کپی شد
محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
بسمه تعالی
فهرست
چکیده مقاله محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) ملقب به «نفس زکیه» از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. وی در سال ۱۰۰ قمری در شهر مدینه به دنیا آمد.
از جمله القابی که برای او ذکر شده میتوان به الفاظی مانند: ارقط، مهدی، نفس زكيه و صریح قریش اشاره کرد.
نام یکی از همسران او أمسلمه و تعداد فرزندان وی را یازده نفر؛ شش پسر و پنج دختر ذکر کردهاند.
گروهى از بزرگان بنى هاشم در منطقه ابواء اجتماع کردند و در باره مسائل روز و وضع خلافت صحبت نموده و در همانجا محمد را به عنوان مهدی معرفی کردند. عبداللَّه پدر محمد نیز از موقعیت استفاده کرده و گفت: میدانید این پسر من (محمد)، مهدى است؛ پس بیایید همه با او بیعت کنیم. ولی امام صادق (علیه السلام) رسید، فرمود: چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست.
بعدها بنی عباس به قدرت رسیده و خلافت را تصاحب کردند و به تعقیب محمد پرداخته و پدر، برادران وعدهای از بنی هاشم را زندانی کردند. همین امر موجب شد تا محمد در شهر مدینه دست به قیام بزند. این قیام مهمترین اقدام وی بر علیه منصور عباسی بود که با حمله برادر منصور دوانیقی به شهر مدینه، قیام محمد سرکوب و خود و همه یارانش کشته شدند.
قیام محمد آثار و نتایج متعددی بهدنبال داشت؛ از جمله: تلاش عباسیان برای مشروعیت بخشی سیاسی به خود؛ رشد مرثیهسرایی در ادب شیعه؛ سختگیری و فشار بر علویان و تأثیرگذاری بر قیامهای دیگر.
از جمله ویژگیهای او گفتهاند: در خاندان خود از همه فاضلتر و شریفتر بود. وی در عهد خود از نظر علم، حفظ قرآن، فقه، شجاعت، سخاوت و استقامت سرآمد اقران خود بود.
زندگی نامه محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) ملقب به «نفس زکیه» از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و نخستین قیامکننده از خاندان امیرالمؤمنین (علیه السلام)، علیه خلافت بنی عباس بود.
نظر به اینکه سلسله مادران محمد نفس زکیّه همه از قریش بودند وی را «صریح قریش» می نامیدند، در سلسله نسب او مطلقا کنیزی وجود نداشته و مادران او همه از دختران آزادۀ قریش بودند.[1]
خانوادهاش وی را مهدی اهل بیت (علیهم السلام) می نامیدند و عقیده داشتند که مهدی موعود همین محمد است. نفس زکیه در زمان خود از نظر علم و حفظ قرآن و فقه و شجاعت و سخاوت و استقامت سرآمد همردیفان خود بود. در هرفضیلتی بهنام او مثل می زدند تا آنجا که تصور میکردند بدون شک مهدی موعود کسی جز او نیست. به همین جهت نام او بهعنوان مهدی شهرت یافت. آل هاشم عموما از فرزندان ابی طالب و بنی عباس با او بیعت کردند. ولی امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به تقاضای بیعت با محمد، فرموده بود: این مرد به خلافت نخواهد رسید، بلکه عروس سلطنت با آل عباس هم آغوش میشود . عبدالله بن الحسن؛ پدر محمد در مقابل این سخن امام، می گفت: تو از روی حسادت این چنین سخن می گویی.[2]
نسب و خاندان محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
ابوعبدالله محمّد نفس زکیّه از نظر نسب و خاندان دارای شرافت و بزرگی است. او از خاندان قریش، بنی هاشم و در نهایت از خاندان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است. وی از جانب پدر از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و از نظر مادر هم از خاندان قریش است.[3]
ولادت محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
در باره روز و ماه ولادت نفس زکیه اطلاعی در دست نیست، اما گفته شده که او در سال ۱۰۰ قمری در شهر مدینه به دنیا آمد.[4]
اسامی و القاب مشهور محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
نام کامل او عبارت است از: محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب (علیهم السلام).[5] کنیه وی ابو عبد اللّه است.[6]
از جمله القابی که برای او ذکر شده میتوان به الفاظی مانند: مهدی، نفس زكيه[7] و صریح قریش[8] اشاره کرد.
خانواده محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
خانواده مهمترین کانون ایجاد آرامش، بستر تربیت انسانهای فرهیخته و معرفی آنها به جامعه است.
نفس زکیه از نظر والدین دارای امتیاز در شرافت نَسَبی است.[9] همچنین دارای همسری از خاندان رسالت و فرزندانی شایسته میباشد.[10]
پدر و مادر محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
پدر ابوعبدالله محمد نفس زکیه، «عبدالله» بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) است. او در واقع نبیره (نوه نوه) امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. مادر وی «هند» دختر ابی عبیدة بن عبدالله بن زمعة بن اسود بن مطلب بن أسد بن عبد العزى بن قصی است.[11]
همسر یا همسران محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
بنابر گزارشهای تاریخی نام یکی از همسران نفس زکیه «أمسلمة» دختر عمویش یعنی دختر محمد بن حسن (حسن مثنی) بن حسن بن علی بن أبی طالب (علیهم السلام) است.[12] فخر رازی در گزارش خود از محمد نفس زکیه نام چهار فرزند پسر برای وی ذکر نموده و میگوید: دوتن از این پسران را از مادری بهنام «أمّسلمة» دختر محمّد بن حسن مثنی، یکی دیگر از آنها را از مادری که نام وی را ذکر ننموده و چهارمین پسر او را از مادری دیگر که امولد (کنیز) و باز هم بدون ذکر نام، معرفی میکند.[13]
فرزندان محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
بنابر گزارش ابن صوفى فرزندان محمد نفس زکیه یازده نفر؛ شش پسر و پنج دختر هستند. وی نامهای ایشان را بدین ترتیب ذکر می کند:
- پسران: عبداللّه اشتر، إبراهيم، طاهر، يحيى، حسن، و علی.
- دختران: فاطمه، زينب مخمّسة، أمّ كلثوم، أمّ سلمة و أمّ علي.[14]
فخر رازی بدون اشاره به نام و تعداد دختران محمد، پسران او را چهار تن و اسامی آنها را بدین ترتیب نام میبرد: عبداللّه اشتر، علی، طاهر و حسن.[15]
تجارب محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
در طول تاریخ سعی و تلاش انسانهای صاحب عقل و درایت، براین بوده که با استفاده از تجربیات و نصایح دیگران، با کمترین اشتباه روبرو شوند. نفس زکیه از خاندانی برخاست که ظلمستیز و اهل مبارزه با دشمنان دین بودند. همچنین او در کنار کسانی زیست که انسانهای برگزیده خداوند بودند. شخصیتهایی؛ مانند امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) که میتوانست از علم و دانش سرشار الهی و لدنی آنها بیشترین استفاده را نماید. اما بنابر برخی گزارشات از نصایح و تجربیات امام صادق (علیه السلام) استفاده نکرد و سبب مشکلات فراوانی شد که در نهایت موجب کشته شدن خود و عزیزانش گردید.
