Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

اهل حدیث

چکیده مقاله اهل حدیث

اهل حدیث به گروهى از عالمان دينى مسلمان اطلاق می‌شود که در اصول اعتقادى و در فروع و احكام عملى، نسبت به نصوص كتاب و سنت، تعبد ظاهری داشتند. اين گروه را در ابتدا بيشتر «اهل اثر» می‌ناميدند.

عمده‌ترین احياكنندگان سلفی‌گرى؛ احمد بن حنبل شيبانى است. ظهور احمد بن حنبل، يكى از نقاط عطف جريان فكرى و تاريخ پيدايش سلفیه است، كه به ظهور اهل حديث منجر شد. غیر از احمد بن حنبل، از بارزترین شخصیت‌های اهل حدیث می‌توان به  مالک بن انس، محمد بن ادريس شافعى، سفيان ثورى، ابن داود ظاهرى و ابن تیمیه اشاره نمود.  از میان اینان، ابن تیمیه، مبانی فکری سلفی را مدوّن و تئوریزه کرد، و منشأ بسیاری از دیدگاه‌های جریان‌های سلفی؛ از جمله وهابیت و اندیشه‌های آن بوده است.

دوره‏ هاى حياتى اهل حديث و ظهور اثرگرايان در فقه و اعتقادات تا دوره معاصر به هفت دوره تقسیم می‌شود.

در باب اعتقادات، اهل حدیث می‌گویند: خداوند سبحان تنها معبود بی‌نیازی است که معبودی غیر او نیست، بهشت و جهنم حق هستند و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نخواهد بود. آنان معتقدند: باور به مضمون حديثى در باب عقايد گرچه با عقل قطعى مخالفت داشته‌باشد، پذیرفته است، خالق تمام اعمال بندگان و هم‌چنین گناهانشان نیز خدا است و خداوند در قیامت با همین چشم‌ها دیده می‌شود.

اهل حدیث قائل به تأویل در قرآن نیستند و لو این‌که با عقل بدیهی ناسازگار باشد. آنان درباره احادیث نبوی دیدگاهی افراطی داشته‌اند؛ یعنی هم در نقل احادیث از روش تساهل و تسامح پیروی می‌کردند و در ناقلان و راویان احادیث موشکافی‌های لازم را اعمال نمی‌کردند، و هم در استناد به مدلول احادیث، از به‌کارگیری روش تأویل و دقت‌های عقلی پرهیز می‌نمودند.

آنها پیرامون قضا و قدر می‌گویند: خیر و شر به قضاء و قدر الهی است. همچنین آنان در باب افضلیت خلفا، ابوبكر را بر عمر و عمر را بر عثمان و عثمان را بر علي (علیه السلام) مقدم می‌دارند و اقرار دارند که خلفای راشدین، بعد از پیامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، افضل بر تمام مردم هستند.

پیروان این مکتب معتقدند که علاوه بر فقه، تنها مصدر و منبعِ عقاید دینی نیز، کتاب و سنّت می‌باشند و به شدت منکر حجیّت ادراک عقل در این زمینه هستند.

 

معنا و مفهوم و وجه نام‌گذاری اهل حدیث

اهل حدیث به گروهى از عالمان دينى مسلمان اطلاق می‌شود که در اصول اعتقادى و در فروع و احكام عملى، نسبت به نصوص كتاب و سنت تعبد ظاهری داشتند. ، اين گروه را در ابتدا بيشتر «اهل اثر» می‌ناميدند.[1] اهتمام اصلى اهل حدیث بحث در احكام و فروع بود و در احاديث اعتقادى به ظواهر آن بسنده مى‏كردند. اين گروه بعدها «اصحاب حديث» یا «اهل حدیث» ناميده شدند.[2]

برخی از مدافعان اهل حدیث در وجه نام‌گذاری اهل حدیث به این نام، گفته‌اند: «نام اهل حدیث از معانی کتاب و سنت گرفته شده ‌است؛ زیرا پیدایش نام اهل حدیث، یا از کتاب و سنت بود یا این‌که معارف خود را از کتاب و سنت می‌گرفتند و یا به جهت وابستگی‌شان به قرآن؛ همان‌طور که در قرآن می‌خوانیم: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديث؛[3] خداوند بهترين سخن را نازل كرده‌ است»، که در این‌صورت، آنها حاملان قرآن، قاریان و حافظان قرآن هستند، و یا به جهت تعلقشان به احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد که در این صورت آنها ناقلان و حاملان سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند».[4]

ابو حاتم رازی درباره اصحاب حدیث می‌گوید: «اینان را اصحاب حدیث و اثر گفته‌اند؛ زیرا رأی و قیاس را به کار نمی‌گیرند و می‌گویند: ما باید از آن‌چه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین برای ما روایت شده و نیز آن‌چه از آنان در باب فقه و حلال و حرام به ما رسیده است، پیروی کنیم و روا نیست که قیاس نماییم…».

وی از القاب اصحاب حدیث با عناوین «حشویّه»، «مشبّهه»، «مالکیّه» و «شافعیّه» یاد می‌کند. ابوحاتم رازی لقب «اهل سنّت و جماعت» را برای «اصحاب رأی» (طرفداران ابوحنیفه) و «اصحاب حدیث» را به سایر مذاهب (طرفداران شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل) به کار می‌برد».[5]

 

افراد تأثیرگذار اهل حدیث

پیروی از ظاهر احادیث در طول تاریخ اهل سنّت، شدت و ضعف داشته، برخی از بزرگ‌ترین علمای اهل سنت که تأثیرگذار در اهل حدیث بودند، فقهای حجاز هستند که برخی از آنان عبارتند از: مالک بن انس، شافعی، سفیان ثوری، اوزاعی، احمد بن حنبل، ابن داوود ظاهری، لیث بن سعد، اسحاق بن راهویه، بخاری، و مسلم که هر کدام به وجهی از اصحاب حدیث محسوب می‌شوند.[6]

در بین افراد ذکر شده و در رأس تمام اهل حدیث، بارزترین شخصیت‌های آنان عبارتند از: مالک بن انس، محمد بن ادريس شافعى، سفيان ثورى، احمد بن حنبل و ابن داوود ظاهرى.[7]

بنیان‌گذار اهل حدیث (احمد بن حنبل)

نظر به این که سلفیه بر این باورند که تمام یا عمده آرايشان را از احمد بن حنبل اتخاذ نمودند و او را احيا‌كننده عقيده سلف می‌دانند؛[8] لذا می‌توان وی را بنیان‌گذار اهل حدیث نامید.

عمده‌ترین رؤسا و احياكنندگان سلفی‌گرى؛ احمد بن حنبل شيبانى (م241ق) صاحب كتاب حديثى به نام «المسند» و مؤسس فقه حنبلى است.[9] ظهور احمد بن حنبل، يكى از نقاط عطف جريان فكرى و تاريخ پيدايش سلفیه است، كه به ظهور اهل حديث منجر شد. اين گروه خود را پيروان اصلى و انحصارى سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دانسته و خويش را اهل سنت و اهل نجات ناميدند[10] و حديث «الاِعْتِصامُ بِالسُّنَّةِ نَجاةٌ»[11] را مبناى فكرى و عمل خويش قرار دادند.[12]

احمد بن حنبل كه بيش از ديگران به ظواهر كتاب و سنت، چه در اصول و چه در فروع، تأكيد داشت، به عنوان پيشواى اهل حديث خوانده شد و «مسند» او به عنوان مرجع فكرى در مسائل اعتقادى و رساله عملى در احكام فقهى و عبادى مورد پذيرش قرار گرفت.‏ وی هم‌چنین در زمینه اعتقادات نیز به طرح اصولی پرداخت که به عنوان اصول اهل سنت و جماعت پذیرفته شد.[13]

 

ابن تیمیه و اهل حدیث

احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن تیمیّه حَرّانی حنبلی؛ معروف به «ابن تیمیّه» از علمای اهل سنت، در دهم ربیع الاول سال ۶۶۱ هـ.ق در حرّان ترکیه متولد شد و در بیستم ماه ذی القعده سال ۷۲۸ ه‍.ق در زندان دمشق درگذشت.

