Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حکومت عثمانی

فهرست

چکیده مقاله حکومت عثمانی

در میان آشفته بازار سیاسی قرن هفتم در ایران اسلامی و بیزانس مسیحی و طولانی شدن جنگ‌های صلیبی و از طرف دیگر یورش مغولان از شرق به ایران، گروهی از ترکان اوغوز به رهبری ارطغرل توانستند در سرحدّات مرزی ایران و بیزانی (روم شرقی)، به عنوان مرزدار از طرف سلجوقیان وارد جنگ با بیزانسیان شوند و پیروزی‌های چشم‌گیری کسب کنند که به دلیل سرگرم‌بودن حکومت سلجوقیان، این پیروزی‌ها به نام خود آنان به ثبت رسید تا جایی که عثمان، فرزند ارطغرل توانست خود را سلطان بنامد و یکی از همین سرزمین‌های فتح شده را به عنوان پایتخت انتخاب کند.

ثبات سیاسی عثمانیان به فرزند عثمان؛ یعنی سلطان اورخان که پس از وی به تخت سلطنت نشست، می‌رسد به گونه‌ای که او با شریک قراردادن برادر و فرزندانش در حکومت و انتخاب وزیر برای خود، توانست ثبات داخلی عثمانیان را تضمین کند و پس از آن با تدوین قوانین و هم‌چنین ضرب سکه، حکومت را رسمیت بخشیده و مستحکم‌تر نماید و با تأسیس گروه نظامی ینی‌چری، لشکری دائم برای فتوحات خود داشته باشد و با همین لشکر فتوحات زیادی را انجام دهد.

فعالیت‌های سلطان ارخان عثمانی باعث شد که ثبات سیاسی در حکومت عثمانیان ایجاد شود و وارث تاج و تخت او؛ یعنی فرزند دومش، سلطان مراد اول بتواند مسیر پدر را در راستای ایجاد حکومت عثمانی به پیش برد.

امپراتوری سلجوقی که با زندگی عشایری و تمایل ذاتی به کوچ‌نشینی، دیگر قادر به اداره قلمرو وسیع خود نبود، به تدریج رو به ضعف نهاد. درگیری با جنگ‌جویان صلیبی، که به منظور دست‌یابی به فلسطین، آناتولی را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند، نیز بر سرعت انحطاط این قوم افزود. سرانجام در اواخر قرن سیزدهم میلادی به دنبال تهاجم اقوام مغول، این امپراطوری تجزیه و به کشورهای مستقلی تقسیم گردید. یکی از کوچک‌ترین آن‌ها مملکت ترکان عثمانی بود که در جوار مرز بقایای حکومت بیزانس در روم شرقی در شهر “Sogut ” و پیرامون آن استقرار یافته بودند.

 

شناسنامه حکومت عثمانی

از زمانی که ارطغرل در سال 687 هجری در گذشت و فرزندش عثمان (کسی که بعدها دولت عثمانی به نام وی نامیده شد) بر جای پدر نشست، این امیرنشین به سرعت ترقی کرده، به مرور به امپراطوری بزرگ تبدیل شد که سرزمین‌های متعلق به آن در آسیا و اروپا و افریقا قرار داشت و از بزرگ‌ترین دولت‌های اسلامی شد که تاریخ شاهد آن بوده است. این دولت نقش قابل توجهی در نشر اسلام در اروپا و دفاع از مسلمانان در قبال دولت‌های صلیبی بر عهده داشته است.[1]

عثمان در آغاز تابع سلاجقه روم بود، و در جنگ‌های آنان با روميان شركت داشت. با زوال قدرت سلاجقه، اعلام استقلال كرد (1299، مطابق 699 ه.ق) و با كمک موجى از جنگاوران قديمى و وفادار، حكومت‏‌نشين‌هاى كوچک مسيحى را برانداخت، و مناطق تحت نفوذ خود را در شمال غربى آسياى صغير توسعه داد. با این حال در دوران امارت خود، سياست مذهبى معتدلى پيش گرفت.[2] مهم‌ترین فتح این زمان، تسخیر قلعه بورسا در جنگ با رومیان بود.

حرکت عثمان در راستای تثبیت حکومت عثمانیان، توسط فرزندش پس از مرگ وی ادامه یافت. بعد از وفات عثمان بن ارطغرل، فرزندش اورخان جانشین وی شد و به تخت سلطنت نشست.

اورخان را به حق، مؤسس دوم این سلسه می‌دانند؛ زیرا از نوعی اندیشه نظام‌ساز برخوردار بود، به گونه‌ای که وی مناصب دولتی را میان برادرش علاء الدین و دو فرزندش سلیمان و مراد تقسیم کرد. برادرش را به وزارت برگزید تا امور داخلی را ساماندهی کند و بدین سان علاء الدین؛ نخستین وزیر در تاریخ عثمانیان به شمار می‌رود. اورخان نیز با گماشتن برادرش به وزارت و سپردن امور داخلی به وی، مجال بهتری برای امور خارجی یافت و خود به عملیات جنگی روی آورد و لقب «سلطان» را برای خود برگزید و بدین‌سان، اولین حاکم عثمانی بود که لقب سلطان اختیار کرد. در واقع دوران حکومت اورخان دارای دو ویژگی مهم است: اول این‌که دامنه فتوحات عثمانیان در این دوره بسیار گسترش یافت و دوم این که با گسترش دامنه فتوحات، دولت عثمانی نظام‌مند گردید، به گونه ای که اورخان مجموعه‌ای از قوانین را برای تنظیم امور، ضرب سکه طلا و نقره و تأسیس ارتش جدید را صادر کرد.

با این تغییرات مهم و گسترده و پیروزی‌های روز افزون اورخان، امپراطور بیزانس (روم شرقی) که در این زمان، «یوحنای پنجم» بود نتوانست تغییری در وضعیت نظامی دولت عثمانی در ترکیه به مرکزیت ادرنه و حوالی دریای مرمره ایجاد کند، به طوری که سلطان اورخان در سال 795 هجری (1357م) بر جزیره کالیپولی تسلط یافت. این علاوه بر آن بود که در سال 738 هجری (1337م) قسطنطنیه را در محاصره کرده، اما توفیق فتح آن را به دست نیاورده بود؛ به همین دلیل امپراطور، یوحنای پنجم، مجبور به پذیرش معاهده‌ای با سلطان اورخان گردید، به گونه‌ای که خلیل؛ فرزند سلطان اورخان با دختر یوحنای پنجم که ده ساله بود ازدواج کند و بدین سان معاهده صلح به امضا برسد.[3] در سال 761 هجری، سلیمان، پسر بزرگ ارخان که جانشین وی نیز به شمار می‌رفت در گذشت و ارخان نیز که از مرگ وی به شدت اندوهگین شده بود، سال بعد از آن؛ یعنی در 762 هجری بدرود حیات گفت و پسر دوم ارخان، سلطان مراد، وارث تاج و تخت وی گشت و حکومت عثمانی وارد دوران تازه ای گشت.[4]

 

نژاد (نسب)، ملیت، زبان و مذهب حکومت عثمانی

عثمانی‌ها منتسب به قبیله‌ای از قبایل ترک به نام «قاپی» هستند.[5] این قبیله از هم‌پیمانان ارطغرل سلجوقی هنگام حرکت به‌سمت غرب به شمار می‌رود که ظاهرا در آسیای میانه به او پیوسته بودند و بعد از ارطغرل از سلطان علاء‌الدین سلجوقی، جانشین وی حمایت کردند و در سپاه او قرار گرفتند. چنان‌که هنگامی که علاء‌الدین در جنگ سال 630 هجری پیروز شد، به دلیل حمایت‌های آنان، منطقه «سوگوت» در حد مرزی دولت سلجوقی با بیزانس را که فتح نموده بود، برای اسکان این قبیله انتخاب کرد.[6] در کتاب تاریخ تطبیقی ايران با كشورهاى جهان چنین آمده: «در دوران خلافت ناصر؛ جد خاندان آل عثمان، يكى از سركردگان تركمن به نام ارطغرل‏ بود كه به قول مورخان ترک به اتفاق 400 خانوار تركمن به آسياى صغير مهاجرت كرد و در سال 1218 يا 1220م، علاء‌الدين كيقباد اول سلجوقى، شهر سوگوت (نزديک اسكى شهر) و اطراف آن را به رسم تيول به او داد و در حقيقت شهر مذكور، محل طلوع قدرت عثمانی‌ها است.[7]

نسب سلاطین عثمانی

در نسب شناسی سلاطین عثمانی اختلاف وجود دارد، برخی آن‌ها را از نسل ابو مسلم خراسانی و برخی نیز از نسل یافث بن نوح می‌دانند.[8] بدلیسی در کتاب شرف‌نامه در نسب شناسی سلاطین عثمانی، چنین می نویسد:

