searchicon

کپی شد

حکومت صفویه

فهرست

چکیده مقاله حکومت صفویه

صفویه، سلسله‌ای از حاکمان ایرانی (حک ۹۰۷ – ۱۱۳۵ قمری) هستند که در مورد منشأ عربی، ترکی، کردی و ایرانی بودن این خاندان و هم‌چنین سیادت آنان، میان محققان اختلاف نظر وجود دارد. زبان رسمی آنان، فارسی و مذهبشان شیعه اثناعشری و پیرو طریقتی صوفیانه بوده‌اند. سلسله‌ صفویه از نام جد پادشاهان این دودمان؛ یعنی شیخ صفی‌الدین ابواسحاق اردبیلی گرفته شده ‌است.

مؤسس و بنیان‌گذار حکومت صفویه، شاه اسماعیل اول است. وی نخستین پادشاه سلسله صفویه است که از سال 907 تا 930 قمری حکومت نمود. در زمان وی، مذهب شیعه، مذهب رسمی ایران اعلام شد، و در دوران سلطنت شاه تهماسب اول (930 – 984 قمری) استقرار و گسترش یافت. رسمیت مذهب تشیع در ایران، آثار زیادی داشت که از جمله آن، حضور عالمان و فقهای شیعی در صحنه اجتماع و سیاست دولت صفوی و تألیف کتاب‌ها و آثار گران‌قدری در علوم مختلف بود. همچنین، تشکیل نماز جمعه در ایران، در دوره صفویه و به تدریج صورت گرفت.

حکومت صفوی، فراز و فرودهای مختلفی را طی نمود که از مرحله اول؛ یعنی زمینه‌های شکل‌گیری دولت صفویه (از 650 تا 907 قمری) آغاز شده و به مرحله هفتم؛ یعنی آغاز فروپاشی و انحطاط کامل دولت صفویان (از 1077 تا 1135 قمری) ختم می‌شود.

شاهان صفوی؛ به ویژه شاه عباس اول، اقدامات عمرانی متعددی در محدوده حکومت خود؛ از جمله در عتبات عالیات و مراقد امامان معصوم شیعه (علیهم السلام) انجام دادند.

سلسله صفویه بر اثر علل و عواملی، از جمله بی‌کفایتی بعضی شاهان آن، سرانجام در سال 1335 قمری و به سبب حمله محمود و اشرف افغان به اصفهان، منقرض گردید.

 

شناسنامه حکومت صفویه

سلسله صفویه دارای نژاد، ملیت، زبان و مذهب مخصوص به خود و دارای پیشینه و سابقه تاریخی بودند. آنان فراز و فرودهای مختلفی در دوران حکومت خود داشتند. هم‌چنین این سلسله، دارای افراد شاخص و برجسته‌ای؛ اعم از پادشاهان، عالمان، شاعران و هنرمندانی بودند که در ادامه مقاله به موارد مذکور اشاره می‌شود.

 

نژاد (نسب)، ملیت، زبان و مذهب حاکمان صفوی

صفویه، سلسله‌ای از حاکمان ایرانی (حک ۹۰۷ – ۱۱۳۵ قمری) هستند که در مورد منشأ عربی، ترکی، کردی و ایرانی بودن این خاندان میان محققان اختلاف نظر وجود دارد. نخستین فرد این دودمان که اطلاعات اندکی در باره وی وجود دارد، فیروزشاه بن زرین کلاه است که در سده پنجم هجری در ناحیه اردبیل می‌زیسته است.[1] نسب صفویه به به شیخ صفی‌الدین اردبیلی در قرن هفتم می‌رسد که بنابر نقل «حبیب السیر»، نسب وی به امام هفتم امام کاظم (علیه السلام) منتهی می‌شود. این نسب از شاه اسماعیل این‌گونه معرفی شده است: «ابوالمظفر شاه اسماعیل بن سلطان حیدر بن سلطان جنید بن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن قدوه اولیاء آفاق شیخ صفی الدین اسحاق بن شیخ امین الدین جبرئیل بن شیخ صالح بن قطب الدین بن صلاح الدین رشید بن محمد الحافظ لکلام الله بن عوض الخاص بن فیروز شاه زرین کلاه بن محمد بن شرف‌شاه بن محمد بن حسین بن محمد بن ابراهیم بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن محمد بن احمد الاعرابی بن ابومحمد القاسم بن ابی القاسم حمزة بن الإمام الهمام موسی الکاظم (علیه السلام)».[2]

برخی پژوهش‌گران معاصر، در سیادت این خاندان و تشیع شیخ صفی‌الدین تردید کرده‌اند. این دسته معتقد هستند که در کتاب‌های رجالی و نسب‌نامه بزرگان و صوفیان پیش از دوران صفوی به ویژه نسخه‌های قدیمی‌تر، ذکری از سیادت و تشیع شیخ صفی‌الدین نیامده است،[3] بلکه نسبت سلاطین صفوی از طرف مادر به امرای یونانی طرابوزان و از طرف پدر به امرای ترکمان آق‌قویونلو می‌پیوندد.[4]

زبان رسمی آنان، فارسی، مذهبشان شیعه اثناعشری و پیرو طریقتی صوفیانه بودند.[5]

 

پیشینه و تاریخ پیدایش صفویه

سلسله‌ صفویه از نام جد پادشاهان این دودمان؛ یعنی شیخ صفی‌الدین ابواسحاق اردبیلی گرفته شده است. وی به سال 650 قمری تولد یافته و در 735 قمری وفات نمود و در شهر اردبیل، همان‌جا که امروز مقبره او است، به خاک سپرده شد. شیخ صفی‌الدین که از عرفای نامی زمان خود بوده و پیروان و مریدان زیاد نیز داشته، در ابتدای کار، مرید شیخ تاج‌الدین زاهد گیلانی بود و دختر مراد خود را به زنی گرفت و چون شیخ زاهد در سال 700 هجری وفات یافت، شیخ صفی‌الدین در مقام ارشاد بر جای او نشست و مریدان شیخ زاهد، همه گرد وی جمع شدند و بزرگان زمان؛ از جمله خواجه رشیدالدین فضل الله و پسرش خواجه غیاث الدین محمد، همه نسبت به شیخ، با احترام برخورد می‌کردند.[6]

ظهور شیخ صفی‌الدین اردبیلی، تاریخ صفویه را وارد مرحله جدیدی کرد. وی به دلیل استعداد خود توانست ریاست طریقه زاهدیه (منسوب به شیخ زاهد) را به‌دست آورد و مدت ۳۵ سال، این طریقه را رهبری نمود. در دوره ریاست شیخ صفی، تماس‌های منظمی بین اردبیل؛ مرکز طریقت صفویه و مریدان آن در سایر مناطق به‌وجود آمد و توانست تا آناتولی شرقی و سوریه گسترش یابد.[7] در زمان شیخ صفی بود که طریقت زاهدیه به صفویه تغییر نام یافت.[8]

پس از وفات شیخ صفی‌الدین، پسرش شیخ صدرالدین موسی (704 – 794 قمری) سمت ارشاد یافت و پس از او، بنا بر وصیت پدر، مقام ارشاد به یکی از پسران او به نام سلطان خواجه علی رسید. او تا سال 830 قمری در این عنوان باقی بود و در مدت خلافت از پدر، سه بار با امیر تیمور گورکانی ملاقات نمود. بعد از سلطان خواجه علی، فرزندش صدرالدین ابراهیم عهده‌دار مقام ارشاد شد. وی در سال 851 قمری وفات نمود.[9]

با به رهبری رسیدن جنید؛ فرزند ابراهیم در سال ۸۵۱ قمری، نهضت وارد مرحله جدیدی شد. خروج شیخ جنید و مهاجرت وی به «دیار بکر» بر ترویج طریقت صفوی تأثیر بسیاری داشت. زعامت مذهبی صفوی در این عهد در قالب مبارزات «جنید»، به زعامتی سیاسی تبدیل شد. او تمایل خود را به قدرت دنیوی و پادشاهی بسیار نشان داد. جنید در سال 860 قمری در جنگ با امیر شروان، به قتل رسید.[10]

پس از وی، پسرش سلطان حیدر جانشین پدر شد. او به انتقام خون پدر به شروان رفت و ابتدا بر شروان شاه غلبه نمود، ولی شروان شاه از امیریعقوب ترکمان، یاری خواست و یعقوب با وجود نسبتی که با سلطان حیدر داشت، با شروان شاه مساعدت نموده و حیدر در سال 893 قمری در آن جنگ کشته شد. سلطان حیدر سه پسر داشت: علی، ابراهیم و اسماعیل. امیر یعقوب این سه پسر را به حبس به قلعه اصطخر فارس فرستاد و ایشان در آن‌جا بودند تا آن که امیر رستم بیک در 898 قمری، امر به احضارشان داد. علی در حوالی اردبیل کشته شد و ابراهیم و اسماعیل به گیلان مهاجرت نمودند و چون ابراهیم در همین اوان به قتل رسید، اسماعیل تنها ماند و قریب به شش سال نزد سادات قوامی گیلان به سر برد.

اسماعیل در اوایل سال 905 قمری، در سن 13 سالگی، در رأس مریدان خود به همراه هفت هزار تن قزلباش،[11] که از ترکان قبایل مختلف؛ مثل شاملو، استاجلو، قاجار، تکلّو، ذوالقدر، و افشار بودند، ابتدا در اردبیل به زیارت قبر اجداد خود و دیار مادر خویش رفت و سپس راه شروان را در پیش گرفت و در ولایات شماخی در دهکده گلستان، شروان شاه؛ قاتل پدر خود را مغلوب نموده و به قتل رساند و شهر باکو را به تسخیر خود درآورد، و آن‌گاه در اوایل سال 907 قمری، نیروهای آق‌قویونلو به رهبری الوند بیک ترکمان را در ناحیه شُرور (نزدیکی نخجوان) شکست سختی داد و فاتحانه وارد تبریز شد. او آن شهر را به عنوان پایتخت حکومت خود اختیار نمود و رسما به تخت سلطنت نشست و به نام خویش سکه زد و تشیع را به عنوان مذهب رسمی اعلام نمود.[12]

 

بنیان‌گذار حکومت صفویه

مؤسس و بنیان‌گذار حکومت صفویه، شاه اسماعیل اول است. وی نخستین پادشاه سلسله صفویه است که از سال 907 قمری تا 930 قمری حکومت نمود.

 

دوره‌های مختلف حکومت صفویه

دوره‏هاى مختلف حکومت صفویه را می‌توان به هفت دوره تقسیم نمود:

دوره اول: زمینه‌های شکل‌گیری دولت صفویه (از 650 تا 907 قمری).

دوره دوم: تشکیل دولت صفویان به عنوان دولت رسمی ایران (دوره تثبیت حکومت) (از 907 تا 985 قمری).

دوره سوم: نشانه‌های نخستین ضعف و آشفتگی در دولت صفویه (فترت کوتاه از 985 تا 996 قمری).

دوره چهارم: دوران شکوفایی و اوج حکومت صفویان (از 996 تا 1038 قمری).

دوره پنجم: شروع نخستین زمزمه‌های فروپاشی حکومت صفویان (از 1038 تا 1052 قمری).

دوره ششم: دوره بازگشت نسبی قدرت، شکوفایی و پیشرفت (از 1052 تا 1077 قمری).

دوره هفتم: آغاز فروپاشی و انحطاط کامل دولت صفویان (از 1077 تا 1135 قمری).[13]

 

دوره اول: زمینه‌های شکل‌گیری حکومت صفویه (650 – 907 قمری)

دوران صفویه یکی از شگفت‌انگیز‌ترین دوره‌های تاریخ ایران است. شکل‌گیری این سلسله در قالب یک دولت منسجم مذهبی – سیاسی، از طولانی‌ترین و پرجاذبه‌ترین فصول تاریخ ایران و اسلام است؛ برای این‌که حاکمان و پیروان این حکومت، در مدت نُه قرن تلاش و مبارزه توانستند دولتی تشکیل دهند که باعث تجدید هویت ایرانی اسلامی گردید. در بررسی حکومت‌ها، پرداختن به زمینه‌ها و عناصر مهم شکل‌گیری آنها، از مسائل مهم به شمار می‌آید. در مورد حکومت صفویه و بررسی ساختار آن، گذشته از عناصر مذهبی-سیاسی- اجتماعی که تأثیر به‌سزایی در شکل‌گیری آن داشتند، عوامل دیگری نیز مؤثر بوده ‌است: شاخصه‌هایی؛ چون خاستگاه اولیه رهبران صفوی، اصل و نسب و شجره خانوادگی آنان، سیر تحولی رهبران از ابتدای شکل‌گیری تا رسمیت یافتن حکومت، و بررسی اوضاع حاکمان و دولت‌های معاصر آن دوره (650 تا 907 قمری)، همه از مواردی است که در بررسی زمینه‌های شکل‌گیری دولت صفویه مؤثر بوده است.

مراحل تحولی قدرت مذهبی – سیاسی رهبران صفوی تا رسمی‌شدن حکومت را می‌توان در موارد ذیل خلاصه نمود:

مرحله اول: زمینه‌های شکل‌گیری گروه طریقت صفوی (از زمان شیخ صفی الدین تا شیخ صدر الدین)؛

مرحله دوم: تثبیت و استواری طریقت صفوی و گستردگی دایره نفوذ آن (از شیخ صدر الدین تا سلطان جنید)؛

مرحله سوم: ایجاد تحول و دگرگونی در طریقت صفوی و تغییر از یک گروه صرفاً مذهبی به نیروی مذهبی – سیاسی (‌از سلطان جنید تا سلطان حیدر)؛

مرحله چهارم: دوره فترت موقت یا مقدمه حکومت رسمی (از فرزندان سلطان حیدر تا اسماعیل اول).[14]

 

دوره دوم: تشکیل و تثبیت حکومت صفویه به عنوان حکومت رسمی ایران (907 – 985 قمری)

پس از دو قرن تلاش و کوشش و تبلیغات مذهبی و به‌کارگیری ایدئولوژی مذهبی – سیاسی از طرف مریدان و پیروان صفوی، سرانجام در سال 907 هجری، حکومت صفویه رسماً توسط شاه اسماعیل اول تشکیل شد. این اتفاق تحول بزرگ و چشم‌گیری در تاریخ ایران پدید آورد؛ زیرا از یک طرف باعث احیای امپراطوری در سرتاسر مرزهای طبیعی ایران گردید و از طرف دیگر تشیع اثنا عشری که از مذاهب برجسته اسلامی بود، مذهب رسمی دولت جدید صفوی اعلام گردید. علی‌رغم همه مشکلات و موانعی که در رسیدن شاه اسماعیل به قدرت وجود داشت، اما وجود پاره‌ای از امور و عوامل، سبب تشکیل و استواری حکومت گردید. این امور عبارت بودند از: وفاداری و تعهد پیروان صفویه، نابسامانی‌های حکومت‌های معاصر آنها (آق قویونلوها)، نارضایتی‌های توده مردم از هرج و مرج و نا‌امنی، و از همه مهم‌تر کاردانی و زیرکی شاهان اولیه صفوی.

اقدامات بنیان‌گذار صفویه، بلافاصله پس از تشکیل حکومت، باعث ایجاد یک امپراطوری بزرگ ایرانی گردید و همان‌طوری‌که اقدامات دلیرانه شاه اسماعیل اول، موجب تشکیل رسمی و استواری حکومت صفویه گردید، اقدامات زیرکانه جانشین و فرزند وی، شاه طهماسب اول، نیز موجب تثبیت و استحکام آن دولت شد. همه این موارد، عواملی بودند که استحکام و تثبیت حکومت صفوی را به حدّی رساند که طی اندک وقفه‌ای در زمان شاهان کم‌قدرت، در زمان شاه عباس اول به اوج و شکوفایی خود رسید. این مسأله را نیز باید در نظر گرفت که حکومت صفویان در این دوره (907 – 985 قمری)، سرشار از موفقیت و کارآمدی نبود، بلکه شکست‌ها و عدم کامیابی‌های شاهان در جنگ‌ها و نبرد‌ها، در نوع حکومت و میزان قدرت آن تأثیر می‌گذاشت.[15]

 

دوره سوم: نشانه‌های نخستین ضعف و آشفتگی در حکومت صفویه (985 – 996 قمری)

حکومت نسبتاً طولانی صفویان، فراز و نشیب‌های زیادی داشت. شکوفایی یا ضعف یا زوال دوره‌های مختلف حکومت صفویه، در درجه اول بستگی به میزان کاردانی و قدرت حاکمان آنان در نحوه حکومت بستگی دارد. این دوره از تاریخ صفویان، سرشار از تحولات و آشفتگی‌هایی است که زمینه‌های آن از مدت‌ها قبل شروع شده بود، ولی وجود حاکمان قدرتمند اجازه بروز آن نابسمانی‌ها را نمی‌داد، اما با شروع دوره حکومت شاهان ضعیف النفس؛ مانند شاه صفی، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین و بحران‌ها و آشوب‌های ناشی از این امر، نشانه‌های ضعف و سستی دولت صفویه آشکار گردید.

عوامل تأثیر‌گذار ضعف و آشفتگی این دوره

بعضی از عوامل تأثیر‌گذار ضعف و آشفتگی این دوره عبارتند از: درگیری‌ها و اختلافات میان قبایل قزلباش، تداوم اختلاف و درگیری میان عناصر ایرانی و ترک، دخالت و میزان قدرت زنان حرم‌سرا و دربار در امر حکومت، اختلافات و سوء‌ظن‌های ایجاد شده در امر مذهب، تهاجمات دشمنان خارجی، ضعف و سستی شاهان، و قدرت‌یابی رهبران قزلباش و میزان نفوذ آنان در امر حکومت.[16]

 

دوره چهارم: دوران شکوفایی و اوج حکومت صفویه (996 – 1038 قمری)

اوضاعی که شاه عباس اول، هنگام به قدرت رسیدن در سال 996 قمری با آن روبه‌رو شد، بسیار بحرانی بود. درگیری‌های داخلی در طی دوازده سالی که از مرگ شاه تهماسب گذشته بود، قدرت پادشاه را به طرز آشکاری کاهش داده ‌بود. تمام ولایات غرب و شرق، در پی هجوم عثمانیان و ازبکان به اشغال آنان در آمده بود. دسته‌بندی‌های قزلباش‌ها که از زمان شاه تهماسب شروع شده بود، در دوره فترت به اوج رسیده بود و هنوز هم ادامه داشت. اختلاف میان عناصر ترک و تاجیک و دوگانگی بنیانی میان آنها، همان‌قدر شدید شده بود که به هنگام تأسیس دولت در هشتاد سال قبل بود. عدم وجود یک نیروی مهارکننده و قدرتمند موجب شده بود که هریک از مقامات عمده دولتی، تنها در فکر منافع خود بوده و خزانه نیز در نتیجه اسراف و تبزیرهای شاه قبلی (محمد شاه)، خالی و نتیجه، وضعی نزدیک به هرج و مرج کامل بود.

در چنین اوضاعی، شاه عباس اول به سامان دادن اوضاع آشفته حکومت پرداخت. پرداختن به مشکلات متعدد داخلی، ناامنی‌های ایجاد شده خارجی، توانایی و زیرکی و دلیری شخص شاه را می‌خواست. شاه عباس، حل معضلات را به ترتیب از امور نظامی شروع و تا تعدیل قدرت مذهبی[17] پیش راند. مجموعه اعمال و سیاست‌ها و اقدامات انجام شده وی باعث شد تا حکومت صفویه به اوج شکوفایی خود برسد و خود او از بزرگ‌ترین و ارزنده‌ترین شاهان صفوی و قهرمانان تاریخ ایران باشد.[18]

اقدامات شاه عباس اول را می‌توان این گونه خلاصه نمود:

  1. تشکیل سپاه دائمی
  2. متمرکز کردن حکومت
  3. تغییر در مناصب مهم حکومتی
  4. گسترش و حمایت از مذهب تشیع
  5. اقدامات عمرانی
  6. سپردن شاه‌زادگان به حرم‌سرا
  7. تبدیل املاک ممالیک به املاک خالصه (شاه)[19].[20]

 

دوره پنجم: شروع نخستین زمزمه‌های فروپاشی حکومت صفویه (1038 – 1052 قمری)

شاردن؛ جهانگرد و سیاح معروف فرانسوی می‌گوید: «وقتی‌ که پادشاه بزرگ و رعیت نواز (شاه عباس اول) درگذشت، پیشرفت و ترقی ایران متوقف شد».[21] تعبیر وی گرچه اغراق‌آمیز است، ولی در بردارنده واقعیتی است که بعد‌ها به تدریج به منصه ظهور رسید.

دولت صفوی آن‌گونه که شاه عباس اول از نو ساخته بود، ظاهری پر هیجان ارائه می‌داد که موجب شد زوال دولت که طی نیمه دوم قرن یازدهم به سرعت فزاینده‌ای گسترش ‌یافته بود، به میزان قابل ملاحظه‌ای پنهان بماند. بعضی از اقدامات شاه عباس اول؛ مانند سوء رفتار و سوءظن بى‌ حد و حصر شاه نسبت به شاه‌زادگان صفوى و پسرانش و کشتن و کور کردن آنان، و همچنین تربیت خاص حرم‌سرایى، که به هیچ وجه به شاه‌زادگان اجازه دخالت در امور نمى‏داد، بذر زوال آتی حکومت صفوی را در دامن خود پرورش داد و اما تنها اقدامات نادرست شخص شاه عباس نبود که زمینه فروپاشی را فراهم کرد، بلکه عواملی نظیر: ناتوانی حاکمان بعد از وی و عدم لیاقت و کفایت آنها در امور حکومتی و نظامی، و عشرت‌طلبی و تن‌پروری آن‌ها، از عوامل مهم و شدت‌بخش فروپاشی و زوال حکومت صفویه بود.