ابن تیمیه، مبانی فکری سلفی را مدوّن و تئوریزه کرد، و منشأ بسیاری از دیدگاه‌های جریان‌های سلفی از جمله وهابیت، و اندیشه‌های آن بوده است. نظرات عالمان دینی و نویسندگان، درباره ابن تیمیه بسیار متفاوت است؛ برخی او را ستوده و برخی او را تا حد کفر نکوهش کرده‌اند.

آن‌چه در مورد ابن تیمیه گزارش شده، این است که وی حنبلی مذهب بوده، اما دارای برخی عقاید جنجالی دیگری است که منحصر به او است، و پیش از او، چنین عقایدی از شخصی نقل نشده است. برخی از عقاید وی  عبارتند از:

  1. صفات خبریه و گرایش به تجسیم؛ ابن تیمیه از یک سو، مدلول و مفاد ظاهری آیات و احادیث صفات خبریه[14] را پذیرفته و تصریح می‌کند که خداوند در آسمان و بر عرش استقرار دارد و از سوی دیگر، برای رهایی از اشکال تجسیم و تشبیه، یادآور می‌شود که کیفیت و چگونگی این صفات در خداوند برای ما معلوم نیست و نباید آنها را با صفات خود مقایسه کرد.
  2. تحریم سفر برای زیارت قبور صالحان؛
  3. تحريم نماز و دعا در كنار قبور اولياء؛
  4. تحریم توسل به پیامبران و صالحان و تبرک به قبور آنها.[15]

 

تحول و تطور تاریخی اهل حدیث

جریان اهل حدیث در اصل یک جریان فقهى و اجتهادى بود. به‌طور کلى فقیهان اهل سنت از نظر روش و شیوه به دو دسته کلى تقسیم مى‌شوند: گروهى که مرکز آنان عراق بود و در یافتن حکم شرعى، افزون بر قرآن و سنت، از عقل نیز به گسترده‌ترین معناى آن استفاده مى‌کردند. آن‌ها قیاس[16] را در فقه معتبر مى‌شمردند و حتى در برخى موارد، آن‌را بر نقل مقدم مى‌داشتند. این گروه به «اصحاب رأى»، معروف شدند که در رأس آنها ابو‌حنیفه (م. 150 هـ‍ ق) قرار داشت.

گروه دیگر که مرکز آنان سرزمین حجاز بود، تنها بر ظواهر قرآن و حدیث تکیه مى‌کردند و عقل را به‌طور مطلق انکار مى‌نمودند. اینان به «اهل الحدیث» یا «اصحاب حدیث» مشهور بودند و در رأس آنها مالک بن انس (م. 179 هـ ق)، محمد بن ادریس شافعى (م. 204 ه‍ ق) و احمد بن حنبل قرار داشتند.[17]

بعد از احمد بن حنبل نيز اهل حديث، هم‌چنان به حيات خويش میان مسلمانان ادامه دادند. اگر بخواهيم دوره‏هاى حياتى اهل حديث را متمايز كنيم، باید آن را به هفت دوره تقسیم کنیم:

دوره اول: ظهور اثرگرايان در فقه و اعتقادات؛

دوره دوم: زمان قدرت گرفتن احمد بن حنبل و اصحاب حديث در زمان متوكل عباسى؛

دوره سوم: دوران بعد از احمد بن حنبل تا ظهور ابن تيميه؛

دوره چهارم: ظهور ابن تيميه؛

دوره پنجم: دوران بعد از او تا ظهور محمد بن عبدالوهاب؛

دوره ششم: زمان ظهور محمد بن عبدالوهاب و حاكميت يافتن مذهب وهابيت در برخى سرزمين‏هاى اسلامى؛

دوره هفتم: زمان بعد از او، یعنی دوره معاصر.[18]

 

متقدمان از اهل حدیث

از مهم‌ترین و برجسته‌ترین اصحاب حدیث در قرون نخستین می‌توان به ابن سیرین (م 110ق) در بصره، ابن شهاب زهری (م 124ق) و مالک بن انس (م 179ق) در مدینه، سفیان بن عیینه در مکه (م 198ق)، ابوعمرو اوزاعی در شام (م 157ق)، لیث بن سعد (م 175ق) در مصر، سفیان ثوری (م 161ق) در کوفه، ابن مبارک مروزی (م 181ق) و اسحاق بن راهویه (م 238ق) در خراسان اشاره کرد.[19]

 

شکل‌گیری اهل حدیث

«اهل‏ حدیث‏» یکى از جریان‌هاى مهم اعتقادى در اسلام است که در ذیل به چگونگی پیدایش آنان پرداخته می شود:

در ابتدای اسلام، تنها تعدادى انگشت‌شمار حدیث درباره تشبیه (خداوند به موجودات) وجود داشت که برخی از آنها دارای معنای باطنی یا تأویل عقلی بوده و برخی نیز از اساس، جعلی بودند، اما پس از چندى ابن خزیمه در کتاب «التوحید»، چندین هزار احادیث جعلی درباره تشبیه جمع‌آورى کرد که بر اساس آنان، فرقه‌ای به نام مشبّهه شکل گرفتند.[20] آنان – بدون توجه به معنای باطنی و یا جعلی بودن روایت – مى‏پنداشتند خدا را ظاهرى مثل آدمى است؛ داراى رخسارى؛ مانند رخسار انسان، چشم و گوش، و جسمى با دست و پا و … !.

اموری از این دست که همگی برگرفته از جمود بر ظاهر احادیث و نیز اعتماد بر احادیث جعلی بود، به تدریج بدین امر منجر شد که نظم دینى بخش وسیعی از جامعه اسلامی آن روز بر محور چنین تفکری سازماندهی شده و بدین‌سان بود که فرقه‌ «اهل حدیث» شکل گرفتند.[21]

اهل حدیث که ریشه‌هاى فکرى آنها، قبل از ظهور اندیشه‌هاى کلامى احمد بن حنبل (م 241ق) وجود داشت و افرادی؛ مانند واصل بن عطاء (م 130ق) نیز در جهت مقابل آن بودند، با ورود احمد بن حنبل به عرصه گفت‌وگوهاى اعتقادى میان اهل سنّت و‌ تدوین آثارى، نظیر «السنّة»، به یک مکتب فکرى مستقل با اصول معیّن تبدیل گردید.[22] این گروه خود را پیروان اصلى و انحصارى سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دانستند و خویش را اهل سنت و اهل نجات نامیدند.[23] آنان حدیث «الاعتصام بالسّنة نجاةُ»[24] را مبناى فکرى و عمل خویش قرار داده و بر مبناى روایت: «الذبّ عَن السنّة افضل من الجهاد فی سبیل الله»؛[25] «دفاع از سنت برتر از جهاد با خداست»، به دفاع از عقاید خویش به عنوان عقیده اهل سنت پرداختند.