«بر ضمير منير غواصان بحر تحقيق و خواطر فيض‏پذير ملّاحان قلزم تدقيق، پوشيده نماند كه از مصنفات ارباب اخبار و مؤلفات اصحاب اخيار (رحمهم الله تعالى) چنان مستفاد مى‏گردد كه نسب عالى تبار اين طبقه عالي‌شأن، به سلطان عثمان غازى مى‏رسد و جناب افصح المتكلمين و املح المتأخرين؛ قاضى احمد غفارى القزوينى در «نسخ جهان‏آرا»، سلطان عثمان را از اولاد اسراييل بن سلجوق به شمار آورده است و به اتفاق اكابر آفاق، نسب عالى ايشان به سلسله سلاجقيه منتهى مى‏شود و عامه علماى عالم و كافه فضلاى بنى‌آدم، برين متفق‏اند كه امروز كه تاريخ هجرى در روز چهارشنبه؛ سلخ شهر ذى‌الحجه سال خمس و الف‌ (1005) است تا تاريخ سال تسع‏ و ثمانين و ستمايه (689) كه سلطان عثمان غازى در قصبه قره حصار صاحبى، خطبه به نام نامى خود خوانده، سی‌صد و شانزده سال است كه هماى همايون‌بال دولت و طغرل بلند پرواز سلطنت، درين خاندان والا نهمت، قرار و استقرار گرفته، يوما فيوما، آنا فآنا (به تدریج) عظمت و حشمت اين دودمان بی‌زوال در ترقى و تزايد است و اميد چنان است كه تا قيام قيامت، زوال به اين خاندان بی‌مثال نرسد. «يا رب دعاى خسته‏دلان مستجاب كن» و بدين ترتيب، سلسله نسب‏ اين طبقه كرامى به يافث بن نوح (عليهما السلام) مى‏رسد: سلطان محمدخان بن سلطان مرادخان بن سلطان سليم‏خان بن سلطان سليمان‏خان بن سلطان سليم بن سلطان بايزيد بن سلطان محمد بن سلطان مراد بن سلطان محمد بن ايلدرم بايزيد بن سلطان مراد بن سلطان اورخان بن سلطان عثمان غازى بن ارطغرل‏ بن شاه سليمان بن الب قيا بن قزل بوغا بن باى تيمور بن قتلغ بن طوغان بن قسون بن شافور بن بلغاى بن بايسنقر بن توقتمور بن بايسوق بن حمدور بن باقى آقا بن كوك الب بن اغوزخان بن قراخان، و قراخان به يک‌صد و چهل پنج بطن به يافث بن نوح (عليه السلام) مى‏رسد».[9] آن‌چه در نقل قول‌ها درباره نسب سلاطین عثمانی است، همه بر یک امر اتفاق دارند که شاه سلیمان، جد سلطان عثمانی، امیر منطقه ماهان از مناطق نزدیک شهر بلخ در شمال شرق فارس (آن زمان) بوده ‌است.[10]

 

تاریخ پیدایش و پیشینه حکومت عثمانی

عثمانیان از ترکان آسیای‌میانه -که از شمال به سیبری و سرزمین یخبندان و از مشرق به دریا منتهی می‌شود-، بودند؛ از این رو، تنها دو کانون حرکت جنوب و غرب برای آسیای میانه وجود داشت. از طرفی، به دلیل سردی هوا و محدود بودن امکانات اقتصادی، راهی جز مهاجرت برای ترکان که جمعیت‌شان نیز رو به افزایش بود وجود نداشت. آن‌ها همواره به نقاط آباد و ثروت‌خیز مناطق جنوبی و غربی حمله می‌کردند.

گروهی از ترکان، پیش از ظهور اسلام از سیحون و جیحون و دریاچه آرال گذشته و به دریاچه مازندران رسیده بودند. آن‌ها به هنگام ظهور اسلام با روحیه جنگ‌جویی، اسب‌سواری و تیراندازی و چابکی به سمت خراسان و ایران حمله کردند و از این رو، دو قوم قدرتمند و اِستِپ‌نشین[11] ترکان و اعراب باهم روبه رو شدند. از آن‌جا که مسلمانان با مزیت فرهنگی و ایدئولوژی کارآمد در پرتو اسلام، دارای انسجام و وحدت بودند، اما ترکان، ایدئولوژی و فرهنگ منسجمی نداشتند و به صورت پراکنده، عوامل طبیعت را مورد پرستش قرار می‌دادند و به جز قومیت، از عامل قوی وحدت‌بخش دیگری برخوردار نبودند، مسلمانان توانستند آنان را جذب فرهنگ خود نموده و رفته‌رفته پذیرای اسلام کنند.

اسلام، که بر خلاف سایر ادیان، پویا و ذاتا یک دین سیاسی است، مورد استقبال ترکان قرار گرفت. آن‌ها با پذیرش اسلام و داشتن روحیه جنگاوری، می‌توانستند برای ترویج اسلام و با رویکرد به فرهنگ جهاد در پیکار با کفار، به رزم خویش تداوم بخشند. شاخه‌ای از اقوام ترک با ورود به مرزهای شرقی، به تدریج زمینه حضور خود را در داخل قلمرو اسلامی یا به صورت غلام و یا به صورت عضو نیروی ارتش عباسیان فراهم آوردند. آن‌ها پس از وارد شدن به دستگاه اداری و نظامی دولت عباسی بعدها سرنوشت عالم اسلام را در مجموعه غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان رقم زدند.

هنگامی که عباسیان با نفوذ همه جانبه آل‌بویه شیعی، به حیات خویش ادامه می‌داد، طغرل بیک سلجوقی با تصرف بغداد و حذف آل‌بویه، حاکمیت خود را با رویکرد به مذهب حنفی بر عراق، ایران و سوریه اعمال نمود و پسرش آلب ارسلان، گامی فراتر نهاد و ترک‌های سلجوقی را برای اقامت به سرزمین آناتولی کوچ داد. وی در سال ۱۰۷۱ میلادی با پیروزی بر سپاهیان امپراتوری بیزانس در جنگ «ملازگرد»، آغاز فصلی دیگر در تاریخ این سرزمین را رقم زد. از این تاریخ، ترک‌ها سرنوشت این شبه جزیره را تا قرن‌ها در اختیار خود گرفتند.[12]

عثمانیان در ابتدا به صورت قبیله‌ای وارد لشکر ارطغرل سلجوقی شدند و او را در لشکر‌کشی به بیزانس (روم شرقی) یاری کردند و بدین سان وارد عرصه‌های سیاسی شدند. پس از مرگ ارطغرل، عثمان‏ پسر طغرل كه رئيس طايفه تركان عثمانى‏ بود، قدرتى به هم رسانيد و بيزانسى‏ها را در سال 680 هـ (1281 م) شكست داد. كيخسرو سوم او را مورد عنايت خود ساخت و به لقب «اوچ بيک»‏ كه به معناى مرزبان است مفتخر ساخت و به وى طبل و پرچمى از موى اسب بخشيد كه داراى پرده‏اى مستطيل و سرخ بود و بر آن نقش هلال سفيد رسم گرديده بود. اين پرچم بعدها درفش عثمانيان گرديد.[13] این‌چنین بود که برای اولین بار عثمانیان دارای منصب حکومتی گردیدند.

 

تأسیس حکومت عثمانی

در میان آشفته بازار سیاسی قرن هفتم در ایران اسلامی و بیزانس مسیحی و طولانی‌شدن جنگ‌های صلیبی و از طرف دیگر یورش مغولان از شرق به ایران، گروهی از ترکان اوغوز به رهبری ارطغرل توانستند در سرحدّات مرزی ایران و بیزانی (روم شرقی)، به عنوان مرزدار از طرف سلجوقیان وارد جنگ با بیزانسیان شوند و پیروزی‌های چشم‌گیری کسب کنند که به دلیل سرگرم بودن حکومت سلجوقیان، این پیروزی‌ها به نام خود آنان به ثبت رسید تا جایی که عثمان، فرزند ارطغرل توانست خود را سلطان بنامد و یکی از همین سرزمین‌های فتح شده را به عنوان پایتخت انتخاب کند.

ثبات سیاسی عثمانیان به فرزند عثمان؛ یعنی سلطان اورخان که پس از وی به تخت سلطنت نشست، می‌رسد، به گونه‌ای که او با شریک قراردادن برادر و فرزندانش در حکومت و انتخاب وزیر برای خود، توانست ثبات داخلی عثمانیان را تضمین کند و پس از آن با تدوین قوانین و هم‌چنین ضرب سکه، حکومت را رسمیت بخشیده و مستحکم‌تر نماید و با تأسیس گروه نظامی «ینی‌چری»، لشکری دائم برای فتوحات خود داشته باشد و با همین لشکر، فتوحات زیادی را انجام دهد.