به عنوان نمونه: شاه‌صفی؛ جانشین و نوه شاه عباس اول که در سن هیجده‌سالگی به پادشاهی رسید و حدود سیزده سال حکومت کرد (۱۰۳۸ – 1052 قمری)، در حد حکومت خود، تنها اقدامات نادرست و نامناسب شاه عباس اول را ادامه داد، و جنبه‌های مثبت اقدامات او را فراموش کرد. او در سیزده سال سلطنتش به هلاک کردن بیشتر شاهزادگان و بستگان نزدیک آنان و نابود کردن سرداران و فرماندهان نظامی پرداخت. شاه‌صفی حفظ و بقای موقعیت خود را در کشتن و کور کردن رقبای احتمالی؛ همچون شاه‌زادگان خاندان صفوی و فرماندهان مقتدر دولت به دست آورد. به‌علاوه سیاست‌های وی؛ از قبیل تبدیل اراضی ممالک به ملک خاص شاهی، بی‌توجهی به امور نظامی و سپاهی، ناتوانی و سستی در جنگ‌های خارجی و عدم پیگیری آن و هم‌چنین فساد اخلاقی شخص شاه، سبب شدند تا تصویر این دوره از حکومت را تیره و تار نشان دهند و هم‌چنین قسمت‌هایی از اراضی کشور از ایران جدا گردد. سیّاحان و نویسندگان این دوره از حکومت در نوشته‌های خود بیان می‌کنند که در ایران، هرگز دوره‌ای به این خون‌آلودگی و بی‌شفقتی نبوده است و لذا دوران سلطنت شاه صفی را به عنوان یک سلسله بدون توقف از بی‌رحمی و خون‌ریزی توصیف کرده‌اند.

ویژگی‌های عمده این دوره از حکومت صفوی عبارت است از:

  1. بد رفتاری‌ها و کشتارهای داخل دستگاه سلطنت و پیامدهای ناشی از آن
  2. جدایی مناطقی از ایران
  3. خصوصیات اخلاقی شخص شاه و میزان تأثیر آن در حکومت
  4. نا امنی‌های داخلی و آشوب‌های ناشی از آن.[22]

 

دوره ششم: دوره بازگشت نسبی قدرت، شکوفایی و پیشرفت حکومت صفویه (1052 – 1077 قمری)

گرچه جانشین شاه عباس اول (شاه صفی)، شخص ضعیف و ناتوانی بود، اما جانشین شاه صفی (شاه عباس دوم 1052 – 1077قمری) حاکمی مقتدر و توانمند بود و در قابلیت‌های تشکیلاتی و رهبری نظامی، شباهت کافی به جدّ خود، شاه عباس اول، داشت.

آشوب و انحطاطی که از زمان حاکم قبلی در حکومت ایجاد شده بود، و هم‌چنین ناامنی‌ها، خون‌ریزی‌های ناشی از هرج و مرج دوره قبلی، جدایی مناطقی از ایران و … موقعیت دشواری را برای شاه صفوی در این دوره ایجاد کرده بود، اما فرمانروایی قدرتمند شاه عباس دوم، توان و قدرت او، علاقه و دلبستگی او به عدالت، سعه صدر او در امور مذهبی -به استثنای موردی خاص- و تلاش و کوشش او در جهت گسترش حکومت و رونق و شکوفایی، یادآور اقتدار و توانایی جدّش شاه عباس اول بود.

در این دوره به همت و تلاش شاه عباس دوم، امپراطوری قدرتمند ایران که به‌وسیله از دست رفتن قندهار و بغداد تضعیف شده بود، مجدداً بازیافت شد. سیاست تسامح مذهبی شاه عباس اول، بار دیگر توسط شاه عباس دوم تکرار شد. هنر و معماری و ساخت بناها، توجه به نقاشی و … گسترش یافت. در سایه امنیت و آرامشی که در کشور ایجاد شده، بازرگانی و تجارت رونق به‌سزایی یافت و رابطه با کشورهای اروپایی از سر گرفته شد. خلاصه اگر مدت حکومت او طولانی می‌شد و مرتکب خطاهای اخلاقی نادرست در اواخر عمر نمی‌شد، شاید رونق و شکوفایی از دست رفته صفویه بار دیگر به اوج می‌رسید.

خلاصه ویژگی‌های این دوره:

  1. عدالت و دادگری شخص شاه عباس دوم
  2. ایجاد امنیت و آرامش داخلی
  3. سرکوب دشمنان خارجی و باز‌پس‌گیری نقاط از دست رفته
  4. رابطه شاه با اقلیت‌های مذهبی
  5. تغییرات در تشکیلات اداری
  6. توجه به فرهنگ و هنر و معماری و رونق آنها در شهرها
  7. تجدید تجارت و داد و ستد بازرگانی با تکیه بر ایجاد امنیت شهر.[23]

 

دوره هفتم: آغاز فروپاشی و انحطاط کامل حکومت صفویه (1077 – 1135 قمری)

این نکته که فروپاشی دولت صفویه از شاه سلیمان شروع شد، چندان درست نیست؛ زیرا چنان‌که گفته شد زمزمه‌های فروپاشی از دوران شاه صفی آغاز شد، لکن طی حکومت شاه عباس دوم، با اقداماتی که وی انجام داد، متوقف شد؛ تا این‌که با روی کار آمدن شاه سلیمان، آهنگ سرآشیبی و زوال بالا رفت.

شاه سلیمان که پادشاهی دائم الخمر بود، کوچک‌ترین علاقه‌ای به امور نظامی و دولتی نداشت، او که قبل از جلوس بر تخت سلطنت، به غیر از زنان و خواجه‌سرایان سپاه با کسی معاشرت نکرده بود، بلکه از آموختن علم سلطنت نیز محروم ماند، پس از جلوس بر تخت سلطنت نیز به شکار و تفریح با زنان خود می‌پرداخت. همین عمل موجب شد که وزرا به میل و اراده خود کارهای دولتی را انجام دهند.[24]

شاه سلیمان هفت پسر داشت که بزرگ‌ترین ایشان، سلطان حسین میرزا بود. امرا و خواجه سرایان شاه سلیمان، به توصیه خود او، این فرد نالایق را جانشین شاه مرده کردند؛ چرا که شاه سلیمان به هنگام مرگ زودرس خود که در سن چهل و هفت سالگى اتفاق افتاد و ظاهراً تأسف زیادى را هم در دولت‌خانه صفوى و در میان اهالى ایران برنینگیخت، بنا بر مشهور، به درباریان خویش گفته بود: اگر طالب آسایش هستند، بعد از وى پسرش حسین میرزا را به سلطنت برسانند و اگر جویاى نام و تعالى و افتخارند، میرزا مرتضى، پسر دیگرش را بر تخت بنشانند. امراى راحت‌طلب هم که یک پادشاه ضعیف و صلح‌جو را به یک فرمان‌رواى سلحشور و کاردان، ترجیح مى‏دادند و آن را باب طبع خویش مى‏دیدند، در انتخاب حسین میرزا تردید نکردند و او را به نام شاه سلطان حسین بر اورنگ فرمانروایى نشاندند. این انتخاب که حاکى از علاقه قوم به منفعت‌جویى، لذت‌پرستى، و تن‌آسایى بود؛ طمع‌کارى، ثروت‌اندوزى و بى‌تسامحى ایشان را به نتایج اجتناب ناپذیر آن، که شورش عناصر ناراضى بود، منجر کرد. شورش اهل سنت بر پادشاه شیعى که در کردستان در گرفت و خاموش شد، در خراسان بالا گرفت و به یک غایله خونین و خانمان‌برانداز منتهى گردید.[25]

عوامل فروپاشی و زوال صفویه:

عوامل گوناگونی در طی یک سده، سقوط صفویه را رقم زدند که از آن میان، رقابت و دشمنی میان عناصر جدید و قدیم سپاه ایران، به هم خوردن تعادل میان خاصه و ممالک، نفوذ حرم‌سرا، از بین رفتن اساس حکومت روحانی و نبودِ جایگزینی برای آن، از آن جمله عوامل است، لکن در رأس این عوامل، سیاست‌ها و تدابیر شاهان صفوی و ضعف و سست‌عنصری آنان و بی‌لیاقتی کارگزارانی است که ملاک انتصاب آنها، نه کارآمدی بلکه پرداخت رشوه بود. محمود افغان در محرم 1135قمری/ اکتبر 1722میلادی، با شکست سپاه ایران وارد اصفهان شد، در حالی که سلسله صفوی قبل از آن، در اثر سیاست‌های سوء، فساد، دورویی و خیانت، ضعف و سستی، حرص و طمع، آشفتگی و بی‌نظمی و زبونی درونی خود، از پا درآمده بود.[26]

 

گستره حکومت صفویه

گستره حکمرانی صفویان، کل شهرهای ایران، بغداد و عتبات عالیات، مرو، بحرین، ولایات ایروان، گنجه، باکو، دربند، شروان، شماخی، دیاربکر، موصل، و قندهار را شامل می‌شود. البته این گستره در همه دوره‌های حکومت صفویه ثابت نمانده و در بعضی برهه‌ها بر اثر جنگ و صلح با دشمنان خارجی، تغییر می‌یافته است.

پایتخت صفویه، در زمان شاه اسماعیل اول: تبریز، در زمان شاه تهماسب اول: قزوین، و در زمان شاه عباس اول: اصفهان بود. بعد از شاه عباس اول، اصفهان تا پایان حکومت صفویان به عنوان پایتخت باقی ماند تا آن که توسط محمود و اشرف افغان اشغال گردید.

 

افراد شاخص و برجسته حکومت صفویه

حکومت صفویه دارای افراد شاخص و برجسته‌ای است که بخشی به سران و پادشاهان آنها مربوط است، و بخشی به عالمان، شاعران و هنرمندان معروف آنها، که در ادامه مقاله به آنان اشاره می‌شود.

 

سران و پادشاهان حکومت صفویه

پادشاهان و حاکمانی در سلسله صفویه، یکی پس از دیگری، به طور رسمی از سال 907 تا 1135 قمری، در ایران حکومت کردند که در ادامه مقاله به آنان اشاره می‌شود.

شاه اسماعیل اول (سلطنت: ۹۰۷-۹۳۰ قمری‌)

شاه اسماعیل‌ اول ‌صفوی‌ (892 – 930 قمری)، نخستین‌ پادشاه‌ سلسلۀ صفویه‌، ملقب‌ به‌ ابوالمظفر بهادر خان‌ حسینی‌؛ فرزند سلطان‌ حیدر و نوادۀ دختری‌ اوزون‌ حسن‌ آق‌ قویونلو است.

اسماعیل‌ در ۸۹۲ قمری‌/ ۱۴۸۷ میلادی‌، در اردبیل‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. وی‌ پس‌ از کشته‌ شدن‌ پدرش‌؛ سلطان‌ حیدر (۸۹۳ قمری‌) در جنگ‌ با یعقوب‌ بیک‌ آق‌ قویونلو و متحدش‌ فرخ‌ یسار شروان‌شاه‌، با برادرانش‌ در حصار استخر (فارس) زندانی‌ شد. رستم‌ بیک‌ آق‌ قویونلو در ۸۹۸ قمری‌، فرزندان‌ حیدر را از زندان‌ آزاد کرد و آنان‌ را به‌ تبریز فرا خواند. در پی‌ کشته‌ شدن‌ سلطان‌ علی‌ برادر مهتر اسماعیل‌ در نبرد با رستم‌ بیک‌، طرفداران‌ صفویه‌ بر اسماعیل‌ گرد‌ آمدند و او را پنهانی‌ به‌ اردبیل‌، و از آن‌جا به‌ رشت‌، و سپس‌ به دعوت‌ والی‌ شیعی‌ گیلان‌، کارکیا میرزاعلی‌ به‌ لاهیجان‌ بردند. اسماعیل‌ ۵ سال‌ در آن‌جا ماند و با مراقبت‌های‌ شمس‌ الدین‌ لاهیجی‌ که‌ از فضلای‌ آن‌ دیار بود، فارسی‌، عربی‌، قرآن‌ و مبانی‌ و اصول‌ شیعۀ امامیه‌ را فرا گرفت‌. افزون‌ بر این‌، در این‌ مدت‌، زیر نظر ۷ تن‌ از اعیان‌ صوفیان‌ لاهیجان‌، فنون‌ جنگ‌آوری‌ آموخت.

درگذشت‌ رستم‌ بیک‌ آق‌ قویونلو در ۹۰۲ قمری‌/ ۱۴۹۷ میلادی،‌ اتحاد و استقلال‌ نیمه‌ کارۀ ایران‌ را بیش‌ از پیش‌ به‌ سستی‌ کشاند. در چنین‌ احوالی‌ اسماعیل‌ در رأس‌ مریدان‌ خود در محرم‌ ۹۰۵ قمری‌ به‌ قصد تسخیر ایالات‌ ایران‌ به‌ حرکت‌ در آمد. نخست‌ به‌ سوی‌ فرخ‌ یسار شروان‌شاه‌ رفت‌ و او را از پای‌ درآورد. مدتی‌ بعد در بهار ۹۰۷ قمری‌/ ۱۵۰۲ میلادی‌، الوند بیک‌ آق‌ قویونلو را نیز در نخجوان‌ مغلوب‌ و فراری‌ ساخت.‌ سپس‌ وارد تبریز شد و در سن 15 سالگی به‌ تخت‌ سلطنت‌ نشست‌ و مذهب تشیع‌ را آشکار ساخته‌ و به‌ نام‌ امامان‌ شیعه‌ (علیهم السلام) خطبه‌ خواند و منصب‌ صدارت‌ و وظیفۀ ترویج‌ تشیع‌ را به‌ استاد پیشین‌ خود؛ شمس‌ الدین‌ لاهیجی‌ سپرد.

شاه‌ اسماعیل‌ از سال ۹۰۸‌ تا 920 قمری به‌ لشکرکشی‌های‌ خود ادامه داد و به‌ سرعت‌ بر بخش‌‌های بزرگ ایران‌؛ مانند خراسان‌، لرستان و خوزستان‌ استیلا یافت‌. وی پس‌ از فتح‌ بغداد در ۹۱۴ قمری‌ به‌ نجف‌ اشرف‌، کربلای‌ معلا و سامرا رفت‌ و به‌ نوسازی‌ و تعمیر قبه‌ و بارگاه‌ امامان‌ همت‌ گماشت‌.

فتح‌ مرو در سال 916 قمری، از پیروزی‌های‌ مهم‌ شاه‌ اسماعیل‌ به‌ شمار می‌آید. در این‌ جنگ‌، ایرانیان‌ نه‌ تنها انتقام‌ خود را از تبار چنگیز گرفتند، بلکه دیگربار توران[27]‌ در حیطۀ اقتدار فرهنگ‌ آنان‌ درآمد. در نتیجۀ این‌ فتح‌ نمایان‌، زمینۀ گسترش‌ مناسبات‌ دوستانه‌ میان‌ اسماعیل‌ صفوی‌ و ظهیرالدین‌ محمد بابر؛ مؤسس‌ گورکانیان‌ هند فراهم‌ شد و فرهنگ‌ فارسی‌ و مذهب‌ شیعه در قلمرو سلاطین‌ گورکانی‌ هند رواج‌ بیشتری‌ یافت‌.

در دوم‌ رجب‌ ۹۲۰ قمری، پیکاری بین سلطان سلیم‌ عثمانی و شاه اسماعیل‌ در دشت‌ چالدران‌ درگرفت‌ و یک‌ روز بیشتر طول‌ نکشید و به‌ پیروزی‌ دولت‌ عثمانی‌ انجامید، ولی‌ دلاوری‌ شاه‌ اسماعیل‌ و سپاهیانش‌ سبب‌ حیرت‌ دشمن‌ و موجب‌ افتخار ایرانیان‌ شد. سرانجام‌، اسماعیل‌ با جمعی‌ از نزدیکان‌، میدان‌ نبرد را ترک‌ کرد و به درگزین‌ گریخت‌ و سلیم‌ پیروزمندانه‌ وارد تبریز شد، ولی‌ نتوانست‌ در آن‌جا بماند و پس‌ از ۸ روز تبریز را به‌ سوی‌ استانبول‌ ترک‌ کرد و همۀ هنرمندانی‌ را که‌ شاه‌ اسماعیل‌ از هرات‌ به‌ پایتخت‌ آورده‌ بود، به همراه‌ گروهی‌ از صنعت‌گران‌ و اعیان‌ تبریز از ایران‌ به‌ عثمانی‌ برد.

پس‌ از خروج‌ سلیم‌ از تبریز، شاه‌ اسماعیل‌ به‌ پایتخت‌ مراجعت‌ کرد. او همواره‌ به‌ جبران‌ شکست‌ جنگ‌ چالدران‌ می‌اندیشید و از جمله‌ تدبیرهایش‌ آن‌ بود که در ۹۲۱ قمری‌/ ۱۵۱۵میلادی‌، سفرای‌ پادشاهان‌ مجارستان‌ و آلمان‌ را به‌ حضور پذیرفت‌ و دول‌ اروپایی‌ را به‌ اتحاد بر ضد عثمانی ‌فراخواند، اما واقعیت‌ آن‌ بود که‌ اسماعیل‌ پس‌ از جنگ‌ چالدران‌ نسبت‌ به‌ عثمانیان،‌ روشی‌ محتاطانه در پیش‌ گرفت‌ و در جنگ‌های‌ سلطان‌ سلیم‌ با نورعلی؛‌ خلیفه‌ حاکم‌ ارزنجان‌ و نیز علاءالدولۀ ذوالقدر حاکم‌ مرعش‌ که‌ هر دو چشم‌ به‌ اسماعیل‌ دوخته‌ بودند، هیچ‌ گونه‌ مداخله‌ای‌ نکرد. اسماعیل‌ از آن‌ پس‌ در آخرین‌ نامه‌ای‌ که‌ پس‌ از جنگ‌ چالدران‌ برای‌ سلیم‌ فرستاد، به‌ وی‌ پیشنهاد صلح‌ و اتحاد برای‌ «حمایت‌ حدود اسلام‌» از «جسارت‌ اهل‌ کفر و عصیان‌» داد.

اسماعیل‌ از آن‌ پس‌ کارها را به‌ نزدیکان‌ و امیران‌ سپرده‌ بود و خود بیشتر به‌ رفاه‌ و شکار می‌پرداخت‌. با آن‌که‌ خبر مرگ‌ سلیم‌ در ۹۲۶ قمری‌/ ۱۵۲۰ میلادی‌ به‌ اسماعیل‌ آرامش‌ روحی‌ بخشید، ولی‌ وی‌ نیز چند سال‌ بیشتر نزیست‌ و در رجب‌ ۹۳۰ قمری در حالی‌ که‌ هنوز به‌ ۴۰ سالگی‌ نرسیده‌ بود، درگذشت‌. پیکر او را در جوار مدفن‌ اجدادش‌ در اردبیل‌ به‌ خاک‌ سپردند.

شیوۀ کشورداری‌ شاه‌ اسماعیل‌ و ترویج‌ مذهب‌ جعفری،‌ محتملاً مانع‌ تجزیه‌ و تقسیم‌ ایران‌ آشوب‌ زده‌ میان‌ دو امپراتوری‌ نیرومند عثمانی‌ و ازبک‌ شد. وی‌ برای‌ تعدیل‌ سیاست‌های‌ افراطی‌ سران‌ قزلباش‌، صوفیان‌ و مریدان‌ حیدری‌، علمای‌ ایرانی‌ و نیز جبل‌ عامل‌، کوفه‌ و بحرین‌ را به‌ تدوین‌ کتاب‌های‌ فقه‌ جعفری‌ دعوت‌ کرد. «محقق‌ کرکی»‌ که در نشر فقه‌ و اصول‌ مذهب‌ جعفری‌، شخصیت‌ مهمی‌ محسوب‌ می‌شود، از جملۀ آنان‌ بود.

از جمله‌ کارهای‌ شاه اسماعیل برای‌ تجلیل‌ از امامان‌ شیعه‌، می‌توان‌ این‌ موارد را ذکر کرد: ضرب‌ سکه‌ با نام‌ ائمۀ اثناعشری (علیهم السلام)؛ قرار دادن‌ نام‌ ۱۲ امام‌ معصوم‌ (علیهم السلام) به‌ عنوان‌ سجع‌ مهرشاهی‌؛ تعمیر و توسعۀ آرامگاه‌ امامان‌ (علیهم السلام) در شهرهای‌ عراق‌ و مشهد و نیز ایجاد ساختمان‌ برای‌ مقبرۀ امام‌ زاده‌ها (علیهم السلام) در شهرهای‌ ایران‌؛ و طرح‌ آب‌‌رسانی‌ از فرات‌ به‌ نجف.‌

شاه‌ اسماعیل‌ برای‌ ترویج‌ مذهب‌ شیعه در کشوری‌ که‌ بیشتر مردم‌ آن‌ اهل‌ تسنن‌ بودند، گاه‌ به‌ خشونت‌هایی‌ نیز دست‌ می‌زد و این‌ کار غالباً به دست‌ قزلباشان‌ و تبرّائیان‌[28] انجام‌ می‌گرفت.‌

شاه‌ اسماعیل‌ کلیۀ وظایف‌ اداری‌ و کشوری‌ را به‌ ایرانیانی‌ می‌سپرد که در اعتقادشان‌ به‌ تشیع‌ جای‌ ریب‌ و ریا نبود و هم‌ بسیاری‌ از آنان‌ پیشینۀ طولانی‌ در کارهای‌ دیوانی‌ داشتند. نام‌دارترین‌ رجال‌ دیوانی‌ او اینانند: امیر زکریای‌ تبریزی‌، محمودخان‌ دیلمی‌، قاضی‌ شمس‌الدین‌ لاهیجانی‌، امیر نجم‌ رشتی‌، امیرنجم‌ ثانی‌، میرسید شریف‌ شیرازی‌ و شمس‌ الدین‌ اصفهانی.‌

شاه‌ اسماعیل‌ به‌ رسوم‌ و آیین‌های‌ مذهبی‌ و ملی‌ بسیار علاقه داشت‌ و به‌ ایجاد آبادانی‌ و بناهای‌ یاد‌بود، اشتیاق‌ نشان‌ می‌داد. مهم‌ترین‌ آثاری‌ که‌ از وی‌ به‌ یادگار مانده‌، اینهاست‌: ۴ بازار دور میدان‌ قدیم‌ اصفهان‌؛ مدرسۀ هارونیه‌ و بقعۀ امام‌‌زاده‌ هارون‌ در اصفهان‌ (این‌ دو بنا تماماً باقی‌ مانده‌ است‌)؛ بناهای‌ یاد‌بود در اوجان‌ فارس‌ و شیراز و سرانجام‌ آبادانی‌ها و ساختمان‌های‌ متعددی‌ که در خوی‌ و تبریز بنیاد کرد. شاه‌ اسماعیل‌ به‌ فارسی‌ و ترکی‌ شعر می‌سرود و خطایی‌ تخلص‌ می‌کرد.‌[29]

 

شاه تهماسب اول (سلطنت: 930 – 984 قمری)

شاه تهماسب اول صفوی (۹۱۹ – 984 قمری)؛ فرزند شاه اسماعیل اول (مؤسس حکومت صفویه) است. وی در سال ۹۱۹ قمری به دنیا آمد و از سال ۹۳۰ تا ۹۸۴ قمری به مدت ۵۴ سال سلطنت کرد که طولانی‌ترین ایام سلطنت در دوران صفویه محسوب می‌شود. مذهب شیعه در زمان شاه اسماعیل اول، مذهب رسمی ایران اعلام شد، ولی استقرار و گسترش آن در دوران شاه تهماسب اتفاق افتاد. تشکیل نهاد روحانیت شیعی از دوره تهماسب آغاز و پس از ورود محقق ثانی به ایران، دودمان‌های روحانی از علمای مهاجر و فرزندانشان در ایران تشکیل شد.