به گزارش «ابن حزم» و «ذهبى» مهم‌ترین دوره رواج حدیث، نیمه اول قرن سوم هجرى؛ یعنى بعد از به قدرت رسیدن متوکل عباسى است.[26]

البته جمود و تعبّدى که اهل حدیث بر ظواهر کتاب و سنّت و معانی ابتدایی آن داشتند، چهره این گرایش فکرى را میان دانشمندان جامعه اهل سنّت تاریک کرده بود و کم و بیش اندیشمندانى؛ مانند ابوالهذیل علّاف (م 235ق)، ابو على جُبّایى (م 303ق) و در نهایت قاضى عبدالجبّار (م 415ق) را به صف‌آرایى در مقابل آنان واداشت تا پایه‌گذار مکتبى عقل‌گرا به نام معتزله گردند. در این میان، شخصیت مهم و تأثیرگذارى به نام ابوالحسن اشعرى (م 324ق) پا به میدان کلام اهل سنّت نهاد که بیشترین تأثیر را در پیروان این مذهب از خود برجاى گذاشت. اشعرى که خود از پرورش یافتگان حوزه درسى ابو على جبّایى بود، به صراحت از مکتب اعتزال استاد کناره گرفت و به سوى اهل حدیث تمایل یافت.

اشعری هیچ‌گاه به طور جدى با اهل حدیث مقابله نکرد و حتى از احمد بن حنبل به تجلیل یاد کرد[27] و در گام نخست با نگارش کتاب «الإبانة» به تبیین عقاید اهل حدیث پرداخت، اما به تدریج کوشید از سخافت و جمود باورهاى عقل‌ستیز آنان بکاهد و با دلایل و توجیهات عقل‌پسند، آنها را از افراط در دیدگاه تعبدگرایى بازدارد و به نحله عقل‌گرایان نزدیک کند. بدین‌روى پایه‌گذار «مکتب اشاعره» شد و گرایشى میانه در عقل‌گرایى و تعبدگرایى بین دو نحله اهل حدیث و معتزله براى خود برگزید و  از بیشترین پیروان در میان جامعه اهل سنّت بهره‌مند گردید.[28]

 

عقاید و باورهای اهل حدیث

اهل حدیث با توجه به ظاهرگرایی و پرهیز از تأویل، اعتقاداتی دارند که در برخی از آنها با اعتقادات سایر مسلمانان اختلافی ندارند، اما برخی از آن عقاید، آنان را از دیگرمسلمانان متمایز می‌کند.

آنها بر این باور هستند که خداوند سبحان تنها معبود بی‌نیازی است که معبودی غیر او نیست، نه همسرى گرفته و نه فرزندى دارد و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول او است، و بهشت و جهنم حق هستند و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نخواهد بود.

آنان احاديثی را که از رسول خدا (صلى اللّه عليه‏ و آله و سلم) رسیده، تصدیق می‌کنند و بر این باور هستند که خداوند به آسمان دنیا نزول می‌کند و بر اساس حدیثی از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، معتقدند که خداوند می‌فرماید: آیا مستغفری هست؟

ایشان به اعتقادشان به کتاب خدا و سنت عمل می‌کنند و معتقدند که از بزرگان دین باید پیروی نمود و بدون اذن الهی چیزی را بر دین نیفزایند و عقیده دارند که خداوند هرطوری که بخواهد به آفریدگانش نزدیک است همان‌طور که خود او می‌فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»؛[29] «و ما از رگ گردن به او (انسان) نزدیک‌تریم» و آنان مسح بر روی کفش را در حَضَر و سفر جایز می‌شمارند و جهاد با مشركان را از زمان بعثت پیامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم) تا زمان جنگ با دجّال و بعد از آن واجب می‌دانند و آنان برای رهبران مسلمانان به خیر دعا می‌کنند و خروج علیه آنها را جایز نمی‌دانند و معتقدند نباید در فتنه داخل شوند و خروج دجّال را قبول دارند و می‌گویند: عيسى بن مريم (علیهما السلام) او را به قتل می‌رساند و به نكير و منكر و معراج و رؤيای در خواب ایمان دارند و دعا برای مردگان و رسیدن صدقه به آنها را قبول دارند و می پذیرند که ساحرانی در دنیا وجود دارند، هم‌چنان که خداوند فرمود: ساحر کافر است و سحر نیز در دنیا وجود دارد و نماز بر هر میتی -چه خوب و چه بد- واجب است و معتقدند که بهشت و جهنم خلق شده و کسی که بمیرد و یا کشته شود به اجلش مرده و کشته شده است و ارزاق از جانب خداوند سبحان است که بندگانش را روزی می‌دهد، -حلال باشد یا حرام- و شيطان انسان را به وسوسه و شک انداخته و وی را می‌آزارد و ممکن است خداوند صالحان را به آیاتی اختصاص دهد که بر آنان روشن شود. (همچنین معتقدند:) سنت با قرآن نسخ نمی‌شود. کار اطفالی که مردند با خداست: اگر خواست عذابشان می‌کند و اگر خواست بر اساس آن چه اراده می‌کند با آنان عمل می‌کند و خداوند نسبت به بندگان عامل، دانا است و تمام امور به دست خدا است. صبر بر حکم خدا است، گرفتن آن‌چه را که خدا امر کرده و خودداری از آن‌چه که خدا نهى كرده است و اخلاص در عمل و نصيحت برای مسلمانان، و عبادت خدا را در مورد بندگان می‌پذیرند و نصيحت برای تمام مسلمانان و اجتناب از گناهان کبیره و زنا و سخن ناحق و عصبيت و فخر و كبر و تحقیر مردم و عجب (را لازم می شمارند).

آنها می‌گویند: باید از هر خواهان بدعتی فاصله گرفت و به قرائت قرآن اشتغال داشت نوشتن آثار، نگاه در فقه با تواضع و اخلاق خوب و کارهای معروف انجام داد و از اذیت و غيبت و نميمه و سعايت برحذر بود و به دنبال قضا باشد این‌ها اموری است که به آن دستور می‌دهند و به کار می‌گیرند.[30]

به طور خلاصه می‌توان گفت عقاید اهل حدیث عبارت است از:

  1. باور به مضمون حديثى در باب عقايد، گرچه با عقل قطعى مخالفت داشته باشد.
  2. خالق تمام اعمال بندگان و هم‌چنین گناهانشان نیز خدا است.
  3. خداوند به مؤمنان لطف و توجه نمود و آنان را اصلاح و هدایت نمود و امّا نسبت به كافران لطف ننمود و آنان را هدایت و اصلاح نکرد که اگر آنها را اصلاح می‌کرد صالح می‌شدند و اگر هدایت می‌نمود هدایت می‌شدند، و خداوند می‌تواند کافران را اصلاح کند و در حق آنان لطف کند تا ایمان بیاورند، ولی خدا خواسته که کافران اصلاح نشوند و می‌توانست در حقشان لطف نماید تا ایمان بیاورند، اما او خواسته که آنها کافر باشند و هم‌چنان آنان را خوار و گمراه نموده و بر دل‌هایشان مهر زده است.
  4. خداوند در قیامت با همین چشم‌ها دیده می‌شود، همان‌طور که ماه شب چهارده در آسمان دیده می‌شود، البته فقط مؤمنان می‌توانند ببینند نه کافران؛ زیرا آنها از پروردگار محجوب هستند.
  5. اهل حدیث نسبت به کسی از صاحبان گناه کبیره حکم به جهنم نمی‌کنند، همان‌طوری که نسبت به موّحدان حکم به بهشت نمی‌کنند تا زمانی که خداوند هر جوری که خواست آنان را در جایگاهشان قرار دهد.
  6. آنان نظرشان این است که نماز عيد و جمعه و جماعت را پشت سر هر امام برّ و فاجر می‌توان خواند.
  7. هم‌چنین آنها مسح بر روی کفش را در حضر و سفر جایز می‌شمارند.[31]