فعالیت‌های سلطان اورخان عثمانی باعث شد که ثبات سیاسی در حکومت عثمانیان ایجاد شود و وارث تاج و تخت او؛ یعنی فرزند دومش، سلطان مراد اول بتواند مسیر پدر را در راستای ایجاد حکومت عثمانی به پیش برد.[14]

امپراتوری سلجوقی که با زندگی عشایری و تمایل ذاتی به کوچ‌نشینی، دیگر قادر به اداره قلمرو وسیع خود نبود، به تدریج رو به ضعف نهاد. درگیری با جنگجویان صلیبی، که به منظور دست‌یابی به فلسطین، آناتولی را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند، نیز بر سرعت انحطاط این قوم افزود. سرانجام در اواخر قرن سیزدهم میلادی و به دنبال تهاجم اقوام مغول، امپراطوری سلجوقی تجزیه و به کشورهای مستقلی تقسیم گردید. یکی از کوچک‌ترین آن‌ها مملکت ترکان عثمانی بود که در جوار مرز بقایای حکومت بیزانس در روم شرقی در شهر سوگوت (Sogut) و پیرامون آن استقرار یافته بودند.[15]

پایتخت حکومت عثمانی

پایتخت حکومت عثمانی از سال 1299 تا 1326 میلادی، شهر سوگوت بود. سپس بورسا (Bursa) شهری در روم شرقی، در سال ۱۳۲۶ میلادی تسخیر و به عنوان پایتخت عثمانی تا سال 1365 میلادی برگزیده شد. شهر «ادرنه» (Edirne) از سال 1365 تا 1453 میلادی، پایتخت بعدی عثمانی‌ها بود. سرانجام عثمانی‌ها با فتح قسطنطنیه (استانبول)، از سال 1453 تا 1922 میلادی، این شهر را پایتخت خود قرار دادند.[16]

 

بنیان‌گذار حکومت عثمانی

تاریخ نویسان، عثمان فرزند ارطغرل (Ertoyhrul) را بنیان‌گذار حکومت عثمانی می‌دانند. بعد از مرگ ارطغرل، فرزندش عثمان به جای پدر نشست و دودمان عثمانی را که نام وی را بر خود گرفت، بنیان نهاد.[17] عثمان بیک که در ابتدا تابع سلاجقه بود، در سال ۱۲۹۹میلادی، مقارن با ضعف دولت سلجوقی، استقلال قوم خود را از حکومت سلجوقی اعلام نمود و ممالک تحت نفوذش را در شمال غربی آناتولی توسعه بخشید و به تدریج بر کلیه مناطق تحت حکومت سلجوقی تسلط یافت و با دولت روم شرقی (بیزانس)، هم‌جوار گردید. عثمان بیک و ۳۶ پادشاه خاندان عثمانی در فاصله سال‌های ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی، تحت عنوان امپراتوری عثمانی بر قلمرو وسیعی حکم راندند.

 

زمینه‌های پیدایش حکومت عثمانی

عوامل متعددی در قدرت‌یابی قبیله «قاپی» که بعدا توانستند حکومت عثمانی را پایه‌گذاری کنند، دخیل بود که در ذیل به اختصار به آن‌ها پرداخته می‌شود:

الف) روحیه جهادی و خوی نظامی‌گری:

اولین عامل مهم در شکل‌گیری امیر نشین عثمانیان که بعدا به حکومت عثمانی تبدیل شد، روحیه جهاد اسلامی بود که در میان افراد این قبیله وجود داشت، آنان در ابتدا برای جهاد علیه دشمنان اسلام، وارد لشکریان ارطغرل سلجوقی شدند و بعدا نیز در مبارزات سلجوقیان با بیزانسیان از مهم‌ترین افراد تشکیل‌دهنده سپاه آنان به شمار می آمدند، به گونه‌ای که حکم امیر نشینی را به پاس خدمات در سپاه سلجوقیان به دست آوردند. این روحیه به دلیل هم‌جواری این امیر نشین با بیزانسیان، عامل مهمی در فتوحات و قدرتمند شدن این قبیله بود تا جایی که توانستند حکومت عثمانی را تأسیس نمایند و سالیان متمادی بر قسمت‌هایی از سرزمین‌های اسلامی حکم‌رانی کنند.

ب) موقعیت جغرافیایی آناتولی در شمال غرب آناتولی:

این منطقه یکی از مناطق استراتژیک آن دوره به شمار می‌رود که سرحدّات مرزی سلجوقیان روم با بیزانس بوده و اکثر جنگ‌های این دو دولت در این منطقه رخ می‌داده است.

ج) اوضاع سیاسی در مناطق اطراف ترک‌های عثمانی:

عثمانیان در زمانی پا به عرصه قدرت گذاشتند که حکومت‌های قدرتمند آن زمان، سرگرم جنگ با یکدیگر بودند و عرصه را برای روی کار آمدن عثمانیان باز گذاشتند. در روم، حکومت سلجوقیان رو به پایان بود و در ایران نیز خوارزمشاهیان گرفتار یورش مغولان بودند و جنگ‌های صلیبی نیز به دوران حساس خود رسیده بود. همین عوامل باعث شد که قبیله قاپی که به امیر نشین سلجوقیان روم تبدیل شده بود، کم‌کم قدرت خود را افزایش دهد و بتواند حکومت عثمانی را پایه‌ریزی کند.[18]

 

فرازهای حکومت عثمانی

حکومت عثمانی در دوران سیطره خودبر جهان اسلام، فرازها و دوران‌های مختلفی را تجربه کرد. دولت عثمانی در اوایل حکومتش توانسته بود مناطق زیادی را فتح و ضميمه ممالک عثمانيه سازد، اما به دلیل اشرافی‌گری و ضعف حاکمانش، کم‌کم رو به انحطاط نهاده و در نهایت تجزیه و منقرض گردید.

 

دوران اقتدار حکومت عثمانی

دولت عثمانی به عنوان بزرگ‌ترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسی شناخته می‌شود. این دولت در سده‌های هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد. در نیمه دوم سده چهاردهم میلادی، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشم‌گیر یافت و در اوائل نیمه دوم سده پانزدهم میلادی با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراتوری روم شرقی (بیزانس) جای گرفت. بدینسان، در پایان سده پانزدهم، دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت؛ اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد.

در این دوران، عثمانی نه تنها – از نظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع، اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت – اولین دولت اروپایی به شمار می‌رفت، بلکه از نیمه سده شانزدهم میلادی، خود را وارث رسمی خلافت اسلامی و رهبر جهان اسلام نیز می‌دانست. در این زمان، عثمانی کشوری پهناور بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراتوری هابسبورگ) امتداد داشت، بخش عمده سرزمین‌های جنوب دریای مدیترانه و شبه جزیره عربستان را دربرمی‌گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزهای ایران محدود بود. از منظر اروپاییان غربی، این دولت مهم‌ترین تجلی تمدن اسلامی به شمار می‌رفت و دادوستد و تعارض‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی با آن، نقش اصلی در تکوین انگاره‌ای داشت که غربیان از اسلام کسب کردند.[19]

 

دوران ضعف و انحطاط حکومت عثمانی

مورخان، مرگ سلطان سلیمان قانونی (20 صفر 975ق/5 سپتامبر 1566م) را نقطه عطفی در تاریخ عثمانی و سرآغاز فرایند انحطاط تدریجی این حکومت می‌دانند.[20] پس از مرگ سلیمان، امپراتوری عثمانی در سراشیب زوال گام نهاد. سلاطین ناتوان، یکی پس از دیگری بر تخت فرمانروایی نشستند و امپراتوری عثمانی در جنگ‌های زمینی و دریایی چندی، به سختی شکست خورد. از ۱۵۶۶ تا ۱۷۱۸ میلادی، امپراتوری عثمانی، سیزده سلطان به خود دید که از آنان تنها سلطان مراد چهارم (۱۶۲۳- ۱۶۴۰) و سلطان مصطفای دوم (۱۶۹۵- ۱۷۰۳)‌، اندکی شایستگی داشتند. یکی از سلاطین کشته شد و دیگری از سلطنت بر افتاد. سلیم دوم (۱۵۶۶-۱۵۷۴) می‌گسار بود و فرزند او مراد سوم (۱۵۷۴- ۱۵۹۵)، پنج تن از برادرانش را خفه کرد و بیست سال از عمر خویش را در حرم‌سرا سپری کرد. سلطان محمد سوم (۱۵۹۵- ۱۶۰۳) نیز نوزده تن از برادرانش را از بین برد.[21] دسیسه‌های درباریان، تحرکات زنان و خواجگان حرم‌سرا، و تباهی دستگاه دولت ثبات سیاسی و اقتصادی را از میان برده بود. شورش‌هایی که هم مسلمانان و هم مسیحیان در آن‌ها شرکت می‌جستند فزونی یافته بود. شیرازه دستگاه اداری عثمانی از هم گسیخته و سران دولت پا در گلیم یکدیگر نهاده بودند.[22] دولت عثمانی، سرانجام در سال 1922 میلادی، از جغرافیای سیاسی جهان حذف گردید.

 

عوامل انحطاط و زوال حکومت عثمانی

انحطاط و زوال حکومت عثمانی، عواملی داشته است که به دو دسته عوامل درونی و بیرونی تقسیم می‌شود و در ادامه مقاله به آنها اشاره می‌شود.

