searchicon

کپی شد

حضرت عباس (علیه السلام)

فهرست

چکیده مقاله حضرت عباس (علیه السّلام)

یکی از مردان نمونه تاریخ اسلام حضرت عباس (علیه السلام) است. بنابر مشهور آن حضرت در چهارم شعبان سال 26 قمری در شهر مدینه متولد شد. نام پدر بزرگوار او علی (علیه السلام) و نسب وی از ناحیه پدر به خاندان «بنى هاشم» می‌رسد و نام مادر گرامیش فاطمه و نسبش از طرف مادر به بنی كلاب می‌رسد.

او دارای القاب و کنیه‌های متعددی است. مشهورترین لقب وی قمر بنی هاشم و مشهورترین کنیه او ابوالفضل است.

مهم‌ترین نقش زندگی او، حضور در حماسه کربلا است. نقش‌های مقدس و مهمی در زندگیش داشت؛ مانند سقایی، سخن‌گویی از طرف امام حسین (علیه السلام)، رد امان‌نامه دشمن، پاسداری از خیمه‌ها، پرچمداری، فرستادن برادران برای نبرد و شهادت آن‌ها، آب ننوشیدن علی‌رغم تشنگی زیاد، نبرد شجاعانه و در نهایت شهادت در راه خدا و امام زمانش.

در باره خصوصیات فردی آن‌حضرت آمده‌است که او مردی زیبا، خوش‌سیما و آراسته بود که چهره دلربایش، هر بیننده‌ای را به تحسین وامی داشت.

وی از نظر اخلاقی نیز یکی از بهترین‌های عصر خود بود. او داری ایمانی استوار، بصیرت و آگاهی فوق‌العاده، ولایت‌پذیری و ولایت‌مداری، علم و معرفت فراوان، عبودیت و بندگی خالصانه، صفت پسندیده فداکاری و ایثار، وفاداری و ایمان به جهاد در راه خدا، شجاعت وصف‌ناپذیر و … بود.

او دارای کرامات فراوانی است و افراد بسیاری حتی از غیر مسلمانان با توسل به آن‌حضرت از کرامات او بهره‌مند شدند. همچنین برای وی زیارت‌نامه‌ای در کامل الزیارات از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گزارش شده است.

آن‌حضرت در بوته ابتلائات و امتحانات متعددی؛ مانند حضور در حماسه عظیم عاشورا قرار گرفت و به‌خوبی از امتحان و آزمون الهی پیروز درآمد.

وی همچنین دارای فعالیت‌های اجتماعی هم بوده است که در برخی از منابع تاریخی به بعضی از آن‌ها اشاره شده است.

یکی از برجسته‌ترین نقاط روشن زندگی آن‌حضرت، نگاه و دیدگاه بسیار مثبت معصومان (علیهم السلام) نسبت به ایشان است.

آن‌حضرت سرانجام در سال شصت‌ویک هجری قمری در حماسه عاشورا و در صحرای کربلا شجاعانه به شهادت رسید و در همان مکان به‌خاک سپرده شد. امروزه مرقد مطهر آن‌حضرت در شهر کربلا زیارت‌گاه عاشقان و شیفتگان او است.

زندگی‌نامه حضرت عباس (علیه السّلام)

یکی از مردان نمونه تاریخ اسلام و بشر حضرت عباس بن علی (علیهماالسلام) است. بنابر مشهور آن حضرت در چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در شهر مدینه متولد شد.[1] وقتی او به دنیا آمد، پدر بزرگوارش حضرت علی (علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق سنّت اسلامی، گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

عبّاس در خانه علی (علیه السلام) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش؛ فاطمه ام البنین و در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) رشد کرد و از این دودمان پاک و عترتِ رسول، درس های بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.

تربیت خاصّ امام علی (علیه السلام) بی‏ شک، در شکل دادن به شخصیت فکری و روحی بارز و برجسته او، سهم عمده‌ای داشت و درک بالای وی ریشه در همین تربیت های والا داشت.

استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. عباس جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود. او علاوه بر قامت رشید و مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی بعد از برادران بزرگوارش امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در میان همه جوانان و رجال اهل‏‌بیت (علیهم السلام) نظیر نداشت و در خِرد، برتر و در جلوه‏ های انسانی هم رشید بود. او می‏‌دانست برای چه روز عظیمی، ذخیره شده تا در یاری حجّت خدا جان نثاری کند.

عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از نفس های پاک و عنایت های ویژه علی (علیه السلام) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود. امّ البنین هم نجابت، و هم معرفت و محبّت به خاندان پیامبر را یک جا داشت و در ولاء و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود.

آن حضرت را به دلیل داشتن سیمای جذاب و نورانی، «قمر بنی هاشم‏»[2] می‌خواندند و به دلیل آوردن آب به خیمه‏‌ها، «سقا»[3] لقب یافت. او در جنگ‏های صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت.

امام سجاد (علیه السلام) در باره او می‌‏فرماید: «خدا عمویم را رحمت کند که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد، تا آنکه دست هایش قطع شد. خداوند دو بال به او داده که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز می‏کند؛ چنانکه خداوند برای جعفر بن ابی‌طالب قرار داده است».[4]

نسب و خاندان حضرت عباس (علیه السّلام)

آن حضرت دارای نسب و خاندانى والا و درخشان است. او از بطن يكى از والاترين و شريف ترين خاندانی كه بشريت در طول تاريخ خود شناخته، برخاسته است. وی از ناحیه پدر از خاندان «بنى هاشم» است؛ چرا که پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) از نوادگان هاشم بن عبد مناف است.[5]

مادر گرامى و بزرگوار آن حضرت نیز از خاندانى ريشه دار بود که سلسله نسب وی عبارتند از از: حزام (پدر ام البنین) بن خالد بن ربيعة بن وحيد (عامر) بن كعب بن عامر بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة بن معاوية بن بكر بن هوازن.[6]

والدین حضرت عباس (علیه السّلام)

پدر بزرگوار عباس (علیه السلام) حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهم االسلام) و مادر مکرمه اش حضرت ام البنین بنت حزام بن خالد؛ فاطمه کلابیه است.[7]

ولادت حضرت عباس (علیه السّلام)

ابتدا باید به این نکته اشاره شود که به گفته برخی پژوهش‌گران درباره زندگی عباس بن علی تا قبل از واقعه کربلا، اطلاعات تاریخی چندانی در دسترس نیست، از همین‌رو در مورد تولد و زندگی او اختلافات زیادی وجود دارد.[8] این اختلافات احتمالاً ناشی از نقل سن آن حضرت در زمان شهادت پدر بزرگوارش امام علی (علیه السّلام) است. برخی سن او را در زمان شهادت پدر، بین ۱۶ تا ۱۸ سال می‌دانند[9] و برخی دیگر سن او را ۱۴ سال و قبل از تکلیف عنوان کرده‌اند.[10]

اما بنابر قول مشهور آن حضرت در سال ۲۶ قمری در مدینه به دنیا آمد.[11] اردوبادی می‌گوید: درباره روز و ماه تولد او نیز در منابع قدیمی چیزی یافت نکردیم و تنها کتابی به نام «انیس الشیعه» که در قرن ۱۳ قمری نوشته شده، روز تولد او را چهارم شعبان دانسته است.[12] نویسنده الخصائص العباسیه نیز بدون ذکر منبع نوشته است: زمانی که این پسر به دنیا آمد، امام علی (علیه السّلام) او را در آغوش گرفت و عباس نامید، در گوش‌هایش اذان و اقامه گفت، سپس بازوهایش را بوسید و گریه کرد. ام البنین دلیل گریه او را جویا شد، امام فرمود: دو بازوی فرزندت در راه کمک به حسین (علیه السّلام) جدا می‌شود و خداوند در ازای دو دست بریده‌اش، دو بال در آخرت به او عطا می‌کند.[13]

کودکی حضرت عباس (علیه السّلام)

همان‌گونه که در بحث ولادت آن حضرت آمده است، بنابر گفته برخی پژوهش‌گران درباره زندگی عباس بن علی (علیهما السلام) تا قبل از واقعه کربلا، اطلاعات تاریخی چندانی در دسترس نیست، از همین رو در مورد دوران کودکی و نوجوانی او، برخی از نویسندگان مطالبی را ذکر کرده اند که ما تنها به نقل این گزارشات اکتفا می‌کنیم.

با تولد عبّاس، موجی از سرور، خاندان علوی را فراگرفت. وقتی مژده ولادت این طفل به امیرمؤمنان (علیه السلام) داده شد، به خانه شتافت و او را در برگرفت. گونه اش را بوسه باران کرد و مراسم شرعی را درباره اش اجرا نمود؛ یعنی در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

در هفتمین روز تولد او، بنا به سنّت اسلامی، حضرت علی (علیه السلام) سر فرزندش را تراشید و هم وزن موهایش طلا یا نقره[14] به فقیران و مستمندان داد و همان گونه که نسبت به حسنین (علیهماالسلام) عمل کرده بود، گوسفندی به عنوان عقیقه[15] برای این نوزاد ذبح کرد. پدر، او را عباس نامید؛ چرا که آن‌حضرت امید داشت که  این طفل هرگز به اهل باطل روی خوش نشان نمی‌دهد و در برابر جویندگان حقیقت و پویندگان این مسیر، خندان و شاداب است.[16]

روزی امّ البنین امیرمؤمنان (علیه السلام) را مشاهده کرد که عباس را در آغوش گرفته و بردستانش بوسه می‌زند و می‌گرید. چون آن بانوی با فضیلت این گونه دید، نگران شد؛ زیرا سابقه نداشت فرزندی چنین نیک منظر و صاحب شمائل علوی، برای پدرش موجب اضطراب و پریشانی شود، آن هم با توجه به این که برحسب ظاهر، عاملی که موجب آشفتگی شود، در وی دیده نمی‌شد؛ لذا امّ البنین سبب را از حضرت پرسید. حضرت علی (علیه السلام) او را نسبت به حقیقتی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، آگاه کرد و فرمود: دستان فرزندش در راه مدد رسانی به امام حسین (علیه السلام) قطع می‌شود. با شنیدن این خبر غیبی، صدای فریاد و شیون آن مادر دلسوخته بلند شد و اهل منزل نیز به نوحه گری پرداختند. حضرت افزود: ای امّ البنین! نور دیده ات نزد خداوند منزلتی بزرگ دارد و پروردگار در عوضِ دو دست بریده اش، دو بال به او عطا خواهد کرد که با ملائکه در بهشت به پرواز در می‌آید، همان گونه که از قبل، این لطف را به جعفر بن ابی طالب عنایت نموده است. امّ البنین با شنیدن این بشارت و سعادت، مسرور گردید.[17]

در باره عقل و درایت آن حضرت در دوران کودکی، نقل شده روزی حضرت امیر (علیه السلام) عبّاسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زینب (سلام الله علیها) هم حضور داشت. امام به کودک عزیز خود فرمود: بگو یک. عبّاس گفت: یک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد و گفت: شرم می‏کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ‏ام، دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید.[18]

اسامی، کنیه ها و القاب حضرت عباس (علیه السّلام)

در میان اعراب، حتی در دوران جاهلیت، سنتی رواج داشت که نام، کنیه و لقب نوزاد را از روی تفأّلی بر آینده اش برمی‌گزیدند. آنها اگر می‌خواستند در آینده، صفتی در فرزندشان بارز و برجسته باشد، نامی برگرفته از آن صفت بر او می‌نهادند تا بعدها زمینه دستیابی به آن صفت در آن شخص بیشتر هموار شود؛ یعنی فرد بکوشد تا از اسمش، مسمّایی حقیقی بسازد و روحیات خود را به نام خویش نزدیک کند. همان گونه که امروزه روان شناسان نیز، اثر تربیتی نام اشخاص را دریافته اند.

چه بسا آنان که به دلیل داشتن اسم نیکو، خود را از بسیاری بدیها دور می‌دارند و چه بسیار افرادی که به سبب داشتن نام نامناسب و بی ارزش، برای شخصیتشان نیز ارزش چندانی قائل نمی‌شوند. گاه برخی که هوشیارتر هستند، بعدها، اسم خود را به نامی نیکوتر تغییر می‌دهند؛ از این رو در اسلام سفارش های بسیاری برای گذاشتن نام نیکو دیده می‌شود.

شخصی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید: حقّ فرزندم بر من چیست؟ آن حضرت پاسخ فرمود: «نام خوبی بر او برگزین و نیکو تربیتش کن و او را در موقعیت [شغل] خوبی بگمار».[19]

بدین جهت و به دلیل آگاهی کامل امام علی (علیه السلام) از ویژگی های حضرت عباس (علیه السلام) نام و کنیه او را انتخاب نمود.

در مورد کنیه‌های حضرت عباس (علیه السلام) نیز گفتنی است که کنیه، در فرهنگ عربی به نام هایی می‌گویند که پیشوند اَبْ در مردان، و اُمّ در زنان داشته باشد. سنت انتخاب چنین نامی برای افراد در میان قبایل عرب، گونه ای از بزرگداشت و تجلیل برای فرد است.

همچنین به عناوینی که بر اثر بروز ویژگی هایی در انسان و نیز بر اساس اوصاف بارز شخص برای او انتخاب و بر وی گذارده و به او نسبت داده می‌شود، لقب می‌گویند.

برای همین، القابی که برای حضرت عباس (علیه السلام) گفته شده بیانگر اوصاف پسندیده ای است که دریافت شده است.

اسم و کنیه های حضرت عباس (علیه السّلام)

هنگامی که نوزاد خانه علی (علیه السلام) به عرصه گیتی گام نهاد، او را در قنداقه ای نهاده به دست آن جناب دادند. در این هنگام همه چشم ها منتظر و دل ها بی قرار بود تا ببینند امام، نوزادش را چه می‌نامد و به چه انگیزه ای، آن را برمی‌گزیند. آن حضرت، او را عباس نامید. عباس در اصطلاح عرب از ماده عَبَسَ به معنای «در هم کشیدن بشره و گرفتگی صورت» است. عبوس و عباس هر دو از نام های شیر است. به شیر نری که دیگر شیرها از او می‌ترسند و می‌گریزند، العباس گفته می‌شود.[20]

در باب کنیه‌های آن‌حضرت گفته شده وی کنیه‌های متعددی دارد که به تعدادی از آن ها اشاره می‌شود:

  1. ابوالفضل:[21] این کنیه مشهورترین کنیه آن حضرت است که در منابع بسیاری از آن یاد شده است. همچنین این کلمه با الفاظ دیگری؛ مانند ابوفاضل، ابوالفضائل نیز به کار رفته است، امّا سایر کنیه های او، یا غیرمشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا، وی را بدان ها خوانده اند.
  2. ابوالقِرْبَة.[22]
  3. ابوالقاسم.[23]
  4. ابو الفَرجَة.[24]

القاب حضرت عباس (علیه السّلام)

حضرت عباس (علیه السلام) دارای القاب متعددی است که در این مقال به تعدادی از آنها اشاره می شود:

  1. قمر بنی هاشم.[25]
  2. سقّا.[26]
  3. باب الحوائج.[27]
  4. باب الحسین (علیه السلام).[28]

القابی که ذکر شد، از مشهورترین لقب های حضرت عباس (علیه السلام) می باشند. البته آن حضرت لقب های دیگری نیز دارد که عبارتند از:

  1. کَبْش الکتیبة (جلودار، پیشتاز و پهلوان لشکر).
  2. حامی الظُّعَینة (پشتیبان زنان هودج نشین).
  3. شهید.
  4. عبد صالح.
  5. مستجار (پشت و پناه).
  6. فادی (فداکار).
  7. ضَیغَم (شیر).
  8. مؤثِر (ایثارگر).
  9. ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت).
  10. طیّار.
  11. اکبر.[29]
  12. مواسی (یاری کننده غمخوار و دلسوز).
  13. واقی (نگهبان، پاسدار).
  14. ساعی (تلاشگر).
  15. صدّیق (راست گفتار و درست کردار).
  16. بَطَل (گُرد، دلاور شکست ناپذیر).
  17. حامل (صاحب) اللّواء (پرچمدار، علمدار).[30]
  18. صابر.
  19. مجاهد.
  20. حامی.
  21. ناصر.[31]

با نگاهی به زیارت نامه های ایشان و همچنین کلام معصومان (علیهم السلام)، در می یابیم که لقب های دیگری نیز برای آن حضرت ذکر شده است که از جایگاه والا و مقام ارجمند آن بزرگوار حکایت می کند.

خصوصیات فردی ‏حضرت عباس (علیه السّلام)

مشخصات دقیق جسمی هیچ‌کدام از امامان (علیهم السلام) و اصحاب ایشان را نمی‌توان از کتاب‌های تاریخی به دست آورد؛ لذا بسیاری از آنچه که امروزه در باره شکل و شمایل آن بزرگواران گفته می‌شود، سند معتبری ندارد.

در عین حال، در مورد حضرت عباس (علیه السلام) در برخی گزارش‌ها آمده است آن حضرت مردی زیبا، خوش سیما و آراسته بود که چهره دلربایش، هر بیننده ای را به تحسین وامی داشت. او چون ماه تمام، در میان هاشمیان می‌درخشید به گونه ای که به او ماه بنی‌هاشم می‌گفتند. جدّ او، عبد مناف را «ماه بطحاء»[32] و عبداللّه،[33] پدر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را «ماه حرم» می‌خواندند. حضرت عباس (علیه السلام) نیز «ماه بنی هاشم» لقب گرفت تا لقب گویایی برای چهره رعنا و دلکش او باشد. گذشته از آن، در برخی از گزارش های تاریخی آمده است که وی مردی تنومند و دارای ورزیدگی اندام و تناسب اعضا بود که بیانگر توان جسمی بالای او بوده است. گفته شده او هر گاه بر اسب تناوری سوار می‌شد، پاهایش به زمین می‌رسید. برهمین اساس در برخی منابع آمده است: « کانَ العَبَّاسُ (علیه السلام) رَجُلاً وَسِیماً جَسِیماً جَمِیلاً وَ یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَّهَمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِی الأرِض، و کانَ یُقالُ لَهُ قَمَر بَنی‏ هاشِم‏»؛ «عباس مردی زیبا، تنومند و آراسته بود که هر گاه بر اسب تناوری سوار می شد پاهایش به زمین می رسید و این گونه بود که به او ماه بنی هاشم گفته می شد».[34]

در اینجا لازم است به نکته ای اشاره شود: به نظر می آید در این عبارت مبالغه شده باشد؛ چرا که اگر بلندقدترین افراد جامعه را هم در نظر بگیریم، بعید است که از روی اسبی تنومند پای فرد به زمین برسد. پس آنچه به ذهن می رسد این است که گوینده این سخن، در صدد بیان قد رسا، کشیده و تنومند آن حضرت بوده است.

خانواده حضرت عباس (علیه السّلام)

خانواده می‌تواند مهم‌ترین کانون ایجاد آرامش و بستر تربیت انسان‌های فرهیخته و معرفی آن‌ها به جامعه باشد؛ لذا قرآن کریم در باره خانواده می‌فرماید: «و کسانی که می گویند: پروردگارا، به ما زنان و فرزندانی مرحمت فرما كه مايه چشم روشنی ما باشند و ما را پيشوای اهل تقوا قرار ده».[35]

در همین راستا حضرت عباس (علیه السّلام) دارای همسری پاک و عفیف و همچنین پسرانی بسیار بزرگوار بود.

همسر یا همسران حضرت عباس (علیه السّلام)

بر اساس آن‌چه از نتیجه جست‌وجو در منابع تاریخی و روایی به‌دست آمد، حضرت عباس (علیه السلام) تنها یک همسر داشته است. نام همسر آن حضرت «لبابه» دختر عبيد الله بن عباس بن عبد المطلب‏ است.[36] لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود و در فضایی آکنده از نور قرآن و مالامال از عطر روح‌نواز محبت به خاندان وحی، دیده به جهان گشوده و در سایه‌سار قرآن و عترت تربیت یافته بود. مادر لبابه، «ام حکیم جویری» دختر «خالدبن‌قرظ کنانی» است.[37]

فرزندان حضرت عباس (علیه السّلام)

در باره فرزندان حضرت عباس (علیه السّلام) و تعداد آن‌ها بین تاریخ‌نگاران اختلاف نظر وجود دارد. برخی گفته اند: آن حضرت، چهار فرزند پسر به نام‌های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و دو دختر داشت.[38] برخی دیگر، وی را صاحب دو فرزند پسر به نام‌های عبیدالله و فضل دانسته‌اند.[39] عده ای دیگر سه فرزند پسر به نام‌های عبیدالله حسن و قاسم برای او ذکر کرده اند.[40] برخی دیگر نیز دو فرزند پسر به نام های عبدالله و محمد[41] را برای او برشمرده‌اند که در کربلا به شهادت رسیده اند.

برخی منابع از شهادت فرزندان آن حضرت در کربلا سخن به میان آورده‌اند، اما در نام آن‌ها گوناگونی وجود دارد. نوشته‌اند: هنگامی که حضرت عباس (علیه السّلام) از روی اسب خود بر زمین افتاد و در درگیری با دشمنان به شهادت رسید، امام حسین (علیه السّلام) خود را به او رسانید و وقتی که حالت او را مشاهده نمود، فریاد برآورد: «وَا غَوْثاه، بِکَ یا الله، وَا قِلَّةَ ناصِراه؛»؛ (فریاد (از بی کسی)، به تو پناه می‌برم ای خدا! وای از کمی یاران!).

در این لحظه، محمد و قاسم صدای امام را شنیدند، نزد ایشان رفته و در پاسخ امام فریاد زدند: «لَبَّیکَ یا مَولانا، نَحنُ بَینَ یدَیکَ»؛ (در خدمت توایم ای سرور ما). امام حسین (علیه السّلام) رو به آنان کرد و فرمود: «بِشَهادَةِ اَبیکُمَا الکِفایه»؛ (شهادت پدرتان بس است)، اما آنان امتناع ورزیده و گفتند: نه به خدا، ای عمو!.

سپس از امام اجازه گرفته، به میدان نبرد شتافتند و پس از پیکار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسیدند،[42] اما بنا به گزارش برخی دیگر از تاریخ‌نگاران، تنها محمد در کربلا به شهادت رسیده است.[43]

فرازهای زندگی حضرت عباس (علیه السّلام)

زندگانی هر شخصی در این دنیا با توجه به جایگاه و شخصیت او و همچنین مکان و زمانی که در آن زندگی می‌کند، همراه با فراز و نشیب ها، تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، غم ها، شادی ها و … است.

حضرت عباس (علیه السّلام) از انسان‌های برجسته تاریخ است که از زمان تولد تا شهادتش، فراز و فرودهایی فراوانی را در زندگی پر برکت خویش تجربه نمود، که در جای خود به آنها پرداخته می‌شود.

حضرت عباس (علیه السّلام) در کنار امیرالمؤمنین (علیه السلام)

آن چه از سخنان و سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اهتمام به تربیت فرزندانی که در همه ابعاد انسانی و اسلامی نمونه همه اعصار باشند برمی‌آید، گویای آن است که آن حضرت همّ فراوانی مبنی بر تربیت فرزندان خود مبذول می‌داشتند.[44] قطعا در مورد عباس (علیه السلام) نیز همه جنبه های روحی، اخلاقی و حتی جسمانی را مورد نظر قرار می‌دادند، اما با نگاهی به منابع تاریخی و روایی درمی‌یابیم که گزارش خاصی در باره دوران کودکی و همراهی عباس (علیه السلام) با پدر، موجود نیست. با عنایت به سیره امیر المؤمنین در تربیت فرزندان کودک و نوجوانش که در کنار پدران خود مهارت های زندگی را می‌آموختند، به دست می‌آید که آن حضرت نسبت به فرزندش عباس نیز اهتمام بسیار داشت. وی علاوه بر ویژگی های وراثتی که از پدرش به ارث برده بود، قطعا در فعالیت های روزانه، اعم از کمک به پدر در آبیاری نخلستان ها، جاری ساختن نهرها، حفر چاه ها و نیز بازی های نوجوانانه که موجب تقویت قوای جسمانی او می‌شده است، فعالیت داشته است.

البته برخی از نویسندگان مطالبی را در باره دوران کودکی و نوجوانی وی ذکر کرده اند که به بعضی از آن ها اشاره می‌شود:

  1. روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفت وگو بود که مردی شمشیر گرانبهایی را برای ایشان هدیه آورد. در همین لحظه، عباس (علیه السلام) که نوجوانی نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه ای ایستاد و به شمشیری که در دست پدر بود، خیره ماند. امام متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: «فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس گفت: آری! امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: جلوتر بیا! عباس پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه می‌گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا می‌بینم دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله می‌کند تا اینکه دو دستش قطع می‌گردد …».[45]
  2. برخی از گزارشات نیز از حضور وی در جنگ صفین حکایت دارند که به طور مستقل به آن پرداخته خواهد شد.[46]

حضور حضرت عباس (علیه السّلام) در جنگ صفین

بنابر گزارش برخی از نویسندگان، در جنگ صفین پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین (علیه السلام) عده زیادی را مأمور نگهبانی از آب‌راه فرات نمود و «ابوالاعور سلمی» را بدان گمارد. تشنگی بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بر آن داشت تا عده ای را به فرماندهی صعصعة بن صوحان و شبث بن ربعی برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله کردند و آب آوردند.[47] در این یورش امام حسین (علیه السلام)، عباس و مالک اشتر نیز شرکت داشتند.[48]

در جریان آزادسازى فرات توسط لشکریان امیرالمؤمنین (علیه ‏السلام)، مردى تنومند و قوى هیکل به نام «کرَیْب بن ابرهة» از قبیله «ذى یزن» از صفوف لشکریان معاویه براى هماوردطلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته‌‏اند که وى یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى‌مالید طوری که نوشته‏ هاى روى سکه ناپدید مى‌‏شد.[49] او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین (علیه ‏السلام) آماده مى‌‏ساخت. معاویه براى تحریک روحیه جنگى او مى‌‏گوید: على با تمام نیرو مى‌‏جنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر کس را یاراى مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویى با او را دارى؟]. کریب پاسخ مى‌‏دهد: من [باکى ندارم و] با او مبارزه مى‌‏کنم.

