Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نسخ

چکیده مقاله نسخ

نسخ در لغت به‌معناى ازاله و نقل آمده است، امّا در اصطلاح عبارت است از: رفع حكم ثابت شرعى به‌وسيله خطاب شرعى ديگرى كه متأخّر از خطاب اوّل باشد که دلائل عقلی و نقلی آن را تأیید می‌کند و به‌این معنا در موارد متعدد در قرآن، تورات و انجيل رخ داده‌است.

اما نسخ قرآن با سنت در برخی موارد ممکن است، ولی اتفاق نیفتاده و در بعضی موارد نیز اصلاً ممکن نیست.

فلسفۀ نسخ به‌این مطلب برمی‌گردد که در شرایط خاص و محدودی، به‌علت تغییر اوضاع و شرایط زمانی یا مکانی یا دیگر مسائل اجتماعی و …، مدت عمل به حکمی از احکام خداوند به‌پایان می‌رسد، در این‌هنگام است که این حکم، توسط حکمی دیگر از احکام الهی به‌اصطلاح نسخ می‌شود و عمل به حکم جدید در دستور کار مسلمانان قرار می‌گیرد. بر این اساس شريعت‌های پسين شريعت‌های پيشين را نسخ می‌كنند.

تعریف لغوی نسخ

نسخ در لغت به معناى ازاله و نقل آمده است.[1] نسخه‏بردارى كتاب از قبيل معناى دوّم كلمه نسخ (نقل) است. تناسخ ارواح نیز این‌چنین است. ولى آن‌چه در ميان‏ اصوليين و فقهاء مورد بحث است، معناى اوّل كلمه نسخ (ازاله) است. ازاله به‌معناى برطرف كردن، جايگزين نمودن و از بين بردن نیز آمده‌است.[2]

تعریف اصطلاحی نسخ

در تعريف كلمه «نسخ» اختلاف است. نسخ در اصطلاح عبارت است از: رفع حكم ثابت شرعى به‌وسيله خطاب شرعى ديگرى كه متأخّر از خطاب اوّل باشد، به‌جهت به‌سرآمدن مدّت و رفع ملاک و مصلحت حكم سابق به‌گونه‏اى كه اگر خطاب ناسخ نمى‏بود، همچنان آن حكم شرعى قبلى باقى مى‏ماند.[3]

در بيان معناى شرعى نسخ، بايد كاربرد اين كلمه توسط برخى از صحابه پيامبر گرامى اسلام (صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله) را استثناء كنيم؛ چرا كه برخى از صحابه آن‏چنان توسعه‏اى در معناى كلمه نسخ داده بودند كه نسخ، شامل هرگونه مخالفت ظاهرى در آيات قرآنى و احكام آن مى‏گرديد؛ به‌گونه‏اى كه مقيّد را نسبت به مطلق، خاص را نسبت به عام و امثال آن را از قبيل ناسخ و منسوخ به‌شمار مى‏آورند.[4] از آن برهه زمانى كه بگذريم، چنين توسعه‏اى در معناى كلمه نسخ، جاى خود را به تعريف جامع‏ترى داد و دايره اين كلمه را محدودتر نمود.

فقدانِ مقتضىِ استمرار در دليل منسوخ، در اين‌كه آيا حقيقت نسخ، رفع حكم است يا دفع آن، اختلاف‏ وجود دارد. برخى؛ مانند مرحوم «آخوند خراسانى» اعتقاد دارند «نسخ» به‌حسب ظاهر و مقام اثبات، رفع و برداشتن يک حكم ثابت است؛ به‏گونه‏اى كه اگر دليل ناسخ مانع نمى‏شد، دليل اول اقتضاى ثبات و استمرار داشت. اما در حقيقت و به‌حسب مقام ثبوت، «نسخ» دفع حكم است، نه رفع آن؛ يعنى دليل اول، ديگر بيش از اين زمان، اقتضاى ثبوت و استمرار نداشت.

اين عده اعتقاد دارند نسخ در حقيقت، نوعى از تخصيص است، هرچند تخصيص در مورد افراد و نسخ در مورد ازمان مى‏باشد. بنابراين، معناى‏ نسخ‏ اين است كه حكمى در شرع ثابت بوده و مكلف به‌حسب ظاهر و اطلاق دليل آن، تصور مى‏كرده كه اين حكم استمرار دارد، اما در اينجا دو مطلب وجود دارد:

  1. مولا با دليل ناسخ، آن‌چه را مورد تخيل و اعتقاد مكلف بوده ابطال و آن اطلاق زمانى را مقيد نموده است.
  2. اگر كسى به مولا اشكال كند كه چرا از روز اول اين مسئله را بيان نكردى؟ در جواب مى‏گويد: مصلحت اقتضا نمى‏كرد از روز اول بگويم كه حكم مثلا فقط تا ده سال ثابت است؛ يعنى مصلحت در اين بود كه در مقام بيان حكم نيز، آن را به‌صورت اطلاق استمرارى مطرح كنم.[5]

پیشینه نسخ

بر اساس باور ما مسلمانان، نسخ در تمام شریعت‌ها وجود داشته و هر آئینی (به‌همراه شریعت) که پس از دین پیشین می‌آمده، دست کم برخی از شریعت‌های دین سابق را نسخ می‌کرده‌است.

پیروان تورات و انجیل، نسخ را در قوانین و احكام الهى محال مى‏دانند و در نتیجه به استمرار و همیشگى بودن شریعت حضرت موسى (علیه‌السلام) معتقد مى‏باشند، ولى:

اولا: نسخ در شرایع و احكام الهى امكان دارد؛ زیرا نسخ جز تقیید و تخصیص در بعد زمان، چیز دیگرى نیست و همان‌طور كه تقیید و تخصیص از بعد فردی ممكن است، از بعد زمان نیز امكان پذیر مى‏باشد.

ثانیا: یینسخ در موارد متعدد از تورات و انجیل مشاهده مى‏شود، با این حال جاى تعجب است كه پیروان این دو كتاب، نسخ در احكام را محال مى‏دانند و از این طریق به استمرار و همیشگى بودن شریعت و احكامشان اصرار و پافشارى مى‏كنند.

اینک به‌عنوان نمونه به‌چند مورد از تورات و انجیل كه نسخ در آن‏ها واقع شده است، اشاره مى‏شود:

  1. در تورات باب چهارم از سفر اعداد، عدد 2 – 3 چنین آمده است:

خداوند موسى و هارون (علیهما‌السلام) را خطاب كرده، گفت: به‌تعداد «بنى قهات» از میان «بنى لاوى» بر حسب قبایل آنان و خاندان پدرانشان بگیر كه از سى ساله به بالا تا پنجاه ساله، وارد سپاه شوند و در خیمه اجتماع، كار كنند. اما طورى كه در باب هشتم از همان سفر اعداد، عدد 23- 24 آمده است، این حكم نسخ شده و شرط سنى پذیرش در خیمه اجتماع، بیست و پنج سال تعیین شده است. متن تورات این است: «و خداوند موسى را خطاب كرده، گفت: این است قانون لاویان كه از بیست و پنج ساله به بالا داخل سپاه شوند تا در خیمه اجتماع مشغول خدمت شوند».

همچنین طورى كه در باب بیست و سوم از كتاب اول تواریخ، بند 24 – 32 آمده است، این حكم براى دومین بار نسخ گردیده و اولین سنّ قبولى در خدمت، بیست سال معین شده است. تورات در این باره مى‏گوید: اینان پسران لاوى به‌تعداد خاندان‏هاى آباء خود و رؤساى خاندان‏هاى آباء از آنانى كه شمرده شدند، بر حسب شماره اسماى سرهاى خود بودند كه از بیست ساله به بالا در عمل خدمت خانه خدا … و براى نگه داشتن خیمه اجتماع و وظیفه برادران خود بنى هارون به خدمت خانه خداوند مى‏پرداختند.

  1. در باب بیست و هشتم از سفر اعداد بند 3 – 7 چنین آمده است: «و ایشان را بگو! قربانى آتشین را نزد خداوند بگذرانید، این است دو بره نرینه یک ساله بى‏عیب، هر روز به‌جهت قربانى سوختنى دائمى یک بره را در صبح قربانى كن و یک عشر «ایفه» آرد نرم مخلوط شده با یک ربع «هین» روغن زلال براى هدیه آردى … و هدیه ریختنى آن یک ربع هین به‌جهت هر بره‏اى باشد، این هدیه ریختنى مسكرات را براى خداوند در قدس بریز».