 

عوامل درونی انحطاط حکومت عثمانی

عوامل درونی انحطاط و سقوط حکومت عثمانی عبارتند از:

  1. اشرافیت سلطنتی عثمانیان

یکی از موارد کاستی‌ها و انحطاط عملی خلافت عثمانی که از عوامل درونی علل سقوط آن به حساب می‌آید، اوج‌گیری اشرافیت سلطنتی عثمانیان بود که هیچ مناسبتی با حکومت پیامبر عالی‌قدر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نداشت. آن‌ها با رویکرد زندگی تجملی و راه‌اندازی بساط عیش و نوش، مصداق کامل مُترفینی بودند که مورد مذمت و انتقاد قرآن می‌باشند. به گفته مورخان، کاخ یا خانه سلطان، مرکب بود از حرم‌سرا، دستگاه‌ اندرون و دستگاه بیرون. حرم‌سرا بخشی از کاخ بود که فرزندان، زنان و معشوقه‌های سلطان در آن می‌زیستند، هر یک از زنان سلطان، باغ‌ها و خانه‌ها و خدمت‌گزاران خاصی داشت.[23]

  1. غفلت از اسلام آوردن اروپائیان

سلاطین عثمانی در قلمرو گسترده امپراتوری، خصوصا در منطقه بالکان، نتوانستند پیام‌رسان صدیق اسلام اصیل باشند. چه بسا به دلیل امیال مادی، به اسلام نیاوردن آنان برای اخذ جزیه، دل‌خوش می‌داشتند. این سیاست، ساکنان متصرفات اروپایی را از گرایش به اسلام و استحاله در میان ترکان باز می‌داشت. در بالکان، آن گونه که لوئیس (B. Lewis) می‌نویسد: دهقان مسیحی از زبان و فرهنگ و دین ترکان، بویی نبرد.

  1. فاصله طبقاتی

عثمانیان برای تسهیل فرمانروایی خویش بر مردم، آنان را در طبقات و گروه‌های گوناگون جا داده بودند، البته نه از روی نیک‌خواهی و دل‌بستگی به سرنوشت آنان.[24] خلافت عثمانی حتی نسبت به مسلمانان یکسان برخورد نمی‌کرد. صاحبان نام و مقام محترم بودند و فرودستان، خوار شمرده می‌شدند.[25] این نابرابری بهره‌مندی از حقوق اسلامی و سخت‌گیری در پذیرش اسلام، یا عدم بسترسازی مناسب برای جذب غیرمسلمانان به اسلام، زمینه دشمنی شهروندان را – که یکی دیگر از عوامل داخلی انحطاط حکومت عثمانی به حساب می‌آید – مهیا ساخت.[26]

  1. تعصبات غیرمنطقی مذهبی

از جمله عوامل داخلی انحطاط خلافت عثمانی، تعصبات غیرمنطقی مذهبی رهبران سیاسی و مذهبی بود. دولت قدرتمند عثمانی، مدیون حمایت‌های بی‌دریغ عالمانی بود که با تمام نفوذ اجتماعی خویش در خدمت تقویت و توسعه امپراتوری عثمانی بودند. شیخ الاسلام‌ها با داشتن منصب قضاوت و ریاست امور دینی و سازمان اوقاف، در حکومت عثمانی از منزلت و موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار بودند. خلافت سنی عثمانی خود را میراث‌خوار خلافت صدر اسلام بالاخص شیخین دانسته و بالطبع با‌ اندیشه سیاسی شیعه و نظام امامت تضاد ‌داشتند. از طرفی، امیال و هوس‌های نفسانی عالمان سنی که خود را پاسداران نظام فکری و دینی جامعه اهل سنت می‌دانستند، به آن‌ها اجازه نمی‌داد تا دست از ریاست حوزه عثمانی کشیده و به منطق و تفکر اصیل شیعه و مکتب اهل بیت عصمت (علیهم‌السّلام) رو آورند.[27]

 

عوامل بیرونی انحطاط حکومت عثمانی

انحطاط و زوال حکومت عثمانی، عواملی بیرون از قلمرو حکومت آنان داشته که عبارتند از:

  1. سَیَلان ثروت قاره آمریکا به اروپای غربی

در بررسی علل انحطاط عثمانی، عامل مهمی که باید مدنظر قرار گیرد، تأثیر بزرگی است که سَیَلان ثروت قاره آمریکا به اروپای غربی از اواخر سده شانزدهم میلادی برجای نهاد. از زمان کارل پنجم، که خاندان هابسبورگ، سلطنت اسپانیا و مستعمرات پهناور آن را در قاره آمریکا نیز به دست آورد، به تدریج این ثروت بیکران به پشتوانه مالی نیرومندی برای جنگ‌ها و دسیسه‌های آن بر ضد عثمانی بدل شد. بخش مهمی از مخارج سنگین حکومت جابرانه و جنگ‌های خونین کارل پنجم را طلا و نقره آمریکا تأمین می‌کرد.[28]

  1. ورود کالاهای ارزان قیمت به ممالک عثمانی و خروج نقدینگی از این ممالک

بعد از کشف قاره آمریکا، اروپاییان به سرزمین‌های این قاره مهاجرت نمودند و زمین‌های آن را به کاربستند و از این جهت سیل کالاهای ارزان قیمت به سمت مرزهای امپراتوری عثمانی روانه شد و مردمان عثمانی از یک سو به سبب مشکلات مالی و بهای بالای کالاهای عثمانی و ازسوی دیگر به خاطر ارزانی کالاهای وارداتی، به این کالاها روی آوردند و لذا حجم قابل توجهی از نقدینگی امپراتوری عثمانی به سمت غرب و اروپای غربی سرازیر شد. علاوه برآن اروپاییان، کالاهایی؛ از جمله قهوه و تنباکو (که غالباً در قاره آمریکا کشت می‌شد) را در میان مردمان عثمانی رواج دادند و از این جهت عثمانی‌ها را به خود وابسته نمودند.

هامر پورگشتال در این باره می‌نویسد: «از جمله کارهایی که در این سال [سال‌ها] اتفاق افتاد… ظهور تنباکو در مملکت عثمانی می‌باشد. در مدت پنجاه سال، قهوه و تنباکو به طوری در ممالک عثمانی شیوع یافتند که یکی از لوازم زندگی عثمانیان شدند».[29]

  1. گشایش راه دریایی تجارت غرب با شرق

دولت عثمانی، مهم‌ترین دولت حوزه دریای مدیترانه به شمار می‌رفت و طی سده‌های چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم میلادی از رونق تجارت زمینی شرق و غرب برخوردار بود. در همان زمان که به تدریج، نظام خودکفای اقتصادی عثمانی رو به ضعف می‌نهاد و دیگر پاسخ‌گوی نیازهای برخاسته از افزایش جمعیت نبود، یک عامل مهم دیگر نیز بر اقتصاد عثمانی تأثیر فراوان نهاد: ‌گشایش راه دریایی تجارت غرب اروپا با شرق که سبب کاهش درآمدهای تجاری عثمانی می‌شد. در سده هفدهم، تجارت دریایی اروپاییان گسترش فراوان یافت و اهمیت راه‌های زمینی عثمانی را به شدت کاهش داد. ادویه شرق به طور مستقیم با کشتی اروپا حمل می‌شد و تجارت ابریشم در نتیجه وقوع جنگ‌های متعدد در نواحی شمالی ایران، رو به افول بود. به این ترتیب، بخش مهمی از درآمدهای دولت عثمانی، که ناشی از تجارت زمینی شرق و غرب بود، از دست رفت.[30]

  1. مقابله نظامی و اطلاعاتی غرب با تهدید عثمانی

حکمرانان غرب از زمان تهاجم بایزید اوّل به قلب قاره اروپا و شکست در جنگ نیکوپولیس (21 ذیحجه 798ق/25 سپتامبر 1396م)، تهدیدی به نام «عثمانی» را با اعماق وجود خود شناختند و از همان زمان تلاش برای منحرف کردن این دشمن مقتدر از حرکت به سوی مرکز و غرب اروپا و تضعیف و از میان بردن آن، به دغدغه دائمی آنان بدل شد. شکست نیکوپولیس حادثه‌ای است با چنان پیامدهای شگرف که به تعبیر لسترنج (Le Strange)؛ شرق شناس انگلیسی، «سرانجام اروپا را بیدار کرد».

حوادث و اقداماتی که در ذیل بدان اشاره شده است را می‌توان در چارچوب «استراتژی دفع تهدید عثمانی» قرار داد و البته این اقدامات به موارد زیر منحصر نمی‌شود:

الف) چرخش سمت و سوی توسعه طلبی امیر تیمور گورکانی از شرق به غرب و جنگ با بایزید اوّل و قتل او (1400-1403 میلادی).

ب‌) شورش شیخ بدرالدین- قاضی یهودی تبار اهل سماون- و هم‌دستان یهودی او در زمان احیای دولت عثمانی به دست سلطان محمد اول (چلپی).

ج) مهاجرت حدود بیست هزار یهودی از شبه جزیره ایبری به عثمانی (اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم میلادی).

د‌) پیدایش موج خونین شیعه‌ستیزی و قتل عام شیعیان آناتولی و آغاز جنگ‌های عثمانی علیه ایران (دهه 1510 میلادی).

هـ‌) آشوب‌ها و شورش‌هایی که درست به هنگام تشدید تهدید عثمانی و حرکت آن به سوی اعماق قاره اروپا در سرزمین عثمانی رخ می‌داد.