نزدیک آمد و امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) را براى مبارزه صدا زد. یکى از پیش‏مرگان امام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد. کریب پرسید: کیستى؟ گفت: هماوردى براى تو! کریب پس از لحظاتى جنگ او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع‏ترین شما با من مبارزه کند، یا على بیاید. «شرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امیرالمؤمنین (علیه ‏السلام) که این شکست هاى پى‏ در پى را سبب از دست رفتن روحیه جنگ در افراد خود و سرخوردگى یاران خود مى‌دید، دست به اقدامى عجیب زد. او فرزند رشید خود عباس (علیه ‏السلام) را که در آن زمان على‏ رغم سن کم جنگجویى کامل و تمام عیار به نظر مى‌‏رسید،[50] فراخواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض کند و در جاى امام در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس را پوشید و بر اسب او سوار شد و در مبارزه ‏اى کوتاه اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند و به سوى لشکر بازگشت. سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند.[51]

آن حضرت از این حرکت چند هدف را دنبال مى‌‏کرد. اولین هدف بلند او، روحیه بخشیدن به عباس (علیه ‏السلام) بود که جنگاورى نو رسیده بود. در هدف دوم او مى‌‏خواست لباس و زره و نقاب عباس (علیه ‏السلام) در جنگ ها شناخته شده باشد و ترسى در دل دشمن از صاحب آن تجهیزات بیندازد و در دیگر جنگ ها برگ برنده را به دست عباس بدهد تا هرگاه فردى با این شمایل را دیدند، پیکار على (علیه ‏السلام) در خاطرشان زنده شود. سومین هدف امام این بود که با این کار مى‌‏خواست کریب نهراسد و از مبارزه با آن حضرت شانه خالى نکند.[52]

حضرت عباس (علیه السّلام) در زمان امامت امام حسن (علیه السّلام)

گزارش زیادی از حضور حضرت عباس (علیه السلام) در زمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) در تاریخ نیامده، ولی با این حال حضور پر رنگ حضرت عباس در کنار امام حسن (علیهماالسلام) طبیعی است. دوران خلافت امام مجتبی (علیه السلام) بسیار کوتاه بود. حضرت مدت شش ماه و چهار روز در کوفه خلافت کرد. امام مجتبی (علیه السلام) با دیدن بی وفایی یاران، برای اهداف بزرگی که این مقال مختصر جای بیان آن نیست، از حکومت کناره گرفت و حضرت عباس (علیه السلام) نیز با پیروی از ایشان سکوت کرد.[53] عباس در طول دوران امامت امام حسن (علیهماالسلام) با همه توان، در رکاب او بود. در این دوران، به جهت مخالفت ها و دشمنی هایی که معاویه و کارگزارانش درباره امام حسن (علیه السلام) به عمل مى‌آوردند و خطر آنان همواره آن حضرت را تهدید مى‌کرد، عباس به شدت در نگهبانی برادرش مى‌کوشید. او در دوران امامت امام مجتبی (علیهماالسلام)، «باب الحوائج» شیعیان بود و مستمندان را از الطاف و عنایت برادر خویش بهره مند مى‌ساخت. گرسنگان را سیر مى‌کرد و برهنگان را مى‌پوشانید. نیازمندان و پرسش گران، درِ خانه امام حسن (علیه السلام) آمده، نیازهایشان را به عباس مى‌گفتند. در همه موارد، آن حضرت، مشکلات آنان را با برادرش امام حسن (علیه السلام) در میان مى‌گذاشت و فرمان برادر را درباره آنان اجرا مى‌کرد. همچنین هنگامی که دشمن، وجود امام حسن (علیه السلام) را گلچین کرد و دشمنان، پیکر پاک آن حضرت را تیرباران کردند، غیرت و رشادت علوی، قبضه شمشیر عباس را به حرکت درآورد، اما او سخنانِ امام خود را یاد آورد و پیروی محض از امام که سرلوحه زندگی درخشانش بود، او را به خویشتن داری فراخواند.[54]

همچنين آن حضرت در زمان اجرای قصاص قاتل پدر بزرگوارش حاضر بوده، اما نقشی در اجرای قصاص نداشته است.[55]

عباس تا آن جا امام مجتبی را همراهی کرد که با امام حسین (عليهم‌السلام) در غسل آن حضرت مشارکت نمود. او با چشمانی باز و نگاهی آشکار، همراه با امام حسین (عليه‌السلام) امام را غسل داد و کفن کرد. البته برخی هم گفته اند او هنگام غسل پيكر مطهر امام حسن (علیه السلام) همراه برادرش محمد (حنفية)، امام حسين (علیه السلام) را ياری می‌داد.[56]

بهترین شاهد برای حضور ایشان در کنار امام حسن (علیه السلام) سخن امام صادق (علیه السلام) است که در آغاز زیارت نامه ایشان مى‌فرماید: «سلام بر تو ای بنده نیکوکار و فرمانبر خدا و پیامبر خدا و مطیع امیرالمؤمنین و حسن و حسین (علیهم السلام)».[57]

روشن است، زمانی این عبارات در مورد حضرت عباس (سلام الله علیه) صادق است که وی همواره به عنوان یک سرباز در کنار امام زمانش ایساده و از وی حمایت کزده باشد.

حضرت عباس (علیه السّلام) در زمان امامت امام حسین (علیه السّلام)

از زندگی و احوال عباس بن‌ علی (علیهماالسلام) در دوره امامت امام حسین (علیه السلام) تا قبل از حوادث کربلا اطلاع دقیقی در دست نیست، اما مسلم است که با آغاز حرکت امام حسین (علیه السلام)، عباس در کنار برادر بزرگوارش حضور داشته و به همراه امام، شبانه مدینه را به سمت مکه ترک نموده است.[58] اگر بنابر آن‌چه مشهور است، ولادت آن حضرت را سال 26 قمری بدانیم،[59] خورشید امامت حسینی (علیه السلام) در حالی طلوع کرد که بیست و چهار بهار از حیات عباس (علیه‌السلام) می‌گذشت.

پس از مرگ معاویه و احضار امام حسین (علیه السلام) توسط «ولیدبن‌عقبه» به دارالاماره برای گرفتن بیعت از او،  امام قبل از این‌که در دارالاماره حضور پیدا کند، به جمعی از دوستان، نزدیکان و برادران خود فرمود: من از این دعوت در امان نیستم؛ لذا شما به صورت مسلح بیرون دارالاماره منتظر باشید که هرگاه نیاز شد به یاری من بشتابید …».[60] و [61]

با توجه به این‌که حضرت عباس (علیه السلام) با دقت و تیزبینی فراوان، مسائل و مشکلات جامعه را دنبال می‌کرد و از پشتیبانی امام خود دست بر نمی‌داشت و حمایت بی‌دریغش را از امام اعلام می‌داشت، می‌توان برداشت نمود یکی از کسانی که در بین حامیان امام و به عبارتی محافظان امام در این جریان حضور پررنگ داشته، حضرت عباس (علیه السلام) بوده است.

امام (علیه‌السلام) فردای همان‌روز آهنگ هجرت به سوی حرم امن الهی نمود و عباس (علیه‌السلام) نیز بدون درنگ و تأملِ در نتیجه و یا تعلل در تصمیم‌گیری، بار سفر بست و با آن‌حضرت همراه شد و تا مقصد اصلی؛ سرزمین کربلا، از امام جدا نشد. او میراث سال‌ها پرورش در بیت خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را با سخنرانی‌ها، جانفشانی‌ها و حمایت‌های بی‌دریغش از امام، به منصه ظهور رساند.

حضرت عباس (علیه السّلام) در کربلا

نقش حضرت عباس (علیه‌السلام) در واقعه عاشورا و در سرزمین کربلا بسیار پر رنگ بوده است. بر اساس گزارش‌های تاریخی عباس بن ‌علی (علیهماالسلام) در تمام صحنه‌ها در کنار امام حسین (علیه‌السلام) حضور داشت و نقش برجسته‌ای ایفا کرد. او در وفاداری و ایمان به راه امام خویش، کوچک‌ترین شک و تردیدی به خود راه نداد. وی به‌قدری در انجام وظایف خود موفق بود که امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) در باره ایشان فرمود: «خداوند (عمویم) عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد؛ چنان فداکاری‌ای که دو دستش قطع شد. خداوند به او همانند جعفر (بن ابی طالب) در مقابل دو دست قطع‌ شده، دو بال عطا کرده که با آن‌ها در بهشت به همراه فرشتگان پرواز می‌کند و نزد خدا مقامی دارد که همه شهیدان غبطه مقامش را می‌خورند».[62]

این توصیف یک امام معصوم از فردی غیر معصوم، ولی از خاندان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است. وی در کربلا مسئولیت‌های متعددی؛ از جمله: علمداری، فرماندهی سپاه، سقایی و … را عهده‌دار بود که همه را به بهترین شکل ممکن انجام داد و در نهایت با عزت و افتخار به‌شهادت رسید. البته هر یک از این عناوین در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.

سقایی و آب‌رسانی حضرت عباس (علیه السّلام)

روز هفتم محرم، سه روز پیش از واقعه عاشورا، عبیداللّه بن زیاد طی نامه‌ای به عمر سعد نگاشت: «… به هوش باش! وقتی نامه‌ام به دستت رسید، به حسین (علیه‌السلام) سخت بگیر و اجازه نده از آب فرات حتی قطره‌ای بنوشد و با آنان همان کاری را بکن که آنان با بنده پرهیزگار خدا؛ عثمان بن عفان کردند.».[63]

هنگامی که بر اثر آن سخت‌گیری، امام (علیه السلام) و یارانش در تشنگی شدید قرار گرفتند، حضرت عباس (علیه‌السلام) را فرا خواند و سی سوار را به اضافه بیست پیاده با او همراه کرد تا بیست مشک را که همراه داشتند، پر از آب نموده، به اردوگاه امام بیاورند. پانصد سواره نظام دشمن در کرانه فرات استقرار یافته و مانع برداشتن آب شدند. حضرت عباس (علیه‌السلام) به مبارزه با نگاهبانان فرات پرداخت و افراد پیاده، مشک ها را پر کردند. وقتی همه مشک ها پر شد، حضرت عباس (علیه‌السلام) دستور بازگشت به اردوگاه را داد و محاصره دشمن را شکسته و توانست آب را به اردوگاه برساند.[64]

بعد از این جریان آن حضرت به «سقّا» مشهور شد.[65]

آن حضرت در روز عاشورا نیز در انجام وظیفه سقایی خود کوتاهی نکرد؛ گرچه نتوانست آب را به خیمه‌ها برساند، اما داخل آب رفت، آب برداشت، ولی خود تشنه از آب بیرون آمد. در برخی منابع آمده است: «وقتی در روز عاشورا نوبت به آن بزرگوار رسید، (به فرمان برادرش امام حسین (علیه‌السلام)) به سمت شریعه حرکت و تلاش کرد با ورود به شریعه فرات، مشک خود را پر کند. آن‌حضرت پس از ورود به نهر، مشک را پر از آب کرد و با دهان تشنه از شریعه فرات خارج شد. آن‌گاه به خود چنین خطاب کرد: «از مرگ نمی‏ترسم وقتی که مرگ مايه سربلندی است * تا که در آن زمان در ميان شمشيرهای برهنه پنهان شوم * جانم فدای آن برگزيدهی پاک * منم عباس مشهور به سقا * از آسيب و گزند در روز جنگ نمی‏ترسم».[66]

و تلاش کرد که با ورود به شریعه فرات، مشک خود را پر و برای تشنه لبان خیمه ها آب برساند، طبق نقل برخی از منابع: کفی از آب برداشت و خواست بیاشامد، به یاد لب تشنه برادرش امام حسین(ع) افتاد، آب را روی آب ریخت

نمایندگی و سخن‌گویی حضرت عباس (علیه السّلام) از جانب امام حسین (علیه السلام)

عصر تاسوعا عمر سعد در برابر لشکر خود ایستاد و فریاد کشید: «ای لشکریان خدا! سوار مرکب هایتان شوید و مژده بهشت گیرید …». «امام حسین (علیه‌السلام) جلوی خیمه ها بر شمشیر خود تکیه کرده بود و سر بر روی زانو به‌خواب رفته بود …». حضرت عباس(علیه‌السلام) با شنیدن سر و صدای لشکر دشمن، نزد امام آمد و عرض کرد: «لشکر حمله کرده است». امام حسین (علیه‌السلام) برخاست و به او فرمود: «عباس! جانم به فدایت، سوار شو و نزد اينان برو و به‌ايشان بگو: شما را چه شده است، چه می‌خواهيد؟ و از سبب آمدن ايشان پرسش كن. پس عباس با گروهى حدود بيست نفر سوار كه در ميان ايشان؛ زهيربن‌قين و حبيب‌بن‌مظاهر بود، نزد آنان رفته و به‌آن‌ها فرمود: چه می‌خواهيد و چه اراده داريد؟ گفتند: دستور از امير رسيده كه به‌شما پيشنهاد كنيم یا به‌حكم او تن داده و تسليم شويد، يا با شما جنگ كنيم؟ عباس فرمود: پس شتاب نكنيد تا نزد أبى‌عبداللَّه (علیه‌السلام) رفته و سخن شما را به‌عرض آن حضرت برسانم. آنان باز ايستاده، گفتند: برو و اين پيغام را به‌او برسان و هر پاسخى داد نيز به‌اطلاع ما برسان. پس عباس به‌تنهایى نزد حسين (عليه‌السّلام) بازگشت و جريان را به‌عرض ایشان رساند. در همین حال، همراهان او؛ (زهير و حبيب و ديگران)، آنجا در جلوى لشكر ايستاده با آن مردم سخن‏ می‌گفتند و آنان را موعظه كرده، اندرز می‌دادند و از جنگ با امام حسين (عليه‌السّلام) بازمی‌داشتند. عباس نزد امام حسين (عليهماالسّلام) آمده سخن لشكر را به‌آن حضرت عرض کرد. حضرت فرمود: نزد آنان بازگرد و اگر توانستی، [حمله] آنان را تا فردا به تأخیر بینداز و امشب آنان را از ما بازدار، تا شبی را برای پروردگارمان به نماز بایستیم و او را بخوانیم و از او طلب آمرزش نماییم. او (خداوند) می‌داند من به نماز عشق می‌ورزم و خواندن قرآن و دعای بسیار و طلب بخشایش را دوست می‌دارم». پس حضرت عباس (علیه‌السلام) به سوی لشکرگاه دشمن رفت و موفق شد جنگ را به تأخیر بیندازد.[67]

این در حالی است که در میان اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) شخصیت‌های بزرگی؛ مانند زهيربن‌قين و حبيب‌بن‌مظاهر وجود داشتند، اما امام حسین (علیه‌السلام) حضرت عباس (علیه‌السلام) را که سن و سال بسیار کمتری نسبت به این شخصیت‌ها داشت، به عنوان نماینده و سخن‌گوی خویش انتخاب و همراه آن بزرگان به سوی دشمن فرستاد.

رد امان‌نامه دشمن توسط حضرت عباس (علیه السّلام)

با توجه به شناختی که دشمن از دلاورمردی‌های حضرت عباس (علیه‌السلام) داشت، بر آن شد تا با اقدامی موزیانه، او و برادرانش را از صف لشکریان امام حسین (علیه‌السلام) جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین (علیهاالسلام) عمه او می‌شد، نزد عبیداللّه‌بن‌زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس (علیه‌السلام) و برادران او امان‌نامه‌ای دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا نزد عمر سعد ببرد.[68]

شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می‌دانست این تلاش ها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می‌انگاشت او از جنگ طفره می‌رود، گفت: «اکنون بگو چه می‌کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام می‌دهی و با دشمن می‌جنگی و یا به کناری می‌روی و لشکر را به من وامی گذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛ خواهرزادگان ما کجایند؟ حضرت عباس (علیه‌السلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن ها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است».[69]

حضرت عباس (علیه‌السلام) به همراه برادرانش به سوی او رفتند و گفتند: «چه می‌خواهی؟ منظور تو از خواستن ما چیست؟ شمر گفت: ای خواهرزادگان ما شما در امان هستید. ایشان جواب دادند: خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان می‌دهی، در حالی که پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امان ندارد؟! شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس (علیه‌السلام) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت».[70]

در پایان این گفتار کوتاه، تذکر این نکته لازم و ضروری است که از گفت‌وگویی که بین شمر و فرزندان امّ‌البنین (علیهم‌السلام) صورت گرفت، ممکن است این شبهه در اذهان به وجود آید که منظور شمر از جمله «أین بنو أختنا» چه بوده است؟ گفتنی است که در میان عرب‌ها و برخی اقوام دیگر؛ مانند لرها رسم بر این بوده که بستگان بسیار دور خود را خواهرزاده، برادرزاده، عموزاده و …،  صدا می‌زده‌اند. هم‌اکنون نیز در یرخی اقوام کم و بیش این مطلب دیده می‌شود.

قابل ذکر است که امّ البنین (سلام الله علیها) و شمر هر دو از قبیله «بنی کلاب» می‌باشند.

البته ممکن است نسبتی هم با یکدیگر داشته باشند؛ بنابراین امّ البنین از بستگان شمر به‌حساب می‌آید. از طرفی هم این خطاب از سوی شمر، می‌تواند جنبه عاطفی و کارکرد روان شناختی داشته باشد؛ بدین معنا که شمر با توجه به این که روحیات حضرت عباس (علیه‌السلام) را می‌شناخته، احتمال می‌داده که او امان نامه را نپذیرد. لذا با اتخاذ این لحن، می‌خواسته حضرت را متوجه پیوند خانوادگی‌اش با خود نماید و شرایط روحی آن‌حضرت را برای پذیرش امان نامه بیشتر آماده سازد. گذشته از آن، شمر این سخن را در حضور دیگران و با صدای بلند اظهار می‌کند تا عرصه را بر حضرت بیشتر تنگ نموده و او را وادار به تسلیم نماید.

حضرت عباس (علیه السّلام) و پاسداری از خیمه‌ها

یکی از وظایفی را که حضرت عباس (علیه‌السلام) در کربلا به‌عهده گرفت، پاسداری از حرم امام حسین (علیه‌السلام)  بود. اگر چه امام (علیه السلام) شب عاشورا را از دشمن مهلت گرفته بود، ولی از لئامت، پستی و خباثت آنان بعید نبود که پیمان شکنی کنند. آن شب، هنگامی که حضرت عباس (علیه‌السلام) از گفت‌وگو با شمر در مورد پذیرش یا ردّ امان نامه بازگشت، زهیربن قین نزد او رفت. زهیر دیر زمانی بود که با خاندان امام علی (علیه‌السلام) آشنایی داشت. زهیر پرچمی را که در دست «عبداللّه بن جعفر بن عقیل» بود، گرفت. عبداللّه پرسید: «ای برادر! آیا در من ضعف و سستی‌ای دیده‌ای که پرچم را از من می‌گیری؟ زهیر پاسخ داد: «خیر، با آن کاری دارم. سپس نزد عباس (علیه‌السلام) آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و با نیزه‌ای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگاهبانی بود. زهیر نزد او آمد و گفت: آمده ام تا با تو سخنی بگویم. حضرت که بیم حمله دشمن را داشت، فرمود: مجال سخن نیست، ولی نمی‌توانم از شنیدن گفتار تو بگذرم، بگو من سواره می‌شنوم. زهیر جریان خواستگاری علی (علیه‌السلام) از امّ البنین را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج با او یادآور شد و افزود: ای عباس! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته، مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی! …، آن حضرت فرمود: ای زهير! آيا با اين گفتار می خواهی به من جرأت بدهی؟! سوگند به خدا، هرگز دست از ياری برادرم برنداشته و در حمايت از حريم او كوتاهی نخواهم نمود».[71]

پرچم‌داری حضرت عباس (علیه السّلام) در روز عاشورا

یکی از القاب مشهور حضرت عباس (علیه السلام)، «علمدار» است. این لقب برگرفته از وظیفه پرچمداری او است که امام حسین (علیه السلام) در نهضت عاشورا بر عهده وی گذاشت. «صبح عاشورا، وقتی امام از نماز و نیایش فارغ شد، لشکر دشمن آرایش نظامی به خود گرفت و اعلان جنگ نمود. امام نیز افراد خود را آماده دفاع کرد. امام در چینش نظامی لشکر خود، زهیربن قین را در «مَیمنة» (طرف راست) و حبیب را در «مَیسره» (طرف چپ) لشکر گماشت و پرچم لشکر را در قلب سپاه، به دست برادر خود حضرت عباس (علیه السلام) داد …».[72]

حضرت عباس (علیه السّلام) و پیش فرستادن برادران برای نبرد

وقتی حضرت عباس (علیه‌السلام) بدن‌های شهیدان بنی‌هاشم و دیگر شهدا را بر گستره کربلا دید، برادران مادری خود، عبداللّه، جعفر و عثمان را فراخواند و به آن‌ها فرمود: «ای فرزندان مادرم! پیش بتازید تا جانفشانی شما را در راه خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شاهد باشم». آنان که خون علی (علیه‌السلام) در رگ‌هایشان جاری بود، پیش تاخته و پس از مدتی نبرد با دشمن، پیش چشم حضرت عباس (علیه‌السلام) به شهادت رسیدند.[73]

شهادت فرزندان حضرت عباس (علیه السّلام)

در باره شهادت تعداد فرزندان حضرت عباس در کربلا، در برخی از منابع تاریخی آمده است که تنها «محمد بن عباس» در روز عاشورا به شهادت رسید.[74] اما برخی دیگر از مورّخان و علما گفته‌اند: دو تا از فرزندان حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام)؛ یعنی «محمد» و «قاسم» در روز عاشورا به شهادت رسیدند.[75] در برخی از منابع آمده است؛ هنگامی که حضرت عباس (علیه‌السلام) به شهادت رسید، امام حسین (علیه‌السلام) خود را به او رسانید و وقتی حالت او را مشاهده نمود، فریاد برآورد:«وا غَوْثاه، بِکَ یا الله، وا قِلَّةَ ناصِراه»؛ «فریاد [از بی‌کسی] به تو پناه می‌برم ای خدا! وای از کمی یاران». در این هنگام «محمد» و «قاسم» فرزندان عباس (علیه‌السلام) صدای امام را شنیدند و نزد ایشان رفته، در پاسخ امام فریاد زدند: ««نَحنُ بَینَ یَدَیکَ»؛ «در خدمت توایم ای سرور ما!». امام فرمود: «بِشَهَادَهِ اَبِیکُمَا الکِفَایَه»؛ «شهادت پدرتان بس است». اما آنان اصرار ورزیده و از امام اجازه گرفته، به میدان نبرد شتافتند و پس از پیکار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسید.[76] علامه «سید محسن امین»، «عبداللّه بن عباس» را نیز در شمار شهیدان کربلا ذکر می‌نماید.[77]

آب ننوشیدن حضرت عباس (علیه السّلام) به احترام امام حسین (علیه السلام)

بنابر برخی گزارش ها هنگامی که حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا برای آوردن آب، وارد شریعه فرات شد، دو دستش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد، به یاد تشنگی امام حسین (علیه السلام) افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد.[78] این مطلب را مرحوم مجلسی در کتاب بحار الانوار ذکر کرده است.[79]

ناگفته نماند که برخی از وهابی مسلکان بر این مطلب این شبهه را وارد کرده اند که آب نخوردن حضرت عباس (علیه السلام) در شریعه فرات، امری غیر منطقی است؛ زیرا هر کسی می‌داند که فرد تشنه با نوشیدن آب می‌تواند مقاومت بیشتری داشته باشد؟

جواب: بدیهی است که در آن معرکه، حضرت عباس (علیه السلام)، به صورت پنهانی به کنار فرات نرفت، بلکه طول فرات توسط چهار هزار نیرو، محافظت می‌شد تا مبادا لشکریان امام (علیه السلام) به آب دسترسی یابند. در آن منطقه ای هم که حضرت ابوالفضل وارد شد، نیروهای بسیاری بودند، چنان که جنگ و درگیری سختی برای ممانعت از دسترسی ایشان به آب درگرفت. در این درگیری، عده‌ای از سپاهیان عمر سعد کشته شدند و عده‌ بسیاری نیز فرار یا عقب‌نشینی کردند و فرصت مناسبی برای حضرت پدید آمد. البته نه این که همه کنار رفته بودند تا ایشان به راحتی آب بردارند، بلکه در گوشه و کنار سنگر گرفتند تا فرصتی برای قتل ایشان بیابند، چنان که در فرصتی دستان ایشان را قطع کرده و در فرصت بعدی مشک آب را هدف گرفتند و در فرصت بعدی، نیزه بر پیشانی ایشان زدند. در هر حال افراد ریادی آنجا از نزدیک شاهد حرکات بوده، ایشان را زیر نظر داشتند و البته صدای ایشان پس از حرکت با مشک آب را نیز می‌شنیدند، چون فاصله‌ای نداشتند.

بنابر این، شاهدان عینی، دیدند که ایشان با رسیدن به فرات، دست بر آب برده، کفی برداشت، دوباره آن را ریخت و مشک را پر کرد و هنگامی که به راه افتاد، آن ابیات را خواند.

ای نفس! بعد از حسین، زندگی تو ارزش ندارد ** و نباید بعد از او باقی بمانی ** این حسین است که لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد ** می‌خواهی آب گوارا و خنک بیاشامی ** سوگند به خدا دین من اجازه چنین کاری را نمی‌دهد.[80]

پس شاهدان فقط این حرکت را دیدند و نتیجه‌گیری، پس از شنیدن بیانات ایشان بود. اما نکته مهم این است که در ترجمه‌ها و برداشت‌ها، متأسفانه چنان از «ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ» می‌گویند، گویا ایشان ابتدا فراموش کرده بود و بعد به ناگهان یادش آمد! در حالی که او لحظه‌ای فراموش نکرده بود، که دوباره یادش بیاید و اساساً برای تهیه آب، جهت رفع تشنگی آنها به شط نزدیک شده بود، بلکه به خود و به نفس، تشنگی آنان را یادآور شد. مگر کسی که دائم الذکر است و ذکر خدا را می‌گوید، مکرر او را فراموش می‌کند و دوباره به خاطر می‌آورد؟!

بنابراین، اگر چه طبیعی است وقتی تشنه به آبی می‌رسد، اول رفع تشنگی نماید و این نیاز ضروری بدن و بالتبع خواهش نفس می‌باشد؛ به حسب ظاهر، عقل نیز حکم می‌کند که برای توانایی بیشتر در مبارزه و جنگ، کمی آب بنوشد. اما کسی نشنید که در آن حالت، حضرت عباس (علیه السلام) چه در ذهن و خاطر داشت، اما از ابیات معلوم می‌شود که جدال با نفس را بیان می‌دارد. نفسی که در همگان وجود دارد و همیشه رفع نیاز و خواهش بدن را دیکته و حتی امر می‌کند. چنان که حضرت یوسف (علیه السلام) نیز پس از ماجرای روبه رو شدن با زلیخا گفت: «من هرگز خودم را تبرئه نمی‌کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر می‌کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است».[81]

یعنی: من اگر از گناه اجتناب کردم، بدان معنا نیست که «نفس» ندارم و یا نفس من، امر به بدی نمی‌کند؛ بلکه چون نظر به رحمت الهی دارم، آن رحمت شامل حالم می‌شود و می‌توانم نفس سرکش را مهار و کنترل نمایم.

تفاوت این دو ماجرا در این است که حضرت یوسف (علیه السلام)، در برابر اجتناب از گناه کبیره در محضر الهی چنین گفت، اما نوشیدن جرعه‌ای آب توسط یک فرمانده، پرچمدار و رزمنده تشنه، به هیچ وجهی گناه نیست، اما ایشان، اوج فضیلت اخلاقی را به نمایش گذاشت؛ چرا که او «ابوالفضل» است.[82]

پس باید گفت:

اولا: حضرت ابا الفضل (علیه السلام) می‌دانست که چه آب بیاشامد و چه نیاشامد او و برادرش امام حسین (علیه السلام) کشته خواهند شد و هرگز از این میدان جان سالم به در نخواهند برد؛ زیرا دشمنان مصمّم به قتل او و امام او هستند؛ لذا چه بهتر که با لب عطشان به ملاقات پروردگارش رفته و به شهادت نائل آید.

ثانیا: حضرت عباس (علیه السلام) این را خلاف مروت و جوانمردی می‌دانست که خود آب بیاشامد در حالی که امام حسین (علیه السلام) و عیالات و تمام اهل بیتش تشنه اند. این خلاف ادب است که امامش تشنه باشد و انسان خود را سیراب کند.

ثالثا: از همه اینها گذشته، ایثار از سجایا و اخلاق نیکوی اهل بیت (علیهم السلام) بوده است. حضرت عباس در این واقعه، نهایت ایثار و از خودگذشتگی را نسبت به امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت او نشان داده، همان گونه که پدرش حضرت امیرمؤمنان، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) از خود گذشتگی کرده و سه روز هنگام افطار، غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند و خود با آب و شکمی گرسنه به سر بردند.