 

دیدگاه اهل حدیث در باره توحید

اهل حدیث در باب توحید دارای عقایدی هستند که برخی از آنها با اعتقادات سایر مسلمانان متفاوت است. آنان در باب توحید افعالی بر این باورند که: خالقی جز خدا نیست و خالق تمام اعمال و هم‌چنین گناهانشان نیز خداوند است و بندگان، توانایی بر خلق و آفرینش هیچ چیزی را ندارند.[32]

اهل حدیث در بحث رؤیت خداوند می‌گویند: خداوند در قیامت با همین چشم‌ها دیده می‌شود، همان‌طور که ماه شب چهارده در آسمان دیده می‌شود، البته می‌گویند: فقط مؤمنان می‌توانند در آن روز خدا را ببینند نه کافران؛ زیرا آن‌ها از پروردگار محجوب هستند و خداوند می‌فرماید: «كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»؛[33] «چنین نیست که می‌پندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند»  و در مورد عدم توفیق حضرت موسى (عليه السلام) به دیدن خداوند می‌گویند: وی از خدا خواست تا او را در دنیا ببیند و پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاک قرار داد و با این کار به موسی (علیه السلام) فهماند که در دنیا خدا را نمی‌بیند، بلکه او را در آخرت می‌بیند. [34]

به طور خلاصه می‌توان گفت عقاید اهل حدیث در باره خداوند عبارت است از:

  1. اعتقاد به تشبيه و تجسيم (جسمانیت خداوند).
  2. خداوند بر عرشش هست، هم‌چنان‌که فرمود: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»؛[35] «همان بخشنده‌ای که بر عرش مسلّط است» و دو دست دارد بدون کیف، چنان‌که فرمود: «خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»؛[36] «با دو دست (قدرت) خود او را آفریدم»، و نیز فرمود: «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ»؛[37] «بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است» و دو چشم دارد بدون کیف، چنان‌که فرمود: «تَجْرِي بِأَعْيُنِنا»؛[38] «[كشتى‌] زير نظر ما روان بود» و دارای صورت است، چنان‌که فرمود: «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»؛[39] «و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می‌ماند» و نیز برای خدا گوش و چشم ثابت کردند.
  3. خالق تمام اعمال بندگان و هم‌چنین گناهانشان نیز خدا است.
  4. خداوند در قیامت با همین چشم‌ها دیده می‌شود، همان‌طور که ماه شب چهارده در آسمان دیده می‌شود، البته فقط مؤمنان می‌توانند ببینند نه کافران، زیرا آنها از پروردگار محجوب هستند.
  5. بر این باور هستند که خداوند به آسمان دنیا نزول می‌کند و بر اساس حدیثی از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله سلم) می‌گوید: آیا مستغفری هست؟
  6. عقیده دارند که خداوند در روز قیامت می‌آید، همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»؛[40] «و [فرمان‌] پروردگارت و فرشته‌[ها] صف‌درصف آيند».
  7. ارزاق از جانب خداوند سبحان است که بندگانش را روزی می‌دهد، حلال باشد یا حرام.[41]

 

دیدگاه اهل حدیث در باره ایمان

اهل حدیث در باب کفر و ایمان اعتقاد دارند: کسی از اهل قبله با گناهی؛ مانند زنا و دزدی کافر نمی‌شود، بلکه آنان در عین حالی که مؤمن هستند مرتکب گناه کبیره شدند، و ايمان نزد آنان همان ایمان به خدا، ایمان به فرشتگان، كتاب‌های آسمانی، رسولان و به قدر، -خير و شرّ و تلخ و شیرینش- است و آن‌چه را به خطا رفتند نمی‌توانستند به درست بروند، و آن‌چه را به درست رفتند نمی‌توانستند به خطا بروند و اسلام بنابر روایت، شهادت به «لا إله الا اللّه و محمد رسول اللّه» است و نزد آنان اسلام غير از ايمان است و اقرار می‌کنند که خداوند سبحان مقلّب القلوب است.[42]

 

دیدگاه اهل حدیث در باره قرآن

اهل حدیث، قرآن و كلام خدا را غيرمخلوق می‌دانند و می‌گویند: كلام در وقف و لفظ است و اگر کسی فقط بگوید لفظ یا وقف، او بدعت‌گذار است؛ نسبت به لفظ قرآن کسی نگوید مخلوق است یا غیر مخلوق است.[43]

 

اهل حدیث و ظاهرگرایی

اهل حدیث قائل به تأویل در قرآن نیستند و لو این‌که با عقل بدیهی سازگار نباشد، بلکه قرآن را بر ظاهرش حمل می‌کنند. آنان بر این باورند هم‌چنان‌که خداوند فرمود: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»،[44] خداوند بر عرشش قرار دارد و همان‌طوری‌که فرمود: «خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»،[45] دو دست دارد، امّا بدون کیف، و نیز فرمود: «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ»؛[46] و همچنین، دو چشم دارد بدون کیف، چنان که فرمود: «تَجْرِي بِأَعْيُنِنا»[47] و دارای صورت است چنان که فرمود: «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»،[48]  و اسماء خدا غير خدا نیست، و اقرار کردند که برای خدا علم هست چنان‌که فرمود: «أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ»؛[49] «که از روی علمش آن را نازل کرده است»،و نیز فرمود: «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ»؛[50] «هیچ جنس ماده‌ای باردار نمی‌شود و وضع حمل نمی‌کند مگر به علم او»، و برای خدا گوش و چشم ثابت کردند، هم‌چنان‌که خداوند می‌فرماید: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً»؛[51] «آیا ندانستند خدایی که آنان را آفرید از آنان نیرومندتر است؟» و هیچ خیر و شری در زمین نیست، مگر این‌که خدا بخواهد و تمام اشیاء با مشیت الهی محقق می‌شوند، همان‌طور که خداوند (عزّ و جلّ) فرمود: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ َربُّ الْعالَمينَ»؛[52] «و شما اراده نمی‌کنید مگر این‌که خداوند -پروردگار جهانیان- اراده کند و بخواهد»، و آنان می‌گویند: آن‌چه خدا بخواهد می‌باشد و آن‌چه خدا نخواهد نمی‌باشد. و آنان گفتند: هیچ کس پیش از آن که کاری انجام دهد توانایی انجام آن را ندارد (استطاعت پیش از عمل) و کسی نیز توانایی بیرون رفتن از محدوده علم خدا را ندارد و نیز نمی‌تواند چیزی را انجام دهد که خدا می‌داند او انجام نمی‌دهد.[53]

 

دیدگاه اهل حدیث در باره احادیث نبوی

اهل حدیث، روایاتی را که افراد مورد وثوق از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله سلم) گزارش کردند، با تأکید بر این مطلب که هیچ چیزی از آن را ردّ نکنند، می‌پذیرند.