مسعودی میگوید: «عبد الله (پدر محمد نفس زکیه)، عدهای از خاندان خود را برای بیعت با پسرش دعوت کرد. در این میان از جعفر بن محمد (علیهما السلام) درخواست کرد تا او هم با محمد بیعت کند. جعفر (علیه السلام) نپذیرفت و گفت: بپرهیز و خود و خاندانت را هلاک مساز …».[16]
فرازهای زندگی محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
یکی از مهمترین فرازهای زندگی محمد نفس زکیه، ادعای او مبنی بر مهدی امت بودن او است که توسط پدرش عبدالله بن حسن مطرح شد. از دیگر فرازهای زندگی او میتوان به بیعت گرفتن پدرش برای او از عدهای مبنی بر اینکه او همان مهدی موعود است، اشاره کرد.
از دیگر فرازهای بسیار مهم وی قیام او در مقابل حکومت بنی عباس و شخص منصور دوانیقی است که آخر الامر منجر به کشته شدن وی گرید. البته هر یک از این فرازها در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.
ادعای مهدی بودن محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
اخبار مربوط به بیعت با محمد نفس زکیه به عنوان مهدی در دوران اموی، پراکنده و مختلف است. اما مهمترین خبر درباره بیعت با محمد در دوران اموی، بیعت بزرگان هاشمی در منطقه «ابواء»[17] است.
ابوالفرج اصفهانى مینویسد: گروهى از بنى هاشم از جمله؛ ابراهیم بن محمد، ابو جعفر منصور (دوانیقی)، صالح بن على، عبداللَّه بن حسن و فرزندانش محمد، ابراهیم و محمد بن عبداللَّه در ابواء اجتماع کرده بودند و در باره مسائل روز و وضع خلافت صحبت مىکردند. صالح بن على براى اینکه از این اجتماع نتیجه گرفته شود، اظهار داشت: اینرا میدانید که شما جمعیت، کسانى هستید که چشم و چراغ مسلمانان و همه افراد به شما چشم دوخته و از کارهاى شما پیروى مىکنند. امروز چنان که مىبینید خداى متعال شما را در این موضع گرد آورده براى اینکه از این اجتماع بىسابقه نتیجهای عاید مسلمانان شود. پس مناسب است یکى از حاضران را که مورد توجه همه شما مىباشد، انتخاب کرده، با او بیعت نموده و در کلیه امور او را محل اطمینان و وثوق خود قرار دهید تا خداى متعال که بهترین گشایندگان است، فتح و گشایشى نصیب شما کند.
عبداللَّه بن حسن از موقعیت استفاده کرده حمد و ستایش خدا را بجاى آورد و گفت: میدانید این پسر من (محمد)، مهدى است؛ پس بیایید همه با او بیعت کنیم.
ابو جعفر (منصور دوانیقی) گفت: امروز روز حیلهگرى نیست و شما هم مناسب نیست با خود حیلهگرى کرده (سر خود را کلاه بگذارید)، خود را گول بزنید. از طرفی میدانید بخداسوگند، همه مردم بیشتر و بهتر از هر کی دیگر به محمد بن عبداللَّه توجه دارند و زودتر اراده او را لباس عمل مىپوشانند؛ بنا بر این شایستهتر آناست با وى بیعت نمائید. دیگران گفته منصور را تصدیق نموده اظهار داشتند، سوگند بهخدا این پیشنهاد بسیار بجا و ما هم بدان معتقد هستیم، آنگاه همه از جا برخاسته و با وى بیعت نمودند.
عیسى بن عبداللَّه مىگوید: عبداللَّه بن الحسن کسى را پیش پدرم فرستاد که ما هم اکنون براى امر خلافت اجتماع کردهایم، مناسب است شما هم در این انجمن با ما تشریک مساعى نمائید، در ضمن گفت کسى را روانه کنید تا جعفر بن محمد (علیهما السلام) را نیز براى حضور در این اجتماع دعوت کند.
راوى دیگرى نقل کرده پیشنهاد حضور حضرت صادق (علیه السلام) را دیگرى داد و عبداللَّه به حاضران گفت از حضور وى صرف نظر کنید؛ زیرا میترسم اگر ایشان حضور پیدا کند، وضع ما را دگرگون ساخته و کار شما را بر هم زند.
عیسى میگوید: هنگامى که فرستاده عبداللَّه نزد پدرم آمد و مأموریتش را بیان کرد، پدرم بمن دستور داد تا در انجمن نامبردگان حضور یافته و ببینم نتیجه گفتگویشان بکجا میرسد. پس من حسب الامر پدرم در انجمن حضور یافته، دیدم محمد بن عبداللَّه یا خلیفه بعد از این، ديدم بر سجادهای بافته شده از برگ درخت خرما نماز مى خواند. من همان هنگام ورود گفتم: پدرم مرا مأمور کرده تا اجتماع شما را از نزدیک ملاحظه کرده و بدانم غرض شما از این اجتماع چیست؟ عبداللَّه پاسخ داد غرض ما آن است که در این محل با محمد بن عبداللَّه که مهدى امت است، بیعت نمائیم.
عیسى میگوید: در این هنگام حضرت صادق (علیه السلام) نیز در جمع آنان وارد شد و عبداللَّه بن حسن به حضرت او احترام گذارده، آن جناب را پهلوى خود جای داد و علت اجتماعشان را بعرض ایشان رسانید. حضرت فرمود: هیچ گاه چنین اندیشه را که وقوع پیدا نمىکند، لباس عمل مپوشانید؛ زیرا اگر تو پسرت محمد را مهدى امت میدانى، مسلما او مهدى امت نمىباشد و اکنون هم هنگام ظهور او نیست و اگر نظر تو بر این است که او را امر بهخروج برای خدا کنى تا امر به معروف و نهى از منکر نماید، ما هیچ گاه تورا که بزرگ خاندان ما هستى رها نمیکنیم و با پسر جوانت بیعت کنیم.
عبداللَّه خشمگین شد و عرضکرد: خلاف آنچه مىگوئى براى من ثابت است. بهخدا سوگند خیال نکنى این مطلبی که اظهار میدارى از جمله اسراری است که خداى متعال تورا از آن مطلع گردانیده، بلکه حسادت، تورا بر آن داشته که با پسر من مخالفت نمائى.
حضرت فرمود: سوگند بهخدا از راه حسادت چنین اظهارى نکردم و همزمان دست به پشت «ابوالعباس سفاح» زده و فرمود: این شخص و برادران و فرزندانشان نامزد براى خلافت هستند.[18]
همچنین برخی افراد برای اغراضی که در نظر داشتند، به مهدی بودن او دامن زده و او را مهدی اهل بیت (علیهم السلام) معرفی میکردند. ابوالفرج اصفهانی از عمير بن فضل خثعمى روايت میكند: روزى ابوجعفر منصور (دوانیقی) را ديدم که در انتظار بیرون آمدن كسى بود كه بعدا دانستم محمد بن عبدالله بن حسن است. وقتی محمد از خانه بیرون آمد، ابو جعفر برخاست و رداى او را گرفت تا سوار برمرکب شد. آنگاه جامههاى او را بر زين اسب مرتب ساخت. من ابوجعفر را مىشناختم اما محمد را نمیشناختم. از او پرسيدم: اين كه بود كه او را چنين احترام کردى و ركاب او را گرفتى و جامههايش را مرتب كردى؟ منصور گفت: او را نمى شناسى؟ گفتم نه. گفت: او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن، مهدى ما اهل بيت (علیهم السلام) است.[19]
البته در مقابل، برخی از بزرگان؛ مانند «سید بن طاووس» به دفاع از عبدالله محض و قیام فرزندش محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته و نوشته است: «آنها معتقد نبودند مهدی از آنها است و نسبت دادن مهدی برای نفس زکیه، به جهت معنای عمومی آن بوده؛ چراکه به هر قیام کنندهای اطلاق میشده و هرگز مقصودشان مهدی موعود نبوده است … . همچنین او معتقد است که «حسنیان» (نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام)) از افراد مورد علاقه امام صادق (علیه السلام) بوده و آنان نیز به حق امام، آگاه بودند. وی احادیثی را که در ذمّ قیام محمد بن عبدالله نفس زکیه صادر شده، از روی تقیه دانسته است».[20]
پیشگویی شهادت محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
بعد از آنکه عبدالله بن حسن همراه با جمع قابل توجهی از هاشمیان در ابواء گرد آمده تا فرزندش محمد را به عنوان مهدی اهل بیت (علیهم السلام) معرفی نموده و همگی با بیعت کنند و با رهبری وی بر علیه بنی امیه دست به قیام بزنند، بنابر پیشنهاد برخی امام صادق (علیه السلام) هم در آن جمع حضور پیدا کردند. پس از آنکه مطلب به عرض امام (علیه السلام) رسید، فرمود: «چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست …». عبدالله خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند خدا تو را از غیب آگاه نساخته و آنچه می گویی از روی حسدی است که به پسرم داری.