بر این اساس آن حضرت می‌توانست به‌راحتی آب بخورد و اشکالی هم پیش نمی‌آمد، اما ایشان به‌دلیل نوع تربیت و نیز به‌دلیل رعایت ادب، آب نخورد.[83]

پیکار شجاعانه حضرت عباس (علیه السّلام)

در باره شجاعت و نبرد شجاعانه حضرت عباس (علیه‌السلام) گزارش‌های زیادی در تاریخ وارد شده که در این مقال کوتاه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

در نخستین ساعت‌های جنگ، چهار تن از افراد سپاه امام حسین (علیه‌السلام) به نام‌های «عمرو بن خالد صیداوی»، «جابر بن حارث سلمانی»، «مجمع بن عبداللّه عائذی» و «سعد؛ غلام عمرو بن خالد» حمله‌ای دسته جمعی به قلب لشکر کوفیان نمودند.

دشمن تصمیم گرفت آنان را محاصره نماید. حلقه محاصره به گونه‌ای بسته شد که کاملاً ارتباط آن‌ها با سپاه امام (علیه‌السلام) قطع گردید. در این هنگام حضرت عباس (علیه‌السلام) با دیدن به خطر افتادن آن‌ها، یک تنه به سوی حلقه محاصره تاخت و موفق شد حلقه محاصره دشمن را شکسته و آن چهار تن را نجات دهد. آنان طوری در حلقه دشمن به محاصره درآمده بودند که وقتی از چنگ دشمن بیرون آمدند، تمام پیکرشان زخمی و خون آلود بود.[84]

در بخش دیگری از پیکار کربلا، حضرت با سه تن از جنگجویان دشمن روبه‌رو شد که نخستین آنان، «مارد بن صُدَیف» بود. او دو زره نفوذناپذیر پوشیده، کلاه‌خودی بزرگ بر سر نهاده و نیزه‌ای بلند در دست گرفته بود. وقتی به میدان آمد، نیزه‌اش را به حمایل سینه حضرت فرو کرد. عباس (علیه‌السلام) سرنیزه او را گرفت، پیچاند و نیزه‌اش را از دستش بیرون آورد و او را با نیزه خودش هلاک کرد.[85]

نفر دوم، «صَفوان بن ابطح» بود که در پرتاب سنگ و نیزه مهارت فراوان داشت. او پس از چند لحظه رویارویی، مجروح شد، ولی بخشش حضرت، زندگی دوباره به او بخشید.

سومین رزم‌آور «عبداللّه بن عقبه غَنَوی» بود. حضرت، پدر او را می‌شناخت و برای این که کشته نشود، مهرورزانه به او گفت: «تو نمی‌دانستی که در این جنگ با من روبه‌رو می‌شوی، به سبب احسانی که پدرم به پدرت کرده‌است، از جنگ با من دست بردار و برگرد». خیرخواهی حضرت در او اثر نکرد و به جنگ پرداخت، اما زمان کوتاهی نگذشته بود که شکست خورد و مفتضحانه از میدان نبرد گریخت.[86]

رجزهای حضرت عباس (علیه السّلام)‏ در روز عاشورا

«رَجَز» عبارت از شعری ناگهانی است که جنگ‌جو برای ستودن خود و توصیف حَسَب و نَسَب خویش با آهنگی حماسی می‌خواند و دارای مفاهیمی دال بر خوار شمردن دشمن است. گاهی اوقات افراد از اشعار دیگر شاعران نیز بهره می‌گرفتند.[87]

حضرت عباس (علیه‌السلام) از جمله رجزخوانانی است که در کربلا رجزهای ماندنی و تاریخی ایراد کرده است. رجزهای او نشان از توان والای وی در سخندانی است که توانسته آن را به تناسب حال و هوای میدان نبرد و رویدادهایی که به‌وقوع پیوسته و در همان لحظه شاهد آن بوده، به شعر درآورد.

  1. رجز حضرت عباس (علیه‌السلام) پس از شهادت برادرانش:

أقسَمتُ بالله الأعَزّ الاعظم ** و بالحُجُور صادقاً و زَمزمٍ  ___  و ذُوالحَطیم و الفنا المُحَرّم ** لَیُخضَبَنّ الیوم جسمی بالدّم اَمامَ ذی الفضل و ذی التّکرُّم ** ذاکَ حُسَینُ ذوالفَخَار الأقدم.

قسم صادقانه به خداوندی که عزیزترین و عظیم‌ترین است ** قسم به حجر و زمزم  _ قسم به صاحب حطیم، قسم به فنا قسم به محرم ** امروز تنم با خون خضاب می شود ** پیشاپیش کسی که صاحب فضیلت و کرامت است ** و آن فرد، حسین (علیه‌السلام) صاحب افتخارات و مقدم بر همه است.[88]

  1. رجز آن‌حضرت برای رسیدن به شریعه فرات:

أاُقَاتِلُ الیومَ بِقلبٍ مَهنَدٍ  ***  اَذُبُّ عن سِبطِ النَّبی احمدٍ ___ اَضرِبُکُم بِالصَّارِمِ المُهَندِ  ***  حتّی تَحِیدُوا عَن قتال سیّدی

إنّی اَنَا العَبَّاسُ ذُو التَّوَدُّدِ  ***  نَجلُ عَلَیّ الطّاهِرِ المُؤیَّدِ.

امروز با اطمینان کامل، جنگ سنگینی با شما می کنم  ***  و در دفاع از فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) جانفشانی می‌کنم ___ آن قدر با شمشیر هندی بر شما می زنم  ***  تا دست از جنگِ با مولا و سرورم بردارید ___ من عباس، صاحب عشق و محبت اهل البیت هستم  ***  فرزند امام علیِ طاهر و پاکیزه (علیه السلام) و تأیید شده خداوندم.[89] برخی از نویسندگان اهل سنت نوشته است: آن حضرت، زمانی این رجز را می خواند که تیرهای فراوانی به بدنش اصابت کرده بود.[90]

  1. رجز ابوالفضل العباس (علیه السلام) در راه برگشت از شط فرات به به خیمه‌ها:

آن‌حضرت بعد از برداشتن آب از شط فرات، به‌سوی خیمه‌ها حرکت کرد تا آب را به خیمه برساند؛ ولی دشمن، مسیر را بسته بود. در آن هنگام، حضرت ابوالفضل (علیه السلام) این رجز را می‌خواند، می‌جنگید و به پیش می‌رفت:

یا نَفسُ مِن بعدِ الحسین هُونی   ***  و بعدَهُ لاکُنتَ أن تَکُونِی ** هذا الحُسَینُ واردُ المَنُون  ***  و تَشرَبینَ بارِدَ المَعین هیهاتَ مَا هَذَا فِعالُ دِینِی  ***  و لافِعَالُ صادِقِ الیَقِینِ.

ای نفس! زندگی پس از حسین چه معنایی دارد؟! ** بعد از او زنده نباشی که زندگی را ببینی ___این حسین است که در مشکلات افتاده است ** تو می خواهی آب خنک و گوارا را بیاشامی؟! ___ این کار در آداب و فرهنگ من هرگز وجود ندارد ** این عمل از فرد صادق حقیقی به دور است.[91]

لشکر ابن سعد اطرافش را گرفتند و تیربارانش کردند؛ به‌گونه‌ای که تیرهای بسیاری بر بدنش بود. حضرت، این رجز را می‌خواند و می‌جنگید تا آب را به خیمه‌ها برساند:

لا أرهَبُ المَوتَ إذا المَوتُ رَقَا  ***  حَتَّی اَواری فی المَصَالیتِ لَقَی  ___  نفسی لِنَفس المُصطَفی الطُّهرِ وَقَا  ***  إنّی أنا العبّاسُ اُغدُو بِالسَّقا  ___  و لا اَخَافُ الشَّرَّ یوم المُلتَقَی.[92]

زمانی که مرگ فراگیر شده و از همه وجود انسان آدم بالا می‌رود ** من از مرگ فرار نمی‌کنم تا این‌که با مرگ روبه‌رو شوم و آن را (مانند لباسی بر قامت خودم) بپوشم ___ جانم به فدای جانِ پیامبر پاک؛ (امام حسین) باد که در خطر واقع شده است ** من عباس هستم که پیمان سقائی بسته‌ام ___ در روزی که نیکی و زشتی با هم ملاقات کرده و درگیر می‌شوند ** من از سختی‌ها نمی‌ترسم و با آن روبه‌رو می‌شوم.

  1. رجز عباس بن علی (علیهماالسلام) پس از قطع شدن دستانش؛ پس از قطع شدن دست راست حضرت:

و الله إن قَطَعتُمُوا یَمِینی  ***  إنّی اُحامی أبداَ عَن دینی ___ و عَن امام صادق الیقین  ***   نجلِ النّبی الطّاهر الأمین. به خدا قسم! گرچه دست راستم را قطع کردید ** من همیشه و در هر حال از دینم حمایت می کنم ___ و از امام صادق و برحق ** و پسر پیامبر طاهر و امین حمایت می‌کنم.[93]

پس از قطع شدن دست چپ حضرت:

یا نفسُ لاتَخشَی مِنَ الکُفّار  ***  و اَبشری برحمة الجبّار  ___  مع النّبیّ السّیّد المختار  ***  قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری فأصلِهِم یا ربّ حَرَّ النّار.

ای نفس! از کفار نترس ** تو را به رحمت خداوند جبار بشارت می‌دهم ** و در بهشت، به هم جواری با پیامبری که آقا و برگزیده است، بشارت می‌دهم ___ این‌ها با سرکشی و طغیان [در دین] دست چپم را قطع کرده‌اند ** خداوندا! این‌ها را به آتش سوزان جهنم داخل کن.[94]

شهادت حضرت عباس (علیه السّلام) و نحوه آن

آن حضرت در روز عاشورای سال 61 قمری در کربلا به شهادت رسید، اما در این‌که قاتل یا قاتلان آن‌حضرت چه کسی یا کسانی بوده‌اند، در منابع تاریخی و روایی اختلاف نظر وجود دارد.

در برخی منابع آمده؛ ملعونی به‌نام «حکیم بن طفیل» او را با عمودی آهنین به شهادت رساند.[95] برخی دیگر گفته‌اند: قاتل عباس (علیه‌السّلام) «زید بن ورقاء یا رقاد (حنفی یا جهنی یا جنبی)» و «حکیم بن طفیل سنبسی» بوده‌اند.[96]

عده‌ای دیگر قاتل او را «حرملة بن کاهل اسدی» ذکر کرده‌اند.[97] برخی نیز قاتل حضرت عباس (علیه السلام) را «یزید بن زیاد حنفی» گفته‌اند.[98] گروهی هم قاتل آن‌حضرت را «حکیم بن طفیل»[99] نوشته‌اند، در این میان مرحوم شیخ مفید او را «حکم بن طفیل» نوشته است. البته می توان به نحوی بین همه این نظرات را جمع کرد و آن این که یگوییم همه این افراد خبیث در قتل او نقش داشتند.

در مورد نحوه کشته شده ایشان آمده است: (هنگامی عمود آهنین بر فرقش زده شد که) عباس (علیه‌السّلام) (بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن) زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت.[100] بدین‌گونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[101]

مرحوم صدوق می‌نویسد: هنگامی که امام حسین (علیه‌السّلام)، عباس (علیه‌السّلام) را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدت گریه کرد و (با حالت انکسار) فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی»؛ «اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد»[102] و بعد از آن اشعاری را تلاوت فرمود.

در روایتی از امام سجاد (علیه‌السلام) جدا شدن دو دست حضرت عباس (علیه‌السّلام) از تن، تایید شده است. امام (علیه‌السلام) از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد می‌فرمود: «رحم الله العباس؛ یعنی ابن علی، فلقد آثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه حتّی قطعت یداه …»؛ «خدا عباس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد، تا آنجا که دو دستش (از تن) جداشد …».[103]

به‌صورت کلی تاریخ‌نویسان در باره نحوه شهادت حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) چند قول نقل کرده‌اند:

  1. حضرت عباس (علیه‌السلام) همچنان پیشاپیش امام حسین (علیه‌السلام) ایستاده بود و جنگ می‌کرد و به هر سویی که امام می‌رفت، او نیز به همان سوی می‌رفت، تا شهید شد.[104]
  2. حضرت عباس (علیه‌السلام) به میدان شتافت در حالی که این رجز را می‌خواند: «أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ …»؛ «سوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند …». آن‌حضرت پس از کشتن شماری از نیروهای دشمن، به درجه رفیع شهادت رسید. پس امام (علیه‌السلام) بر بالین وی آمد و چنین فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری‌ وَ قَلَّتْ حیلَتی …»؛ «اینک پشت من شکست و چاره‌ام اندک گشت …».[105]
  3. هنگامی‌که تشنگی بر امام حسین (علیه‌السلام) غالب گشت، همراه برادرش عباس، روانه فرات شد. در این موقع، دشمن بین آن‌ها جدایی انداخت و حضرت عباس (علیه‌السلام) به شهادت رسید.[106]
  4. سقّا، قمر بنی‌ هاشم و پرچم‌دار امام حسین (علیه‌السلام) که از دیگر برادران – مادری ‌- خود بزرگ‌تر بود، جهت تهیه آب حرکت کرد. دشمن بر او حمله کرد و او نیز بر آنان حمله نمود و رجز خواند:

زمانی که مرگ فراگیر شده و از همه وجود انسان آدم بالا می‌رود ** من از مرگ فرار نمی‌کنم تا این‌که با مرگ روبه‌رو شوم و آن را (مانند لباسی بر قامت خودم) بپوشم ___ جانم به فدای جانِ پیامبر پاک؛ (امام حسین) باد که در خطر واقع شده است ** من عباس هستم که پیمان سقائی بسته‌ام ___ در روزی که نیکی و زشتی با هم ملاقات کرده و درگیر می‌شوند ** من از سختی‌ها نمی‌ترسم و با آن روبه‌رو می‌شوم.

آن‌گاه حمله برد و دشمن را تار و مار کرد. زید بن ورقاء جهنی پشت درختی در کمین وی ایستاد و با یاری حکیم بن طفیل سُنْبُسی‌ ضربتی بر دست راست وی فرود آورد. عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند:

«به خدا قسم! گرچه دست راستم را قطع کردید …».

پس جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد. در این هنگام حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی در کمین وی بود ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و عباس (علیه‌السلام) چنین رجز خواند: «ای نفس! از کفار نترس …». سپس آن ملعون با عمود آهنین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و او را به شهادت رساند.[107]

  1. آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدار من هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم.

امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موكّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند.

آنان را پراکنده نمود و بنابر روایتی هشتاد تن از آنان را به قتل رساند.

سپس وارد نهر علقمه شد، کفی از آب برداشت تا بنوشد، اما به یاد تشنگی حسین (علیه‌السلام) و خاندان وی افتاد. آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر از آب نمود. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره نمود.

عباس (علیه‌السلام) با آنان جنگید تا آن‌که نوفل ازرقی بر دست راست او ضربتی فرود آورد. مشک را بر شانه چپ قرار داد. نوفل ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و آن را از تن جدا کرد. آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت، در همین زمان تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. بعد از آن تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: مرا دریاب.

وقتی امام به سوی او آمد، دید که در خون خود آغشته است. گویند: آن‌گاه که عباس کشته شد، امام حسین (علیه السلام) فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری‌ وَقَلَّتْ حیلَتی»؛ «اینک کمرم شکست و چاره‌ام اندک گشت».[108]

جایگاه حضرت عباس (علیه السّلام) در بهشت و غبطه شهدا به او

یکی از نکات قابل تأمل در باره حضرت عباس (علیه السلام) جایگاه ایشان در قیامت و در میان شهیدان است که امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «خداوند عباس را رحمت کند که از خود گذشت و رنج ها کشید و خود را فدای برادرش کرد تا این‌که دو دستش بریده شد و خداوند عزوجل به جای آن، دو بال در بهشت به او ارزانی می‌کند که با فرشتگان به پرواز درآید همان‌گونه که به جعفر بن ابی طالب نیز دو بال در بهشت عنایت می‌کند. عباس نزد خدای تبارک و تعالی جایگاهی دارد که روز قیامت تمام شهدا به آن غبطه می‌خورند».[109]

در این‌جا شاید این سؤال مطرح شود که دیگر شهدای کربلا از صدر اسلام تا کنون نیز از جان خود گذشته اند، پس چه موضوعی حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را از دیگر شهدا متمایز می‌کند؟

در پاسخ باید گفت: معرفتی که ایشان در اطاعت از امام خویش داشت، بالاتر و کامل‌تر بود و بر اساس دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، آن‌چه اعمال انسان‌ها را از دیگران متمایز می‌کند و به آن ارزش متفاوت می‌دهد، بینش و بصیرت است. چنان‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد ضربه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز خندق، می‌فرماید: «ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین»؛[110] «ارزش ضربتی که علی (علیه السلام) در جنگ خندق بر دشمن فرود آورد، از ارزش عبادت جن و انس برتر است».

امیرالمؤمنین (علیه السلام) تنها یک ضربه زد، ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) آن را برتر از عبادت جن و انس معرفی می‌فرماید؛ چرا ارزش نهفته در این یک ضربت، به واسطه اخلاص، بصیرت، نجات اسلام و …، ارزش بسیار والایی است.

یا در حدیث دیگری این‌چنین آمده که یپامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) فرمود: «لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛[111] «مبارزه علی بن ابی‌طالب با عمرو بن عبدود در روز خندق برتر از عبادت تمام امتم تا روز قیامت می‌باشد».

با توجه به فرمایش پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آٔله) می‌توان به معنای سخن امام سجاد (علیه السلام) در مورد حضرت عباس (علیه السلام) پی برد که آگاهی و بصیرت بالای حضرت عباس (علیه السلام) موجب رسیدن او به این مقام شده است.

امام صادق (علیه السلام) در باره بصیرت و آگاهی او می‌فرماید: «عموی ما، حضرت عباس (علیه السلام) دارای بینشی ژرف و ایمانی استوار بود؛ در رکاب برادرش جهاد کرد و از آزمون الهی پیروز درآمد و با شهادت جانش را هدیه جانان کرد».[112]

در زیارت‌نامه آن‌حضرت نیز امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِك‏ …»؛[113] «گواهی می‌دهم که تو لحظه‌ای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی، بلکه مشی تو بر ایمان، آگاهی و بصیرت در دین رقم خورده بود …».

مرقد حضرت عباس (علیه السّلام)

مرقد مطهر و محل دفن حضرت عباس (علیه‌السلام) در شهر کربلا در کشور عراق، از زیارتگاه‌های شیعیان است. حرم آن‌حضرت در شمال شرقی حرم امام حسین (علیه‌السلام) قرار دارد. فاصله بین ضریح حضرت عباس (علیه‌السلام) تا ضریح امام حسین (علیه‌السلام) 378 متر؛ دقیقا معادل فاصله بین صفا و مروه در مکه مکرمه است. حد فاصل بین این دو حرم را بین الحرمین می‌نامند.

اطلاعات تاریخی از بنای اولیه حرم آن‌حضرت بسیار کم است.[114] برخی از نویسندگان، بر این باور هستند که تاریخ حرم امام حسین و حضرت عباس (علیهماالسلام) از هم جدا نیستند و هر رویدادی که برای حرم امام حسین (علیه‌السلام)؛ مانند ساخت، بازسازی، تخریب و توسعه بنا گزارش شده است، حرم حضرت عباس (علیه‌السلام) را نیز دربرمی‌گیرد.[115] در (شبکة الکفیل العالمیة؛ مراحل بناء و أعمار و تطوير العتبة العباسية المقدسة، بازبینی: ۳۱ تیر ۱۳۹۷ ش) وابسته به حرم حضرت عباس، تاریخچه حرم امام حسین مانند نخستین بنا در دوران مختار ثقفی، تخریب در دوران هارون، تجدید بنا در حکومت مأمون و تخریب آن به دستور متوکل عباسی، در سال ۲۳۶ قمری[116] برای مرقد حضرت عباس نیز ذکر شده است.[117]

کسانی که به این مطلب اعتقاد دارند، می‌گویند: ساخته شدن بارگاه آن‌حضرت به‌دست مختار و بازسازی آن به‌دست داعی کبیر[118] و سپس در دوره آل‌بویه، بوده است.[119] البته در منابع کهن و دست اول تاریخی، آشکارا از چنین اقدامی، سخن به میان نیامده است، اما با توجه به اهتمام آل‌بویه به خدمات اجتماعی و عمرانی و احداث بناهای معماری، نظیر مساجد و نیز اهتمام آنان به گسترش تشیع و توجه به علما و سادات شیعه، صورت گرفتن این اقدام از سوی آنان، بعید نیست.

به هر حال، در دوره صفویه، تحول ویژه و چشم‌گیری در بازسازی و توسعه بارگاه حضرت عباس (علیه‌السلام) شکل گرفت. در این دوره، شاه طهماسب صفوی، دستور کاشی‌کاری گنبد را داد و رواق و صحن را بازسازی کرد و ایوانِ حرم را ساخت. سپس در سال 1153 قمری نادرشاه افشار، هدیه‌های فراوانی به این آستان مقدس، هدیه نمود و بخش‌هایی از حرم را آینه‌کاری کرد.[120]

در سال 1259 قمری، محمدعلی شاه، پسر سلطان ماجدشاه، از شاهان هند، گنبدخانه حرم آن‌حضرت را نوسازی کرد. پس از هجوم وهابی‌ها در سال 1216 قمری، به کربلا که غارت و تخریب حرم امام حسین و حضرت عباس (علیهما السلام) را در پی داشت، فتحعلی‌شاه قاجار به بازسازی حرم؛ از جمله، به کاشی‌کاری گنبد حرم حضرت عباس (علیه‌السلام) اقدام  کرد.[121]

در سال 1263 قمری، سلطان عبدالمجید خان اول عثمانی (1238 – 1277 قمری)، دو شمعدان مزین به گلبرگ‌های طلایی را به حرم آن‌حضرت هدیه کرد که همچنان در حرم وجود دارد. همچنین وی در سال 1266 قمری، ساختمان حرم را بازسازی کرد که شاعر عراقی محمدعلی کمونه، در این‌باره اشعاری سرود و ماده تاریخ آن را به نظم درآورد. در همین سال، مادر سلطان عبدالمجید، پرده‌های حریر به حرم هدیه کرد.[122]

در باره تاریخ نصب صندوقچه و ضریح حرم حضرت عباس (علیه‌السلام) گفته‌اند: که در سال 1032 قمری، ضریحی روی صندوق خاتم نفیس قبر، نصب شد. البته این اقدام را به شاه طهماسب صفوی، نسبت داده‌اند، در حالی‌که تاریخ مذکور، مصادف با دوره سلطنت شاه طهماسب نیست و اگر این تاریخ درست باشد، باید این اقدام را از اقدامات شاه عباس صفوی، به‌شمار آورد که در همین سال، به زیارت کربلا رفت و اقداماتی در بارگاه امام حسین (علیه‌السلام) انجام داد. در سال 1172 قمری، وزیر نادرشاه، صندوقچه قبر را بازسازی کرد. در برخی کتاب‌ها نوشته شده در جریان بازسازی صندوقچه خاتم روی قبر نیز، عبارت «یا اباالفضل‌ العباس ادرکنی 1264» را بر آن یافتند که نشان‌دهنده ساخته شدن یا بازسازی صندوقچه، در این تاریخ است.

همچنین بر ضریح فولادی روی قبر، عبارت «ضریح العباس سنة 1182 قمری، عمل احمد اکبر»، نقش بسته بوده که می‌تواند نشان‌دهنده تاریخ ساخت آن باشد. در سال 1236 قمری، به دستور محمدشاه قاجار (پدر ناصرالدین‌شاه)، ضریح جدیدی از جنس نقره بر قبر آن‌حضرت نصب شد.

در دهۀ آخر عمر آیةالله سید م‍ح‍س‍ن‌ طب‍اطب‍ائ‍ی‌ ح‍ک‍ی‍م‌، طايفۀ اسماعيليه در عراق مى‌خواستند ضريح مقدس حضرت ابوالفضل (عليه‌السلام) را تعويض نموده و به سليقۀ خود بسازند. هدفشان هم اين بود كه از اين راه تبليغى به نفع خود انجام داده و شیعیان را تحت تأثير قرار دهند.

حضرت آیت‌الله حكيم به محض دريافت اين خبر، فرمود: من خودم ضريح مرقد مطهر آن حضرت را تعويض مى‌كنم و براى ساختن ضريح، چندين هزار دينار عراقى به هنرمندان اصفهانى داد و بعد از مدتى ضريح مرقد آن حضرت در اصفهان ساخته شد و پس از آماده شدن، طی مراسم باشکوهی در تاریخ 28 رجب سال 1385 قمری، بر قبر مطهر حضرت عباس (علیه‌السلام) نصب گردید.[123] در این ضریح ۴۰۰ هزار مثقال (۲ هزار کیلو) نقره و ۸۰0۰ مثقال طلا (۴۰ کیلو) به کار رفته بود.[124] در آخرین بازسازی ضریح آن‌حضرت که در سال ۱۳۹۵شمسی صورت گرفت، ضریح حرم تعویض شد.[125] ضریح جدید از طلا و نقره ساخته شده و ساخت آن حدود ۵ سال در عراق به طول انجامید.[126]

اماکن و بناهای منسوب به حضرت عباس (علیه السّلام)

برخی از مکان‌ها و بناهای شریف در بعضی از نقاط، منسوب به حضرت عباس (علیه‌السلام) وجود دارد. از جمله آن‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

  1. مقام کف‌العباس: نام دو مکان است که گفته می‌شود دست‌های حضرت عباس (علیه‌السلام) در این دو نقطه از تن جدا و به زمین افتاد. این دو مکان، در قسمت شمال شرقی و جنوب شرقی بیرونِ حرم آن‌حضرت و در ورودی دو کوچه بازار مانند قرار دارند. در این دو مکان نمادهایی درست شده و زائران آنجا را زیارت می‌کنند.[127]
  2. قدم‌گاه: به‌گزارش برخی، قدمگاه‌های مختلفی در کشور ایران به‌نام حضرت عباس (علیه‌السلام) وجود دارد که مردم همواره برای ادای نذورات و برآورده شدن حاجت‌های خود به این مکان‌ها می‌روند و اعمال عبادی خود را در آنجا انجام می‌دهند.[128] از جمله این قدم‌گاه‌ها می‌توان به قدمگاه سمنان، هویزه، بوشهر و شیراز اشاره کرد.[129]
  3. سقاخانه: یکی از نماد‌های مذهبی شیعیان است. سقاخانه‌ها فضاهای کوچکی هستند که در معابر عمومی برای آب‌دادن به رهگذران به انگیزۀ کسب ثواب ساخته می‌شوند. در فرهنگ شیعی سقاخانه یادآور سقایت حضرت عباس (علیه‌السلام) در واقعه کربلا است؛ از این رو سقاخانه‌ها به نام‌ امام حسین و حضرت عباس (علیهماالسلام) مزین می‌شوند. برخی برای برآورده شدن حاجت خود در آنجا شمع روشن می‌کنند یا دخیل می‌ببندند.[130] سقاخانه‌های فراوانی به نام حضرت عباس در نقاط مختلف جهان ساخته شده است.[131]
  4. سَقَّانِفار یا ساقی‌نِفار یا سقّاتالار: نام بناهای سنتی در منطقه مازندران در ایران است که برای برگزاری مراسم عزاداری مذهبی و ادای نذر استفاده می‌شود. این بناها عموما در مجاورت یک مکان مذهبی؛ مانند مسجد، تکیه و حسینیه ساخته می‌شوند. سقانفار‌ها به حضرت عباس (علیه‌السلام) منتسب هستند و برخی به آنها «ابوالفضلی» می‌گویند.[132]

ویژگی‌های شخصیتی ‏حضرت عباس (علیه السّلام)

زندگانی حکمت آمیز و غرور آفرین حضرت عباس (علیه‌السلام) سرشار از نکات عالی و آموزنده در راستای الگوگیری از شخصیت کامل و بارز او بوده و درس‌های تربیتی وی، در تمامی زمینه های اخلاقی و رفتاری، سرمشق کاملی برای تشنگان زلال معرفت و دوستداران فرهنگ متعالی اهل بیت عصمت (علیهم‌السلام)، خواهد بود. کمالات معنوی و ابعاد وجودی او ناشی از برخورداری از ارزش های والای انسانی و دوری از گناه است. عبودیت خالصانه وی در برابر خدا و تواضع در مقابل بندگان خاصّ الهی؛ از جمله پدر بزرگوارش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و برادرانش امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، باعث رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن به کمالات و ارزش های وجودی ایشان گردیده است.