آنان در باره احادیث نبوی دیدگاهی افراطی داشته‌اند؛ یعنی هم در نقل احادیث از روش تساهل و تسامح پیروی می‌کردند، و در ناقلان و راویان احادیث موشکافی‌های لازم را اعمال نمی‌کردند، و هم در استناد به مدلول احادیث از به کارگیری روش تأویل و دقت‌های عقلی پرهیز می‌نمودند.[54]

اهل حدیث، گرچه در نادرست دانستن روش تأویل و اعمال نظر در آیات و روایات اتفاق نظر داشتند، ولی در چگونگی اخذ به ظواهر آیات و روایات این اتفاق وجود نداشت، بلکه آنان در این بخش به دو دسته تقسیم شدند: عده‌ای به مفاد ظاهری آیات و روایات در باب صفات خداوند معتقد شدند، در نتیجه به تجسیم و تشبیه روی آوردند. از این گروه معمولاً با نام مجسمه، مشبهه و حشویه یاد می‌شود، ولی گروهی دیگر از اظهار نظر در باره این‌گونه آیات و صفات خودداری کرده، گفتند: معنا و مقصود آنها را به خداوند یا راسخان در علم واگذار می‌کنیم؛‌ بدین جهت به مفوضه[55] (اهل تفویض) شهرت یافتند.[56]

 

جبرگرایی اهل حدیث

اهل حدیث معتقد هستند: این خداوند است که به مؤمنان توفیق داد تا او را اطاعت کنند و كافران را خوار نمود و به مؤمنان لطف و توجه نمود و آنان را اصلاح و هدایت نمود، امّا نسبت به كافران لطف ننمود و آنان را هدایت و اصلاح نکرد که اگر آنها را اصلاح می‌نمود صالح می‌شدند و اگر هدایت می‌نمود هدایت می‌شدند، و خداوند می‌تواند کافران را اصلاح کند و در حق آنان لطف کند تا ایمان بیاورند، ولی خدا خواسته که کافران اصلاح نشوند و می‌توانست در حقشان لطف نماید تا ایمان بیاورند، اما خدا خواسته که آنها کافر باشند هم چنان که آنان را خوار و گمراه نموده و بر دل‌هایشان مهر زده است.

آنها پیرامون قضا و قدر می‌گویند: خیر و شر به قضاء و قدر الهی است، آنان به تمام قضا و قدر الهی از خیر و شر، تلخ و شیرینش ایمان دارند و آنان معتقدند انسان‌ها مالک هیچ سود و زیانی نیستند، مگر آن‌چه که خدا بخواهد و در کارهایشان به خدا پناه می‌برند و در هر وقتی حاجت و نیازشان به خدا می‌برند.[57]

مکتب اهل الحدیث، افزون بر این‌که خود یکى از نخستین جریان‌ها و گرایش‌هاى مهم اعتقادى در اسلام به شمار مى‌رود، در پیدایش مکتب اشعرى که جبری مسلک است نیز تأثیر فراوان داشته است.[58]

 

امامت و خلافت از نظر اهل حدیث

اهل حدیث مانند دیگر فرق اهل سنت، خلافت را به ترتیب حق ابوبكر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام)، می‌دانند. آنان در باب افضلیت خلفا، ابوبكر را بر عمر و عمر را بر عثمان و عثمان را بر عليّ مقدم می‌دارند و اقرار دارند که خلفای راشدین، بعد از پیامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم) افضل بر تمام مردم هستند.[59]

همچنین آنهانماز عيد و جمعه و جماعت را پشت سر هر امام برّ و فاجر می‌خوانند.[60]

 

دیدگاه اهل‌حدیث در باره قیامت

اهل حدیث نسبت به احوال قیامت معتقدند: خداوند كليه افرادى را كه در قبرها مدفونند برخواهدانگيخت‏.

آنها شفاعت رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را می‌پذیرند و معتقد هستند که شفاعت نسبت به صاحبان كبائر از امّت پیامبر و نیز نسبت به عذاب قبر است، و نیز بر این باورند که حوض و صراط حقّ هستند و برانگیختن بعد از مرگ حقّ است و محاسبه از جانب خدای (عزّ و جلّ) برای بندگان حقّ است و ایستادن مقابل خدا حقّ است و اقرار می‌کنند که ايمان، قول و عمل است که کم و زیاد می‌شود (تشکیک‌پذیر است) و نمی‌گویند مخلوق و یا غير مخلوق است، و می‌گویند: اسماء خدا، همان خدا است.

آنان نسبت به کسی از صاحبان گناه کبیره حکم به جهنم نمی‌کنند، همان‌طوری که [با توجه به این‌که به حسن و قبح عقلی باور ندارند] نسبت به موّحدان حکم به بهشت نمی‌کنند، تا زمانی که خداوند هر جوری که خواست آنان را در جایگاهشان قرار دهد، می‌گویند: کار آنان با خداست اگر خواست عذابشان می‌کند و اگر خواست می‌بخشدشان، و بر اساس روایاتی از پیامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، باور دارند خداوند گروهی از موحّدان را از آتش جهنم بیرون می‌کند، و معتقد هستند با توجه به روایات صحیح از پیامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از جدل و مراء در دين و خصومت در قدر و مناظره در اموری که اهل جدل مناظره و نزاع می‌کنند، باید ‌پرهیز نمود، و سخنی از چگونه و برای چه بر زبان نمی‌رانند؛ زیرا این‌ها را بدعت می‌دانند و می‌گویند: خداوند امر به شرّ نکرد، بلکه از آن نهی نمود و به خير امر نمود و به شرّ راضی نشد اگرچه آن را اراده می‌کند.

آنها عقیده دارند که خداوند در روز قیامت می‌آید، همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»؛[61] «و [فرمان‌] پروردگارت و فرشته‌[ها] صف‌درصف آيند»..[62]

 

اعتقادنامه اهل حدیث

به طور خلاصه می‌توان گفت: عقاید اهل حدیث عبارت است از:

