و 304.‏

[58]. حرّانى‏، حسن بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)،‏ ص 255- 272.‏

[59]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 99.

[60]. گرجى، ابو القاسم‌، تاريخ فقه و فقها، ص 119‌.

[61]. ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص 322 – 333.

[62]. قیومی اصفهانی، جواد، صحیفه امام باقر (علیه السلام)، ص 10.

[63]. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 194 و 195.

[64]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی‏، ج 1، ص 32، ‏«اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ، التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ».

[65]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 1، ص 214، «قال ابو جعفر (علیه السّلام): لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ فِي الدِّينِ لَأَوْجَعْتُه‏».

[66]. سیره پیشوایان، ص 309.

[67]. بحار الأنوار، ج ‏47، ص 390، «مَا أَحَدٌ أَحْيَا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِيثَ أَبِي إِلَّا زُرَارَةُ وَ أَبُو بَصِيرٍ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ وَ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هُدًى هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ- وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ».

[68]. سیره پیشوایان، ص 332 و 333.

[69]. همان، ص 309.

[70]. نجاشى، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، محقق: شبيرى زنجانى‌، سيد موسى، ص 10‌، شرح حال شماره 7، «اجلس فى مسجد المدینة و افت النّاس، فإنّی احبّ ان یرى فی شیعتی مثلک‌».

[71]. جعفريان‏، رسول، حيات فكرى و سياسى ائمه‏، ص 293.

[72]. همان، به نقل از المصنف، ج 9، ص 337؛ سنن الدارمى، ج 1، ص 126؛ تقييد العلم، ص 106 و 105.

[73]. همان، به نقل از تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 2.

[74]. همان، ص 295، به نقل از نظرة عامة فى تاريخ الفقه الإسلامى، ص 110.

[75]. همان، به نقل از كشف القناع فى حجية الإجماع، ص 56.

[76]. همان، به نقل از ضحى الإسلام، ج 1، ص 386.

[77]. همان، ص 294 و 295.

[78]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 101.

[79]. ابو حنيفه (امام مذهب حنفی)، مالک بن انس (امام مذهب مالکی)، محمّد بن ادريس شافعى (امام مذهب شافعی)، احمد بن حنبل (امام مذهب حنبلی).

[80]. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 359.

[81]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 274.

[82]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏47، ص 217 و 218؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ص 102، به نقل از سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 258.

[83]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافي، ج ‏1، ص 31، ح 7.

[84]. مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 179.

[85]. نجاشی، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، ص 12.

[86]. قمى‏، شيخ عباس، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل‏، ،ج ‏2، ص 1450.‏

[87]. شیخ آقا بزرگ تهرانی. یکی از کتاب‏های بسیار ارزشمند و ماندگار شیخ آقا بزرگ تهرانی، کتاب گران‌سنگ «الذریعة الی تصانیف الشیعة» است، که در آن، نام کتب نویسندگان شیعه را جمع‏آوری کرده است. انگیزه تألیف این کتاب، در پی یک اظهار نظر غیر منصفانه از طرف حاجی خلیفه، نویسنده دائرة‌المعارف کشف الظنون، بود که در آن، شیعه را به نداشتن کتاب‏های سودمند متهم کرده و آنان را طفیلی دیگر مذاهب خوانده بود و همچنین جرجی زیدان (1914. م) مورخ و نویسنده نامدار مسیحی که معتقد بود شیعه در دنیا هیچ طرفداری ندارد. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در مقام پاسخ گویی برآمد و 29 جلد کتاب ارزشمند الذریعة الی تصانیف الشیعة را که فهرستی بر تألیفات عالمان شیعی بود، تألیف کرد. ر.ک: سایت تبیان.

[88]. گرجى، ابوالقاسم،‌ تاريخ فقه و فقها، ص 120.

[89]. کمپانی، فضل الله، حضرت صادق (علیه السلام)، ص 258.

[90]. در مقابل، برخی دیگر از صاحب نظران بر این باورند که «اصول اربعمأة» از زمان حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) تا زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) فراهم آمده و حاوی گفتار تمام ائمه (علیهم السلام) است، هر چند بیشترین سهم روایات اصول اربعمأة، از آنِ صادقین (علیهما السلام) است. ر.ک: نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، ص 66 و 67.

[91]. گرجى، ابو القاسم‌، تاریخ فقه و فقها، ص 120‌.

[92]. كافی‏، ج 1، ص 186‏، «نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تأتمّون بمن لا یعذر النّاس بجهالته».

[93]. سیره پیشوایان، ص 366 – 369.

[94]. همان، ص 363 و 364.

[95]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 103‌.

[96]. قمى، شيخ عباس، الأنوار البهية، مترجم: محمدى اشتهاردى، محمد، ص 289 و 290.

[97]. همان، ص 290.

[98]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 10، ص 249 – 291.

[99]. امين عاملى، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 1، ص 101.

[100]. همان، ص 102.

[101]. براى آگاهى از مناظرات امام جواد (عليه السلام) با يحيى بن اكثم، دانشمند معروف زمان مأمون عبّاسى، ر.ک: بحار الأنوار، ج 50، ص 75- 78.

[102]. ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، ج 28، ابواب حدّ السرقة (بَابُ حَدِّ القَطعِ وَ كَيْفِيَّتِهِ‌)، ح 5، ص 252 و 253.

[103]. مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 104‌، به نقل از عسقلانی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص 205.

[104]. ر.ک: وسائل الشيعة، ج 28، ابواب حد الزنا، باب 36، ص 141. همچنين نذر متوكّل و اختلاف نظر در نحوۀ اجراى آن و چاره­جويى امام (عليه السلام) نمونۀ ديگرى است، ر.ک: ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 322‏.

[105]. بحار الأنوار، ج 50، ص 251.

[106]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، ص 270- 272. ‏

[107]. «توقیع» به معنای حاشیه نویسی است و در اصطلاح علمای شیعه به نامه­ها و فرمان­هایی که در زمان غیبت صغری از طرف امام زمان (عليه السلام) به شیعیان می رسیده، «توقیع» گفته می شود، ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص 676، پاورقی 2.

[108]. شيخ طوسى، الغيبة، ص 374 – 384.

[109]. سید رضی، نهج البلاغه، نامه 67، ص 457، «و اجلس لهم العصْريْن فأفتِ المستفتي و علِّم الجاهل و ذاكر العالم».

[110]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 105.

[111]. نجاشى، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، شرح حال شماره 1، ص 6.

[112]. ابوالحسين احمد بن على نجاشى از اساتيد و بنيان گذاران علم رجال است كه در اواخر قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم مى زيست. کتاب «رجال نجاشى» از گرانبهاترين آثار شيعى در فن علم رجال است كه در بين كتاب های علم رجال درخشندگى خاصى دارد، ر.ک: سایت تربیت.

[113]. رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، شرح حال شماره 2، ص 6.