اما همان‌گونه كه در كتاب حزقیال نبى باب چهل و ششم بند 13 – 15 آمده است: «این حكم نسخ شده و قربانى آتشین هر روز یک بره یک ساله و هدیه آن یک ششم «ایفه» آرد و یک سوم «هین» روغن تعیین شده است. متن تورات این است: و یک بره یک ساله بى‏عیب هر روز به‌جهت قربانى سوختنى براى خداوند خواهى گذرانید، هر صبح آن را بگذران و هر بامداد آردى آن را خواهى گذرانید؛ یعنى یک سدى ایفه و یک ثلث هین روغن كه بر آرد نرم پاشیده شود كه هدیه آردى دائمى براى خداوند به فریفته ابدى خواهد بود. پس بره و هدیه آردیش و روغنیش را هر صبح به‌جهت قربانى سوختنى دائمى خواهند گذرانید».

  1. در باب بیست و هشتم بند 9 – 10 از سفر اعداد آمده است: «و در روز سبت دو بره یک ساله بى‏عیب و دو عشر ایفه آرد نرم سرشته شده با روغن به‌جهت هدیه آردى با هدیه ریختنى آن، این است قربانى هر روز سبت سواى قربانى سوختنى دائمى با هدیه ریختنى آن. ولى در باب چهل و ششم از كتاب حزقیال بند 4 – 5 این حكم بدین صورت نسخ گردیده است: «و قربانى سوختنى كه رئیس در روز سبت براى خداوند بگذراند، شش بره بى‏عیب و یک قوچ بى‏عیب خواهد بود و هدیه آردیش یک ایفه براى هر قوچ باشد و هدیه‏اش براى بره‏ها هر چه از دستش برآید و یک هین روغن براى هر ایفه».
  2. در باب سى‏ام بند 2 از سفر اعداد آمده است: «چون شخصى براى خداوند نذر كند یا قسم خورد جان خود را به تكلیفى الزام نماید، پس كلام خود را باطل نسازد، بلكه بر حسب آن‌چه از دهانش بر آمد، عمل نماید».

اما این حكم و جواز قسم خوردن كه به‌دستور تورات ثابت شده است، با آن‌چه كه در انجیل متى باب پنجم بند 33 – 34 آمده، نسخ گردیده است؛ كه مى‏گوید: «باز شنیده‏اید كه به اولین، گفته شده است كه قسم مخور، بلكه قسم‏هاى خود را به‌خدا وفا كن! لیكن من به‌شما مى‏گویم، هرگز قسم مخورید»!

  1. در باب بیست و یكم بند 23 – 24 تورات در باره قصاص چنین آمده است: «و اگر اذیتى دیگر حاصل شود، آن‌گاه جان به‌عوض جان بده! چشم به‌عوض چشم، دندان به‌عوض دندان، دست به‌عوض دست، پا به‌عوض پا، داغ به‌عوض داغ، زخم به‌عوض زخم و لطمه به‌عوض لطمه».

اما این حكم؛ یعنى قصاص نیز در شریعت عیسى (علیه‌السلام) نسخ شده است؛ چنان‌كه در انجیل متى باب پنجم بند 28 – 29 به‌طور كلى از قصاص نهى شده و مى‏گوید: «شنیده‏اید كه گفته شده، چشم به‌چشم و دندان به‌دندان، ولی من به‌شما مى‏گویم: با شریر مقاومت مكنید، بلكه هر كس به‌رخساره راست تو طپانچه زند، دیگرى را نیز به‌سوى او بگردان و اگر كسى خواهد با تو دعوا كند و قباى تو را بگیرد، عباى خود را نیز بدو واگذار».

  1. در باب 17 از سفر پیدایش بند 10 در باره گفتار خدا با ابراهیم (علیه‌السلام) آمده است: «این است عهد من نسبت به‌شما كه باید در میان من و شما و در میان ذریه تو بعد از تو نگه‌دارى شود و آن این‌كه هر ذكورى از شما مختون شود».

این حكم در شریعت خود حضرت موسى (علیه‌السلام) نیز امضا شده است. در بند 48 – 49 باب 12 از سفر خروج مى‏گوید: و اگر غریبى نزد تو نزیل شود و بخواهد فصح را براى خداوند مرعى بدارد، باید تمامى ذكورانش مختون شوند و بعد از آن مرعى بدارد و در این صورت، مانند بومى خواهد بود و اما هر نامختون از آن خورد، یک قانون خواهد بود براى اهل وطن و به‌جهت غریبى كه در میان شما نزیل شود».

همچنین در بند 2 – 3 از باب 12 از سفر لاویان مى‏گوید: «بنى اسرائیل را خطاب كرده، بگو! چون زنى آبستن، پسر بزاید آنگاه هفت روز نجس باشد، موافق ایام طمث و حیضش نجس باشد و در روز هشتم گوشت غلفه آن پسر مختون شود».

این حكم نیز با آن‌چه در بند 24 – 30 از باب پانزدهم اعمال رسولان و در قسمتى از نامه‏هاى پولس آمده است، نسخ شده كه مى‏گوید: مشكله ختنه از پیروان موسى و عیسى برداشته شده است».[6]

  1. در موضوع طلاق در تورات، سفر تثنیه باب بیست و چهارم بند 1 – 3 آمده است: «چون زنى گرفته به‌نكاح خود در آورد، اگر در نظر او پسند نیاید، از این كه چیزى ناشایسته در او بیاید، آن گاه طلاق‌نامه نوشته به‌دستش دهد، او را از خانه‏اش رها كند و از خانه او روانه شده و زن دیگرى شود و اگر شوهر دیگر نیز او را مكروه دارد و طلاق‌نامه نوشته به‌دستش دهد و او را از خانه‏اش رها كند، یا اگر شوهرى دیگر كه او را به‌زنى گرفت بمیرد، شوهر اول كه او را رها كرده بود، نمى‏تواند دوباره او را به‌نكاح خود در آورد». ولى انجیل این حكم را نسخ و طلاق را تحریم نموده است؛ زیرا در باب پنجم بند 31 – 32 از انجیل متى چنین آمده است: «و گفته شده است كه هركس از زن خود مفارقت جوید، طلاق‌نامه‏اى بدو بدهد، ولی من به‌شما مى‏گویم، هر كس به‌غیر علت زنا زن خود را از خود جدا كند، باعث زنا كردن او مى‏باشد و هر كه زن مطلقه را نكاح كند، زنا كرده باشد.

مانند این حكم نیز در باب دهم بند 11 – 12 از انجیل مرقس و در باب شانزدهم بند 17 از انجیل لوقا آمده است.

این موارد هفتگانه كه در باره وقوع نسخ در تورات و انجیل ذکر شد، براى كسانى كه حق‌جو باشند، كفایت مى‏كند.[7]

فلسفه نسخ در قرآن

مسئله نسخ اجمالا مورد اتفاق همه مسلمين است. زيرا بسيارى از احكام شرايع پيشين با آمدن احكام و شرايع جديد نسخ گرديد و احكام جديدى به جاى آنها تشريع شد. قرآن كريم نسخ حكم قبله مسلمين را چنين ترسيم مى‏دارد: وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ،[8] اما با اين همه، اين موضوع منشأ نقض و ابرام و ديدگاههاى گوناگونى از ناحيه دانشمندان اسلامى و همين طور معاندان قرآن واقع شده است.

برخى به انگيزه‏هاى حقيقت‌پوشى اساسا نسخ را امرى ناممكن پنداشته، به زعم خود آن را بدون حكمت و دور از شأن خداوند قلمداد نموده‏اند؛ زيرا اگر وضع يک حكم ناشى از مصلحت بوده، رفع آن بى‏معنا است، و اگر رفع حكم مستند به آگاهى از مصلحت جديد دانسته شود، اين هم مستلزم نقص در ذات و فعل قانونگذار است.

همچنان كه برخى پنداشته‏اند التزام به ناسخ و منسوخ در متن قرآن مستلزم تنافى و اختلاف ميان آيات است، در حالى كه راهيابى اختلاف در متن قرآن محال است.[9]

نيز گفته شده است كه وجود آيات منسوخ سبب اشتباه مكلفّان مى‏گردد؛ زيرا گمان مى‏كنند كه آن آيات نيز لازم‌الرعايه‏ هستند.

همين طور گفته شده است كه اساسا فايده وجود و ثبت آياتى كه حكمشان منسوخ شده است، در قرآن چيست؟

اين ايرادها همه ناشى از غفلت يا تغافل از مفهوم حقيقى نسخ و حكمت آن است. حكمت اساسى تدريج در تشريع و نزول آيات قرآن كريم، قانون فطرى، طبيعى و معقول تعليم و تربيت مخاطبان مى‏باشد. خداى متعال براى تثبيت معارف و نظام‌هاى ارزشى جاودانه اسلام، شرايط عينى و واقعيت‏هاى خارجى معرفتى و توان علمى و عملى‏ مخاطب‏هاى انسانى را در نظر گرفته است، تا مرحله به مرحله پذيراى ابعاد گوناگون معرفتى و دستورات رفتارى اين آئين پايدار باشند؛ بنابر مصالح مورد نظر احكام الهى همه يكسان و يكنواخت نمى‏باشد، برخى احكام به حسب شرايط و موقعيت اجتماعى عصر نزول داراى مصلحت موقت بوده است و در نتيجه حكم خاص آن موارد نيز از همان آغاز نيز در نزد خداوند قلمروى محدود داشته، ولی بنابر حكمت‏هايى بر مردم مكتوم داشته شده است.