و‌) نفوذ در دربار و حرم‌سرای عثمانی و دسیسه بر ضد شاه‌زادگان و نخبگان شایسته و اصلاح‌طلب و قتل ایشان؛ مانند شاه‌زاده مصطفی (1553میلادی) و شاهزاده بایزید (1562 میلادی) پسران ارشد سلیمان قانونی، و وزرایی؛ همچون ابراهیم پاشا (1536 میلادی) و محمد سوکولی (1579 میلادی) که مخالف دسیسه‌های جنگ‌افروزانه بر ضد ایران بودند.

ز‌) استقرار یک کانون اطلاعاتی مقتدر و به غایت دسیسه‌گر در دربار و حرم‌سرای عثمانی برای منحرف کردن استراتژی‌ها و رویکردهای این امپراتوری که برای نمونه می‌توان به کانون قدرتمند روکسلانه (خرم سلطان، همسر سلیمان و مادر سلیم دوم) و اطرافیان او اشاره نمود.

ح‌) سلطه بر ضرّاب‌خانه و امور مالیه عثمانی و کاهش ارزش پول عثمانی.[31]

 

سقوط حکومت عثمانی

از نظر تاریخی، حمله امپراتوری عثمانی به اتریش به سال ۱۵۹۳ میلادی و شکست‌های پیاپی در این جنگ و نهایتا عقب‌نشینی از وین، نشانه بارزی از آغاز فروپاشی این امپراتور بزرگ بود. نتیجه این شکست و ناتوانی، از دست دادن سرزمین‌های اروپایی بسیاری بود. از این زمان کشورهای اروپایی بر علیه امپراتوری عثمانی، با یکدیگر متحد شدند. جنگ‌های بسیاری در نقاط مختلف اروپا در گرفت که سرانجام در سال ۱۶۹۹ میلادی، با امضای عهدنامه «کارلوویتس»، (Karlowits) به پایان رسید و امپراتوری عثمانی، ممالک بسیاری را از دست داد.

بحران بزرگ دیگر برای امپراتوری عثمانی، جنگ‌های طولانی روسیه و عثمانی بود که از اوایل قرن هجدهم آغاز گردید. این جنگ‌ها که در ابتدا با پیروزی عثمانی‌ها همراه بود، در سال ۱۷۶۸ شدت یافت و سرانجام به امضای عهدنامه، (Kaynarea) در سال ۱۷۷۴ منجر گردید. این معاهده را ننگین‌ترین عهدنامه امپراتوری عثمانی دانسته‌اند که به موجب آن جزیره مسلمان‌نشین «کریمه»، کاملا از عثمانی مستقل شد، روس‌ها حق دریانوردی آزاد در دریای سیاه و مدیترانه را پیدا کردند، هم‌چنین حق حمایت از مذهب ارتدکس را در امپراتوری عثمانی به دست آوردند. تا رسیدن به قرن نوزدهم، عثمانی‌ها بار دیگر طی جنگ‌های ۹۲- ۱۷۸۴ و سپس معاهده‌ای دیگر، سرزمین‌های بیش‌تری را به روس‌ها واگذار نمودند.

از سوی دیگر، متعاقب انقلاب کبیر فرانسه، تفکرات ناسیونالیستی در میان ملیت‌های گوناگون امپراتوری عثمانی نشر یافته و به نافرمانی‌ها و شورش‌های ملی‌گرایانه متعددی منجر شده بود. به دنبال این شورش‌ها نیز امپراتوری سرزمین‌های دیگری را از دست داد. در نخستین شورش‌ها، صرب‌ها و یونانی‌ها استقلال خود را به دست آوردند و مصر نیز به استقلال داخلی دست یافت. در چنین شرایطی و با توجه به ضعف امپراتوری، قلمرو عثمانی مورد تجاوزهای متعدد دولت‌های وقت قرار گرفت. فرانسه، تونس را گرفت، اتریش، بوسنی و هرزگوین را ضمیمه خاک خود کرد، ایتالیا بر تریبولی و بن‌غازی دست یافت، روسیه تا ارض روم پیش‌روی کرد، و یونان جزیره کرت را به اشغال خود درآورد و بلغارها و یونانی‌ها نیز برای جنگ علیه امپراتور عثمانی با یک‌دیگر متحد شدند.[32]

سقوط امپراتوری عثمانی ملقب به مرد بیمار اروپا در 1923، پایان 700 سال نبرد است. ناگهان خاورمیانه، شمال آفریقا و جنوب اروپا به مانند «موجودات ارزشمند بلادفاع» در برابر انگلستان و فرانسه قرار می‌گیرند.

پایان جنگ اول جهانی مرگ 3 امپراتوری را با خود به همراه داشت: امپراتوری اتریش هنگری، امپراتوری تزاری و امپراتوری عثمانی.[33]

 

گستره حکومت عثمانی

عثمانی‌ها در محدوده جغرافيايی خاص به تشکيل حکومت پرداختند و پس از مدتی دامنه قلمرو حکومت خود را گسترش داده و تقريباً علاوه بر در اختيار گرفتن قلمرو حکومت خلفای فاطمی و عباسی، بخش‌هايی از اروپا را نيز به قلمرو خود ضميمه کردند و قرن‌ها به همين نام و با شهرت خلافت عثمانی حکومت راندند.[34]

عثمان غازی اساس تشکيل خلافت بزرگ عثمانی را با درايت و اعتدال و مديريت و کاردانی که تاريخ از او سراغ دارد، بنيان گذاشت.[35] و فرزندان وی جانشين وی شدند و با تصرف کردن شهرهای بيزانس (امپراطوري بيزانس)[36] و شهرهای بزرگی نظير ازمير، آنکارا (آنقره) ازنيق نخستين تشکيلات عثمانی را به وجود آوردند و به ضرب سکه و تأسيس ديوان وزارت و ايجاد نيروهاي مسلح مخصوص نظامي حافظ شهرها، دست زدند و بدين ترتيب به امور مختلف سامان دادند.

بعدها فتوحات آنها در بالکان، اروپای شرقی و بلغارستان، صربستان آلبانی، بوسنی، اغوزه و…[37] استمرار يافت که بدين ترتيب تمام اروپا را تحت تأثير قرار داد، دول اروپايی برای جلوگيری از پيشرفت قلمرو جهان اسلام دو چاره انديشيدند:
1. ايجاد جنگ‌هاي صليبي به رهبری پاپ و تحريک او که مردم مناطق عثمانی را بر عليه عثمانی‌ها می‌شوراند.
2. ايجاد اختلاف بين کشورهای اسلامی (اختلاف داخلي).

بدين ترتيب با ايجاد تنش از درون و هجوم از بيرون امپراطوری بزرگ اسلامي را تجزيه و تقسيم نمودند و به عنوان مستعمرات خود سال‌ها به غارت تمام ذخاير مادی و معنوی اين کشورها و تضعيف فرهنگی دينی اين مناطق با برنامه‌های از پيش تعيين شده پرداختند و پس از ايجاد بحران هويت فرهنگی و اقتصادی نخبگان جوامع اسلامی را مجذوب خود کرده و از نظر علمی نيز خلاء بزرگی در کشورهای اسلامی به وجود آوردند و اين روند تخريبی باعث شد که کشورهاي اسلامی از حرکت به سوی رشد علمی و معنوی بازماند و به عنوان کشورهاي عقب مانده يا توسعه نيافته يا کشورهاي جهان سوم معروف شد که به نوعي تحقير محسوب مي شد.[38]

افراد شاخص و برجسته حکومت عثمانی

برخی از افراد در حکومت عثمانی، شاخص و تأثیرگذارتر بودند که به دو نفر از آنان اشاره می‌شود:

  1. سلطان محمد فاتح

سلطان محمد دوم؛ ملقب به محمد فاتح (۳۰ مارس ۱۴۳۲ – ۳ مه ۱۴۸۱؛ به ترکی عثمانی: فاتح سلطان محمد) هفتمین و یکی از بزرگ‌ترین پادشاهان دولت عثمانی بود. او دو بار به عنوان پادشاه عثمانی برتخت نشست، نخست از ۱۴۴۴ تا ۱۴۴۶ و سپس از ۱۴۵۱ تا ۱۴۸۱ میلادی.

مهم‌ترین اتفاق دوران نخست پادشاهی محمد فاتح، جنگ با صلیبیون به رهبری یانوش هونیادی که سلطان عثمانی با موفقیت او را شکست داد. او سپس توسط ینی‌چری‌ها از سلطنت خلع شد، اما در سال ۱۴۵۱ بار دیگر به عنوان پادشاه عثمانی برتخت نشست. وی در آغاز سلطنت دوم خود مقدمات حمله به قسطنطنیه را فراهم کرده و در نهایت با موفقیت وارد شهر شد و به امپراتوری روم شرقی پایان داد.[39]

محمد در زمان فتح قسطنطنیه تنها ۲۱ سال داشت. او پس از ورود به شهر، خود را «قیصر روم» نامید. فرمانروایان جهان اسلام او را به عنوان قیصر جدید به رسمیت شناختند، اما در جهان مسیحی، فقط کلیسای ارتودکس شرقی – که در قلمروی عثمانی واقع شده بود – این ادعای او را پذیرفت.