«صلح آماسیه»؛ نام پیمانی است که بین شاه تهماسب اول صفوی و سلطان سلیمان اول در سال ۸۸۴ شمسی (۹۶۲ قمری/ ۱۵۵۵میلادی) در شهر آماسیه (شهری در شمال آناتولی و در ترکیه امروزی) بسته شد. این پیمان با مشخص کردن مرز ایران و عثمانی، پایانی بر جنگ‌های دراز مدت دو کشور بود. این پیمان، ۲۰ سال آرامش را بین دو کشور به ارمغان آورد.

شاه تهماسب به علت نزدیکی تبریز به مرزهای عثمانی و آسیب‌پذیری این شهر و دوری تبریز از خراسان که همواره مورد هجوم ازبکان قرار می‌گرفت، در سال ۹۶۵ قمری، پایتخت خود را به قزوین منتقل کرد. از این تاریخ تا سال ۱۰۰۶ قمری (که شاه عباس اول، اصفهان را به پایتختی انتخاب کرد) شهر قزوین پایتخت صفویه بود.

شاه تهماسب در پنجاه و چهارمین سال سلطنت خود در ۱۵ صفر سال ۹۸۴ قمری در قزوین از دنیا رفت و پس از چندی جسد او را در مشهد دفن کردند.[30]

 

شاه اسماعیل دوم (سلطنت: ۹۸۴ – ۹۸۵ قمری‌)

ابوالمظفر شاه‌ اسماعیل‌ دوم‌ (940 – 985 قمری)، فرزند دوم‌ شاه‌ تهماسب‌ اول‌، و سومین‌ فرمانروای‌ صفوی‌،[31] در سال 940 هجری از مادری ترکمن از طایفه موصلو به دنیا آمد.[32] البته تاریخ‌ تولد او را مورخان‌ مشهور عصر صفویه‌ ذكر نكرده‌اند، ولی هینتس‌ بنابر گزارش‌ الساندری‌ (سفیر ونیز)، سال‌ ۹۴۰ قمری‌ را آورده‌ است،‌ اما با توجه‌ به‌ سن‌ اسماعیل‌ در هنگام‌ مرگ‌، ۴۱ یا ۴۴ سال‌ كه در برخی از منابع‌ آمده‌ است‌، باید چند سال‌ دیرتر زاده‌ شده‌ باشد، چنان‌كه‌ برخی ولادت‌ او را ۹۴۴ قمری‌ دانسته‌‌اند.[33]

اسماعیل تا سن بیست‌سالگی در خدمت پدرش؛ شاه تهماسب اول بود و در طول این مدت به فراگیری فنون جنگی و علم و دانش اشتغال داشت. اسماعیل میرزا از نوجوانی در درگیری‌های نظامی و جنگ‌های زمان پدرش حضور داشت و اولین مأموریت او در این زمینه در سال 954 قمری در سن چهارده‌سالگی و برای سرکوب برادرش القاص‌میرزا بود که حکومت شروان را به عهده داشت. او در تمام مدت درگیری شاه تهماسب و سلطان ‌سلیمان قانونی[34] در صحنه‌های نبرد شرکت داشت و عملیات متعدد و پیروزمندانه‌ای علیه عثمانیان در آناتولی و قفقاز انجام داد که موجب شهرت و محبوبیت وی شد، چنان‌که در سال 955 قمری برای دفع حمله عثمانیان، همراه سپاه به مرزهای آذربایجان رفت و پس از پیوستن به شاه‌تهماسب در حوالی شهر شکی برای تسخیر این شهر رهسپار شد.

در سال 963 قمری، هم‌زمان با صلح آماسیه و پایان یافتن درگیری‌های مزبور، اسماعیل میرزا به حکومت خراسان منصوب شد و به هرات، دارالحکومه خراسان منتقل شد؛ ولی امارت او در این شهر چندان داوم نیافت و پس از چند ماه دستگیر شد و در قلعه قهقهه زندانی گردید که معمولاً مخصوص زندانیان سیاسی خطرناک بود. ظاهراً اسماعیل میرزا از صلح با عثمانیان خشنود نبود و به همین منظور اقداماتی را انجام می‌داد که موجب ناخرسندی شاه شده و او را نسبت به توطئه وی برای براندازی حکومت، ظنین کرده بود. عوامل دیگری نیز در این امر تأثیر داشتند که یکی از آنها شهرت و محبوبیت مردمی اسماعیل میرزا بود.

اسماعیل دوم، سه ماه پس از مرگ پدر (شاه ‌تهماسب) به تخت شاهی نشست و در این مدت برای حفظ قدرت خویش به پاکسازی و تصفیه درباریان و امرا و قزلباشان پرداخت. او شاه‌زادگانی را که احتمال توطئه و خطری از جانب آنها تصور می‌شد، کشت یا کور کرد که در میان آنها پنج تن از برادران او و چهار شاه‌زاده دیگر صفوی بودند و تنها یکی از برادران تنی او، محمد میرزا از این مهلکه، جان به در برد.

شاه اسماعیل دوم پس از مسلط شدن بر اوضاع دربار به اصلاحات حکومتی مبادرت ورزید. او به علت عدم اعتماد به وزیر قبلی، وی را بر کنار کرد و شخص دیگری را به وزارت گماشت و او را در این منصب آزاد گذاشت. همچنین حکام مخالف خود را عزل و کسان دیگری را به حکومت ولایات منصوب کرد. او به محدود ساختن صوفیان پرداخت که نفوذ زیادی در دولت صفوی داشتند. به دستور شاه، گروهی از صوفیان شهر قزوین را به بهانه بی‌احترامی به داروغه مجازات کردند و کشتند. او هم‌چنین خلیفة‌الخلفای صوفیان صفوی را به جرم دروغ‌گویی به شاه بر کنار کرد و خلیفه جدیدی انتخاب نمود.

شاه اسماعیل دوم به نام خود سکه ضرب کرد و دستور داد جنازه پدرش را به مشهد برده، در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپارند. او در آغاز حکومت، دستوراتی برای تعدیل مالیات‌‎ها و پرداخت حقوق «قورچیان»،[35] که در زمان شاه‌طهماسب چهارده سال به تعویق افتاده بود، صادر کرد.

از اقدامات دیگر او، تغییر در برخی امور مربوط به مذهب بود که از زمان شاه اسماعیل اول مرسوم شده بود. اسماعیل دوم، دسته‌های تبرّاییان را از سطح شهر جمع‌آوری می‌کرد و اظهار می‌داشت به آنها علاقه‌ای ندارد. او در همین زمینه با برخی علما درباره لعن بر عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بحث پرداخت و قصد داشت آنان را متقاعد سازد از این کار دست بردارند؛ هم‌چنین برخی عالمانی را که به داشتن تمایلات تسنن متهم بودند و از مناصب خود عزل شده بودند مورد احترام و توجه قرار داد. از اقدامات دیگر اسماعیل دوم در ضرب سکه این بود که مقرر کرد به جای کلمات «لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله» که مرسوم بود، بیت زیر را نقش کنند: «ز مشرق تا به مغرب گر امام است *** علی و آل او ما را تمام است»،

با این استدلال که مردمی که از سکه‌ها استفاده می‌کنند، چه بسا در حال طهارت نباشند و دست زدن آنان به نام جلاله ‌الله که روی سکه‌ها ضرب شده جایز نیست.

این اقدامات موجب بدگمانی مردم در اصل تشیع وی گردید و شایعاتی درباره گرایش وی به تسنن بر سر زبان‌ها افتاد. از سوی دیگر، خون‌ریزی‌ها و سخت‌گیری‌های وی به حدی رسید که عده‌ای از بزرگان قزلباش نزد او زبان به اعتراض گشودند و شاه اسماعیل متوجه شد که در برخی موارد به شدت عمل کرده است؛ اما این‌گونه شکایات مانع نشد که او برادرزاده خود حسن میرزا – پسر ارشد محمد خدابنده – را در تهران به قتل نرساند. او هم‌چنین قصد داشت عباس میرزای هفت ساله؛ فرزند دیگر محمد خدابنده را، که در خراسان بود، از میان بردارد؛ ولی فرصتی برای آن نیافت.

شاه اسماعیل دوم پس از حدود یک سال و نیم سلطنت در سال 985 قمری درگذشت. درباره علت مرگ او، تاریخ‌نویسان عصر صفوی، نظرهای مختلفی بیان کرده‌اند که همگی آنها به نوعی با مصرف ماده مخدری به نام فلونیا مربوط است که اسماعیل دوم عادت به خوردن آن داشت؛ بنا بر یکی از این نظرها، خواهر شاه اسماعیل دوم، پری‌خان خانم، که از سوی وی تحقیر و توهین شده بود، با کمک کنیزان حرم در معجون فلونیای او سم ریخته، او را مسموم ساختند.

تعداد فرزندان شاه اسماعیل دوم را یک پسر و سه دختر نوشته‌اند که پسرش نوزادی چند ماهه بود.[36]

 

شاه محمد خدابنده (سلطنت: 985 – 996 قمری)

محمد خدابنده (۹۳۸ – ۱۰۰۴ قمری)، چهارمین پادشاه صفوی و پسر بزرگ شاه تهماسب اول در ۹۳۸ قمری متولد شد. مادرش سلطانم، دختر موسی سلطان موصلوی ترکمان (از امیران بزرگ بایندریه) بود. محمد از کودکی به خدابنده ملقب شد. هنگامی که شش ساله بود، شاه تهماسب حکومت خراسان را به او داد و محمدخان شرف الدین اغلی تکلو را با منصب امیرالامرایی و هم‌چنین به عنوان سرپرست خدابنده، راهی خراسان کرد. خدابنده تا ۲۶ سالگی در هرات بود.

در حمله ازبکان به رهبری عبیداللّه خان به خراسان، در درگیری مستقیم، چشمان وی آسیب دید و با این‌که شاه تهماسب برای معالجه او اقدام جدّی کرد، ولی هرگز بینایی کامل خود را به دست نیاورد.

در سال ۹۶۳ قمری، شاه تهماسب او را به قزوین احضار کرد و اسماعیل میرزا، پسر دیگرش را به همراه علی سلطان تکلو به هرات فرستاد، اما این جایگزینی دوامی نداشت. از آن‌جا که اسماعیل میرزا طبعی ناآرام داشت، بر پدرش شورید. شاه تهماسب به محض آگاهی از این موضوع، او را به پایتخت فراخواند و پس از محبوس ساختن وی در قلعه قهقهه، در ۹۶۴ قمری حکومت خراسان را بار دیگر به خدابنده واگذاشت و این بار شاه قلی سلطان یکان استاجلو را سرپرست او کرد.

با درگذشت شاه تهماسب اول در ۹۸۴، اختلاف امیران قزلباش برای انتخاب جانشین بالا گرفت و به درگیری‌های خونینی انجامید. عاقبت، حامیان اسماعیل میرزا او را به نام شاه اسماعیل دوم در قزوین بر تخت سلطنت نشاندند. او که به سبب حبس طولانی در قلعه، بی‌رحم‌تر و سرکش‌تر شده بود، پس از جلوس دست به کشتار وسیع شاه‌زادگان صفوی زد. دستور کشتن خدابنده و فرزندانش نیز صادر شده بود، اما پیش از عملی شدن آن، خود اسماعیل با توطئه خواهرش، پری خان خانم، به قتل رسید.

پس از این رویداد، امیران قزلباش با صلاح‌دید پری خان خانم، محمد خدابنده را جانشین شاه طهماسب اعلام کردند و او را به قزوین فراخواندند. شاید سبب این انتخاب، ناتوانی خدابنده در امر حکومت و نابینایی او بود تا قدرت در دست پری خان خانم باقی بماند. تا آمدن خدابنده به قزوین، پری خان خانم به همراهی دایی‌اش، شمخال سلطان، گرداننده امور بود.

خدابنده در سال ۹۸۶ قمری در قزوین مستقر شد و در منابع از این تاریخ به بعد او را «نواب سکندرشأن» نامیده‌اند. پس از مدت کوتاهی، پری خان خانم و شمخال سلطان، ظاهرآ با توطئه مهدعلیا کشته شدند و پس از آن، خدابنده که اراده‌ای از خود نداشت، کارهای حکومتی را عملا در اختیار مهدعلیا و میرزاسلمانِ وزیر قرار داد. خدابنده برای جلب حمایت امیران قدرتمند قزلباش، خزاین شاه تهماسب را به آنان بخشید.

خدابنده شعر می‌سرود و فهمی تخلص می‌کرد. از هزل و شوخ طبعی نیز پرهیز نداشت. وی مدت نه سال و شش ماه با بی‌کفایتی و ناتوانی حکومت کرد و فقط اسمی از سلطنت داشت. او اکثر اوقاتش را به خوش‌گذرانی سپری می‌کرد و امور مملکت در دست امیران جاه‌طلب قزلباش بود. هر طایفه‌ای از امرای قزلباش، یکی از پسران خدابنده را دستاویز مقاصد سیاسی خود برای رسیدن به قدرت و سرکوب رقیبانشان قرار دادند. این وضع، گذشته از نابسامانی داخلی، باعث شد تا عثمانیان از مغرب و ازبکان از مشرق، به ترتیب به آذربایجان و خراسان هجوم آورند. در واقع دوره سلطنت محمد خدابنده، دوره اوج درگیری‌ها و اختلافات داخلی در تاریخ صفویان بود.

شاه محمد خدا بنده، سرانجام در پی بیماری در ۱۰۰۴ قمری در قزوین درگذشت و در کربلا به خاک سپرده شد.[37]

 

شاه عباس اول (سلطنت: 996 – 1038 قمری)

شاه عباس، معروف به شاه عباس بزرگ یا شاه عباس اول، پنجمین پادشاه سلسلۀ صفوی است که شخصیت وی در فرهنگ مردم ایران بسیار بازتاب داشته است. وی در سال ۹۷۸ قمری/ ۱۵۷۰ میلادی، در هرات متولد شد و در سال ۹۹۶ قمری/ ۱۵۸۸ میلادی، بر پدر خود شورید و در قزوین بر تخت سلطنت تکیه زد و در پنجشنبه ۲۴ جمادی‌الآخر ۱۰۳۸ قمری/ ۸ فوریۀ ۱۶۲۹ میلادی، هنگام طلوع صبح، در بلدۀ اشرف (بهشهر) دیده از جهان فروبست.

شاه عباس زمانی به قدرت رسید که ایران، دست‌خوش درگیری‌های داخلی بود و ازبکان و عثمانیان نیز از شرق و غرب، ایران را تهدید می‌کردند. شاه جوان در نخستین سال‌های سلطنت خود، پایتخت را به اصفهان منتقل کرد. وی ابتدا با واگذاری بخش عمدۀ ولایات غربی و شمال غربی ایران به دولت عثمانی، با ایشان از در صلح درآمد؛ او پس از سرکوب شورش‌های داخلی، ازبکان را که افزون ‌بر فتح هرات و مشهد، تا دامغان پیش تاخته بودند، عقب راند و آن‌گاه بحرین را از چنگ پرتغالی‌ها نجات داد. او سپس رو به عثمانی نهاد و ولایات تبریز، ایروان، گنجه، باکو، دربند، شروان، شماخی، دیاربکر و موصل را از آنها بازپس گرفت. در سال‌های بعد، وی با کمک انگلیسی‌ها جزیره‌های قشم و هرمز را تسخیر کرد و پرتغالی‌ها را از جنوب ایران بیرون راند.

شاه عباس بزرگ، افزون‌بر بازپس‌گیری مناطق ازدست‌رفتۀ ایران، تشکیل دولت ملی و یکپارچه‌کردن کشور، تجارت را در عرصه‌های داخلی و خارجی گسترش داد و رفاه و امنیتی نسبی را در ایران بحران‌زده به ارمغان آورد. برخی از شهرها که در دوره‌های گذشته از اعتبار افتاده بودند، در خلال حکومت او آباد شدند؛ طی ۴۲ سال حکومت شاه عباس، شهرهای تازه‌ای؛ مثل فرح‌آباد در مازندران ساخته شد؛ شهر کوچکی؛ مثل گمبرون با تغییر نام به بندرعباس رونق گرفت؛ جاده‌های بسیاری سنگ‌فرش گردید و شبکۀ ارتباطی با گسترش جاده‌ها و ایجاد پل‌ها و کاروان‌سراها ارتقا یافت. شاه عباس می‌خواست بخشی از آب کارون را به سمت زاینده‌رود هدایت کند که در انجام‌دادن آن ناموفق بود.

اقدامات عمرانی شاه عباس در مشهد، ساری، آمل، بارفروش (بابل)، اردبیل، کاشان و اصفهان، بیش از بقیۀ شهرها آشکار بود. سی‌وسه‌پل، میدان نقش جهان، مسجد شاه و عمارت عالی‌قاپو از جملۀ بناهایی هستند که در دورۀ او در اصفهان ساخته شدند. طی سال‌های حکومت شاه عباس، بقاع متبرکه به‌ویژه زیارت‌گاه‌های امام رضا و امام علی (علیهما السلام) نیز مرمت گردید.

کارهای عمرانی شاه عباس مختص به شیعیان نبود و شامل حال مسیحیان نیز می‌شد. او چندین‌هزار تن از گرجیان و ارامنه را در مازندران، زادگاه مادرش خیرالنساء‌بیگم، اسکان داد و فرمان احداث باغ‌ها، مزرعه‌ها و خانه‌هایی را برای ایشان صادر کرد. هرچند، به سبب آب‌وهوای بد آن منطقه، در سال‌های بعد از شمار ایشان کاسته شد، اما اسکان ارامنه در اصفهان موفقیت‌آمیز بود که تقویت تجارت و رونق اقتصادی را به دنبال داشت. این ارامنه از ساکنان جلفای کنار رود ارس بودند که در ۱۰۱۲ قمری/ ۱۶۰۳ میلادی و بعد از بازپس‌گیری آذربایجان از عثمانی‌ها، با شور و شادی، ساز و آواز، بخور و کندر، و هدایای فراوان به استقبال شاه آمده بودند. مهاجرت ارامنه از جلفای ارس به اصفهان در ۱۰۱۴ قمری/  ۱۶۰۵ میلادی، زیر نظر مستقیم شاه عباس انجام گرفت. ساخت کلیساهای بزرگ، از جمله کلیسای وانک و عبادت‌گاه‌های کوچک در این دوره نیز با حمایت و گاه با فرمان وی انجام گرفت.

در عصر شاه عباس، ساخت قهوه‌خانه‌ها که در اوایل دورۀ صفویه معمول شده بود، رواج پیدا کرد؛ چنان‌که خود شاه عباس، فرمان دایرکردن قهوه‌خانۀ مشهور باباشمس در چهارباغ اصفهان را صادر کرد؛ مکانی که می‌خوارگان حتى در دورۀ منع شراب‌خواری، بی‌ترس از مجازات به آن‌جا رفت‌وآمد داشتند. شاه عباس نه‌تنها خود به قهوه‌خانه‌ها می‌رفت، بلکه گاه مراسم پذیرایی رسمی را نیز در آن‌جا برگزار می‌کرد. در این مکان‌ها، افزون ‌بر رقص و موسیقی، شعرخوانی و نقد شعر، و بازی‌هایی چون نرد، شطرنج و گنجفه نیز رواج داشت.

از تفریحات رایج در دورۀ شاه عباس، می‌توان به آذین‌بندی و چراغانی، چوگان‌بازی، قپق‌اندازی، شمشیربازی، بندبازی، شعبده‌بازی و نمایش جنگ‌انداختن جانوران اشاره کرد. شاه در کنار تماشای این تفریحات، برای ایجاد لحظاتی شاد، از دلقکان درباری نیز سود می‌جست. این تفریحات در خانه‌های اشراف و ثروتمندان نیز معمول بود.

حکومت شاه عباس نه‌تنها سبب رشد نسبی هنرهای نمایشی گردید، بلکه نقطۀ اوج شکوفایی هنر کلاسیک ایرانی نیز بود. با حمایت‌های این پادشاه، قالی‌بافی به سطح یک هنر ظریف رسید، نساجی رشد کرد، تولید ابریشم افزایش یافت، هنرهایی؛ چون خطاطی، تذهیب، صحافی و کاشی‌کاری رونق پیدا کرد و حتى سفالگری ایرانی در اروپا به درجۀ رقابت با هنر سرامیک چینی رسید. در این دوره، هنر نگارگری به اوج کمال خود رسید.

دورۀ شاه عباس به‌سبب استقرار نسبی امنیت، ثبات و رواج رفت‌وآمد میان ایرانیان و اروپاییان و فرستادگان امپراتوران گورکانی هند، دورۀ تحول در برخی هنرها؛ ازجمله نقاشی محسوب می‌شد. در این دوره، عرصۀ هنر ایران شاهد تعامل تجدد و سنت در نقاشی بود. اصفهان، کانون نوآوری و نماد احیا و رونق دوبارۀ هنری شد و سبک صفوی به پختگی رسید. این تحول به‌ویژه در جلفا و در دیوارنگاری‌های کلیساهای این منطقه با وضوحی بیشتر به چشم می‌آمد. خلق تک‌چهره و به‌ویژه کشیدن تصاویری از شاه عباس اول رونق یافت. هند که در این زمان به‌سبب مهاجرت هنرمندان ایرانی و مسافران اروپایی، کانون التقاط هنری محسوب می‌شد، در ایجاد این تحول و به‌یادگارگذاشتن تصاویری از چهرۀ شاه عباس بی‌تأثیر نبوده است.