همين‌طور التزام به تنافى آيات قرآن به دليل ناسخ و منسوخ، ناشى از بى‏توجهى به اين حقيقت است كه اختلاف منفى، در آيات قرآن، اختلاف حقيقى و در ظرف واقع است و نه اختلاف ظاهرى و شكلى كه با ملاحظه مناسبات زمان دو حكم برطرف مى‏شود.

از سوى ديگر، ناآگاهى مخاطبان به هيچ‌روى از نظر عقلى عذر مقبولى براى وقوع در خطا و اشتباه نمى‏گردد؛ چرا كه آنها وظيفه دارند، به جستجوى عام و خاص، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و … برآيند و سپس اقدام به عمل نمايند.

همان‌گونه كه انحصار دادن فايده‏ى آيات شريفه قرآن به بيان حكم عملى، نيز قضاوتى نارسا در شأن قرآن است؛ زيرا تشريع احكام رفتارى يكى از فوايد به حساب مى‏آيد و آيات قرآن چهره‏هاى گوناگون و آثار مختلف معرفتى، تربيتى و عملى را متضمن هستند.[10]

 

نسخ قرآن با سنّت

چند نوع نسخ در آيات قرآن قابل تصور است كه برخی مورد قبول و برخی مردود است. یکی از آن اقسام که مربوط به بحث ما است، نسخ قرآن به سنّت است که این خود یکی از اقسام «نسخ حكم و بقای آيه» است؛ بدين معنا كه در قرآن آيه‌ای باشد و محتوای آن، كه يک حكم شرعی است، به‌وسیلۀ سنّت نسخ شده‌باشد.

چنین نسخی به چندگونه قابل تصور است:[11]

  1. نسخ به‌وسیلۀ سنّت متواتر.[12]
  2. نسخ به‌وسیلۀ اجماع قطعی که کاشف از صدور نسخ از سوی معصوم (علیه‌السلام) باشد.
  3. نسخ به‌وسیلۀ خبر واحد.

دربارۀ صورت اول و دوم از نسخ، سه نظریه وجود دارد:

یک. به هیچ‌وجه آیات قرآن به‌وسیلۀ سنّت نسخ نمی‌شود؛[13] افرادی مانند شیخ مفید، علمای شافعی و علمای دیگر این نظریه را پذیرفته‌اند.[14]

دو. قرآن به‌وسیلۀ سنّت متواتر و اجماع قطعی نسخ می‌شود[15] و اگر چنین نسخی واقع و ثابت شده باشد، پذیرفته می‌شود و گرنه مورد پذیرش نیست،[16] اما برخی گفته‌اند: چنین نسخی اصلاً واقع نشده‌است.[17]

سه. سخن سوم قول به تفصیل است که می‌گوید: نسخ قرآن به‌وسیلۀ روایاتی که از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) وارد شده، جایز نیست و اصلاً این نسخ معنا ندارد،[18] ولی نسخ قرآن به‌وسیلۀ سنّت نبوی به جهت آیۀ شریفۀ «آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آن چه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است»،[19] جایز است.

این نظریه مورد پذیرش نیست؛ زیرا روایات متعددی که از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده، بیان‌گر «نفی صدور ما یخالف الکتاب عنه»[20] است؛ یعنی وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) معيار تشخيص گفته‏هاى راستين خود را مطابقت آن با قرآن كريم دانسته، نمى‏توان پذيرفت حديثى علی‌رغم ناسخیّت و مخالفتش با قرآن كريم، صحيح باشد و علمای شیعه و اهل‌سنت بر نقل این روایات اتّفاق نظر دارند. پس این روایات دلالت می‌کنند که قرآن به‌وسیله سنت نبوی هم نسخ نمی‌شود.[21]

اما نسخ در صورت سوم (نسخ به‌وسیله خبر واحد) نظر مشهور از شیعه و اهل سنت بر این بوده که چنین نسخی ممکن نیست.[22]

 

دلایل جواز و مشروعیت نسخ

نسخ یکی از موضوعات علوم قرآنی است که علاوه بر دلیل‌های قرآنی و حدیثی، حکم عقل و هم‌چنین سیره و روش عقلا نیز آن را تأیید می‌کند. چرا که عقل حکم می‌کند حکم و قانونی که زمان عمل آن به سر آمده، باید برداشته شود، خداوند هم که مشرِّع و قانون‌گذار حکیم است در صورتی که حکمی زمانش پایان یافته، باید آن را حذف و حکم دیگری که مصلحت دارد جایگزینش نماید.

با توجه به آن‌چه بیان شد، جایز بودن نسخ، نه تنها از جانب شرع مورد تأیید است، بلکه عقل و خرد نیز بر صحت و لزوم آن در شرایطی که اقتضای تغییر می‌کند، گواهی می‌دهد؛ زیرا از طرفی شرع و عقل حکم به حذف حکم و قانونی که زمان عمل به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن به پایان رسیده و دیگر مصلحت ندارد، می‌کنند و از طرف دیگر، لازم است خلأ حذف آن پر شده و حکم دیگری جایگزین آن شود؛ لذا در این موارد حکم عقل این است که انسان وظیفه دارد قانونی را گه فعلاً مصلحت دارد بر قانونی که زمانی مصلحت داشته و دیگر مصلحت ندارد، مقدم بدارد.

 

نسخ در قرآن[23]

  وقتى مى‏خواهيم مسأله «نسخ» را باز شناسيم، نيكوست كه از لابه‏لاى همانندی‌هايى كه با زندگانى روزمرّه اجتماعى انسان در روزگار ما دارد، با آن آشنا شويم:

امروزه، مشاهده مى‏كنيم كه برخى دولت‌ها، يا برخى جوامع، قانونى را براى تنظيم روابط مردم با يكديگر، اعمّ از دولت‌مردان و شهروندان، وضع مى‏كنند. آن گاه مى‏بينيم كه مدّتى پس از اجراى آن قانون، قانون ديگرى را جايگزين آن مى‏گردانند، تا نظم نوينى به روابط ميان مردم بخشيده باشند. در چنين مواقعى مى‏توانيم بگوييم كه قانون بعدى قانون قبلى را نسخ كرده و جايگزين آن شده است.

همچنين، مشاهده مى‏كنيم كه بعضى از دولتها مادّه معينى را در يک قانون در حال اجرا وضع كرده‏اند، آن گاه جاى آن مادّه را با مادّه ديگرى عوض مى‏كنند، امّا خود قانون را به عنوان يک روش عمومى براى نظم اجتماعى نگاه مى‏دارند.

اين دو نوع نسخ، نسخ قانون با قانون، و نسخ مادّه‏اى با مادّه ديگر از خود آن قانون را، مى‏توانيم در تشريعات الهى به اين ترتيب تصور كنيم كه يک شريعت آسمانى يک شريعت آسمانى ديگر را نسخ كند، يا در يک شريعت آسمانى، حكمى از احكام آن را، حكم ديگرى از همان شريعت نسخ كند.

امّا، يک تفاوت اساسى ميان نسخ و تشريع الهى با نسخ در قانون‌گذاری‌ها و تشريعات قراردادى وجود دارد، و آن اين است كه نسخ در تشريع الهى، هر گاه صورت بگيرد، از پيش، وقوع آن نسخ در شرايط معيّنى و در وقت مشخّصى، معلوم بوده است؛ بر خلاف نسخ در قوانين قراردادى بشرى، كه در بيشتر اوقات كاشف از جهل به واقعيت موضوعى است كه آن قانون براى تدارک آن وضع مى‏شود؛ و آن گاه، زمانى كه معلوم مى‏شود قانون نتوانسته است آرمان‌هاى مربوطه‏اش را تحقّق بخشد، در راستاى تحقّق آن اهداف و آرمان‌ها با قانون ديگرى آن قانون قبلى را نسخ مى‏كنند.

آرى، در قوانين قراردادى امروزى، گاه قانون از همان آغاز به شكل موقّت وضع مى‏شود، و در انتهاى مدّت زمان اجراى آن، مانند ديگر قانون‌هاى موقّت، پس از حصول يک سلسله تغييرات اساسى در جامعه نسخ مى‏شوند، و اين نوع از نسخ، تا حدود زيادى، به نسخ در شريعت الهى شباهت دارد؛ زيرا، حكم منسوخ، از همان آغاز صدور از ناحيه شارع مقدّس، در واقع، موقّت بوده است.[24]

اقسام و انواع نسخ در قرآن

اساتید علوم قرآنی اقسام مختلفی برای نسخ در قرآن بیان داشته‌اند، ما در این‌جا به تقسیمات آیت الله خویی و توضیح آن می‌پردازیم.