[114]. شیخ طوسى، محمد بن حسن‌، الفهرست،‌ محقق: آل بحر العلوم‌، سيد محمد صادق، شرح حال شماره 456، ص 107.

[115]. رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، شرح حال شماره 3، ص 7 و 8.

[116]. هاشمى شاهرودى، سيد محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، ج ‌1، ص 510 و 511.

[117]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 106 و 107.

[118]. كشّى، محمد بن عمر، رجال الكشي- اختيار معرفة الرجال‌ (شرح حال فضل بن شاذان)، محقق: مصطفوى‌، حسن، ص 544 و 545.‌

[119]. خويى، سيد ابو القاسم، ‌معجم رجال الحديث، ج ‌14، شرح حال شماره 9374، ص 309.

[120]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 275.

[121]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 107.

[122]. مدخل علم فقه، ص 275 و 276.

[123]. همان.

[124]. براى آگاهى از شخصيّت برجسته و آثار اين بزرگان، ر.ک: رجال كشى، رجال نجاشى، فهرست و رجال شيخ طوسى و معجم رجال الحديث آية اللّٰه خويى.

[125]. سیره پیشوایان، ص 687.

[126]. قمی، شیخ عباس، منتهى الآمال، ج ‏3، ص 2142.

[127]. سیره پیشوایان، ص 680؛ در مورد این که هدف او از چنین کاری چه بود و چرا این کتاب را به امام زمان (علیه السلام) عرضه نکرد؟ ر.ک: سایت اسلام کوئست، سؤال 3564.

[128]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 277.

[129]. كشّى، محمد بن عمر، رجال الكشي- اختيار معرفة الرجال‌، محقق: مصطفوى‌، حسن، ص 279.

[130]. همان، ص 487 و 498.

[131]. محقق حلّى، جعفر بن حسن‌، المعتبر في شرح المختصر، ج ‌1 (فصل 4 از مقدمه کتاب)، ص 33.

[132]. مدرسى طباطبايى، سيد حسين، مقدمه‌اى بر فقه شيعه،‌ مترجم و محقق: فكرت، محمد آصف، ص 36 و 37.

[133]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 107.

[134]. همان.

[135]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 280.

[136]. همان.

[137]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 107.

[138]. مدخل علم فقه، ص 280.

[139]. همان.

[140]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 107.

[141]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 280.

[142]. همان.

[143]. همان.

[144]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 283.

[145]. همان.

[146]. مدرسى طباطبايى، سيد حسين، مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 37‌.

[147]. محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد‌، أبو جعفر بزرگ قميين، و فقيه و متقدم آنان بود. او گرچه اهل قم نبود، ولی در قم ساکن شد. وی ثقه و مورد اعتماد و اطمینان دانشمندان شیعی است. کتاب­هایی برای ایشان ذکر شده که به آن اشاره می شود: كتاب تفسير القرآن، كتاب الجامع. وی در سال 343 قمری از دنیا رفت.

[148]. مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 37 و 38.

[149]. طوسى، محمد بن حسن‌، الفهرست، محقق: آل بحر العلوم، سيد محمد صادق، ص 89 و 90.

[150]. مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 39.‌

[151]. نجاشى، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، محقق: شبيرى زنجانى‌، سيد موسى، شرح حال شماره 100، ص 48‌.

[152]. الفهرست، شرح حال شماره ‌590، ص 134.

[153]. اين اصطلاح به وسيله ابن فهد حلّى، فقيه شيعى قرن نهم (م 841ق) ابداع شده است. ر.ک: حلّى، جمال الدين احمد بن محمد، ‌المهذب البارع في شرح المختصر النافع‌، محقق: عراقى، مجتبى، ج ‌1، ص 69.

[154]. مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 44.

[155].همان.

[156]. همان.

[157]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 109.

[158]. مدخل علم فقه، ص 289 و 290.

[159]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 291.

[160]. همان.

[161]. همان.

[162]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 108‌ – 110.

[163]. همان، ص 110.

[164]. همان.

[165]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 291.

[166]. «انظروا في هذا الكتاب و انظروا فيه شي‏ء يخالفكم‏»، ر.ک: طوسى، محمد بن حسن، الغيبة، ص 390؛ مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 108‌؛ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 680.

[167]. مدخل علم فقه، ص 291.

[168]. ر.ک: اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 293 و 294.

[169]. ابن جوزى دربارۀ حوادث این دوره مى‌نویسد: در سال 448 ق در مساجد بغداد، در اذان­ها به جاى «حىّ على خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته مى‌شد و آن چه که بالاى درب خانه‌ها نوشته شده بود «محمّد و علىّ خیر البشر»، کنده شد. دستور قتل أبو عبد اللّٰه بن جلّاب، رئیس پارچه‌فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وى در رفض، غلوّ مى‌کرد. او را کشته و جلوى مغازه‌اش به دار آویختند. أبو جعفر طوسى از بغداد فرار کرد و خانه‌اش ویران شد، ر.ک: ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 16، ص 7 و 8.

ابن اثیر نیز مى‌نویسد: در سال 449 ق، خانۀ أبو جعفر طوسى، فقیه امامیه در کرخ غارت شد و هرچه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت. ر.ک: ابن اثير جزرى، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 637 و 638.

[170]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 110.

[171]. ر.ک: امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 9، ص 159 – 167.

[172]. مدخل علم فقه، ص 293.

[173]. شیخ طوسى، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، ج ‌1، ص 1- 3، با تلخیص.

[174]. مدخل علم فقه، ص 293 و 294.

[175]. ر. ک: سبحانى‏، جعفر، موسوعة طبقات‏ الفقهاء، ج ‏5، ص 75 و 76؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 297.

[176]. محقق حلّى، جعفر بن حسن‌، المعتبر في شرح المختصر، ج ‌1، ص 33؛ مدخل علم فقه، ص 297.

[177]. ر. ک: حسينى جلالى، ‏سيد محمد حسين،‏ فهرس‏التراث، ج ‏1، ص 517 – 519؛ امین عاملی، سید محسن، أعيان‏الشيعة، ج ‏9، ص 400 و 401؛ مدخل علم فقه، ص 297.

[178]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 111.

[179]. همان.

[180]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 296.

[181]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 111.

[182]. بحر العلوم، سيد مهدى، الفوائد الرجالية، ج 3، ص 231.

[183]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 111 و 112.

[184]. همان؛ مدخل علم فقه، ص 296.

[185]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 112.

[186]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 299.

[187]. همان، ص 300، به نقل از تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجوه حجیة الإجماع، ص 442.

[188]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 112، به نقل از موسوعة طبقات الفقهاء، مقدّمۀ جزء دوم، ص 299 و 300 (با تلخيص).

[189]. مدخل علم فقه، ص 301.

[190]. صدر، سید محمد باقر، المعالم الجدیدة، ص 63 – 66، با تلخیص.

