کپی شد
داعیان مهم فاطمیان
یکی از نهادهای مهم در مذهب اسماعیلیه و حکومت فاطمیان، «دستگاه دعوت» است. دستگاه دعوت که وظیفه آموزش مذهب اسماعیلیه و تبلیغ آن در مناطق مختلف را بر عهده داشت، در دوره خلافت فاطمیان ساختار منظمی یافت و فعالیتهای موثری داشت؛ به طوری که مبلغان مذهب اسماعیلی در این دوران، توانستند در سرزمینهای دوردست نیز گروههایی از نوکیشان اسماعیلی پدید آوردند. رئیس سازمان دعوت، معمولاً بالاترین مرجع دینی فاطمیان و همان قاضی القضات بود که با عنوان باب یا باب الابواب و نیز داعی الدعات شناخته میشد. این فرد را امام انتخاب میکرد و او وظیفه انتخاب سایر داعیان را داشت.[1]
فاطمیان، جهان غیر اسماعیلی را به دوازده بخش با نام جزیره تقسیم کرده بودند و برای هر جزیره، یک داعی بزرگ انتخاب میکردند که با عنوان حجت شناخته میشد. جزایر الارض عبارت بودند از: سرزمینهای عرب، روم، صقالبه، نوب، خزر، هند، سند، زنج، حبش، چین، دیلم (ایران) و بربر. بعد از حجت در هر جزیره، داعیانی قرار داشتند که بر اساس اهمیت و حدود اختیارات و وظایف به داعی بلاغ، داعی مطلق و داعی محدود تقسیم میشدند. داعیان نیز دستیارانی داشتند که به داعی مطلق و داعی محدود یا محصور تقسیم میشدند. این سازمان که با عنوان مراتبالدعوة شناخته میشد؛ یک الگوی آرمانی بود که به طور کامل اجرا نمیشد و برخی از سلسله مراتب آن، همیشه خالی بود.[2]
در زمان ششمین خلیفه فاطمی؛ الحاکم بأمر اللّه (۳۸۶-۴۱۱ق)، دعوت اسماعیلیان فاطمی رونق قابل ملاحظهای پیدا کرد و بیش از پیش در خارج از قلمرو فاطمیان، خاصه در عراق و ایران، اشاعه یافت؛ داعیان فاطمی که در دارالعلم و جامعة الازهر و مراکز دیگر در قاهره تعلیم مییافتند، مرتباً به مناطق مختلف در داخل و خارج از مرزهای دولت فاطمی گسیل میشدند که به برخی از آنان اشاره میشود:
حمیدالدین کرمانی:
معروفترین داعی فاطمی در آن زمان در سرزمینهای شرقی، حمیدالدین احمد بن عبدالله کرمانی (۴۱۱ق)، فیلسوفی برجسته بود که با زبانها و اصول عقاید مسیحیان و یهودیان، و مکتوبات مقدس آنان آشنایی کامل داشت و در مناظرات بین ادیان، متکلمی توانا بود.
در زمینه مباحثات داخلی اسماعیلیه نیز، کرمانی در کتاب الریاض خود اختلافنظرهای میان داعی نسفی و داعی ابوحاتم رازی را مرور کرده، و به طور کلی از موضع ابوحاتم که تأکید بر اهمیت شریعت داشته است، دفاع کرده، و نظریات اباحی نسفی را مورد حمله شدید قرار داده است. وی در مهمترین اثر خود، راحة العقل، نه تنها به طور کامل و منظم به تبیین جوانب مختلف کلامی و فلسفی تفکر اسماعیلیان فاطمی پرداخته است، بلکه نظریات جدیدی را نیز ارائه کرده که مهمترین آنها جهانشناسی نوافلاطونی اسماعیلی خاصی است، متأثر از تفکر فیلسوفان اسلامی که پیرو مکتب فارابی بودهاند. [3]
مؤید شیرازی:
در زمان خلافت مستنصر، در عراق و ایران و ماوراءالنهر، دعوت اسماعیلیه بیش از پیش گسترش یافت. مشهورترین داعی این دوره المؤید فیالدین شیرازی بود که پدرش ریاست دعوت را در فارس بر عهده داشت. المؤید توانست ابوکالیجار مرزبان (۴۱۵-۴۴۰ ق)، حاکم بویهای فارس، و شماری از صاحب منصبان دیلمی او را نیز به مذهب اسماعیلی درآورد. اثر بازمانده از وی، المجالس المؤیدیه، شامل مباحث مختلفی در کلام و فلسفه و فقه و تأویل و دیگر علوم، نمایانگر اوج شکوفایی تفکر اسماعیلیان فاطمی است.[4]
ناصرخسرو:
از دیگر داعیان مهم فاطمی در این دوره، ناصرخسرو (۴۸۱ ق)، شاعر و فیلسوف و سیاح معروف است که به مقام والایی در سلسله مراتب دعوت رسید و دعوت فاطمی را در خراسان رهبری کرد. ناصرخسرو که دعوت را از مقر اولیه فعالیتش در بلخ به نیشابور و دیگر نواحی خراسان گسترش داد، برای مدتی نیز به طبرستان رفت و در طبرستان و دیگر نواحی دیلم، جماعتی پرشمار را به مذهب اسماعیلی درآورد که آنها نیز امامت مستنصر فاطمی را پذیرفتند.[5]
وی به هنگام تنگنا، چندگاهی به دره یُمگان[6] پناه برد. یمگان در آن زمان جزو قلمرو یکی از امرای مستقل بدخشان؛ علی بن اسد قرار داشت که اسماعیلی بود و با ناصرخسرو مناسبات دوستی داشت.