مرحوم خويى برای نسخ سه قسم را بيان كرده است: 1. تلاوت، نسخ شده باشد، ولى حكم باقى مانده باشد. 2. تلاوت و حكم هردو نسخ شده باشد. 3. حكم تحريف شده باشد و تلاوت باقى مانده باشد.

توضیح:

  1. نسخ تلاوت بدون حکم؛ به این معنا که خود آیه برداشته شود، ولی حکم آن استمرار داشته باشد. این نوع نسخ به دلیل این که برگشتش به تحريف در قرآن است و قول به تحريف از نظر ما شیعیان باطل است؛ بر این اساس در قرآن راه ندارد.
  2. نسخ حکم و تلاوت، به این معنا که آیه‌ای از قرآن که دارای حکمی از احکام الله بوده، نسخ گردد. این نوع نسخ به دلیل استلزام قبول وقوع تحريف در قرآن مردود و باطل بوده و امکان ندارد.
  3. نسخ حکم بدون تلاوت، این نوع نسخ هم ممکن است و هم در قرآن واقع شده و مورد اتفاق مفسران است و این نوع از نسخ نه تناقض كلامی است و نه اختلاف نظر و تجدید رأی، بلكه یک اختلاف حكمی ناشی از مصداق است. به این معنا كه یک مصداق چون در شرایط معینی ممكن است دارای مصلحتی باشد، حكم خاص به آن تعلق می‌گیرد و همین كه در اثر تغییر شرایط، مصلحت مزبور از بین رفت، حكم نیز تغییر پیدا می‌كند؛ یعنی از همان اول این حکم دارای مصلحت محدود و موقت بود.

برخی از آیات قرآن نظیر آیۀ 101 سوره نمل و 106 و 107 سوره بقره درصدد بیان همین معنا است؛[25] از این رو ناسخ و منسوخ به حسب ظاهر با هم منافات دارند، ولی در واقع تناقضی بین آنها وجود ندارد؛ زیرا هر كدام دارای مصلحت خاص خود هستند، اما در ناسخ آن، مصلحت بعد از مصلحتی است كه در منسوخ بوده است؛ بنابراین، وجود این اختلافات ظاهری به همین دلیل است و این مسئله به هیج وجه به معنای وجود تناقض و نفی و تبدیل در آیات نیست.[26]

نسخ تلاوت در قرآن

بیشتردانشمندان اهل سنت بر این باور هستند كه بخشى از آيات، در قرآن ضبط نشده و از قرائت ساقط شده است و اين‌گونه آيات را نسخ شده مى‏نامند؛ بنابراين، تلاوت قسمتى از آيات قرآن نسخ شده‌است. اينان برای سخن خود، روایاتی را كه دلالت مى‏كند: «در عصر پيامبر قرآن ديگرى بوده»، شاهد و گواه مى‏گيرند؛ بر این اساس در اين‌جا لازم است قسمتى از اين روايات مورد بحث و بررسى قرار گیرد تا صحت و سقم آن‏ها روشن شود؛ زیرا پذيرفتن اين روايات كه دلالت بر نسخ تلاوت مى‏كند، مستلزم پذيرفتن مسئله تحريف است.

اما روايات نسخ تلاوت:

  1. ابن عباس نقل نموده‌است كه عمر در بالاى منبر گفت: خداوند، محمد (صلی الله علیه و آله) را به‌حق فرستاد و بر وى كتابى نازل نمود. از جمله آياتى كه خداوند نازل نموده، آيه رجم است كه ما آن را خوانديم و فهميديم و بر طبق همان آيه بود كه رسول خدا زناكننده را سنگسار نمود و بعد از وى ما نيز همين روش را پيش كشيديم، ولى مى‏ترسم كه دورانى بر اين امت بگذرد كه گوينده‏اى بگويد: به‌خدا سوگند! آيه رجم را در قرآن پيدا نمى‏كنم و به‌وسيله ترک نمودن حكمى كه خدا فرستاده است، به‌ضلالت بيفتند.

آن‌گاه عمر گفت: آرى، حكم رجم در كتاب خدا براى هر مرد و زنى كه با داشتن همسر زنا كند، ثابت است و از آياتى كه ما در قرآن مى‏خوانديم، اين آيه بود: «لا ترغبوا عن آبائكم فانّه كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم»،[27] يا بدين صورت بود كه: «انّ كفرا بكم أن ترغبوا عن آبائكم».[28]

سيوطى مى‏گويد: ابن اشته در كتاب المصاحف از ليث بن سعد چنين آورده‌است: اول كسى كه قرآن را جمع‏آورى نمود، ابو بكر بود و زيد براى وى نوشت، عمر نيز آيه رجم را آورد تا در قرآن ضبط شود، ولى چون تنها بود، شاهد و گواهى بر آيه بودن آن نداشت؛ لذا زيد نپذيرفت و ضبطش نكرد.[29]

آیت‌الله خوئی می‌گوید: آيه رجمى كه از عمر وارد گرديد و از وى پذيرفته نشد، به‌چند صورت نقل شده است:

صورت اول: «اذا زنى الشّيخ و الشّيخة فارجموهما البتّة نكالا من اللّه و اللّه عزيز حكيم».[30] صورت دوم: «الشيخ و الشّيخة فارجموهما البتّة بما قضيا من اللّذّة». صورت سوم: «انّ الشّيخ و الشّيخة اذا زنيا فارجموهما البتّة». به‌هر صورت در قرآنى كه فعلا در دسترس مسلمانان است، آيه‏اى كه حكم رجم از آن استفاده شود، وجود ندارد و اگر اين روايت صحيح باشد، لابد آيه رجم از قرآن ساقط شده است.

  1. طبرانى با سند موثق و مورد اعتماد از عمربن‌خطاب نقل نموده كه قرآن داراى يک ميليون حرف است،[31] در حالى كه قرآن موجود، به يک سوم آن هم نمى‏رسد. پس بنابراين روايت، بيش از دو ثلث قرآن از بين رفته است.
  2. همچنین ابن عباس از عمر نقل مى‏كند: خداوند، محمد (صلی الله علیه و آله) را مبعوث كرد و با وى كتابى فرستاد كه آيه رجم جزء آيات آن بود و طبق مضمون همان آيه، رسول خدا زنا كننده را سنگسار نمود و ما نيز بعد از وى به‌همين روش عمل كرديم. سپس عمر گفت: ما در قرآن اين آيه را مى‏خوانديم «و لا ترغبوا عن آبائكم فانّه كفر بكم».[32]
  3. نافع نقل مى‏كند كه ابن عمر مى‏گفت: حتما از شماها كسانى خواهند گفت كه من همه قرآن را فرا گرفته‏ام، ولى او چه مى‏داند كه همه قرآن كدام است؛ زيرا قسمت زيادى از قرآن از بين رفته‌است، اين است كه بايد بگويد: من از قرآن آن‏چه را كه در ظاهر وجود دارد، فرا گرفته‏ام.[33]
  4. عروة بن زبير از عايشه نقل مى‏كند كه او مى‏گفت: در دوران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوره احزاب، دويست آيه خوانده مى‏شد، ولى چون عثمان قرآن‏ها را نوشت، از آن سوره به‌جز آن‌چه فعلا موجود است، به‌دست ما نيامد.[34]
  5. حميده دختر ابو يونس نقل مى‏كند: پدرم هشتاد سال داشت، اين آيه را از مصحف عايشه براى من چنين خواند: «انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النّبىّ يا ايّها الّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما و على الّذين يصلون الصّفوف الاوّل». حميده مى‏گويد: اين جريان در وقتى بود كه هنوز عثمان قرآن‏ها را تغيير نداده بود.[35]
  6. ابو حرب بن اسود از پدرش نقل مى‏كند كه ابو موسى اشعرى از قراء بصره دعوت نمود. سیصد نفر كه همه از قاريان قرآن بودند، در نزد وى حاضر گشتند. ابو موسى خطاب به آنان چنين گفت: شما مردان نيک و قاريان اهل بصره هستيد، قرآن بخوانيد و آرزوها را طولانى نكنيد تا قلب شما را قساوت فرا نگيرد؛ چنان كه امت‏هاى گذشته در اثر آرزوهاى دور و دراز كه در دل‏هايشان جا داده بودند، به بيمارى قساوت قلب مبتلا شدند. آن‏گاه گفت: ما در قرآن سوره‏اى مى‏خوانديم كه از نظر طولانى بودن و شدت لحن آياتش، آن‌را مانند سوره برائت مى‏دانستيم و من آن سوره را فراموش كرده‏ام، به‌جز اين آيه كه خداوند مى‏فرمايد: «لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغى واديا ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم الّا التّراب».[36] همچنین سوره‏اى را در قرآن مى‏خوانديم كه شبيه يكى از «مسبحات» بود و آن را نيز فراموش كرده‏ام و تنها اين آيه را به‌ياد دارم: «يا ايّها الّذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة فى اعناقكم فتسألون عنها يوم القيامة».[37]
  7. ذر مى‏‌گويد که ابى بن كعب به من گفت: ذر! سوره احزاب را چند آيه مى‏دانى؟ گفتم: هفتاد و سه آيه، گفت: نه، بلكه اين سوره مانند بقره يا بيش‏تر از آن بود.[38]
  8. ابو ربیع از ابن وهب و او از یونس از ابن شهاب نقل مى‏كنند كه وى گفت: به‌ما رسيده است كه قرآن بيش‏تر از آن چه در دست ما است، نازل شده بود، ولى علما و قاريان كه حافظ قرآن بودند، در جنگ يمامه كشته شدند و در نتيجه قسمت زيادى از قرآن كه نوشته نشده بود، به‌دست ما نرسيد.[39]
  9. عمر از عايشه نقل مى‏كند كه وى مى‏گفت: اين آيه نيز جزء آيات ديگر قرآن بود: «عشر رضعات معلومات يحرمن».[40] سپس اين آيه با آيه «خمس معلومات» نسخ شد و هر دو آيه حتى بعد از در گذشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نيز تا مدتى در كنار ساير آيات قرآن خوانده مى‏شد.[41]
  10. مسور بن مخرمة نقل مى‏كند كه عمر بن عبد الرحمان بن عوف گفت: آيا تو نيز آيه «ان جاهدوا كما جاهدتم اوّل مرّة»[42] را در قرآن پيدا نمى‏كنى همان‌طور كه ما پيدا نمى‏كنيم؟! عبد الرحمان در پاسخ عمر گفت: اين آيه نيز مانند آيات ديگرى از بين رفته است.[43]
  11. ابو سفيان كلاعى مى‏گويد: مسلمة بن مخلد انصارى روزى به آنان گفت: از آن دو آيه‏اى كه جزء قرآن بوده، ولى در قرآن ضبط نشده است، به‌من خبر دهيد! هيچ‌يک از آنان، حتى ابو الكنود سهد بن مالک نيز كه در ميان آن‏ها بود، نتوانست آن دو آيه را بخواند. ابن مسلمة اين دو آيه را خواند: «انّ الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللّه باموالهم و انفسهم ألا ابشروا انتم المفلحون» «و الّذين آووهم و نصروهم و جادلوا عنهم القوم الّذين غضب اللّه عليهم اولئك لا تعلم نفس ما أخفى لهم من قرّة أعين جزاء بما كانوا يعملون».[44]