[191]. امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 8، ص 18، سید مرتضی کتاب جمل العلم و العمل را در دو بخش اعتقادیات و احکام عملی نگاشته بود که بخش اول را شیخ طوسی و بخش دوم را قاضی ابن برّاج شرح کرد، ر.ک: اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 303.

[192]. مدخل علم فقه، ص 303.

[193]. اعيان الشيعة، ج 5، ص 244-246.

[194]. همان، ج 8، ص 398 و 399.

[195]. سبحانى، جعفر، موسوعة طبقات‏ الفقهاء، ج ‏6، ص 284، شرح حال شماره 2318.

[196]. اعيان الشيعة، ج 7، ص 241- 239؛ مدخل علم فقه، ص 303.

[197]. اعيان الشيعة، ج 6، ص 249و 250؛ مدخل علم فقه، ص 303.

[198]. مدخل علم فقه، ص 303.

[199]. همان، ص 304.

[200]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 113.

[201]. همان.

[202]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 304.

[203]. همان.

[204]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 305.

[205]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 113‌.

[206]. ر.ک: حر عاملى، محمد بن حسن، امل الآمل، ج 2، ص 243 و 244.

[207]. ابن ادريس حلّى، محمد بن منصور، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى‌، ج 1، ص 51.

[208]. همان، ص 46.

[209]. همان، ص 51.

[210]. امين عاملى، سيد محسن، أعيان‏الشيعة، ج ‏4، ص 89 – 93.

[211]. گفته شده که بيش از يک صد شرح بر اين کتاب نوشته شده است، ر.ک: جمعى از پژوهشگران زير نظر شاهرودى، سيد محمود هاشمى‌، موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البيت (عليهم السلام)، ج 1، ص 58.

[212]. کتاب المختصر النافع که خلاصۀ کتاب شرايع الإسلام مى‌باشد، يکى از با ارزش‌ترين کتاب‌ هاى فقهى محقق حلّى (قدس سره) مى‌باشد که همچون کتاب شرايع الإسلام او، کتاب جاودانه‌اى است که در طول تاريخ فقه شيعه مورد توجه فقهاى عظام و علماى گرانقدر واقع شده است. اين کتاب خلاصه‌اى از يک دوره فقه شيعه مى‌باشد که حاصل نظريات فقهى مؤلف و به صورت فقه استدلالى می باشد. از زمان نگارش اين کتاب، حواشى و شروح معتبر و باارزشی؛ همچون رياض المسائل، کشف الرموز، غاية المرام، المهذب البارع و نظایر آن بر آن نوشته شده است و حتى خود مؤلف، کتاب ارزشمند «المعتبر في شرح المختصر» را در شرح اين کتاب تأليف نموده است، ر.ک: کتاب نامه «المختصر النافع فی فقه الإمامیة» در نرم افزار جامع فقه اهل البیت 2.

[213]. محقق ثانى، على بن حسين‌، جامع المقاصد في شرح القواعد، مقدّمۀ تحقيق، ص 38.

[214]. پيش از اين، چنين ترتيبى در تنظيم ابواب فقه به گونه‌اى کامل مراعات نمى‌شد؛ مثلًا شيخ طوسى در المبسوط، کتاب ارث را (با نام کتاب الفرائض و المواريث) در کنار کتاب وصايا و نکاح آورده است، با آن که وصايا و نکاح از قسم عقود و ارث از قسم احکام است. موارد ديگرى نيز در کتاب ديده مى‌شود که نحوۀ تنظيم آن، با چينش محقّق حلّى در ابواب فقه تفاوت دارد، ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، ص 114.

[215]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 309.

[216]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‌104، ص 37، نام کامل این کتاب، «كتاب الإجازات لكشف طرق المفازات فيما يحصى من الإجازات» است. برخى از بزرگان، اجازاتى را كه از سوى مشايخ بزرگوار به افراد داده شده است، در كتاب‌هاى مستقلى گرد آورده‌اند كه نخستين آنان، سيد رضى الدّين، على بن طاووس (م 664ق) است. «اجازۀ روايت» از اصطلاحات علم درايه و به معناى اجازۀ شفاهى يا كتبى شيخ و استاد به فرد مورد اطمينان خود براى نقل احاديثى است كه وى در نوشته‌هاى خويش گردآورده و يا آنها را روايت كرده است. فايدۀ اين كار، مصون ماندن روايات از دخل و تصرف بيجا و حفظ كتاب‌هاى حديثى از افزوده شدن احاديث دروغين و جعلى بر احاديث راستين است. عنوان اجازه در بسيارى از موارد، بر نوشتار در بردارندۀ اجازه نيز اطلاق مى‌گردد كه محتواى آن علاوه بر ذكر اجمالى يا تفصيلى كتاب‌هايى كه اجازه دهنده به روايت آن‌ها رخصت داده است، معرّفى شيوخ و اساتيدى است كه به اجازه دهنده رخصت نقل حديث داده‌اند و نيز مشايخ هر يک از اساتيد در هر طبقه و عصر؛ تا برسد به مصدر اصلى؛ يعنى معصوم (عليه السّلام). ر.ک: همان، ج ‌102، ص 166 به بعد؛ جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، محقق: محققان مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى‌، ج ‌1، ص 239.

[217]. بحار الأنوار، ج ‌104، ص 40. اين تأليف چنان كه نويسنده فرموده به قضاى نمازهای ميت از ديدگاه فقهى پرداخته است. «و مما صنفته كتاب غياث سلطان الورى لسكان الثرى في قضاء ما فات من الصلوات عن الأموات بلغت فيه غايات و ذكرت فيه ما لم أعرف أن أحدا سبقني إلى أمثاله من الروايات و التنبيهات».

[218]. همان، ص 49.

[219]. مدخل علم فقه، ص 309.

[220]. حلّى، حسن بن على بن داود‌، رجال ابن داود، شرح حال شماره 137، ص 45.

[221]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 115.‌

[222]. امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 5، ص 408- 396.

[223]. مدخل علم فقه، ص 311.

[224]. همان.

[225]. حر عاملى، محمد بن حسن، أمل ‏الآمل، ج ‏2، شرح حال شماره 868، ص 260 و 261.

[226]. مدخل علم فقه، ص 311.

[227]. أمل الآمل، ج 1، شرح حال شماره 188، ص 181- 183.

[228]. امين‏، سيد حسن، مستدركات ‏أعيان‏ الشيعة، ج ‏1، ص 222؛ اعيان الشيعة، ج 10، ص 134.

[229]. اعيان الشيعة، ج 3، ص 147و 148.

[230]. همان، ج 8، ص 208- 212.

[231]. أمل الآمل، ج 1، ص 85 – 91.

[232]. اعيان الشيعة، ج 3، ص 80 – 82.

[233]. همان، ج 10، ص 6 و 7.

[234]. جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود‌، موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البيت عليهم السلام، ج 1، ص 61.