فتوحات او پس از ورود به قسطنطنیه به اتمام نرسید. او با موفقیت تمام آناتولی (ترکیه امروزی) را فتح کرد و جنوب شرقی اروپا را تحت فرمان عثمانی درآورد. او سپس دست به اصلاحاتی در دولت عثمانی زد و به علم و هنر به ویژه شعر و ادب ترکی علاقه زیادی نشان داد.[40] وی به منظور افزایش جمعیت پایتخت (استانبول) هزاران نفر از مردم آلبانی و یونان را به این شهر روانه ساخت. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان تحت لوای آزادی مذهب در کنار یک‌دیگر زندگی می‌کردند. سلطان محمد در آبادی و توسعه عمرانی استانبول تلاش بسیار کرد و مساجد و مناره‌های بسیار بنا نمود.[41] در زمان مرگ وی در سال ۱۴۸۱م، حیطه قلمرو حکومت عثمانی به حدود ۲ میلیون کیلومتر مربع می‌رسید.[42]

  1. سلطان سلیمان قانونی

سلیمان یکم (به ترکی عثمانی: سلطان سلیمان قانونی ،۶ نوامبر ۱۴۹۴ – ۷/۶/۵ سپتامبر ۱۵۶۶)؛ دهمین سلطان امپراتوری عثمانی، که از سال ۱۵۲۰ تا لحظهٔ مرگش در سال ۱۵۶۶ میلادی بر امپراتوری عثمانی حکم راند و از این لحاظ، طولانی‌ترین دورهٔ سلطنت را در میان خاندان عثمانی داراست. او را در غرب با نام سلیمان محتشم و در شرق با نام سلیمان قانونی می‌شناسند. از آن جهت به قانونی مشهور شد که سیستم قضایی امپراتوری عثمانی را به‌کلی بازسازی کرد.

او در اروپای سدهٔ شانزدهم به عنوان سلطانی برجسته و والامقام مطرح گشته بود که مسؤولیت امپراتوری عثمانی را در اوج قدرت نظامی، اقتصادی، و سیاسی‌اش بر عهده داشت. سلیمان، شخصاً ارتش عثمانی را برای فتح استحکامات دنیای مسیحیت در بلگراد، رودس، و اکثر مجارستان رهبری کرد، اما در محاصرهٔ وین در سال ۱۵۲۹ ناکام ماند. او باریکه‌های بزرگی از شمال آفریقا که از غرب تا سرحدّات الجزایر می‌رسید و هم‌چنین قسمت اعظم خاورمیانه را طی منازعاتش با ایرانیان، به انضمام خاک امپراتوری عثمانی درآورد. تحت رهبری او، ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی بر دریاهای اطراف، از مدیترانه گرفته تا دریای سرخ و خلیج فارس، تسلط یافت.

سلیمان به عنوان حاکم یک امپراتوری در حال گسترش، شخصاً سردمدار ایجاد تغییراتی بنیادین در قانون‌گذاری امور مرتبط با جامعه، آموزش، مالیات، و حقوق کیفری شد. قوانینی که او وضع کرد تا سده‌ها پس از مرگ او، شاکلهٔ امپراتوری عثمانی را تشکیل می‌دادند. نه تنها خود، شاعر و زرگری برجسته به‌شمار می‌آمد، بلکه همواره حامی و پشتیبان فرهنگ و هنر نیز بود و عصر طلایی هنر، ادبیات، و معماری امپراتوری عثمانی را خود شخصاً سرپرستی می‌کرد. سلیمان به پنج زبان ترکی عثمانی، ترکی جغتایی، عربی، فارسی، و روسی سخن می‌گفت. سلیمان با زیر پا گذاشتن سنت‌ها و رسوم سلاطین پیشین، با کنیزی از حرم‌سرا به نام الکساندرا (بعداً خرم سلطان) ازدواج کرد. دسیسه‌چینی‌های خرم سلطان در مقام ملکهٔ دربار و نفوذ و سلطه‌ای که بر سلیمان داشت، آوازهٔ او را در جهان پیچاند. پسرشان، سلیم دوم، پس از مرگ سلیمان در سال ۱۵۶۶ و پس از ۴۶ سال زمامداری پدر، به جای او بر تخت سلطنت نشست.[43]

 

آثار و اقدامات تاریخی حکومت عثمانی

حکومت عثمانی دارای آثار و اقدامات تاریخی در زمینه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که در ادامه مقاله به آنها پرداخته می شود.

 

آثار و اقدامات فرهنگی و ادبی حکومت عثمانی

گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در مناطق بیزانس و سایر سرزمین‌های فتح شده:

تاریخ امپراتوری عثمانی در واقع با سقوط قسطنطنیه آغاز می‌شود. در طول حکومت عثمانی برای دستگاه اداری و دولتی عثمانی موازین قانونی وضع شد. قانون‌نامه ۱۴۷۶ وظایف و اختیارات سران دولت را مشخص ساختند. روابط فئودال‌ها را تابع قانون ساختند، علما را سازمان داده و با سروسامان دادن سپاه آن را گسترش دادند، نیروی دریایی فراهم آوردند و مسجدها و بناهای همگانی بسیاری بنیان نهادند. در روزگار حکومت عثمانی، دولتشان روش خویش را در برابر مسیحیان، یهود و غیرمسلمانان دیگری که دارای «کتاب آسمانی»‌اند روشن ساخت.[44]

 

موافقان حکومت عثمانی

حکومت عثمانی نیز مانند دیگر حکومت‌ها از افراد، شخصیت ها، گروه ها و حکومت ها موافقانی داشته که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

متفکر و‌ اندیشمند و نابغه جهان اسلام؛ سیدجمال الدین اسدآبادی در مقابل تهاجم ویران‌گر و سلطه همه جانبه غرب و در به راه‌ انداختن نهضت بازگشت به خویشتن، چه بسا خواهان اقتدار خلافت بود و به ملت‌های مسلمان هشدار می‌داد تا در برابر یورش بی‌رحمانه سیاسی و فرهنگی غرب مقاومت نشان دهند و در همین حال دین خود را از خرافاتی که در طی قرون با آن آمیخته شده بود پاک کنند و به اسلام و قرآن برگردند. او ماهیت استعمار و شیوه‌های رنگارنگ و پرفریب آن را به مسلمانان شناسانده و درصدد تشکیل جبهه سراسری مسلمانان برآمد.

سیدجمال برای اتحاد جهان اسلام به نقاط مختلف جهان اسلام از جمله استانبول سفر کرد. او در مجله «عروة‌الوثقی» که در پاریس انتشار داده بود، مسلمانان را در مقابل سلطه همه جانبه استعمار غربی و در رأس آن انگلیس، به وحدت و یکپارچگی با رویکرد به اسلام اصیل دعوت می‌کرد. سیدجمال از این طریق تلاش می‌کرد تا جلوی ناامیدی مسلمانان را گرفته و آنان را از اعتماد به نفس برخوردار سازد.

به نظر سیدجمال، با شرایطی که بر جهان اسلام حاکم بود، تنها خلافت عثمانی می‌توانست با حذف کاستی‌هایش، محور اتحاد جهان اسلام باشد؛ مسلمانان با پشتوانه این قدرت عظیم و با وحدت و انسجام، با اخذ نکات قوت تمدن غرب و احیای ماهیت اسلامی می‌توانستند دست به مبارزه علیه امپریالیسم غرب بزنند.

از دیگر موافقان حکومت عثمانی، محمد عبده و شاگردش رشید رضا هستند.

تلاش و کوشش سید جمال و محمد عبده سبب شد که در جهان غرب و در اوایل قرن بیستم، بسیاری از ادامه‌دهندگان خط «بازگشت به اسلام» قد‌علم کنند. یکی از چهره‌های برجسته آن‌ها رشیدرضا، شاگرد عبده بود. او با این که‌ اندیشه‌های دینی و سیاسی‌اش عاری از اشتباه نبود، به منظور بازگشت به صدر اسلام، جنبش سلفیه را پایه‌گذاری کرد و بیش‌تر نظریه‌های سیدجمال و عبده را با عناوین و شکل‌های گوناگون بازگو کرد. رشیدرضا یکی از طرفداران ادامه نهاد خلافت بود و آن را سدّی بزرگ بر سر راه پیشرفت استعمار و غرب‌زدگی می‌دانست. رشیدرضا طرفدار انترناسیونالیسم[45] اسلام و مخالف سرسخت مکتب ناسیونالیسم[46] بود؛ از این رو، دو گروه با وی به مخالفت برخاستند: اول: روشنفکران فرنگی مآب و دوم: ناسیونالیست‌هایی؛ هم‌چون مصطفی کامل و هواداران حزب وطنی.[47]

 

مخالفان حکومت عثمانی

حکومت عثمانی همان‌طوری که موافقانی داشت در مقابل از میان افراد، شخصیت ها، گروه ها و حکومت‌ها مخالفان سختی داشته که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

امپریالیزم انگلیس از دیرباز تصمیم داشت به منظور هموارسازی مقاصد شوم خود، اتحاد جهان اسلام بر محوریت خلافت عثمانی را از بین ببرد و با تجزیه کشورهای اسلامی، تسلط بر آن‌ها را برای خود آسان سازد. اوج انحطاط عثمانیان، فرصت مناسبی بود تا با حذف خلافت، مصطفی کمال آتاتورک را به عنوان مُصلح بر سر کار آورد تا او نیز در پروژه اصلاحات انگلیسی خویش، عمیقا دست به دین‌زدایی زند.[48] آتاتورک و هم‌فکرانش در واقع، منکر تشکیل حکومت اسلامی و مخالف اسلام هستند. افرادی؛ هم‌چون علی عبدالرزاق به عنوان‌ اندیشمند متجدد اسلامی که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت می‌نمودند، در واقع الغای خلافت را دست‌مایه‌ای جهت حمله به‌ اندیشه سیاسی اسلام قرار دادند. او در این زمینه، نه فقط به آرا و عقاید علمای سنت‌گرا، بلکه حتی با تجددخواهانی؛ هم‌چون رشیدرضا، که علی‌رغم بعضی اختلاف نظرها، با احساسات جزمی او شریک بود، در می‌افتاد.