همچنین با اسنادى چند آمده است كه دو سوره به نام سوره «خلع» و سوره «حفد» در مصحف ابن عباس و ابى بن كعب وجود داشته كه برخی از آيات آن دو سوره عبارتند از: «اللّهمّ انّا نستعينك و نستغفرك و نثنّى عليك و لا نكفرك و نخلع و نترك من يعجزك». «اللّهمّ ايّاك نعبد و لك نصلّى و نسجد و اليك نسعى و نحفد نرجو رحمتك و نخشى عذابك انّ عذابك بالكافرين ملحق».[45]

اين‌ها برخى از رواياتى بود كه با آن‏ها به‌نسخ تلاوت پاره‏اى از آيات، قرآن استدلال شده بود.

در اين مورد روايات ديگرى نیز وجود دارد كه ذکر همه آن‏ها موجب اطاله کلام می‌شود.

پاسخ: نسخ تلاوت قسمتى از آيات قرآن و اسقاط آن از قرائت، عينا همان تحريف و تنقيص قرآن مى‏باشد. همان‌طور كه تحريف قرآن مورد قبول نیست، نسخ تلاوت نيز خالى از اشكال نخواهد بود؛ زيرا اين نسخ يا به‌وسيله خود پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوده، يا به‌وسيله افرادى كه بعد از وى زعامت و رياست مسلمانان را به‌دست گرفتند. در اینجا دو نظریه وجود دارد:

  1. وقوع نسخ از خود پيامبر (صلی الله علیه و آله): این نظریه محتاج به دليل و گواه قطعى است و با اين روايات متزلزل نمى‏توان آن را اثبات نمود؛ زيرا به‌عقيده تمام دانشمندان، قرآن با خبر واحد یا هر خبری قابل نسخ نيست و عده‏اى از آنان در كتب اصول و كتب ديگر بر اين مطلب تصريح نموده‏اند،[46]

با اين حال و با در نظر گرفتن نظريات دانشمندان، چگونه مى‏توان با چنين رواياتى كه مجموع آن‏ها خبر واحد مى‏باشد، وقوع نسخ را به‌خود پيامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت داد؟ علاوه بر اين، نسبت نسخ به‌خود پيامبر، با مضمون روايات ديگر مخالف است كه مى‏گويند، اسقاط پاره‏اى از آيات، بعد از پيامبر واقع شده است.

  1. نسخ تلاوت، بعد از پيامبر (صلی الله علیه و آله)، به‌وسيله حاكمان و حكومت‏هاى وقت: اين همان عقيده به تحريف قرآن است كه هر كس به‌اين معنا معتقد باشد، در واقع به تحريف قرآن معتقد است؛ بنابراين بیشتر دانشمندان اهل سنت كه به نسخ تلاوت معتقدند، بدون توجه، مسئله تحريف را نيز پذيرفته‏اند. اعم از اين‌كه حكم آن آيه‏ها نيز نسخ شود يا نشود. چنان كه عده‏اى از علما و اصوليين اهل سنت در اين حكم؛ كه آيا شخص جنب مى‏تواند آياتى را كه تلاوت آن‏ها نسخ شده است، بخواند يا نه و آيا شخص بدون وضو مى‏تواند به‌آن آيات دست بزند يا نه؟ ترديد كرده‏اند. عده‏اى نیز از آن‏ها در اين باره كه قرائت و لمس نمودن آيات نسخ شده، براى اين افراد جايز نيست، حكم قطعى داده‏اند.

جاى تعجب اين است كه عده‌ای از علماى اهل سنت، چنين نسبتی را مردود و علماى خودشان را از اين عقيده تبرئه كرده‏اند. حتى آلوسى مرحوم طبرسى را كه قول به تحريف را تنها به حشويه نسبت داده، تكذيب مى‏كند و مى‏گويد: هيچ‌يک از علماى اهل سنت، عقيده به تحريف نداشته است.

اعجاب‌انگيزتر اين كه، او عقيده به تحريف را به علما و دانشمندان شيعه نسبت مى‏دهد و مى‏گويد: از ظاهر گفتار علماى شيعه، عقيده به تحريف استفاده مى‏شود، تا آن‌جا كه طبرسى مجبور شده به مقام دفاع از آنان برآيد و عقيده فاسدشان را پرده پوشى كند.[47]

در صورتى كه علما و محققان شيعه تحريف قرآن را شديدا انكار نموده و عدم تحريف در ميان آنان از مسائلى است كه مورد اتفاق و اتحاد علماى شيعه مى‏باشد.[48]

نسخ وجوب‏

هرگاه وجوب چيزى نسخ شد، حكم آن چيز بعد از نسخ چيست؟ آيا موضوع‌له صيغه امر، طلب فعل با قيد منع از ترک است تا اين‌كه بگوييم: نسخ، منع از ترک را برداشت و طلب فعل همچنان باقى است، و يا اين‌كه موضوع‌له صيغه امر، تنها بعث و تحريک به سوى فعل است؟ به‌عبارت ديگر: طلب فعل است و با آمدن ناسخ و برداشته شدن طلب، ديگر حكمى از ناحيه نسخ براى منسوخ ثابت نمى‏شود و حكم منسوخ برمى‏گردد به حكمى كه قبل از وجوب داشت؟ در این زمینه اقوال مختلف است.