[235]. مدخل علم فقه، ص 318.

[236]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 116.

[237]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 117‌.

[238]. همان؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 318و 319.

[239]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 117‌؛ مدخل علم فقه، ص 319.

[240]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 117.

[241]. همان.

[242]. همان، ص 117‌‌.

[243]. مدخل علم فقه، ص 101.

[244]. شیخ جواد بن سعید بن جواد کاظمی، معروف به فاضل جواد (زنده در سال 1029ق)، شاگرد خاص شیخ بهایی بود. کتاب مسالک الافهام (مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام) وی را نباید با مسالک الافهام (مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام) شهید ثانی اشتباه گرفت، ر.ک: همان، ص 318.

[245]. در تعريف «قاعدۀ فقهية» گفته ‌شده: قاعده‌اى است كه تحت آن مسائل متعددۀ فقهيه مندرج است؛ يعنى قاعدۀ مذكور بر تمامى مسائلى كه شامل آنها است، تطبيق مى‌كند… به عبارت دیگر قاعده فقهی حكم كلى فرعى الهى است که موارد جزئى ذيل آن مندرج است و در اجراى آن فرقى ميان مجتهد و غير مجتهد نيست. برخى از اين قواعد افراد فراوان دارد و برخى ديگر افرادشان كمتر است. قاعدۀ «أصالت صحت در فعل غير»، شامل تمامى معاملات مى‌شود و قاعدۀ «فراغ» شامل اكثر عبادات است. برخى از قواعد نيز مخصوص يک باب است، ر.ک: بجنوردى، سيد محمد، قواعد فقهيه، ج ‌1، ص 337و 338.

[246]. مدخل علم فقه، ص 319.

[247]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 117و 118‌.

[248]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 320.

[249]. گرجى، ابو القاسم‌، تاريخ فقه و فقها، ص 227.

[250]. مدخل علم فقه، ص 320.

[251]. منطقه ای در جنوب لبنان. برخی از مشهورترین و مهم­ترین شهرهای جبل عامل عبارتند از: صیدا، صور، جِزّین، نَبَطیه و اسکندریه.

[252]. از شهرهای جنوبی لبنان واقع در منطقۀ جبل عامل.

[253]. از شهرهای لبنان واقع در استان بقاع.

[254]. روستای کرک نوح در منطقه بقاع لبنان و نزدیکی بعلبک.

[255]. شهر «جبع» واقع در جنوب لبنان.

[256]. همان.

[257]. استر آبادی، محمد امین و عاملى، سید نور الدین، الفوائد المدنیة- الشواهد المكیة‌، ص 256. استر آبادی به سخن امامان (علیهم السلام) در نفی قیاس، استدلال می كند و در پی اثبات این نظریه است كه عقل در محدوده احكام شرعی حق دخالت ندارد و نور افشانی نمی كند. او در نهایت دخالت عقل را در تمامی موارد شرعی انكار می كند.

[258]. الفوائد المدنیة- الشواهد المكیة‌، ص 29 و 486؛ مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 118‌.

[259]. الفوائد المدنیة- الشواهد المكیة‌، ص 91 و 254.

[260]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 323.

[261]. ر.ک: حر عاملى، محمد بن حسن، امل الآمل، ج 2، ص 246؛ امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 9، ص 137. نوشته‌اند که در عصر استرآبادى، اشاعره و اهل حديث بر حوزه‌هاى علميّۀ حرمين شريفين سيطره داشتند و عقايد ظاهری‌ها در حجاز رايج بود. آنان ظاهر روايات و احاديث را حجّت مى‌دانستند و با اجتهاد و رأى و قياس مخالف بودند. ميرزا محمّد استرآبادى و شاگردش محمّد امين استرآبادى تحت تأثير چنين جوّى قرار گرفتند و حرکت اخبارى‌گرى را در فرهنگ شيعه بنيان نهادند، (ر.ک: دائرة المعارف الاسلامية الشيعية، ج 2، ص 226). در حالى که اجتهاد در نظر اهل سنّت و شيعه تفاوت بسيار دارد و اخباری­ها همانند مخالفت اهل حديث از اهل سنّت، با اجتهاد مخالفت کردند، ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، ص 118‌.

[262]. مقصود از كتب أربعه، «كافى» اثر محمد بن يعقوب كلينى متوفى 329ق، «من لا يحضره الفقيه» از محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه معروف به شيخ صدوق متوفى 381ق، «تهذيب»، و «استبصار» اثر شيخ طوسی متوفی 460ق می باشد.

[263]. همان، به نقل از موسوعة طبقات الفقهاء، مقدّمه، ج 2، ص 385.

[264]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 119‌.

[265]. وى اين کتاب را به زبان فارسى در مسائل مختلف و در مکه مکرّمه نوشته است. نسخه‌اى از اين کتاب در کتابخانه آية اللّٰه مرعشى در شهر قم موجود است. ر.ک: امل الآمل، ج 2، ص 246؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ص 119‌.

[266]. الفوائد المدنية- الشواهد المكية‌، ص 11.

[267]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مقاله «دوره سوم فقه شیعه».

[268]. مدخل علم فقه، ص 323.

[269]. ر.ک: حر عاملى، محمد بن حسن، امل الآمل، ج 2، ص 252؛ امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 9، ص 192و 193.

[270]. امين‏ عاملی، سيد حسن، مستدركات ‏أعيان ‏الشيعة، ج ‏6، ص 296 – 299.

[271]. ر.ک: امل الآمل، ج 1، ص 141- 145؛ اعيان الشيعة، ج 9، ص 167- 169.

[272]. ر.ک: امل الآمل، ج 2، ص 248؛ اعيان الشيعة، ج 9، ص 182- 184؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 102، ص 2- 165.

[273]. ر.ک: اعيان الشيعة، ج 10، ص 317.

[274]. براى آگاهى از اعتدال و ميانه روى، بلکه عدول شيخ يوسف بحرانى از بسيارى از مبانى اخباری­ها، به مقدّمۀ کتابش الحدائق الناضرة مخصوصاً مقدّمۀ دوازدهم مراجعه شود: بحرانى، يوسف بن احمد، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج ‌1، ص 167 – 170.

[275]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 120‌.

[276]. ر.ک: اعيان الشيعة، ج 6، ص 164- 166؛ مستدركات‏ أعيان‏ الشيعة، ج ‏7، ص 161.

[277]. اعيان الشيعة، ج 8، ص 70.

[278]. همان، ج 9، ص 231.

[279]. فاضل هندى، محمد بن حسن‌، كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج ‌1، ص 32 و 33.

[280]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 121‌.

[281]. همان.

[282]. همان.

[283]. همان.

[284]. همان، ص 122.

[285]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 347.

[286]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 122‌.

[287]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 347.

[288]. همان، ص 347 و 348.

[289]. همان، ص 348.