  1. اعتقاد به تشبيه و تجسيم (جسمانیت خداوند).
  2. باور به مضمون حديثى در باب عقايد، گرچه با عقل قطعى مخالفت داشته باشد.
  3. خداوند بر عرشش هست، هم‌چنان که فرمود: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»،[63] و دو دست دارد بدون کیف، چنان‌که فرمود: «خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»،[64] و نیز فرمود: «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ»،[65] و دو چشم دارد بدون کیف، چنان‌که فرمود: «تَجْرِي بِأَعْيُنِنا»[66] و دارای صورت است چنان‌که فرمود: «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»،[67] و برای خدا گوش و چشم ثابت کردند.
  4. خالق تمام اعمال، هم‌چنین گناهانشان نیز خدا است.
  5. جبرگرایی به این معنا که: خداوند به مؤمنان لطف و توجه نمود و آنان را اصلاح و هدایت نمود، امّا نسبت به كافران لطف ننمود و آنان را هدایت و اصلاح نکرد که اگر آنها را اصلاح می‌کرد صالح می‌شدند و اگر هدایت می‌نمود هدایت می‌شدند، خداوند می‌تواند کافران را اصلاح کند و در حق آنان لطف کند تا ایمان بیاورند، ولی خدا خواسته که کافران اصلاح نشوند و می‌توانست در حقشان لطف نماید تا ایمان بیاورند، اما خدا خواسته که آنها کافر باشند، هم‌چنان که آنان را خوار و گمراه نموده و بر دل‌هایشان مهر زده است.
  6. خداوند در قیامت با همین چشم‌ها دیده می‌شود، همان‌طور که ماه شب چهارده در آسمان دیده می‌شود، البته فقط مؤمنان می‌توانند ببینند نه کافران؛ زیرا آنها از پروردگار محجوب هستند.
  7. اهل حدیث نسبت به کسی از صاحبان گناه کبیره حکم به جهنم نمی‌کنند، همان‌طوری که نسبت به موّحدان، حکم به بهشت نمی‌کنند تا زمانی که خداوند هر جوری که خواست آنان را در جایگاهشان قرار دهد.
  8. آنان بر این باور هستند که خداوند به آسمان دنیا نزول می‌کند و بر اساس حدیثی از رسول خدا (صلى اللّه عليه و سلم) می‌گوید: آیا مستغفری هست؟.
  9. آنها عقیده دارند که خداوند در روز قیامت می‌آید، همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا».[68]
  10. اهل حدیث نظرشان این است که نماز عيد و جمعه و جماعت را پشت سر هر امام برّ و فاجر می‌توان خواند.
  11. آنان مسح بر روی کفش را در حضر و سفر جایز می‌شمارند.
  12. همچنین آنها معتقدند: ارزاق از جانب خداوند سبحان است که بندگانش را روزی می‌دهد، حلال باشد یا حرام. [69]

 

رویکرد اهل حدیث نسبت به مباحث کلامی‌‌

رویکرد اهل حدیث نسبت به مباحث کلامی‌‌ بسیار کم‌رنگ و در حد ضرورت بوده است؛ چنان‌که روش آنان نیز جنبه‌اى کاملاً جدلى داشته و با کلام عقلى و برهانى نیز میانه‌اى نداشته و حتى مخالف هم بوده‌اند.

احمد بن حنبل با صراحت می‌گفته است: «لست صاحب کلام و انّما مذهبي الحدیث،[70] من متکلم نیستم، بلکه مذهب من حدیث است».

پیروان این مکتب معتقدند که علاوه بر فقه، تنها مصدر و منبعِ عقاید دینی نیز، کتاب و سنّت می‌باشند و به شدت منکر حجیّت ادراک عقل در این زمینه هستند؛ به گونه‌ای که نه تنها از بحث‌های عقلیِ مستقل درباره دین پرهیز می‌کردند، بلکه از لوازم عقلیِ مضمونِ روایات نیز بحثی نمی‌کردند؛ به دیگر سخن؛ آنان ورود در علم کلام را جایز ندانسته، در این زمینه به ظواهر نصوص و احادیث بسنده می‌کردند.[71]

احمد بن حنبل -پیشوای حنابله-، ضمن بیان این‌که سنت، مفسر قرآن است، در معرفی نابایستگی‌های تعامل با سنت این‌گونه بیان داشته است: «سنّت، توسط عقل قابل درک نیست، وظیفه در این زمینه فقط پیروی و سرسپردگی به مفاهیم کتاب و سنّت می‌باشد».[72]

سفيان بن عيينه که يكى از فقهاى جماعت (اهل سنت) است، گفته‌است: «هر چه خداوند خودش را در قرآن توصيف كرد نبايد تفسير كرد و درباره‏اش بحث نمود. تفسير اين‌گونه آيات، تلاوت آنها و سكوت درباره آنهاست».[73]

از مالک بن أنس نیز نقل شده است: «وقتی كه مردى درباره معنای استواء[74] از او پرسيد، در جواب آن مرد گفت: استواء معنايش معلوم، و كيفيّت آن نامعلوم و ايمان به آن واجب و پرسش از آن بدعت است. آن‌گاه دستور به اخراج سائل از مجلس داد».[75]

یکی از متکلمان معاصر در این باره می‌گوید: «اهل حدیث در اعتقادات، تنها به کتاب و سنت بسنده نموده و عقل را پیرامون اعتقادات دخالت نمی‌دادند؛ یعنی در اصول و اعتقادات، عقل را به عنوان ابزار معرفت به حساب نیاوردند تا چه رسد به فروعات و احکام. آنان، بهره­وری از علم کلام و اقامه دلیل عقلی بر عقاید اسلامی ‌را حرام و گمراهی شمرده و تنها به ظواهر نصوص و روایات اکتفا نمودند، البته این خسارتی بزرگ و جبران‌ناپذیر بود».[76]

ابو الحسن اشعری، که روش میان اهل حدیث و معتزله را انتخاب کرده بود،[77] ضمن پیوستن به اهل حدیث در اصلاح عقاید آنان کوشش فراوان نمود.[78] او در گزارش خود از دیدگاه‌های اهل حدیث می‌گوید: «آنان در مقابل روایات صحیحه تسلیم هستند و در مورد مضمون آن سؤال نمی‌پرسند؛ زیرا این کار را بدعت می‌دانند».[79]

استاد مطهری در بیان روش اهل حدیث می‌گوید: «روش اهل حديث اين بود كه در مسائل، در درجه اول به قرآن رجوع مى‏كردند، اگر حكم مسأله را در قرآن نمى‏يافتند، به حديث پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مراجعه مى‏كردند، اگر احاديث، مختلف بود، به ترجيح احاديث از نظر راويان سند مى‏پرداختند، اگر در حديث نمى‏يافتند و يا ترجيحى در ميان احاديث مختلف به دست نمى‏آوردند، به اقوال و فتاواى صحابه رجوع مى‏كردند و اگر از اين راه هم طرفى نمى‏بستند، كوشش مى‏كردند به نحوى از اشاراتى كه در نصوص هست چيزى استفاده كنند و به ندرت اتفاق مى‏افتاد كه به رأى و قياس متوسل شوند».[80]و[81]

 

شیوه فقهى اهل حدیث

اهل حدیث، شیوه فقهى خود را تنها از ظواهر قرآن و احادیث اخذ مى‌کردند. آنان نه تنها عقل را به عنوان یک منبع مستقل براى استنباط فقه قبول نداشتند، بلکه مخالف هرگونه بحث عقلى پیرامون احادیث اعتقادى نیز بودند. به دیگر سخن، این گروه هم منکر کلام عقلى بودند که در آن عقل، منبع مستقل عقاید است، و هم مخالف کلام نقلى بودند که در آن عقل، لوازم عقلى نقل را استنباط مى‌کند. آنها حتى نقش دفاع از عقاید دینى را نیز براى عقل نمى‌پذیرفتند.[82]

 