مرحوم علّامه حلّى معتقد است كه: با آمدن ناسخ، جواز عمل همچنان باقى است.[49] امّا صاحب معالم  معتقد است كه: بعد از نسخ، حكمى باقى نمى‏ماند و منسوخ، همان حكم قبل از وجوب را خواهد داشت.[50]

نسخ شریعت های گذشته

دین امری ثابت و شرایع متغییر هستند. دین همان اسلام به معنای عام است،[51] که در تمام شرایع ثابت است؛ یعنی روح تمام شرایع توحیدی همان «توحید در ساحت عقیده و عمل» است. امّا هر شریعتی با شریعت دیگر فرق می‌كند و شریعت‌های پسین شریعت‌های پیشین را نسخ می‌كنند؛ چرا كه شرایع، همان دستورات جزئی و فروع متناسب با ابعاد طبیعی و مادّی آدمی و خصوصیات فردی و قومی افراد به مقتضای زمان‌ها و مكان‌های گوناگون است كه قابل تغییر هستند؛ از این رو در آیات قرآن تا آن‌جا كه محور گفتار، اصول دین و خطوط كلی فروع آن است، سخن از تصدیق انبیاء (علیهم السلام) نسبت به یكدیگر است.[52] امّا آن‌جا كه محور گفتار، فروع جزئی دین است، سخن از تعدد، تبدیل، تغییر و نسخ است.[53]

پس اگر پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی است،[54] و [55]، طبعاً شریعتش نیز آخرین شریعت است؛ چراکه فقط رسول می‌تواند شریعت بیاورد و با آمدن پیامبر اسلام رسالت به اتمام رسیده است. پس اگر قبول كردیم شریعت آخرین پیام‌آور الهی، آخرین شریعت است، باید همه به آن بگروند؛ چرا كه با آمدن آخرین شریعت، شرایع قبلی نسخ می‌شود و اگر نسخ نشود، آمدن شریعت بعدی بی‌فایده و لغو خواهد بود. به‌عبارت دیگر، ایمان به همه پیامبران این است كه در هر زمان تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم كه دوره پیامبری او است و قهراً لازم است در دوره آخرالزمان به دستورهایی كه از جانب خدا به‌وسیله آخرین پیامبر رسیده، عمل كنیم. این لازمه اسلام؛ یعنی تسلیم شدن در برابر خدا و پذیرفتن رسالت‌های فرستادگان او است. پس نمی‌توان با وجود شریعت اسلام، شرایع قبلی را قبول كرد.

استصحاب عدم نسخ‏

در مورد نسخ سه صورت وجود دارد.

  1. یقین به عدم وجود نسخ داریم.
  2. یقین به وجود نسخ داریم.
  3. نه یقین به وجود نسخ داریم و نه به عدم وجود آن، بلکه صرفا احتمال وجود را نسخ می‌دهیم.

در دو صورت اول به یقین عمل می‌شود، اما در صورت سوم با وجود شرایط استصحاب عدم نسخ، به آن عمل می‌شود.

برای روشن شدن معنای استصحاب عدم نسخ، لازم است، توضیح کوتاهی نسبت به آن ارائه شود.

استصحاب عدم نسخ عبارت است از ابقاى حكم پيشين در صورت شک در نسخ آن، که از آن به «اصل عدم نسخ» و «استصحاب نصّ تا وارد شدن نسخ» نيز تعبير و در اصول فقه، در مباحث اصول عملى بحث شده است.

استصحاب عدم نسخ بر دو قسم است:

  1. استصحاب احكام شرايع سابق: مراد از آن استصحاب بقاى حكم شريعت قبلى هنگام شک در نسخ آن است. اين قسم از استصحاب به دليل اشكالات متعدّدى كه بر آن وارد شده، مورد پذيرش علمای اصول نيست.[56]
  2. استصحاب احكام شريعت اسلام: مراد از آن استصحاب بقاى حكم شريعت اسلام هنگام شک در نسخ آن است. معروف آن است كه اين قسم استصحاب صحيح است؛ هر چند برخى معاصران اين قسم را نيز مورد اشكال قرار داده‏اند.[57]

ضرورت شناخت آیات ناسخ و منسوخ

اهمیت بحث نسخ موقعی روشن می‌گردد که پذیرفته شود در قرآن آیات منسوخه در کنار آیات محکمه (غیر منسوخه) وجود دارد. در این صورت برای یک محقق معارف قرآنی ضرورت می‌یابد تا آیات منسوخه را بشناسد و آن‌ها را از آیات محکمه جدا سازد. یک فقیه که درصدد استنباط احکام فقهی از قرآن می‌باشد، یا یک متکلم که به‌دنبال دریافت معارف قرآنی می‌باشد، باید توان تشخیص آیات محکمه را داشته باشد. یک فقیه در مقام فتوا و یک قاضی به هنگام صدور حکم، لازم است هوشیار باشد تا مبادا آیات منسوخه را مورد فتوا یا قضا قرار داده باشد.

ابوعبدالرحمان سلمی می‌گوید: مولا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) با یکی از قاضیان کوفه روبه‌رو شد. از او پرسید: «آیا آیات ناسخه را جدا از آیات منسوخه می‌شناسی»؟ آن قاضی گفت: نه! آن‌گاه حضرت فرمود: «در این صورت هم خود و هم دیگران را نابود ساخته‌ای».[58]

امام صادق (علیه‌السلام) به یکی از فقیهان کوفه فرمود: «تو را فقیه مردم عراق می‌گویند»؟ گفت: آری. فرمود: «در فقاهت خود از کدام منبع بهره می‌گیری»؟ گفت: از قرآن و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله). فرمود: «آیا از کتاب خدا به‌درستی شناخت داری و آیا ناسخ را به‌طور کامل از منسوخ جدا می‌سازی»؟ گفت: آری! فرمود: «علم گسترده‌ای ادعا کرده‌ای، چیزی را که خداوند تنها نزد شایستگان قرار داده است».[59]

البته مقصود از ناسخ و منسوخ در این‌گونه روایات، مفهوم عام آن می‌باشد که شامل تخصیص عموم و تقیید اطلاق نیز می‌گردد؛ بدین معنا که به هر حکم لاحق که در حکم سابق تغییر دهد، ناسخ می‌گویند؛ خواه به‌کلی حکم سابق را برداشته باشد یا دایره شمول آن را کوتاه کرده باشد. پر روشن است که عمل به عام یا مطلق نیز پیش از فحص و یأس از مخصص یا مقید روا نمی‌باشد؛ همان‌گونه که عمل به منسوخ با وجود ناسخ نیز جایز نیست.[60]

اركان نسخ

نسخ دارای چهار ركن می‌باشد: 1. ناسخ: آن خطاب شرعى است كه با آمدن خود، حكم شرعى ثابت قبلى را منتفى مى‏كند. 2. منسوخ: آن حكم شرعى ثابت قبلى است كه با آمدن خطاب شرعى بعدى، منتفى مى‏گردد. 3. نسخ‏: به رفع حكم ثابت شرعى گفته می‌شود. 4. منسوخ عنه: هر بنده مكلّف به حكم شرعى را گویند.[61]

امكان و وقوع نسخ

اكثر علماى اسلامى بر این باور هستند كه نسخ امرى است ممكن و در شريعت اسلامى نيز واقع شده است.[62] مرحوم خويى مى‏گويد: معروف بين عقلاى مسلمان و غير مسلمان جواز نسخ به‌معناى رفع حكم از موضوع آن در عالم تشريع و انشاء است.[63]

شرايط نسخ‏

در نسخ شرایطی وجود دارد که بدون آن نسخ محقق نمی‌شود.

  1. وجود تنافى ميان ناسخ و منسوخ و عدم امكان جمع آن‏ها
  2. اختصاص نسخ به احكام شرعى اعم از تكليفى و وضعى
  3. عدم تبدّل موضوع مانند تبدّل حالت اختيار به حالت اضطرار يا حاضر به مسافر و غيره، كه هرگونه تغيير حكم در اين‏گونه موارد از حيطه مسأله نسخ بيرون است؛ زيرا هر موضوعى حكم خود را دارد و با تبدّل موضوع، حكم آن تغيير مى‏كند و اين‏گونه تبدّل حكم را نبايستى نسخ ناميد، چنان‏چه برخى به اين اشتباه رفته و بسيارى از موارد تخصيص يا تبدّل موضوع را در زمره منسوخات آورده‏اند.
  4. عدم تقييد حكم سابق به قيد زمانى صريح است؛ زیرا اگر حكم سابق از اوّل مقيدّ به قيد زمانى باشد، با سرآمد زمان، حكم سابق پايان مى‏يابد و نيازى به نسخ مجدّد نيست، ولى اين نكته نبايد فراموش شود كه قيد زمانى بايد صريح باشد و اگر ابهام‏گونه به پايان زمانى حكم اشاره شود، از مورد بحث بيرون است؛ زيرا حكم سابق به جهت ابهام در پايان زمانى هم‌‏چنان اقتضاى دوام را خواهد داشت تا حكم مجدّد (ناسخ) صادر گردد؛ زيرا ابهام در قيد زمانى موجب مى‏گردد تا اصل حكم هم‏چنان استوار بماند تا از جانب شرع، تبيينى صادر گردد و آن ابهام به صورت مشخّص درآيد و تا اين تبيينى از جانب شارع نيامده، حكم سابق كما كان استوار خواهد بود. مثلا آيه «وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»[64] را از اين موارد مى‏توان شمرد. در ارتباط با اين آيه بايد توجّه داشت كه در ابتداى اسلام، درباره زنانى كه مرتكب فحشا مى‏گرديدند، دستور آمد تا آنان را در خانه نگاه دارند و از بيرون آمدن آنان تا موقع فرا رسيدن مرگ جلوگيرى كنند يا آن‏كه خداوند راه ديگرى نشان دهد. عبارت «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» گرچه اشارت دارد به آن‏كه حكم ياد شده براى هميشه نيست و دير يا زود حكم ديگرى جاى‏گزين آن مى‏گردد. ولى اين اشارت، حالت ابهام دارد و مشخّص نگرديده آن حكم ديگر چه موقع صادر خواهد شد؛ لذا تا حكم جديد نيامده حكم سابق قابل تداوم بوده و بايد مورد عمل قرار مى‏گرفت. تنها با آمدن حكم جديد (جلد يا رجم) حكم سابق مرتفع گرديد. اين همان ويژگى نسخ است كه در اين‏جا وجود دارد.[65]