[290]. همان.

[291]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 349.

[292]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 122.

[293]. همان.

[294]. همان، ص 122 و 123‌.

[295]. همان، ص 123.

[296]. ر.ک: سبحانى، جعفر، موسوعة طبقات‏ الفقهاء، ج ‏13، ص 531؛ امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 9، ص 182.

[297]. ر.ک: امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 10، ص 143.

[298]. ر.ک: همان، ص 158- 160.

[299]. ر.ک: اعيان الشيعة، ج 9، ص 124؛ حائرى مازندرانى، محمد بن اسماعيل، منتهى المقال في أحوال الرجال، المقدمة، ص 37-46.

[300]. ر.ک: اعيان الشيعة، ج 4، ص 99- 106.

[301]. ر.ک: همان، ج 2، ص 411- 413.

[302]. ر.ک: همان، ج 8، ص 314و 315؛ حائرى طباطبايى، سيد على، رياض المسائل (ط – الحديثة)، المقدمة، ص 23-33.

[303]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 124‌، به نقل از روضات الجنّات، ج 2، ص 216 و 217 و طبقات اعلام الشيعة، ج 1، ص 286- 289.

[304]. ر.ک: اعيان الشيعة، ج 3، ص 183و 184.

[305] . ر.ک: همان، ج 9، ص 149 و 150.

[306]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 123 و 124.

[307]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 124.

[308]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 358.

[309]. همان.

[310]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 124.

[311]. همان؛ مدخل علم فقه، ص 358 و 359.

[312]. مدخل علم فقه، ص 359.

[313]. سید محسن اعرجی (م 1227ق) از شاگردان وحید بهبهانی و سید بحرالعلوم و از اساتید شیخ محمد تقی اصفهانی بود. از آثار محقق اعرجی، «المحصول فی شرح وافیة الاصول» در علم اصول فقه است. محقق اعرجی ساکن کاظمین بود و همان جا مدفون شد. ر.ک: اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 356.

[314]. همان، ص 359.

[315]. همان.

[316]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 124و 125.

[317]. امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 10، ص 117- 119.

[318]. همان، ج 9، ص 443.

[319]. همان، ج 7، ص 338 و339.

[320]. شیخ علی کاشف الغطاء، فرزند شیخ جعفر، صاحب حاشیه ای بر حاشیه بغیة الطالب (از تألیفات شیخ جعفر کاشف الغطاء).

[321]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 125.

[322]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 361.

[323]. همان، ص 361 و 362

[324]. امین عاملی، سید محسن، اعيان الشيعة، ج 6، ص 146و 147.

[325]. همان، ج 5، ص 304- 310.

[326]. ر.ک: همان، ج 4، ص 559؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 366.

[327]. مدخل علم فقه، ص 369.

[328]. اعيان الشيعة، ج 5، ص 37 و 38.

[329]. همان، ج 7، ص 19- 23.

[330]. همان، ج 9، ص 5 و 6؛ مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 125 و 126.

[331]. مدخل علم فقه، ص 369.

[332]. اعيان الشيعة، ج 6، ص 54- 56.

[333]. همان، ج 7، ص 392 و 393؛ امين‏، سيد حسن، مستدركات ‏أعيان‏ الشيعة، ج ‏1، ص 52.

[334]. مدخل علم فقه، ص 370.

[335]. اعیان الشیعة، ج 2، ص 331- 334.

[336]. همان، ج 6، ص 92- 94؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ص 127، به نقل از سیماى فرزانگان، ج 1، ص 477 – 510.

[337]. جامعه مدرسين حوزه علميه قم

جامعه مدرسين حوزه علميه قم

جامعه مدرسين حوزه علميه قم

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نجوم امّت 5 (شرح حال مرحوم آیت اللّه العظمی‌ حاج سید احمد خوانساری (رحمة الله علیه)، مجلّۀ نور علم، شمارۀ هشتم، ص 11- 18.

[338]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 127، به نقل از سیماى فرزانگان، ج 1، ص 607- 629.

[339]. ر.ک: فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5.

[340]. همان، به نقل از سیماى فرزانگان، ج 1، ص 645- 679؛ خويى، سيد ابو القاسم، موسوعة الامام الخویى، محقق: پژوهشگران مؤسسه إحياء آثار آية الله العظمى خويى‌، ج 1، مقدمه، ص 5 – 52.

[341]. مدخل علم فقه، ص 372.

[342]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 127، به نقل از کریمى جهرمى، على، خورشید فقاهت (زندگى‌نامه آیة اللّٰه گلپایگانى)، و به نقل از سیماى فرزانگان، ج 1، ص 691 – 712.

[343]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 128‌، به نقل از موسوعة طبقات الفقهاء، مقدّمه، جزء 2، ص 458.

[344]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 128‌.

[345]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 373.

[346]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 128‌.

[347]. همان.

[348]. همان، ص 129‌

[349]. همان، ص 373.

[350]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 373.

[351]. همان، ص 373 و 374.

[352]. برگرفته از: همان، ص 374.

[353]. ر.ک: مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، بحث «رابطۀ فقه و حکومت»، ص 519.

[354]. صدر، سید محمد باقر، روند آینده اجتهاد، فصلنامه فقه اهل بيت، شمارۀ اوّل، ص 35- 39.

[355]. ر.ک: امین عاملی، سید محسن، اعيان الشيعة، ج 9، ص 192.

[356]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 131 و 132‌.

[357]. همان، ص 132، تألیف کتاب هایى؛ مانند «کشف الاسرار» و «ولايت فقيه» از امام خمينى، «اقتصادنا» و «البنک اللاربوى» از آثار شهيد سيّد محمّد باقر صدر، مباحث فقهی و اجتماعی تفسير «الميزان» از علّامه طباطبايى، «نظام حقوق زن در اسلام، مسألۀ حجاب، اسلام و مقتضيّات زمان و …» از علّامۀ شهيد مرتضى مطهّرى، «تفسير نمونه، مجلۀ مکتب اسلام، طرح حکومت اسلامى و جلد دهم پيام قرآن» از آثار آية اللّٰه ناصر مکارم شيرازى، و آثار سایر فقها، نمونه‌هاى روشنى از توجّه فقهای این دوره به نيازهاى اجتماعى و پاسخ به شبهات و کشاندن فقه اسلامى و معارف دينى به عرصه جامعه است.

[358]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 375.

[359]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 376 و 377 و 384.

[360]. اشاره به كتاب جواهر الكلام مرحوم شيخ محمّد حسن نجفى (رحمه الله) و جامعیت آن و وسعت نظر صاحب جواهر در فقه.

[361]. امام خمینی، روح الله، صحیفه نور، ج 21، ص 289 و 290.

[362]. همان، ج‏20، ص 452.

[363]. مدخل علم فقه، ص 381، مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 133.

