کپی شد
موافقان و مخالفان امام علی (علیه السلام)
با توجه به برجستگی ها، خصوصیات و امتیازات ویژه امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، آنحضرت دارای موافقان و مخالفان ویژهای نیز بودهاست؛ از یک طرف دوستانی داشته که برای حفظ ایشان و در راه آرمان آن حضرت تا پای جان فداکاری می کردند و از سوی دیگر مخالفانی نیز داشته که هر نوع اقدامی در مقابل آن حضرت را روا داشته و تا پای جان با وی میجنگیدند.
در این بخش به برخی از آنها اشاره می شود:
الف. موافقان امام علی (علیه السلام)
موافقان امام (علیه السلام) عبارتند از: اهل بیت آن حضرت، اقوام و خویشاوندان معتقد به آن حضرت، شیعیان، دوستان و همه کسانی که مرام و مکتب آن حضرت را پذیرفته و حتی کسانی که نپذیرفته اند، ولی آن حضرت را به عنوان ابر مرد عالم بشریت و از مردان بزرگ تاریخ قبول دارند. در ادامه، گفتار بعضی از این دسته افراد درباره شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ذکر می شود:
شبلی شمیل (از پیشتازان مکتب مادیگری) درباره فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) می گوید: «پیشوا علی بن ابیطالب (علیه السلام)، بزرگ بزرگان، یگانه نسخه ای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه در امروز، صورتی مطابق این نسخه ندیده است …».
جرج جرداق (نویسنده مشهور مسیحی) می نویسد: «چه میشد بر تو ای دنیا، اگر نیروهای خود را جمع میکردی و در هر زمانی یک علی می آوردی با عقل، قلب، زبان و ذوالفقارش؟!».
استاد امین نخله (یکی از دانشمندان مسیحی) در خصوص اوج تأثیر کلام علی (علیه السلام) می نویسد: «هرگاه کسی بخواهد بیماری روح و روان خود را درمان کند، باید به گفتار امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه روی آورد و راه و روش زندگی را در پرتو این کتاب ارزشمند بیاموزد».
محمد بن ادریس (رئیس مذهب شافعی از مذاهب اربعه اهل تسنن) درباره علی (علیه السلام) سروده ای دارد که مضمون آن چنین است: «هرگاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعی مُرد و عاقبت نفهمید علی (علیه السلام) پروردگار است، یا پروردگارش مال او است».
میخائیل نعیمه (نویسنده صاحب نظر و متفکر انسانی مسیحی عرب):
«هیچ مورخ و نویسندهای هر اندازه هم که از نبوغ و رادمردی ممتاز برخوردار بوده باشد، نمی تواند قیافه کاملی از انسان بزرگی؛ مانند علی (علیه السلام) در مجموعه ای که حتی دارای هزار صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ؛ مانند دوران او را توضیح بدهد. تفکرات و اندیشههای آن مرد عرب و گفتار و کرداری را که میان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. تفکرات، ایدهها و گفتار و کردار او خیلی بیش از آن بوده است که با دست و زبان و قلم وی بروز کرده و در تاریخ ثبت شده است».
عبدالفتاح عبدالمقصود، (نویسنده و دانشمند مشهور مصری):
«بعد از محمد (صلی الله علیه و آله)، کسی را ندیدهام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد، یا بتواند در ردیفش بیاید، جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پیامبر؛ (علی بن ابیطالب). من در این سخن به طرفداری تشیع وارد نشدهام، بلکه این رأیی است که حقایق تاریخ گویای آن است. او، برترین مردی است که مادر روزگار تا پایان عمر خود، چون او نزاید و او است که هرگاه هدایت طلبان به جستجوی اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبری برای آنان شعاعی میدرخشد. آری او مجسمه ای از کمال است که در قالب بشریت ریخته شده است».
