کپی شد
هرمنوتیک (روشهای تفسیر متون دینی)
«هرمنوتیک» در اصل مشتق از نام «هرمس» خداى یونان باستان است. هرمس، الهۀ مرزها و واسطۀ بین خدایان و مردمان، خالق سخن و تفسیر کنندۀ خواسته هاى خدایان براى مردمان بوده است؛ به همین مناسبت، هرمنوتیک، در لغت؛ به معناى «وابسته به تفسیر» است و در اصطلاح شامل مجموعه بحثهایى است که دربارۀ «تفسیر متن» و فهم آن مطرح مىشود.[1]
اما «تفسیر» و «متن» در این عبارت به چه معنا است؟ تفسیر به معناى شناخت معناى مقصود و کشف و بیان مراد گوینده است و این با «تأویل» فرق دارد؛ زیرا تأویل کشف ریشه هاى معنا و سایه هاى معنایى سخن است. «متن» در این تعبیر، شامل هر چیزى است که در وراى آن مطلبى و مفهومى نهفته باشد؛ از این رو، نه تنها نوشته، بلکه سخن و هر اثر هنرى؛ مانند نقاشى، موسیقى، و سینما را در بر مىگیرد. گاهى معناى «متن» آن قدر توسعه مىیابد که شامل عالم عین نیز مىشود و این جا است که هرمنوتیک از حوزۀ تفسیرى خود خارج مىشود و به قلمرو فلسفه و هستىشناسى گسترش مىیابد.
بنابراین، هر بحثى که مربوط به تفسیر متن باشد و اصول و ضوابطى را در جهت کشف مراد مؤلف و رسیدن به معناى نهایى متن معرفى کند، یا وجود چنین امورى را انکار نماید، در حوزۀ مباحث هرمنوتیکى قرار مىگیرد. این معنا، اصطلاحِ عام «هرمنوتیک» و شامل همۀ نحله هاى تفسیرى است. در این نگاه حتى مباحث الفاظ علم اصول در فرهنگ رایج حوزۀ اسلامى، مىتوانند مباحثى هرمنوتیکى تلقّى شوند، هر چند به عنوان علم مستقل مطرح نگردیده و در ضمن علم اصول که مباحث فراوان دیگرى نیز دارد، بیان شدهاند. هرمنوتیک در این اصطلاح، در واقع از زمان پیدایش متون پدیدار شده است و تاریخی به قدمت فرهنگ بشری دارد.
اما هرمنوتیک در اصطلاح خاص خود، فقط به نحله خاصی صدق می کند و ناظر به مباحثی است که معنای متن را وابسته به فضای فرهنگی مخاطبان قلمداد می کند. این نوع هرمنوتیک که به نام «هرمنوتیک کلاسیک» مطرح شده و در غرب به عنوان یک دانش مستقل شهرت یافته، قدمت زیادی نداشته و در همین سده های اخیر (سه قرن اخیر) پیدا شدهاست.[2]
در هرمنوتیک، دیدگاههاى مختلفى وجود دارد که اهم آنها دیدگاه شلایر ماخر،[3] دیلتاى،[4] هایدگر[5] و گادامر[6] است.
[1]. هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص ۱۲0.
[2]. بر گرفته از: همان، ص 120 – 124.
[3]. فریدریش دانیل ارنست اشلایرماخر (۱۷۶۸ – ۱۸۳۴ م) فیلسوف و متأله پروتستان آلمانی است. وی را پیشگام هرمنوتیک مدرن میدانند. به دلیل تأثیر به سزایش بر اندیشهٔ متأخر مسیحی، او را پدر الهیات مدرن پروتستان میدانند.
[4]. ویلهلم دیلتای (۱۸۳۳ – ۱۹۱۱ م) مورخ، جامعهشناس، روانشناس و فیلسوف آلمانی است. او از بنیانگذاران جامعهشناسی تفهمی به شمار میرود. دیلتای همان مسیر شلایر ماخر را –در تبدیل مباحث موضعی تفسیری به یک بحث عمومی- ادامه داد با این تفاوت که هرمنوتیک را به مباحث تاریخی مرتبط کرد.
[5]. مارتین هایدِگِر (۱۹۷۶ – ۱۸۸۹ م) یکی از معروف ترین فیلسوفان قرن بیستم است. او با شیوهای نوین به تأمل درباره وجود پرداخت. فلسفه او بر دیدگاه های بسیاری از فلاسفه بعد از او اثر گذاشت. در آثار هایدگر –و پس از آن گادامر- دو ادعای اساسی مرتبط به یکدیگر مطرح شد: 1. ادعای چهره وجود شناسانه هرمنوتیک. 2. ادعای جهان شمولی هرمنوتیک.
[6]. هانس-گئورگ گادامر (۱۹۰۰ –۲۰۰۲ م) فیلسوف برجستهٔ آلمانی و نویسندهٔ اثر مشهور حقیقت و روش (۱۹۶۰). او به وسیله این کتاب، پایه گذار تمام مباحث هرمنوتیک معاصر قرار گرفت. هم اینک او بنیان گذار مکتب جدید هرمنوتیک و مطالب او محور تمام مباحث هرمنوتیکی تلقی می شود.