[364]. پدر بزرگوار رهبر معظم انقلاب، كه از آیات عظامی همچون نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی اجازۀ اجتهاد داشت.

[365]. فرزند آیت‌الله‌العظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم.

[366]. آثار دیگر ایشان عبارت است از: ادعانامه اى علیه تمدن غرب، از ژرفاى نماز، طرح كلى اندیشه اسلامى در قرآن، زندگى سیاسى امام صادق (علیه السلام)، درست فهمیدن اسلام، بازگشت به نهج البلاغه، پژوهشى در زندگى امام سجاد (علیه السلام)، پیام به كنگره جهانى امام رضا (علیه السلام)، پیام به كنگره هزاره شیخ مفید (رحمه الله)، پیشواى صادق (علیه السلام)، درست فهمیدن اسلام، رسالت انقلابى نسل جوان، روح توحید درنفى عبودیت غیر خدا، سیرى در زندگى امام صادق (علیه السلام)، شهید آغازگر.

[367]. ر.ک: «نگاهی گذرا به زندگینامه‌ی حضرت آیت‌ الله‌ العظمی سید علی حسینی خامنه‌ای»، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی).

[368]. مانند: «الرّدّ على اصحاب الاجتهاد فى الاحكام» اسماعیل بن ابوسهل نوبختى، «الذریعه» سید مرتضى، شیخ «عدةالاصول» شیخ طوسی و …

[369]. خامنه ای، سید علی، بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‏، تاریخ: ) 1389/07/2913ذى‌القعده 1431ق).

[370]. همان.

[371]. همان.

[372]. خامنه ای، سید علی، بیانات در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی، تاریخ: 13/09/1374.

[373]. بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‏، تاریخ: ) 1389/07/2913ذى‌القعده 1431ق).

[374]. بیانات در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی، تاریخ: 13/09/1374.

[375]. بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‏، تاریخ: ) 1389/07/2913ذى‌القعده 1431ق).

[376]. همان.

[377]. بیانات در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی، تاریخ: 13/09/1374.

[378]. همان.

[379]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 132.

[380]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 390.

[381]. همان.

[382]. همان، ص 391؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ص 132.

[383]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 132.

[384]. همان، ص 132 و 133.

[385]. مدخل علم فقه، ص 391.

[386]. همان.

[387]. برگرفته از: اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 391 و 392.

[388]. علت این که قرن سوم مبدأ فقه شیعه قرار داده شده، نه بدان جهت است که حیات فقه شیعه از قرن سوم آغاز مى‏شود، بلکه بدان جهت است که این قرن مقارن با غیبت صغری است، قبل از آن عصر، عصر حضور ائمه اطهار (علیهم السلام) است و فقهاى شیعه تحت الشعاع ائمه‏اند و استقلال چندانی ندارند، و الّا آغاز اجتهاد و فقاهت در میان شیعه و آغاز تألیف کتب فقهى به عهد صحابه مى‏رسد. چنان که از پیش گفته شد: اولین کتاب را علىّ بن ابى رافع (برادر عبیداللَّه بن ابى رافع، کاتب و خزانه‏دار امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زمان خلافت آن حضرت) نوشته است. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏20، ص 89.

[389]. همان.

[390]. همان، ص 89 و 90.

[391]. همان، ص 90.

[392]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 95‌، مجموعۀ اين احاديث که بيش از ده روايت است، با تعبيرات مختلف در جلد اوّل جامع احاديث الشيعة، ص 180 به بعد آمده است، محقّق بزرگ آية اللّٰه بروجردى (قدّس سرّه) در تعاملى که با دانشگاه الأزهر و مُفتى وقت آن زمان مصر، شيخ محمود شلتوت داشت، اين مجموعه از احاديث را براى وى ارسال کرد و شيخ شلتوت نيز با توجّه به محتواى اين احاديث و مانند آن، فتواى تاريخى خويش را بيان کرد که: عمل به مذهب جعفرى نيز براى مسلمانان مجزى است. براى آگاهى از فتواى شيخ شلتوت ر.ک: مجلّۀ رسالة الاسلام، سال يازدهم، شمارۀ 1، ص 108.

[393]. همان، ص 95 و 96.

[394]. جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، ج‌1، ص 31‌.

[395]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 94‌.

[396]. برای آگاهی از مصادر این حدیث، ر.ک: پاورقی مقاله «دوره دوم فقه شیعه»، از همین مدخل.

[397]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 95، به نقل از معجم فقه السلف، ج 1، ص 4-5.

[398]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب‏ (تفسير كبير)، ج 1، ص 180، «اللّهم أدر الحقّ مع علىٍّ حيث دار» (ذيل تفسير آيه «بسم اللّٰه الرحمن الرحيم» از سوره حمد).

[399]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 96‌.

[400]. جناتى شاهرودى، محمد ابراهيم،‌ ادوار فقه و كيفيت بيان آن،‌ ص 34‌.‌

[401]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 96‌.

[402]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 209 و 210.

[403]. مكارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 449.

[404]. مدخل علم فقه، ص 210.

[405]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 233.

[406]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 449 و 450.

[407]. همان، ص 450.

[408]. مدخل علم فقه، ص 234.

[409]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 450.

[410]. منظور از احکام در کتاب او، این ابواب است: نکاح، طلاق و ملحقات آن از لعان و ظهار و ایلاء؛ زکات؛ عقودی که اباحه تصرف می آورد که شامل: هدیه، صدقه، عاریه، قرض، رهن، وکالت، لقطه، بیع، شفعه، کفالت، تفلیس، شرکت، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، سکنی، وصیت و ارث می شود؛ قصاص؛ دیات؛ ارش جنایات و قیمت متلفات؛ حدود؛ قضا و احکام که در آن مبحث اقرار، شهادات، ولایت فقیه و صلح جای دارد. ر.ک: ابو الصلاح حلبى، تقى الدين بن نجم الدين‌، الکافي في الفقه‌، محقق: استادى، رضا، ص 109 به بعد.

[411]. مدخل علم فقه، ص 235.

[412]. احکام شرعی که نياز به انشاء (صیغه) دارد، يا در ميان دو شخص حقيقى يا حقوقى است که عقود ناميده مى‌شود و يا تنها به يک شخص قائم است که ايقاعات ناميده مى‌شود. به عبارت دیگر اگر صيغه بايد به وسيله دو طرف خوانده شود که يک طرف ايجاب باشد و طرف ديگر قبول‏، به آن عقد گفته می شود؛ مانند بيع و اجاره و نکاح و اگر صرفاً يک فرد به تنهايى مى‏تواند اجرا کند، بدون نياز به طرف ديگر، «ايقاع» ناميده مى‏شود. مانند ابراء؛ يعنى صرف نظر کردن از طلب خود، يا طلاق و يا عِتق؛ یعنی آزاد کردن برده.‏ ر.ک: مشكينى، ميرزا على،‌ مصطلحات الفقه، ص 97؛ مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 93.‌

[413]. سلاّر ديلمى، حمزة بن عبد العزيز، المراسم العلوية و الأحکام النبوية في الفقه الإمامي‌، ‌محقق: بستانى، محمود، ص 28.