 

شبهه وارد شده بر نسخ و پاسخ آن

با توجه به تنافی ظاهری میان ناسخ و منسوخ، برخی انگاشته‌اند که میان آن‌دو تناقض وجود دارد، اما نسخ نه تناقض كلامی است و نه اختلاف نظر و تجدید رأی، بلكه یک اختلاف حكمی ناشی از مصداق است؛ به این معنا كه یک مصداق چون در شرایط معینی ممكن است دارای مصلحتی باشد، حكم خاص به آن تعلق می‌گیرد و همین كه در اثر تغییر شرایط، مصلحت مزبور از بین رفت، حكم نیز تغییر پیدا می‌كند؛ یعنی از همان اول این دارای مصلحت محدود و موقت بود.

برخی از آیات قرآن نظیر آیۀ 106 سوره بقره درصدد بیان همین معنا است؛[66] از این روناسخ و منسوخ به حسب ظاهر با هم منافات دارند، ولی در واقع تناقضی بین آنها وجود ندارد؛ زیرا هر كدام دارای مصلحت خاص خود هستند، اما در ناسخ آن، مصلحت بعد از مصلحتی است كه در منسوخ بوده است. بنابراین، وجود این اختلافات ظاهری به همین دلیل است و این مسئله به‌هیج وجه به‌معنای وجود تناقض و نفی و تبدیل در آیات نیست.

 

کتابنامه مقاله نسخ

  1. قرآن کریم.
  2. آخوند خراسانى، محمد كاظم؛ كفاية الاصول؛ مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم‏، 1409 ق.
  3. آلوسى، سيد محمود؛ روح المعانى؛ تحقيق: على عبدالبارى عطية؛ دارالكتب العلميه، چاپ اول، بيروت، 1415 ق.
  4. باقلانى،‏ ابو بكر محمد بن الطيب؛‏ الإنتصار للقرآن؛ دار الفتح / دار ابن حزم‏، چاپ اول، عمان / بيروت‏، 1422 هـ/ 2001 م.
  5. حسن بن زين الدين (ابن شهيد ثانى صاحب معالم)؛ معالم الدين و ملاذ المجتهدين؛ دفتر انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، چاپ نهم، قم، بی‌تا‏.
  6. حکیم، سيد محمد باقر؛ علوم قرآنى؛ لسانى‌فشاركى، محمد على؛ تبيان‏، چاپ اول، تهران‏، 1378 ش.‏
  7. حلى، حسن بن يوسف‏؛ مبادي الوصول إلى علم الأصول؛ المطبعة العلمية، چاپ اول، قم‏ 1404 ق‏.
  8. خویی، سید ابوالقاسم؛ مصباح الاصول؛ کتاب‌فروشی داوری‏، 1417 ق‏.
  9. خوئى، سيد ابو القاسم؛ البيان في تفسیر القرآن (بيان در علوم و مسائل كلى قرآن)؛ ترجمه: هاشم زاده هريسى، نجمى؛ ‏وزارت ارشاد، چاپ اوّل، تهران‏، 1382 ش.‏
  10. خوئى‏، سيد ابو القاسم؛ ‏البيان في تفسير القرآن‏؛ مؤسسة احياء آثار الامام الخوئى، بی جا، بی تا.
  11. سایت اسلام کوئست.
  12. سایت اندیشه قم.
  13. سایت ویکی فقه.
  14. سجستانى‏، ابو بكر بن ابى داود؛ كتاب المصاحف؛ الفاروق الحديثه للطباعه و النشر، چاپ اول، القاهرة، 1423 / 2002.
  15. سعيدى روشن، محمد باقر؛ علوم قرآن؛ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى‏، چاپ دوم، قم‏، 1379 ش.‏
  16. سیوطی، جلال الدین؛ الاتقان في علوم القرآن؛ دار الكتاب العربى، چاپ دوم، بيروت‏، 1421 / 2001.
  17. سیوطی، جلال الدین؛ الدر المنثور في تفسير المأثور؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404.
  18. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ پنجم، قم، 1417ق.
  19. طباطبایی، سید محمد حسین؛ حاشیة الکفایة؛ بنیاد علمی، فکری علامۀ طباطبایی، بی‌جا، بی‌تا.
  20. طوسی، محمد بن حسن؛ العدة؛ چاپخانۀ ستاره، قم، 1417 ق.
  21. علم الهدی، سید مرتضی؛ الذریعة؛ دانشگاه تهران، تهران، 1376 ش.
  22. عیاشی، محمد بن مسعود؛ کتاب التفسیر؛ تحقيق: رسولى محلاتی، سيد هاشم؛ چاپخانه علميه، تهران، 1380 ق.
  23. فخر رازی، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، 1420 ق.
  24. فیض کاشانی، ملا محسن؛ تفسیر صافی؛ تحقيق: اعلم، حسين؛ انتشارات الصدر، چاپ دوم، تهران، 1415 ق.
  25. قریشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ ششم، تهران، 1371 ش.
  26. كلينى، محمد بن يعقوب؛ كافي؛ ،‌محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران‏، 1407 ق‏.
  27. محمد سالم ابو عاصى؛ علوم القرآن عند الشاطبي؛ دار البصائر، چاپ اول، القاهرة، 1426 هـ/ 2005 م.
  28. مركز اطلاعات و مدارك اسلامى؛ فرهنگ نامه اصول فقه؛ دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، معاونت پژوهشى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى‏، چاپ اول، ايران، قم‏، 1389 ش‏.
  29. معرفت، محمد هادى؛ علوم قرآنى؛ مؤسسه فرهنگى التمهيد، چاپ چهارم، قم‏، 1381 ش.
  30. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
  31. ملكى اصفهانى، مجتبى؛ فرهنگ اصطلاحات اصول؛ عالمه‏، چاپ اول، ايران، قم‏، 1379 ش‏.
  32. نجفى خمينى، محمد جواد؛ تفسیر آسان؛ انتشارات اسلاميه‏، تهران، چاپ اول، 1398 ق.

 

[1]. طوسی، محمد بن حسن، العدّة، ج 2، ص 483.

[2]. ملكى اصفهانى، مجتبى‏، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏2، ص 189 و 190.

[3]. خوئى، سيد ابو القاسم، البيان في تفسیر القرآن، ص 276؛ برگرفته از: ملكى اصفهانى، مجتبى‏، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج‏2، ص 190.

[4]. جمعی از نویسندگان، دائرةالمعارف الاسلامية الشيعية، ج 3، ص 428.

[5]. مركز اطلاعات و مدارك اسلامى، فرهنگ‌نامه اصول فقه، ص 429 و 430.

[6]. بیان این نکته لازم است که برخی از این احکام شاید احکام تورات و انجیل واقعی نباشد و از تحریفات وارد شده بر آن باشد، اما از باب جدل برای اثبات نسخ به‌آن استناد شده است.

[7]. خوئى، سيد ابو القاسم، البيان في تفسیر القرآن (بيان در علوم و مسائل كلى قرآن)، هاشم زاده هريسى، نجمى، ص 351 – 354.‏

[8]. بقره، 150.

[9]. نساء، 82.

[10]. سعيدى روشن،‏ محمد باقر، علوم قرآن، ص 303 – 305.

[11]. خويى، سيد ابوالقاسم، ‏البیان فی تفسیر القرآن، ص 285.

[12]. برای آگاهی بیشتر نمایه «ملاک حدیث متواتر لفظی، معنوی و اجمالی»، سؤال 2412 (سایت اسلام کوئیست: 2529) را مطالعه نمایید.

[13]. نجفى خمينى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 1، ص 241؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 14.

[14]. تفسیر آسان، ج 1، ص 241؛ علم الهدی، سید مرتضی، الذریعة، ج 1، ص 460؛ طوسی، محمد بن حسن، العدة، ج 2، ص 487.