او در اثر معروفش به نام «الإسلام و اصول الحکمة» (اسلام و اصول حکومت) استفاده‌ای از پیشینه‌های فقهی و تاریخی نظریات سیاسی سنتی به عمل آورده بود. بحث اصلی او این بود که خلافت، نه مبنایی در کتاب (قرآن)، نه در سنت (حدیث) و نه در اجماع دارد. وی آیات و احادیثش را که در آن‌ها به خلافت و اطاعت از اولوالامر اشاره شده است، از دید خود توجیه می‌کند (که از نظر ما مخدوش است) و اجماع را تنها در موارد چهارگانه خلافت اولیه اسلام می‌پذیرد و منکر اجماع دوران بعدی است.[49]

در واقع مسأله اصلی کتاب آتاتورک این است که آیا اسلام، به عنوان نظامی از معتقدات دینی، به طور کلی برقراری حکومت را واجب شمرده است یا نه؟ او با تمسک به آیاتی، حکومت را برای اجرای دستورات الهی از نظر خداوند ضروری می‌داند، ولی حکومت را از اصول اساسی و ضروری اسلام نمی‌داند. او می‌گوید: درست است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در طی دوره پیامبریش، بعضی کارهای سیاسی؛ نظیر رهبری غزوات، نصب قضات، و گردآوری صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگ انجام می‌داد، ولی هیچ‌یک از این کارها ارتباط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام نداشت. حتی جهاد از وظایف پیامبری نیست؛ چه، طبق برداشت عبدالرزاق از قرآن، خداوند به مسلمانان دستور داده است که دین خود را فقط از طریق ملایمت و حکمت و موعظه حسنه تبلیغ کنند. هرگاه که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ناگزیر از دست زدن به جنگ شده، نه برای پراکندن دعوت دینش بوده، بلکه «به خاطر ملک» و در جهت استوار داشتن قدرت و حیثیت اسلامی بوده است. و هیچ حکومتی نیست که تکیه بر شمشیر نداشته باشد و به ضرب زور و غلبه حفظ نشده باشد.[50]

 

مصطفی کمال آتاتورک و مخالفت با حکومت عثمانی

مصطفی کمال (آتاتورک) که خود از مسلمانان اسمی ضد دین بود، ظاهرا برای تبیین احساسات مسلمانان تجددخواه و مجاب نمودن حریف، درست پیش از الغای خلافت، به منظور نامشروع جلوه دادن اصل خلافت چنین اظهار داشت: پیامبر ما به اصحاب خویش فرمود که ملل عالم را به اسلام درآورند؛ یعنی به آنان نفرمود که درصدد حکومت بر این ملل برآیند. این‌ اندیشه از ذهن ایشان نیز نگذشته بود. خلافت به معنای حکومت و اداره امور است. خلیفه‌ای که بخواهد نقش خود را ایفا کند و بر همه ملل مسلمان حکم براند، خود را ناتوان از این امر می‌یابد. باید اعتراف کنم که اگر در این شرایط مرا به خلافت برمی‌گزیدند، فی‌الفور استعفا می‌دادم، ولی بیایید به تاریخ برگردیم و واقعیات را بررسی کنیم:

عرب‌ها خلافتی در بغداد تاسیس کردند و نیز خلافتی در قرطبه. نه ایرانی‌ها، نه افغان‌ها، نه مسلمانان آفریقا، خلیفه قسطنطنیه را به رسمیت نشناختند. مسأله یک خلیفه واحد، که قدرت و نظارت عالیه بر همه امت مسلمان اعمال کند، چیزی است که از کتاب‌ها برآمده است، نه از واقعیت. خلیفه هرگز قدرتی را که پاپ بر کاتولیک‌ها دارد نداشته است. دین ما الزامات و نظم و مقرراتش، هم‌سان با مسیحیت نیست. انتقاداتی که به اصلاحات اخیر ما می‌کنند (حکومت لائیک غیردینی)، ملهم از یک فکر انتزاعی غیرواقعی است؛ یعنی مسأله اتحاد اسلام. چنین فکری هرگز به واقعیت درنیامده است.[51]

 

رویکرد حکومت عثمانی با دولت شیعی صفوی

در آغاز پیدایش دولت شیعی صفوی، دو نهاد سیاسی و دینی عثمانی به جای درک واقعیت‌ها و رویکرد مثبت با این نظام نوین سیاسی و ایجاد هم‌دلی و برادری با آنان در برابر کشورهای معاند غربی و دشمنان مشترکشان، تمام همتشان را صرف نمودند تا تفکر شیعی را از بین ببرند و با مسکوت گذاشتن اهداف اروپایی خود، رو به مرزهای ایران آورده و مناطق وسیع آذربایجان و غرب ایران را به اشغال خود درآوردند. آن‌ها پیش از جنگ چالدران با تعصب خاصی در خاک آناتولی، دست به نسل‌کشی شیعیان زدند و چهل هزار نفر یا خانوار از آنان را به قتل رساندند. آن‌ها در این برخورد کینه‌توزانه که غالبا با حمایت علما و با اخذ تجویز از آنان صورت می‌گرفت، در اضمحلال دولت شیعی صفوی از ازبکان سنی در شرق ایران، مدد می‌گرفتند.

با این وجود در یک بحث علمی، نمی‌توان تمام سیاست‌های اعمال شده دولت صفوی را مثبت تلقی کرد و آن‌ها را از لغزش و اشتباه مبرا دانست؛ چه این که آن‌ها نیز با کنار گذاشتن اختلافات غیراصولی، می‌توانستند در جهت تحکیم وحدت میان خود و دولت نیرومند عثمانی که به اسم اسلام در قلب اروپا رو به گسترش بود، با سعه صدر و با روحیه اخوت و برادری، مقاصد اسلام را در پهنه گیتی بگسترانند.[52]

 

کتاب‌نامه مقاله حکومت عثمانی

  1. ابن اثير، عز الدين على؛ الكامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371 ش.
  2. احمد یاقی، اسماعیل؛ دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال؛ ترجمه: جعفریان، رسول؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تهران، بی‌تا.
  3. اعتماد السلطنه، ‏محمد حسن خان؛ تاريخ منتظم ناصرى‏؛ محقق و مصحح: رضوانى، محمد اسماعيل‏؛ دنياى كتاب، تهران‏.‏
  4. امامی، محمدتقی؛ جزوه آموزشی تاریخ امپراتوری عثمانی؛ بی‌جا، بی‌تا.
  5. بدليسى، ‏شرف خان؛ شرف‌نامه؛ محقق و مصحح: ولاديمير ولييامينوف؛ اساطير، تهران، بی‌تا.
  6. بيات، ‌عزيز الله؛ تاريخ تطبيقى ايران با كشورهاى جهان؛ امير كبير، تهران، بی‌تا.
  7. پروند، شادان، و سبحانی، زهرا؛ زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه؛ مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین الملل، چاپ اول، 1373ش.
  8. حميدى، جعفر؛ تاريخ اورشليم (بيت‌المقدس)؛ اميركبير، تهران، بی‌تا.
  9. ذبیح زاده، علی نقی؛ ریشه‌های روابط علمای شیعه با صفویان؛ پایان‌نامه تحصیلی، بی‌جا، بی‌تا.
  10. سایت پاسخ، وابسته به مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علمیه قم.
  11. سایت راسخون.
  12. سایت لام تا کام.
  13. سایت مشرق نیوز.
  14. سایت ویکی پدیا.
  15. سایت ویکی فقه.
  16. سینیج، وین وو؛ تاریخ امپراطوری عثمانی؛ ترجمه: آذری، سهیل؛ کتاب‌فروشی تهران، بی تا.
  17. شناوی، عبدالعزیز محمد؛ الدولة العثمانیة دولة اسلامیة مفتری علیها؛ مکتبة الانجلو المصریة،‌ قاهره، بی‌تا.
  18. شهبازی، عبدالله؛ «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»؛ تاریخ معاصر ایران، سال 4، شماره 24، 1381ش.
  19. عبدالرزاق، علی؛ الإسلام و اصول الحکم؛ بی‌جا، بی‌تا.
  20. عنایت،‌ حمید؛ اندیشه‌های سیاسی در اسلام معاصر؛ ترجمه: خرمشاهی، بهاء الدین؛ شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، بی‌تا.
  21. قزوینی اصفهانی، واله؛ خلدبرین؛ بی‌جا، بی‌تا.
  22. لوئیس، برنارد؛ استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی؛ ترجمه: بهار، ماه ملک؛ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۵.
  23. مشكور، محمد جواد؛ اخبار سلاجقه روم، به انضمام مختصر سلجوق‌نامه ابن بي‏بي؛ كتاب فروشى تهران، تهران.
  24. نقوی، علی محمد؛ جامعه شناسی غرب‌گرایی؛ بی‌جا، بی‌تا.
  25. وبلاگ کافی نت دانش.
  26. استفان فورد جي، شاو، آزال کورال شاو، تاريخ امپراطور عثماني و ترکيه، ترجمه: محمود رمضان زاده، مشهد، آستان قدس، چاپ اول، 1370ش.
  27. حقی، اسماعيل، تاريخ عثماني، ترجمه: نوبخت، ايرج، تهران، مؤسسه کيهان، چاپ اول، 1368ش.
  28. حقي، اسماعيل، تاريخ عثماني، ترجمه : ايرج نوبخت، تهران، مؤسسه کيهان، چاپ اول، 1368ش، ج1، ص 135.