[414]. در قرن اول و دوم هجرى، كتاب‌هایى كه نوشته مى‏شد، درباره يک يا چند موضوع فقهى نوشته مى‏شد نه درباره همه موضوعات؛ مثلًا در كتب تراجم (شرح حال شخصیت ها) مى‏خوانيم كه فلان شخص كتابى در «صلوة» و فلان شخص ديگر كتابى در «اجاره» و سومى كتابى در «نكاح» نوشته است؛ از اين رو در دوره‏ هاى بعد نيز كه جوامع فقهى (يعنى كتب جامع همه دوره فقه) نوشته شد، ابواب فقه هركدام تحت عنوان «كتاب» ياد مى‏شود. رسم بر اين است كه به جاى اين كه بنويسند: «باب الصلوة» يا «باب الحج»، مى‏نويسند: «كتاب الصلوة» يا «كتاب الحج». ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 93 و 94.

[415]. مدخل علم فقه، ص 235.

[416]. عاملى (شهيد اول)، محمد بن مكى، القواعد و الفوائد‌، ‌محقق: حكيم، سيد عبد الهادى، ج 1، ص 30 و 31.

[417]. عاملى، سيد جواد، مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة، محقق: خالصى، محمد باقر، ج ‌12، ص 7 و 8.

[418]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 449 – 451.

[419]. ر.ک: عناوین: عبادات در فقه شیعه، عقود در فقه شیعه، ایقاعات در فقه شیعه و احکام در فقه شیعه.

[420]. بر گرفته از: دائرة المعارف فقه مقارن، ص 451.

[421]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 94.‌

[422]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 215.

[423]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 94.

[424]. مدخل علم فقه، ص 215.

[425]. توبه، 60.

[426]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 95.

[427]. مدخل علم فقه، ص 216.

[428]. همان.

[429]. همان؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 95 و 96.

[430]. همان؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 96.

[431]. همان؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 96 و 97.

[432]. همان، ص 217؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 97.

[433]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 97 و 98.

[434]. بيع نقد، معامله با كالا و بهاى آن، به صورت نقد است و مدّت‌دار نيست. ر.ک: جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود‌، موسوعة الفقه الإسلامي طبقا لمذهب أهل البيت (عليهم السلام)، محقق: جمعى از پژوهشگران مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى‌، ج 2، ص 203.

[435]. بيع نسيه عبارت است از معامله‌اى كه كالا نقد، ولى بهاى آن مدّت‌دار است. ر.ک: همان، ج 2، ص 202.

[436]. در بيع سلف برخلاف بيع نسيه، كالا، مدّت‌دار است (كلّى در ذمّه) ليكن بهاى آن نقد پرداخت مى‌گردد. ر.ک: همان، ص 181.

[437]. بيع مرابحه به معامله‌اى اطلاق مى‌گردد كه فروشنده با اعلام بهاى كالاى خريدارى شده، آن را گران‌تر از قيمت خريد بفروشد. ر.ک: همان، ص 197.

[438]. بیع مواضعه، فروش كالا به كمتر از بهاى خريد آن، با اعلام قيمت خريد به مشترى است. ر.ک: همان، ص 201.

[439]. بيع توليه، دادوستد كالايى براساس قيمت تمام شدۀ آن براى فروشنده است. ر.ک: همان، ص 176.

[440]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 217.

[441]. برگرفته از: همان، ص 217 و 218.

[442]. همان، ص 218.

[443]. همان.

[444]. ر.ک: همان.

[445]. ر.ک: همان.

[446]. خمينى، سيد روح اللّٰه، تحرير الوسيلة، مترجم: اسلامى، على‌، ج ‌2، ص 581.

[447]. مدخل علم فقه، ص 218.

[448]. ر.ک: همان، ص 221.

[449]. ر.ک: همان؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 101 و 102.

[450]. مدخل علم فقه، ص 221.

[451]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 102.

[452]. مدخل علم فقه، ص 221.

[453]. همان.

[454]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 103.

[455]. مدخل علم فقه، ص 221.

[456]. خمينى، سيد روح اللّٰه، تحرير الوسيلة، ج ‌2، ص 62.

[457]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 103؛ مدخل علم فقه، ص 222.

[458]. همان؛ همان.

[459]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 103 و 104.

[460]. ر.ک: همان، ص 104؛ مدخل علم فقه، ص 222.

[461]. همان؛ همان، ص 223.

[462]. همان؛ همان.

[463]. خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة‌، محقق: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره‌‌، ص 209. «اعلم: أنّ الفرق بين العقد و الإيقاع هو أنّ العقدَ لا يتمّ إلّا بالقبول، و الإيقاعَ لا يحتاج في تمامه إليه».

[464]. «عدّه»، آن مدتى است که زن پس از جدایى از شوهر خويش بايد درنگ کند و شوهر ديگر نکند تا آن مدّت به سر آيد. گاهى سبب جدایى، طلاق است و گاه مردن شوهر و گاه علل ديگر موجب‌ جدایى مى‌شود. ر.ک: شعرانى، ابو الحسن،‌ تبصرة المتعلمين في أحکام الدين- ترجمه و شرح (فقه فارسي)، ج 1، ص 571 و 572.

[465]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 225؛ مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 106.

[466]. ر.ک: همان؛ همان، ص 107.

[467]. همان؛ همان.

[468]. ر.ک: نجفى، محمد حسن‌، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، محقق: قوچانى، عباس/ آخوندى، على، ‌ج ‌33، ص 297.

[469]. ر.ک: مدخل علم فقه، ص 225؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 107.

[470]. ر.ک: همان، ص 225 و 226؛ همان، ص 107 و 108.

[471]. ر.ک: همان، ص 226؛ همان، ص 108 و 109.

[472]. اشاره به آیه 33 سوره نور.

[473]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 109؛ مدخل علم فقه، ص 226.

[474]. اقرار العقلاء على انفسهم جائز، محدث نورى، ميرزا حسين،‌ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام، ج ‌13، ص 370، باب 3 از ابواب بیع الحیوان، ح 3.

[475]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 109.

[476]. مدخل علم فقه، ص 226.

[477]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 109.

[478]. همان، ص 109 و 110؛ مدخل علم فقه، ص 226.

[479]. مائده، 1.

[480]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 110؛ مدخل علم فقه، ص 227.

[481]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 227؛ مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 111 و 112.

[482]. متنجّس؛ یعنى چیز پاکی که به وسیله یکی از نجاسات؛ مانند خون، نجس شود.

[483]. مدخل علم فقه، ص 227؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 112 و 113.

[484]. خمینی، سید روح الله، تحرير الوسيلة، ج ‌2، ص 172.