جعفر (علیه السلام) فرمود: «به خداوند سوگند آنچه گفتم از روی حسد نیست، بلکه این (شخص)، برادرانش و فرزندانش به خلافت خواهند رسید و در همین حال، دست بر دوش ابو العباس (سفاح اولین خلیفه عباسی) نهاد. سپس دست بر دوش عبدالله بن حسن زد و فرمود: آری به خدا (خلافت) از آن تو و فرزندانت نیست و از آن آنها است و دو پسر تو کشته خواهند شد. پس برخاست و بر دست عبدالعزیز پسر عمران زهری تکیه کرد و به او فرمود: آن را که ردای زرد پوشیده دیدی؟ (مقصودش ابو جعفر منصور دوانیقی بود)، عبدالعزیز عرض کرد: آری! پس فرمود: به خدا سوگند او آنان را می کشد. عرض کرد: محمد را؟ فرمود: بلی!
عبدالعزیز میگوید: من به خود گفتم پروردگار چنین چیزی بدو نگفته، بلکه حسد او را واداشته این سخن را بگوید، ولی بخدا سوگند، نمردم تا دیدم منصور هر دو را کشت.[21]
قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
محمد بن عبدالله در دورهای میزیست که تفکر زیدیه و دیدگاه قیام امام به شمشیر در میان علویان نفوذ چشمگیری داشت. لذا پس از قیام یحیی بن زید و شهادت وی، طرفداران تفکر قیام به سیف به سوی محمد بن عبدالله نفس زکیه شتافتند. عبدالله بن حسن مثنی پدر نفس زکیه، در منطقه ابواء نزدیک مدینه از خویشان و پیروان خود دعوت کرد تا با پسرش به عنوان مهدی، بیعت کنند و بسیاری بیعت او را پذیرفتند.[22] طبق برخی گزارشها سه برادر عباسی ابراهیم، سفّاح و منصور[23] و براساس گزارشهای دیگر تنها منصور عباسی با نفس زکیه بیعت کردند.[24]
عباسیان در ابتدا با محمد بن عبدالله نفس زکیه بیعت کرده و حکومت را شایسته بنیهاشم و علویان میدانستند، اما پس از شکست امویان، امامت نفس زکیه را نپذیرفته، خودشان به قدرت تکیه زدند.[25]
علویان ابتدا در دوره سفاح (نخستین خلیفه عباسی)، سکوت کردند. اما در سال ۱۳۶ قمری با به قدرت رسیدن منصور عباسی و برخورد آشکار عباسیان با بیعت نکردن علویان، زمینه قیام علیه عباسیان فراهم گشت.[26]
منصور عباسی که با ادعای مهدویت و امامت نفس زکیه و تبلیغ آن در بلاد مختلف به تنگ آمده بود، در اولین اقدام، عبدالله محض پدر نفس زکیه و سیزده نفر از بزرگان علوی طرفدار وی را بازداشت و تلاش کرد توسط آنان از محل اختفای نفس زکیه مطلع شود، اما ناکام ماند.[27] محمد بن عبدالله نفس زکیه سرانجام در سال ۱۴۵ق در مدینه قیام کرد.[28]
فلسفه قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
بسیاری از قیامهایی که در جهان صورت میگیرد؛ به دلیل ستمهایی است که بر مردم روا داشته میشود. بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اهلبیت آنحضرت بهشدّت مورد ظلم واقع شدند. اوج این ظلمها توسط بنی امیه و پس از آن به دست بنی عباس بر اهل بیت (علیهم السلام) واقع شد.
بنی عباس در حالی خلافت را قبضه کردند که این موفقت را به نام اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) به دست آورده و عموزادگان ایشان محسوب میشدند. اما پس از تکیه زدن بر اریکه قدرت، شروع به آزار و اذیت آنها نموده و در این امر ذرّهای از بنی امیه کم نگذاشته بلکه در بسیاری از موارد از آنان جلو زدند. همین روش خشونتبار با اهل بیت موجب قیامهایی از جانب فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برعلیه آنها شد.
یکی از این نهضتها؛ قیام محمد بن عبدالله نفس زکیه است. در این مقال مختصر اشارهای کوتاه به برخی از دلایل و فلسفههای این قیام میشود:
قیام ابتدا بنا بود بر علیه بنی امیه صورت گیرد؛ چراکه امویان وقتی در سال 41 قمری بهقدرت رسیدند، سنت خلفای راشدین را کنار گذاشته و به سنتها و معیارهای اسلامی بیاعتنایی کردند. از اوایل قرن دوم هجری، ناخرسندی از عملکرد آنان جامعه اسلامی را فرا گرفت و حرکت ضداموی با تکیه بر شعار «شایستگی خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای حکومت» شکل گرفت و علویان بههمراه تیرههای دیگر بنیهاشم، با هدف سرنگونی امویان و تأسیس حکومتی جدید، بهصورت یکپارچه و متحد در نهضت شرکت کرده و سرانجام در سال 132 قمری حکومت اموی سقوط کرد. عباسیان که برنامههای خود را با تشکیلات منسجم و وسیعی پیش برده بودند، توانستند علویان را کنار گذاشته و حکومت را دراختیار بگیرند. در این میان، حسنیان،[29] که از فعالان ضد اموی بهشمار آمده و از آغاز نسبتبه نهضت، خوشبین بودند، از سرانجام آن اظهار ناخرسندی کرده، از پذیرش حاکمیت عباسیان سر باز زدند. آنها چون حکومت را حق علویان میدانستند، تصمیم به ادامه نهضت (این بار برضد عباسیان) گرفتند. ناگفته نماند؛ معنای این مطلب این نیست که حسینیان حکومت را حق عباسیان میدانستند.
این تفکر باعث تقابل بین حسنیان و عباسیان گشته و موجب شکلگیری پنج قیام توسط حسنیان برضد عباسیان، شد. یکی از این قیامها که اولین آنها نیز بود، قیام محمدبن عبدالله معروف به «نفس زکیه» در سال 145 قمری است.
در این مقال کوتاه به برخی از فلسفههای قیام نفس زکیه اشاره میشود:
- حسنیان خود را مصداق حقیقی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدانستند. به هممین سبب، حاکمیت عباسیان را قبول نداشتند.
- اندیشه «وراثت بنات»؛ بدینگونه که در عصر جاهلیت رسم بر این بود که تنها مردان را وارث مىشناختند و معتقد بودند آن کس که قدرت حمل سلاح، جنگ و دفاع از حریم زندگى را ندارد، ارث به او نمىرسد.[30] به این دلیل زنان و کودکان از ارث محروم بودند.[31] عباسیها به این رسم جاهلی تکیه کرده، جد خود عباس بن عبدالمطلب را وارث پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دانستند، ولی نفس زکیه علویان را وارث پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدانستند.