برخی از ابعاد وجودی حضرت عباس (علیه السلام) که برگرفته از شخصیت والای معنوی و عظمت اخلاقی ایشان بود، عبارتند از: فداکاری، ایثار، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوّت و جوانمردی، که همه آنها ناشی از بزرگواری و شایستگی حضرتش بود. بر این اساس و به دلیل برخورداری از فضایل بی شمار، وجود آن حضرت سرشار از کنیه ها و القاب بسیار پسندیده ای گردید که هر کدام، بیانگر یکی از ابعاد درخشان وجودی و زندگی پرنور او است.

فلسفه اسم و کنیه های حضرت عباس (علیه السّلام)

برای حضرت عباس (علیه السلام) کنیه های متعددی در منابع تاریخی، روایی و همچنیین در زیارت نامه های آن حضرت ذکر شده که در این گفتار مختصر مجال پرداختن به همه آن ها نیست. لذا از مجموعه آن ها به برخی از القاب و کنیه‌های مهم ایشان می پردازیم، اما قبل از هر چیز اشاره ای به نام آن حضرت (عباس) می شود:

نام آن حضرت عباس است. عباس در لغت عرب از ماده عَبَسَ به معنای «در هم کشیدن بشره و گرفتگی صورت» است. عبوس و عباس هردو از نام های شیر است. به شیر نری که دیگر شیرها از او می ترسند و می گریزند، العباس گفته می شود.[133]در میان اعراب، حتی در دوران جاهلیت، سنتی رواج داشت که نام نوزاد را از روی تفأّلی بر آینده اش برمی گزیدند؛ یعنی اگر می خواستند در آینده، صفتی در وی بارز شود و برجستگی یابد، نامی برگرفته از آن صفت بر او می‌نهادند تا بعدها زمینه دستیابی به آن صفت در آن شخص بیشتر هموار شود؛ یعنی فرد بکوشد تا از اسمش، مسمّایی حقیقی بسازد و روحیات خود را به نام خویش نزدیک کند. همان گونه که در روایات اهل بیت تأکید فراوانی بر گذاشتن نام خوب برای فرزندان شده، امروزه روان شناسان[134] نیز، اثر تربیتی نام اشخاص را دریافته اند. امیرالمؤمنین  (علیه السلام) از پس پرده هاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود؛ لذا او را عباس نامید؛ زیرا در برابر کژی ها و باطل، ترشرو و پر آژنگ[135] و در مقابل نیکى، خندان و دارای چهره گشوده بود. شاعر درباره حضرتش مى سراید: «هراس از مرگ ،چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسم بود».[136]

در مورد کنیه های حضرت عباس (علیه السلام) نیز گفتنی است که برای او کنیه های متعددی ذکر شده که به برخی از آن ها اشاره می شود:

  1. ابوالفضل: این کنیه مشهورترین کنیه آن حضرت است که در منابع بسیاری از آن یاد شده است. همچنین این کلمه با الفاظ دیگری؛ مانند ابوفاضل، ابوالفضائل نیز به کار رفته است. امّا سایر کنیه های او، یا غیرمشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا، وی را بدان ها خوانده اند. در باره این کنیه، بحث وجود دارد که آیا واقعی بوده و آن حضرت، پدر فرزندی به نام فضل بوده است یا اینکه به صورت اعتباری و در واقع، لقبی بوده است که بدین شکل به او نسبت داده اند. گفته ها و احتمالاتی در این زمینه وجود دارد که به طور خلاصه بدان پرداخته می شود:

الف) آنچه از بررسی اسامی افراد در تاریخ به دست می آید این است که انتخاب کنیه، همواره بر اساس نام فرزند بزرگ تر فرد نبوده و در موارد بسیاری، این قاعده وجود ندارد.

ب) در خاندان بنی هاشم، هر که عباس نام داشت، به او ابو الفضل می گفتند؛ همان گونه که عباس بن عبد المطلّب،[137] عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبد المطلّب و …، نیز چنین بوده اند.

ج) برخی دیگر گفته اند: این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده است که از کودکی در حضرت نمود فراوان داشته و او را بدان صفت می شناخته اند، آن گونه که در سوگ او نیز سروده اند: «اَبَا الْفَضْلِ یَا مَنْ أسَّسَ الْفَضْلَ وَ الإبا ** ابِی الْفَضْلُ إلاَّ أنْ تَکُونَ لَهُ أَبَا»؛ «ای ابو الفضل! ای کسی که هر برتری و پاکدامنی را بنا نهادی! ** آیا برای من برتری و فضلی وجود دارد که تو پدر آن نباشی (آیا کسی می تواند فضلی داشته باشد که در تو نباشد)؟».[138]

همچنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتی بسیار دیده می شده است که کنیه افراد را بر اساس ویژگی های آنان می گذاشته اند. آورده اند روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنید که فردی را «ابو الحَکَم» می خوانند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکَم (داور) خدا است و حُکم از آن او است؛ تو چرا ابو الحکم خوانده می شوی؟» او پاسخ داد: هرگاه قبیله ام بر سر مسئله ای اختلاف پیدا می کنند، نزد من می آیند و من، بین آنان داوری و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف می کنم». آن حضرت به او فرمود: «چه کار خوبی می کنی!» و این گونه، برگزیدن چنین کنیه هایی را بر افراد، بدون اشکال دانست.

د) گذشته از مطالب پیشین، در برخی منابع، در ردیف فرزندان عباس (علیه السلام)، نام پسری را به اسم فضل آورده شده است، امّا چون فضل، فرزندی نداشت، احتمال این وجود دارد که نام او از حافظه تاریخ حذف شده باشد. همین مسئله سبب شده که برخی برای توجیه کنیه اباالفضل برای آن حضرت، به توجیهاتی مانند آنچه گذشت، تمسک جویند؛ گرچه هیچ یک از آنها با هم منافاتی ندارد و قابل جمع است؛ یعنی وقتی در کودکی، شخصی را ابو الفضل بخوانند، در او زمینه هایی هم ایجاد می شود که نام یکی از فرزندان خویش را فضل بگذارد.

  1. ابوالقِرْبَة: قِرْبَة در لغت عرب، به معنای «مشک آب» است. ایشان را به دلیل آبرسانی در کربلا، این گونه نامیده اند.[139]
  2. ابوالقاسم: کنیه ای غیرمشهور برای حضرت است، برخی هم نوشته اند آن جناب، فرزندی به نام قاسم داشت که در کربلا به شهادت رسید.[140]
  3. ابو الفَرجَة: در لغت عرب «فرجه»؛ به معنای «گشایش در سختی و برطرف شدن اندوه» آمده است. برخی آن را برای حضرت برشمرده اند که بیشتر به لقبی در قالب کنیه می ماند. دلیل آن هم برطرف کردن اندوه و گشایش در سختی ها در نتیجه توسّل به او است.[141]

فلسفه القاب حضرت عباس (علیه السّلام)

برای حضرت عباس (علیه السلام) لقب‌های زیادی نقل شده که هر کدام دارای فلسفه خاص خود می‌باشد، اما به علت کثرت آن‌ها در این گفتار کوتاه به فلسفه برخی از آن‌ها پرداخته می‌شود:

  1. قمر بنی هاشم: یکی از مشهورترین لقب‌های حضرت عباس (علیه السلام) قمر بنی هاشم است. به او قمر می‌گفتند؛ وی از جمال و زیبایی ویژه ای برخوردار بود؛ به گونه ای که سیمای دلربای او جلب توجه می‌کرد و چهره‌اش مانند ماه تمام، تابناک می‌نمود. علت عبارت «بنی هاشم»، بعد از کلمه قمر هم برای این بود که وی از دودمان هاشم، جدّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله)، بود؛ لذا او را «ماه فرزندان هاشم» می‌خواندند.[142]
  2. سقّا: یکی دیگر از لقب‌های ایشان سقّا است که پس از واقعه کربلا بدان متّصف شد.[143] یکی از ناجوان‌مردانه‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین حربه‌های جنگی دشمن در واقعه کربلا، بستن آب بر لشکر امام حسین (علیه السلام) بود که از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد؛ امّا آن‌حضرت همراه برخی دیگر از بنی هاشم، به‌فرات حمله می‌برد و آب می‌آورد.

او این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت عبد المطلب، هاشم، عبد مناف و قُصَّی نیز چنین لقبی داشتند. حضرت ابو طالب (علیه السلام) و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) نیز به‌چنین ویژگی پسندیده‌ای مشهور بودند؛ زیرا آنان آب‌رسانی حاجیان را برعهده داشتند.[144]

  1. باب الحوائج: از جمله القاب حضرت عباس (علیه السلام) باب‌الحوائج است.[145] آن‌حضرت در دوران زندگی امام حسن (علیه السلام) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و بر آوردن نیازهایشان می‌پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین (علیه السلام) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آن جا که هرگاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام می آمد، ایشان، او را مأمور اجرای دستور خویش می‌نمودند. البته به نظر می‌رسد این لقب، بعدها در نتیجه توسل‌های مردم به‌ایشان و بروز کرامت‌های آن‌حضرت، به ایشان داده شده است.

علامه طباطبایی (رحمه‌الله) در این باره می‌گوید: «مرحوم سید السالکین و برهان العارفین، آقا سید علی قاضی، فرمود: «هنگام کشف بر من آشکار شد که وجود مقدس ابا عبد اللّه الحسین (علیه السلام) مظهر رحمت کلیه الهیه است و باب و پیشکار آن حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الی اللّه، ابو الفضل العباس (صلوات اللّه وسلامه علیه) است».[146]

  1. باب الحسین (علیه السلام): وی جایگاه بلندی نزد برادرش امام حسین (علیه السلام) داشت؛ گفته شده همان گونه که پدرش امیر المؤمنین (علیه السلام) جایگاه بلندی نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) داشت و باب علم او بود[147] و هرگاه مشکلی روی می‌داد آن‌حضرت ابتدا آن را با علی (علیه السلام) در میان می‌گذاشت، عباس (علیه السلام) نیز چنین حالتی نسبت به امام حسین (علیه السلام) داشت. امام با پیش‌آمد هر مشکلی آن‌را با برادرش در میان می‌گذاشت».[148]
  2. کَبْش الکتیبة: این یک اصطلاح نظامی است که در جنگ‌ها به کار می‌رفته است. این عنوان، به رزمنده شجاعی اطلاق می‌شده که تمام صفات شجاعت و نام‌آوری در او جمع بوده و در پیشانی لشکر به جنگ با دشمن می‌پرداخته است. کبش الکتیبة، پیش از حضرت عباس (علیه السلام) تنها به دو نفر داده شد: ابتدا به فردی قریشی از قبیله بنی عبد الدار که از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و «طلحة بن ابی طلحه»[149] نام داشت. او در جنگ اُحد با امیر مؤمنان (علیه السلام) مبارزه کرد و کشته شد؛ زیرا شخص دیگری، جرئت رویارویی با او را نداشت و شجاعت و جنگاوری وی، باعث تضعیف روحیه مسلمانان شده بود. مرگ او، تقویت روحیه مسلمانان و خوشحالی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به‌دنبال آورد؛ زیرا باعث شد اتحاد مشرکان به شدت از هم گسسته شود و بسیاری از آنان پا به فرار گذارند.

دومین فردی که پیش از حضرت ابو الفضل (علیه السلام) به این لقب خوانده شد، مالک اشتر نخعی بود. او را در دوران خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام» کبش العراق می‌خواندند.[150] پس از وی، این لقب به عباس بن علی (علیهماالسلام) رسید؛ آن گونه که از زبان امام حسین (علیه السلام) سروده‌اند: «عَبَّاسُ کَبْشُ کَتِیبَتِی وَ کَنَانَتِی *** و َسرُّ قَومِی بَلْ أعَزُّ حُصُونِی …»؛ «عباس، پهلوان لشکر و اهل بیت من، بلکه شکست ناپذیرترین دژ من است …».[151]

البته ایشان لقب‌های فراوان دیگری نیز دارند که در جای خود به برخی از آن‌ها اشاره شده است. همچنین با نگاهی به زیارت‌نامه‌های آن‌حضرت می توان القاب زیادی از ایشان را از زبان امامان معصوم (علیهم السلام) مشاهده نمود که هر کدام از این لقب‌ها بیانگر جایگاه والا و مقام ارجمند آن علمدار ولایت است.[152]

اخلاق و صفات حضرت عباس (علیه السّلام)

بدون تردید، شخصیت انسان به پاک‌سازی و به‌سازی معنوی است که در اسلام از آن به تزکیه و تعلیم و به عبارت دیگر به دو نیروی «دفع و جذب» تعبیر می شود.

با توجه به شخصیت والای حضرت عباس (علیه السلام) می‌توان دریافت که کمالات معنوی و ابعاد وجودی آن حضرت ناشی از برخورداری از ارزش های والای انسانی و دوری از گناه و گناهکاران است. عبودیت خالصانه او در برابر خدا و تواضع در مقابل بندگان خاصّ الهی؛ از جمله پدر بزرگوارش امیرمؤمنان و برادرانش امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)، باعث رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن به کمالات و ارزش های وجودی ایشان گردیده است.

ابعاد وجودی آن حضرت که برگرفته از شخصیت معنوی و عظمت اخلاقی ایشان است؛ عبارتند از: ایمان، بصیرت و آگاهی، علم و معرفت، عبودیت و بندگی، فداکاری و ایثار، شجاعت و دلیری، زهد و تقوی، فتوّت و جوانمردی، مهربانی و ادب، ولایت پذیری و …، که همه آنها ناشی از بزرگواری و شایستگی حضرتش بود. بر این اساس و به دلیل برخورداری از فضایل بی شمار، وجود حضرت عباس (علیه السلام) سرشار از اخلاق و صفات بسیار پسندیده ای گردید که هر کدام، بیانگر یکی از ابعاد درخشان وجودی و زندگی پرنور اوست.[153]

 

ایمان استوار حضرت عباس (علیه السّلام)

قوت ایمان به خدا و استوارى در آن، یکى از بارزترین و بنیادى ترین ویژگی هاى حضرت عباس (علیه السّلام) بود. او در دامان ایمان، مرکز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى، تربیت یافت و علی (علیه السلام)، پیشواى موحّدان و سرور متقیان، جان فرزندش عباس را با جوهر ایمان و توحید حقیقى پرورش داد و تغذیه کرد. پدر، او را با ایمان مبتنى بر آگاهى و تعمّق در حقایق هستى و رازهاى طبیعت، تغذیه نمود.

این ایمان ژرف و ریشه دار با ذرّات وجود حضرت عباس (علیه السلام) عجین شد و او را به یکى از بزرگان تقوا و توحید بدل ساخت. و بر اثر همین ایمان پایدار و عظیم بود که ایشان، خود و برادرانش را در راه خدا و تنها براى خدا قربانى کرد.

آن حضرت با دلاورى به دفاع از دین خدا و حمایت از عقاید اسلامى که در آستانه تحریف شدن و نابودى در زمان حکومت امویان قرار گرفته بود، برخاست و در این کار فقط خداوند و رضاى حق و جایگاه اخروى را مد نظر داشت.

امام صادق (علیه السلام) در یکی از کلمات نورانی خود، حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را فردی دارای ایمان آگاهانه و استوار معرفی فرموده است. همین بیان امام معصوم (علیه السلام) بیانگر ایمان پایدار و محکم او است.[154]

بصیرت و آگاهی حضرت عباس (علیه السّلام)

شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصیرت و آگاهی» نام دارد؛ چنانچه حضرت امیر (علیه السلام) از رزمندگان راستین، با این صفت یاد نموده و می‏فرماید: «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ»؛ «بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند»؛[155] یعنی اگر در میدان نبرد، تیغ می‏زدند، از روی بصیرت بود.[156] پس بصیرت از صفات شایسته و ستوده‌ای است که یک مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خود باید از آن برخوردار باشد.

در مبارزات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و موضع‌گیری‌ها، جایگاه بصیرت روشن‌تر می‌شود و بدون آن، حتی مبارزه و جنگ هم کورکورانه و گاهی در مسیر باطل قرار می‌گیرد. انتخاب درست نیز بستگی به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد.

قرآن کریم به این موضوع به عنوان ویژگی یک رهبر و داعی به خیر و هدایت، اشاره می‌فرماید: «قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی»؛ «بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت و آگاهی کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم».[157] حضرت علی (علیه السلام) نیز از رزمندگان راستین با این صفت یاد می‌کند: «حملوا بصائرهم علی اسیافهم»؛ «بصیرت‌های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند»؛[158] یعنی اگر در میدان نبرد شمشیرمی‌زدند، از روی بصیرت و آگاهی بود.

یکی از شخصیت‌های نورانی جهان بشریت که چنین ویژگی ارزشمندی داشت و دارای بصیرت نافذ و ژرف اندیشی خاصی بود که تمام خطوط جامعه و رگه‌های کفر و نفاق را به خوبی می‌شناخت، حضرت عباس (علیه السلام) بود. امام صادق (علیه السلام) درباره بصیرت ایشان می‌فرماید: «عموی ما عباس بن علی (علیهما السلام) دارای بصیرت دینی و …، بود».[159]

در زیارت مخصوص آن‌حضرت نیز به‌همین نکته اشاره شده است: «اشهد … أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى‏ بَصِيرَةٍ مِنْ‏ أَمْرِك‏ …»؛ «شهادت می‌دهم … عمر با برکت خود را در بصیرت و آگاهی گذراندی ….».[160]

در اینجا به برخی از نمونه‌های بصیرت ایشان اشاره می‌شود: نقل شده در آغازین زمانی که عباس قدرت تکلم و سخن گفتن پیدا کرده بود و الفاظ بر زبان وی جاری شد، امام علی (علیه السلام) به فرزندش فرمود: «بگو یک. عباس گفت: یک. حضرت ادامه داد: بگو دو. عباس خودداری کرد و گفت: شرم می‌کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده‌ام، دو بگویم».[161]

اما اوج بصیرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را می‌توان در حماسه عاشورا مشاهده کرد او بی‌هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بود. وی نسبت به درستی و حقانیت راه و رهبرش و هم به این که وظیفه‌اش جهاد و یاری امام بود، آگاهی کامل داشت. این امر در کلام و شعار و رجز او مشهود است.[162]

ولایت پذیری حضرت عباس (علیه السّلام)

ولایت‌مداری حضرت عباس (علیه السلام) و تبعیّت ایشان از امام حسین (علیه السلام) به عنوان شاخص‌ترین ویژگی و برجسته‌ترین خصوصیّت این انسان وارسته از سوی امامان معصوم (علیهم السلام) مورد تأکید قرار گرفته است. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نسبت به امام زمان خود؛ یعنی سیدالشهدا (علیه السلام)، در مقام تسلیم محض بود. در اذن دخول حرم آن‌حضرت می‌خوانیم: «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ»؛ «شهادت می‌دهم براى حضرتت به تسلیم، تصدیق، وفا و خیرخواهى، براى یادگار پیامبر مرسل (درود خدا بر او و خاندانش باد) ، و فرزندزاده برگزیده؛ (امام حسین) …».[163] با نگاهی به این متن صفات تسلیم، تصدیق، وفا و نصیحت را در ایشان می‌بینیم.

بنابراین هر امتحانی ظاهر و باطنی دارد. مقام تسلیم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بود که امام حسین (علیه السلام)، ایشان را در کورۀ سخت‌ترین امتحانات عالم برده بودند. آن‌چه امام در روز عاشورا به اصحاب خود دستور دادند، بسیار سخت بود.

بر همین اساس؛ یعنی بسیار سخت بودن تکلیف، امام در شب عاشورا به یاران خود فرمود: «من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مى‌دهم که از سیاهى شب استفاده کرده و هریک از شما دست یکى از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوى آبادى و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد …».[164]

در مجموع باید گفت: آن‌حضرت در مقام ولایت‌مداری و تسلیم در برابر امام خود، یکی از برترین افراد تاریخ است.

علم و معرفت حضرت عباس (علیه السّلام)

تربیت عباس (علیه السلام) در دامان پدری معصوم و مادری نیکو خصال، از وی عبدی صالح و مؤمنی متعهد ساخت. وی در فراگیری علم و دانش سرآمد بود؛ زیرا در مکتب علم و دینِ حضرت علی (علیه السلام) درس آموخت.

سيد عبدالرزاق مقرم در كتاب «العباس» مى‌گوید: «در روايتى كه از امام امیرالمؤمنین (عليه السلام) به ما رسيده، آمده است: ««اِنَّ وَلَدِی الْعَبّاسُ زَقَّ الْعِلْمَ زَقّاً»[165] همانا فرزندم عباس در کودکی دانش آموخت و بسان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد، علم و معارف را فرا گرفت».[166] سپس مى‌نويسد: «اين تعبير، تشبيه بسيار لطيفى است؛ زيرا هرگاه كبوترى غذا را نرم و گوارا كند و به بچه‌اش بخوراند، آن‌را تعبير به «زق» مى‌کنند. اين بيان از آن حاكى است كه حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) در دوران خردسالى، علم و حكمت را در دامان علم و حكمت آموخته است».

به همین سبب نظر برخی از دانشمندان در مورد وی چنین است که وی از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه (علیهم السلام) بود. به‌عنوان نمونه، علامه مامقانى مى‌نویسد: «حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) از فقهاى فرزندان امامان (علیهم السلام) بود».[167]

برخی از دانشمندان و محدثان بزرگ در شأنش گفته‌اند: «هو البحر من اى النواحى اتيته *** فلجته المعروف و الجواد ساحله»؛ «او دریایی است که از هر كرانه كه به جانبش آيى *** دريايى است كه موج‌هايش نيكى‌ها و كرانه آن سرشار از سخاوت و كرم است».[168]

عبودیت و بندگی حضرت عباس (علیه السّلام)

در میان صفات و کمالاتی که یک انسان می‌تواند به‌آن‌ها دست پیدا نماید، عبودیت و بندگی خدا حتی از رسالت و امامت و امثال آن هم بالاتر است. برای همین در نماز، قبل از شهادت به رسالت، شهادت به عبودیت پیامبر (صلی الله علیه و اله) داده می‌شود؛ یعنی گفته می‌شود: «أشهد أن محمدا «عبده» و رسوله»؛ «شهادت می‌دهم که محمد (صلی الله علیه و آٔله) «بنده» و فرستاده خدا است». در واقع آن‌حضرت قبل از این که رسول باشد، اظهار عبودیت و بندگی در پیشگاه پروردگار عالم می‌کند. اساسا این عبودیت بوده که وی را به مقام رسالت رسانده؛ چنانچه همین مقام عبودیت و بندگی بوده که او را به معراج و آسمان برده است. خداوند در همین رابطه در قرآن کریم می‌فرماید: «سُبْحانَ الَّذي أَسْری بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ …» [169]؛ «پاک و منزه است آن خدایی که بنده خود را شبانه از مسجد الحرام سیر داد …».

علماء علم اخلاق آخرین مرحله تزکیه نفس را مقام عبودیت می‌دانند؛ لذا کسی که شروع به تزکیه نفس می‌کند، حاصل و نتیجه تزکیه نفسش این است که عبد خدا و مطیع امام زمانش می‌شود.

امام خمینی در مورد مقام عبودیت می‌گوید: «كدام شخصیت مى‏تواند ادعا كند كه عبدِ اللَّه است و از همه عبودیت‌ها بریده است؟ جز انبیاى عظام و اولیاى معظم …». حال اگر فقط انبیاء عظام و اولیای معظم می‌توانند ادعای عبودیت نمایند، چگونه خواهد بود حال و مقام كسی كه همان انبیا و اولیای معظم برای او مقام عبودیت و بندگی را ادعا كنند؟![170]

بعد از این توضیح و آن‌چه که امامان معصوم (علیهم السلام) در شأن حضرت عباس (علیه السلام) گفته‌اند، باید گفت: آن‌چه عباس بن علی (علیهما السلام) را به این درجه از بزرگی رسانده است، عبودیت و بندگی خدا و اطاعت محض از خدا و رسول و استمرار این اطاعت تا آخرین لحظات عمر، از امام عصر خویش بوده است.

امام صادق (علیه السلام) هنگامی‌که به‌زیارت قبر عموی خود حضرت عباس (علیه السلام) رفت، در زیارت‌نامه‌ای که در برابر ایشان انشاء فرمود: این گونه بیان کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن ‏…»؛ «سلام بر شما ای بنده شایسته‌ای که مطیع خدا، رسول، امیرالمؤمنین، حسن و حسین علیهم السلام بودی …».[171]

این بیان مبارک امام معصوم، بهترین دلیل بر عبودیت و بندگی خالصانه و اطاعت محض از خدا، رسول خدا و حجت خدا از طرف حضرت عباس می‌باشد.

در برخی از منابع آمده که اثر سجده در پیشانی آن‌حضرت نمودار بود.[172]

فداکاری و ایثار حضرت عباس (علیه السّلام)

ایثار به معنای «برگزیدن و‌ دیگران را بر خویش مقدم داشتن و مانند آن است»[173] و در اصطلاح عبارت است از: «بخشش به کسی در مورد چیزی که خود فرد به آن نیاز دارد».[174] ایثار از پرشکوه‌ترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و تنها انسان های بزرگ به این قله شامخ صعود می‌کنند. ایثار شامل گذشتن از جان، مال، مقام، شخصیت و مانند آن در راه خدا می‌شود، اگرچه بیشتر در مقدم داشتن دیگران در امور مالی یا مقدم داشتن خواسته دیگران به کار برده می‌شود.

در باره ایثار و از خود گذشتگی آن‌حضرت از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «خدا عباس را رحمت کند که ایثار و از خود گذشتگی کرد و امتحان خوبی داد. او جان خود را در راه برادرش فدا نمود و در این راه دو دست خود را از دست داد و خداوند در عوض آن دو بال مانند جعفر طیار به او عطا کرد تا در بهشت با فرشتگان پرواز کند.[175]

در بخشی از زیارت‌نامه حضرت عباس (علیه السلام) که مرحوم شیخ مفید نقل می‌کند، آمده است: «أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِيكَ فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُوَاسِي‏ …»؛[176] «من شهادت می‌دهم که تو برای (رضای) خدا و (رضایت) رسول خدا و برادرت، خیرخواهی نمودی، پس تو بهترین مواسات کننده‌ای[177] به مال و جان برای برادرت (امام حسین (علیه السلام)) بودی و او را از روی غمخواری یاری نمودی».

با توجه به‌معنای مواسات، می‌توان دریافت که حضرت عباس (علیه السلام) نهایت ایثار و از خودگذشتگی برای حفظ دین، ولایت و برادرش را به‌کار بسته است.