بارون کاردایفو (دانشمند فرانسوی):
«علی مولود حوادث نبود، بلکه حوادث را او به وجود آورده بود. اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخیله خود او است. وی پهلوانی بود که در عین دلیری، دلسوز و رقیق القلب بود. وی شهسواری بود که در هنگام رزم آرایی، زاهدِ از دنیا گذشته بود. به مال و منصب دنیا اعتنایی نداشت و در حقیقت، جان خود را فدا نمود. روحی بسیار عمیق داشت که ریشه آن ناپیدا بود و در هر جا خوف الهی آن را فرا گرفته بود».[1]
ب. مخالفان امام علی (علیه السلام)
مخالفان امام علی (علیه السلام) عبارتند از:
- ناکثین (پیمان شکنان)؛ مانند عایشه، طلحه و زبیر؛
- قاسطین (ستمگران و متجاوزان از مسیر حق)؛ مانند بنی امیه و اهل شام؛ به ویژه معاویة بن ابی سفیان؛
- مارقین (گمراهان و از دین بیرون رفتگان)؛ مانند مخدج، زرعة بن برج طايى و حرقوص بن زهير سعدى؛
- منافقان؛
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدیثى مى فرماید: «و الّذی فلق الحبّه و برأ النسمة، انّه لعهد النبیّ الامیّ الیّ: انّه لایحبّنى الاّ مؤمن و لایبغضنى الاّ منافق»؛[2] «قسم به کسى که دانه را شکافت و مردم را به خوبى خلق کرد، همانا عهدى است از جانب پیامبر امّى به من که دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق».
ابوذر غفارى مى گوید: «ما کنّا نعرف المنافقین على عهد رسول الله (صلى الله علیه و آله) الاّ بثلاث: بتکذیبهم الله و رسوله، و التخلّف عن الصلاة، و بغضهم علی بن ابی طالب»؛[3] «ما منافقان را در عهد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) تنها با سه خصلت مى شناختیم: به تکذیب خدا و رسول، و تخلّف از نماز، و بغض و کینه به على بن ابىطالب (علیه السلام)».
- فاسقان و دنیاپرستان؛
ابوسعید خدرى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود: «لایبغض علیّاً الاّ منافق او فاسق او صاحب دنیا»؛[4] «على را به جز منافق یا فاسق یا دنیاطلب دشمن ندارد».
صاحب الغارات می گوید: (بعضی از) اصحاب امام علی (علیه السلام) چون بلا و فتنه در دلشان آشيان کرده، به دنيا ميل مىکردند و مکر و خیانت ورزيده، مالیات را به ناحق تصرف مىکردند، به نزد معاويه مىگريختند. اعمش گويد: على (علیه السلام) آنها را به ولايات و اعمال امارت مىداد، ولى آنها اموال را مىربودند و به نزد معاويه مىگريختند.
برخی از این گروه عبارتند از: يزيد بن حجيّه و وائل بن حجر الحضرمى و مصقلة بن هبيره و قعقاع بن شور و طارق بن عبداللّه و نجاشى شاعر و چند تن ديگر.
- بعضی از یهودیان و اهل شقاوت؛
ابن عباس از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) روایت کرده که خطاب به حضرت على (علیه السلام) فرمود: «لایبغضک من العرب الاّ دعیّ و لا من الانصار الاّ یهودی و لا من سائر الناس الاّ من شقی»؛[5] «دشمن ندارد تو را از عرب، مگر زنازاده و از انصار، مگر یهودى و از سایر مردم مگر انسان با شقاوت».
- غالیان و مدعیان ربوبيت امام على (علیه السلام).
عدهای درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) قائل به ربوبیت و خدایی آن حضرت شدند. سید محسن امین می نویسد: اين ادعا در زمان خلافت آن حضرت صورت گرفته، اما ما هنگام دقيق آن را نمىدانيم …؛ چه بسا بتوان از قراينى پى برد که اين ادعا مربوط به يک سال پيش از وفات آن حضرت بوده باشد.[6]
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مىنويسد: چون مردم از آن حضرت، کارهاى شگفتانگيز و خارج از توان بشرى مشاهده مىکردند، درباره او راه غلو پيش گرفته و گفتند: ذات الهى در او حلول کرده است. پيامبر (صلی الله علیه و آله) پيش از اين، على (علیه السلام) را از اين ماجرا آگاه کرده و فرموده بود: درباره تو دو گروه نابود مىشوند: دوستدار غلوکننده و دشمن جدا شونده. بار ديگر نيز پيامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرموده بود: سوگند به آن کسى که جانم به دست او است. اگر بيم نداشتم که امتم درباره تو همان را بگويند که نصارى در مورد عيسى بن مريم (علیهما السلام) گفتند، امروز درباره تو سخنى مىگفتم که اگر بر هر گروهى مىگذشتى خاک زير پايت را براى تبرّک برمىداشتند.[7]
هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: عدهاى خدمت امير مؤمنان (علیه السلام) رسيده، گفتند: اى پروردگار ما سلام بر تو! آن حضرت آنان را وادار به توبه از اين سخن کرد، اما آنان حاضر به توبه نشدند… .[8]
ابن ابى الحديد همچنین در شرح نهج البلاغه می گويد: «ابو عباس احمد بن عبيد الله ثقفى به سند خود روايت کرده است: على (علیه السلام) در ماه رمضان به عدهاى برخورد که در حال خوردن بودند. پرسيد: آيا شما مسافر هستيد يا مريض؟ گفتند: هيچ کدام. پرسيد: آيا جزو اهل کتاب هستيد تا برقرارى ذمه و جزيه شما را از اين کار بازدارد؟ گفتند: خير. پرسيد: پس خوردن در روز رمضان چه توجيهى دارد؟ گفتند: تو. تو.» اشاره به ربوبيت آن حضرت کردند. وى از اسب پايين آمد و صورت خود را بر زمين نهاد و گفت: واى بر شما! من بندهاى از بندگان خدا هستم. پس تقوا پيشه کنيد و به اسلام بازگرديد. آنان از پذيرش اين امر سرتافتند.[9]
سپس اين نوع گفتار، يک سال يا قريب به آن پنهان ماند. تا آن که «عبد الله بن سبا»، يهوديى که خود را با لباس اسلام پوشانده بود، پس از وفات امير مؤمنان (علیه السلام) ظهور کرد و دوباره اين سخنان را بر زبان انداخت. گروهى از او پيروى کردند که بعدا «سبائيه» نام گرفتند.[10] وى (ابن ابی الحدید) در شرح خود می گويد: گروهى از ياران على (علیه السلام) از جمله عبدالله بن عباس درباره عبدالله بن سبا شفاعت کردند و گفتند: ای امیرالمؤمنین او توبه کرده، او را عفو بفرما. آن حضرت نیز او را آزاد و با او شرط کرد که در کوفه نماند. او پرسید: به کجا بروم؟ حضرت فرمود: مدائن. پس آن حضرت او را به مدائن تبعيد کرد. چون امير مؤمنان (علیه السلام) به شهادت رسيد، ابن سبا ادعایش را اظهار نموده و گروهی نیز او را تصدیق نموده و از وی تبعیت نمودند. گفت: به خدا اگر مغز او (علی) را در هفتاد کیسه براى ما بیاوريد، مىدانیم که او نمرده و نمىميرد تا آن که عرب را با عصایش هدايت کند. وقتی این حرف به ابن عباس رسید، گفت: اگر می دانستیم که او (امام علی علیه السلام) برمی گردد، هرآینه با زنانش ازدواج نکرده و میراثش را تقسیم نمی کردیم (کنایه از این که آن حضرت به شهادت رسیده و برنمی گردد و ادعای ابن سبا کذب است).[11]
- همه کسانی که در حال حاضر، مکتب و مرام آن حضرت را قبول نداشته و به هر مقدار که بتوانند اظهار دشمنی و عداوت می نمایند.
ابو ذر غفاری می گويد: رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) مىفرمود: «هر کس از من جدا شود، از خدا جدا شده و هر کس از على جدا شود، از من جدا شده است».[12]
[1]. ر.ک: سایت تبیان، مقاله «امام علی (علیه السلام) از نگاه اندیشمندان».
[2]. ابن طولون، شمس الدين محمد، الأئمة الاثنا عشر، محقق: المنجد، صلاح الدین، ص 55 و 56.
[3]. طبرى (محب الدین)، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج 3، ص 190؛ شوشتری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 17، ص 222.
[4]. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 30، ص 270.
[5]. همان، ج 7، ص 215.
[6]. امين عاملى، سيد محسن، اعیان الشیعه، ج 1، ص 530.
[7]. ابن ابى الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، محقق/ مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 5، ص 4.
[8]. كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی، محقق و مصحح: غفارى، علىاكبر و آخوندى، محمد، ج 7، ص 257.
[9]. شرح نهج البلاغة، ج 5، ص 6؛ ج 8، ص 119 و 120.
[10]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 530.
[11]. شرح نهج البلاغة، ج 5، ص 6 و 7. قابل ذکر است که عده ای از اندیشمندان شیعه و سنی، اصل وجود عبدالله بن سبأ را انکار کرده، او را افسانه ای بیش ندانسته اند. ر.ک: سایت اسلام پدیا، مدخل «عبدالله بن سبا».
[12]. ثقفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، مترجم: آیتى، عبد المحمد، ص 197.