- ادعای «مهدویت» نفس زکیه.
- «ایدههای اصلاحی» که مهمترین مشخصه فکری و سیاسی قیام محمدبنعبدالله است، بود.
- سختگیری بر علویان. آنها با تأسی به محمدبنعبدالله برای ادامه تلاشهای سیاسی برضد عباسیان، که چندین سال دوام داشت، به تشکیل حکومت ادریسیان در مغرب دست زدند.[32]
کشته شدن محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
بعد از آنکه عباسیان در ابواء با محمدبن عبدالله نفس زکیه به عنوان «مهدی اهل بیت» بیعت کردند، قرار شد پس از سقوط امویان حکومت از آنِ علویان باشد، اما پس از شکست امویان، عباسیها امامت نفس زکیه را نپذیرفته، خود به قدرت تکیه زدند.[33] علویان ابتدا در دوره سفاح (نخستین خلیفه عباسی)، سکوت کردند. اما در سال ۱۳۶ قمری با به قدرت رسیدن منصور عباسی و برخورد آشکار عباسیان با بیعت نکردن علویان، زمینه قیام علیه عباسیان فراهم گشت.
گزارشهای تاریخی از فتوای مالک بن انس، پیشوای مالکیان، و ابوحنیفه، امام حنفیان، در حمایت از قیام محمد بن عبدالله حکایت دارد.[34] به دنبال قیام محمد، مدینه بدون خونریزی به دست علویان افتاد و وی توانست مدتی در مدینه حکومت کند. در این مدت بسیاری از افراد در مکه، بصره، کوفه و یمن بیعت او را پذیرفتند.[35]
اما حکومت نفس زکیه بیشتر از دو ماه دوام نیاورد؛[36] چراکه با لشکرکشی عباسیان به مدینه و محاصره این شهر، بسیاری از مردم به سبب ترس از ادامه محاصره و قحطی، از دور محمد پراکنده شدند.[37]
در این میان تهدید و تطمیعهای عیسی بن موسی، فرمانده لشکر عباسیان، نقش مهمی در جدا شدن مردم مدینه از سپاه محمد بن عبدالله داشت.[38] از این رو تنها ۳۱۶ نفر در برابر عباسیان مقاومت کردند.[39]
سرانجام با ورود عباسیان به داخل شهر، جنگ تن به تن درگرفت و در نهایت محمد بن عبدالله به دست حمید بن قُحطبه در منطقه «احجار الزیت» مدینه کشته شد.[40] بعد از کشته شدن، سر نفس زکیه را از بدنش جدا کرده و در شهرهای مختلف گرداندند و بدن وی را در بقیع دفن کردند.[41]
ویژگی های شخصیتی محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
نفس زکیه دارای ویژگیهای متعددی بود که عبارتنداز:
- او را «صریح قریش» مینامیدند.
- خانوادهاش ویرا «مهدى اهل البیت» مینامیدند و عقیده داشتند كه «مهدى موعود» همین محمد است.
- علماى خاندان ابو طالب به لقب «نفس زكیه» داده و پیش بینى كرده بودند آن كسی كه باید در «احجارالزیت مدینه» كشته میشود، همین محمد بن عبدالله است.
- از دیگر ویژگیهای نفس زکیه این بود که او در خاندان خود از همه فاضلتر و شریفتر بود.
- وی در عهد خود از نظر علم، حفظ قرآن، فقه، شجاعت، سخاوت و استقامت سرآمد اقران بود.
- برای هر فضیلتى او را مثل میزدند، تا آنجا كه عدهای بىتردید و تشویش گمان برده بودند که «مهدى موعود» كسى جز او نیست. برای همین او بهعنوان «مهدى» مشهور شد و آل هاشم عموما از بنى ابى طالب و بنى عباس با وى بیعت كردند.[42]
فلسفه لقب و شهرت محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
برای محمد بن عبدالله بن حسن القاب متعددی ذکر شده که از جمله آنها میتوان به الفاظی مانند: ارقط،[43] صریح قریش،[44] مهدی و نفس زكيه[45] اشاره کرد. البته مشهورترین لقب محمد بن عبدالله؛ «نفس زکیه» و «مهدی» است.
در باره لقب ارقط برای نفس زکیه دلیل خاصی از منابع یافت نشد، ولی آنچه که در معنای این لفظ در کتب لغت آمده عبارت است از: «ارقط به معنای سیاه و سفید؛ آنکه نقطه های سپید و سیاه دارد؛ سیاه با خالهای سپید؛ آنچه بر او نقشهای سیاه سپید باشد؛ هر سیاهی که در آن نقطه های سپید باشد؛ گل باقلی؛ پلنگ».[46] با توجه به اینکه در صفات محمد گفته شده که او شجاع بوده است، شاید بتوان گفت که ارقط در اینجا به معنای پلنگ باشد.
اما علت اینکه او را صریح قریش لقب دادهاند این بوده است که؛ در سلسله نسب او مطلقا كنیزى وجود نداشته و مادران او همگی از دختران آزاده قریش بودهاند.
همچنین فلسفه اینکه به وی مهدی گفتهاند این بوده است که؛ نزدیکان او و بنی الحسن از این جهت که او همنام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود و بین دو کتف وی خال بزرگ سیاهی بوده است؛ لذا عقیده داشتند که او مهدی اهل بیت (علیهم السلام) است. در باره دو لقب صریح قریش و مهدی بودن او ابوالفرج اصفهانی نقل میکند: مسمع بن عنان گفت: فاطمه دختر اباعبدالله الحسين (علیه السلام) و مادر عبدالله محض، همه امور قابلگى زنان آل رسول (صلی الله علیه و آٔله) را قبول كرده بود. تا آنجا كه پسرانش گفته بودند: «بيم آن میرود كه قبايل عرب ما را فرزندان قابله بنامند. اما فاطمه در پاسخ پسران خود چنين مىگفت: من در ميان نوزادان خانواده خود دنبال (نوزاد) مجهولى میگردم.
هنگامى كه او را پیدا کنم، ديگر قابلگى نخواهم كرد. در آن شب كه هند دختر ابو عبيده «پس از چهار سال حمل» محمد را بهدنيا آورد، فاطمه گفت: فرزندان من! مجهول خود را بهدست آوردم، من بهدنبال همين پسر مىگشتم. از اين پس پاى بستر هيچ زن زائو نخواهم نشست، اين پسر بود كه مطلوب من بود.
سعيد جهنى مىگويد: عبد الله بن حسن فرزندش محمد را از دست مادر خود گرفت و به دامن خود گذاشت. ميان دو شانه محمد خال سياهى بهدرشتى يک تخم مرغ ديده میشد. پس ویرا «مهدى» میناميدند و مىگفتند اين پسر «صريح قريش» و یک قريشى خالص است.[47]
البته گفته شده کسانی که به او به لقب مهدی دادهاند، به حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) متوسل شدهاند. دراین حدیث آمده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) فرمود: « اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را طولانی میکند تا اینکه در آن روز مهدی و قائم ما قیام کند. نام او نام من و نام پدر او نام پدر من است». نا گفته نماند که شیعه بر این اعتقاد است که بخشی از این حدیث (نام او نام من و نام پدر او نام پدر من است) به اصل روایت اضافه شده و جزو حدیث نمیباشد.[48]
در باره علت ملقب شدن محمد به نفس زکیه گفتهاند: او از سادات و بزرگان بنی هاشم و از رجال ایشان از نظر فضل و کمال، شرافت، دينداری، علم، شجاعت، فصاحت در گفتار، ریاست و مدیریت، بزرگی، ارجمندی، سخاوت و بخشندگی و همچنین آگاهی، ذکاوت، فضل، هوش، بزرگی و بزرگواری بود. برای همین امور به او لقب نفس زکیه دادند.[49]
اخلاق و صفات محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
یکی از صفاتی که در باره محمد بن عبدالله نفس زکیه گفتهاند؛ این بوده که شخصیتی دانشمند و مملو از علم بوده است. همچنین او را مردی هوشیار، آگاه، دوراندیش در امور، استوار و محکم در کارها و دارای تدبیر معرفی کردهاند.