[485]. مدخل علم فقه، ص 227؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 113.

[486]. همان، ص 227 و 228؛ همان، ص 113 و 114.

[487]. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذيب الأحكام، ج ‏7 (باب احکام الارضین)، ص 152، ح 22.

[488]. ر.ک: مدخل علم فقه، ص 228؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 114.

[489]. ر.ک: همان؛ همان، ص 114 و 115.

[490]. همان؛ همان، ص 115.

[491]. همان؛ همان.

[492]. همان؛ همان، ص 116.

[493]. قذف؛ یعنى متهم ساختن مرد یا زنى به زنا بدون شاهد معتبر.

[494]. مدخل علم فقه، ص 228؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 116 و 117.

[495]. مدخل علم فقه، ص 228.

[496]. همان، ص 228 و 229؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 117 و 118.

[497]. شبیری، رساله توضيح المسائل، ص 633 و 634‌.

[498]. مدخل علم فقه، ص 229؛ مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 118.

[499]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 231.

[500]. همان.

[501]. ر.ک: مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 451.

[502]. محقق حلّى، جعفر بن حسن‌، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام،‌ محقق: بقال، عبد الحسين، ج ‌2، ص 2.

[503]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 105.

[504]. مدخل علم فقه، ص 223 و 224.

[505]. همان، ص 231 و 232.

[506]. همان، ص 232.

[507]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 237.

[508]. همان، ص 237 و 238.

[509]. همان، ص 239 و 230.

[510]. صدر، سيد محمد باقر، الفتاوى الواضحة وفقاً لمذهب أهل البيت (عليهم السلام)، ص 132- 134.

[511]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 452 و 453.

[512]. نام توضیح المسائل و نثر و شیوه تدوین مرسوم رساله‌های عملیه کنونی، در زمان آیت الله بروجردی و توسط علامه کرباسچیان صورت گرفته است. ر.ک: مرکز تدوین و نشر آثار علامه کرباسچیان.

[513]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 243.

[514]. همان.

[515]. همان.

[516]. همان، ص 243 و 244.

[517]. همان، ص 244.

[518]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 81.

[519]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 159.

[520]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: «قرآن، منبع فقه اهل سنت» (سایت اسلام پدیا).

[521]. نحل، 44.

[522]. مراد از تقریر، آن است که در محضر معصوم (علیه السّلام)، گفتار یا کردارى از شخصى صادر شود و یا در عصر وى، سیره و عادتى میان عرف، رایج و معمول باشد و معصوم (علیه السّلام) بدون داشتن عذرى همچون تقیّه، فاعل (انجام دهنده) یا عرف را -هرچند با سکوت کردن- از آن عمل (قول، فعل یا روش) باز ندارد. ر.ک: جمعى از پژوهشگران زیر نظر هاشمى شاهرودى، سید محمود‌، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام‌، محقق: محققان مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى، ج ۲، ص ۵۷۳.

[523]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 105، به نقل از شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ص 67.

[524]. ر.ک: مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 165

[525]. صدوق (ابن بابويه)، محمد بن على،‏ الخصال،‏ محقق: غفارى، على اکبر، ج ‏2، ص 642.

[526]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد (صلّى الله عليهم)،‏ محقق: کوچه باغى، محسن، ج ‏1، ص 299، باب 14، ح 2.

.[527]احزاب، 33.

[528]. نساء، 59.

[529]. این حدیث شریف میان اهل سنّت و شیعه متواتر است و ۳۶ نفر از صحابه آن را نقل کرده‌اند و به جز محدّثان امامیّه، ۱۸۰ نفر از علما و محدّثان اهل سنّت نیز آن را آورده‌اند. ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، ص 165 و 166، به نقل از بروجردى، آقا حسين، جامع أحاديث الشيعة، محقق: جمعى از محققان‏، ج 1، ص 46 به بعد.

[530]. به عنوان نمونه: خداوند متعال، هر یک از نمازهای واجب را دو رکعت مقرر کرد که در مجموع، نماز‌های روزانه ده رکعت گردید، ولی پیامبر (صلى الله عليه و آله)، هفت رکعت دیگر به آن افزود که در غیر سفر واجب می شود، اولی را «فرض الله» و دومی را «فرض النبیّ» می گویند. ر.ک: مدخل علم فقه، ص 111.

[531]. بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد (صلّى الله عليهم)،‏ محقق: کوچه باغى، محسن، ج ‏1، ص 385، ح 1.

[532]. ر.ک: مدخل علم فقه، ص 109 – 112.

[533]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب،‌ ‌محقق: احمد فارس (صاحب الجوائب‌)‌، ج ‌8، ص 57.

[534]. حسيني زبيدي، محمد مرتضى،‏ تاج العروس من جواهر القاموس محقق: هلالى، على /سيرى، على، ج ‏11، ص 75.‏

[535]. مقصود، خلفای اربعه: أبو بكر، عمر، عثمان و على (علیه السلام) است.

[536]. ر.ک: اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 147.

[537]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: همان، ص 147– 159؛ نقد دلیل اجماع اهل سنت (سایت اسلام پدیا).

[538]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: جایگاه عقل در اسلام (سایت اسلام پدیا).

[539]. انبیاء، 10.

[540]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص60، ح 12، «عن الکاظم (علیه السلام): «یا هشام! انّ للّهِ علیَ الناسِ حجّتینِ: حجّةٌ ظاهرةٌ و حجّةٌ باطنةٌ، فاَمّا الحجّة الظاهرةُ فالانبیاءُ و الرّسلُ و الائمةُ و امّا الباطنةُ فالعقولُ».

[541]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: جایگاه و اهمیت عقل در روایات (سایت اسلام پدیا).

[542]. همان، ص 56، ح 11، «روایة ابی بصیر عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: «قلت: تردُّ علینا اشیاءٌ لیس نَعرفُها فِی کتابٍ و لا سنّةٍ فننظُر فیها، فقال: لا، اما إنَّک اِن اصبتَ لم توجرَ و اِن اخطأتَ کذبتَ علی اللّه ِ».

[543]. یونس، 36؛ نجم، 28.

[544]. به تعبیر اصولیان، «لا تناله ید الجعل نفیاً و اثباتاً»؛ یعنی نه می توان به قطع، حجّیت داد؛ زیرا تحصیل حاصل است، و نه می توان حجّیت را از آن سلب کرد؛ چرا که مستلزم تناقض یا سلب الشیء عن نفسه می باشد؛ از این رو، اثبات یا ابطال حجّیت قطع ناممکن است، ر.ک: انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ص 2.

[545]. همان.

[546]. جوادی آملی، عبداللّه، فلسفه حقوق بشر، ص 40 و 41.

[547]. برگرفته از: سایت حوزه نت، به نقل از مقاله «عقل از دیدگاه اخباریان شیعه»، فصلنامه شیعه شناسی، شماره 6.