کتاب‌نامه مقاله اهل حدیث

  1. قرآن کریم.
  2. الله بداشتی، علی؛ شناخت سلفيه (معنا شناسى، تاريخچه پيدايش و تحولات آن)؛ مشعر، تهران، بی‌تا.
  3. الشیبانی، ابوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل؛ أصول السنّة؛ دار المنار، چاپ اول، عربستان، 1411 ق.
  4. ابن عطیه، جمیل حمود؛ أبهی المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد؛ مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، بیروت، ۱۴۲۳ ق.
  5. اصفهانی، ابو نعیم أحمد بن عبدالله؛ حلية الأولياء و طبقات الأصفياء؛ السعادة – بجوار محافظة مصر، دار الكتاب العربي و دار الكتب العلمية، بيروت، 1409هـ.
  6. اشعری، ابوالحسن؛ مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين؛ فرانس شتاينر، چاپ سوم، آلمان- ويسبادن‏، 1400 ق.
  7. برنجکار، رضا؛ آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی؛ مؤسسه فرهنگی طه، قم، 1378 ش.
  8. بشيربادي، جمال بن أحمد؛ الآثار الواردة عن أئمة السنة في أبواب الاعتقاد من كتاب «سير أعلام النبلاء» للإمام الذهبی؛ دار الوطن، ریاض، 1414 ق.
  9. بغدادى‏، عبد القاهر؛ ‏الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم؛ دار الجيل- دار الآفاق‏، بيروت‏، 1408 ق‏.
  10. تركي، عبدالله بن عبدالمحسن؛ مجمل اعتقاد أئمة السلف اهل الحدیث؛ وزارة الشؤون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد، چاپ دوم، عربستان سعودی، 1417 ق.
  11. جعفریان، رسول؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه (علیهم السلام)؛ انصاریان، چاپ ششم، قم، 1381 ش.
  12. حسنى رازى‏، سيد مرتضى بن داعى، تبصرة العوام في معرفة مقالات الأنام، تصحيح اقبال آشتيانى‏، عباس، انتشارات اساطير، چاپ دوم، تهران‏، 1364 ش‏.
  13. حلى، حسن بن یوسف؛ معارج الفهم في شرح النظم؛ دليل ما، چاپ اول، قم، 1386 ش.
  14. خميس، محمد بن عبد الرحمن؛ اعتقاد أئمة السلف أهل الحديث؛ دار إيلاف الدولية، چاپ اول، کویت، 1420 هـ/1999 م.
  15. دارمی؛ سنن الدارمی؛ دار الکتب العلمیة، بیروت، بی‌تا، بی‌جا.
  16. ذهبى، شمس الدین محمد؛ سیر اعلام النبلاء؛ مؤسسة الرسالة، بیروت، 1992م.
  17. رازی، احمد بن حمدان ابو حاتم؛ الزینة في کلمات الاسلامیة العربیة؛ چاپ: حسین بن فیض الله همدانی، قاهره، 1957 – 1958 م.
  18. ربانی گلپایگانی، علی؛ درآمدی بر علم کلام؛ دار الفکر، چاپ سوم، قم، 1382ش.
  19. رضاپور، عبدالرحیم؛ رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه؛ دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397 ش.
  20. سایت اسلام‌کوئست.
  21. سایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی.
  22. سبحانی، جعفر؛ بحوث في الملل و النحل؛ مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)‏، قم، بی‌تا.‏
  23. سبحانى، جعفر؛ رسائل و مقالات؛ مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، چاپ دوم، قم، 1425 ق.
  24. شاطبى، ابو اسحاق؛ الإعتصام؛ تعليق: محمود طعمه‏؛ دار المعرفة، چاپ دوم، بيروت‏، 1420 ق‏.
  25. شهرستانی، عبدالکریم؛ الملل و النحل؛ تحقيق: محمد بدران؛ الشريف الرضي، چاپ سوم‏، قم‏، 1364 ش.
  26. طبري رازي لالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن؛ شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة؛ تحقيق: أحمد بن سعد بن حمدان غامدي؛ دار طيبة، چاپ هشتم، عربستان، 1423 ق.
  27. عسکرى‏، سید مرتضى؛ نقش ائمه (علیهم السلام) در احیاى دین؛ مرکز فرهنگى انتشارات منیر، چاپ اول‏، تهران، 1382 ش‏.
  28. فرمانیان، مهدی؛ آشنایی با فرق تسنن؛ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم، قم، 1389 ش.
  29. فياض لاهيجى، گوهر مراد، ملاحظات: مقدمه از زين العابدين قربانى، ‏ ناشر: نشر سايه، چاپ اول‏، تهران‏، 1383 ش‏.
  30. کثیری، سید محمد؛ السلفية بين أهل السنة و الإمامية؛ الغدير، چاپ اول، بيروت‏، 1418 ق.
  31. مغراوی، محمد بن عبد الرحمن، المفسرون بين التأويل و الإثبات في آيات الصفات، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1420ق.
  32. مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامى؛ آستان قدس رضوى، چاپ دوم، مشهد، 1372 ش.
  33. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ انتشارات صدرا، تهران، بی‌تا.
  34. نيشابورى، فضل بن شاذان؛ الإيضاح؛ محقق: سيد جلال الدين ارموى‏؛ انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1363 ش.

 

کلید واژه: کتاب‌نامه مقاله اهل حدیث، منابع مدخل اهل حدیث، مآخذ مدخل اهل حدیث

 

 

[1]. ر.ک: مغراوي، أبو سهل محمد بن عبد الرحمن، موسوعة مواقف السلف في العقيدة والمنهج والتربية، ج 4، ص 380؛ تركي، عبدالله بن عبدالمحسن بن عبدالرحمن، مجمل اعتقاد أئمة السلف أهل الحديث، ص 95.

[2]. سبحانی، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج ‏3، ص 516؛ شهرستانی، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، تحقيق: محمد بدران، ج ‏1، ص 243.

[3]. زمر، 23.

[4]. ر.ک: طبري رازي لالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن، شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة، تحقيق: أحمد بن سعد بن حمدان غامدي، ج 1، ص 202 و 203.

[5]. رازی، احمد بن حمدان ابو حاتم، الزینة في کلمات الاسلامیة العربیة، ج 3، ص 43 و 44؛ فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، ص 91؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[6]. فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، ص 91؛ ر.ک: نيشابورى‏، فضل بن شاذان، الإيضاح، محقق: سيد جلال الدين ارموى، ص 7 – 9؛ شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تحقيق: محمد بدران، ج ‏1، ص 243؛ سبحانى، جعفر، رسائل و مقالات، ج ‏6، ص 101.

[7].  الإيضاح، ص 7 – 9؛ الملل و النحل، ج ‏1، ص 243؛ رسائل و مقالات، ج ‏6، ص 101؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[8]. «و كانوا من الحنابلة، و زعموا أن جملة آرائهم تنتهي الى الإمام أحمد بن حنبل الذي أحيى عقيدة السلف»‏. کثیری، سید محمد، السلفية بين أهل السنة و الإمامية، ص 38.

[9]. همان، ص 33 و 38.

[10]. بغدادى‏، عبد القاهر، ‏الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم‏، ص 5.

[11]. دارمی، سنن الدارمی، ص 123؛ اصفهانی، ابو نعیم احمد بن عبدالله، حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، ج 3، ص 369.

[12]. بشيربادي، جمال بن أحمد، الآثار الواردة عن أئمة السنة فى ابواب الاعتقاد من كتاب «سير أعلام النبلاء» للإمام الذهبی، ص 119.