از دیگر اخلاقیات وی سخاوت، جود و کرم داشتن و جوانمردی است.[50]
اقدامات محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
مهمترین اقدام محمد نفس زکیه قیام او بر علیه منصور عباسی بود. نحوه شکلگیری قیام محمّد نفس زکیّه برعلیه خلافت عبّاسی بدین صورت بود:
محمّد در میان اهل بیتش از همه در علم، حفظ قرآن، فقاهت در دین، شجاعت، سخاوت، صلابت و … سرآمد روزگار خود بود، بهگونهای که غالبا در مهدی بودن او شک نداشتند و این موضوع میان عموم مردم شایع شده بود. به همین دلیل گروهی از بزرگان بنیهاشم از آلابیطالب، آلعبّاس و تیرههای گوناگون بنیهاشم با او به عنوان مهدی اهل بیت، بیعت کردند.[51] دراین میان امام جعفر صادق (علیه السلام) با این کار مخالفت نموده و فرمود: او (محمد) به حکومت نخواهد رسید و حکومت در بنیعبّاس مستقر خواهد شد.[52]
پس از مدتی با سرنگونی بنیامیه، قدرت بهدست بنیعبّاسی افتاد. بعد از این محمد از ترس بنی عباس، پیوسته در غربت به سر میبرد. پس از روی کار آمدن منصور (خلیفه دوم عباسی)، او بهشدت در برابر ادعاهای سیاسی حسنیان موضع گرفت. یکی از مواضع او در برابر حسنیان، نامه او به نفس زکیه است که در آن، ضمن رد ارث برای حسنیان از پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طریق حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، حقانیت عباس، عموی پیامبر را در ارثبری از آن حضرت، مطرح ساخت. او در برابر سخن محمد که گفته بود ما فرزندان پیامبر هستیم، میگوید: «گفته بودی شما فرزندان پیامبر خدا هستید، اما خدای تعالی در کتاب خویش میگوید: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ …»؛ «محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) پدر هیچیک از مردان شما نیست»،[53] در حالی که شما فرزندان دختر او هستید. این قرابتی نزدیک است، اما نه سبب میراث میشود و نه موجب ولایت و امامت. پس چگونه میتوانی بهسبب آن، ارث ببری؟[54]
همین امور و همچنین دستگیری پدر، برادر و خاندانش توسط منصور دوانیقی موجب شد تا او در مدینه دست به قیام زده و امر خویش را آشکار کند. در این میان اعیان مدینه بهجز چند نفر با وی بیعت کردند. پس محمّد بر مدینه دست یافت و امیر آنجا را که از جانب منصور نصب شده بود عزل کرد و از طرف خود قاضی و عاملی برآن گماشت، در زندانها را شکست و هر کسی در آن بود خارج کرد و یکباره بر مدینه مسلط شد.[55]
محمّد ابتدا آنچه جلوی راه حكومت بود از میان برداشت و در ظرف دو سه روز تمام حجاز و یمن او را به خلافت اسلام قبول نمودند، حتی ابوحنیفه و مالک، دو نفر از ائمّه معروف فقه اهل سنّت و جماعت، خلافتش را تصویب نموده و فتوی بر حقّانیت وی دادند.[56]
منصور موقع را زیاده از حدّی که انتظار داشت خطرناک دیده بود. به حیله و تزویر پرداخته، نامهای به نفس زکیّه نوشت. اجازه داد به اینکه هر کجا میل دارد میتواند در آنجا توقّف کند و دیگر به حقوق و مستمری خیلی زیاد و بذل همه نوع مساعدت و محبّت درباره خویشانش وی را امیدوار ساخت. در جواب آن محمّد نوشت که: عفو و گذشت یا عنایت و بخشش وظیفه من بوده است؛ زیرا که خلافت حقّ مطلق من میباشد؛ نه تو.[57]
زمانی که منصور از طریق صلح و دوستی با محمد مأیوس شد، عیسی بن موسی، برادرزاده و ولیّعهد خود را به تجهیز جنگ با محمّد فرمان داد. عیسی با چهار هزار سوار و دو هزار پیاده برای جنگ با نفس زکیه حرکت کرد.
محمّد چون مطّلع شد که عیسی برای دفع او راه افتاده، در صدد تهیّه جنگ برآمده و خندقی بر دور مدینه کند. این جریان در ماه رمضان اتفاق افتاد. عیسی با لشكر خود به مدینه رسیده و مدینه را محاصره کردند.
عیسی (قبل از درگیری دو طرف) خطاب به محمد ندا داد: ای محمّد تو در امانی هستی. محمّد گفت: شما به امان خود وفای نمیکنید، مردن با عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است. در این همین موقع لشكر محمّد از دور او متفرّق شده و از صدهزار نفری که با او بیعت کرده بودند، تنها سیصد و شانزده نفر با او ماندند. لذا لشكر عیسی آماده شده و یکباره بر آنها حمله کردند و کار ایشان را ساختند.[58]
حمید بن قحطبه، محمّد را شهید کرد و سرش را به نزد عیسی برد و زینب، خواهر محمّد و فاطمه دخترش جسد او را از خاک برداشتند و در بقیع دفن نمودند. قتل محمّد در اواسط ماه رمضان سال 145 ه.ق. واقع شد. مدّت حضور او تا وقت شهادتش دو ماه و هفده روز بود و عمرش به چهل و پنج سال رسید. [59]
اندیشه و مکتب محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
محمد بن عبدالله در ابتدا دارای اعتقاد و مکتب و اندیشه خاصی نبود، ولی بعد از آنکه پدرش عبدالله محض او را به عنوان مهدی اهل بیت معرفی و برای وی از هاشمیان بیعت گرفت، او نیز قائل به این مطلب شد.[60]
البته برخی از نویسندگان نوشتهاند: پس از کشته شدن نفس زکیه، مغیرة بن سعید عجلی و طرفدارانش مدعی شدند، نفس زکیه نمرده، بلکه در کوه حاجر در منطقه نجد در غیبت به سرمیبرد و ظهور خواهد کرد. این گروه به محمدیه مشهور بوده و معتقد بودند نفس زکیه مهدی موعود است.[61] اما این نظر ربطی به اندیشه محمد بن عبدالله ندارد.
آثار و پیامدهای قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
قیام محمد نفس زکیه آثار و نتایج متعددی بهدنبال داشت که در این مقال مختصر به برخی از آنها اشاره می شود.
- رشد مرثیهسرایی در ادب شیعه.
شعر، آیینه تمامنمای اوضاع سیاسی و اجتماعی هر جامعه و بازگوکننده مسائل و حوادثی است که در یک جامعه اتفاق میافتد. با توجه به سختیها و مصیبتهایی که در زمان منصور بر بنیحسن گذشت، به ویژه ماجرای قیام محمد و بهشهادت رسیدن او، شاهد رشد مرثیهسرایی در این دوره هستیم. مرثیههایی که درباره محمد سروده شده است، در کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی[62] و دیوان شعرای قرن دوم هجری یافت میشود.