شاه عباس در طول سلطنت خود، سفرهای زیارتی بسیاری به مشهد، عتبات و بقعۀ شیخ صفی‌الدین اردبیلی داشت و یک بار هم شاه عبدالعظیم (علیه السلام) را زیارت کرد. در میان این سفرها، سفر زیارتی وی در ۱۰۱۰ قمری/ ۱۶۰۱ میلادی، از همه معروف‌تر است؛ شاید این سفر را بتوان از جملۀ دلایل گسترش نفوذ معنوی شاه، و زمینه‌سازی برای خلق قصه‌های عامیانه دربارۀ او دانست. در این سفر، شاه عباس در پی نذری، با پای پیاده، رهسپار مشهد شد.

روش حکومت مطلقه سبب شده بود که شاه، قادر مطلق، صاحب‌اختیار جان و دارایی مردم، و رئیس دین و دولت قلمداد شود. هرج‌ومرج و خودسری در کشور در نخستین سال‌های حکومت شاه عباس، و جایگاه شاه و قدرت بی‌حد و حصرش سبب شد تا او در کنار اقدامات عام‌المنفعه و انجام دادن اصلاحات موردنظر خود، مرتکب جنایاتی بسیار نیز شود؛ قتل فرزند ارشدش صفی میرزا، نابیناکردن دو پسر دیگرش و دو برادر خود، قتل عام ده‌ها‌هزار تن از مردم گرجستان، قساوت قلب در برخورد با متهمان و مظنونان؛ به‌ویژه استفاده از گروهی آدم‌خوار موسوم به «چیگین یا خام‌خوار» به‌منظور ایجاد رعب در دل مخالفان و ده‌ها برخورد غیرانسانی دیگر، نشان‌دهندۀ روی دیگر چهرۀ او است؛ ازاین‌رو، در تاریخ، از شاه عباس، تصویر پادشاهی با ویژگی‌های متضاد به ثبت رسیده است.

در زمان حیات شاه عباس، کوشش بسیار شد که وی انسانی تحت توجهات خاصۀ خداوند معرفی شود. دادن رتبۀ الوهیت به شاه عباس، هم‌چون بسیاری دیگر از شاهان قدرتمند ایران، مرسوم بوده است؛ این مقام الٰهی، نه ‌تنها، به مقارنۀ سیاره‌ها و ذکر مصائب زندگی او از سوی مورخان ارتباط داده می‌شد، که شاعران و کاتبان نیز این مهم را با اشعار و نوشته‌های خود تقویت می‌کردند؛ چنان‌که در ابیات مربوط به تاریخ جلوس او، این‌گونه شاه عباس، سایۀ خداوند نامیده می‌شود: کرد بر مسند شهنشاهی/ چون جلوس آن شه همایون‌فال/بود چون سایۀ خدای جهان / سایه انداخت بر عبادالله/ سال تاریخ دل طلب می‌کرد/ هاتفی بانگ زد که ظل‌الله.[38]

 

شاه صفى اول (سلطنت: 1038 – 1052 قمری)

از جمله وقایع اسف‌بار دوره شاه عباس بزرگ که تأثیرى شگرف بر تاریخ ایران گذاشت و زمینه‌های انحطاط و سقوط این دولت را فراهم آورد؛ سوء رفتار و سوءظن بى‌حد و حصر شاه نسبت به شاه‌زادگان صفوى و پسرانش بود. کشتن و کور کردن پسران، از سویى موجب از میان رفتن شاهزادگان لایق شد، و از سوى دیگر، تربیت خاص حرم‌سرایى، که به هیچ وجه به شاه‌زادگان اجازه دخالت در امور نمى‏داد، موجب شد تا دولت او، از وجود جانشینى با کفایت و تدبیر بى‌بهره بماند.

شاه عباس در حال احتضار، نوه‏اش سام میرزا – پسر صفى میرزا – را که در اصفهان اقامت داشت، به جانشینى برگزید. سام میرزا که بعدها به نام شاه صفى، پادشاه ایران شد، به هنگام جلوس، هجده ساله بود. این شاه‌زاده، این مدت عمر خود را در حرم‌خانه شاهى به سر برده و تربیت یافته بود و براى جانشینى فرمانرواى لایقى؛ چون شاه عباس، هیچ کس از او نامناسب‌تر نبود. محیط حرم‌خانه، او را به سوء‌ظن بى‌اندازه نسبت به دوست و دشمن عادت داده بود. پدرش که به سبب محروم‌شدن از بینایى در داخل حرم‌خانه، تقریباً وحشى شده بود، خشونت طبع را به او به میراث داد. قساومت قومى مادرش هم که زنى گرجى بود و در داخل حرم‌خانه با او به بدى رفتار مى‏شد، مزید بر علت شد. به علاوه، شاه صفى، از تمام صفات نیاى خود، جز سوءظن و خشونت، تقریباً هیچ استعداد دیگرى به ارث‌ نبرد. وى در 20 جمادى الثانى 1038 قمری/ 14 فوریه 1629 میلادی، به تخت نشست و از همان آغاز سلطنت، خود را در عیاشى و خوش‌باشى غرق کرد و هر قدر توانست از بذل توجه به امور مملکت فاصله گرفت. عیاشى و خوش‌باشى شاه صفى به حدى او را از دخالت در امور کنار نگه‌داشت که کروسینسکى؛ یکى از اروپاییان مقیم ایران مى‏گوید: اگر شقاوت‌هایش نبود، هیچ کس نمى‏دانست که او پادشاه مملکت و مالک نفوس و مال رعیت است. در واقع قدرت پادشاهى این دیوانه، تنها به صورت قساوت و خشونت نسبت به بزرگان دولت و رعایا ظاهر مى‏شد. در عین حال اغلب کارهاى سلطنت به دست امراء و زیر‌دستان اداره مى‏شد؛ که بیش از همه، خواجه‌سرایان در حل و عقد امور دخالت داشتند و به اقتضاى عقده‌هاى خویش به پادشاه بى‌رحم و خشن، درس بى‌رحمى و خشونت بیشتر مى‏دادند. در عین حال غلبه خواجه‌سرایان بى‌مقدار و غلامان دولت‌خانه، دست امیران لایق را از کارها کوتاه و جاى را بر آنها تنگ مى‏کرد و این همه، زیان بسیار به حیثیت و اعتبار دولت صفوى وارد آورد.

شاه صفی و مشکلات پس از رسیدن به حکومت

در همان سال نخست سلطنت شاه صفی، مشهد طوس مورد هجوم خان ازبک واقع شد، اما شکست خورد و به ماوراءالنهر گریخت. سلطان مراد چهارم (1032 – 1049 قمری/ 1623 – 1639میلادی) که یکى از واپسین سلاطین با کفایت و کشور‌گشاى عثمانی است و بعد از آخرین درگیرى با شاه عباس، دیگر هرگز جرأت تعرض به خاک ایران را نیافته بود، به مجرد آگهى از مرگ شاه عباس به آذربایجان و بغداد لشکر کشید. در آذربایجان سپاه او کارى از پیش نبرد، اما در بغداد با مقاومت صفى قلى خان – والى قزلباش – که با جسارت و جلادت از آن شهر دفاع کرد، على‌رغم آن که یک دسته از سپاه ایران به سرکردگى زینل خان شاملو در حدود مریوان کردستان از سپاه عثمانى شکست خورد (رمضان 1038 قمری/ مه 1629میلادی) و به دنبال آن، ترک‌ها به داخل ایران ریختند؛ اما عزیمت شاه صفى به سوى بغداد، سردار عثمانى – خسرو پاشا – را به ترک محاصره آن شهر واداشت؛ بدین ترتیب عثمانی‌ها از این لشکرکشى، سودى عایدشان نشد.

چند سال بعد، بار دیگر سپاه عثمانى دست به تعرض زد. در حدود نخجوان تاخت و تاز کرد، ایروان را به محاصره انداخت، و تبریز را تسخیر و غارت کرد و قسمتى از شهر را به آتش کشید، اما به علت سرماى شدید زمستان، مجبور به بازگشت شد و شاه صفى آذربایجان را پس گرفت و ایروان را نیز از محاصره دشمن بیرون آورد (1045 قمری/ 1635میلادی) و بدین‌گونه، تاخت و تاز عثمانى به ایران باز هم بى‌نتیجه ماند.

 

شاه صفی و پیامدهای صلح با عثمانی

با این حال دنباله مخاصمات ایران و عثمانى قطع نشد. چندى بعد، بار دیگر هجوم سپاهیان ترک به خاک ایران تجدید شد و این بار، بغداد دوباره به محاصره افتاد و با وجود آن که افزون بر شش ماه در مقابل هجوم دشمن مقاومت کرد، سرانجام به سبب کمبود آذوقه تسلیم شد و شاه صفى که تازه براى نجات بغداد از محاصره دشمن از اصفهان عازم آن دیار شده بود، در همدان از سقوط بغداد آگاه شد. چون بیم آن داشت که جنگ به داخل ایران کشیده شود، تقاضاى صلح کرد و بغداد را به عثمانى واگذاشت (1048 قمری/ 1638میلادی). این صلح که قرار آن در ذهاب گذاشته شد، چون منافع عثمانى را به زیان دولت صفوى و ایران تأمین کرد، دوام یافت. حاصل این صلح، آن شد که سپاه ایران کم‌کم به آسایش‌‌طلبى خو گرفت و آن‌گونه که روحیه شاه صفى اقتضا داشت، دیگر علاقه‏اى به جنگ نشان نداد، اما نتیجه دیگر آن به مراتب بدتر بود؛ شاه به پیشنهاد وزیرش ساروتقى، حکام «ممالک» را بر کنار کرد تا بدین طریق از هزینه‌هاى دولتى کاسته و صرفه‌جویى کند! بدین ترتیب به اصطلاح آن دوران، «ممالک» را به «خاصه» تبدیل کرد و با این اقدام، نواحى مملکت را از قدرت منسجم و مقتدر و متمرکز که بتواند به هنگام ضرورت، در مقابل دشمن به دفاع برخیزد، و یا براى هجوم، سپاه کافى در اختیار شاه بگذارد، محروم کرد. تبعات این سیاست، به ویژه در عهد سومین جانشین شاه صفى، یعنى سلطان حسین ظاهر گشت.

طبع خشن شاه صفی

دوره سلطنت شاه صفى، دوره‏اى خونین و هول‌انگیز بود. وی در حال مستى که براى او تقریباً دائمى شده بود، خشونت طبعش، غالباً به نحو موحشى، بى‌نقاب مى‏شد و به حد جنون جنایت مى‏رسید. در پاره‏اى از این موارد، بزرگان، درباریان، خواجه‌سرایان و حتى همسران خود را به طور بى‌رحمانه‏اى به مرگ و شکنجه محکوم مى‏کرد. بر اثر این جنون جنایت، ارتش و دربار خود را از رجال کار‌آمد تهى ساخت. زینل خان شاملو را که در زمان شاه عباس، بغداد را از سلطه عثمانى نجات داده بود، به خاطر شکستى که در حدود قلعه مریوان بر سپاه او وارد آمد، تحت تأثیر خشم بى‌لگام ناشى از جنون آنى، به هلاکت سپرد (1038 قمری/ 1629میلادی). امام قلى‌خان، پسر الله‌وردى‌خان، و فاتح هرمز و بیگلر بیگى فارس را به خاطر آن که برادرش داود خان در قراباغ سر به شورش برداشته بود، بى‌هیچ دلیلى با سه فرزند او، در قزوین به قتل رساند (1042 قمری/ 1632میلادی). این قتل جنون‌آمیز که به توطئه مادرش و خواجه‌سرایان دربار انجام گرفت، سرآغاز تصفیه‌هاى خونین در سپاه ایران شد و اعتماد و علاقه سران سپاه را نسبت به وى به شدت متزلزل کرد.

دوران سلطنت شاه صفى، چهارده سال به طول انجامید؛ تنها خدا مى‏داند که اگر این درنده انسان‌نما بیشتر از این مى‏زیست، جنایت‌هایش به چه عواقب سخت‏ترى منجر مى‏شد؛ شاه صفى در 12 صفر 1052 قمری/ 12 مه 1642میلادی، ظاهراً بر اثر افراط در شراب‌خوارى و شاید هم مسموم کردن وى، اجلش فرا رسید و حیاتش پایان یافت. نعش شاه را به قم برده و به خاک سپردند. سلطنت نیز به پسر خردسالش عباس رسید که به شاه عباس دوم مشهور شد.[39]

 

شاه عباس دوم (سلطنت: 1052 – 1077 قمری)

شاه عباس دوّم، فرزند شاه صفی بن محمّدباقر میرزا (صفی میرزا) بن شاه عباس اوّل، هفتمین پادشاه صفویه است. او در جمادی الثانیه سال 1043 قمری متولّد شد و در ماه صفر 1052 قمری در حالی که کمتر از 10 سال داشت، پس از مرگ پدر به تخت پادشاهی ایران تکیه زد.

در آغاز سلطنت؛ چون هنوز به سن رشد نرسیده بود، ظاهرا تحت نفوذ و تربیت وزرا یک مدتی، تقوا و درستی نشان داد و می‌خوارگی را منع کرد، امّا وقتی به سن رشد رسید، خود در عشرت و می‌خوارگی افراط نمود. او میل زیادی داشت که هم‌چون جدّ خود شاه عباس به آبادانی و عمران کشور بپردازد. در دوران سلطنت او ابنیه و کاخ‌های متعددی (از جمله کاخ چهل‌ستون اصفهان و پل شاهی = پل خواجو) ساخته شد. رفتار او با شاهزادگان اُزبک که به دربار او پناه آوردند، همراه با جوانمردی و بزرگواری بود.

در سال 1075 قمری (1664میلادی) در زمان آلکسی میخایلوویچ؛ امپراطور روسیه و پدر پطر کبیر، هیأتی با 800 نفر و دو مأمور سیاسی به ایران آمدند و مورد استقبال دربار صفویه قرار گرفتند، امّا وقتی معلوم شد آنان برای فرار از مالیات، از پوشش مأموران سیاسی استفاده کرده‌اند، از دربار اخراج شدند. امپراطور روسیه از این واقعه خشمگین شد و به دستور او عده‌ای از لشکریان روس به مازندران تاختند و به قتل و غارت پرداختند، امّا سربازان صفویه آنها را از آن‌جا بیرون راندند. فرانسه هم به دربار ایران، سفیر فرستاد که مورد استقبال دربار صفوی واقع شد. مورّخان و سیّاحان اروپایی، رفتار شاه عباس دوم نسبت به نمایندگان سیاسی، تُجّار و عیسویان را همراه با مدارا و احترام دانسته و او را ستوده‌اند.

شاه عباس دوم چند بار (در سال‌های 1059، 1064 و 1068 قمری) بر سر قندهار، با لشکریان پادشاه هند جنگ کرد و جز 6 ماه (در سال 1068 قمری) که قندهار در تصرّف هندیان بود، همواره فاتح بود. شاه جهان؛ پادشاه هند، در سال 1056 قمری، سفیری برای ایجاد روابط دوستی نزد شاه عباس فرستاد و او نیز در 1075 قمری به همین منظور سفیری به دربار اورنگ‌زیب روانه کرد.

شاه عباس دوم به شعرا و علما احترام می‌گذاشت و آنان در دولت او دارای جایگاهی بلند بودند. خود او هم اهل شعر و ادب بود. گاهی شعر می‌سرود و «ثانی» تخلّص می‌کرد. وی سرانجام در شب سه شنبه 25 ربیع الاوّل 1077 قمری، در بازگشت از خراسان، زمانی که به خسروآباد دامغان رسیده بود بر اثر بیماری درگذشت و در مقبره پدرش (جنب مرقد مطهر حضرت معصومه سلام اللّه علیها) مدفون شد.[40]

 

شاه سلیمان (سلطنت: 1077 – 1106 قمری)

شاه عباس دوم دو پسر داشت: یکى صفى میرزا از زنى چرکسى[41] و دیگرى حمزه میرزا فرزند زنى گرجى. شاه عباس، صفى میرزا را با این که پسر ارشدش بود، دوست نمى‏داشت و در اواخر عمر او را در یکى از کاخ‌هاى سلطنتى محبوس نمود.

امراى شاه عباس پس از وفات او، در دامغان جلسه گرفته و چون شاه خود در تعیین جانشین اظهار نظرى نکرده بود، تصمیم گرفتند که حمزه میرزا هشت ساله را به سلطنت معرفی نمایند و براى رسیدن به این مقصود، شایعه کردند که شاه صفى میرزا را کور کرده و به همین جهت نمى‏تواند پادشاه ایران شود. آغا مبارک؛ خواجه باشى حرم شاه با این طرح مخالفت کرد و اعلام داشت که صفى میرزا صحیح و سالم است، سپس با دسیسه مادر صفى میرزا و با یارى عده‏اى از خواجه‌سرایان که با او هم‌دست بودند، او از زندان آزاد شد و به سلطنت رسید. خواجه‌سراى صفی میرزا که نظارت برادر دیگر شاه؛ یعنى حمزه میرزا را هم بر عهده داشت، کودک (حمزه میرزا) را به قتل رساند تا بدین ترتیب داعیه‏اى براى سلطنت صفى میرزا باقى نباشد؛ بدین گونه سلطنت به شاه صفى دوم رسید. وى که به بیمارى لاعلاج درد پا و نقرس دچار بود، چندى بعد به توصیه درباریان، نام خود را عوض کرد و بار دیگر با نام «شاه سلیمان» تاج‌گذارى نمود. صفى میرزا که عمر خود را در حرم‌سرا با زنان و خواجگان گذرانده و بدون تربیت و تحصیل، به اخلاق زنانه بار آمده بود، یکى از بد‌نام‌ترین پادشاهان صفوى است. وى بسیار ضعیف النفس و عیّاش بود و در عین حال، مصاحبت با زنان و اشارت آنان را در امور مملکت بر رأى رجال با کفایت ترجیح مى‏داد.

این که در دوران سلطنت او، عثمانی‌ها، ازبکان و تیموریان هند تقریباً همه‌شان به علت گرفتاری‌هاى داخلى و دل‌مشغولی‌هاى دیگر به فکر تعرض به ایران نیفتادند، قسمت عمده دوران فرمانروایى او را از تهدید دشمن ایمن داشت. هجوم ترکمانان که به سر‌کردگى آدینه سلطان؛ فرمان‌رواى خویش، یک چند در نواحى استرآباد، تاخت و تاز کردند (1086 قمری/ 1675میلادی) نیز در همان آغاز کار به آسانى دفع شد و مشکلى به وجود نیاورد. شاه سلیمان، وزارتش را هم از همان اوایل سلطنت به شیخ على‌خان زنگنه، میر آخور خویش که پیش از آن چندى حاکم کرمانشاه بود، واگذاشت (1079 قمری/ 1668میلادی). کفایت و درایت این وزیر، شاه را از مداخله در جزییات امور که بدان علاقه‏اى هم نداشت، آسوده خاطر ساخت. رفت و آمد جهان‌گردان اروپایى که براى بازرگانى یا به آن بهانه و عنوان به ایران مى‏آمدند، و غالباً ناظر به تسهیل تبلیغات مسیحى یا گرد‌آورى اطلاعات اقتصادى و سوق الجیشى بود، در این عهد هم، مثل دوران شاه عباس بزرگ ادامه یافت و گزارش‌هاى برخى از آنها؛ مثل شوالیه شاردن CHARDIN، انگلبرت کمپفر، و تاورنیه TAVERNIER، تصویر آن عهد را به صورت یک دوره آرامش نسبى ارائه مى‏کند، که البته آرامش دوزخى بود. هر چند عمارت هشت بهشت که شاه، اواخر عمر (حدود 1102قمری/ 1690میلادی) در اصفهان براى خود ساخت، زندگى شخصى او را به طور نمادین، غرق در رؤیاهاى بهشت نفس‌پرستان عصرش نشان مى‏دهد.

حکومت ظالمانه شاه سلیمان صفوی

شاه سلیمان با آن‌که نام شاه صفى دوم را از روى خود برداشت؛ از تقلید زندگى هم‌نام خود: شاه صفى اول، بر کنار نماند و در بسیارى موارد، احوال آن پادشاه سفاک و نیمه دیوانه را تقلید مى‏کرد. وى حتى از صفات بالنسبه برجسته و محدودى هم که پدرش شاه عباس ثانى گه گاه از خود بروز مى‏داد، بى‌بهره بود. آن‌چه بیشتر بر احوالش غلبه داشت، جنون و جنایت جدش شاه صفى بود. دوران فرمان‌روایى او نیز هم‌چون سلطنت شاه صفى اول، دوره بى‌ثباتى، بى‌رحمى و خشونت و جنایت بود. او در تنبیه و آزار اطرافیان تنها به دربار اکتفا نمى‏کرد، بلکه تقریباً هرکس که با درگاهش سر‌ و کارى داشت، از هستى خویش در گمان مى‏افتاد. بخش عمده‏اى از عمرش صرف شراب‌خوارى، بد‌مستى، و بى‌رحمى مى‏گذشت و هنگامى که در حال مستى یا بد‌خویى بود، هیچ‌یک از اطرافیانش بر جان خود ایمنى نداشت. به اقتضاى هوس شاهانه در این لحظه‌هاى شوم و تاریک زندگانی‌اش که بر اطرافیان خشم مى‏گرفت، طى سال‌ها، چشم‌ها بیرون آورد، گوش‌ها برید، بینى‏ها کند و زندگی‌ها بر باد داد و این همه فقط خشم زود‌گذر او را فرو مى‏نشاند. به قول «شاردن» در این‌گونه مواقع کسانى که به حضورش مى‏رفتند در تمام مدت «تشریف حضور» بر جان خویش ایمن نبودند. یکى از درباریانش گفته بود که هرگاه از حضور شاه مرخص مى‏شد، دست به سر مى‏برد که مطمئن شود سر جایش هست؟

شاه سلیمان در فکر راحت طلبی و آرامش

شاه سلیمان به امور مملکت که تقریباً زمام آن در دست وزیرش بود، به کلى بى‌اعتنایى مى‏کرد. غیر از وى، خواجه‌سرایانش، کارگزاران واقعى او محسوب مى‏شدند. از مُلک و دولت چیزى بیش از آسایش خود و امکان ادامه عیش‌هاى بى‌بنیادش طلب نمى‏کرد. وقتى درباریانش به وى خاطر نشان ساختند که هرگاه سپاه عثمانى به ایران هجوم آورد، تمام قلمرو او از دست خواهد رفت؛ گفته بود: که اگر تنها اصفهان باقى بماند برایش کفایت مى‏کند! هم‌چنین وقتى به شاه توضیح دادند که اتحاد با اروپا بر ضد عثمانى، بغداد و کربلا را متعلق به ایران خواهد ساخت، جواب داد که ترجیح مى‏دهد مناسبات دوستانه‏اش را با عثمانی‌ها همچنان حفظ کند و خود را درگیر جنگ و لشکرکشى ننماید. اگر چه این رأى شاه، ناشى از راحت‌طلبى و بى‌مسؤولیتى او بود، ولی در واقع، نظر اغلب سردارانش هم محسوب مى‏شد؛ چرا که ارتش صفوى در آن ایام چنان بى‌انضباط، راحت‌طلب، و فاقد روحیه جنگى بود که نمى‏توانست با هیچ کشورى، هم‌پیمان یا با هیچ ارتشى وارد جنگ شود و تنها به درد سرکوب مردم و باج‌ستانى و جنایت مى‏خورد.

فروش مناصب در مقابل هدیه در عهد شاه سلیمان

سلطنت شاه سلیمان با اسراف و تبذیر آغاز شد و شاه جوان با گشاده‌دستى جنون‌آمیزى در ولخرجی‌ها، و باده‌گساری‌هاى مجلل و پرهزینه، موجودىِ خزانه خود را به شدت کاهش داد، اما در اواخر عمر براى اجتناب از عواقب ولخرجی‌ها به امساک و خسّت افتاد، و از افراط، کارش به تفریط کشید. این امساک و خسّت بى‌قاعده موجب شد تا بعضى مشاغل و مناصب را که بى‌متصدى و سرپرست مى‏شد، در مقابل اخذ رشوه و هدیه و غالباً به بهایى اندک به هر کس و ناکسى واگذار کند و این نیز از اسباب عمده بروز اختلال در کارهاى مملکت مى‏شد. این اقدام، در کنار واگذارى تمامى مناصب از سوى شاه که اغلب درباریان و نزدیکانش و هزار فامیل را حاکم بر سرنوشت ایران استبداد‌زده مى‏کرد، زخم دیگرى بود بر پیکر فرتوت مردمان و ظلم مضاعفى بود که حاکمان جدید سوداگر، از رهگذر خرید مناصب بر رعایا وارد مى‏کردند.[42]

سلطنت دهشت‌بار شاه سلیمان، نزدیک بیست و نه سال طول کشید. وی سرانجام در سال 1106 قمری (پنجشنبه ۸ مرداد ۱۰۷۳شمسی/۲۹ ژوئیه ۱۶۹۴میلادی) به علت بیماری نقرس یا نوشیدن زیاد مشروب، در اصفهان درگذشت و در قم به خاک سپرده‌ شد.[43]

 

شاه سلطان حسین (سلطنت: 1106 – 1135 قمری)

شاه سلطان حسین صفوى، آخرین پادشاه صفوى است. او احتمالا در 1079 قمری زاده شد. کودکى و جوانى را در حرم‌سراى شاهى گذراند و بسیار پرهیزکار و متدین بار آمد. پس از درگذشت شاه سلیمان صفوى، اختلاف بر سر جانشینى او شدت گرفت، تا سرانجام با صلاح‌دید مریم‌بیگم؛ عمه مادر حسین صفوى، حسین در 1105 قمری جانشین پدر شد و شیخ‌الاسلام محمدباقر مجلسى (رحمه الله) تاج شاهى را بر سر او گذاشت و خطابه‌اى در ضرورت رفع فسوق و مناهى ایراد کرد.

دربار صفوى در آن زمان، از یک سو زیر نفوذ فقها (در رأس آنان شیخ‌الاسلام محمدباقر مجلسى) بود و از سوى دیگر، خواجه‌سرایان و امیران قزلباش، جبهه نیرومندى تشکیل داده بودند. در آغاز، یا لااقل تا درگذشت علامه مجلسى در 1110 قمری، گروه مذهبى بر خواجه‌سرایان برترى داشتند؛ شاه احتمالا دستورات مجلسى را اجرا می‌کرد و اصلاحاتى از جنبه دینى انجام می‌داد؛ از جمله نوشیدن شراب را ممنوع اعلام کرد. این فرمان، باعث ناخشنودى خواجه‌سرایان و کسانى شد که به چنین رفتارهایى خوگرفته بودند. این‌بار نیز با دخالت مریم بیگم، نه فقط این ممنوعیت از بین رفت، بلکه سلطان حسین نیز به آشامیدن آن عادت کرد. از این زمان به بعد، شاه صفوى تقریبآ منزوى شد و همه کارها را وزیرانش انجام می‌دادند. فیدالگو، سفیر پرتغال در ایران، نوشته است که با پادشاه، فقط به واسطه وزیر می‌توان گفتگو کرد و رشوه و پول در دربار ایران رواج فراوان دارد. درى افندى؛ سفیر عثمانى، نیز تأکید کرده است که درباریان شاه نمی‌گذارند او از حقایق آگاه شود و همه به او دروغ می‌گویند.

سلطان حسین در آغاز سلطنتش با شورش‌هاى چندى روبه‌رو شد، از جمله شورش میر لـلـه (سرکرده بلوچ)، انوشه‌خان (والى خوارزم)، و سلیمان کرماج در کردستان و مغرب ایران که عثمانی‌ها نیز از او حمایت می‌کردند. افزون بر آن، فرج‌اللّه خان، والى خوزستان هم، نافرمانى در پیش گرفت. حسین صفوى سعى در مهار این آشوب‌ها داشت، اما به سبب طبع ملایمش و نابسامانى و نفاق امیران سپاه، مقابله با این ناآرامی‌ها دشوار بود.

اوضاع سیاسى حکومت صفوى به‌تدریج سخت‌تر شد… اوضاع بد سیاسى، مردم را با مشکلات زیادى مواجه کرد و به اعتراض و شورش اهالى اصفهان در 1127قمری، به سبب بالا رفتن قیمت گندم و آرد، انجامید. زنان نیز در این اعتراض شرکت داشتند. شاه و درباریان در 1132 قمری براى محمود افغان، که پس از مرگ میرویس به حکومت رسیده بود، خلعت فرستادند و حکومت قندهار را رسمآ به او دادند. در این میان، اعراب سواحل خلیج‌فارس، پس از تسخیر بحرین و قشم و لارک، به فکر تصرف بندرعباس افتادند؛ درنتیجه، بخشى از سپاه صفوى به فرماندهى لطفعلی‌خان؛ حاکم فارس، به جنوب اعزام شد. هم‌چنین قرار شد در 1129 قمری، سلطان حسین و جمعى از درباریان و فتحعلی‌خان داغستانى؛ وزیراعظم سلطان‌حسین، براى نظارت بر فعالیت‌هاى افغان‌ها، به خراسان بروند، اما با بروز اختلاف میان درباریان، شاه حدود سه سال در قزوین ماند تا این‌که، با صلاح‌دید فتحعلی‌خان، قرار شد اردو به خراسان برود. مخالفان فتحعلی‌خان، شاه را به بازگشت به اصفهان برانگیختند و چون با مقاومت سلطان حسین روبه‌رو شدند، فتحعلی‌خان را به ارتباط محرمانه با عثمانیان متهم کردند؛ از این‌رو، در 1133 قمری، به دستور شاه، اموال فتحعلی‌خان را ضبط و او را دستگیر و کور کردند. لطفعلی‌خان نیز دستگیر شد.

با گرفتارى این دو صاحب‌منصبِ قدرتمندِ صفوى و پراکنده شدن لشکریان، محمود افغان بدون هیچ مانعى، در 1134 قمری به کرمان حمله برد و فقط با دریافت مبلغى گزاف، دست از محاصره برداشت و راه اصفهان را در پیش گرفت. دو سپاه در گُلناباد با یکدیگر روبه‌رو شدند که در نتیجه ناهماهنگى سران سپاه صفوى و حتى سازش برخى امیران صفوى با محمود، ایرانیان شکست خوردند و با دادن تلفات زیاد پراکنده شدند، سردارانى که مقاومت کردند کشته شدند و بقیه گریختند و تمامى توپخانه و تجهیزات به دست سپاهیان افغان افتاد. یکى از اقدامات عجیب سران سپاه صفوى، تخلیه فرح‌آباد بود که به افغان‌ها شهامت حمله و محاصره اصفهان را داد.

پس از این شکست، شاه به‌فکر چاره افتاد؛ از جمله تغییراتى در فرماندهى سپاه داد و محمود پسر بزرگ خود را ولی‌عهد کرد، اما ولایت‌عهدى چند روزه او و سپس ولایت‌عهدى برادر کوچک‌ترش، صفی‌میرزا، با مخالفت اطرافیان روبه‌رو شد و به جاى آن دو، تهماسب میرزا، پسر هجده ساله سلطان حسین، ولی‌عهد گردید.

محاصره اصفهان حدود هفت ماه طول کشید و مردم شهر دچار قحطى و بیمارى شدند. درباریان براى جمع‌آورى سپاه، تهماسب میرزا را به قزوین و صفی‌میرزا را به کرمانشاه فرستادند، اما از نیروهاى کمکى خبرى نرسید. سلطان حسین از محمود امان خواست و در روز جمعه 12 محرم 1135 قمری،[44] تاج و تخت شاهان صفوى را به او واگذار کرد. محمود نیز پس از ازدواج با یکى از دختران شاه، به نام خود سکه زد و خطبه خواند. او به سبب حملات بختیاری‌ها و یزدی‌ها و به خصوص قزوینیان به سپاهیان افغان، به شدت خشمگین شد و دستور قتل تمامى شاهزادگان و برخى امیران و بزرگان صفوى را داد.

دیری‌نپایید که اشرف افغان، محمود را کشت و خود جانشین او شد. اشرف، چندى با سلطان حسین مدارا کرد، اما با رسیدن پیام عثمانیان مبنى بر حمایت از شاه ایران و بازگرداندن تاج و تخت به او، اشرف در 1139 قمری، دستور قتل سلطان حسین را داد. او را در اصفهان کشتند و سرش را براى اشرف فرستادند و پیکرش را در قم به خاک سپردند.

سلطان حسین به ایجاد مناسبات دوستانه با دیگر کشورها اهمیت می‌داد، اما ضعف حکومت مرکزى و قدرت گرفتن همسایه‌هاى ایران، از جمله عثمانى و روسیه، باعث مداخله و حمله آنها به ایران شد. در 1129، پترکبیر با آگاهى از نابسامانى اوضاع ایران، سفیرى به نام ولینسکى را براى کسب اطلاع بیشتر به اصفهان فرستاد. ولینسکى با فتحعلی‌خان داغستانى، قرارداد تجارى بست و در 1130 قمری/1718 میلادی به روسیه بازگشت و از وضع متزلزل دربار صفوى و خطر حمله افغان‌ها به ایران گزارش داد.

تمام منابع، بر بخشندگى، مهربانى، ساده‌پوشى، دل‌رحمى و احتراز شاه سلطان حسین از جنگ و خون‌ریزى و راحت‌طلبى و ناکارآمدى سیاسى وی اتفاق‌نظر دارند. شاه در پاسخ به مخالفان و موافقان، جز عبارت ترکى «یخْشی‌دِر»؛ به معناى «بسیار خوب است»، چیزى نمی‌گفت. از کارهاى عمرانى شاه‌سلطان‌حسین تأسیس مدرسه چهارباغ بود.

اگر تمامى علل انقراض صفویه را به سلطان حسین نسبت دهیم، منصفانه نخواهد بود؛ زیرا مجموعه‌اى از عوامل داخلى و خارجى و علل دراز مدت و کوتاه مدت، دولت صفوى را به انقراض کشاندند، اما آن‌چه به سلطان حسین و دوره او مربوط می‌شود، علاوه ‌بر شخصیت ضعیف و تسلیم‌پذیری او، بی‌توجهی‌اش به اوضاع مملکت بوده است. به گفته وارد، سلطان حسین، فاضل و خداترس، اما برعکس نیاکانش، به اوضاع سپاه بی‌اعتنا بود تا جایى که حقوق دو سال سپاهیان ترکمان را نپرداخت و در نتیجه آنان به آذربایجان گریختند و به قتل و غارت دست زدند. از دیگر موارد ضعف حکومت سلطان حسین، تعدد مراکز تصمیم‌گیرى در امور مملکت بود که در جنگ گلناباد و عقب‌نشینى نابهنگام سپاهیان صفوى از فرح‌آباد، خود را نشان داد. افزون بر آن، خلع سلاح ارمنیان جلفا و یارى نرساندن به ایشان در مقابله با افغان‌ها، برخورد نادرست با والى گرجستان، بالا گرفتن دعواى متشرعه و متصوفه و نیز غفلت از تحولاتى که در دنیاى پیرامون روى داده بود، همراه با کنار گذاشتن احکام شرع و بی‌اعتنایى و بی‌حرمتى به صوفیانى که حامى اولیه و اصلى صفویان بودند، همه در سقوط دولت صفوى کارساز بودند.[45]

 

عالمان، شاعران و هنرمندان معروف عصر صفویه

برخی از جهره‌های معروف عالمان شیعه دوره صفویه، عبارتند از: مقدس اردبیلی، میرداماد، میرفندرسکی، محمدتقی مجلسی، محمدباقر مجلسی، محقق کرکی، شیخ بهایی، شیخ حر عاملی، سید نعمت الله جزایری، و ملاصدرا (رضوان الله تعالی علیهم).[46]

از شاعران بزرگ و نامدار این دوره می‌توان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی و میر رضی آرتیمانی اشاره کرد. هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند.[47]

ویژگی‌های حکومت صفویه

حکومت صفویه ویژگی‌هایی دارد که بخشی از آن مربوط به مشاغل و مناصب حکومتی، و بخشی مربوط به اخلاق و صفات حاکمان آن است که در ادامه مقاله به آنها اشاره می‌شود.

 

مشاغل و مناصب در حکومت صفویه

ساختار اجتماعی دوران صفوی به شکل هرمی بود که شاه در رأس آن و مردم عادی که شامل دهقانان، صنعت‌گران، دکان‌داران و تجار کوچک بودند در قاعدهٔ هرم قرار می‌گرفتند. مابین این دوطبقه، اشراف لشکری و کشوری و گروهی از مقامات روحانی در سطوح مختلف قرار داشتند. قشرهای مردم دارای اصناف و انجمن‌های اجتماعی و مذهبی بودند، به‌طوری‌که در هر شهر با اهمیتی، کسبه، بازرگانان، کارگران و سایر گروه‌ها نماینده‌ای برای خود داشتند. ویژگی جامعهٔ صفوی، تلاش برای ایجاد پیوند میان جامعهٔ ایرانی و ترکمن قزلباش و اتحاد میان علما و بازاریان بود. مقامات روحانی، ادارهٔ املاک بسیاری را بر عهده داشتند که یا از طریق وقف یا بخشش‌های افراد برای امور مذهبی، تحت اختیارشان بود.

به عنوان نمونه، هرم طبقاتی در دورهٔ شاه عباس اول عبارت بود از:

شاه

وزیر

دیوان‌سالار (اعتماد الدوله)

اشرافیت کشوری و لشکری؛ مقامات بزرگ روحانی – تجار بزرگ

نهادهای محلی حق‌طلب و عدالت‌خواه، تشکیلات اجتماعی – مذهبی

عامه مردم، دهقانان، صنعتگران، دکان‌داران، تجار کوچک.[48]

 

مشاغل و مناصب مهم علما در عصر صفویه

مقام‏هاى ویژه‏اى که به عالمان روحانى در عصر صفویه داده مى‏شد، درخور اهمیت فراوان است و اختیارات آنان را در شؤون مملکت و اداره امور، نشان مى‏دهد، که به برخى از این مقام‏ها اشاره مى‏شود:

  1. مقام صدارت:

مقام صدارت، مقامی بود که به عالمان بزرگ داده مى‏شد. «صدر» به روایت تذکرة‏الملوک، عالى‏ترین مقام بود. او رئیس دیوان روحانى بود. نصب حکّام شرع، مباشران اوقاف، قضاوت درباره جمیع سادات، علما، شیخ‏الاسلام‏ها، وزرا و مستوفیان از وظایف وى بوده است. دادگاه‏هاى چهارگانه (احداث اربعه[49])، بدون حضور صدر حکمى صادر نمى‏کرد. به صدرها، عنوان «نواب‏» یا نمایندگان شاه نیز داده بودند.

مقام «صدر» در زمان شاه اسماعیل یکم و سپس در عصر شاه طهماسب، نفوذ و گسترش بیشتری یافت. در عهد شاه عباس یکم، دو مقام صدر وجود داشت که وظایف آنان تفکیک نشده بود و مقام صدر را مدتى خود شاه به عهده گرفته بود. در عهد شاه عباس دوم، منصب صدر در شغل وزیر اعظم ادغام گردید. در عهد شاه سلیمان صفوى، مقام صدر به صدور (نواب) خاصه و عامه تقسیم شد: وظایف «صدر خاصه» پرداختن به امور خالصه سلطنتى بود، و رسیدگى به املاک عامه مردم به عهده «صدر عامه» بود. «صدر خاصه‏» زیر نظر «صدر عامه‏» انجام وظیفه مى‏کرد. صدر عامه یا صدرالممالک، گاهى به یک نفر تعلق داشت. بعدها در عهد سلطان حسین یکم، این مقام که عالى‏ترین مقام دربار صفوى بوده است، به مقام ملاباشى تبدیل شد.

از جمله کسانى که دارای لقب «صدر» بودند، مى‏توان به افراد زیر اشاره کرد:

  1. تقى‏الدین محمد اصفهانى «صدر»؛ دوره طهماسب یکم.
  2. ابوالولى انجو «صدر»؛ عصر محمد خدابنده و اوایل عصر عباس یکم.
  3. میرزا رضى داماد؛ «صدر» عباس یکم.
  4. صدر الدین محمد صدر؛ «صدر» عباس یکم.
  5. رفیع الدین محمد صدر؛ «صدر» عباس یکم.
  6. رفیع شهرستانى صدر؛ «صدر» عباس یکم.
  7. میرزا مهدى اعتمادالدوله؛ وزیر و «صدر» عباس دوم.
  8. مقام شیخ ‏الاسلامى:

شیخ الاسلامى، عالى‏ترین و مطلع‏ترین مقام قضایى آن عصر بود که گاهى مستقل و گاهى تحت نظارت مقام روحانى دیگرى عمل مى‏کرد و شیخ‏الاسلام پایتخت، عهده‏دار آن بود. «شیخ‏الاسلام‏»؛ عهده‏دار دعاوى شرعى، امر به معروف و نهى از منکر، رسیدگى به اموال غایبان و یتیمان بوده است.

شیخ‏الاسلام‏هاى معروف عصر صفویه عبارت بودند از:

محقق کرکى، شیخ حسین عاملى، شیخ على منشار (پدر زن شیخ بهائى)، شیخ بهائى و علامه محمد باقر مجلسى.

  1. قاضی عسکر:

قاضى عسکر، مقام دیگرى بود که عهده‏دار امور روحانى لشگر بود و بعدها این کار محول به صدر شد. این مقام در اواخر عهد صفویه، تنها به مطالبه سربازان و اثبات دعاوى آنان مى‏پرداخت.

  1. مقام ملاباشى:

عالى‏ترین مقام روحانى تشکیلات دولت صفویه، مقام «ملاباشی» بود. این مقام، صلاحیت صدور اجازه ازدواج با شاه‌زادگان خاندان صفوى را داشت. این مقام را براى اولین بار، سلطان حسین صفوى به علامه مجلسى (رحمه الله) داد و این منصب در واقع جایگزین منصب صدر که بالاترین مقام روحانى در عصر صفویه بود، گردید.[50] در سال 1127 قمری، شاه سلطان حسین صفوی، منصب ملاباشی را پس از وفات ملاباشی آن عصر؛ مرحوم میر محمّد باقر خاتون آبادی، به ملا محمّد حسین ملاباشی تبریزی تفویض کرد.[51]

مناصب روحانى دیگر نیز؛ چون: خلیفة ‏الخلفا، نقیب ‏النقبا، وزیر، مستوفى، متصدى موقوفات، مجتهد، قاضى القضات، مؤذن و حافظ در عصر صفویه وجود داشت.[52]

 

ویژگی‌های حاکمان صفوی

ویژگی‌های حاکمان صفوی را در دو بخش می‌توان بیان کرد:

بخش نخست: ویژگی‌های مثبت

  1. شجاعت و دلاوری در جنگ‌ها
  2. صلح‌جویی؛ همانند پیشنهاد صلح شاه اسماعیل اول به سلطان سلیم عثمانی، یا صلح آماسیه
  3. رسمی کردن مذهب شیعه در ایران
  4. ادای احترام به اهل بیت (علیهم السلام) و تعمیر و بازسازی قبه و بارگاه آنان
  5. پای‌بندی به بعضی رسوم و آداب ملی و مذهبی
  6. گسترش تجارت و ایجاد عمران و آبادانی در شهرها و بنای یادبود
  7. توجه به علم، هنر، شعر و ادب
  8. تأیید و تقویت عالمان و فقها و تشکیل نهاد روحانیت

بخش دوم: ویژگی‌های منفی

  1. خشونت، حبس و قتل نسبت به شاه‌زادگان و درباریان و امرای سپاه
  2. خوش‌گذرانی، عیاشی، می‌خوارگی، بازی و تفریح
  3. روش حکومت مطلقه و ادعای قادر مطلق، صاحب‌اختیار جان و دارایی مردم، و رئیس دین و دولت قلمداد شدن
  4. سپردن شاه‌زادگان به حرم‌سراها برای جلوگیری از شورش آنها
  5. سپردن تدبیر امور به وزرا و خواجه‌سراها در بعضی دوره‌ها

 

آثار و اقدامات تاریخی حکومت صفویه

حکومت صفویه در طول دوره حکمرانی خود، آثار و اقدامات تاریخی فراوانی، اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی داشتند که این آثار و اقدامات نیز، مبتنی بر تفکرات و اندیشه‌هایی بود. در ادامه مقاله به این موارد اشاره می‌شود.

 

تفکرات و اندیشه‌های حاکمان صفویه

آثار و اقدامات تاریخی حکومت صفویه، مبتنی بر تفکرات و اندیشه‌هایی بود که آنان بدان‌ها معتقد بودند و مشی حکومتی خود را بر اساس آن تنظیم می‌نمودند. برخی معتقدند: قدرت شاهان صفوی، سه مبنای جداگانه دارد: نخست: نظریه حق ایزدی پادشاهان ایرانی که خود مبتنی بر دارا بودن شکوه شاهانه (فرّ) است، دوم: ادعای شاه صفویان به عنوان نماینده مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر روی زمین، و سوم: جایگاه شاه صفویان در مقام مرشد کامل یا راهنمای معنوی نظام صوفی، موسوم به صفویه است.[53] در ادامه مقاله، این سه مبنا مورد بررسی قرار می‌گیرد.

نظریه حق الهی سلطنت حکومت صفویه

بر اساس نظریه حق الهی سلطنت در حکومت صفویه، -که متأثر از ادوار گذشته پادشاهی در ایران بود- شاه، سایه خداوند در زمین و صاحب فرّ ایزدی و شکوه شاهی بود. در نتیجه شاه، ماورای طبقات مردم قرار داشت و خداوند او را برگزیده بود تا اراده وی را در زمین اعمال کند. شاه به فضیلت گزینش الهی‌اش، وجودی ممتاز و یگانه بود. وی هیبت و شأن خدای ایرانیان را منعکس می‌ساخت و در نتیجه مقامی فوق طبیعی داشت. در واقع، شاه به دلیل داشتن حمایت فره ایزدی و این که حلقه سلطنت را از اهورامزدا[54] می‌گیرد، موجودی الهی بود که قدرت آن، نه بر اساس حمایت مردم، بلکه دارای منشأ الهی و در بالاترین جایگاه اجتماعی سیاسی قرار داشت.[55]

ادعای نمایندگی امام مهدی (علیه السلام) شاهان صفوی

تعدادی از صفویه شناسان غربی، به صراحت به این موضوع اشاره کرده‌اند که پادشاهان صفوی ادعای نیابت امام زمان (علیه السلام)، و بلکه بعضی از آنها ادعای مهدویت داشته‌اند، در حالی ‌که خود پادشاهان صفوی هرگز به سمت و سوی این ادعا‌ها حرکت نکرده‌اند و اصولاً ادعای نیابت در اندیشه سیاسی صفوی جایگاهی نداشته است؛ چرا که پادشاهان صفوی بر این رویکرد مهم در حکومت خود تصریح ندارند. چند عامل در فرآیند صدور این آرای نادرست مؤثر بوده‌اند که از جمله آنها عدم آشنایی کافی صفویه‌شناسان غربی با موضوع مهدویت و مسائل جزئی‌تر آن؛ نظیر نیابت در عصر غیبت امام معصوم (علیه السلام)، بوده است.

علاوه بر این، اگر قرار بود پادشاهان صفوی ادعای نیابتی داشته باشند، هرگز از فقهای شیعه دعوت نمی‌کردند تا آنان در صدر امور مذهبی کشور قرار گرفته و در این زمینه امر و نهی داشته باشند، بلکه طبیعی‌تر این بود که با توجه به حس اطاعت پذیری مردم از صفویان، چه در ایران و چه در مناطقی؛ مانند آناتولی و عراق و شام، به طور خودکامه عمل کرده و علمای شیعه را که می‌توانستند رقیبی برای آنان باشند، از صحنه حکومت برانند، ولی آنان رسما از فقهای شیعه -که مسلما زیر بار ادعای نیابت صفویان نمی‌رفتند- دعوت نموده و خود نیز خواستار این بودند که مجتهدالزمان هر عصر، به عنوان نایب امام زمان (علیه السلام) در جامعه شناخته شود؛ به عنوان نمونه: شاه طهماسب به محقق کرکی در باب نیابت گفت: پادشاهی در اصل برای ایشان (محقق کرکی) است؛ چرا که ایشان نائب امام (علیه السلام) هستند و شاه نیز یکی از کارگزاران او محسوب می‌شود که مجری اوامر و نواهی‌شان است.[56]

مقام پادشاهان صفوی به عنوان مرشد کامل پیروان طریقت صوفیه

دولت صفویه که توسط شاه اسماعیل بنیان نهاده شد، بر دو پایه «تشیع» و «تصوف» متکی بود. تصوف و صوفیان در کنار علمای شیعه، یکی از پایه‌های قدرت این دولت را تشکیل می‌داد و در تثبیت قدرت و استیلای سیاسی آن نقش تعیین‌کننده داشت. صوفیان شخص شاه را «مرشد کامل» و «صوفی اعظم» تلقی می‌کردند.[57] از زاویه دید اهل طریقت صوفیه، جایگاه شاه به عنوان پیر، رهبر و مراد دیده می‌شد و نقش و کارویژه وی نیز رهبری و راهنمایی بود. قزلباش که پروانه وار خود را بر آتش زده، آن (شاه اسماعیل) را حیات ابد می‌دانست. یک جهانگرد وِنیزی معاصر شاه اسماعیل، اظهار می‌دارد: «سکنه کشور و درباریان، وی را چون پیغامبری پرستش کنند… مردم، این صوفی را همچون خدا دوست دارند و احترام کنند به ویژه سربازان، تا آن جا که بسیاری بی‌ساز و برگ و سلاح به کارزار درشوند و برآنند که مولایشان در پیکار به حراست‌شان خواهد خواست».

البته رابطه مرید و مرادی که در میان شاهان صفوی و اهل طریقت در جریان بود، به واسطه عواملی چند، اندک‌اندک و به‌ویژه از دوران شاه عباس به سردی رونهاد، به گونه‌ای که در واپسین سال‌های سلطنت شاه سلیمان، صوفیان به کارهای پست گمارده می‌شدند.[58]

 

آثار و اقدامات فرهنگی حکومت صفویه

در دوران صفویه، آثار مهم فرهنگی؛ از قبیل توجه به هنر، ادب، شعر، معماری و نقاشی ظهور نمود. یکی از مهم‌ترین آثار فرهنگی این دوره، حضور دانشمندان و عالمان شیعه و نقش آفرینی آنها در اجتماع و سیاست بود. دربار صفویه، مجمع علما و فقهاى بزرگ بود. آنان علاوه بر جذب علما و مجتهدان ایران، علماى مشهور و مهمى را نیز از عراق، سوریه و جبل عامل دعوت کردند. تجمع این علما در تبیین بیشتر رسالت نبوى و ولایت علوى و نهادینه کردن اصول فکرى تشیع، فقه، احکام، معارف و قوانین مکتب شیعه دوازده امامى و گسترش مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نقش به‌سزا داشته و سبب تألیف و ترجمه صدها کتاب ارزنده علمى و فقهى، فلسفى و کلامى شده است. به تعبیر «عیسى صدیق‏»: «آثار مهمى که در رابطه با معرفى فرهنگ تشیع در عصر صفویه تألیف شده، به اندازه همه اعصار و قرون بود» که فشرده آن در پى خواهد آمد:

اقدامات عالمان عصر صفویه

بعضی از اقدامات مهم عالمان شیعی در عصر صفویه عبارتند از:

  1. رسمیت دادن به مذهب شیعه دوازده امامى و آن را دین رسمى مملکت پهناور ایران قرار دادن.
  2. نهضت علمى و فرهنگى به منظور ترویج مکتب شیعه به وسیله تألیف کتاب و تدریس.
  3. تأسیس مدارس و حوزه‏هاى علمیه براى پرورش طلاب، مدرس، مبلغ، فقیه، محدث، حکیم و متکلم.
  4. ارشاد سلاطین و هدایت و کنترل آنان در راه ترویج احکام و فرایض و اصول دین شیعه دوازده امامى
  5. مبارزه با جبهه افراطى غلو و صوفی‌گرى و مبلغان مسیحى.[59]

 

رسمی‌کردن مذهب شیعه در ایران

حکومت صفوی نقشی اساسی و مهم در رسمی‌کردن مذهب تشیع در ایران داشت. تا پیش از دولت صفوی، مذهب در ایران، مجموعه‌ای آمیخته از سه گرایش تسنن، تصوف و تشیع بود. به لحاظ توده‌ای، سراسر ایران تحت سلطه خانقاه‌ها بود. دولت‌ها به طور غالب سنی بودند و فقه و قضاوت نیز، تحت سیطره عالمان اهل سنت بود. در این دوره به جز چند شهر (مانند قم، کاشان، ری، مازندران و سبزوار)، خبری از فقه و فکر و آداب و رسوم شیعی نبود. این بار زمانی که در دوره صفوی تشیع رسمیت یافت، رواج مذهب جدید، تنها به مثابه نشر یک مذهب ساده، همانند مذهب حنفی یا شافعی نبود، بلکه به همراه آن، فلسفه سیاسی خاصی مطرح شد. برای مثال، اندیشه‌های فلسفی و کلامی در ایران که تحت سلطه اشعری‌گری، به حیات ضعیف خود ادامه داده بود، در این دوره رواجی تمام یافت و مهم‌تر آن که مذهب تشیع در طرز تلقی مردم از هر جهت، تأثیر ویژه‌ای از خود بر جای نهاد.[60]

دولت صفوی و تحول‌های متعاقب و مترتب بر آن، تأثیری به‌سزا بر گسترش تشیع اثناعشری داشته است. تشیع؛ مهم‌ترین و مؤثرترین ضلع از ضلع‌های قدرت در دولت صفوی است. هرچند این گزاره درست است که صفویه معلول تشیع در ایران است و نه علت آن، ولی نسبت این دو، به نسبت «دانه و درخت» می‌ماند. بذر تشیع، که پیشاپیش در ایران پراکنده بود، سلطنت صفوی را ثمر داد و درخت صفویه گسترش تشیع فقاهتی، و لوازم تاریخی-اجتماعی آن را در پی داشت. اعلام رسمی تشیع اثناعشری از سوی شاه اسماعیل اهمیت فراوان دارد؛ زیرا اعلام رسمی تشیع و پیامدهای ناشی از ضرورت استقرار و تثبیت دولت صفوی از عوامل بنیادین بودند که زمینه‌های لازم را برای گسترش تشیع فقاهتی و فقه سیاسی شیعه اثناعشری در ایران تدارک نمودند.[61]

بررسی اهمیت و جایگاه دولت صفوی در تاریخ تشیع نشان می‌دهد که گرایش صفویان به تشیع و سپس اعلام رسمیت آن به عنوان مذهب حاکمیت و حاکم بر ایران، از انگیزه‌های سیاسی، آغاز و به بسترهای اعتقادی کشیده شد. این فرآیند، ناشی از حمایت دستگاه سیاسی دولت صفویه و مهم‌تر از آن، نفوذ گسترده علما و حکمای شیعه در مقامات اداری و دینی و در سمت مشاورت به عنوان اهل اختصاص بود. این عده توانستند با طراحی نقشه راه تمدن‎سازی بر مبنای مهندسی فرهنگی معارف عقلانی تشیع، یک مدنیت علوی را برپا دارند. این بررسی نشان می‎دهد در دوره‎ صفویه، تشیع توانست هم در زمینه سیاسی و هم در زمینه‌های علمی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، از جایگاه مهم و تثبیت شده و مؤثری برخوردار شود. به عبارت دیگر، تشیع از یک مجموعه آموزه‎های عبادی و فقهی و البته در انزوا، خارج و به عنوان ایدئولوژی حاکم بر جامعه، پذیرفته شد و باقی ماند. بر این اساس، بررسی تاریخ تشیع بدون طرح و بررسی و عملکرد صفویان در حوزه مسائل مربوط به تشیع، بی‌گمان یک بررسی ناتمام و ناقصی خواهد بود.[62]

 

آثار رسمیت‌بخشی تشیع توسط صفویه در ایران

اعلام مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران توسط حکومت صفوی، آثار مثبت و فراوانی به همراه داشت که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. اختصاص یک جغرافیای سیاسی مشخص برای مذهب تشیع.
  2. مکان‎یابی مذهب تشیع در پیدایش و تکوین هویت جدید ایران.
  3. توجه به علم و دانش‎های شیعی.
  4. اعتلای هنرهای مبتنی بر آموزه‎های تشیع.
  5. حمایت از علمای شیعه و فراهم کردن زمینه رشد دانش‎های شیعی.
  6. توجه به آموزه‌ها و شعائر مذهبی تشیع.
  7. قرار دادن مذهب تشیع به عنوان رکن اساسی در نظام‌سیاسی و قضایی.
  8. ایجاد امنیت و تمرکزگرایی و استفاده از آن برای انتشار مذهب تشیع درکل کشور.
  9. توجه به اماکن مذهبی شیعه؛ به ویژه حرم امام رضا (علیه السلام) و عتبات عالیات.
  10. ساخت‎وساز و گسترش اماکن دینی و مزین نمودن آنها به نمادها و شعائر شیعی.[63]

 

نماز جمعه در عصر صفویه

نماز جمعه از دوره حکومت شاه اسماعیل اول صفوی، به تدریج در جامعه شیعی ایران گسترش یافت. علت این امر از یک سو انتقاد حکومت عثمانی از شیعیان به سبب برگزار‌نکردن نماز جمعه و از سوی دیگر تلاش عالمان شیعه، به‌ویژه محقق کرکی، برای اشاعه نماز جمعه در ایران بود.[64] با وجود همراهی بسیاری از فقها؛ از جمله شماری از علمای جبل عامل با محقق کرکی و پشتیبانی حکومت صفوی از آنان، چون سنّت اقامه نماز جمعه در میان شیعیان چندان رایج نبود و در میان علما مخالفان جدّی داشت،[65] رسمیت بخشیدن به آن در جامعه شیعی ایران به تدریج صورت گرفت.[66] بحث و مناقشه در باره حکم نماز جمعه در زمان غیبت امام معصوم و وجوب و حرمت آن در عهد شاه سلیمان اول صفوی، به جایی رسید که وی مجلسی از فقها را با حضور وزیر اعظم خود ترتیب داد تا درباره حکم نماز جمعه به نتیجه‌ای واحد برسند.[67] شاه طهماسب اول ی به توصیه محقق کرکی برای هر شهری امام جمعه انتخاب کرد.[68] در زمان شاه عباس اول رسماً منصب امامتِ جمعه ایجاد شد.[69] معمولاً شیخ الإسلام هر شهر این منصب را داشت، اما گاه عالمانی که شیخ الإسلام نبودند؛ مانند ملامحسن فیض کاشانی (متوفای 1091قمری)، به درخواست شاه، امامت جمعه را برعهده می‌گرفتند.[70]

نخستین نماز جمعه را در عصر صفوی، «شیخ نور‌الدین على بن عبد‌المعالی» در مسجد جامع عتیق اصفهان اقامه کرد.[71] شیخ بهایی نیز از دیگر امامان جمعه مهم این دوره بود.[72] در دوره صفوی تألیف کتاب‌هایی حاوی خطبه‌های نماز جمعه متداول شد که کتاب «بساتین الخطباء»، نوشته میرزا عبدالله اصفهانی؛ معروف به افندی (متوفای 1130قمری) از مشهورترین آنها است.[73]

در شرح زندگى مرحوم محمد تقى مجلسى (متوفای 1070قمری) نوشته‌اند: «او نخستین کسى است که منصب امامت جمعه را در دو مسجد بزرگ، بعد از دو امام اقدم؛ سید داماد و شیخ بهایى عهده‌دار شد. این، پس از زمانى بود که سال‌ها وضع برگزارى نماز جمعه نامنظم بوده، گاه صاحب ذخیره – محقق سبزوارى- و در برخى اوقات، شیخ لطف الله اصفهانى آن‌را اقامه می‌کردند… پس از وى، فرزندش علامه محمد باقر مجلسى عهده‌دار آن گردید».[74]

خلاصه این‌که منابع موجود حکایت از آن دارند که در دوره صفویه، نماز جمعه در جامعه تازه شیعى شده ایران، به آرامى اهمیت یافته است. پیش از صفویان، اقلیت‌هاى شیعى فراوانى در سراسر ایران بودند؛ اما بعد از ظهور صفویه، بیشتر شهرهاى مرکزى ایران به تشیع گرویدند. با آمدن فقیهان عرب و سپس عجم به صحنه سیاست، زمزمه اقامه جمعه در شهرهاى مختلف مطرح شد و محقق کرکى نخستین فقیهى بود که به جدّ به این امر توجه کرد.[75] [76]

 

آثار و اقدامات اقتصادی حکومت صفویه

مردم ایران غالباٌ کشاورز و در روستاها ساکن بودند و گله‌داری، شغل اصلی ایلات و عشایر و روستاییان بود. از آن‌جایی‌که صفویان با پشتیبانی نیروهای قبیله‌ای به قدرت رسیدند؛ به این جهت در اقتصاد دولت صفویه، گله‌داری و کشاورزی نقش مهمی داشت.

تجارت در دوره صفویه، به اوج بالندگی و شکوفایی خود رسید. در این دوره به سبب ساختن جاده‌ها، ایجاد پل‌ها و کاروان‌سراها بر سر راه‌های اصلی و ایجاد امنیت در راه‌ها، تجارت داخلی به شکل فراگیری رونق یافت. البته ارتباط گسترده با دیگر کشور‌ها و ایجاد زمینه جهت رفت و آمد بازرگانان و تاجران کشورهای دیگر، خصوصاً اروپاییان، زیرساختی را پدید آورد که منجر به رشد و شکوفایی تجارت گردید. رونق تجارت، و داد و ستد‌هایی که میان بازرگانان داخلی و خارجی انجام می‌گرفت، به بهبود وضع مالی دولت و رشد اقتصاد و پولی و سرانجام افزایش قدرت مالی دولت منجر گردید.[77]

بعضی از شاهان صفوی به عمران و آبادانی قلمرو حکومت خود اهتمام ویژه‌ای نشان می‌دادند؛ به عنوان نمونه: مهم‌ترین‌ آثاری‌ که‌ از شاه اسماعیل اول‌ به‌ یادگار مانده‌، عبارت است از‌: ۴ بازار دور میدان‌ قدیم‌ اصفهان‌؛ مدرسۀ هارونیه‌ و بقعۀ امام‌‌زاده‌ هارون‌ در اصفهان‌ (این‌ دو بنای اخیر تماماً باقی‌ مانده‌ است‌)؛ بناهای‌ یاد‌بود در اوجان‌ فارس‌ و شیراز و آبادانی‌ها و ساختمان‌های‌ متعددی‌ که در خوی‌ و تبریز بنیاد کرد.‌[78]

به ویژه ایران عصر صفوی در قرن 10 قمری/ 16 میلادی، مقارن با ایام سلطنت شاه عباس اول، دورانی از شکوفایی اقتصادی و اقتدار سیاسی را سپری نمود. از جمله مسائلی که رشد اقتصاد ایران در این برهه از تاریخ را سبب گردید می‌توان به ثبات سیاسی، تمرکزگرایی، ایجاد امنیت داخلی به ویژه راه‌داری، توجه به تجارت خارجی و اهمیت کالای تجاری ابریشم و استفاده از نیروی کارآمد ارامنه در رشد بازرگانی دانست.[79]

شاه عباس دوم هم که میل زیادی داشت که هم‌چون جدّ خود شاه عباس اول، به آبادانی و عمران کشور بپردازد، در دوران سلطنتش، ابنیه و کاخ‌های متعددی؛ از جمله کاخ چهل‌ستون اصفهان و پل شاهی (پل خواجو) را بنا نمود.[80]

 

اقدامات عمرانی شاهان صفویه در عتبات عالیات

اماکن مقدس شیعیان در عراق، همواره در طول تاریخ، مورد علاقه و توجه مسلمانان، به ویژه شیعیان بوده است؛ به این سبب، دولت‌مردان و سران حکومتی شیعه با توجه خاص‌شان به این اماکن، آبادانی و تکریم جایگاه و قبور ائمه (علیهم السلام) را در برنامه سیاسی و مذهبی خویش قرار می‌دادند. پس از تشکیل دولت صفوی و رسمیت یافتن مذهب تشیع از سوی آنان، هم‌چنین به جهت اهداف مذهبی، فرهنگی و سیاسی صفویان در ایران و عراق؛ عتبات عالیات، رشد و توسعه چشم‌گیری یافت و اقدامات عمرانی در شهرهای مقدس سامراء، کاظمین، کربلا و نجف به اوج خود رسید.

عتبات در عصر شاه اسماعیل اول

هنگامی که شاه اسماعیل اول، در سال 914 قمری/1508میلادی، به خاک عراق قدم نهاد، هم‌زمان با ورود شاه اسماعیل به عراق، اقدامات عمرانی و تلاش برای بازسازی و توسعه عتبات آغاز شد. او برای هر یک از شش عتبه مقدسه، شش صندوق جدید (بر روی قبرهای مقدس) منقش به نقوش اسلامی و در کمال زیبایی قرار داد. ساخت این صندوق‌ها که هر کدام شاهکاری هنری به شمار می‌آید، تا سال 932 قمری، به طول انجامید. ظاهراً، هر یک از آنها به وسیله هنرمندانی جداگانه ساخته شده‌اند؛ زیرا صندوقی که بر روی آرام‌گاه امام جواد (علیه السلام) در کاظمین قرار دارد، از نظر فن خاتم‌سازی و منبّت‌کاری، جزء زیباترین و برترین آنهاست. این صندوق که در سال 926 قمری ساخته شد، «به قدری ریز و پرکار است که شاه‌کار آن با چشم غیرمجهز دیده نمی‌شود…».

هم‌چنین به دستور وی، در آستانه هر یک از ائمه (علیهم السلام)، نقاره‌خانه‌هایی ساختند که در آنها هم‌چون دربار سلاطین، هر روز صبح و عصر به انجام مراسم می‌پرداختند. نیز برای آبادانی شهر نجف و حتی رساندن آب به حرم مطهر امیرالمؤمنین (علیه السلام) تلاش بسیار انجام داد.