[15]. الذریعة، ج 1، ص 460 و 462؛ البیان فی تفسیر القرآن، ص 285؛ خويى، سيد ابوالقاسم، ‏البیان فی تفسیر القرآن (بیان در علوم و مسائل کلی قرآن)، نجمى، هاشم زاده هريسى‏، ص 260.

[16]. الذریعة، ج 1، ص 460؛ البیان فی تفسیر القرآن، ص 285؛ بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ص 260.

[17]. بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ص 260.

[18]. طباطبایی، سید محمد حسین، حاشیة الکفایة، ج 2، ص 296.

[19]. حشر، 7.

[20]. «از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چیزی که بر خلاف قرآن باشد، صادر نمی شود».

[21]. حاشیة الکفایة، ج 2، ص 296 و 297.

[22]. البیان فی تفسیر القرآن، ص 284 و 285؛ بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ص 260؛ الذریعة، ج 1، ص 460و 461؛ العدة، ج 1، ص 121.

اگر چه افراد کمی – مانند ابن حزم اندلسی از گروه ظاهریه اهل سنت – قائل به جواز و وقوع آن هستند؛ نک: الذریعة، ج 1، ص 460 و 461؛ العدة، ج 1، ص 121.

[23]. اين بحث اساسا بر مبناى مبحث «النسخ فى القرآن» از كتاب البيان فى تفسير القرآن، نوشته آيت الله خويى قدّس سرّه و كتاب «النسخ فى القرآن» نوشته دكتر مصطفى زيد، نگاشته شده است.

[24]. حکیم، سيد محمد باقر، علوم قرآنى، لسانى فشاركى،‏ محمد على، ‏ص 197 و 198.

[25]. «هر آیه ای را منسوخ یا ترک کنیم بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم …»، بقره، 106. نک: فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 3، ص 636؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه ج 11، ص 405 و ج 1، ص 388؛ برخی از آیات نسخ شده عبارتند از: آیات 15 و 16 سوره نساء كه به‌وسیله آیه 2 سوره نور نسخ گردیده، هم چنین آیه 12 سوره مجادله که درباره صدقه دادن، قبل از خلوت حضرت با رسول الله (صلی الله علیه و آله) است که آیه 13 همین سوره آن را نسخ کرد.

[26]. خویی، سید ابو القاسم، البيان في تفسير القرآن، ص 283 – 286؛ برگرفته از سایت اسلام پدیا.

[27]. از پدران‏تان اعراض نكنيد؛ زيرا اعراض نمودن از پدران با كفر يكسان است.

[28]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏1، ص 10.

[29]. سیوطی، جلال الدین، الاتقان في علوم القرآن، ج ‏1، ص 210.

[30]. اگر پيرمرد و يا پيرزنى زنا كند، حتما سنگسارش كنيد كه عقوبتى است از سوى پروردگار و خداوند عزيز و حكيم.

[31]. الإتقان في علوم القرآن، ج‏1، ص 243.

[32]. باقلانى،‏ ابو بكر محمد بن الطيب،‏ الإنتصار للقرآن، ج‏1، ص 407؛  الإتقان في علوم القرآن، ج‏1، ص 664.

[33]. الإتقان في علوم القرآن، ج‏1، ص 662.

[34]. همان.

[35]. همان،  662 و 663.

[36] . اگر پسر آدم دو دشت پهناور پر از ثروت داشته باشد، آرزوى دشت سومى را خواهد نمود و شكم پسر آدم را به جز خاک، چيزى پر نخواهد كرد، همان، 663.

[37]. ای كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چرا آن‌چه را كه عمل نمى‏كنيد، مى‏گوييد كه گفتار بى‏عمل، شهادتى عليه شما نوشته مى‏شود و روز قيامت مورد سؤال و مؤاخذه قرار خواهيد گرفت. الإتقان في علوم القرآن، ج ‏1، ص 664.

[38]. الدر المنثور في تفسير المأثور، ج ‏5، ص 18.

[39]. سجستانى‏، ابو بكر بن ابى داود، كتاب المصاحف، ص 100.

[40] . ده بار شير خوردن كه معلوم و حتمى باشد نشر حرمت مى‏كند (موجب حرمت می‌شود).

[41]. الإتقان في علوم القرآن، ج‏1، ص 651.

[42]. اگر جنگيديد! همان طور كه دفعه اول جنگيديد.

[43]. الإتقان في علوم القرآن، ج‏1، ص 664.

[44]. كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند، در راه خدا با جان‏ها و ثروت‏هاى خويش جهاد نمودند، مژده باد بر شما كه رستگارانيد. و كسانى كه به آنان جا دادند و كمك‏شان نمودند و در برابر افراد مورد غضب خداوند از آنان دفاع نمودند، آن‏ها كسانى هستند كه هيچ كس نمى‏داند چه نعمت‏هايى كه سبب روشنايى چشم است براى آنان آماده گرديده است اين نعمت‏ها، جزا و پاداش اعمالى است كه آن‏ها انجام داده‏اند، خویی، سید ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، ص 205.

[45]. پروردگارا! ما از تو استعانت مى‏جوييم و بر تو استغفار مى‏كنيم و به تو ثنا مى‏گوييم و بر تو كفر نمى‏ورزيم و كسانى را كه تو را معصيت كنند، ترك نموده، از خود دور مى‏كنيم. پروردگارا! به تو عبادت مى‏كنيم و براى تو نماز مى‏خوانيم و سجده مى‏كنيم و براى تو كوشش نموده و به تو پناه مى‏آوريم، به رحمت تو اميدواريم و از عذاب تو ترسان زيرا عذاب تو به كفار شامل است، الإتقان في علوم القرآن، ج‏1، ص 664.

[46]. محمد سالم ابو عاصى، علوم القرآن عند الشاطبي، ص 125.

[47] . آلوسى، سيد محمود، روح المعانى، تحقيق: على عبدالبارى عطية، ج 1، ص 24.

[48]. برگرفته از (با دخل و تصرف): خوئى، سيد ابو القاسم، البيان في تفسیر القرآن (بيان در علوم و مسائل كلى قرآن)، مترجم: هاشم زاده هريسى، هاشم/ نجمى، محمد صادق، ص 256 – 261.‏

[49]. ر ک: حلى، حسن بن يوسف‏. مبادي الوصول إلى علم الأصول‏، ص 177 – 190‏.

[50]. حسن بن زين الدين (ابن شهيد ثانى و صاحب معالم)‏، معالم الدين و ملاذ المجتهدين‏، ص 218 – 224.

[51]. اِنَّ الدینَ عندَ اللَّهِ اَلْاسْلام، هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام اس ، آل عمران، 19.

[52]. مُصَدِّقَاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الكتابِ و مهیمناً علیه، تصديق‏كننده و حاكم بر كتابهايى است كه پيش از آن بوده‏ان، مائده، 48.

[53]. لكل جعلنا منكم شرعةً و منهاجاً، براى هرگروهى از شما شريعت و روشى نهاديم، همان.

[54]. ما كان محمّد ابا احدٍ من رجالكم و لكن رسولُ اللَّهِ و خاتمُ النبیین، محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. او رسول خدا و خاتم پيامبران است، 40.

[55]. «انت منی بمنزله هارون من موسی الا اَنَّه لا نبی من بعدی»، جایگاه تو پیش من همانند جایگاه هارون است پیش موسی، جز این‌که بعد از من پیامبری نیست، كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، ‌محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 8، ص 107‏.

[56]. آخوند خراسانى، محمد كاظم‏، كفاية الاصول، ص 412 – 414؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، تقريرات واعظ حسينى بهسودى، محمد سرور، ج 3، ص 146 به بعد.

[57]. مصباح الاصول، ج 3، ص 149.

[58]. عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، ج ۱، ص ۱۲.

[59]. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، تحقيق: اعلم، حسين، ج ۱، ص 22.

[60]. برگرفته از ویکی فقه.

[61] . ملكى اصفهانى، مجتبى، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏2، ص 191.

[62]. ملكى اصفهانى، مجتبى، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏2، ص 191.

[63]. خوئى،‏ سيد ابو القاسم، البيان في تفسير القرآن‏، ص 277.

 

[64]. نساء، 15.

[65]. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنى، ص 252 و 253.

[66]. «هر آیه ای را منسوخ یا ترک کنیم بهتر از آن یا همانند آن را می‌آوریم …»، بقره، 106. نک: فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 3، ص 636؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه ج 11، ص 405 و ج 1، ص 388. برخی از آیات نسخ شده عبارتند از: آیات 15 و 16 سوره نساء كه به وسیله آیه 2 سوره نور نسخ گردیده، هم‌چنین آیه 12 سوره مجادله که درباره صدقه دادن قبل از نجوا حضرت با رسول الله است که آیه 13 همین سوره آن را نسخ کرد.