- سختگیری و فشار بر علویان.
پس از سرکوبی قیام محمد، گذشته از دستگیری بزرگان بنیحسن و کشته شدن یا درگذشت بسیاری از آنها در زندان منصور که میتواند پیامد قیام محمد نفس زکیه باشد، منصور تلاشهای همهجانبهای در جهت کنترل فعالیت علویان آغاز کرد تا از اقدامات احتمالی علویان ضد حکومت خود جلوگیری کند. در این راستا، او اموال و املاک بنیحسن و دیگر علویان، از جمله امام صادق (علیه السلام) را ضبط کرد.[63]
- تأثیرگذاری بر مدینه.
پس از پایان قیام محمد، منصور سیاستهای تنبیهی را برای مردم مدینه در پیش گرفت. کسانی را که به محمد پیوسته و از او حمایت کرده بودند، بازخواست و تنبیه کرد. از سوی دیگر، دستور داد مدینه را محاصره اقتصادی کنند، که تا پایان حکومت منصور پابرجا بود. این امر باعث شد مدینه در قحطی بسر برد و مردم در سختی بوده و از قیامها و فعالیتهای سیاسی دیگر بر علیه عباسیان حمایت نکنند.[64]
- تأثیرگذاری بر قیامهای دیگر.
قیام محمد نفس زکیه، آغاز فعالیتهای سیاسی بر ضد عباسیان بود. او با حرکت خود در برابر منصور، آغازگر جنبشی ضد عباسی شد که چندین سال ادامه یافت. پس از او چند تن دیگر از حسنیان نیز راه او را ادامه داده و در برابر عباسیان قیام کردند. پس از نفس زکیه، برادرش ابراهیم در بصره، حسین بن علی (شهید صاحب فخ) در مدینه، یحیی بن عبدالله در طبرستان و ادریس بن عبدالله در مغرب قیام کردند. در این میان، ادریس توانست در مغرب حکومت ادریسیه را تشکیل دهد. بنابراین، وی نخستین حکومت حسنی را پس از چندین قیام تأسیس کرد.[65]
موافقان و مخالفان محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
در طول تاریخ بشر غالبا افراد مشهور و شناخته شده، دارای موافقانی بودهاند که از آنها حمایت میکردهاند. در همین میان کسانی هم با آنها مخالف بودهاند و این مخالفت تا جایی ریشه داشته که موجب جنگ و درگیری با آنها میشده است. البته نکته قابل اشاره این است که؛ بسیار اتفاق افتاده موافقانی که در ابتدا موافق صددرصدی شخصی بودهاند، ولی بعد از گذشت مدت زمانی وارد به جمع مخالفان همان شخص شدهاند، همچنین عکس آن نیز صادق است.
محمد بن عبدالله نفس زکیه نیز یکی از همین افراد است که به دلیل جایگاه، ویژگیها و شهرت خاصی که داشته، دارای موافقان و مخالفان خاص خود بوده است.
- موافقان نفس زکیه.
در باره موافقان محمد باید گفت: همه کسانی که در ابواء گرد هم آمده و بر مهدی بودن او اتفاق کردند، ابتدا از موافقان او بودند. از جمله آن افراد میتوان به عده قابل توجهی از بنى هاشم از جمله؛ ابراهیم بن محمد، ابو جعفر منصور (دوانیقی)، صالح بن على، عبداللَّه بن حسن و فرزندانش اشاره کرد. البته تنها کسی که در ابواء با مهدی بودن او مخالف بود، امام صادق (علیه السلام) بود.[66]
همچنین از جمله موافقان وی افرادی بودند که او را در شهر مدینه و قیام بر علیه بنیعباس یاری نموده و کشته شدند.[67]
- مخالفان نفس زکیه.
از جمله مخالفان وی که در ابتدا جزو موافقان صددرصدی او بودند، خاندان بنی العباس؛ مخصوصا شخص منصور دوانیقی بود. این مخالفت تا آنجا ادامه پیدا کرد که منجر به قیام محمد نفس زکیه بر علیه منصور و در نتیجه کشته شدن محمد به فرمان منصور دوانیقی شد.[68]
قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه) از دیدگاه امام صادق (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) در مواقع مختلف اوضاع را با تیزبینی خاص خود و با تحلیل عمیق وضعیت در پیش رو، پیشبینی کرده و خبر از پیروزی بنی عباس و نرسیدن هیچ سهمی از حکومت به علویان نموده بود که همین درک عمیق مانع از پذیرش دعوت سران قیام میشد.
با مطالعه وقایع تاریخی این نکته روشن میشود که گفتههای امام (علیه السلام) از حد پیشبینی فراتر رفته و به پیشگویی تبدیل میشود. امام (علیه السلام) با توجه به علم ماورایی خود، حوادثی را پیشگویی میکند که به ذهن هیچ کس در آن زمان خطور نمی کرد. آنحضرت از همان ابتدا بعد از حضور در ماجرای گردهمآیی اَبواء که متشکل از سران بنی هاشم؛ اعم از سران عباسی و علوی مبارزه بود، با محمد بن عبدالله نفس زکیه بیعت نکرده و در توجیه عدم بیعت خود، خطاب به عبدالله محض فرمود: «حکومت به تو و دو فرزندت نخواهد رسید، بلکه به این (سفاح) و پس از او آن دیگر (منصور) رسیده و سپس در میان فرزندان او دست به دست شده تا جایی که کودکان آن ها به حکومت رسیده و زنانشان مورد مشورت قرار گیرند. سپس فرمودند: بدان که این (منصور) فرزند تو محمد را در احجار الزیت (در نزدیکی مدینه) خواهد کشت و پس از او برادرش (ابراهیم) را می کشد».
این پیشگویی در حالی است که سفاح و منصور هر دو از جوانترین اعضای آن جلسه مشورتی بوده که نه خود و نه دیگران هیچ گونه احتمالی درباره حکومت آن ها روا نمی داشتند و چنان که اشاره شد، آنها در این جلسه به راحتی و در ظاهر، رهبری محمد بن عبدالله را پذیرفته و با او بیعت کرده بودند. بنابراین، امام (علیه السلام)، با داشتن علم الهی و لدنی خود می دانست که با اوضاع پیش آمده چگونه برخورد نماید. لذا در آن جلسه فرمود: «چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست …».[69]
اما در برخی از روایات چنین برمیآید که امام صادق (علیه السلام) دید مثبتی نسبت بهقیام محمد بر علیه ظلم و بیداد بنی عباس داشتهاند.
به عنوان مثال در روایتى از خلادبن عمیر نقل شده كه میگوید: در محضر امام صادق (علیهالسلام) بودم که آن حضرت از آل حسن (عبدالله محض و پسرانش) یاد نموده، بسیار گریستند طورى كه من و حاضران از شدت گریه او گریستیم. آنگاه آن حضرت فرمود: پدرم از فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) نقل كرد كه گفت: پدرم امام حسین (علیه السلام) فرمود: اى فاطمه چند نفر از فرزندان تو در كنار شط فرات كشته مىشوند كه پیشینیان در فضیلت از آنها سبقت نگرفته و آیندگان به درجه آنها نخواهند رسید. آنگاه خود آن حضرت فرمود: اینک از فرزندان فاطمه (دختر امام حسین)، جز اینها (عبدالله و پسرانش) كه در زندان كشته شدهاند، كسى دیگر نیست كه مصداق سخن مذكور امام حسین (علیهالسلام) باشد.