اقدامات عمرانی شاه تهماسب اول

شاه تهماسب اول (930 ـ 996 قمری)، در گسترش عتبات، سعی بسیار می‌نمود، و با اعتقاد به تأثیر فراوان عتبات عالیات بر تأیید مذهب تشیع و حکومت تازه تأسیس صفوی، در آبادانی آن کوشید. به فرمان او، تعمیرات گسترده‌ای در حرم امام حسین (علیه السلام) و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در کربلا آغاز شد، و صحن شمالی حرم امام (علیه السلام) در این زمان، بنا گردید.

از اصلاحات شاه تهماسب «مناره العبد» یا «مناره غلام» بود که از زیباترین آثار هنر و معماری در اماکن مقدس عراق به شمار می‌آید. «مناره العبد» یا «مناره مرجان» با ارتفاع چهل متر در طرف شمال شرقی صحن مطهر قرار داشت، و بلندترین و باشکوه‌ترین مناره در تمام اعتاب مقدس عراق به شمار می‌آمد که پس از دو قرن، در سال 982 قمری، به دستور شاه تهماسب صفوی، بار دیگر تعمیر و تزیین گردید. هم‌چنین شاه تهماسب در جهت بهبود شرایط اقتصادی شیعیان کربلا و آسایش حال زائران، دستور حفر نهری را از رودخانه فرات به سوی شهر کربلا داد که به «تهماسیه» معروف شد. اقدامات عمرانی او آستانه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را نیز شامل شد، که آن با زیباترین و نفیس‌ترین کاشی‌ها و فرش‌های ایرانی تزیین گردید.

عتبات در عصر شاه عباس اول

زمانی که شاه عباس اول، مظفرانه قدم به خاک عراق نهاد، مشاهد مشرفه در عراق با توسعه و آبادانی فزاینده‌ای مواجه گردید. در این زمان، حرم مقدس حضرت علی (علیه السلام) در نجف اشرف در جایگاه اوّل قرار داشت. در واقع، بنای اصلی نجف، در این دوران گذاشته شد. شیخ بهایی، وظیفه طراحی و نظارت بر بنای این آستانه مطهر را بر عهده یافت. او طرح بسیار جامع و باشکوهی را ایجاد کرد. گنبد بسیار رفیعی برای حرم بنا شد و اطرافش را رواقی به عرض دوازده زراع که گرداگرد آن رواق، حجرات ساختند و درهای بسیار نفیس از هنر خاتم‌کاری بر آنها نصب نمودند. قبه حرم با کاشی‌های زمرّدی منقّش آراسته شد و داخل آن با بهترین کاشی‌های اصفهان و سنگ‌های مرمر، تزیین گردید. درِ چوبی قدیمی حرم را برداشتند و دری از نقره به جای آن قرار دادند. وضوخانه، کاروان‌سرا، دارالشفاء و مطبخ نیز جهت اقامت و آسایش زائران دور و نزدیک ساخته شد.

ناصرالدین شاه قاجار در سفرش به عتبات در سال 1287قمری، در زیارت از حرم حضرت علی (علیه السلام) می‌نویسد: «فرش‌های ابریشمی قالی که صفوی؛ یعنی شاه عباس انداخته است و رقم هم دارد (کلب علی عباس)؛ مثل این است که امروز از کارخانه در آمده است».

هم‌چنین به دستور شاه عباس، ضریح‌های فولادی با شکوهی ساخته شد که روی هر شش صندوق قدیمی در سامراء، کاظمین، کربلا و نجف قرار گرفت، و در همه این اماکن مقدس، در حد توان، ساخت و سازهایی انجام داد. شاه، به تعمیر کاشی‌کاری حرم امام حسین (علیه السلام) نیز دستور داد و ویرانی و آسیب‌های حرم کاظمین (علیهما السلام) را بر طرف نمود.

اقدامات عمرانی در عتبات پس از شاه عباس

شاه صفی در سفر نظامی ـ مذهبی به بغداد (در برابر پیش‌روی سپاه عثمانی) در سال 1042قمری، به زیارت عتبات مقدس ائمه اطهار (علیهم السلام) مشرف شد، و به آبادانی و هرچه با شکوه‌تر ساختن آن عتبات تأکید نمود. او حرم کاظمین (علیهما السلام) را ـ که در اثر طغیان رودخانه دجله درسال 1042 قمری خراب شده بود، تعمیر نمود. هم‌چنین در شهر سامراء و عتبه مقدس عسکریین (علیهما السلام)، دستور به بازسازی و نظارت بر امور حرم را داد. شاه صفی، حرم مطهر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که در جنگ‌های مداوم و آتش توپ‌خانه دشمن ویران شده بود، از نو بنا کرد. به دستور او، اقدامات عمرانی در عتبه حضرت علی (علیه السلام) آغاز شد و میرزا تقی خان مازندرانی، اعتمادالدوله شاه، مأمور رفع مشکل کم‌آبی این شهر شیعه‌نشین گردید. مسأله کم‌آبی شهر نجف و کوشش برای آب‌رسانی به این عتبه مقدس و رفع این مشکل برای زائران، ساکنان و مجاوران حرم مطهر آن حضرت، مسأله تازه‌ای نبود… او دستور داد تا نهر عمیقی را از حدود حله به سوی کوفه و تا دریای نجف وصل نمایند، و به وسیله دولاب، آب را بر زمین جاری کنند و آن را به آستان مطهر برسانند. شاه صفی و اعتمادالدوله و میرزا تقی مازندرانی، سرانجام موفق شدند تا سال 1042 قمری، و در عرض شش ماه، آب را از شط فرات به نجف اشرف برسانند.

فقط یک مورد قابل ذکر در اواخر عصر صفوی وجود دارد و آن واقعه آتش‌سوزی در عتبه مطهر عسکریین (علیهما السلام) در سال 1106 قمری، است که باعث ویرانی این مکان مقدس گردید. هنگامی که سلطان حسین (1077 ـ 1135قمری) آخرین پادشاه ضعیف صفوی، از این خبر آگاه شد، تعدادی از علما را برای نوحه‌خوانی به سامراء فرستاد و برای بازسازی و تعمیر این آستانه از دولت عثمانی اجازه گرفت. حرم و رواق را دوباره سنگ‌فرش کرد و ضریح و چهار صندوق برای حرم ساختند که دو صندوق، برای قبور دو امام دهم و یازدهم شیعیان؛ یعنی امام علی النقی و امام حسن عسکری (علیهما السلام)، و دو تای دیگر برای قبر نرجس خاتون، مادر امام زمان و حکیمه خاتون، دختر امام جواد (علیهم السلام) بود و ضریحی از فولاد، روی صندوق‌ها قرار گرفت و این عتبه مطهره تا حد امکان بازسازی شد.

نکته پایانی آن که کوشش شاهان سلسله صفوی، در راه بازسازی و توسعه عتبات، نقش مهمی در گسترش مذهب و فرهنگ شیعه در سطح جهان اسلام داشت. هم‌چنین از طریق این اقدامات بود که معماری عراق، تحت تأثیر سبک معماری ایرانی قرار گرفت.[81]

 

 آثار و اقدامات سیاسی حکومت صفویه

از لحاظ سیاسی، مهم‌ترین ویژگی دولت صفوی، متحد‌کردن سرزمین‌هایی بود که روزگاری در دوره ساسانی و سپس دوره ایلخانی با یک‌دیگر پیوند یافته و این پیوند می‌توانست نقش تاریخی این سرزمین را در عرصه فرهنگ و تمدن اسلامی زنده کند. این آرمانی بود که تا اندازه زیادی در دوره دویست ساله صفوی محقق گردید.[82]

«کشور ما در طی نهصد سال، به صورت کشوری مستقل مطرح نبوده است. این نکته‌ای است که نمی‌توان آن را انکار کرد. در درازای این نهصد سال، کلمه ایران بسیار محدود به کار رفته و تقسیم به حوزه‌های استانی منفصل از هم شده که در هر دوره‌ای، سلسله‌ای مستقل بر این استان‌ها حکمرانی می‌کرده‌اند. خراسان، سیستان، آذربایجان، جبل، گیلان، مازندران و فارس در شمار این مناطق مستقل‌اند. دولت‌های متعددی با نژادهای مختلف بر این گوشه و آن گوشه حکومت می‌کردند. ایران به عنوان یک واحد سیاسی مستقل، از زمان صفویان شکل گرفته است. بسیاری از ترکان آناتولی در تشکیل این دولت سهیم بوده‌اند، اما به انگیزه‌های مذهبی، عملا دولتی را حمایت کردند که به سرعت به عنوان یک واحد سیاسی مستقل از لحاظ حوزه جغرافیایی و مبانی مستقل سیاسی، به نحوی یادآور ایران پیش از اسلام است، البته با حفظ هویت اسلامی».[83]

برخی از محققان معتقدند: نگاه به دولت صفویه را نباید هم‌چون نگاه به یکی از سلسله‌های پادشاهی پیش از آن در ایران محدود کرد. در بعد سیاسی، ثبات و دوام و قوام استقلال سیاسی ایران در چهار قرن گذشته، وامدار دولت صفویه است. تثبیت مرزهای سیاسی، ارائه‌ هویت سیاسی مستقل، تأمین امنیت و ثبات معین ارضی، دفاع از کشور در برابر دشمنان خارج و به ویژه رهانیدن ایران از دست همسایگان طمع‎کار و ده‎ها کارکرد مهم سیاسی دیگر، تصویری از اهمیت این دولت را در تاریخ سیاسی ایران به نمایش می‌گذارد؛[84] لذا در مورد این دسته از دلایل اهمیت دولت صفوی گفته شده: «اهمیت این سلسله به تاریخ ملی ایران محدود نمی‌شود، بلکه صفویان بودند که ایران را مجددا به صحنه‌ تاریخ جهانی آوردند».[85]

 

موافقان و مخالفان حکومت صفویه

حکومت صفویه همانند سایر حکومت‌ها موافقان و مخالفانی داشته است:

موافقان آن، مجموعه‌ای از شاه‌زادگان، خواجه‌سرایان، وزرا، امرا، سپاهیان، مردم، عالمان، و دولت‌های خارجی بودند که منافع خود، مردم و دین را در تأیید و همکاری با آنها می‌دیدند.

اما مخالفان آن نیز کم نبودند. بعضی از مخالفان، گروه‌های داخلی و بعضی نیز دشمنان خارجی بودند. در قدم اول، حکومت‌هایی که صفویه با آنها در ستیز و جنگ بودند؛ از قبیل آق قویونلوها، حکومت عثمانی، ازبکان، و کشور پرتغال از دشمنان و مخالفان صفویه محسوب می‌شدند. در بین مخالفان داخلی نیز می‌توان به شاه‌زادگان، امرا و فرماندهانی که به دلیلی مورد غضب شاهان زمان خود قرار می‌گرفتند و‌ یا سپاهیانی که حقوق آنها پرداخت نمی‌شد و یا مردمی بعضی نقاط کشور که بر اثر گرانی کالاها و.. دست به شورش می‌زدند (به عنوان نمونه در زمان شاه سلطان حسین) را برشمرد.

یکی از محققان معاصر در باره مخالفان صفویه می‌نویسد:

«دشمنی با صفویه از سوی گروه‌های مختلف بوده است. شاید نخستین مخالف جدی آنها نادرشاه بود. نادر بر آن بود تا با از میان بردن مشروعیت عرفی صفویان، راه را برای تأسیس سلسله جدیدی در تاریخ به نام خودش باز کند. او گر‌چه شجاعت شاه اسماعیل را داشت، اما به هیچ روی از پشتوانه‌ای که شاه اسماعیل از آن برخوردار بود، نصیبی نداشت و آفتاب اقبالش با مرگش غروب کرد. اقدامات او اعتبار صفویان را در اذهان توده مردم ایران چندان خدشه‌دار نکرد؛ زیرا بعدها جنبش‌های زیادی برای احیای دولت صفوی صورت گرفت؛ به عنوان مثال کریم‌خان زند، داعیه سلطنت نداشت و آن را متعلق به یکی از اعقاب خاندان صفوی می‌دانست. سپس قاجاران به قدرت رسیدند و به انحای مختلف کوشیدند تا یاد صفویان را که در اذهان ایرانیان بسیار قوی بود، از میان ببرند. این نکته شهرت دارد که ظلّ‌ّالسلطان[86] برای از بین بردن آثار صفویان در اصفهان تلاش زیادی کرد.

در آستانه تجدد، نویسندگان غربی، دوره صفوی را به دلیل مذهبی‎بودن آن مورد سرزنش قرار دادند. آنها به ویژه، به دلیل اعتنای دولت صفوی به فقه و مقابله با جریانات صوفیه، سخت با آن دشمنی می‌کنند. نمونه روشن این طرز فکر از «ادوارد براون»[87] است. نوع دیگر دشمنی با صفویه از سوی برخی از روشن‌فکران مذهبی بود. دلیل این حمله، به مسائل مذهبی و نوع تلقی از مذهب و آداب و رسوم مذهبی باز می‌گشت. در این نگرش، انتقاد اصلی آن بود که صفویه، گونه خاصی از تشیع را رواج داده‌اند که با تشیع اصیل فاصله گرفته است. این دیدگاه در درجه اول، توسط دکتر شریعتی در کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» تشریح شد. برخی دیگر از رهبران مذهبی نیز در دوره اخیر ولو به شکل محدود، صفویان را مورد انتقاد قرار داده‌اند».[88]

 

دیدگاه علما و اندیشمندان پیرامون حکومت صفویه

عالمان و اندیشمندان، در باره حکومت صفویه نظرات گوناگونی دارند که به بعضی از آنها در ذیل اشاره می‌شود:

امام خمینی: «مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد؛ نه ]این که[ خودش را صفويه كرد! آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اينها- تا آن اندازه‏اى كه البته توانستند».[89]

مقام معظم رهبری در دیدار با مسؤولان برگزاری کنگره مقدس اردبیلی فرمودند: «پس از محقق اردبیلی، علمای برجسته فقه شیعه، عموما ایرانی هستند و در این ارتباط بیشترین شرف، متعلق به صفویه است و این‌جانب بر خلاف کسانی که صفویه را در چشم‌ها ضد‌ارزش کردند، تأکید می‌‌کنم که صفویه بزرگ‌ترین حق را به دانش فقاهت و کلام شیعی دارند؛ زیرا آنها بودند که راه را باز کردند و علمای شیعه را در این سطح پرورش و پرواز دادند».[90]

والتر هینتس؛ مورخ صفویه شناس: «ایران امروز، از نظر سیاسی و فرهنگی، بر همان پایه‌ای استوار است که سلاطین بزرگ صفویه در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی بنا نهادند».[91]

عیسی صدیق (۱۲۷۳ – ۱۳۵۷ شمسی) ملقب به صدیق اعلم، ادیب، نویسنده و وزیر فرهنگ قبل از انقلاب: «آثار مهمى که در رابطه با معرفى فرهنگ تشیع در عصر صفویه تألیف شده، به اندازه همه اعصار و قرون بود».[92]

 

وجه حضور عالمان شیعی در حکومت صفویه

از انتقادهایی که به عملکرد سیاسی بعضی عالمان شیعی از جمله علامه مجلسی شده، حضور ایشان در دستگاه حکومت صفوی و همکاری آنها با پادشاهان معاصرشان است.

پیش از پرداختن به این موضوع، توجه به نکته‌ای لازم است و آن این که فقهای شیعه تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، در برابر یک واقعیت تلخ سیاسی اجتماعی قرار داشته‌اند و آن محرومیت امامان شیعه و نایبان آنها از خلافت و حکومت و گرفتاری مسلمانان به حکومت‌های جور بوده است. بنابراین عالمان دینی در چنین فضایی باید چگونه عمل می‌کردند؟

آیا می‌بایست با نگاه کلامی، فقهی و آرمانی با این حکومت‌ها برخورد می‌کردند؟ یا با مبارزه منفی و انزوا طلبی و فاصله گرفتن از پادشاهان ستمگر، می‌توانستند مشکلات جامعه اسلامی را حل کنند؟ آیا با مبارزه و جهاد می‌توانستند حکومت مشروع و آرمانی خود را مستقر سازند؟ و یا بهترین راه حل متصور در آن شرایط، تن دادن به همکاری با خلفا و سلاطین جور به منظور حفظ و بقای دین و اصلاح وضع موجود بوده‌است؟

روش اندیشمندان دینی بستگی به ارزیابی شرایط موجود داشت و در مورد دانشمندانی؛ چون علامه مجلسی، حقیقت این است که این دسته از فقهای شیعه با تمسک به سیره ائمه (علیهم السلام) در همکاری با خلفای جور، و نیز با دید واقع گرایانه نسبت به مسائل و مشکلات سیاسی جهان اسلام و حکومت پادشاهان جور، در صدد اصلاح وضع موجود بودند، به این صورت که از راه معاشرت و هماهنگی با آنان و بهره‌گیری از قدرت ظاهری آنها، در هدایت، اصلاح و ارشاد جامعه، به ویژه تقویت دین، ترویج مذهب تشیع و تحقق نسبی عدالت اجتماعی می‌کوشیدند. بنابراین، عالمان دینی با اتخاذ این روش تا حدودی به اهداف مذکور دست می‌یافتند و این امری است که در طول تاریخ اسلام از دوران امام علی (علیه السلام) متداول بوده است. در این زمینه می‌توان به نمونه‌های چندی از حضور امامان معصوم (علیهم السلام) و عالمان شیعی در دربار خلفا و سلاطین جور اشاره کرد:

همکاری حضرت علی (علیه السلام) با دستگاه خلافت خلفای سه‌گانه، پذیرش منصب ولایت اهواز در دوران حکومت منصور دوانیقی توسط یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) به نام عبدالله نجاشی، پذیرش منصب وزارت در زمان خلافت هارون الرشید از سوی علی بن یقطین به توصیه امام موسی کاظم (علیه السلام)، قبول ولایت‌عهدی مأمون عباسی از سوی امام رضا (علیه السلام)، وزارت خواجه نصیرالدین طوسی در دستگاه سلطنتی هلاکو خان مغول و…. و در نهایت حضور و مشارکت سیاسی عالمان مشهور شیعه در حکومت صفوی؛ مانند محقق کرکی، شیخ بهایی، مجلسی پدر و پسر، و قبول مناصب و مشاغل سیاسی مذهبی توسط آن‌ها.

بنابراین، همکاری عالمان دوره صفویه با پادشاهان، نه به طمع مقام، بلکه برای حفظ دولت جدید التأسیس شیعه بوده است. ضرورت این همکاری با توجه به این‌که شیعه در طول تاریخ، اغلب در انزوای سیاسی قرار داشت، بیش از پیش معلوم می‌شود، البته روابط عالمان با پادشاهان، تنها در حدی بود که فقها را قادر می‌ساخت با تبلیغ مذهب شیعه، گسترش حوزه‌های دینی و…، به توسعه و تحکیم مبانی شیعه بپردازند. اگر با نگاه واقع‌بینانه به مسائل بنگریم، هم‌کاری علامه مجلسی و دیگر عالمان دینی با حکومت‌ها را در همین راستا می‌توان ارزیابی کرد، گرچه بسیاری از دیگر فقیهان در زمان‌های دیگر، با ارزیابی وضعیت موجود، رویکرد دیگری را برگزیدند.[93]

 

کتابنامه مقاله حکومت صفویه

  1. قرآن کریم.
  2. اعرابی هاشمی، شکوه سادات و عبدالی، فهیمه؛ «نقش قورچیان در ساختار نظامی صفویه»؛ فصلنامه تاریخ، پیاپی ۲۶، پاییز ۱۳۹۱.
  3. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن؛ الذریعة الی تصانیف الشیعة؛ دار الأضواء، بیروت، 1403ق.
  4. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن؛ طبقات اعلام الشیعه؛ دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت، 1430ق.
  5. اقبال آشتیانی، عباس؛ تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه؛ انتشارات دبیر، چاپ دوم، تهران، 1392ش.
  6. بهرام نژاد، محسن؛ صفویه در گستره تاریخ ایران زمین (مقاله هویت سیاسی دولت صفوی)؛ انتشارات ستوده، دانشگاه تبریز، 1383ش.
  7. پارسانیا، حمید؛ حدیث پیمانه (نسخه الکترونیکی)؛ مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، قم، 1387ش.
  8. پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی).
  9. تبریزى، على بن موسى؛‏ مرآة الکتب؛ کتابخانه عمومى حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره)، چاپ اول، قم،  1414ق.
  10. تمیم‌داری، احمد؛ عرفان و ادب در عصر صفوی؛ انتشارات حکمت، چاپ اول، 1372ش.
  11. جابری، کاظم؛ صلاة الجمعه: تاریخیاً و فقهیاً؛ بی‌نا، قم، 1376ش.
  12. جعفریان، رسول؛ «صفویه عصر جدید ایران»؛ کیهان اندیشه؛ شماره 67، مرداد و شهریور 1375ش.
  13. جعفریان، رسول؛ تاریخ ایران از آغاز اسلام تا پایان صفویان؛ نشر علم، تهران، 1393ش.
  14. جعفریان، رسول؛ صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست؛ انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، قم، 1379ش.
  15. جعفریان، رسول؛ نماز جمعه: زمینه‌های تاریخی و آگاهی‌های کتابشناسی؛ شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه، تهران، 1372ش.
  16. حسنی، علی اکبر؛ «علما و فقهای مشهور و نقش آنان در دربار صفویان»؛ ماهنامه مکتب اسلام، شماره 5، 1381ش.
  17. حسینی، سید محمد و رضوانی مفرد، احمد، «ساختار نظام قضایی عصر صفوی»، فصلنامه حقوق، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 3، پاییز 1390ش.
  18. خمینی، سید روح الله؛ صحیفه نور؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (قدس سره)، چاپ چهارم، تهران‏، 1386ش‏.
  19. خواند امیر حسینی، غیاث الدین بن همام الدین؛ تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر؛ مقدمه:‌ همایی، جلال الدین؛ زیر نظر: دبیرسیاقی، محمد؛ کتابخانه خیام، چاپ چهارم، تهران، 1380ش.
  20. خوانسارى، محمد باقر بن زین العابدین‏؛ روضات الجنات فی أحوال‌العلماء و السادات؛ دهاقانى (اسماعیلیان)، چاپ اول، قم، 1390ق.
  21. رضائی پناه، امیر و قنواتی، نگار؛ «جایگاه و کارکردهای شاه در گفتمان سیاسی عصر صفوی»؛ تاریخ‌نامه خوارزمی-فصلنامه علمی تخصصی، سال دوم، زمستان 1393ش.
  22. سایت اسلام‌کوئست.
  23. سایت تخصصی شیعه شناسی.
  24. سایت تقویم تاریخ.
  25. سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا).
  26. سایت دانشنامه جهان اسلام.
  27. سایت دانشنامه رشد.
  28. سایت دیکشنری آنلاین آبادیس.
  29. سایت راسخون.
  30. سایت کاخ آسمان.
  31. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
  32. سایت واژه یاب.
  33. سایت ویکی پدیا.
  34. سایت ویکی شیعه.
  35. سایت ویکی فقه.
  36. شاردن، ژان؛ سیاحت نامه (نسخه الکترونیکی)؛ ترجمه: یغمایی؛ اقبال.
  37. قزوینی، عبدالنبی بن محمدتقی؛ تتمیم امل الآمل؛ چاپ احمد حسینی، قم، 1407ق.
  38. کاظمی دلیگانی، مریم؛ «اقدامات عمرانی شاهان صفوی در عتبات عالیات»، مجله تاریخ اسلام، شماره 29، 1386ش.
  39. کاظمی راشد، منیره؛ «آسیب شناسی انحطاط صفویه: فروپاشی از درون»؛ فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌نامه تاریخ، سال یازدهم، شماره 44، پاییز 1395ش.
  40. کرمعلی، اکرم و ذهابی، مجتبی؛ «تبیین تاریخی شاخص‌ها و پیامدهای سیاسی- اقتصادی استبداد پادشاهان صفوی در سفرنامه‌های اروپائیان (بر اساس نظریه استبداد ایرانی همایون کاتوزیان)»؛ فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ، سال 14، شماره 54، پاییز 1398ش.
  41. مجدی، محمد بن ابی طالب؛ زینت المجالس؛ کتابخانه سنايی، تهران، بی تا.
  42. مجلسى، محمدتقى،؛ لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه؛ اسماعیلیان‏، چاپ دوم‏، قم، 1414ق.
  43. مجموعه مقالات تاریخ صفویه: چهرآزاد، سعید؛ نقش دولت صفوی در گسترش تشیع در ایران؛ سیاست ما.
  44. مطلبی، مسعود و ایزدی اودلو، عظیم؛ «بررسی مناسبات صوفیان با نهاد سلطنت در دوره‌های صفویه و قاجاریه»؛ سپهر سیاست، سال 5، شماره 18، زمستان 1397ش.
  45. منتظر القائم، اصغر و جعفری، علی اکبر؛ دولتی به کام رندان، مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع؛ مجله سوره، شماره چهارم (52 – 53)، مهر و آبان 1390ش.
  46. مهدوی، مصلح الدین؛ اعلام اصفهان؛ تصحیح، تحقیق و اضافات: نصراللهی، غلام رضا؛ سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، اصفهان، 1386ش.
  47. ولایتی، علی اکبر؛ پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران؛ مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امور خارجه، چاپ چهارم، تهران، 1384ش.
  48. یوسف نیا، زهرا؛ «بررسی عوامل بالندگی اقتصادی ایران در عصر شاه عباس اول صفوی»؛ تاریخ‌نامه خوارزمی، سال دوم، شماره 2 (پیاپی 6)، زمستان 1393ش.