 

[1]. شناوی، عبد العزیز محمد، الدولة العثمانیة دولة اسلامیة مفتری علیها، ص 33 و 34.

[2]. حميدى، جعفر، تاريخ اورشليم (بيت المقدس)، ص 375.

[3]. احمد یاقی، اسماعیل، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمه: جعفریان، رسول، ص 36.

[4]. برگرفته از سایت راسخون.

[5]. مشكور، محمد جواد، اخبار سلاجقه روم، به انضمام مختصر سلجوق‌نامه ابن بی‏بی، ص 103.

[6]. احمد یاقی، اسماعیل، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمه: جعفریان، رسول، ص 15.

[7]. بيات، ‌عزيز الله، تاريخ تطبيقى ايران با كشورهاى جهان، ص 84 و 183.

[8]. دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ص 16.

[9]. بدليسى، شرف خان، شرف‌نامه، محقق و مصحح: ولاديمير ولييامينوف‏، ج ‏2، ص 7.

[10]. دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ص 16؛ برگرفته از سایت راسخون. «مقاله چگونگی تشکیل حکومت عثمانی از تأسیس تا ثبات».

[11]. اِستِپ یا سبزدشت، منطقه‌ای است دارای درختان خاردار و بوته‌های کوتاه قد که با فاصله از هم روییده‌اند. استپ پوشش گیاهی ضعیفی دارد که برای چرای دام‌ها مناسب نیست. استپ در زبان روسی استپ و در زبان آلمانی استپه است. ویکی پدیا، «استپ».

[12]. پروند، شادان، و سبحانی، زهرا، زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، ص 41 و 42؛ سایت ویکی فقه.

[13]. مشكور، محمد جواد، اخبار سلاجقه روم، به انضمام مختصر سلجوقنامه ابن بی‌بی‏، ص 111؛ برگرفته از سایت راسخون.

[14]. برگرفته از سایت راسخون.

[15]. پروند، شادان، و سبحانی، زهرا، زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین الملل، ص ۴۲-۴۱، ویکی فقه.

[16]. ویکی پدیا، «امپراتوری عثمانی».

[17]. سینیج، وین وو، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه: آذری، سهیل، ج ۶، ص۱۰ – ۱۲.

[18]. برگرفته از سایت راسخون.

[19]. شهبازی، عبدالله، «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»، تاریخ معاصر ایران، سال 4،  شماره 24، ص 49 – 51.

[20]. شهبازی، عبدالله، «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»، تاریخ معاصر ایران، سال 4،  شماره 24، ص 49 – 51؛ پروند، شادان، و سبحانی، زهرا، زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، ص ۴۴.

[21]. ویکی فقه، «دولت عثمانی».

[22]. سینیج، وین وو، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه: آذری، سهیل، ج ۶، ص 85 و 86.

[23]. سینیج، وین وو، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه: آذری، سهیل، ج ۶، ص ۲۴.

[24]. همان، ص ۶۹.

[25]. همان، ص ۷۰.

[26]. برگرفته از سایت ویکی فقه.

[27] . ذبیح زاده، علی نقی، ریشه‌های روابط علمای شیعه با صفویان، پایان نامه تحصیلی؛ برگرفته از سایت ویکی فقه.

[28]. شهبازی، عبدالله، «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»، تاریخ معاصر ایران، سال 4،  شماره 24، ص 60.

[29]. سایت مشرق نیوز، «پشت پرده فروپاشی امپراطوری عثمانی»؛ «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»، ص 61.

[30]. «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»، ص 64 و 65.

[31]. سایت مشرق نیوز، «پشت پرده فروپاشی امپراطوری عثمانی»؛ «علل انحطاط و فروپاشی عثمانی»، ص 66 – 68.

[32] . پروند، شادان، و سبحانی، زهرا، زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، ص 50 و 51؛ سایت ویکی فقه.

[33]. راسخون.

[34]. استفان فورد جي، شاو، آزال کورال شاو، تاريخ امپراطور عثماني و ترکيه، ترجمه: رمضان زاده، محمود، ج1، ص56  – 21 و ص107.

[35]. حقي، اسماعيل، تاريخ عثماني، ترجمه: ايرج نوبخت، ج1، ص 135.

[36]. همان، ص 141.

[37]. همان، ص 141 – 258.

[38]. سایت اندیشه قم.

[39]. ویکی پدیا، «محمد دوم»؛ سینیج، وین وو، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه: آذری، سهیل،  ج ۶، ص ۱۰ – ۱۲؛ امامی، محمدتقی، جزوه آموزشی تاریخ امپراتوری عثمانی؛ برگرفته از ویکی فقه، «دولت عثمانی».

[40]. ویکی پدیا، «محمد دوم».

[41]. لوئیس، برنارد، استانبول و تمدن امپراتوری عثمانی، ترجمه: بهار، ماه ملک، ؛ پروند، شادان، و سبحانی، زهرا، زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، ص ۴۳.

[42]. برگرفته از ویکی فقه، «دولت عثمانی».

[43]. ویکی پدیا، «سلیمان یکم».

[44]. سینیج، وین وو، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه: آذری، سهیل، ج ۶، ص ۱۳ و ۱۴؛ برگرفته از سایت ویکی فقه.

[45]. ارکان اندیشه انترناسیونالیسم عبارت است از: الف) طرف‌داری از وحدت ملت‌ها. ب) (سیاسی) مرام و مسلکی که هدف آن همکاری و هم‌بستگی ملت‌های جهان برای رفاه و سعادت عمومی و حفظ صلح جهانی است. ج) (اقتصاد) برنامه یا عملی که با همکاری بین‌المللی به اجرا درآید. سایت لام تا کام.

[46]. مفهوم ناسیونالیسم nationalism در لغت عبارت است از: ملی‎گرایی، وطن‎پرستی و استقلال‎طلبی. این واژه در معنای اصطلاحی، عمدتاً‌ دو نوع کاربرد دارد: الف) ناسیونالیسم: یعنی معتقد به یک مکتب و گرایش فکری به برتری نژاد و ملّت و حاکمیت آن نسبت به نژادها و ملت‎های دیگر جهان. ب) ناسیونالیسم (اصل ملّیت): از ترکیب سه عنصر «حق آزادی ملل، حق استقلال ملل و حق حاکمیت آنها بر سرنوشت خود»، شکل می‎گیرد. در این نگاه، ناسیونالیسم عبارت است از نهضتی که از آزادی و استقلال یک ملّت در برابر رژیم استبدادی و تجاوز خارجی حمایت می‎کند. در هر صورت تفكّر و گرايش هاي ناسيوناليستي بر مبناي جداي دين از سياست استوار است و به جاي ارزش‎هاي اسلامي، صرفاً به منافع و خواست «ملّت»‌ توجّه دارند، بنابراين، در تقابل ميان ارزش‎هاي اسلامي و خواست ملّي، از ارزش‎هاي اسلامي صرف‎نظر مي‎كنند.، برگرفته از سایت پاسخ، وابسته به مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علمیه قم.

[47]. نقوی، علی محمد، جامعه شناسی غرب‌گرایی، ج ۱، ص ۱۰۵ – ۱۰۷؛ برگرفته از سایت ویکی فقه.

[48]. سایت ویکی فقه.

[49]. عبدالرزاق، علی، الإسلام و اصول الحکمة، ص ۷۴ – ۷۹؛ عنایت،‌ حمید، اندیشه‌های سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: خرمشاهی، بهاءالدین، ص  ۱۱۸.

[50]. الإسلام و اصول الحکمة، ص ۱۱۸؛ اندیشه‌های سیاسی در اسلام معاصر، ص  ۱۱۹؛ سایت ویکی فقه.

[51]. عنایت،‌ حمید، اندیشه‌های سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: خرم‌شاهی، بهاءالدین، ص ۱۰۲؛ سایت ویکی فقه.

[52]. ذبیح زاده، علی نقی، ریشه‌های روابط علمای شیعه با صفویان، پایان نامه تحصیلی؛ برگرفته از سایت ویکی فقه.