با نگاهی به این روایت میشود چنین برداشت نمود که امام (علیه السلام) با قیام نفس زكیه به عنوان قیامى ضد ستمگرى (نه به عنوان قیام مهدى آل محمد (صلّیالله علیه و آله)) موافق بوده است. البته آن حضرت به دلایلی که خود میدانستند، این انقلاب را مورد پشتیبانى قرار ندادند، ولى در عین حال اقدامى نیز علیه آن به عمل نیاوردند. ار این روایت شاید بتوان دریافت که آنحضرت با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهى از منكر موافق بوده اند.[70]
نکته دیگر اینکه منصور دوانیقی قبل از قیام محمد بن عبدالله برای اینکه بتواند محمد را دستگیر کند، پدر، برادران و گروهی از خاندان بنی حسن را دستگیر و زندانی نمود. امام صادق (علیه السلام) بر اساس روایتی نظارهگر دستگیری و اسارت آنها بودند و این برای آنحضرت بسیار سخت و سنگین بود. حسین بن زید روایت میکند: میان قبر و منبر ایستاده بودم. دیدم بنی الحسن را از خانه مروان بیرون می آوردند تا به ربذه تبعید کنند. پس جعفر بن محمد (علیهما السلام) مرا طلبید و پرسید: چه خبر؟ گفتم: بنی الحسن را دیدم در محملها نشانده بودند. فرمود: بنشین! نشستم، پس غلامی را خواست، آنگاه فراوان پروردگار خود را یاد کرد و به غلام فرمود: هنگامی که آنان را آوردند، مرا مطلع کن. غلام آمد و خبر آوردن آنان را داد، جعفر بن محمد (علیهما السلام) پشت پردهای که از موی سفید بافته بود، ایستاد. عبد الله بن حسن و ابراهیم و همه خانواده شان را آوردند. جعفر (علیه السلام) چون آنان را دید، آنقدر گریه کردکه اشک او به محاسنش رسید. پس رو به من کرد و گفت: ابو عبدالله به خدا از این پس حرمتی باقی نمی ماند. به خدا انصار و پسران انصار به وعدهای که در بیعت عقبه با رسول دادند، وفا ننمودند.
سپس فرمودند: آنان بیعت کردند که از رسول خدا و فرزندان او مانند خود و فرزندانشان دفاع کنند.[71]
محمد بن عبدالله (نفس زکیه) از دیدگاه اندیشمندان
اندیشمندان و علمای برجسته اسلام نظرات متفاوتی نسبت به محمد نفس زکیه و قیام او دارند که در این مقال بسیار مختصر اشاره کوتاهی به برخی از این نظرا ت میشود:
- سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال به دفاع از عبدالله محض و قیام فرزندش محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته و مینویسد: «آنها معتقد نبودند مهدی از آنها است و نسبت دادن مهدی برای نفس زکیه، به جهت معنای عمومی آن بوده چراکه به هر قیام کنندهای اطلاق میشده و هرگز مقصودشان مهدی موعود نبوده است». وی معتقد است حسنیان از افراد مورد علاقه امام صادق (علیه السلام) بوده و آنان نیز به حق امام، آگاه بودند. وی در همین حال احادیثی را که در ذمّ قیام محمد بن عبدالله نفس زکیه صادر شده از روی تقیه دانسته است.[72]
- در مقابل شیخ مفید به ذم عبدالله محض و محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته است.[73]
- محمد بن یعقوب کلینی نیز روایاتی در مذمت محمد بن عبدالله ذکر کرده است.[74]
- آیتالله خویی در کتاب رجال خود عبدالله بن حسن و نفس زکیه را مجروح و مذموم دانسته است.[75]
سخن آخر؛ در اینکه آیا نفس زکیه خود را مهدی موعود میپنداشته یا اتهامی است که دیگران برای خدشهدار کردن شخصیت و قیام محمد بن عبدالله به او وارد کردهاند، دیدگاههای متفاوتی میان فقها، مورخان و محدثان وجود دارد.[76]
با توجه به قرائن و شواهدی که پیش از این بیان شد، چنین به نظر میرسد که دست کم تعدادی از آنها بر این باور بودند که نفس زکیه همان مهدی موعود است که جهان در انتظارش میباشد.
کتابنامه مقاله محمد بن عبدالله (نفس زکیه)
- قرآن کریم.
- ابن اثير، على بن ابى الكرم؛ الكامل في التاريخ؛ دار صادر – دار بيروت، بيروت، 1385 ق / 1965 م.
- ابن جوزى، سبط؛ تذكرة الخواص؛ منشورات الشريف الرضى، چاپ اوّل، قم، 1418 ق.
- ابن جوزى، عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، و مصطفى عبد القادر، عطا؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر؛ تحقيق: شحادة، خليل؛ دار الفكر، چاپ دوم، بيروت، 1408 ق / 1988 م.
- ابن خياط، خليفة بن خياط؛ تاريخ خليفة؛ تحقيق: فواز؛ بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1415 ق / 1995 م.
- ابن صوفى نسابه، علی بن محمد؛ المجدي في أنساب الطالبيين؛ كتابخانه آية الله المرعشى النجفى، چاپ دوم، قم، 1422 ق.
- ابن طاووس، على بن موسى؛ إقبال الأعمال؛ دار الكتب الإسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1409 ق.
- ابن طقطقي (معروف به ابن طباطبا)، محمد بن علي؛ الفخري في الآداب السلطانية والدول الإسلامية؛ تحقیق: محمد مايو، عبد القادر؛ دار القلم العربي، چاپ اول، بيروت، 1418 ق / 1997 م.
- اِبْنِ عِنَبه، احمد بن علی؛ عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب؛ انصاريان، قم، 1417 ق.
- ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم؛ المعارف؛ تحقیق: عکاشه، ثروت؛ الهيئة المصرية العامة للكتاب، چاپ دوم، قاهرة، 1992 م.
- ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين؛ مقاتل الطالبيين؛ تحقيق: صقر، سيد احمد؛ دار المعرفة، بيروت، بى تا.
- بغدادی، محمد بن عبدالله؛ الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية؛ دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ۱۹۷۷ م.
- بلاذرى، احمد بن يحيى؛ أنساب الأشراف؛ دار الفكر، چاپ اوّل، بيروت، 1417 ق.
- جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری؛ مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۹ ش.
- حسن، ابراهیم حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ ترجمه: پاینده، ابوالقاسم؛ سازمان انتشارات جاویدان، چاپ نهم، تهران، بیتا.
- حيدر، اسد؛ الإمام الصادق (علیه السلام) و المذاهب الأربعة؛ دار التعارف، چاپ پنجم، بيروت، 1422 ق.
- خوئی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث؛ مركز نشر الثقافة الاسلاميه، چاپ پنجم، قم، 1372 ش.
- دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه دهخدا.
- ذهبى، محمد بن احمد؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام؛ تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام؛ دار الكتاب العربى، چاپ دوم، بيروت، 1413 ق / 1993 م.
- رازى، فخرالدین؛ الشجرة المباركة في أنساب الطالبية؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، چاپ دوم، قم، چاپ 1419 ق.
- زركلى، خير الدين؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين؛ دار العلم للملايين، چاپ هشتم، بيروت، 1989 م.
- سایت پایگاه تخصصی مجلات نور.
- سایت شیعه شناسی.
- سایت ویکی شیعه.
- طباطبايى سيد محمد حسين؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، قم، 1417 ق.
- طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل؛ دار التراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ش / 1967 م.
- عدهای از نویسندگان زیر نظر خسروشاهى، سيد هادى؛ أهل البيت في مصر؛ المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الإسلامية – المعاونية الثقافية / مركز التحقيقات و الدراسات العلمية، چاپ اوّل، تهران، 1427 ق / 2006 م.
- فرمانیان، مهدی و موسوینژاد، سید علی؛ زیدیه تاریخ و عقاید؛ نشر ادیان، قم، ۱۳۸۹ ش.
- کاظمی پوران، محمد؛ قیامهای شیعه در عصر عباسی؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۸۰ ش.
- كاتب واقدى، ابن سعد؛ الطبقات الكبرى؛ دار الكتب العلمية، چاپ دوم، بيروت، 1418 ق.
- كلينى، محمد بن يعقوب؛ كافي؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
- مسعودی، على بن الحسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقيق: داغر، اسعد؛ دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 ق.
- مسعودى، على بن حسين؛ إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب؛، انصاريان، چاپ سوم، قم، 1426 ق.
- مسعودي، على بن حسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، تهران، 1374 ش.
- مسكويه رازی، ابو على؛ تجارب الأمم؛ تحقيق: امامى، ابو القاسم؛ سروش، چاپ دوم، تهران، 1379 ش.
- مفيد، مُحمّد بن مُحمّد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اوّل، قم، 1413 ق.
- مقريزى، أحمد بن على؛ إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع؛ تحقيق: الحميد النميسى، محمد عبد الحميد؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1420 ق / 1999 م.
[1]. اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206 و 207.
[2]. همان، ص 186.
[3]. اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206 و 207.
[4]. ر ک: اِبْنِ عِنَبه، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 95.
[5]. ابن خياط، خليفة بن خياط، تاريخ خليفة، تحقيق: فواز، ص 276؛ مسعودی، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 3، ص 294.
[6]. زركلى، خير الدين الزركلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 6، ص 220.
[7]. همان.
[8]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206.
[9]. اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206 و 207.
[10]. همان، ص 268.
[11]. اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206 و 207.
[12]. اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 268 و 365.
[13]. رازى، فخرالدین، الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، ص 18.
[14]. ابن صوفى نسابه، علی بن محمد، المجدي في أنساب الطالبيين، ص 224.
[15]. رازى، فخرالدین، الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، ص 18.
[16]. مسعودى، على بن حسين، إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب، ص 186.
[17]. اَبْواء، نام روستای بزرگی در نزدیک ودّان میان راه مکه و مدینه است که در جنوب غربی مدینه (۱۷۰ کیلومتری مدینه) و شمال غربی مکه (۲۰۰ کیلومتری مکه) قرار دارد. ابواء نام کوهی در همان نواحی نیز هست. برخی معنی این کلمه را جای گرد آمدن سیلابها یا گرد آمدن گروههای مختلف مردم دانستهاند.
[18]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 184.
[19]. مقاتل الطالبيين، ص 187.
[20]. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 2، ص 581.
[21]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 186.
[22]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 186.
[23]. ابن طقطقي (معروف به ابن طباطبا)، محمد بن علي، الفخري في الآداب السلطانية والدول الإسلامية، تحقیق: محمد مايو، عبد القادر، ص 162.
[24]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ مقاتل الطالبيين، ص 184.
[25]. فرمانیان، مهدی و موسوینژاد، سید علی، زیدیه تاریخ و عقاید، ص 37؛ حسن، حسن ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم پاینده، ص 127.
[26]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 236.
[27]. مقاتل الطالبيين، ص 196.
[28]. ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق: عکاشه، ثروت، ص 378.
[29]. اصطلاح حسنیان، از لحاظ تاریخی به فرزندان امام حسن (علیه السلام) و برای بازشناسی از فرزندان امام حسین (علیه السلام)، (حسینیان) اطلاق میشود.
[30]. طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 226.
[31]. همان، ص 152.
[32]. با یهره گیری از سایت شیعه شناسی
[33]. حسن، ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ص 27؛ فرمانیان، مهدی و موسوینژاد، سید علی، زیدیه تاریخ و عقاید، ص ۳۷.
[34]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، ص 78.
[35]. مسعودي، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 2، ص 298.
[36]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 609.
[37]. زیدیه تاریخ و عقاید، ص 38.
[38]. تاریخ سیاسی اسلام، ص 134.
[39]. زیدیه تاریخ و عقاید، ص 38.
[40]. مقريزى، أحمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقيق: الحميد النميسى، محمد عبد الحميد، ج 12، ص 377؛ ذهبى، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 9، ص 28 – 31.
[41]. زیدیه تاریخ و عقاید، ص 38؛ با بهره گیری از سایت ویکی شیعه.
[42]. اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206.
[43]. زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 6، ص 220.
[44]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 206.
[45]. همان.
[46].دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، واژه ارقط.
[47]. مقاتل الطالبيين، ص 210 و 211.
[48]. ابن طقطقي (معروف به ابن طباطبا)، محمد بن علي، الفخري في الآداب السلطانية والدول الإسلامية، تحقیق: محمد مايو، عبد القادر، ص 163؛ يروى أنّ الرسول (صلی الله علیه و آله)، قال: «لو بقي من الدّنيا يوم لطوّل الله ذلك اليوم، حتّى يبعث فيه مهديّنا أو قائمنا، اسمه كاسمي و اسم أبيه كاسم أبي» فأمّا الإماميّة: فيروون هذا الحديث خاليا «من اسم أبيه كاسم أبي».
[49]. همان، ص 163.
[50]. زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 6، ص 220؛ ابن طقطقي (معروف به ابن طباطبا)، محمد بن علي، الفخري في الآداب السلطانية والدول الإسلامية، تحقیق: محمد مايو، عبد القادر، ص 163.
[51]. حيدر، اسد، الإمام الصادق (علیه السلام) و المذاهب الأربعة، ج 4، ص 351.
[52]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 184.
[53]. احزاب، 40.
[54]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 569.
[55]. مسكويه رازی، ابو على، تجارب الأمم، تحقيق: امامى، ابو القاسم، ج 3، ص 390.
[56]. عدهای از نویسندگان زیر نظر سيد هادى خسروشاهى، أهل البيت في مصر، ص 98.
[57]. بلاذرى، احمد بن يحيى، أنساب الأشراف، ص 95.
[58]. مقريزى، تقى الدين، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج 12، ص 377؛ كاتب واقدى، ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 5، ص 440.
[59]. ابن جوزى، سبط، تذكرة الخواص، ص 203.
[60]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 184.
[61]. بغدادی، محمد بن عبدالله، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية، ص 42 و 43.
[62]. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 220،
[63]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 609؛ ذهبى، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 9، ص 31؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 5، ص 553.
[64]: ابن جوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، و مصطفى عبد القادر، عطا، ج 8، ص 66.
[65]. بااقتباس از سایت پایگاه تخصصی مجلات نور.
[66]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 184.
[67]. مقريزى، تقى الدين، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج 12، ص 377؛ كاتب واقدى، ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 5، ص 440.
[68]. همان.
[69]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 186.
[70]. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 2، ص 581.
[71]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 540؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 5، ص 524؛ كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 361.
[72]. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 2، ص 582.
[73]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192.
[74]. كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 361 – 364.
[75]. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 175.
[76]. کاظمی پوران، محمد، قیامهای شیعه در عصر عباسی، ص ۱۰۱ – ۱۱۲؛ با اقتباس از سایت ویکی شیعه.