وفاداری حضرت عباس (علیه السّلام)

حضرت عباس (علیه السلام) یکی از برجسته‌ترین نمادهای وفاداری در همه دنیا است. استواری و وفاداری آن‌حضرت به ایمان، جهاد در راه خدا و برادرش را در چند صحنه از رخدادهای کربلا می‌توان به‌وضوح مشاهده نمود که عبارتند از:

۱. هنگامی که در عصر روز نهم محرم سپاه عمر بن سعد برای آغاز جنگ به خیام سالار شهیدان هجوم آوردند، پیش از هر سخنی شمر گفت: «پسران خواهر ما جعفر، عباس، عبدالله و عثمان کجایند؟ امام حسین (علیه السلام) به آن‌ها فرمود: گرچه او فرد فاسقی است، ولی جوابش را بدهید. ایشان خطاب به شمر گفتند: چه می‌خواهی؟ گفت: شما پسران خواهر من و در امان هستید، خود را با حسین به کشتن ندهید و به اطاعت امیرالمؤمنین یزید در بیایید. در بین آن‌ها عباس فرزند وفادار امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: دست‌هایت بریده باد و خداوند تو را و امان نامه تو را لعنت کند. آیا تو ما را امر می‌کنی که برادر، سید و مولایمان حسین پسر فاطمه (علیهما السلام) را ترک نموده، و از لعین‌ها و اولاد لعینان اطاعت کنیم؟ …».[178]

  1. امام حسین (علیه السلام) در طول راه، از مدینه تا کربلا و در مواقع مختلف، شهادت خویش را اعلان نموده بود و از یارانش بیعت را برداشته بود. آن‌حضرت در شب عاشورا و براى آخرین بار نیز این موضوع را با صراحت مطرح نموده و فرمود: «… من بیعت خود را از شما برداشتم، از تاریکى شب استفاده کنید و راه شهر و دیار خویش را پیش بگیرید».

در این هنگام اولین کسى که پس از سخنرانى امام (علیه السلام) لب به سخن گشود، برادرش عباس بن على (علیهما السلام) بود که عرضه داشت: «خدا چنین روزى را نیاورد که ما تو را تنها بگذاریم و به سوى شهر خود برگردیم».[179]

  1. اوج وفاداری آن‌حضرت را که زینت وفاداری و شاهکار انحصاری او است، می‌توان در جریان آب آوردن وی از نهر علقمه مشاهده نمود. بنابر برخی گزارش ها هنگامی که حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا برای آوردن آب، وارد شریعه فرات شد، دو دستش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد، به یاد تشنگی امام حسین (علیه السلام) افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد.[180] این مطلب را مرحوم مجلسی نیز در کتاب بحار الانوار ذکر کرده است.[181]

شجاعت حضرت عباس (علیه السّلام)

آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس (علیه السلام) در ذهن ها به تصویر کشیده شده و زبان ها توانایی بیان آن را ندارند، شجاعت او است و حال آن که قبل از هر چیز آن حضرت یک بنده سراپا تسلیم الهی است و تمام عظمت ها و ارزش های او زیر سایه همین بندگی و اطاعت محض الهی او قرار دارد، ولی در عین حال آن چه مسلم است، یکی از بارزترین و برجسته‌ترین صفات حضرت عباس (علیه السلام) که حتی غیرمسلمانان با آن آشنایی دارند، شجاعت و دلیری ایشان است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از همان ابتدا برای این موضوع سرمایه گذاری نموده بود؛ برای همین منظور به برادرش عقیل که اطلاعات وسیعی از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت، سفارش فرمود که از اقوام اصیل و شجاع عرب، همسری برای من انتخاب کن که زاده شجاعان و وارث دلاوری و شهامت باشد تا فرزندان شجاع و دلیر به دنیا آوَرَد.[182]

استاد شهید مطهری می‌گوید: «آرزوی علی (علیه السلام) در ازدواج با ام البنین در وجود مقدس حضرت ابوالفضل (علیه السلام) تحقق یافت».[183]

در اینجا به نمونه هایی از عباراتی که شجاعت آن حضرت را می‌رساند، اشاره می‌شود:

  1. درباره ویژگی های حضرت عباس (علیه السلام) آمده است: «[عباس] مانند کوهی بزرگ و قلبش بسان کوهی خشن [و استوار] بود؛ چرا که او جنگ آوری بلند همت و سلحشوری شیرگون بود و در [وارد کردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با کفار جسور [و بی باک] بود».[184]
  2. در کتاب معالی السبطین آمده است: «و لا یقاس بشجاعته الا شجاعة ابیه و اخیه»؛ «شجاعت عباس با کسی به جز شجاعت پدر [علی (علیه السلام)] و برادرش [امام حسین (علیه السلام)] مقایسه نمی شود».

در ادامه می‌گوید: «در شجاعت عباس (علیه السلام) همین بس که وقتی دشمنان صدای او را می‌شنیدند، از ترس صولت و قدرت او، قلب هایشان از وحشت می‌تپید و پوست بدنشان جمع می‌شد. با توجه به این شجاعت و شهامت بود که ابن زیاد برای او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود می‌خواست او را از امام حسین (علیه السلام) بگیرد».

این شجاعت و قدرت او پشتوانه محکمی برای امام حسین (علیه السلام) بود؛ هرچند تکیه امام حسین (علیه السلام) بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس که یک بنده خالص، شجاع و توانمند خداوند بود در واقع یاری خدا از طریق اسباب طبیعی بود؛ لذا شهادت حضرت عباس (علیه السلام) برای امام حسین (علیه السلام) بسیار سخت و اثر گذار بود، تا جایی که آن حضرت آن‌گاه که کنار بدن برادر آمد، فرمود: «الآن انکسر ظهری وقلت حیلتی»؛ «اکنون کمرم شکست و راه چاره ام کم شد».[185]

  1. هنگامی که عباس اجازه میدان خواست، امام به او فرمود: «اذا مضیت تفرق عسکری»[186]؛ «اگر تو [از دستم] بروی، سپاهم از هم می‌باشد».

برای همین بعد از شهادت حضرت عباس (علیه السلام)، دشمنان سخت از مرگ عباس شاد شده و جرأت و جسارت پیدا کردند و بر خیمه های امام حسین (علیه السلام) حمله ور شدند.

  1. نکته آخر در باب شجاعت او این که، مورخان نوشته اند: «سماه امیرالمومنین (علیه السلام) بالعباس، لعلمه بشجاعته و سطوته و صولته و عبوسته فی قتال الاعداء و فی مقابلة الخصماء»؛ « امیرالمومنین علی (علیه السلام) او را به این دلیل عباس نامید؛ چون که به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویی با جنگجویان آگاهی داشت».[187]

مواردی که ذکر شد، نشان از شجاعت وصف ناپذیر و دلیر مردی آن حضرت دارد.

اخلاق و صفات حضرت عباس (علیه السّلام) در اشعار شاعران عرب

با توجه به ابعاد گسترده اخلاقی و شخصیتی حضرت عباس (علیه السلام) و تجلّی آن در صور گوناگون شعری، تلاش شده تا این ابعاد به‌صورت فشرده و کلی و در قالب عناوین زیر خلاصه شود:

  1. ولایت مداری و ایمان باوری: عبد المنعم فرطوسی (1404 ق) شاعر نامدار عراقی این خصلت برجسته را در آن‌حضرت بسیار مهم دانسته و به همین دلیل ایشان را «شهید العقیدة» نامیده است؛ لذا پیروی آن‌حضرت از امام زمان خود و فدا شدن در راه ایشان را سرانجامی پر افتخار و جایگاهی عظیم برای او می‌داند:

شهید العقیدةِ هانت علیکَ ** جروحٌ بها للهدی بلسمُ ++ ++ ++ جهادکَ و الدین یبنی بهِ ** و صرح الضلالِ بهِ یهدمُ

فَدَیتَ بنفسِکَ نفسَ الحسینِ ** فنلت مقاماً بهِ تَعظُمُ +++++ إلی أن قُتلتَ بأرضِ الطفوفِ ** و أنتَ بها البطلُ المعلمُ[188]

  1. ظلم ستیزی و آزادی خواهی: سیدحیدر حلی (1304 ق) شاعر عراقی و از مرثیه سرایان بسیار مشهور واقعه طف، این حقیقت روشن را بسیار برجسته دیده به دلیل این که آن‌حضرت در زمانه‌ای زندگی می‌کرده که سراسر ظلم و بی‌عدالتی بود و این شرایط برای کسی که ظلم ستیز و آزادی‌خواه است، غیر قابل تحمل است. بنابر گفته شاعر، شمشیر برّان عدالت در دستان آزادمردی قرار دارد که هرگز ضعف و سستی به خود راه نداده و هر جا ظلمی ببیند به‌پا می‌خیزد:

حُلولُکَ فی مَحلِ الضیمِ داما ** و حَدُّ السیفِ یأبی أن یضاما ++ و کیفَ تمُسُ جانبکَ اللیالی ** بِذُلٍّ أو تُحِلُّ به اهتضاما أتبذلُ للخمولِ جنابَ حرٍّ ** یحاذرُ أن یعابَ و أن یذاما ++++++ هو العباسُ لیثُ بنی نزارٍ ** و مَن قد کانَ للاجی عصاما أبی عندَ مَسِّ الضیمِ یمضی ** بعزمٍ یقطعُ العضبَ الحُساما[189]

همچنین شیخ عبد الواحد مظفر (1395 ق) عالم و شاعر نجفی این رویکرد اصلاحی را به زیبایی منعکس کرده و از حضرت عباس (علیه السلام) به عنوان مصلح آزادی خواه یاد می‌کند که نهضتی در حمایت از دین مبین اسلام به پا داشته است:

عباس نهضته الوحیدة منهجٌ ** للناهظینَ و مَن یرومُ تحرّرا +++ قد باعَ أغلی ما لدیه علی العلی ** هی نفسُهُ و بها المفاخر قد شری +++ هو مصلحٌ مِن مصلحینَ و مرشدٌ ** مِن مرشدینَ و فیهموا صلح الوری +++ و الدین دین العدل حقاً دینهم ** و الحق مثل الصبحِ لما أسفرا +++ دین الهدایة لا الغوایة دینهم ** ما کانَ هذا الدین دیناً مفتری[190]

  1. شجاعت خردمندانه: از ویژگی های شاخص حضرت عباس (علیه السلام) که بیشتر در نبردها و جنگ‌های سخت نمود عینی می‌یابد شجاعت و دلاوری ایشان است. سید جعفر حلی (1315 ق) شاعر پر آوازه عراق، شجاعت حضرت عباس (علیه السلام) را میراث پدر دانسته که برای از بین بردن سران ظلم و ضلالت به کار گرفته می‌شود:

عَبسَت وجوهُ القومِ خوفَ الموتِ ** والعباسُ فیهم ضاحکٌ متبسمُ +++ قَلبَ الیمینَ علی الشمالِ و غاصَ فی ** الأوساطِ یحصدُ فی الرؤوسِ ویحطمُ +++ بطلٌ تورّثَ من أبیه شجاعةً ** فیها أنوفُ بنی الضلالةِ تُرغمُ +++ عَرفَ المواعظَ لا تفیدُ بمعشرٍ ** صمّوا عن النبأ العظیمِ کما عموا +++ فانصاعَ یخطبُ بالجماجمِ و الکلا ** فالسیفُ ینثرُ و المثقفُ ینظمُ[191]

  1. وفاداری و جوانمردی: این خصلت جوانمردانه حضرت در شعر معاصر عربی بازتاب وسیعی دارد. شاعران به ذکر مصادیق متعدّدی از وفاداری آن‌حضرت روی آورده‌اند. سید محسن امین (1371 ق) فقیه و ادیب بزرگ لبنانی صحنه‌های زیبای وفاداری حضرت عباس (علیه السلام) را به تصویر می‌کشد و از دلداری و مساعدت برادرش تا جانبازی و شهادت او سخن می‌گوید:

و اذکُر أبا الفضلِ هل تُنسی فضائلُه ** فی کربلا حینَ جَدَّ الأمرُ و التبسا +++ وآسی أخاهُ و فاداه بمهجتهِ ** و خاضَ فی غمراتِ الموتِ منغمسا +++ آلی بأن لا یذوقَ الماءَ و هو یری ** أخاهُ ظمآنَ مِن وِردٍ له یئسا +++ فَفُز أبا الفضلِ بالفضلِ الجسیمِ ** بما أسدیته فعلیکَ الفضل قد حبسا +++ قَضیتَ حقَّ الإخا و الدین مبتذلاً ** للنفسِ فی سقی أطفالٍ له و نِسا[192]

نتیجه اینکه از بررسی ابعاد شخصیت حضرت عباس (علیه السلام) در شعر معاصر عربی این گونه به دست می‌آید:

عمده ترین خصوصیات اخلاقی حضرت که نمود بیشتری در شعر معاصر عربی یافته، عبارتند از: ولایت مداری و ایمان باوری، ظلم ستیزی و آزادی خواهی، شجاعت خردمندانه، وفاداری و جوانمردی، بخشش و بزرگ منشی. البته بسیاری از خصلت های دیگر؛ مانند: ایثار و فداکاری، تعهد در حمایت از دین، راستی و صداقت، تقوا و پرهیزکاری ضمن خصوصیات فوق گنجانده شده و بدان اشاره شده است.[193]

اخلاق و صفات حضرت عباس (علیه السّلام) در اشعار فارسی زبان

از دیرباز میان شیعیان فارسی زبان با حضرت عباس (علیه السلام) پیوندی عمیق و ناگسستنی برقرار بوده است. در این میان، شعر یکی از زمینه‌های عرض ارادت به این شخصیت بزرگوار است. گفتار مختصرِ حاضر، اشاره‌ای بسیار کوتاه به اشعار برخی از شاعران فارسی زبان معاصر و غیر معاصر در مورد آن‌حضرت دارد.

الف) شاعران غیر معاصر:

  1. وصال شیرازی: … چو مشک پاره شد و آب ریخت پنداری *** که ریخت بر دل سوزانش سوده ی الماس ز پشت زین به زمین اوفتاد و نعره کشید *** به یاری آمدش آن خسرو سپهر اساس ++++ چه دید؟ دید ز عباس او فتاده دو دست *** کشید آه که پشت مرا زمانه شکست[194]
  2. سروش اصفهانی: آمد آن عباس میر صادقان *** و آن علمدار سپاه عاشقان ++++ از تف عشق و عطش بریان شده *** شاه دین بر حال او گریان شده ++++ تف خورشید و تف عشق و عطش *** هر سه طاقت برده از آن ماه وش ++++ چشم از جان و جهان بردوخته *** از برادر عاشقی آموخته …[195]
  3. میرزا عبدالجواد جودی خراسانی: … برخیز بهر یاری‌ام ای آن‌که بوده‌ای *** در هر بلیه یارم و هر ورطه یاورم ++++ با آن شجاعتی که تو را بود بینمت *** افتاده‌ای به خاک، ولی نیست باورم *** قد راست کن که گر علمت آمده نگون *** بهرت زآه دل علم دیگر آورم ++++ رو در حرم نمی کنی ای مه لقا، چرا؟ *** بی مهری از که دیده ای ای ماه پیکرم …[196]
  4. عمان سامانی: … شوری اندر زمره ناس آورم *** در میان ذکری ز عباس آورم ++++ نیست صاحب همتی در نشأتین *** هم‌قدم عباس را بعد از حسین ++++ در هواداری آن شاه الست *** جمله را یک دست بود او را دو دست ++++ … لاجرم آن قدوه اهل نیاز *** آن به میدان محبت یکه تاز ++++ آن قوی پشت خدا بینان از او *** و آن مشوش حال بد بینان ازو +++ موسی توحید را هارون عهد *** از مریدان جمله کامل‌تر به جهد …[197]

ب) شاعران معاصر: بخشی از شعر عاشورایی معاصر، به بیان احساس و عاطفۀ شاعران نسبت به حضرت عباس (علیه السلام) اختصاص دارد که در این مقال مختصر به یرخی از آن‌ها می‌پردازیم:

  1. مرحوم احمد عزیزی: فخر کنم بر فلک، ناز کنم بر ملک *** ماه بنی هاشم است، دلبر و دلدار من
  2. سید محمد علی ریاضی: تاج شهیدان همه عالمى *** دست على، ماه بنى هاشمى
  3. استاد غلامرضا سازگار: ماه کجا، روی دل آرای تو؟! *** سرو کجا، قامت رعنای تو؟!
  4. حمیدرضا برقعی: تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند *** مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
  5. سید علی موسوی گرما رودی: چون سوی زمین خمید آن ماه *** عرش و ملکوت، بود همراه ++++ تنها نه فتاد بوفضایل *** شد کفۀ کاینات، مایل ++++ هم برج زمانه، بی‌قمر شد *** هم خصلت عشق، بی پدر شد *** حق ساقی خویش را فراخواند *** بر کام زمانه، تشنگی ماند
  6. علیرضا قزوه: مگر تو دست بگیری که دستگیر، تویی *** به آستان شفاعت نمی‌رسد هر دست
  7. محمدعلی مجاهدی: کو شیردلی، که پنجه با شیر زند *** بی‌حمله، ره هزار نخجیر زند ++++ مانَد به تو خورشید، اگر بخروشد! *** مانَد به تو شیر، اگر که شمشیر زند!
  8. حامد حسین خانی: لشگر شام فغان کرد که سردار آمد *** بگريزيد که آن شير علمدار آمد
  9. محمدرضا آقاسی: بازوانش مرگ را بی‌تاب کرد *** تیغ‌های تشنه را سیراب کرد ++++ کیست این ساقی که در خون پانهاد *** تیغ‌ها را دید و پیشانی گشاد
  10. محمد تقی نیر تبریزی: ناگهان تیری فرود آمد به مشک *** عُلویان از دیده باریدند اشک ++++ شد چو نومید آن شه پُردل ز آب *** خواست از مرکب، تهی کردن رکاب ++++ وه! چه گویم من چه آمد بر سرش؟ *** کز فراز زین، نگون شد پیکرش ++++ من نیارم شرح آن را بازگفت *** از عمود آهنین باید شنفت ++++ چون نگون از مرکب آمد بر زمین *** زد به سر در آسمان، «روح الامین» ++++ ای دریغ آن هاشمی ‌ماه منیر! *** کز فراز آسمان آمد به زیر ای همایون‌ رایت دیبا‌ طراز! *** چون شد آن دستی که پروردت به ناز؟[198]

کرامات حضرت عباس (علیه السّلام)‏

برای حضرت عباس (علیه السلام) کرامات فراوانی نقل شده است. در این گفتار کوتاه به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:

  1. مرحوم آیت‌الله العظمی اراکی از آیت‌الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی (رضوان‌الله تعالی علیهما)؛ (صاحب فتوای معروف تنباکو، متوفای 1312 ق) نقل کرده است: من برای زیارت مرقد امام حسین (علیه‏ السلام) از سامرا به کربلا روانه شدم. در مسیر به یکی از طوایفی که در آن‌جا سکونت داشتند رسیدم.

رئیس طایفه به من احترام شایانی کرد. در این میان، زنی نزد من آمد و گفت: «السلام علیک یا خادم العباس»؛ «سلام بر تو ای خادم عباس»! من از سلام کردن آن زن تعجب کردم. از رئیس طایفه پرسیدم: این زن کیست؟ او گفت: خواهر من است. از وی پرسیدم: چرا او این‌گونه به من سلام کرد؟ آیا علتی دارد؟

 گفت: آری! گفتم: علتش چیست؟ گفت: من سخت بیمار بودم، طوری که همه بستگان از درمان و ادامه زندگی من ناامید شدند و مرگ هر لحظه به من نزدیک‏تر می‏‌شد. در حال احتضار بودم که ناگهان منظره‏ایی در برابر چشمانم آشکار شد. دیدم خواهرم بالای تپه‏‌هایی که در مقابل طایفه ما قرار دارد رفت و رو به بارگاه حضرت عباس (علیه السلام) کرد و با گیسوی پریشان و دیده گریان گفت: یا اباالفضل! از خدا بخواه برادرم را شفا دهد. ناگاه دیدم دو نفر بزرگوار به بالین من آمدند. یکی از آن‏ها به دیگری گفت: برادرم حسین! ببین این زن مرا برای شفای برادرش واسطه قرار داده است، پس از خدا بخواه او را شفا دهد.

امام حسین (علیه‏ السلام) فرمودند: برادرم! این شخص نزدیک است که از دنیا برود، کار از کار گذشته است. باز خواهرم برای دومین بار و سومین بار از حضرت عباس (علیه ‏السلام) تقاضای عنایت و لطف کرد. ناگهان دیدم حضرت عباس (علیه ‏السلام) با دیده گریان به امام حسین (علیه‏ السلام) عرض کرد: برادرم! از خدا بخواه یا این بیمار را شفا دهد یا لقب باب‏ الحوائجی را از من بگیرد.

امام حسین (علیه‏ السلام) با توجهی کامل فرمودند:  ای برادر خدایت سلام می‏‌رساند و می‏‌فرماید: این لقب و موقعیت گران‏بها برای تو تا قیامت برقرار و برجا است و ما به احترام تو این بیمار را شفا دادیم.

در این هنگام من خود را بازیافتم و از آن پس، خواهرم به‌هر کس که ارادت خاص داشته باشد و مقام نورانی او در قلبش جای گیرد، او را خادم العباس می‏‌خواند و این، راز سلام کردن خواهرم بود.[199]

  1. سبط بن جوزی حنفی پیرامون ماجرای ورود سرهای شهیدان کربلا به کوفه این‌چنین می‌نگارد: «قسم بن اصبغ می‌گوید: زمانی که سرها [ی شهدای کربلا] را به کوفه آوردند، سواری دیدم که بسیار زیبا بود و سر جوانی را که همچون ماه شب چهارده زیبا بود، به گردن اسبش آویزان کرده بود. اسب می‌تاخت و زمانی که قدم بر می‌داشت، سر به زمین می‌رسید. به آن سوار گفتم: این سر متعلق به کیست؟ گفت: عباس بن علی [علیهما السلام]. گفتم تو که هستی؟ گفت: حرملة بن کاهل اسدی. چند روزی در کوفه ماندم. ناگهان حرمله را دیدم که صورتش از قیر سیاه‌تر شده بود! به او گفتم روزی که سر را حمل می‌کردی در عرب زیباتر از تو نبود و آنچه من امروز می بینم، صورتی زشت‌تر و سیاه‌تر از تو در عرب نیست! حرمله گریه کرد و گفت: به‌خدا قسم از آن روزی که سر را حمل کردم تا به امروز شبی بر من نگذشته جز این‌که دو نفر [در خواب] می‌آیند و پاهای مرا می‌گیرند و به سمت آتشی می‌برند که زبانه می‌کشد و مرا در آن آتش می‌اندازند و من روی برمی‌گردانم و یاری می‌طلبم و این گونه شده‌ام که می بینی. قسم بن اصبغ می‌گوید: حرمله به بدترین حال به درک واصل شد.[200]
  2. حاج شیخ عباس محمد علی کشوان کلیددار حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) این روزها (سال 1395 هجری شمسی) به دلیل کهولت سن، شرایط جسمی چندان مناسبی ندارد، اما با این وضعیت باز هم پذیرای زائران حرم، در منزل شخصی‌اش است.

حاج شیخ عباس محمد علی کشوان آل شیخ؛ ملقب به حاج عباس کشوان دوازده تن از اجدادشان کلیددار و خادم حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بوده و هر زمان که یکی از آن‌ها فوت کرده، فرزند وی این مسئولیت خطیر را برعهده گرفته است. وی متولد سال 1315 است، اکنون 80 ساله است و از نظر جسمی شرایط چندان مناسبی ندارد. حاج شیخ عباس این روزها در خانه شخصی خود پذیرای زائران امام حسین و حضرت ابوالفضل (علیهما السلام) است. در کربلا سراغ خانه او را از هر کسی که بگیرید، آدرس خانه را بلد است.

از او سؤال می‌شود که شما در این مدت باید معجزات زیادی را به چشم دیده باشید. بفرمایید یکی از معجزاتی که تأثیر زیادی به روی شما و زائران داشت کدام بود؟

او می‌گوید: شب جمعه بود. پدری پسر معلولش را به حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) آورده بود. آن زمان حرم خلوت بود. پدر یک‌باره فرزند خود را با شدت به ضریح مطهر کوباند و از صحن خارج شد. آن زمان من در حرم حضور داشتم و این صحنه را از نزدیک دیدم. کودک را در بغلم گرفتم و پس از گذشت نیم ساعت که تلاش می کردم وی را آرام در بغل خود نگه‌دارم، متوجه شدم که انگشتان پای او تکان می‌خورد. پس از آن، چشمان کودک باز شد و لب به سخن گشود. او دنبال پدرش می گشت و این یکی از تأثیرگذارترین کرامات حضرت بود که به چشم دیدم. مردم نیز از این کرامت به شدت به وجد آمده بودند و شرایط حرم به گونه‌ای دیگر شده بود.[201]

نکته قابل ذکر این‌که تعداد کرامات نقل شده برای حضرت عباس (علیه السلام) به‌قدری زیاد است که طرح آن‌ها در این مقال مختصر ممکن نیست؛ لذا از باب نمونه، به همین سه مورد اکتفا می‌شود.

توسل به حضرت عباس (علیه السّلام)

باب الحوائج به معنای درگاه نیازها است و مجازاً به معنای درگاهی است که در آن نیازها برآورده می‌شود.[202] این اصطلاح در احادیث رسیده از امامان شیعه (علیهم السلام) به‌کار نرفته است، ولی در فرهنگ عمومی شیعیان برای برخی از خاندان اهل بیت به‌کار می‌رود. فرهنگ سخن و لغت‌نامه دهخدا این لقب را برای دو نفر به‌کار برده‌اند: امام موسی کاظم (علیه السلام) امام هفتم شیعیان[203] و حضرت عباس فرزند امام علی (علیهما السلام) و پرچمدار امام حسین (علیه السلام) در واقعه عاشورا در مورد حضرت اباالفضل (علیه السلام) دلیل خاصی وارد نشده که آو را ملقب به باب الحوائج کرده باشد.[204]

او به‌واسطه کاری که در واقعه کربلا کرد، نزد خداوند دارای مقام و منزلت و آبرو شد. عباس بن علی‌ (علیهما السلام)، در کربلا مبتلا به آزمونی سخت شد. در حدیث امام صادق (علیه السلام) در مورد ایشان آمده است: «… و أبلی بلاء حسنا …»؛ «… و او نیک آزمایش داد …»،[205] وی ایثار و جانفشانی کرد و سرفراز بیرون آمد.

همین مقام و منزلت در پیشگاه خداوند موجب شده مردم به او متوسل شده و حوائجی را که از او طلب می‌کنند به اذن و اراده الهی برآورده شود؛ لذا یکی اموری که در رابطه با آن‌حضرت مورد بحث قرار می‌گیرد، بحث توسل به ایشان است.

آن‌چه را که می‌شود قطعی به‌حساب آورد، این است که اکثر قریب به اتفاق شیعیان و بخشی از اهل سنت که اعتقاد به صاحب کرامت بودنِ اهل بیت دارند، به حضرت عباس (علیه السلام) توسل جسته و او را واسطه بین خود و خداوند قرار می‌دهند.

در این مقال مختصر به یک نمونه از مواردتوسل به آن حضرت که به دستور امام مهدی (علیه السلام) صورت گرفته، اشاره می شود: «حضرت آیةالله العظمی مرعشی نجفی (قدس سره) فرمود: یکی از علمای نجف اشرف که مدّتی به قم آمده بود، برای من نقل کرد: برای رفع مشکلی به مسجد مقدّس جمکران رفتم. درد دلم را در عالم معنا به حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) عرض کردم و از او خواستم که وساطت کرده، از درگاه خدا شفاعت کند تا مشکل من حل شود. برای این منظور، به طور مکرّر به مسجد جمکران رفتم، ولی نتیجه ای نگرفتم. تا اینکه روزی در آن مسجد در هنگام نماز، دلم شکست و خطاب به امام زمان (علیه السلام) عرض کردم: مولاجان! آیا جایز است که در محضر شما باشم و به دیگری متوسّل شوم؟ شما امام من هستید! آیا زشت نیست با وجود امام، حتی به علمدار کربلا قمربنی هاشم (علیه السلام) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟

این عالم می گوید: از شدّت ناراحتی بین خواب و بیداری بودم، ناگهان با چهره نورانی قطب عالم امکان حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) رو به رو شدم. بی درنگ سلام کردم. حضرت جواب سلامم را داد و فرمود: «نه تنها زشت نیست و از اینکه به علمدار کربلا متوسّل شوی، ناراحت نمی شوم؛ بلکه شما را نیز راهنمایی می کنم که هنگام توسّل به علمدار کربلا چه بگویی؟! هنگامی که برای روای حاجت به آن حضرت متوسّل شدی، بگو: یا اباالغوث ادرکنی؛ (ای پدر پناه دهندگان! به فریادم برس و به من پناه ده!)».[206]

توسل غیر مسلمانان به حضرت عباس  (علیه السّلام)

در باب توسل به آن‌حضرت از ناحیه مسلمانان اعم از شیعه و سنی و گرفتن حاجت، به‌قدری قصه و حکایت مستند زیاد است که از حد گفتن و نوشتن خارج است. اما در مورد توسل غیر مسلمانان نیز موارد زیادی وجود دارد که به‌واسطه فراوانی آن‌ها، تنها به یک مورد (تلخیص شده) در این مقال مختصر اکتفا می‌کنیم:

شفا گرفتن جوان مسیحی و مسلمان شدن بیست و سه ارمنی: آن روز بین‌الحرمین غوغایی به‌پا بود. رابرت، پدر و مادرش و بیست جوان ارمنی شهادتین را خواندند و مسلمان شدند. نام رابرت «ابوالفضل»، آبراهام «علی» و وارتوش «فاطمه» شد.

حاج «اصغر جوادی»؛ خادم اهل بیت (علیهم السلام) و حلقه وصل ارمنی‌ها به هیئت قمر بنی هاشم راوی این اتفاق است.

«صدای یا قتبل‌العبرات و طنین سینه‌زنی هیئت قمربنی هاشم در خیابان سبلان شمالی تهران که می‌پیچید سر و کله نوجوان‌ها و جوانان ارمنی، اطراف هیئت پیدا می‌شد. می‌ایستادند و شور و حال عزاداران را تماشا می‌کردند. شب‌های منتهی به تاسوعا و عاشورا هیاهوی بچه‌های کم سن و سال بیشتر میخکوب‌شان می‌کرد. با تعجب به پسربچه 10 ساله‌ای نگاه می‌کردند که بیرق سنگین یا قمربنی هاشم را در دستانش نگه می‌داشت، وقتی می‌دیدند قد بیرق از قد پسربچه بلندتر است و با هر حرکت تلؤ تلؤ می‌خورد، حیرت می‌کردند.

حاج اصغر می‌گوید: آن‌ها می‌پرسیدند: امام حسین (علیه السلام) به شما چی می‌دهد که این بچه‌های کوچک این‌طور برایش خودشان را به آب و آتش می‌زنند؟ آن‌هم بعد از 1400 سال؟! بدون آن‌که توقع یک تشکر خشک و خالی از کسی داشته باشند. ما برای مراسم ترحیم اقوام خودمان هم این‌قدر مایه نمی‌گذاریم! سر حرف باز می‌شد و آن‌ها می‌پرسیدند و من با همه آن‌چه در این سال‌ها از عشق به امام حسین (علیه السلام) بر دل و جانم نشسته بود، جوابشان را می‌دادم. می‌گفتند: امام حسین (علیه السلام) را می‌شناسیم، اما من می‌گفتم: ایشان را کم می‌شناسید. از کرم آن‌حضرت هر چه بگوییم کم است. می‌گفتم: می‌دانید امام حسین (علیه السلام) نگاه ویژه‌ای به ارمنی‌ها دارد. از معجزه‌ها و شفا دادن‌ها که برایشان می‌گفتم، اشک‌ها بر صورت‌هایشان جاری می‌شد.

دو سال به تماشا کردن ارادتمندان اهل بیت گذشت، تا این‌که سال سوم بی سر و صدا کنار بچه شیعه‌ها ردای خدمت به امام حسین (علیه السلام) را تنشان کردند و وارد هیئت شدند. سیاهه آن‌حضرت را به در و دیوار هیئت می‌زدند. بیست جوان ارمنی بودند که با هم رفیق بودند. بی سر و صدا می‌آمدند و یک گوشه کار را دست می‌گرفتند. یکی پیاز پوست می‌کند، یکی گونی‌های سنگین برنج را روی دوشش می‌گذاشت و این طرف و آن طرف می‌برد.

یک شب دیدم حال رابرت خیلی بد است. نگران و مضطرب جلوی در هیئت همراه پدرش ایستاده بود. سراغش رفتم و گفتم رابرت چیزی شده؟ پدرش انگار معطل یک سؤال بود، شروع کرد به گریه، اشک‌هایش بند نمی‌آمد. به زحمت متوجه حرف‌هایش می‌شدم. گفت یادت می‌آید پارسال خاطره آن ارمنی را به من گفتی؟ یادت هست گفتی دختر بچه ارمنی امام حسین و حضرت ابوالفضل (علیهما السلام) شما را که صدا زد، معجزه شد و ماشین ترمز بریده که سراشیبی را با سرعت پیش گرفته بود، ایستاد؟ جلوتر آمد و در گوشم گفت: عمو اصغر حالم خراب خراب است. رابرت سرطان خون دارد. صدایش را پایین آورد و آرام‌تر گفت: دیر فهمیدیم. دکترها جوابش کردند. امام حسین شما به ما هم نگاهی می‌اندازد؟ پسر من را شفا می‌دهد؟

هر دو با هم اشک ریختیم. چشم‌های رابرت هم خیس اشک شده بود. از بیماری‌اش خبر داشت. می‌دانست سرطان خون دارد، اما نمی‌دانست دکترها جوابش کردند. چشم به پرچم علمدار کربلا دوخته بود. سر و کله رفیقان رابرت هم پیدا شد. دورش حلقه زدند و غم نگاه همه‌شان عجیب خریدنی بود. پدر رابرت می‌گفت: شنیدیم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) حواسش به ما مسیحی‌ها هست. یعنی می‌شود برای ما هم چشمه‌ای از کرم و معرفتی که شما می گویید دارد، رو کند؟ انگار روضه می‌خواند.

 رفقای رابرت هم می‌دانستند روزهای آخر دوستشان است. مثل مرغ سرکنده از ده متری ارامنه هر شب خودشان را به هیئت قمربنی هاشم می‌رساندند و شانه به شانه بر و بچه‌های شیعه در هیئت خدمت می‌کردند. رابرت چند روز اول محرم که حالش خوب بود، همراه رفقایش در هیئت خدمت می‌کرد و از روز پنجم به بعد توان راه رفتن نداشت. جلوی در هیئت برایش صندلی می‌گذاشتیم و می‌نشست. از اول تا آخر دست از روی سینه بر نمی‌داشت. مادرش هم می‌آمد. پرده را کنار می‌زد و پسرش را تماشا می‌کرد و باز گریه و گریه.

هر چه می‌گذرد ماجرای ارادت این خانواده ارمنی به حضرت عباس (علیه السلام) شنیدنی‌تر از قبل می‌شود. رابرت، پدر، مادر و رفیقانش سراپا گوشند و چشم های رابرت خیس از اشک. روایت عمو اصغرِ بچه‌های ارمنی به شاه کلید زندگی آن‌ها نزدیک‌تر می‌شود. روز ششم رفتم هیئت، از رابرت، رفیقان و پدرش خداحافظی کردم. باید می‌رفتم کربلا. به پدر رابرت گفتم: به ریسمان اهل بیت ما بچه شیعه‌ها که چنگ بزنی، دست خالی بر نمی‌گردی، اما باید از همه جا بریده باشی. گفتم: پیراهن این بچه را زیرپای سینه زن‌ها بینداز، متبرک به خاک پایشان که شد، پیراهن را تنش کن.

سرنوشت جوان ارمنی مصداق این شعر قیصر امین پور است: گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود ** گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود +++ گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود ** گاهی دگر تهیه به‌دستور می‌شود +++ گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدمه ** گه با دو صد مقدمه ناجور می‌شود … .

از کربلا برگشتم، شب سومِ امام به هیئت قمر بنی هاشم خیابان سبلان رفتم. هیئت برقرار بود و یکی از پیرغلام‌های قدیمی دم روضه حضرت عباس (علیه السلام) گرفته بود. مجلس تماشایی بود. وسط روضه چشمم به دوستان رابرت افتاد، اما این بار نه در گوشه و کنار هیئت که درست وسط شور سینه‌زنی ایستاده بودند، به سر و صورتشان می‌زدند و حالشان غریب بود. تعجب کردم، آرام و قرار نداشتند. تا تمام شدن هیئت دل تو دلم نبود که از احوال رابرت خبری بگیرم. رابرت و پدرش در هیئت نبودند، دلشوره گرفتم. فکر می‌کردم کار، تمام شده و بیماری، بچه را از پا انداخته است. مجلس که تمام شد از بچه‌ها سراغش را گرفتم. گفتند خواهشی داریم هر کاری دارید زمین بگذارید و همین حالا به خانه رابرت بروید. رابرت فقط اسم شما را می‌آورد. سراسیمه خودم را به خانه رابرت رساندم. در همین لحظه عمو اصغر به رابرت و پدر و مادرش نگاه می کند و ادامه می دهد: یادتان می‌آید؟ چشم اهل خانه پر از اشک بود و با دیدن من انگار اشک‌هایشان جان تازه گرفت. گفتم چی شده رابرت؟ حالت بهتر شده پسر؟ جواب سؤالم را نداد و فقط گفت: ویزای ما رو می‌توانی بگیری؟ می‌شود اربعین ما رو کربلا ببری؟ گفتم: چرا حرف نمی‌زنی؟ گفت تا کربلا نرسم حرفی برای گفتن ندارم.

راوی داستان تا اینجا حاج اصغر جوادی است، اما می‌گوید: از اینجا به بعد را باید از زبان رابرت بشنوی. روایت حسین شدن رابرت را که می‌پرسیم، هنوز جمله اول به جمله دوم نرسیده، اشک راه چشمان او  را می‌بندد و بغض راه گلو و حاج اصغر ادامه ماجرا را تا عمود یک مسیر پیاده روی اربعین روایت می کند.

ویزا گرفتن برای اقلیت‌ها به قصد زیارت کار راحتی نیست، اما بالاخره با هر دردسری که بود، ویزا را برای رابرت، پدر و مادر و همان ۲۰ رفیقی که پاگیر مجلس عزای امام حسین (علیه السلام) شده بودند، گرفتم، ولی اصرارشان را برای رفتن به کربلا نمی‌فهمیدم. اگر بدانید من شاهد چه صحنه‌های نابی در این سفر بودم! رسیدیم نجف، به حرم مولا که رسیدیم، گفتم اینجا بارگاه امام اول ما شیعیان؛ علی ابن ابی طالب (علیه السلام) است. این جوانان ارمنی خاک نجف را سرمه چشمانشان کردند. شب، نجف بودیم و صبح به سمت کربلا راه افتادیم. عمود یک را که رد کردیم، کف زمین نشستم و به رابرت گفتم: قول دادم اربعین کربلا بیاورمت، آوردم. تو هم قول دادی راز سر به مهرت را اینجا بگویی. حال اگر حرف نزنی، قدم از قدم بر نمی‌دارم.

محال است به اینجای قصه برسی و کلمه کلمه این شعر در ذهنت تداعی نشود؛ «کریم اگر کرم کند صد گره وا شود ز لطف ** حسین اگر نظر کند، درد دوا شود ز لطف». حالا راوی اصل قصه رابرت می‌شود و ما سراپا گوش.

شب تاسوعا بود و حالم خراب خراب. گویا دکترها جوابم کرده بودند، این را از گریه‌های پدر و مادرم می‌فهمیدم و توانی که هر لحظه کمتر و کمتر می‌شد. دسته عزاداری هیئت در خیابان وحیدیه به راه افتاده بود و پدرم به توصیه عمو اصغر اشک ریزان پیراهن من را از تنم درآورد و زیرپای عزاداران حسینی انداخت. دسته که رد شد، پیراهن خاکی را دوباره برداشت و با گریه تنم کرد. این‌قدر حالم بد بود که از هوش رفتم و ظهر عاشورا در بیمارستان چشمانم را باز کردم. دو روز کامل بیهوش بودم. اما همه این دو روز را در صحرای بی آب و علفی بودم که در خواب می‌گفتند: صحرای نینوا است. یک بیابان بی آب و علف، با خیزران برایم برانکارد درست کرده بودند. پنج نفر من را ذکرگویان در صحرا می‌بردند. در مسیر، عده‌ای پرچم عزاداری دستشان بود و عده‌ای پذیرایی می‌کردند. پرسیدم اینجا کجا است؟ به زبان عربی گفتند: اینجا «طریق الاربعین» است. گفتم اجازه بدهید من هم پیاده شوم و راه بروم، گفتند حالا زود است. مسیر بیابان را طی کردیم، از دور گنبد طلایی حرم که به چشم آمد، همان موقع گفتند: حالا ادامه راه را خودت پیاده برو. موقع پایین آمدن یک نفر پهلویم را گرفت و کمکم کرد راه بروم. پشت سرم را نگاه کردم که صورتش را ببینم، کلاه‌خود سرش بود. جلوتر رفتم و به حرم نزدیک شدم. همراهانم گفتند: اینجا حرم علمدار کربلا است. چشمانم خیس اشک شد و در همان حال به هوش آمدم. از تخت بیمارستان پایین آمدم و راه رفتم. پدرم از حال من متوجه شده بود که اتفاقی افتاده و از پزشکان خواست آزمایش‌های من را تکرار کنند. ما ارمنی هستیم، اما پدرم امید به نگاه اهل بیت شیعیان داشت؛ چون همه می‌گفتند: حضرت عباس نگاه ویژه‌ای به ارمنی‌ها دارد. پزشکان آن بیمارستان همه ارمنی بودند و دلیل درخواست پدرم را نمی‌دانستند. آزمایش‌ها تکرار شد و جواب‌ها آمد. جواب آزمایش من در بیمارستان دست به دست می‌شد و دکترها اول فکر می‌کردند برگه جواب آزمایش با بیمار دیگری جابه‌جا شده است، اما من شفا گرفته بودم. این راز سر به مهر را تا طریق الاربعین در دلم نگه داشتم و برای این رازداری دلیل داشتم.

احوالشان روضه‌ای تمام عیار است. بغض راه گلویِ ابوالفضل و فاطمه و علی این خانه و همه رفیقان را بسته و حاج اصغر جوادی، ما را به بین الحرمین می برد. عمود به عمود جلو رفتیم. انگار خستگی را از پاهای رابرت، پدر و مادر و رفیقانش گرفته بودند. برای رسیدن به حرم حضرت عباس (علیه السلام) و ضریح شش گوشه امام حسین (علیه السلام) بی‌قرار بودند. به بین الحرمین رسیدیم. رابرت اشک ریزان روی زمین نشست و گفت: همین‌جا، همین‌جا، ظهر عاشورا همین‌جا احساس کردم همه دردها از تنم بیرون رفته و مثل نوزاد تازه متولد شده، شدم. پدرش جلو آمد و گفت: اهل بیت (علیهم السلام) حجت را بر ما تمام کردند. ما نذر کرده بودیم، مسلمان شویم، آن‌هم در اربعین. شهادتین را برایمان می‌خوانی؟ ما هم زمزمه کنیم؟

آن روز بین الحرمین غوغایی به‌پا بود. وقتی رابرت، پدر و مادرش و همه بیست رفیق گرمابه و گلستانش کنار هم ایستادند و روبه‌روی حرم حضرت عباس (علیه السلام) شهادتین را خواندند و مسلمان شدند، اشک‌ها بود که با تماشای این صحنه روانه شد و بعد از خواندن شهادتین دم روضه علمدار را گرفتیم و رابرت میاندار مجلس بود. رابرت شد؛ «ابوالفضل»، آبراهام؛ «علی» و  وارتوش؛ «فاطمه».

دل این خانواده با اهل بیت (علیهم السلام) گره خورد، زنجیری ناگسستنی. حالا رابرتِ ابوالفضل شده، جان می‌دهد برای پیاده روی اربعین. می‌پرسیم آقا ابوالفضل از حال این روزهایت بگو! اشک‌ها زودتر از کلمات جاری می‌شوند. می‌گوید: هرکجای دنیا هم که باشم، محرم، تاسوعا، عاشورا و اربعین باید کربلا باشم. فقط آنجا است که آرام و قرار دارم. همه دوستانم هم می‌آیند. برای پیاده روی اربعین نذر شربت داریم. یک نذر دیگر هم داریم؛ این‌که هر سال دو ارمنی را مسلمان کنیم. پارسال این نذر ادا شد و دو نفر از دوستانمان با ما در پیاده روی اربعین همراه شدند و همان‌جا در کربلا مسلمان شدند.[207]

زیارت‌نامه حضرت عباس (علیه السّلام)

زیارت‌نامه‌خواندن را در واقع می‌توان نوعی توسل به حضرات اهل بیت (علیهم السلام) و یا حداقل در جایی که زائر قصد توسل دارد، مقدمه‌ای برای بیان توسل به ایشان نامید. در زیارت‌نامه آن‌حضرت که در بیان امام صادق (علیه السلام) وارد شده، آمده است: «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيّ ِ(صلی الله علیه و آله)»؛ یعنی چهار ویژگی تسلیم، تصدیق، وفا و نصیحت در برابر مولا، امام و برادرش امام حسین (علیه السلام) که به او عظمتی شایان بخشیده است.

این ویژگی‌ها موجب شده که آن‌حضرت به مقامی برسد که نیازمندان دست توسل به‌سوی او دراز کرده و به اذن و اراده الهی حوائج خود را اجابت شده بیابند.

اما متن زیارت‌نامه آن‌حضرت بنابر آن‌چه مرحوم ابن قولویه قمی در کتاب کامل الزیارات به سند معتبر از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل کرده؛ بدین قرار است:

آن‌حضرت فرمود: هرگاه اراده نمودى قبر عباس بن على (عليهما السلام) را که در كنار رود فرات و محاذى حاير است، زيارت كنى، بر در روضه مى‌‏ايستى و مى‌گويى: «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتِ الطَّيِّبَاتِ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ص أَفْضَلَ الْجَزَاءِ بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ- فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ مَا وَعَدَكُمْ جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَافِداً إِلَيْكُمْ وَ قَلْبِي مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ- حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ إِنِّي بِكُمْ وَ بِإِيَابِكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِمَنْ خَالَفَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ مِنَ الْكَافِرِينَ قَتَلَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ- ثُمَّ ادْخُلْ وَ انْكَبَّ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلِ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (علیهم السلام) السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكِ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ- وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَيْعَتِهِ- وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِي الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْوَاحِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاكَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا- وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ وَ حَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ- مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ‏ رَسُولِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ فِي مَنَازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ‏.

سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که خواستى با آن حضرت وداع كنى، پس نزد قبر شريف او برو و بگو: «أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ أَسْتَرْعِيكَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِكِتَابِهِ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اللَّهُمَّ اكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَةِ قَبْرِ ابْنِ أَخِي نَبِيِّكَ وَ ارْزُقْنِي زِيَارَتَهُ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي وَ احْشُرْنِي مَعَهُ وَ مَعَ آبَائِهِ فِي الْجِنَانِ اللَّهُمَّ وَ عَرِّفْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَسُولِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَوَفَّنِي عَلَى الْإِيمَانِ بِكَ وَ التَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ- فَإِنِّي قَدْ رَضِيتُ بِذَلِكَ يَا رَبِّ وَ تَدْعُو لِنَفْسِكَ وَ لِوَالِدَيْكَ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ تَخَيَّرْ مِنَ الدُّعَاء».

بعد می ‌فرماید: پس براى خود و پدر و مادرت و مؤمنان و مسلمانان دعا كن و هر دعایی از دعاها خواستى اختيار و درخواست كن.[208]

ابتلائات و امتحانات حضرت عباس (علیه السّلام)‏

امام صادق (علیه السلام) در باره آن‌حضرت می‌فرماید: «عموی ما، حضرت عباس (علیه السلام) … از امتحان و آزمون الهی پیروز درآمد …».[209] آن‌حضرت از جمله افرادی است که به ابتلائات و امتحانات زیادی دچار شد. امتحاناتی؛ مانند همراه شدن با برادر و امام خود امام حسین (علیه السلام) و تسلیم و مطیع محض بودن در برابر آن‌حضرت؛ رد کردن پیشنهاد شمر بن ذی‌الجوشن برای امان دادن به او و برادرانش؛ تشنه‌کام کنار آب رفتن و به احترام برادر تشنه برگشتن؛ فرستادن برادران به میدان و شهادت آنان و …؛ برای همین امام سجاد (علیه السلام) در مورد ایشان فرمود: «خداوند عباس را رحمت کند که به‌حق ایثار کرد و امتحان شد و خود را فدای برادرش کرد تا اینکه دو دستش بریده شد و … ».[210]

امتحان حضرت عباس (علیه السّلام) در حماسه عاشورا

یکی از امتحانات سخت زندگی حضرت عباس (علیه السلام) حضور در حماسه عظیم عاشورا است. شاید بزرگ‌ترین آزمون آن‌حضرت در جریان حماسه کربلا بحث ولایت‌مداری وی نسبت به امام زمان و ولی امر خود بوده است. ولایت‌مدار کسی است که با وجود قابلیت‌های جنگاوری و برتر بودن از همگان و در اوج شجاعت در رزم و جنگ، اگر مقام ولایت و امامت به او دستور داد وارد جنگ نشو و فقط پرچم در دست بگیر، اطاعت محض کند. یا اگر بگوید، تنهای تنها وارد عرصه جنگ شو، باید مطیع باشد. یا اگر به او که در اوج شجاعت است بگوید لازم نیست به جنگی و فقط آب بیاور، باید اطاعت کند؛ لذا وقتی امام حسین (علیه السلام) به او دستور می‌دهد برای تشنگان خیمه‌ها آب بیاورد، اطاعت کامل کرده، عرصه جنگ را رها نموده، پا در رکاب به دل دشمن می‌زند، وارد شریعه فرات می‌شود و در جریان آوردن آب در نبردی ناجوانمردانه و نابرابر در اوج مظلومیت به شهادت می‌رسد.[211]

امتحان حضرت عباس (علیه السّلام)‏ در شهادت برادرانش

آن‌حضرت در جریان حماسه کربلا نه تنها از جان خویش گذشت و خود را فدای امامش کرد، بلکه قبل از خویش همه برادران تنی خود را نیز فدای امام نمود. تاریخ نویسان بعد از بیان شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و عقیل بن ابی طالب و امام حسن (علیه‌السّلام)، شهادت پسران‌ ام‌البنین را ذکر نموده و نوشته‌اند: عباس بن علی (علیهما‌السّلام) برادران خود (عبدالله، جعفر و عثمان، فرزندان‌ ام‌البنین) را تشویق کرد تا پیش از او به میدان رفته و بجنگند. آنان نیز فرمان بردار ارشد خود را اطاعت نموده، چنین کردند. ایشان یکی پس از دیگری به میدان رفته و پس از جنگ و مبارزه به شهادت رسیدند.[212]

برخی از مورخان نقل کرده است که عباس بن علی (علیهماالسّلام) به برادرانش گفت: «جانم به فدایتان باد، پیش بروید و از سرور خود دفاع کنید تا در پیشگاه او جان دهید».[213]

همچنین شیخ مفید این‌گونه آورده است: «پیش بروید تا من اخلاص و خیرخواهی شما را در راه خدا و رسولش ببینم؛ چرا که شما فرزند ندارید».[214]

آثار و اقدامات حضرت عباس (علیه السّلام)‏

فرهیختگان الهی در هر زمانی، رسالت خود را برای پاسداری از دین و اعتقادات دینی ایفا می‌کنند. چرا که این پاسداری و حفاظت را وظیفه خود می‌دانند.

انسان‌های شایسته و تأثیرگذار با شناخت جامع خود از زمانه و درک موقعیت و زمان حساس خویش، اقدامات تاریخی مهمی را صورت داده و خدمات بسیاری به جامعه نموده و می‌نمایند. حضرت عباس (علیه السلام) از جمله شخصیت‌های مطرح تاریخ بشر است که دارای اقدامات متعددی بوده که هر کدام از آن‌ها باید در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گیرند.

فعالیت‌های اجتماعی حضرت عباس (علیه السّلام)

حضرت عباس (علیه السلام) علاوه بر ویژگی‌های وراثتی که از پدرش به ارث برده بود، به فعالیت‌های روزانه، اعم از کمک به پدر در آبیاری نخلستان‌ها، جاری ساختن نهرها، حفر چاه‌ها و نیز بازی‌های نوجوانانه مشغول بود.[215]

او در عصر امامت امام مجتبی (علیه السلام) موضعی موافق امام و برادر مظلوم و معصوم خویش داشت و پس از بازگشت امام مجتبی (علیه السلام) به مدینه، در کنار امام به دستگیری از نیازمندان پرداخت و هدایای کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم می‌کرد و وسیله دستگیری و حمایت از محرومین جامعه گردید. وی همانند پدر، ایتام گرسنه را سیر می‌کرد، برهنگان را می‌پوشانید، پیادگان را سوار می‌کرد و زیر دستان و ضعیفان را نوازش و دستگیری می‌نمود. او در این دوران لقب «باب الحوائج» یافت. همچنین آن‌حضرت در جریان توطئه صلحی که از سوی معاویه به امام مجتبی (علیه السلام) تحمیل شد، همواره موضعی موافق با امام و برادر معصوم و مظلوم خویش اتخاذ نمود.

عباس (علیه السلام) در آن زمان که دسیسه معاویه، امام حسن (علیه السلام) را به شهادت رساند و بدتر از آن، این‌که بدن مسموم ایشان را آماج تیرهای کینه‌توزی خود قرار داد، دیگر کاسه صبرش لبریز شد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین (علیه السلام) نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهی اشک آلود، برادر غیور خود را دعوت به صبر نمود.[216]

آن حضرت در دوره امامت امام حسین (علیه السلام) نیز به فعالیت‌های اجتماعی خود در کنار برادر ادامه داد. تا این‌که حماسه عاشورا فرا رسید و آن حضرت در کربلا والاترین فعالیت اجتماعی خود را به منصه ظهور گذاشت.

لیست اقدامات حضرت عباس (علیه السّلام)

اقدامات آن حضرت در چند مورد خلاصه می شود که عبارتند از:

  1. اقدامات و فعالیت های او در زمان پدر بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام).
  2. اقدامات و فعالیت های او در زمان برادر بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام).
  3. اقدامات و فعالیت های او در زمان برادر بزرگوارش حضرت امام حسین (علیه السلام).
  4. اقدامات و فعالیت های او در جریان حادثه کربلا.

موافقان و مخالفان حضرت عباس (علیه السّلام)

در طول تاریخ بشر همه انسان‌ها در هر جایگاهی که در جامعه زندگی کرده و می‌کنند، به‌طور طبیعی دارای دوستان و موافقانی بوده و هستند که از آنها حمایت کرده و می‌کنند. در جهت مخالف نیز این‌چنین است؛ یعنی دارای مخالفان متعددی در میان اقشار مختلف بوده و هستند. در این راستا افرادی که از موقعیت خاص سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و … برخوردار باشند، بیش از سایر افراد دوست و موافق و مخالف و دشمن دارند. طبیعی است که این قاعده شامل حضرت عباس (علیه السّلام) هم می شود.

ابتدا به موافقان وی پرداخته می شود: مهم‌ترین موافقان و دوستاران او، خاندان گرامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هستند. همچنین دوستداران و علاقه مندان به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از زمان شهادت آن حضرت تا کنون، از بیش‌ترین و مهم‌ترین موافقان و دوستاران او به‌شمار می‌آیند.

اما مخالفان او: مهم‌ترین مخالفان و دشمنان او، همان مخالفان و دشمنان خاندان گرامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هستند. از جمله آن‌ها می‌توان به قوم بنی امیه، حامیان و امثال این‌ها اشاره کرد.

حضرت عباس (علیه السّلام) از نگاه معصومان (علیهم السّلام)

با نگاهی به اطلاعات بسیار مختصر تاریخی که از شخصیت والای فرزند برومند امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ یعنی عباس (علیه السلام) در دست داریم، در می‌یابیم که معصومان (علیهم السلام)، عظمت شأن آن‌حضرت را تصدیق کرده و به آن اذعان دارند.

البته شاید به به طور قطع بتوان گفت: همه امامان معصوم (علیهم السلام) در باب فضائل آن حضرت سخنانی فرموده باشند، اما به هر دلیل به دست ما نرسیده است.

بی‌گمان، حضرت ابوالفضل (علیه السلام) که پدر فضیلت‌ها، مظهر ایمان، شجاعت، عشق به ولایت و … است، بدون تمجید و ستایش، دارای جایگاه بس بلندی است. ولی سخن هر یک از معصومان (علیهم السلام)، می‌تواند گوشه‌ای از زوایای وجودی آن انسان والا را نمایانده و به شناخت هرچه بیشتر آن‌حضرت کمک کند.

در این گفتار مختصر به سخنان چند نفر از معصومان (علیهم السلام)، در باره آن حضرت اشاره می‌شود:

  1. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): در کتاب الکبریت الاحمر آمده است که در رؤیایی صادقه، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به حضرت عباس (علیه السلام) فرمودند: «أقرّ اللهُ عینک، فأنتَ بابُ الحوائج وَ اشفَع لمَن شئتَ»؛ «خداوند چشمت را روشن گرداند، تو باب الحوائج هستی، از هر که خواستی شفاعت کن».[217]
  2. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام امیرالمومنین علی (علیه السلام): در کتاب معالی السّبطین آمده است که در آن هنگام که حضرت علی (علیه السلام) در بستر شهادت بود، عباس را طلبید و او را به سینه‌اش چسبانید و فرمود: «وَلَدی وَ سَتَقرُّ بکَ فی یوم القیامة»؛ «به زودی چشمم در قیامت به وسیله وجود تو روشن می‌شود».[218]
  3. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام حضرت زهرا (سلام الله علیها): در روایت آمده است که وقتی روز قیامت بر پا می‌شود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: به زهرا بگو، برای شفاعت و نجات امت چه داری؟ علی (علیه السلام) پیام آن حضرت را به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) می‌رسانند و ایشان در پاسخ می‌گوید: «یا امیرالمؤمنین! کفانا لاجلِ هذا المقامِ الیدانِ المَقطوعتانِ مِن ابنی العباس»؛ «ای امیر المؤمنین! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی است».[219]
  4. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام امام حسین (علیه السلام): آن‌حضرت در عصر روز تاسوعا، در هنگامه‌ای که دشمن جنگ را آغاز نمود، خطاب به برادر فرمود: «َ يَا عَبَّاس‏ إرکَب بِنفسی أنت تَلقاهُم وَ اسئَلهُم عمّا جائهُم …»؛ «عباس، جانم به قربانت! سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و از آن‌ها بپرس برای چه به اینجا آمده‌اند …».[220]

با نگاهی به این جمله؛ عبارت «بنفسی أنت» می‌شود دریافت که عمق علاقه و احترام امام حسین (علیه السلام) نسبت به برادر بزرگوارش چقدر بوده است.

همچنین در برخی منابع آمده، حضرت زينب (سلام الله علیها) (وقتی متوجّه شهادت عبّاس شد) ندا داد: آه برادرم! آه عبّاسم! آه از بى‌ياورى! آه از بى‌كسى پس از تو! در این هنگام امام (عليه السّلام) فرمود: «آرى به خدا سوگند پس از عبّاس آه از بى‌كسى! آه از شكستن كمر»! پس همۀ اهل حرم گريسته و ندبه كردند و امام گريست و فرمود: «برادرم! اى نور ديده‌ام! اى پارۀ تنم! تو براى من همسان تكيه‌گاهى استوار بودى. اى برادرم! در دلسوزى براى برادرت تا آن‌جا پيش رفتى كه خدا جام شهادت به تو نوشاند».[221]

  1. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام امام سجاد (علیه السلام): امام سجاد (علیه السلام) خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری‌های عمویش بود. ایشان درباره آن‌حضرت می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و از خودگذشتگی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست‌هایش قطع شد و خداوند به‌جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان‌گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه شهدا به آن غبطه می‌خورند».[222]
  2. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام امام صادق (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام)، آن‌حضرت را شخصیتی دارای ایمان استوار و ثابت و بینش نافذ که در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته، معرفی می‌کند، ایشان می‌فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین (علیه السلام) جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید».[223]

آن‌حضرت هم‌چنین درباره اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس (علیه السلام) می‌فرماید: «شهادت می‌دهم و خدا را شاهد می‌گیرم که تو در راه جنگ‌جویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی …، شهادت می‌دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».[224]

  1. حضرت عباس (علیه السلام) در کلام امام هادی (علیه السلام): در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه امام هادی (علیه السلام) از زبان آن حضرت چنین می‌خوانیم: «سلام بر ابوالفضل العباس پسر امیرالمؤمنین؛ آن‌که با کمال از خود گذشتگی، ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین (علیه السلام) کرد؛ آن‌که دنیا را وسیله آخرت قرار داد؛ آن‌که خود را فداکارانه فدای برادر نمود؛ آن‌که نگهبان دین و سپاه حسین (علیه السلام) بود؛ آن‌که تلاش بسیار برای آب رسانی به لب تشنگان نمود؛ آن‌که دو دستش در راه خدا قطع شد …».[225]

امام هادی (علیه السلام) صفات والای عمویش قمر بنی هاشم (علیه السلام) را چنین برشمرده و می‌ستاید:

الف) همدردی و همگامی با برادرش سید الشهداء (علیه السلام) در سخت‌ترین و دشوارترین شرایط، تا آن‌جا كه این همگامی و همدلی ضرب المثل تاریخ گشت.

ب) فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتن‌داری و یاری امام هدایت و نور.

ج) حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.

د) كوشش برای رساندن آب به برادر و اهل بیتش هنگامی كه نیروهای ستمگر و ظالم مانع از رسیدن قطره‌ای آب به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) شده‌بودند.

میراث حضرت عباس (علیه السّلام)

میراث به چیزی گفته می‌شود که شخصی برای وارث خود یا دیگران باقی می‌گذارد. میراث گاهی معنوی و گاهی مادی است. البته ممکن است شخصی هر دو میراث را از خود باقی بگذارد.

آن‌چه از حضرت عباس (علیه السلام) باقی مانده‌ را تنها می‌توان در قالب میراث معنوی سراغ گرفت. در میان این میراث می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

۱. ولایت پذیری و اطاعت محض از ولی و امام خود.

۲. اخلاص در عمل.

۳. بصیرت، بینش و آگاهی.

۴. ایثارگری و از خود گذشتگی.

  1. شاید بتوان ادب و وفا را یکی از مهمترین میراث‌های آن‌حضرت برشمرد. ادبی که پدر بزرگوار او؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باره‌اش فرمود: «لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَب‏»؛ «هيچ ارثي ارزشمندتر از ادب نيست».[226]

کتاب نامه مقاله حضرت عباس (علیه السلام)

  1. قرآن.
  2. ابن اثير، على بن ابى الكرم؛ الكامل في التاريخ؛ دار صادر، بيروت، 1385 ق / 1965 م.
  3. ابن اعثم کوفی، أحمد بن اعثم؛ کتاب الفتوح‏؛ تحقيق: شيرى، على؛ دارالأضواء، چاپ اول، بيروت، 1411 ق / 1991 م.
  4. ابن العديم، عمر بن أحمد؛ بغية الطلب في تاريخ حلب؛ تحقیق: زكار، سهيل؛ دارالفكر، بی‌تا، بی‌جا؛ المکتبه الشامله.
  5. ابن الكلبى، هشام بن محمد؛ كتاب الأصنام (تنكيس الأصنام)؛ تحقيق: زكى باشا، احمد؛ نشر نو، افست تهران (همراه با ترجمه)، چاپ دوم، قاهره، 1364 ش.
  6. ابن جوزى‏، ‏یوسف‌ ابن‌ حسام (سبط)؛ ‌ تذكرة الخواص؛ منشورات الشريف الرضى‏، چاپ اوّل، قم، 1418 ق.
  7. ابن سعد شافعى،‏ ابراهيم؛ ‏فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم (عليهم السلام)؛ ‏مؤسسة المحمود، چاپ اول، بيروت، 1400 ق.
  8. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبرى؛ تحقيق: عبد القادر عطا، محمد؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1410 ق / 1990م.
  9. ابن شهر آشوب، محمد بن على؛ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)؛ نشر علامه، چاپ اول، قم، 1379 ق‏. ‏
  10. ابن صوفی نسابه، على بن ابى الغنائم؛ المجدی فی أنساب الطالبیین؛ مکتبة آیة الله المرعشى النجفى‏، چاپ دوم‏، قم، 1422 ق.
  11. ابن طاوس، على بن موسى؛ ‏الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف‏؛ نشر خيام، چاپ اوّل‏، قم، 1400 ق.
  12. ابن طاووس، على بن موسى؛ إقبال الأعمال؛ دار الكتب الإسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1409 ق.
  13. ابن طاووس، على بن موسى؛ اللهوف على قتلى الطفوف؛ ترجمه: فهرى زنجانى، احمد؛ نشر جهان، چاپ اول، تهران، 1348 ش.‏
  14. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله؛ الاستيعاب فى معرفة الأصحاب؛ تحقيق: البجاوى، على محمد؛ دار الجيل، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 ق.
  15. ابن عنبه حسنى‏، احمد بن علی؛ عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب‏؛ انصاريان، قم، 1417 ق.‏
  16. ابن قتيبة، عبد الله بن مسلم؛ المعارف؛ تحقيق: عكاشة، ثروة؛ الهيئة المصرية العامة للكتاب، چاپ دوم، قاهره، 1992 م.
  17. ابن قولويه، جعفر بن محمد؛ كامل الزيارات؛ محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين؛ دار المرتضوية، چاپ اول، نجف اشرف، 1356 ش.
  18. ابن كثير دمشقی، اسماعيل بن عمر؛ البداية و النهاية؛ دار الفكر، بيروت، 1407 ق / 1986 م.
  19. ابن محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه؛ مصحح: محطوری، مرتضی بن زید؛ مکتبة بدر، چاپ اول، صنعا، یمن، 1423 ق.
  20. ابن مشهدى، محمد بن جعفر؛ المزار الكبير؛ محقق / مصحح: قيومى اصفهانى، جواد؛ انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ‏ چاپ اول، قم، 1419 ق.
  21. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين؛ مقاتل الطالبيين؛ تحقيق: صقر، سيد احمد؛ دار المعرفة، بيروت، بى تا.‏
  22. ابومخنف كوفى‏، لوط بن یحیی؛ وقعة الطف؛ محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى؛ جامعه مدرسين حوزه علمیه قم، چاپ سوم‏، قم، 1417 ق.
  23. الاردوبادی، محمدعلی؛ حیاة ابی‌الفضل العباس (علیه السّلام)؛ دار الکفیل، کربلا، ۱۴۳۶ ق.
  24. اطیابی، اعظم؛ «سقاخانه‌های اصفهان»؛ مجله فرهنگ مردم؛ تابستان ۱۳۸۳.
  25. آل طعمه، سلمان هادی؛ تاریخ مرقد الحسین و العباس (علیهماالسلام)؛ موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۶ ق / ۱۹۹۶ م.
  26. امام خمینی، سید روح الله؛ صحیفه امام؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نرم افزار نور.
  27. امین، سید محسن؛ اعیان الشیعه؛ تحقیق: امین، سید حسن؛ دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1403 ق.
  28. أمین، محسن؛ الدر النضید فی مراثی السبط الشهید؛ انتشارات شریف رضی، قم، بی تا.
  29. انوری، حسن؛ فرهنگ بزرگ سخن؛ انتشارات سخن، تهران، ۱۳۹۰ ش.
  30. آیتی قاینی (بیرجندی)، محمد باقر؛ کبریت الاحمر (فی شرائط المنبر)؛ اسلامیه، تهران، ایران، 1386 ش.
  31. البلاذرى،‏ أحمد بن يحيى؛ كتاب جمل من انساب الأشراف؛ تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض؛ دار الفكر، چاپ اول، بيروت، 1417 ق / 1996 م.
  32. بلعمى، محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، سروش، چاپ دوم، تهران، 1373 ش.
  33. بیرجندی، محمدباقر؛ کبریت احمر فی شرایط المنبر؛ گردآوری و ترجمه: باقری، علی رضا؛ پیام علمدار، چاپ ششم، قم، 1396 ش.
  34. بيضون‏، لبيب؛ موسوعة كربلاء؛ مؤسسة الاعلمى، ‏ چاپ اوّل‏، بيروت، 1427 ق.
  35. پایگاه اطلاع رسانی حوزه.
  36. پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe.
  37. پرتال جامع علوم انسانی.
  38. جمعى از نويسندگان‏ زیر نظر طبسي، نجم الدين؛ الامام الحسين (عليه‌السلام) في مكه المكرمه؛ سپهر انديشه، قم، 1427 ق / 1385 ش.
  39. جمعى از نويسندگان؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام)؛ ترجمه: مؤيدى، علی؛ امير كبير، تهران، 1382 ش.‏
  40. جودی خراسانی، میرزا عبدالجواد؛ دیوان کامل میرزا عبدالجواد جودی خراسانی؛ جمهوری، تهران، 1372 ش.
  41. حاكم نیشابوری،محمد بن عبدالله؛ المستدرك على الصحيحين؛ تحقيق: عبدالقادر عطا، مصطفى؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1411 ق/ 1990 م.
  42. حائری شیرازی، سید عبد المجید؛ ذخیره الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین و اصحابه (علیهم السلام)؛ زمزم هدایت، اصفهان، بی تا.
  43. حائری مازندرانی، محمد مهدی؛ معالی السّبطین فی احوال الحسن و الحسین (علیهماالسلام)؛ مکتبة القرشی، تبریز، 1356 ق.
  44. حائری مازندرانی، محمدمهدی؛ معالی السبطین؛ بیروت، مؤسسة النعمان، بی تا.
  45. حائری مازندرانی‌، مهدی؛ معالی‌‌السبطین فی احوال‌ الحسن و الحسین (صلوات الله و سلامه علیهما)؛ ترجمه: فهیم‌کرمانی، مرتضی؛ صحیفه خرد، چاپ دوم، قم، 1391 ش.
  46. حسكاني، عبيد الله بن عبدالله؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ محقق / مصحح: محمودى، محمدباقر؛ التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي (مجمع إحياء الثقافة الإسلامية)، چاپ اول، تهران، 1411 ق.
  47. حسينى موسوى، محمد بن أبي طالب‏؛ تسلية المُجالس و زينة المَجالس (مقتل الحسين (عليه السلام))؛ محقق / مصحح: حسون، كريم فارس؛ ‏مؤسسة المعارف الإسلامية، چاپ اول، ايران، قم، 1418 ق.
  48. حسینی طوقی، بشیر؛ کرامات باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)؛ آل احمد (علیهم السلام)، قم، 1383 ش.
  49. حلی، حسن بن یوسف؛ خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال؛ تحقیق: آستان قدس رضوی – بنیاد پژوهش‌های اسلامی – گروه حدیث؛ آستان قدس رضوی – بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد مقدس، ایران، 1381 ش.
  50. حلی، سید جعفر؛ سحر بابل و سجع البلابل؛ مطبعه العرفان، لبنان، صیدا، بی تا.
  51. حلی، سید حیدر؛ دیوان السید حیدر الحلی؛ تحقیق: الدکتور الحلی، مُضَر سلیمان؛ شرکه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا.
  52. خرگوشى، واعظ؛ تحقيق: روشن، محمد و شرف النبى، بابک؛ چاپ پنجم، تهران، 1361 ش.
  53. خوارزمى‏، موفق بن احمد؛‏ المناقب؛ جامعه مدرسين، قم، 1411 ق‏.
  54. خوارزمى،‏ موفق بن احمد؛‏ مقتل الحسين (عليه السلام)؛ انوار الهدى‏، چاپ دوم، قم، 1423 ق.
  55. دهخدا، علي اكبر؛ لغت نامه دهخدا.
  56. ديار بكرى،‏ شيخ حسين؛ ‏تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس؛ دار الصادر، بيروت، بى تا.
  57. دينورى، احمد بن داود؛ الأخبار الطوال؛ تحقيق: عامر، عبد المنعم؛ مراجعه: شيال، جمال الدين؛ منشورات الرضى، قم، 1368ش.
  58. ربانی خلخالی، علی؛ چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه‌السلام)؛ مکتب الحسین (علیه‌السلام)، قم، ۱۳۷۸ ش.
  59. زجاجی کاشانی، مجید؛ سقای کربلا؛ نشر سبحان، تهران، ۱۳۷۹ ش.
  60. سایت باشگاه خبرنگاران جوان.
  61. سایت پرسمان دانشگاهیان.
  62. سایت تبیان.
  63. سایت تلوزیون اینترنتی شیعه.
  64. سایت حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.
  65. سایت خبرگزاری فارس.
  66. سایت دانشنامه اسلامی.
  67. سایت شفقنا.
  68. سایت شیعه نیوز.
  69. سایت کتابخانه دیجیتالی نور.
  70. سایت کتابخانه مدرسه فقاهت.
  71. سایت گفت‌وگوی دینی.
  72. سایت مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب.
  73. سایت ویکی اهل البیت.
  74. سایت ویکی شیعه.
  75. سایت ویکی فقه.
  76. سروش اصفهانی، محمخد علی؛ دیوان شمس الشعراء سروش اصفهانی؛ تصحیح: دکتر محجوب، محمد جعفر؛ امیرکبیر، تهران، 1339 ش.
  77. شبّر، سید جواد؛ ادب الطف أو شعراء الحسين (عليه السلام)؛ ‏دار المرتضى‏، چاپ اوّل‏، بيروت، 1409 ق / 1988 م.
  78. شبکة الکفیل العالمیة؛ مراحل بناء و أعمار و تطوير العتبة العباسية المقدسة؛ بازبینی: ۳۱ تیر ۱۳۹۷ ش.
  79. شريف الرضى، محمد بن حسين‏؛ نهج البلاغة (صبحي صالح)؛ محقق / مصحح: فيض الإسلام، سید علی نقی؛ ‏هجرت، چاپ اول، قم، 1414 ق.
  80. شریف الرضی، سید محمد بن حسین؛ ترجمه و شرح: فیض الاسلام اصفهانی، سید علی نقی؛ مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الاسلام، تهران، ١٣٧٩ ش.
  81. شریف قرشی، باقر؛ العباس بن علی (علیهماالسلام) رائد الکرامة و الفداء فی الاسلام؛ دارالکتاب الاسلامی، بیروت، 1411 ق.
  82. شریف قرشی، سید باقر؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)؛ ترجمه: اسلامی، سید حسن؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، قم، ۱۳۷۳ ش.
  83. صدر سید جوادی، احمد، خرمشاهی، بهاء الدین، فانی، کامران؛ دایره المعارف تشیع؛ انتشارات شهید محبّی، چاپ اول، تهران، 1379 ش.
  84. صدوق، محمد بن على؛ امالی؛ اعلمى، چاپ پنجم، بيروت، 1400 ق / 1362 ش.‏
  85. صدوق، محمد بن على؛ خصال؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين ‏حوزه علميه قم، چاپ اول، قم‏، 1362 ش.‏
  86. صدوق، محمد بن على‏؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى؛ نشر جهان‏، چاپ اول تهران، 1378 ق.
  87. طبرى‏، عماد الدين حسن بن على؛ تحفة الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار (عليهم السلام)؛ ميراث مكتوب‏، چاپ اوّل، تهران، 1376 ش.
  88. طبرى،‏ عماد الدين حسن بن على؛ كامل بهائى؛ مرتضوى‏، چاپ اوّل‏، تهران، 1383 ش.
  89. طبرى، محمد بن جرير؛ المسترشد في الإمامة؛ كوشانپور، چاپ اول، قم، 1415 ق.
  90. طبرى، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم؛ دار التراث، چاپ دوم، بیروت، 1387 ‏ق / 1967 م.
  91. طریحی، فخرالدین بن محمد؛ المنتحب للطریحی فی جمع المراثی و الخطب المشتهر بالفخری؛ مصحح: نضال، علی؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ۲۰۰۳ م.
  92. طعمه، سلمان هادی؛ تاريخ مرقد الحسين و العباس (علیهماالسّلام)؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ١۴١۶ ق.
  93. طوسی، محمد بن حسن؛ رجال شیخ طوسی؛ جامعه مدرسين، چاپ اول، قم، 1415 ق.
  94. علوی، سید احمد؛ راهنمای مصور سفر زیارتی عراق؛ نشر معروف، قم، ۱۳۹۱ ش.
  95. عمادزاده اصفهانى، عمادالدین حسین؛ تاریخ جغرافیایی کربلای معلی؛ چاپخانه موسوی، چاپ اول، تهران، بی‌تا.
  96. عمان سامانی، میرزا نورالله؛ گنجینه الاسرار؛ میثم تمار، اصفهان، 1362 ش،.
  97. فرطوسی، عبد المنعم؛ دیوان الفرطوسی؛ مطبعه الغری الحدیثه، چاپ دوم، نجف، بی تا.
  98. فؤادیان، محمد رضا؛ کرانه کرامت (بازکاوی پیوند امام مهدی (علیه السلام) با حضرت عباس (علیه‌السلام))؛ ناشر کتابی: مهر محبوب و ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، بی جا، بی تا.
  99. قاضى نعمان مغربى‏، نعمان بن محمد؛ شرح الاخبار في فضائل الأئمة الأطهار (عليهم‌السلام)؛ جامعه مدرسين‏، چاپ اوّل، قم‏، 1409 ق. ‏
  100. القرشي، باقر شريف؛ العباس بن علي (عليهما السلام)؛ مهديّة، بی‌جا، بی‌تا؛ کتاب‌خانه مدرسه فقاهت.
  101. قمى،‏ عباس؛ ‏مفاتيح الجنان؛ اسوه، قم، بی‌تا.
  102. قمى،‏ عباس؛ منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل؛ دليل ما، چاپ اوّل، قم، 1379 ش‏.‏
  103. قندوزى حنفی،‏ سليمان بن ابراهيم؛ ينابيع المودة لذوی القربى؛ اسوه، چاپ دوم، قم، 1422 ق.‏
  104. ‏كرمى، على؛ ‏در سوگ امير آزادى (ترجمه مثير الأحزان، ابن نما حلى، جعفر بن محمد)؛ نشر حاذق، ‏ چاپ اول، ايران، قم، 1380 ش.
  105. كشى، محمد بن عمر؛ رجال الكشي – اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)؛ محقق / مصحح: رجايى، مهدى؛ ‏مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1363 ش.
  106. كشى، محمد بن عمر؛ رجال الكشي- إختيار معرفة الرجال؛ محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن و مصطفوى، حسن‏؛ مؤسسة نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، مشهد، 1409 ق.
  107. كلينى، محمد بن يعقوب؛ کافی؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم‏، ‏تهران، 1407 ق.
  108. کتاب‌خانه مدرسه فقاهت.
  109. کلباسی نجفی، محمدابراهیم؛ الخصائص العباسیه (علیه السّلام)؛ المکتبة الحیدریة، قم، ۱۴۲۰ ق.
  110. گروهی از نویسندگان؛ موسوعه الامام الحسین (علیه السلام) (تاریخ امام حسین (علیه السلام))؛ سازمان پژوهش و برنامه ریزی و دفتر کمک آموزشی، ایران، تهران، 1383 ش.
  111. لقمانی، احمد؛ سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل (علیه السلام))؛ بهشت بینش، چاپ سوم، قم، 1390 ش.
  112. مامقانی، عبدالله؛ تنقيح المقال في علم الرجال؛ محقق: مامقانی، محمدرضا و مامقانی، محی‌الدین؛ موسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، بی‌تا.
  113. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ محقق / مصحح: جمعى از محققان؛ دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، بيروت، ‏‏1403 ق.
  114. مجله مبلغان؛ کنیه ها و لقب های حضرت عباس (علیه السلام)؛ مرداد و شهریور 1387 ش.
  115. محدثى، جواد؛ موسوعة عاشوراء؛ تعريب: زامل عصامى خلیل؛ دار الرسول الأكرم‏ (صلی الله علیه و آٔله)، بيروت، 1418 ق.‏
  116. محدثی، جواد؛ پیام‌های عاشورا؛ گردآورنده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی؛ زمزم هدایت، قم، ایران، 1385 ش.
  117. محدثی، جواد؛ فرهنگ عاشورا؛ نشر معروف، قم، ۱۳۸۸ ش.
  118. محلاتي، ذبيح الله؛ فرسان الهيجاء؛ المكتبة الحيدريّة، نجف اشرف، بی‌تا.
  119. محمدی‌اشتهاردی، محمد؛ پرچمدار نینوا «تحلیلی از زندگانی حضرت عباس (علیه السلام)»؛ مسجد مقدس جمکران، چاپ هفتم، قم، 1391 ش.
  120. محمودی، عباسعلی؛ ماه بی غروب «زندگینامه ابوالفضل العباس (علیه السّلام)»؛ فیض کاشانی، تهران، ۱۳۷۹ ش.
  121. مسعودي، على بن حسين؛ التنبيه و الإشراف؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، تهران، 1365 ش.
  122. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ ‏نرم افزار مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى.
  123. مظاهری، محسن حسام؛ فرهنگ سوگ شیعی؛ خیمه، تهران، ۱۳۹۵ ش.
  124. مظفر، عبدالواحد بن احمد؛ موسوعه بطل العلقمی العباس الاکبر بن امیرالمؤمنین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1429.
  125. مظفر، عبدالواحد بن احمد؛ موسوعه بطل العلقمی؛ مطبعه الحیدریه، نجف، ۱۴۲۹ ق.
  126. معلوف، لویس؛ المنجد؛ ترجمه: بندر ریگی، محمد؛ نشر ایران، چاپ سوم، تهران، 1380 ش.
  127. مفيد، محمد بن محمد؛ اختصاص؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اوّل، قم، 1413 ق.
  128. مفيد، محمد بن محمد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اوّل، ‏ قم، 1413 ق.
  129. مفيد، محمد بن محمد؛ كتاب المزار – مناسك المزار (مفيد)؛ محقق / مصحح: ابطحى، محمد باقر؛ كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد (رحمةالله عليه)‏، چاپ اول‏، قم، 1413 ق.
  130. ملبوبی، محمدباقر؛ الوقایع و الحوادث؛ دارالعلم، قم، 1369 ش.
  131. منسوب به امام صادق، جعفر بن محمد (عليه السلام)؛ مصباح الشريعة؛ ترجمه و شرح: عبد الرزاق گيلانى؛ محقق / مصحح: آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسين‏؛ پيام حق‏، چاپ اول، تهران، 1377 ش.
  132. المنقرى، نصر بن مزاحم‏؛ وقعة صفين‏؛ تحقيق: هارون، عبد السلام محمد؛ المؤسسة العربية الحديثة، چاپ دوم، قاهره، مصر، 1382 ق، افست قم، منشورات مكتبة المرعشى النجفى، 1404 ق.
  133. موسوی مقرم، عبد الرزاق؛ العبّاس (عليه السلام)؛ تحقيق: الحسّون، محمّد؛ إصدارات مكتبة الروضة العبّاسيّة، کربلا، بی تا.
  134. موفق خوارزمى‏، احمد بن محمد؛ مقتل الحسين (عليه السلام) للخوارزمى؛ انوار الهدى‏، چاپ دوم‏، قم، 1423 ق.
  135. الناصری، محمدعلی؛ مولد العباس بن علی (علیهما السّلام)؛ شریف الرضی، قم، ۱۳۷۲ ش.
  136. نراقی، ملا مهدی؛ جامع السعادات؛ تعلیق و تصحیح: کلانتر، سید محمد؛ مؤسسه الأعلمی للمطبوعات بیروت، بی‌تا.
  137. نويری، أحمد بن عبدالوهاب؛ نهاية الأرب في فنون الأدب؛ دار الكتب والوثائق القومية، چاپ اول، قاهرة، 1423 ق.
  138. هادی منش، ابوالفضل؛ ماه در فرات؛ مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1381 ش.
  139. هاشمى بغدادي، ابن حبيب محمد؛ المحبر؛ تحقيق: ليختن شتيتر، ايلزة؛ دار الآفاق الجديدة، بيروت، بى تا.
  140. الهاشمي الخطيب، علي بن الحسين؛ ثمرات الأعواد؛ مكتبة الحيدريّة، نجف، بی‌تا.
  141. وصال شیرازی، میرزا کوچک؛ دیوان میرزا کوچک وصال شیرازی؛ بی‌نا، چاپ سنگی، بی‌جا، بی‌تا.
  142. يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب؛ تاريخ يعقوبى؛ دار صادر، بيروت، بى تا.
  143. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، تهران، 1371 ش.
  144. یونسیان، علی اصغر؛ خطیب کعبه (شرح خطبه پرشور قمر منیر بنی‏هاشم (علیه السلام) بر فراز کعبه در یوم التِّرویه سال 60 قمری)، آیینه زمان، چاپ اول، تهران، 1386 ش.

[1]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: امین، سید حسن، ج 7، ص 429.

[2]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 90.‏

[3]. ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى‏، وقعة الطفّ‏، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى، ص 191.

[4]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 68.‏

[5]. صدوق، محمد بن على، امالی، ص 603.‏

[6]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه و الإشراف، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ص 275.

[7]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 5، ص 151؛ يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 213.

[8]. الاردوبادی، محمدعلی، حیاة ابی‌الفضل العباس (علیه السّلام)، ص ۶۱؛ محمودی، عباسعلی، ماه بی غروب «زندگینامه ابوالفضل العباس (علیه السّلام)»، ص ۳۱.

[9]. ماه بی غروب «زندگینامه ابوالفضل العباس (علیه السّلام)»، ص ۳۱ و 50.

[10]. الناصری، محمدعلی، مولد العباس بن علی (علیه السّلام)، ص۶۲؛ طعمه، سلمان هادی، تاريخ مرقد الحسين و العباس (علیهماالسّلام)، ص ۲۴۲.

[11]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: امین، سید حسن، ج 7، ص 429؛ زجاجی کاشانی، مجید، سقای کربلا، ص ۸۹ و ۹۰.

[12]. حیاة ابی‌الفضل العباس (علیه السّلام)، ص ۶4.

[13]. کلباسی نجفی، محمدابراهیم، الخصائص العباسیه (علیه السّلام)، ص ۶۴ – ۷۱؛ با اقتباس از سایت ویکی شیعه.

[14]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 6، ص 27.

[15]. همان.

[16]. شریف قرشی، سید باقر، زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)، ترجمه: اسلامی، سید حسن، ص 15.

[17]. کلباسی نجفی، محمدابراهیم، الخصائص العباسیه (علیه السّلام)، ص 119.

[18]. خوارزمى،‏ موفق بن احمد،‏ مقتل الحسين (عليه السلام)، ج 1، ص 179.

[19]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 6، ص 48.

[20]. معلوف، لویس، المنجد، ترجمه: بندر ریگی، محمد، ج 2، ص 1069.

[21]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 90.

[22]. البلاذرى،‏ أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 2، ص 192.

[23]. مظفر، عبدالواحد بن احمد، موسوعه بطل العلقمی العباس الاکبر بن امیرالمؤمنین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، ج 2، ص 8.

[24]. همان، ج 2، ص 10.

[25]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108‏. ‏

[26]. همان.

[27]. القرشي، باقر شريف، العباس بن علي (عليهما السلام)، ج 1، ص 35؛ کتاب‌خانه مدرسه فقاهت.

[28]. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام)، ج 1، ص 147 و 148.

[29]. مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108.

[30]. همان.

[31]. ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (القديمة)، ج 1، ص 335.

[32]. ابن الكلبى، هشام بن محمد، كتاب الأصنام (تنكيس الأصنام)، تحقيق: زكى باشا، احمد، ص 32.

[33]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم، ص 309.

[34]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 90.‏

[35]. «والذین یقولون رَبَنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِيَتِنَا قُرَةَ اَعْيُن وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَقِينَ إِمَامًا»، فرقان، 74.

[36]. هاشمى بغدادي، محمد بن حبیب، المحبر، تحقيق: ليختن شتيتر، ايلزة، ص 441؛ ابن قتيبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقيق: عكاشة، ثروة، ص 217.

[37]. موسوی مقرم، عبد الرزاق، العبّاس (عليه السلام)، تحقيق: الحسّون، محمّد، ص 307.

[38]. موسوی مقرم، عبد الرزاق، العبّاس (عليه السلام)، تحقيق: الحسّون، محمّد، ص 307.

[39]. حائری شیرازی، سید عبد المجید، ذخیره الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین و اصحابه (علیهم السلام)، ص 181.

[40]. مظفر، عبدالواحد، موسوعه بطل العلقمی العباس الاکبر بن امیرالمؤمنین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، ج 3، ص 429.

[41]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 1، ص 61.

[42]. موسوعه بطل العلقمی العباس الاکبر بن امیرالمؤمنین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، ج 3، ص 433.

[43]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 112؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 62.

[44]. امیرالمؤمنین، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)، نهج البلاغه، گردآورنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه و شرح: فیض الاسلام اصفهانی، سید علی نقی، ص 906.

[45]. الناصری، محمدعلی، مولد العباس بن علی (علیه السّلام)، ص 61 و ۶۲.

[46]. دينورى‏، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق: عامر، عبدالمنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، ص 167؛ حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج 2، ص 437؛ موسوی مقرم، عبد الرزاق، العبّاس (عليه السلام)، تحقيق: الحسّون، محمّد، ص 153؛ خوارزمى‏، موفق بن احمد،‏ المناقب، ص 227.

[47]. دينورى‏، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق: عامر، عبدالمنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، ص 167.‏

[48]. حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج 2، ص 437؛ موسوی مقرم، عبد الرزاق، العبّاس (عليه السلام)، تحقيق: الحسّون، محمّد، ص 153.

[49]. خوارزمى‏، موفق بن احمد،‏ المناقب، ص 227‏.

[50]. همان.

[51]. همان، ص 228.

[52]. همان.

[53]. هادی منش، ابوالفضل، ماه در فرات، ج 1، ص 49.

[54]. لقمانی، احمد، سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل (علیه السلام))، ص 47؛ با بهره گیری از سایت گفت وگوی دینی.

[55]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، أنساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل، و زركلى، رياض، ج 2، ص 505؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبد القادر عطا، محمد، ج 3، ص 29.

[56]. ديار بكرى،‏ شيخ حسين، ‏تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس‏، ج 2، ص 292.

[57]. ابن قولويه قمى‏، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، ص، 258.

[58]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 34.‏

[59]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: امین، سید حسن، ج 7، ص 429؛ زجاجی کاشانی، مجید، سقای کربلا، ص ۸۹ و ۹۰.

[60].همان، ص 33.

[61]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت، ج 2، ص 32.‏

[62]. رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَة؛ صدوق، محمد بن على، امالی، ص 462.

[63]. نويری، أحمد بن عبدالوهاب،نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 20، ص 427 و 428؛ ابن العديم، عمر بن أحمد، بغية الطلب في تاريخ حلب، تحقیق: زكار، سهيل، ج 6، ص 2627.

[64]. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 412.

[65]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 44، ص 388.

[66]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108؛ لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَى  *  حَتَّى أُوَارَى فِي الْمَصَالِيتِ لَقَا  *  نَفْسِي لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقَا  *  إِنِّي أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا  *  وَ لَا أَخَافُ الشَّرَّ يَوْمَ الْمُلْتَقَى».‏

[67]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 89 و 90؛ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 416.

[68]. ابن اعثم‏، أحمد بن اعثم،كتاب الفتوح، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 94؛ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 415.

[69]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: فهرى زنجانى، احمد، ص 88.‏

[70]. كتاب الفتوح، ج 5، ص 93؛ ابن جوزى،‏ سبط بن جوزى، ‏تذكرة الخواص، ص 224.

[71]. جمعى از نويسندگان‏ زیر نظر طبسي، نجم الدين، الامام الحسين (عليه‌السلام) في مكه المكرمه، ج 3، ص 214.

[72]. دينورى، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق: عامر، عبد المنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، ص 256؛ خوارزمى،‏ موفق،‏ مقتل الحسين (عليه‌السلام) الخوارزمى‏، ج 2، ص 6.

[73]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109؛ ابومخنف كوفى‏، لوط بن یحیی، وقعة الطف، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى‏، ص 245.

[74]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 112.

[75]. امین عاملى‏، سید محسن، اعیان الشیعة، ج ‏1، ص 610؛ مظفّر، عبدالواحد، بطل العلقمی العباس الاکبر بن الامام امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیهم‌السلام)، ج 3، ص 433 و 434؛ حائری مازندرانی، محمد مهدی، معالی السّبطین فی احوال الحسن و الحسین (علیهماالسلام)، ج 1، ص 435.

[76]. ابن صوفی نسابه، على بن ابى الغنائم، المجدی فی أنساب الطالبیین‏، ص 43.

[77]. اعیان الشیعة، ج ‏1، ص 610.

[78]. طریحی، فخرالدین، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، مصحح: نضال، علی، ص 307.

[79]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41.

[80]. یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی ** وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی ** هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ ** وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ ** تاللّه ما هذا فعال دينى؛ همان.

[81]. «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یوسف، 53.

[82]. برگرفته از پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – ‌.

[83]. برگرفته از سایت پرسمان دانشگاهیان.

[84]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 446.

[85]. آیتی قاینی (بیرجندی)، محمد باقر، کبریت الاحمر (فی شرائط المنبر)، ص 387.

[86]. همان.

[87]. صدر سید جوادی، احمد، خرمشاهی، بهاء الدین، فانی، کامران، دایره المعارف تشیع، ج 8، ص 178.

[88]. ابن اعثم کوفی، أحمد بن اعثم، کتاب الفتوح‏، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 114.

[89]. قاضى نعمان مغربى، نعمان بن محمد، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار (عليهم‌السلام)، ج 3، ص 192.

[90]. قندوزى حنفی،‏ سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذو القربى، ج 3، ص 67.‏

[91]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41.

[92]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108.

[93]. همان.

[94]. همان؛ با اقتباس از سایت دانشنامه اسلامی.

[95]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108.

[96]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109 و 110؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 468؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۹۰؛‏ ابن محلی، حمید بن احمد، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، مصحح: محطوری، مرتضی بن زید، ج ۱، ص ۲۰۷.

[97]. بلاذرى،‏ أحمد بن يحيى، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، كتاب جمل من انساب الأشراف، ج ۳ ص ۲۰۱ و ج ۱۱، ص ۱۷۵ و ج ۱۳، ص ۲۵۶.

[98]. قاضى نعمان مغربى‏، نعمان بن محمد، شرح الاخبار في فضائل الأئمة الأطهار (عليهم‌السلام)، ج ۳ ص ۱۹۱. ‏

[99]. مفيد، محمد بن محمد، اختصاص، ص 82؛ طوسی، محمد بن حسن، رجال شیخ طوسی، ص ۱۰۲؛ حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، تحقیق: آستان قدس رضوی – بنیاد پژوهش‌های اسلامی – گروه حدیث، ص 256.

[100]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109 و 110.

[101]. ابن اعثم‏، أحمد بن اعثم،كتاب الفتوح، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 114؛ خوارزمى،‏ موفق،‏ مقتل الحسين (عليه‌السلام)‏، ج 2، ص 34.

[102]. مقتل الحسين (عليه‌السلام)‏، ج 2، ص 34.

[103]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 68.‏

[104]. دينورى، احمد بن داود، تحقيق: عامر، عبد المنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، الأخبار الطوال، ص 257.

[105]. خوارزمى،‏ موفق،‏ مقتل الحسين (عليه‌السلام) الخوارزمى‏، ج 2، ص 34؛ ابن اعثم کوفی، أحمد بن اعثم، کتاب الفتوح‏، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 114.

[106]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: فهرى زنجانى، احمد، ص 117 و 118.

[107]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108.

[108]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41 و 42؛ اقتباس از سایت ویکی فقه.

[109] . صدوق، محمد بن على، امالی، ص 462.‏

[110]. طبرى‏، عماد الدين حسن بن على‏، تحفة الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار عليهم السلام‏، ص 107؛ ابن طاوس، على بن موسى‏، ‏الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف‏، ج 2، ص 519.

[111]. ابن سعد شافعى،‏ ابراهيم، ‏فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم (عليهم السلام)، ج 1، ص 256؛ حسكاني، عبيد الله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، محقق / مصحح: محمودى، محمدباقر، ج 2، ص 14؛ طبرى، محمد بن جرير، المسترشد في الإمامة، ص 350.

[112]. كرمى، على، ‏در سوگ امير آزادى (ترجمه مثير الأحزان، ابن نما حلى، جعفر بن محمد)، ص 254.

[113]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 257.

[114]. آل طعمه، سلمان هادی، تاریخ مرقد الحسین و العباس (علیهماالسلام)، ص ۲۶۱.

[115]. همان.

[116]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 9، ص 185.

[117].شبکة الکفیل العالمیة؛ مراحل بناء و أعمار و تطوير العتبة العباسية المقدسة، بازبینی: ۳۱ تیر ۱۳۹۷ ش؛ برگرفته از سایت ویکی شیعه.

[118]. حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن علي بن ابي طالب معروف به «داعی کبیر»، رهبر شورش کنندگان علیه بنی عباس در منطقه طبرستان است که در سال 250 قمری، حكومت علويان طبرستان را بنيان نهاد، ویکی اهل البیت.

[119]. اصفهانى (حسین عمادزاده)، عمادالدین حسین، تاریخ جغرافیایی کربلای معلی،  ص181 و 182.

[120]. تاریخ مرقد الحسین و العباس (علیهماالسلام) ، ص 263.

[121]. همان.

[122]. همان، ص 264؛ مثوی ابو الفضل عباس ثوی فیه ** مأوی تود الثرایا أن تدانیه +++ قصر مشید و بیت عزّ جانبه ** من أن یساویه بیت او یضاهیه عبد المجید علی سلطانه شرفا **** و زاده بسطه فی الحکم باریه +++++ ارسی علی الشرف الاوفی قواعده **** فجازت الفلک الاعلی اعالیه انّی یضاهی عُلیَ قل یا مورخه *** مؤوی ابی الفضل و السلطان بانیه؛ دیوان ابن کمونه ص 103.

[123]. همان، ص 36 و 270.

[124]. همان، ص 265 و 267.

[125]. سایت شفقنا.

[126]. سایت خبرگزاری فارس، اقتباس از سایت حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.

[127]. علوی، سید احمد، راهنمای مصور سفر زیارتی عراق، ص 300.

[128]. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه‌السلام)، ج ۲، ص ۲۶۷ – ۲۷۴.

[129]. همان.

[130]. اطیابی، اعظم، «سقاخانه‌های اصفهان»، مجله فرهنگ مردم، تابستان ۱۳۸۳، شماره ۱۰، ص 55 – 59.

[131]. چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه‌السلام)، ج ۲، ص 240 و 241.

[132]. مظاهری، محسن حسام، فرهنگ سوگ شیعی، ص 280.

[133]. معلوف، لویس، المنجد، ترجمه: بندر ریگی، محمد، ج 2، ص 1069.

[134]. دکتر زینب شاهمرادی روانشناس بالینی در خصوص تاثیر اسم انسان، گفت: شایسته است والدین ایرانی بهترین نام‌ها و کنیه‌ها را برای فرزندان‌شان انتخاب کنند و از انتخاب‌ نام‌هایی که ارزش آنها را کم می‌کند، کرامت واحترام آنها را خدشه‌دار می‌سازد، باعث انحطاط شخصیت و معنویات آنها می‌شود، خودداری کنند. والدین بایستی از همان دوران کودکی، فرزندان خود را با نام‌های گوش‌نواز و دل‌انگیز صدا بزنند تا کودک احساس شخصیت کند، روحیه احترام و محبت به اطرافیان و بزرگان خانواده در وجودش بیشتر شود و روش برخورد با اطرافیان، اظهار محبت و ادب به آنان را یاد بگیرد. در تحقیقاتی که محققان دانشگاه نورث وسترن در ایلینویز انجام دادند، مشخص شد که انتخاب اسم بسیار مهم تر از آن چیزی است که تاکنون تصور می شد و شاید به همین دلیل است که کتاب های اسم نزد مردم از محبوبیت بالایی برخوردار است. سایت باشگاه خبرنگاران جوان و سایت تبیان.

[135]. آژنگ به چین و چروکی که در چهره یا بین دو ابرو به دلیل پیری یا خشم پیدا شود، گفته می شود؛ دهخدا، علی اکبر، واژه آژنگ.

[136]. قمى،‏ عباس،‏ منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل، ج 2، 1050‏.‏

[137]. خرگوشى، واعظ، تحقيق: روشن، محمد، شرف النبى، ص 192.

[138]. شبّر، سید جواد، ادب الطف أو شعراء الحسين (عليه السلام)، ج 7، ص 195.

[139]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 2، ص 192؛ ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 90.‏

[140]. المظفر، عبدالواحد بن احمد، موسوعه بطل العلقمی، ج ۲، ص ۱۲.

[141]. همان.

[142]. حسينى موسوى، محمد بن أبي طالب‏، تسلية المُجالس و زينة المَجالس (مقتل الحسين (عليه السلام))، محقق / مصحح: حسون، كريم فارس، ج 2، ص 308؛ ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۹۰.

[143]. طبرى،‏ عماد الدين حسن بن على، كامل بهائى، ص 647‏؛ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108؛ مقاتل الطالبیین، ص 89.

[144]. بلعمى، محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 3، ص 11.

[145]. بيضون‏، لبيب، موسوعة كربلاء، ج 2، ص 138.

[146]. مجله مبلغان، کنیه ها و لقب های حضرت عباس (علیه السلام)، شماره 106، ص 36، مرداد و شهریور 1387 ش.

[147]. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج 3، ص 1102؛ ابن كثير دمشقی، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 7، ص 358.

[148]. مجله مبلغان، کنیه ها و لقب های حضرت عباس (علیه السلام)، شماره 106، ص 36.

[149]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 2، ص 31.

[150]. دينورى، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق: عامر، عبد المنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، ص 185؛ المنقرى، نصر بن مزاحم‏،  وقعة صفين‏، تحقيق: هارون، عبد السلام محمد، ص 484.

[151]. شبّر، سید جواد، ادب الطف أو شعراء الحسين (عليه السلام) ج 7، ص 113.

[152]. با اقتباس از پرتال جامع علوم انسانی.

[153]. برگرفته از سایت پرتال جامع علوم انسانی.

[154]. ابن عنبه حسنى‏، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب‏، ص 327.‏

[155]. شريف الرضى، محمد بن حسين‏، نهج البلاغة (صبحي صالح)؛ محقق / مصحح: فيض الإسلام، سید علی نقی، ص 209.

[156]. محدثی، جواد، پیام‌های عاشورا، گردآورنده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص 255؛ سایت ویکی فقه.

[157]. یوسف، ۱۰۸.

[158]. شريف الرضى، محمد بن حسين‏، نهج البلاغة (صبحي صالح)، محقق / مصحح: فيض الإسلام، سید علی نقی، ص 209.

[159]. ابن عنبه حسنى‏، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب‏، ص 327.‏

[160]. ابن قولويه قمی، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 257؛ مفيد، محمد بن محمد، كتاب المزار – مناسك المزار (مفيد)، محقق / مصحح: ابطحى، محمد باقر، ص 123.

[161]. موفق خوارزمى‏، احمد بن محمد، مقتل الحسين (عليه السلام)‏، ج 1، ص 179.

[162]. با بهره گیری از سایت تلوزیون اینترنتی شیعه.

[163]. ابن قولويه قمى‏، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، ص، 256؛ قمى،‏ عباس، ‏مفاتيح الجنان، ص 434.

[164]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 91؛ صدوق، محمد بن على، امالی، ص 156.‏

[165]. شبّر، جواد، ادب الطف أو شعراء الحسين (عليه السلام‏)، ج 1، ص 224؛ هاشمي الخطيب، علي بن الحسين، ثمرات الأعواد، ج ١، ص 221.

[166]. همان.

[167]. مامقانی، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، محقق: مامقانی، محمدرضا و مامقانی، محی‌الدین، ج 366؛ کتابخانه مدرسه فقاهت.

[168]. محلاتي، ذبيح الله، فرسان الهيجاء، ج ١، ص 251.

[169]. اسرا، 1.

[170]. امام خمینی، سید روح الله، صحیفه امام، ج 14، ص 347.

[171]. ابن قولويه قمی، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 257؛ مفيد، محمد بن محمد، كتاب المزار – مناسك المزار (مفيد)، محقق / مصحح: ابطحى، محمد باقر، ص 123.

[172]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 118.‏

[173]. دهخدا، علي اكبر، لغت نامه دهخدا، ‌واژه ایثار.

[174]. نراقی، ملا مهدی، جامع السعادات، تعلیق و تصحیح: کلانتر، سید محمد، ج 2، ص 122.

[175]. صدوق، محمد بن على، امالی، ص 463.‏

[176]. مفيد، محمد بن نعمان، المزار، ص 124.

[177]. در لغت نامه دهخدا آمده است: مواسی به‌معنای «مواسات کردن به مال و تن، یاری نمودن کسی همراه با غمخواری کردن برای او»؛ دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه دهخدا، واژه مواسی.

[178]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 88‏.

[179]. ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، : وقعة الطفّ‏، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى‏، ص 198؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 415.

[180]. الطریحی، فخرالدین، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، مصحح: نضال، علی، ص 307؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41؛ برای تفصیل مطلب، رجوع شود به زیر موضوع «آب ننوشیدن حضرت عباس (علیه السّلام) به احترام امام حسین (علیه السلام)».

[181]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41؛ برای تفصیل مطلب، رجوع کنید به زیر موضوع «آب ننوشیدن حضرت عباس (علیه السّلام) به احترام امام حسین (علیه السلام)».

[182]. ابن عنبه حسنى‏، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب‏، ص 327.‏

[183].  مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 17، ص 98؛ ‏نرم افزار مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى.

[184]. بيضون،‏ لبيب، ‏موسوعة كربلاء، ج 2، ص 135.

[185]. گروهی از نویسندگان، موسوعه الامام الحسین (علیه السلام) (تاریخ امام حسین (علیه السلام))، ج 9ف ص 115؛ سایت کتابخانه دیجیتالی نور.

[186] . مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41.

[187]. فؤادیان، محمد رضا، کرانه کرامت (بازکاوی پیوند امام مهدی (علیه السلام) با حضرت عباس (علیه السلام))، ص 12، ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان.

[188]. فرطوسی، عبد المنعم، دیوان الفرطوسی.

[189]. حلی، سید حیدر، دیوان السید حیدر الحلی، تحقیق: الدکتور الحلی، مُضَر سلیمان.

[190]. مظفر، عبد الواحد، موسوعه بطل العلقمی.

[191]. حلی، سید جعفر، سحر بابل و سجع البلابل.

[192]. أمین، محسن، الدر النضید فی مراثی السبط الشهید.

[193]. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

[194]. وصال شیرازی، میرزا کوچک، دیوان میرزا کوچک وصال شیرازی، ص 297.

[195]. سروش اصفهانی، محمد علی، دیوان شمس الشعراء سروش اصفهانی، تصحیح: محجوب، محمد جعفر، ص 795.

[196]. جودی خراسانی، میرزا عبدالجواد، دیوان کامل میرزا عبدالجواد جودی خراسانی، ص 333.

[197]. عمان سامانی، میرزا نورالله، گنجینه الاسرار، ص 72.

[198]. برگرفته از سایت مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب.

[199]. محمدی‌اشتهاردی، محمد، پرچمدار نینوا «تحلیلی از زندگانی حضرت عباس (علیه السلام)»، ص 221؛ با اقتباس از: ملبوبی، محمدباقر، الوقایع و الحوادث، ج 3، ص 36 و 37.

[200]. ابن جوزى‏، ‏یوسف‌ ابن‌ حسام (سبط)، ‌ تذكرة الخواص‏، ص 253.

[201]. برگرفته از مصاحبه با حاج عباس کشوان، مندرج در سایت شیعه نیوز.

[202]. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ص 705.

[203]. دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه، ذیل کلمه «باب الحوائج».

[204]. همان؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 316.

[205]. ابن عنبه حسنى‏، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب‏، ص 327.‏

[206]. حسینی طوقی، بشیر، کرامات باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)، ص 45 و 46.

[207]. برگرفته سایت خبرگزاری فارس.

[208]. ابن قولويه قمی، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 256 – 258.

[209]. كرمى، على، ‏در سوگ امير آزادى (ترجمه مثير الأحزان، ابن نما حلى، جعفر بن محمد)، ص 254.

[210] . صدوق، محمد بن على، امالی، ص 462.‏

[211]. طریحی، فخرالدین، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، مصحح: نضال، علی، ص 307؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41.

[212]. دينورى، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق: عامر، عبد المنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، ص 257؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 448؛ مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت، ج 2، ص 109.‏

[213]. الأخبار الطوال، ص 257.

[214]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109.‏

[215]. ناصری، محمدعلی، مولد العباس بن علی (علیه السلام)، ص61 و 62.

[216]. شریف قرشی، باقر، العباس بن علی (علیهماالسلام) رائد الکرامة و الفداء فی الاسلام، ص 112.

[217]. بیرجندی، محمدباقر، کبریت احمر فی شرایط المنبر، گرداوری و ترجمه: باقری، علی رضا، پیام علمدار، چاپ ششم، قم، 1396 ش.

[218]. حائری مازندرانی‌، مهدی‌، معالی‌‌السبطین فی احوال‌ الحسن و الحسین (صلوات الله و سلامه علیهما)، ترجمه: فهیم‌کرمانی، مرتضی، صحیفه خرد، چاپ دوم، قم، 1391 ش.

[219]. همان، ج 1، ص 452.

[220]. ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى‏، وقعة الطفّ، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى، ص 193؛ مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت، ج 2، ص 90.‏

[221]. جمعى از نويسندگان، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام)، ترجمه: مؤيدى، علی، ص 524.‏

[222]. صدوق، محمد بن على، امالی، ص 462.

[223]. ابن عنبه حسنى‏، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب‏، ص 327.

[224]. ابن قولويه قمی، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 256 – 258.

[225]. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الكبير (لابن المشهدي)، محقق / مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، ص 486؛ ابن طاووس، على بن موسى،‏ إقبال الأعمال، ج 2، ص 573.

[226]. شريف الرضى، محمد بن حسين، ‏نهج البلاغة (صبحي صالح)، محقق / مصحح: فيض الإسلام، سید علی‌نقی، ص 478.