 

 

[1]. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ص 954.

[2]. خواند امیر حسینی، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، مقدمه:‌ همایی، جلال الدین، زیر نظر: دبیرسیاقی، محمد، ج 4، ص 409 و 410؛ همچنین ر.ک: مجدی، محمد بن ابی طالب، زینت المجالس، ص ۹۷۶ و 977.

[3]. تمیم داری، احمد، عرفان و ادب در عصر صفوی، ج 1، ص 21؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 404.

[4]. تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 404.

[5]. ویکی پدیا، «ایران صفوی».

[6]. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 403.

[7]. سایت ویکی شیعه، «صفویان».

[8]. سایت ویکی فقه، «سلسله صفویه».

[9]. تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 403 و 404.

[10]. سایت ویکی شیعه، «صفویان»؛ سایت ویکی فقه، «سلسله صفویه»؛ تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص  404.

[11]. از آن جا که پیروان و مریدان شاه اسماعیل اول، هر کدام کلاهی از سقراط که پارچه قرمزی بود بر سر داشتند، به نام قزلباش؛ یعنی سرخ‌سر معروف شدند و به همین مناسبت از این تاریخ، اتباع و لشکریان صفویه، حتی خود ایشان را نیز قزلباش و قزلباشیه می‌خواندند. تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 404.

[12]. همان، ص 404 و 405.

[13]. ر.ک: دانشنامه رشد، «صفویه».

[14]. برگرفته از: دانشنامه رشد، «صفویه».

[15]. برگرفته از: دانشنامه رشد، «صفویه».

[16]. برگرفته از: دانشنامه رشد، «صفویه».

[17]. شاه عباس برخلاف شاه اسماعیل و شاه طهماسب که نسبت به مذهب تعصب شدید داشتند، با پیروان مذاهب با محبت رفتار می‌کرد؛ زیرا معتقد بود باعث کناره‌گیری از ملت‌های متمدن اروپایی که مسیحی هستند خواهد شد؛ به همین دلیل در حالی‌ که نسبت به ترویج مذهب شیعه و تقویت آن اهتمام داشت، نسبت به مسیحیان اظهار لطف می‌کرد و در موقعی که عثمانی‌ها، مسیحیان را مورد شکنجه قرار می‌دادند، او برای آنها در جلفای اصفهان کلیسا ساخت و اجازه داد آداب مذهبی خود را به جای بیاورند. یکی دیگر از اقدامات شاه عباس در تعدیل قدرت مذهبی، کاستن از اهمیت و نفوذ صوفیه در ساختار قدرت بود. ویکی پدیا، «شاه عباس یکم».

[18]. برگرفته از: دانشنامه رشد، «صفویه».

[19]. پادشاهان ایران زمین از دیر باز برای دادن پاداش و یا حقوق به فرماندهان سپاهیانشان به جای پول و طلا، املاک وسیعی را در اختیارشان قرار می‌دادند و در برخی موارد، حتی این املاک به فرزندانشان به ارث می‌رسید. بدین ترتیب، املاک وسیع و حاصل‌خیزی به دست امرا و یا کسانی می‌افتاد که بعد از انجام دادن خدمت، به وجود آنان نیازی نبود و یا دیگر حتی از دنیا رفته بودند، ولی ورثه آنان از این املاک حاصل‌خیز استفاده می‌کردند؛ مثلا خود شاه عباس در اوایل حکومتش، لاریجان را به تیول حکام قزلباش قرار داده بود. شاه عباس پس از چند سال، متوجه این موضوع شد و به همین منظور برای در اختیار گرفتن این املاک، طرح تبدیل املاک ممالیک (که به تیول به امرا داده می‌شد) را به املاکی که در اختیار شخص شاه باشد، آغاز کرد. این طرح هوشمندانه باعث شد که شاه، عواید بسیار زیادی را حاصل کند و بتواند حتی مخارج سپاه دائمی‌اش را از همین اراضی بپردازد و به نوعی خود شخصا وارد قضیه شد و دیگر سپاهیان به جای اتکا به فرماندهانشان که از آنان حقوق می‌گرفتند و به نوعی جیره‌خوار فرمانده‌شان می‌شدند، مستقیما حقوق‌بگیر حکومت شدند. این اقدام، باعث از بین رفتن بسیاری از شورش‌هایی شد که در سراسر ایران رخ می‌داد. ویکی شیعه، «شاه عباس اول».

[20]. برگرفته از: ویکی شیعه، «شاه عباس اول».

[21]. شاردن، ژان، سیاحت نامه (نسخه الکترونیکی)، ترجمه: یغمایی، اقبال.

[22]. برگرفته از: دانشنامه رشد، «صفویه»، با تصرف.

[23]. برگرفته از: دانشنامه رشد، «صفویه»، با اندکی تصرف.

[24]. دانشنامه رشد، «آغاز فروپاشی و انحطاط کامل دولت صفویان».

[25]. همان، «شاه سلطان حسین صفوى».

[26]. کاظمی راشد، منیره، «آسیب شناسی انحطاط صفویه: فروپاشی از درون»، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشنامه تاریخ، سال یازدهم، شماره 44، ص 124.

[27]. توران؛ ‌نام منطقه‌ای در آسیای میانه؛ به معنای سرزمین تور به زبان پارسی میانه است، که از آن‌ سوی آمودریا (جیحون) یعنی ماوراءالنهر، به خوارزم متصل بوده و از مشرق تا دریاچهٔ آرال امتداد دارد. ویکی پدیا، «توران».

[28]. تَبرائیان؛ گروهی از شیعه بودند که برای تبلیغ حکومت صفویه و ترویج مذهب تشیع، در زمان حکومت شاه اسماعیل اول و فرزندش شاه تهماسب به‌وجود آمدند. تبرائیان در کوچه‌ها و بازارها با صدای بلند به بیان محبت نسبت به علی بن ابی‌طالب (علیهما السلام) و فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و طعن و لعن مخالفان ولایت علی‌ بن‌ ابیطالب (علیهما السلام) می‌پرداختند. برخی از علمای شیعه با کارها و روش آن‌ها مخالف بودند. در دوران شاه‌ اسماعیل‌ دوم، این کار به شدت منع و مرتکبان این عمل به قتل می‌رسیدند. پس از شاه‌ اسماعیل‌ دوم، این عمل توسط دیگر سلاطین صفوی منع شد، ولی برخورد تندی انجام نمی‌گرفت. در دوران افشاریه، زندیه و قاجار نیز با این کار مقابله و از نظر حکومتی منع می‌شد، اما در بین مردم عادی این عمل به صورت مراسم‌های خاصی انجام می‌گرفت. ویکی شیعه، «تبرائیان».

[29]. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «اسماعیل اول صفوی»؛ مجدی، محمد بن ابی طالب، زینت المجالس، ص ۹۷۶.

[30]. سایت ویکی شیعه، «شاه تهماسب اول».

[31]. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «اسماعیل دوم صفوی».

[32]. سایت راسخون، «نگاهی به کارنامه‌ شاه اسماعیل دوم صفوی»، به نقل از حسین زاده شانه‌چی، غلامحسن، تاریخ صفویه، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول، قم، 1394ش.

[33]. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «اسماعیل دوم صفوی».

[34]. سلیمان یکم (به ترکی عثمانی: سلطان سلیمان قانونی،۶ نوامبر ۱۴۹۴ – ۷/۶/۵ سپتامبر ۱۵۶۶) دهمین سلطان امپراتوری عثمانی، که از سال ۱۵۲۰ تا لحظهٔ مرگش در سال ۱۵۶۶، بر امپراتوری عثمانی حکم راند و از این لحاظ طولانی‌ترین دورهٔ سلطنت را در میان خاندان عثمانی داراست. او را در غرب با نام سلیمان محتشم و در شرق با نام سلیمان قانونی می‌شناسند. از آن جهت به قانونی مشهور شد که سیستم قضایی امپراتوری عثمانی را به‌کلی بازسازی کرد. سایت ویکی پدیا، «سلیمان یکم».

[35]. شاه اسماعیل اول؛ مؤسس سلسله صفوی برای تثبیت قدرت و بنیادگذاری دولت خود، احتیاج به نیرویی داشت که این نیرو هم از لحاظ فیزیکی و جسمی برترین باشند و هم این‌که فقط به شاه وفادار باشند و از او دستور بگیرند و از طرفی وابسته به هیچ ایل یا طایفه خاصی نباشند؛ به همین دلیل از بین قبایل مختلف قزلباش، افرادی را که جنگجو، دلیر و وفادار بودند را انتخاب کرد و در یک گروه به نام «قورچیان» قرار داد که اینان بعدها بالاترین مقامات و مناصب لشکری و کشوری را از آن خود کردند. قورچیان در واقع از نژاد ترکمانان بودند. این واحد از قشون، در دوره‌های بعدی صفویه، هم از لحاظ تعداد افراد و هم از لحاظ موقعیت و اعتبار، افزایش چشم‌گیری پیدا کردند. آنان در واقع گارد سلطنتی محسوب می‌شدند و از طرفی نیز نیروی ضربتی شاه نیز به حساب می‌آمدند. اینان تا پایان حکومت صفویه، مقام و موقعیت خود را هم‌چنان حفظ کردند. اعرابی هاشمی، شکوه سادات و عبدالی، فهیمه، «نقش قورچیان در ساختار نظامی صفویه»، فصلنامه تاریخ، پیاپی ۲۶، پاییز ۱۳۹۱.

[36]. سایت راسخون، «نگاهی به کارنامه‌ شاه اسماعیل دوم صفوی»، به نقل از حسین زاده شانه‌چی، غلامحسن، تاریخ صفویه، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول، قم، 1394ش.

[37]. سایت ویکی شیعه، «شاه محمد خدابنده صفوی».

[38]. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «شاه عباس».

[39]. سایت دانشنامه رشد، «شاه صفی اول».

[40]. مهدوی، مصلح الدین، اعلام اصفهان، تصحیح، تحقیق و اضافات: نصراللهی، غلام رضا، ج 4، ص 53 و 54.

[41]. چَرکَس نام قومی قفقازی، هم‌ریشه با گرجی‌هاست که در جمهوری آدیغه روسیه و ترکیه ساکن هستند. چرکس‌ها به زبان چرکسی از گروه زبان‌های قفقازی شمال غربی سخن می‌گویند، و بیشترشان مسلمانان سنی هستند. ویکی پدیا، «چرکس».

[42]. سایت دانشنامه رشد، «شاه سلیمان صفوی».

[43]. همان؛ سایت تقویم تاریخ، «شاه سلیمان صفوی»؛ سایت کاخ آسمان، «شاه سلیمان».

[44]. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 430.

[45]. سایت دانشنامه جهان اسلام، «حسین صفوی».

[46]. سایت ویکی شیعه، «صفویان».

[47]. ویکی پدیا، «ایران صفوی».

[48]. ویکی پدیا، «تاریخ اجتماعی صفویان».

[49]. در عصر صفویه، نظام قضایی ایران به دو بخش متمایز شرعی و عرفی تفکیک شد. محاکم عرف زیر نظر دیوان بیگی و محاکم شرعی تحت زعامت صدر اداره می‌شد. رسیدگی به چهار جرم قتل، تجاوز به ناموس، کور کردن و شکستن دندان که «احداث اربعه» نامیده می‌شدند، در صلاحیت دیوان بیگی بود و مباحث مربوط به حقوق خصوصی در حیطه اقتدار صدر بود. البته احداث اربعه با حضور صدر رسیدگی می‌شد. صدر خاصه روز شنبه و یکشنبه، و صدر عامه روز چهارشنبه و پنج‌شنبه در کشیک‌خانه حاضر می‌شدند تا به همراهی دیوان بیگی، به احداث اربعه رسیدگی کنند. حسینی، سید محمد و رضوانی مفرد، احمد، «ساختار نظام قضایی عصر صفوی»، فصلنامه حقوق، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 3، ص 155 و 161.

[50]. حسنی، علی اکبر، علما و فقهای مشهور و نقش آنان در دربار صفویان، ماهنامه مکتب اسلام، شماره 5.

[51]. مهدوی، مصلح الدین، اعلام اصفهان، تصحیح، تحقیق و اضافات: نصراللهی، غلام رضا، ج 2، ص 284.

[52]. علما و فقهای مشهور و نقش آنان در دربار صفویان، ماهنامه مکتب اسلام، شماره 5.

[53]. رضائی پناه، امیر و قنواتی، نگار، «جایگاه و کارکردهای شاه در گفتمان سیاسی عصر صفوی»، تاریخنامه خوارزمی-فصلنامه علمی تخصصی، سال دوم، ص 51 و 52، به نقل از: (Savory, 2007: 2-3).

[54]. اهورامزدا: مرکب از اهورا؛ به معنای سرور بزرگ و مزدا؛ به معنای دانای کل، خدای بزرگ ایرانیان باستان و زردشتیان و خالق زمین و آسمان و آفریدگان است. سایت واژه یاب، «اهورامزدا»، فرهنگ فارسی معین.

[55]. کرمعلی، اکرم و ذهابی، مجتبی، «تبیین تاریخی شاخص‌ها و پیامدهای سیاسی-اقتصادی استبداد پادشاهان صفوی در سفرنامه‌های اروپائیان (بر اساس نظریه استبداد ایرانی همایون کاتوزیان)»، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ، سال 14، شماره 54، ص 103، 104 و 106.

[56]. سایت تخصصی شیعه شناسی، «بررسی و نقد نظریه نیابت پادشاهان صفوی از طرف امام زمان (علیه السلام)».

[57]. مطلبی، مسعود و ایزدی اودلو، عظیم، «بررسی مناسبات صوفیان با نهاد سلطنت در دوره‌های صفویه و قاجاریه»، سپهر سیاست، سال 5، شماره 18، ص 107.

[58]. «جایگاه و کارکردهای شاه در گفتمان سیاسی عصر صفوی»، ص 53 و 54.

[59]. حسنی، علی اکبر، علما و فقهای مشهور و نقش آنان در دربار صفویان، ماهنامه مکتب اسلام، شماره 5.

[60]. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ص 14؛ جعفریان، رسول، صفویه عصر جدید ایران، کیهان اندیشه، شماره 67، ص 140.

[61]. مجموعه مقالات تاریخ صفویه: چهرآزاد، سعید، نقش دولت صفوی در گسترش تشیع در ایران، سیاست ما.

[62]. منتظر القائم، اصغر و جعفری، علی اکبر، دولتی به کام رندان، مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع، مجله سوره، شماره چهارم (52 – 53).

[63]. منتظر القائم، اصغر و جعفری، علی اکبر، دولتی به کام رندان، مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع، مجله سوره، شماره چهارم (52 – 53).

[64]. جعفریان، رسول، نماز جمعه: زمینه‌های تاریخی و آگاهی‌های کتابشناسی، ص 26 و 27.

[65]. از جمله شیخ ابراهیم قطیفی (متوفای 950ق): ر.ک: آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، ج 7، ص 267.

[66]. جابری، کاظم، صلاة الجمعه: تاریخیاً و فقهیاً، ص 50 – 54؛ نماز جمعه: زمینه‌های تاریخی، ص 28.

[67]. قزوینی، عبدالنبی بن محمدتقی، تتمیم امل الآمل، ص 172 و 173.

[68]. طبقات اعلام الشیعه، ج 7، ص 208؛ صلاة الجمعه: تاریخیاً و فقهیاً، ص50 و 51.

[69]. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 25، ص 28.

[70]. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ، ج 1، ص 237.

[71]. مجلسى، محمدتقى،‏ لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ج ‏4، ص 513 و 514.

[72]. ر.ک: همان، ص 514.

[73]. تبریزى، على بن موسى،‏ مرآة الکتب، ج ‏4، ص 200؛ الذریعة إلى تصانیف الشیعة، ج ‏3، ص 104.

[74]. خوانسارى، محمد باقر بن زین العابدین‏، روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج ‏2، ص 122 و 123.

[75]. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج ‏1، ص 262.

[76]. برگرفته از: سایت اسلام کوئست، نمایه «برقراری نماز جمعه توسط شیعیان».

[77]. دانشنامه رشد، «اقتصاد و تجارت در عهد صفویه».

[78]. سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «اسماعیل اول صفوی»؛ مجدی، محمد بن ابی طالب، زینت المجالس، ص ۹۷۶.

[79]. یوسف نیا، زهرا، «بررسی عوامل بالندگی اقتصادی ایران در عصر شاه عباس اول صفوی»، تاریخنامه خوارزمی، سال دوم، شماره 2 (پیاپی 6)، ص 141.

[80]. مهدوی، مصلح الدین، اعلام اصفهان، تصحیح، تحقیق و اضافات: نصراللهی، غلام رضا، ج 4، ص 53 و 54.

[81]. برگرفته از: کاظمی دلیگانی، مریم، اقدامات عمرانی شاهان صفوی در عتبات عالیات، مجله تاریخ اسلام، شماره 29، با تلخیص.

[82]. جعفریان، رسول، تاریخ ایران از آغاز اسلام تا پایان صفویان، ج 1، ص 821.

[83]. جعفریان، رسول، صفویه عصر جدید ایران، کیهان اندیشه، شماره 67، ص 140.

[84]. منتظر القائم، اصغر و جعفری، علی اکبر، «دولتی به کام رندان، مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع»، مجله سوره، شماره چهارم (52 – 53).

[85]. همان.

[86]. مسعود میرزا ظل‌السلطان؛ فرزند ناصرالدین شاه قاجار، یکی از شاه‌زادگان مقتدر و زورگوی دوره قاجاریه بود که ۳۴ سال متوالی امور اصفهان را در ید قدرت خود گرفت. وی در این دوره علاوه بر سرکوب سخت شورش‌های گاه و بیگاه در اصفهان، تعداد بسیار زیادی از بناهای تاریخی دوره صفویه را به دلایل نامعلومی تخریب کرد. خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، «سایه استبداد و زورگویی ظل السلطان بر اصفهان».

[87]. ادوارد گرانویل براون (به انگلیسی: Edward Granville Browne) (زاده ۷ فوریهٔ ۱۸۶۲ – درگذشته ۵ ژانویهٔ ۱۹۲۶) خاورشناس و ایران‌شناس پرآوازه بریتانیایی بود. او کتاب‌های زیادی در زمینهٔ تاریخ و ادبیات نگاشته ‌است. ویکی پدیا، «ادوارد براون».

[88]. جعفریان، رسول، صفویه عصر جدید ایران، کیهان اندیشه، شماره 67، ص 136 و 137.

[89]. خمینی، سید روح الله، صحیفه نور، ج ‏8، ص 437.

[90]. پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)؛ جعفریان، رسول، صفویه عصر جدید ایران، کیهان اندیشه، شماره 67، ص 136.

[91]. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص 13، به نقل از: کمپفر، مقدمه سفرنامه، ص 12.

[92]. حسنی، علی اکبر، علما و فقهای مشهور و نقش آنان در دربار صفویان، ماهنامه مکتب اسلام، شماره 5.

[93]. بهرام نژاد، محسن، صفویه در گستره تاریخ ایران زمین (مقاله هویت سیاسی دولت صفوی)، ص 99.

[94]. سایت اسلام کوئست، «نمایه: علامه مجلسی مداح حکومت صفویه یا مروج تعالیم دینی».