searchicon

کپی شد

خوف و حزن در مورد اولیاء و انبیاء

خداوند در چند جای قرآن فرموده که برای دوستان خدا نه ترسی است و نه غمی “الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون”. نترسیدن از آثار قطعی ایمان به خدا است؛ چون مؤمن در سایه اعتماد به خدا و خوش بینی به آخرت از خیلی امور نمی ترسد، ضعف نفس او بر طرف می شود، صبر او زیاد می گردد و توان مقاومت او در بلایا ازدیاد پیدا می کند. برعکس غیر مؤمن از مرگ می ترسد چون درک درستی از مرگ ندارد از آینده و حوادث تلخ می ترسد چون تدبیر عالم را در دست خدا نمی داند یا با خدا ارتباط درستی ندارد، صبر او کم است چون به اجر صابران اعتقاد ندارد و همین طور … از این رو می بینیم که در میان افراد بی دین بیماری های روانی و خود کشی زیاد است.

اما همه ترس ها، منفی و زشت نیستند و به خاطر هر ترسی نباید اولیاء الله را سرزنش کرد چون قرآن در چندین جا مؤمنان را به خاطر ترس می ستاید و حتی دستور به ترس می دهد. به عنوان نمونه می فرماید: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»؛[1] مردانى كه تجارت و معاملات دنيا آنان را از ياد خدا غافل نمى گرداند و نماز را برپا داشته و زكات را مى پردازند و از روزى كه دل ها و ديدگان منقلب و مضطرب است، ترسانند.

این آیه اثبات می کند که برخی ترس ها جزو شرایط ایمان است چه رسد به پیامبری که باید این نوع ترس را در حد اعلا داشته باشند. بنابراین  اجمالاً هر ترسی مذموم نیست و همه ترسها از اولیاء الله برداشته نمی شود.

برای درک واضح تر، علت ترس ها را به طور اجمالی بررسی می کنیم. گاهی ترس از دیگران است گاه از اتفاقات تلخ آینده و گاه از سرنوشت بد احتمالی که در انتظار ماست. و برخی هم به خاطر ضعف نفسی که دارند در رویارویی با حوادث و دشمن و هر چیزی که ضرر جانی یا مالی در آن باشد دچار ترس و اضطراب می شوند. همه اینها ترس منفی بوده و دوستان خدا به اندازه ایمان و یقین شان از این ترسها مبرا و پاک هستند.

اما برخی ترسها به خاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب – به طوری که تحمل آن از توان هر بشری خارج است- ترسی مثبت و لازم است. مثل ترس از قیامت و ترس از بدی کردار خود یا عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی امت یا ترس از هلاکت یاران اندک حق در جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان دین  و امثال آن، همگی ترس هایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد.

پیامبر گرامی اسلام در مورد ترس مؤمنان می فرماید: «الْمُؤْمِنُ بَيْنَ خَوْفَيْنِ خَوْفِ مَا مَضَى وَ خَوْفِ مَا بَقِيَ وَ بِمَوْتِ النَّفْسِ يَكُونُ حَيَاةُ الْقَلْبِ وَ بِحَيَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَى الِاسْتِقَامَةِ وَ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ عَلَى مِيزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا يَضِلُّ وَ يَصِلُ إِلَى مَأْمُولِهِ وَ كَيْفَ لَا يَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَيْرُ عَالِمٍ بِمَا تُخْتَمُ صَحِيفَتُهُ وَ لَا لَهُ عَمَلٌ يَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لَا مَفَرَّ… و الزاهد یعبد علی الخوف»؛[2] مؤمن بین دو ترس قرار دارد ترس از آن چه گذشته (از اعمالش) و ترس از آنچه مانده و خواهد آمد (از اعمالش و تقدیراتی که به خاطر اعمالش برایش مقدر می شود) و با مرگ نفس زندگى قلب شروع مى‏شود، و با زندگى دل آدمى به استقامت و پايدارى مى‏رسد و مقاومت مى‏نمايد و هر کس خدا را عبادت کند به اندازه ترس و امیدی که دارد گمراه نمی شود و به آرزویش می رسد و چگونه بنده نترسد در حالی که نمی داند سرنوشت اش  چگونه تمام می شود و می بیند که عملی هم ندارد که به واسطه آن به آرزویش در عاقبت به خیری برسد و قدرت تغییر تدبیر عالم را هم ندارد (پس می ترسد) .. و زاهد به میزان ترس اش بندگی می کند.

حزن هم مثل ترس دو جنبه مثبت و منفی دارد. حزن مثبت مثل غم برای آخرت و حزن به دلیل دوری از خدا و اولیای او، همچنان که پیامبر اکرم می فرماید: «يَا أَبَا ذَرٍّ مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ »؛[3] ای ابوذر خدا به چیزی مثل حزن و غم طولانی پرستیده نشده است، اما حزن منفی مثل غم برای از دست دادن مال و…؛ هم چنان که علی (ع) می فرماید: «الرَّغْبَةُ بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن»؛[4] رغبت به آخرت نزد خدا باعث راحتی و آرامش می گردد و رغبت به دنیا باعث هم و غم و حزن می شود.

در پایان توضیح این مطلب لازم است که؛ ترس جزو طبع اوليه انسان است و لازمه حفظ بقای ذات انسانی است و غير خدای كامل نمی تواند بدون ترس باشد؛ چون تا قوی تر و بزرگ تر هست ترس از او نيز هست و تا امكان فنا و نيستی و نقص هست ترس هم هست.


[1] . نور، 37.

[2] . بحارالانوار، ج‏67، ص 391، موسسه الوفاء، بیروت.

[3] . بحار الانوار، ج74، ص80، موسسه الوفاء بیروت.

[4] . ارشاد القلوب، ج1، ص19، انتشارات شریف رضی.