ناصرخسرو برخی از آثار مهم مذهبی و فلسفی خود؛ مانند زاد المسافرین (تألیف در ۴۵۳ ق) و جامع الحکمتین (تألیف در ۴۶۲ ق) را نیز در همانجا تدوین کرد. او در سالهای اقامت اجباری در یمگان همچنان به اشاعه دعوت اسماعیلیه اشتغال داشت و روابط خود را با داعی المؤید و مرکز دعوت در قاهره حفظ کرده بود. بر اساس سنتهای محلی، اسماعیلیان بدخشان که برای ناصرخسرو، ارج خاصی قائل هستند و آثار اسماعیلی وی؛ مانند وجه دین و شش فصل را حفظ کردهاند، وی را بنیانگذار دعوت اسماعیلیه در بدخشان و نواحی مجاور میدانند.[7]
داعیان یمن
در یمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعالیتهای دعوت، به رهبری عبدالله بن عباس شاوری و داعیان دیگر به طور محدود ادامه داشت و طی آن دوره، یکی از حکام محلی یمن، عبدالله بن قحطان یعفوری چند سالی (۳۷۹-۳۸۷ ق) مذهب اسماعیلی را پذیرا شده بود.
صلیحیون
در سال ۴۲۹ ق، داعی علی بن محمد صُلیحی که با مرکز دعوت اسماعیلیه در قاهره در تماس بود، در منطقه کوهستانی مسار خروج کرد و سلسله اسماعیلی صلیحیون را بنیان نهاد. صلیحیون که ریاست دعوت اسماعیلیه در یمن را بر عهده داشتند، حدود یک قرن، تا ۵۳۲ ق، بر بخشهای مهمی از آن سرزمین به نیابت از فاطمیان حکومت کردند و اقتدار خود را تا اندازهای به مناطق مجاور، مانند عمان و حضرموت و بحرین نیز بسط دادند.
داعی ادریس، وقایع دولت صلیحی و تجدید حیات دعوت اسماعیلیه در یمن در زمان مستنصر را در جلد هفتم عیون الاخبار – که هنوز به صورت دستنویس باقی مانده است – وصف کرده، و عمرة بن علی حکمی، مورخ و شاعر مشهور یمنی نیز مطالب مهمی در این زمینه در تاریخ الیمن (قاهره، ۱۹۶۷م) آورده است.[8]
روابط نزدیک بین فاطمیان و صلیحیون در مکتوبات و نامههای متعددی که مستنصر به علی بن محمد صلیحی و جانشینان وی فرستاده، در کتاب السجلات المستنصریة، به خوبی انعکاس یافته است.
صلیحیون نقش مؤثری در بسط دعوت اسماعیلیه به هندوستان نیز ایفا کردهاند و در نتیجه فعالیت داعیانی که مرتب از یمن به هند گسیل میشدند، جماعت اسماعیلی جدیدی در گجرات هند پدیدار گشت.[9]
بر اساس روایات سنتی اسماعیلی مربوط به ظهور این جماعت، نخستین داعی اسماعیلی به نام عبدالله در سال ۴۶۰ ق از یمن به کمبی، مهمترین بندر گجرات، فرستاده شده بوده است. داعی عبدالله که از جانب داعی لَمَک بن مالک حمّادی – مسئول اجرایی دعوت در یمن – به گجرات فرستاده شده بود، به زودی، شمار بسیاری از اهالی آنجا، از جمله حکام محلی را به کیش اسماعیلی درآورد. جماعت اسماعیلی گجرات که در نیمه دوم قرن ۵ ق به وجود آمد، همچنان مناسبات نزدیک خود را با یمن حفظ کرد و در قرون بعدی، گجرات پایگاه اصلی اسماعیلیان مستعلوی طیبی (بُهرهها) گردید که هنوز در آنجا حائز اهمیتند.
تجدید حیات دعوت اسماعیلیه در یمن، و گسترش آن به گجرات، تا حدودی با منافع تجاری فاطمیان و تمایل آنان به توسعه روابط اقتصادی خود با هند از مسیر بحر احمر و بندر عیذاب نیز ارتباط داشته است.[10]
[1]. هالم، فاطمیان و سنتهای تعلیمی و علمی آنان، ص ۷۳.
[2]. همان، ص ۷۵؛ جمعی از نویسندگان، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۸، ص ۶۹۲ و ۶۹۳
[4]. ادریس بن حسن، عیون الاخبار و فنون الآثار، به کوشش: غالب، مصطفی، ج ۶، ص ۳۲۹ – ۳۵۹.
[5]. ناصرخسرو، زاد المسافرین، به کوشش: بذل الرحمان، محمد، ج۳، ۴۰۲ و ج ۱، ص ۱۶۲ و 234، 287 و 436.
[6]. روستایی است در ولایت بدخشان افغانستان که گفته میشود ناصر خسرو در این روستا درگذشت و مدفن او در این مکان است. سایت واژه یاب، لغت نامه دهخدا، واژه یمگان.
[7]. برتلس، آ، ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمه: آرینپور، یحیی، ج ۱، ص ۱۴۹ – ۱۵۶.
[8]. همدانی، حسین، الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن، ج ۱، ص ۶۲ -۱۴۱.
[9]. مستنصر بالله، معدّ، السجلات المستنصریة، به کوشش: عبدالمنعم ماجد، ج ۱، ص ۱۶۷ – ۱۶۹.