[13]. ر.ک: تركي، عبدالله بن عبدالمحسن بن عبدالرحمن، مجمل اعتقاد ائمة السلف اهل الحدیث، ص 24 – 30؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[14]. مقصود از صفات خبریه اوصافی است که در آیات قرآن و روایات آمده و مستندی جز نقل ندارد. مثل یدالله (فتح:10)، وجه­ الله (بقره:115)، عین الله (هود 37) و استواء بر عرش (طه:5) این واژه ها در این آیات حکایت از آن دارد که خداوند سبحان جسم یا جسمانی است. اهل حدیث این اوصاف را مبتنی بر این اسناد برای خدا ثابت می کنند و هیچ تأویل و تفسیری از آنها ارائه نمی دهند که نتیجه آن قول به تشبیه و جسم بودن خداست، سایت آیت الله مکارم شیرازی.

[15]. ر.ک: الله ‌بداشتی، علی، شناخت سلفيه (معنا شناسى، تاريخچه پيدايش و تحولات آن)، ص 115؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[16]. قیاس در فقه عبارت است از سرایت دادن حکم یک موضوع به موضوع دیگر، به واسطه کشف علت حکم از طریق عقل، و وجود آن علت در هر دو موضوع. لطفا آدرسی برای این تعریف ذکر بفرمایید.

[17]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تحقيق: محمد بدران، ج 1، ص 206 – 207؛ گردآوری از کتاب: آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، مؤسسه فرهنگی طه، قم، 1378، ص 122؛ سایت آیت الله مکارم شیرازی.

[18]. ر.ک: الله بداشتی، علی، شناخت سلفيه (معنا شناسى، تاريخچه پيدايش و تحولات آن)، ص 115؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[19]. فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، ص 93؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[20]. «به عموم فرقه‌هایی که در توحید به تشبیه (خداوند متعال به موجودات) قایل شدند، مشبّهه می‌گویند».، مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، ص 412.

[21]. ر.ک: جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه (علیهم السلام)، ص 412 و 413؛ عسکرى‏، سید مرتضى، نقش ائمه (علیهم السلام) در احیاى دین، ج ‏2، ص 353‏.

[22]. ابن عطیه، جمیل حمود، أبهى المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، ج ‏1، ص 494؛ سبحانى‏، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج ‏1، ص 16.

[23]. بغدادى، عبد القاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص 5.

[24]. بشیر آبادى، جمال بن احمد، الآثار الواردة عن أئمة السنة فى ابواب الاعتقاد من كتاب «سير أعلام النبلاء» للإمام الذهبی، ص 119.

[25]. همان، ص 140.

[26]. ذهبى، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ص 256.

[27]. بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 170.

[28]. برگرفته از: سایت اسلام کوئست، نمایه «چگونگی پیدایش اهل حدیث».

[29]. ق، 16.

[30]. ر.ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297.

[31]. ر.ک: خميس، محمد بن عبد الرحمن، اعتقاد أئمة السلف أهل الحديث، ج 1، ص 228 – 355؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[32]. ر.ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297.

[33]. مطففین، 15.

[34]. ر.ک: مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، همان.

[35]. طه، 5.

[36]. ص، 75.

[37]. مائده، 64.

[38]. قمر، 14.

[39]. الرحمن، 27.

[40]. فجر، 22.

[41]. ر.ک: خميس، محمد بن عبد الرحمن، اعتقاد أئمة السلف أهل الحديث، ج 1، ص 228 – 355؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[42]. ر.ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[43]. ر ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[44]. طه، 5.

[45]. ص، 75.

[46]. مائده، 64.

[47]. قمر، 14.

[48]. الرحمن، 27. «و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی می ماند».

[49]. نساء، 166.

[50]. فاطر، 11.

[51]. فصلت، 15.

[52]. تکویر، 29.

[53]. ر.ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[54]. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص 239.

[55]. واژه مفوضه بر سه گروه اطلاق می‌شود:

الف) گروهی از آنها اهل حدیث نام دارند که در صفت خبریه، ضمن پذیرش معنای ظاهری گفتند: معنا و مقصود آنها را به خداوند یا راسخان در علم واگذار می‌کنیم.

ب) اما گروه دوم از مفوضه بر این باورند: خداوند متعال كارهاى بندگان را به خود آنان واگذار كرده است. هر چه بخواهند آزاد و رها انجام مى‏دهند و خداوند قدرتى بر افعال آنان ندارد، اين سخن، سخن«معتزله» است، فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ص 327.

ج) گروهی که ادعا كردند كه خداى تعالى امور عالم را به محمّد و امامان (علیهم السلام) تفويض كرد و ايشان در تمام امور شريعت، آمر و ناهى و حاكمند و گروهى ديگر از ايشان گفتند كه (خدای متعال) تفويض خلق و زنده کردن و میراندن به ايشان كرد و رسول و امامان مستحقّ عبادت هستند و ايشان را نام‌ها نهند به اسماى خداى تعالى، و معتزله و تمام نواصب اين عقیده را بر علماى اماميه نسبت می‌دهند،… امّا این سخن  درست نیست، اگر از فرق شيعه كسى گفت كه شايد كه خداى تعالى خلق و رزق و احيا و اماتت تفويض كند به يكى از رسل يا ائمّه، نزد ما كافر باشد و ملعون و جز از مغيره و ابو الخطّاب و اسحاق احمد و بشر بصير و عزاقرى كه ايشان غلوّ كردند در كفر و زندقه و امام از ايشان تبرّى كرد از هيچ‏كس از شيعه اين درست نشد، حسنى رازى‏، سيد مرتضى بن داعى، تبصرة العوام في معرفة مقالات الأنام، مصحح: عباس، اقبال آشتيانى‏، ص 176.

[56]. درآمدی بر علم کلام، ص 239؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[57]. ر.ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[58]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تحقيق: محمد بدران، ج 1، ص 206 و 207؛ گردآوری از کتاب: آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، مؤسسه فرهنگی طه، قم، 1378، ص 122؛ سایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

[59]. ر ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297.

[60]. ر ک: همان؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[61]. فجر، 22.

[62]. ر ک: اشعری، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، نص، ص 290 – 297؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[63]. طه، 5.

[64]. ص، 75.

[65]. مائده، 64.

[66]. قمر، 14.

[67]. الرحمن، 27.

[68]. فجر، 22.

[69]. ر.ک: خميس، محمد بن عبدالرحمن، اعتقاد أئمة السلف أهل الحديث، ج 1، ص 228 – 355؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[70]. ر.ک: حلى، حسن بن یوسف، معارج الفهم في شرح النظم‏، ص 10‏.‏

[71]. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج ‏2، ص 32.

[72]. الشيباني، ابوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل، أصول السنة، ص 15 – 17.

[73]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏6، ص 885.

[74]. منظور آیه 5 سوره طه است: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»‏.

[75]. شاطبى، ‏ابو اسحاق، الإعتصام، تعليق: محمود طعمه، ص 106‏.

[76]. ر.ک:بحوث في الملل و النحل، ج ‏2، ص 32 و 33.

[77]. ر.ک: همان، ص 8.

[78]. همان، ج ‏9، ص 45.

[79]. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين‏، ص 294.

[80]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏1، ص 55.

[81]. ر.ک: طبري رازي لالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، تحقيق: أحمد بن سعد بن حمدان غامدي، ج 1، ص 202 و 203؛ برگرفته از: رضاپور، عبدالرحیم، رساله دکترا: شرک از نگاه امامیه و اهل حدیث تا ظهور ابن تیمیه، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1397.

[82]. ر.ک: شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل ، ج 1، ص 93؛ گردآوری از کتاب: آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، مؤسسه فرهنگی طه، قم، 1378، ص 122؛ سایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی.