Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

لیلة المبیت

چکیده مقاله لیلة المبیت

یکی از وقایع مهم دوره صدر اسلام، واقعه «لیلة‌المبیت» است که در شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم یا چهاردهم بعثت در مکه واقع شده است. منشأ و خاستگاه این واقعه از آن جا آغاز شد که مشرکان مکه برای نابودی اسلام، علاوه بر آزار مسلمانان، تصمیم به قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفتند؛ به همین جهت گروهى از بزرگان و اشراف مکّه از قبائل مختلف در «دارُ النَّدْوَةِ» اجتماع نموده و تصمیم گرفتند از هر قبیله‌اى جوانى شمشیرزن انتخاب شود تا دسته‌جمعى به آن‌حضرت حمله کنند، و به این ترتیب خون ایشان در همه قبایل پخش ‌شود، و طایفه «بنى‌هاشم» در این باره نتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و تنها به خون‌بهای آن حضرت راضى شوند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط جبرئیل از نقشه مشرکان باخبر شد؛ از این‌رو آن حضرت شب را در بسترش نخوابیده و تصميم به مهاجرت به مدینه گرفت و برای آن‌که مشرکان از هجرت او آگاه نشوند، به علی (علیه السلام) فرمود: در بستر من بخواب و آن‌حضرت نیز چنین کرد. مشرکان در حالی که شک نداشتند آن که در بستر خوابیده رسول خداست، صبحگاه با شمشیرهای برهنه به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) هجوم بردند، ولی با علی (علیه السلام) رو‌به‌رو شدند.

به دلیل ایثار و ازخوگذشتگی امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آيه شريفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» در شأن ایشان نازل شد و آن شب تاريخى به نام «ليلة المبيت» ناميده‌شد. این واقعه در تاریخ و آیات الهی و روایات شیعه و سنی بازتاب فراوانی داشته است. پیرامون علم یا عدم علم امیر المؤمنین علی (علیه السلام) به سرانجام امر خود در لیلة المبیت، شبهه‌ای مطرح شده که در این مقاله به آن پاسخ داده شده است.

 

لیلة المبیت در لغت و اصطلاح

«لیلة المَبیت» در لغت از دو کلمه «لیلة»؛ به معنای شب و «المَبیت»؛ به معنای موضع و مکانی که شب در آن بیتوته می‌شود،[1] تشکیل شده است. «بیتوته» نیز؛ به معنای داخل شدن در شب[2] و انجام کاری در شب[3] است و به معنای خوابیدن در شب نیست.[4] ابن سیده از زجّاج نقل نموده که هر کس شب را درک نماید، بیتوته نموده، خواه بخوابد یا نخوابد.[5]

اما در اصطلاح فرهنگ دینی؛ به معنای اتفاقی است که در شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم یا چهاردهم بعثت واقع شده است. در این شب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بستر آن حضرت خوابید تا جان ایشان از سوء قصد مشرکان مکه محفوظ بماند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به همین جهت موفق شد، سالم به مدینه هجرت کند، و در این باره آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ»[6] در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شد.[7]

 

لیلة المبیت در تاریخ

ماجرای لیلة ‌المبیت و خوابیدن امام علی (علیه السلام) در بستر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در تاریخ ذکر شده که در ادامه مقاله به آن پرداخته می‌شود.

 

نقشه شیطانی دار الندوة

پس از مرگ ابوطالب (علیه السلام)، مشرکان مکه در آزار و اذیت مسلمانان جسورتر شده و آنان را مجبور به دست کشیدن از اسلام می‌کردند؛ لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای حفظ جان مسلمانان دستور داد تا آنان به سرزمین یثرب هجرت کنند.[8]

گروهى از قریش و اشراف «مکّه» از قبائل مختلف تصمیم گرفتند تا در «دارُ النَّدْوَةِ»[9] اجتماع کنند، تا در باره خطرى که از ناحیه پیامبر (صلى الله علیه و آله) آنها را تهدید مى‌کرد بیندیشند. نقل شده: در اثناء راه، پیرمرد خوش‌ظاهرى به آنها برخورد کرد که در واقع همان شیطان بود (یا انسانى که داراى روح و فکر شیطانى است)، از او پرسیدند: کیستى؟ گفت: پیرمردى از اهل «نجد» هستم، چون از تصمیم شما با خبر شدم، خواستم در مجلس شما حضور یابم و عقیده و خیرخواهى خود را از شما دریغ ندارم. گفتند: بسیار خوب، داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوة وارد شد.

یکى از حاضران رو به جمعیت کرده، گفت: درباره این مرد (اشاره به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله) باید فکرى کنید؛ زیرا به خدا سوگند، بیم آن مى‌رود که بر شما پیروز شود (و آیین و عظمت شما را در هم پیچد). از آن میان، شخصى پیشنهاد کرد او را «حبس» کنید تا در زندان جان بدهد. پیرمرد نجدى این نظر را رد کرده و گفت: بیم آن مى‌رود که طرفدارانش بریزند و در یک فرصت مناسب او را از زندان آزاد کنند و او را از این سرزمین بیرون ببرند، باید فکر اساسى‌ترى کنید. دیگرى گفت: او را از میان خود بیرون کنید تا از دست او راحت شوید؛ زیرا همین که از میان شما بیرون برود، هر کار کند ضررى به شما نخواهد زد و سر و کارش با دیگران است. پیرمرد نجدى گفت: به خدا سوگند این هم عقیده درستى نیست، مگر شیرینى گفتار و طلاقت زبان و نفوذ او را در دل‌ها نمى‌بینید، اگر این کار را انجام دهید به سراغ سایر عرب مى‌رود، گرد او را مى‌گیرند، سپس با انبوه جمعیت به سراغ شما باز‌مى‌گردد، شما را از شهرهاى خود ‌رانده و بزرگان شما را به قتل مى‌رساند! جمعیت گفتند: به خدا راست مى‌گوید، فکر دیگرى کنید.

«ابوجهل» که تا آن وقت ساکت بود به سخن در آمده، گفت: من عقیده‌اى دارم که غیر از آن را صحیح نمى‌دانم! گفتند: چه عقیده‌اى؟ گفت: از هر قبیله‌اى جوانى شجاع و شمشیرزن را انتخاب مى‌کنیم، و به دست هریک شمشیر برّنده اى مى‌دهیم تا در فرصتى مناسب، دسته‌جمعى به او حمله کنند، هنگامى که به این صورت او را به قتل برسانید، خونش در همه قبائل پخش مى‌شود، و باور نمى‌کنم طایفه «بنى‌هاشم» بتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و مسلماً در این صورت به خون‌بها راضى مى‌شوند، و ما هم از آزار او راحت خواهیم شد. پیرمرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحیح همین است که این جوانمرد گفت، من هم غیر از آن عقیده‌اى ندارم (و به این ترتیب این پیشنهاد به اتفاق پذیرفته شد) و آن‌ها با این تصمیم پراکنده شدند.

در این هنگام جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد، و پیامبر (صلى الله علیه و آله) را از این توطئه آگاه کرد و به آن حضرت دستور داد: شب را در بستر خویش نخوابد و هجرت نماید.[10] آن حضرت قبل از حرکت، علی (علیه السلام) را با خبر نمود و پرسید: آیا تو در بستر من می‌خوابی؟ امام علی (علیه السلام) پذیرفت.[11] سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.[12] علی (علیه السلام) در جای پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوابید[13] و آن حضرت شبانه به سوى یثرب و غار «ثور»[14] حرکت کرد.

 

یورش به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله)

مشرکان مکه از ابتدای شب، خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما ابولهب گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما می‌گویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند.[15]

سرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند و مأموریت خود را انجام دهند. آنان صبحگاهان به طرف بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله)  یورش بردند و تا او چشم خود را به آنان باز کند، با شمشیرهاى کشیده به او حمله آوردند. خالد بن ولید از همه جلوتر بود. ناگهان على (علیه السلام) پرید و با تردستى و چالاکى، دست خالد را گرفت و به هم پیچاند و شمشیرش را از وی گرفت. مشرکان تا این صحنه را دیدند از جلوى او به بیرون‌ خانه گریختند، چنان که گوسفند مى‌رمد. چون به او نگریستند و دریافتند که على است، پرسیدند: تو على هستى؟ گفت: من على هستم. گفتند: هدف ما تو نبودى، یارت چه کرد؟ فرمود: از او چیزى نمى‌دانم.[16]

سپس مشرکان در جهت مدینه به تعقیب پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرداختند، در حالی‌که غار ثور که محل اختفای آن‌حضرت بود، در سمت دیگر قرار داشت.[17] آن‌ها پس از پیدا نکردن آن‌حضرت در مسیر مدینه، بلافاصله به دنبال ردّ پاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) حرکت کردند تا به غار ثور رسیدند. وقتی به نزدیکى غار رسیدند با تعجب دیدند تار عنکبوتى در جلو غار نمایان است و ورودی آن را تار عنکبوت پوشانده، به یک‌دیگر گفتند: اگر او در این مکان بود، اثرى از این تارهاى عنکبوت وجود نداشت، و به این ترتیب بازگشتند. پیامبر (صلى الله علیه و                                                                                                                                                                                                                                                        آله) سه روز در غار ماند و هنگامى‌که دشمنان همه بیابان‌هاى «مکّه» را جستجو کرده و خسته و مأیوس بازگشتند، ایشان به سوى «مدینه» حرکت کرد.[18]

 

جبرئیل و میکائیل در لیلة المبیت

یعقوبی می‌نویسد: «خداى عز و جل در آن شب به جبرئیل و میکائیل وحى کرد که من یکى از شما دو نفر را محکوم به مرگ کرده‌‌ام، کدام یک حاضر است در راه رفیقش از خود بگذرد؟ پس هر دو زندگى را برگزیدند و خداى متعال به آن دو وحى کرد که چرا مانند على بن ابى‌طالب نبودید؟ من میان او و محمد، برادرى انداختم و عمر یکى از آن دو را بیشتر قرار دادم، پس على مرگ را برگزید و زندگى را براى محمد خواست و در بستر او خوابید، اکنون به زمین فرود آیید و او را از دشمنش نگه‌دارى کنید. پس جبرئیل و میکائیل فرود آمدند و یکى از آن دو، بالاى سر و دیگرى در پایین پاى على نشستند تا او را از دشمنش پاسبانى کنند و سنگ‌ها را از او به‌دور دارند و جبرئیل می‌گفت: «بخ بخ لک یا بن ابى طالب، من مثلک؟ یباهى الله بک ملائکة سبع سماوات»؛ «آفرین، آفرین به تو اى پسر ابو طالب، کیست مانند تو؟ خدا به واسطه تو بر فرشتگان هفت آسمان مباهات مى‌نماید».[19]

 

لیلة ‌المبیت در قرآن کریم

قرآن کریم به عنوان اصلی‌ترین و معتبرترین منبع دینی در چند مورد به آیاتی که به نحوی به قضیه لیلة المبیت مربوط است، اشاره ‌کرده که به آن‌ها پرداخته می‌شود.

 

نزول آیه 30 سوره انفال بر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

به دنبال تصمیم قریش بر قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله)، جبرئیل (علیه السلام) بر آن‌حضرت نازل شد و او را از نقشه مشرکان آگاه ساخت و دستور خداوند متعال برای هجرت را ابلاغ کرد. در قرآن کریم آمده است: ««وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ»؛[20] «و [ياد كن‌] هنگامى را كه كافران در باره تو نيرنگ مى‌كردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا [از مکه] بیرون كنند، و نيرنگ مى‌زدند، و خدا تدبير مى‌كرد، و خدا بهترين تدبيركنندگان است».

مفسران و محدثان، آیه فوق را اشاره به حوادثى مى‌دانند که منتهى به هجرت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از «مکّه» به «مدینه» شد. این حوادث که با تعبیراتى مختلف نقل شده همگى یک حقیقت را تعقیب مى‌کنند و آن این ‌که خداوند سبحان به طرز اعجاز آمیزى، پیامبر (صلى الله علیه و آله) را از دام یک خطر بزرگ و قطعى رهایى بخشید.[21] ترديدى نیز كه در این آيه به منظور بيان و شرح مكر كفار ميان حبس، كشتن و بيرون كردن پیامبر (صلی الله علیه و آله) مطرح شده، دلالت مى‏كند بر اين كه كفار قريش در باره امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خاموش كردن نور دعوتش كه يگانه آرزويشان بود، با هم مشورت كرده‏اند، و همين دلالت، رواياتى را كه در شأن نزول آيه وارد شده است تأييد مى‏كند، چون در آن روايات نيز دارد كه مشركان در «دار الندوة» در باره امر آن جناب با يكديگر گفتگو ‏كرده و طرح و نقشه کشیدند.[22]

 

استفاده پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آیات سوره «یس» هنگام خروج از خانه

به دنبال توطئه دار الندوة، و آگاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از نقشه شوم مشرکان توسط فرشته وحى، آن حضرت تصمیم گرفت به مدینه هجرت نماید. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در حالى از خانه خارج شد که قریش خانه را در محاصره داشتند و انتظار مى‌کشیدند تا آن حضرت بخوابد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به هنگام بیرون شدن از خانه، این‌ آیات را تلاوت مى‌کرد: «‌يس، وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ، عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» تا «وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ».[23] آن‌گاه حضرت مشت خاکى برگرفت و بر سر آنان پاشید و بى‌آن‌که مشرکان او را ببینند، از میان ایشان گذشت و راهى غار ثور شد.[24]

در تفسیر قمی آمده است: «… مشرکان در اطراف خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوابیدند. آن حضرت فرمود تا بسترش را بگسترند، آن گاه به على بن ابى‌طالب (علیه السلام) فرمود: جانت را فداى من كن، عرض كرد: چشم يا رسول اللَّه، فرمود: در بستر من بخواب و پتوى مرا به سر بكش. على (علیه السلام) در بستر پيغمبر (صلی الله علیه و آله) خوابيد و پتوى آن حضرت را بر سر كشيد. آن گاه جبرئيل آمد و دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را گرفت و از منزل بيرون برد، و از ميان قريشيان كه همه در خواب بودند عبور داد، و اين در حالى بود كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آيه «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ» را مى‏خواند. جبرئيل گفت: راه ثور را پيش گير…».[25]

 

نزول آیه شراء در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام)

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هنگامی که از طریق وحی از توطئه قتل خود آگاه شد، على (علیه السلام) را از نقشه قریش خبر داد و به او فرمود که در بسترش بخوابد. على (علیه السلام) گفت: اى پیامبر خدا، آیا با خوابیدن من در آن‌جا تو سالم مى‌‌مانى؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: بلى، على (علیه السلام) خنده‌اى تبسّم‌آمیز کرد و به شکرانه این افتخار، سر به سجده گذاشت. سپس در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوابید و برد (پارچه) خصوصى حضرت را روى خود کشید و به این ترتیب با ایثار و فداکاری آن حضرت، جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) سالم ماند و آن حضرت موفق شد به مدینه هجرت نماید. در این باره از سوی پروردگار عالم، آیه شراء یا اشتراء نفس: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ»،[26] در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شد. عالمان شیعه[27] و گروهی از دانشمندان اهل سنت[28] معتقد هستند، این آیه در شأن آن حضرت (علیه السلام) نازل شده است.

«سدى» از ابن عباس نقل كرده كه آيه 207 سوره بقره در باره على بن ابى طالب (عليه السلام) نازل شد، هنگامى ‌كه مشركان تصميم بر قتل رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) داشتند و آن حضرت از مكه خارج شد و به غار «ثور» پناه برد. در آن شب على (علیه السلام) در رختخواب رسول اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) خوابيد و در بين مكه و مدينه، اين آيه فرود آمد.[29]

یکی از نکاتی که درباره آیه شریفه  207 سوره بقره مطرح می‌باشد، این است که این آیه، در مقابل آيه 204 سوره بقره قرار دارد، كه می‌فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ»؛[30] در ابتدای هر دو آیه مى‏فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ»، از اين مقابله فهميده مى‏شود كه وصف در اين جمله نيز در مقابل وصف آن جمله است؛ يعنى همان‌طور كه مراد از جمله: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ»، بيان اين معنا است كه در آن عصر و آن ايام، مردى وجود داشته كه به گناهان خود افتخار مى‏كرده، عزت مى‏فروخته، از خودش خوشش مى‏آمده، و به ظاهر دم از صلاح مى‏زده، در حالى كه در دل نقشه دشمنى مى‏كشيده و مردى بوده كه از رفتارش چيزى جز فساد و هلاک، عايد دين و انسانيت نمى‏شده است؛ از جمله: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ …»، نيز فهميده مى‏شود که در آن روز مردى وجود داشته كه جز به پروردگار خود نمى‏باليده، و جز به‌دست آوردن رضاى خداى تعالى هيچ هدفى را دنبال نمى‏كرده است. مردى بوده كه رفتارش امر دين و دنيا را اصلاح مى‏كرده، و به وسيله او حق احقاق مى‏شده، و عيش انسان‌ها پاكيزه مى‏شده، و بشر از بركات اسلامش برخوردار مى‏شد.[31]

جعل حدیث در قبال این فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

آيه 207 سوره بقره يكى از بزرگ‌ترين فضايل على (علیه السلام) است كه در اكثر منابع اسلامى آمده، و به قدرى چشم‌گير است كه معاويه، به خاطر دشمنى خاصى كه با على (علیه السلام) داشت طبق روايتى، چنان از اين فضيلت ناراحت بود كه «سمرة بن جندب» را با چهارصد هزار درهم تطميع كرد كه بگويد اين آيه در باره عبد‌الرحمن بن ملجم؛ قاتل على (علیه السلام) (طبق حديث مجعولى) نازل شده، و آن منافق جنايت‌پيشه نيز چنين كرد، ولى همان‌طور كه انتظار مى‏رفت حتى يک نفر اين حديث مجعول را نپذيرفت.[32]

البته بر اساس گزارش‌های دیگر معاویه با پانصد هزار درهم «سمرة بن جندب» را تطميع كرد. صاحب کتاب «ابهى المراد» می‌نویسد: «معاويه به سمرة بن جندب؛ صحابی پیامبر، پانصد هزار درهم داد تا (به دروغ) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کند آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ»، در شأن امام علی بن أبي‌طالب و آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ»، در شأن عبدالرحمن بن ملجم قاتل علی (عليه السّلام)، نازل شده ‌است».[33]

 

لیلة المبیت در روایات

واقعه ليلة المبيت و خفتن امام على (علیه السلام) در بستر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در روایات شیعه و اهل سنت بازتاب فراوانی داشته که به برخی از آنها در ادامه مقاله اشاره می‌شود.

 

لیلة المبیت در روایات شیعه

بی‌تردید لیلة المبیت، (شبی که علی (علیه السلام) برای حفظ جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بستر آن‌حضرت آرمید)، یکی از فضیلت‌های بزرگ امام علی (علیه السلام) به شمار می‌رود. این فضیلت در روایات شیعه به طور ویژه‌ای منعکس شده است:

شیخ طوسی به اسناد خود از امام سجاد (علیه السلام) نقل می‌کتد که آن حضرت در باره آیه شریفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» فرمود: «این آیه در باره علی (علیه السلام) آن هنگام که در بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیتوته نمود، نازل شده است».[34]

در روایت دیگری امام زین العابدین (علیه السلام) می‌فرماید: «اولین کسی که جان خود را برای خدا فروخت و در معرض خطر قرار داد، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) بود، آن هنگام که مشرکان در طلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند، پس آن حضرت از بستر خود برخاست و به همراه ابوبکر رفت، و علی (علیه السلام) در جای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آرمید، پس مشرکان آمدند و با علی (علیه السلام) مواجه شدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیافتند».[35]

محمد بن سلّام در حدیث طولانی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در شرح واقعه لیلة‌المبیت نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفت و من در بستر او خوابیدم، در حالی که منتظر آمدن قوم (مهاجمان) به سوی خود بودم تا این‌که آنان بر من وارد شدند، پس آن هنگام که بر من و خانه، اشراف یافتند، ناگاه با شمشیرم بر آنها یورش بردم و آنان را از خود دفع نمودم، آن‌گونه که مردم از این واقعه می‌دانند». سپس راوی می‌گوید: آن حضرت در حالی صبح کرد که از حمله آن‌ها مانع شده بود و این واقعه در بیست سالگی ایشان بود. آن حضرت به تنهایی در مکه ماند و از از اهل خود حمایت کرد، تا آن‌که حق هر صاحب حقی (امانت‌هایی که مردم پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امانت گذاشته بودند) را به صاحبانشان برگرداند.[36]

 

لیلة المبیت در روایات اهل سنت

روایات اهل سنت ذیل آیه شراء، به واقعه لیلة المبیت و فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرداخته ‌است. برخی از آنها عبارت است از:

احمد بن حنبل در مسند خود حدیث مفصلى را از عمر بن میمون نقل كرده که مشتمل بر ده منقبت و فضیلت براى على بن ابى‌طالب (علیهما السلام) است و به آن‌ها پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) شهادت داده ‌است؛ از جمله در تفسیر آیه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»،[37] گفت: «على نفس خود را (به خدا) فروخت، لباس رسول خدا را پوشید، سپس در جایگاه او خوابید و مشركان گمان می‌کردند كه رسول خدا در آن است. بر سر على (علیه السلام) مثل پیامبر (صلی الله علیه و آله) سنگ ریخته مى‏شد و او از شدت درد به خود مى‏پیچید، و سرش را با لباس پیچیده بود و بیرون نمى‏آورد تا این که صبح شد. بعد سرش را بیرون آورد. (آنان همین كه او را شناختند) گفتند: چون ما تو را به جاى محمد (صلى اللَّه علیه و آله) می‌پنداشتیم، سنگ مى‏انداختیم، اگر می‌دانستیم به سوی تو سنگ نمى‏انداختیم».[38]

ثعلبی در تفسیر این آیه گفته: «هنگامى كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت مهاجرت كند، براى اداى قرض‌هاى خود و تحویل دادن امانت‌هایى كه نزد او بود، على (علیه السلام) را به جاى خویش در مکه قرار داد و شب‌هنگام كه مى‏خواست به سوى غار «ثور» برود و مشركان، اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند، دستور داد على (علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى) كه مخصوص خود پیامبر بود روى خود بكشد تا به خواست و اراده الهی به او ضرری نرسد، علی (علیه السلام) هم اطاعت کرد. در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میكائیل» وحى فرستاد كه من بین شما دو نفر برادرى ایجاد كردم و عمر یكى از شما را طولانى‏تر قرار دادم، كدام یک از شما حاضر است، جانش را ایثار كند و زندگى دیگرى را بر خود مقدم دارد؟، هیچ‌كدام حاضر نشدند و هر دو حیات را ترجیح دادند. خداوند متعال به آنها وحى فرستاد: آیا همانند علی بن ابی‌طالب نبودید که بین او و محمد (علیهما السلام) برادری ایجاد کردم، پس على (علیه السلام) در بستر محمد (صلی الله علیه و آله) خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد، به زمین بروید و حافظ و نگهبان او از دشمنش باشید. پس هر دو به زمین آمدند و هنگامى كه جبرئیل بالاى سر، و میكائیل پایین پاى على (علیه السلام) نشسته بودند، جبرئیل مى‏گفت: «بخّ بخّ من مثلك یابن ابى‌طالب؟ یبَاهِی اللَّهُ بِكَ الْمَلَائِكَة»؛ «به‏به، آفرین بر تو، چه کسی مانند تو است اى فرزند ابی‌طالب، خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى‏كند»، و در این هنگام آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ…» بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که به طرف مدینه می‌رفت، نازل شد».[39]

حدیث «مبیت علی بر فراش نبی» را فقیه شافعى؛ ابن مغازلى نیز در كتاب «المناقب» به طور مسند روایت كرده است.[40]

فخر رازى در تفسیر خود، ذیل تفسیر آیه شریفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»، به عنوان روایت سوم می‌نویسد: «این آیه در شأن على بن ابی‌طالب (علیه السّلام) نازل شده ‌است؛ به این جهت كه على (علیه السّلام) در شبى كه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) عازم غار ثور بود، به‌جاى ایشان، در بسترش خوابید و روایت شده: وقتی علی در بستر رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله)، خوابید، جبرئیل (علیه السلام) نزد سر آن حضرت و میكائیل نزد پاى آن حضرت حضور داشتند، و جبرئیل ندا می‌داد: «خوشابه‌حال تو، چه کسی مانند تو است اى پسر ابو طالب! كه خدا به ‌وجود تو، بر فرشتگان مباهات مى‏كند»، و آیه «وَ مِنَ النَّاسِ‌…» در این موقع نازل شد».[41]

حسكانى؛ صاحب تفسیر «شواهد التنزیل» نیز با واسطه از ابو سعید خدری گزارش می‌کند: «شبی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سوی غار (ثور) حرکت کرد، علی بن أبی‌طالب در بستر رسول الله (صلی الله علیه و آله) خوابید، پس خداوند به جبرئیل و میكائیل وحی نمود: من میان شما دو نفر، پیوند برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما دو نفر را طولانی‌تر از عمر دیگری قرار دادم، کدام‌یک از شما دیگری را برای زنده‌ماندن ترجیح می‌دهد؟ هر دو زنده بودن را برای خودشان اختیار نمودند. خداوند به آن‌دو وحی نمود: آیا شما مانند علی بن أبی‌طالب نبودید که من میان او و پیامبرم محمد (صلی الله علیه و آله) اخوت و برادری برقرار نمودم، پس علی در بستر محمد خوابید تا با جانش او را حفظ کند. (حال که این‌گونه است) به زمین بروید و او را از دشمنانش حفظ کنید. آن‌گاه جبرئیل نزد سر امام علی (علیه السلام) و میكائیل نزد پایش قرار گرفتند، در حالی که جبرئیل ندا می‌داد: «به به، مثل تو کیست ای پسر ابی‌طالب که خداوند به سبب تو بر فرشتگان مباهات می‌کند»، پس (این جا بود که) خداوند آیه شریفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی…» را نازل نمود».[42]

 

استناد امام علی (علیه السلام) به لیلة المبیت

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در موارد متعدد؛ از جمله پس از غصب خلافت، با ذکر واقعه لیلة المبیت، بر حقانیت و برتری خود استناد نمودند:

  1. آن هنگام که كار ابى‌بكر و بیعت مردم با او تمام شد و مردم نسبت به على بن ابى‌طالب (علیه السلام) بی‌وفایى كرده و حضرت را خانه‏نشین كردند، همواره ابوبكر به آن‌حضرت، اظهار نشاط و خوش‌رویى می‌كرد، ولى ایشان، گرفته و ناراحت بود، پس این بر ابوبكر گران آمد و خواست تا با آن حضرت ملاقات کرده، خلافت را از خود بیرون آورد و عذرخواهى كند كه مردم بر من اجتماع كرده و منصب و پست خلافت را بر گردنم گذارده و امر امّت را به من واگذار نمودند و حال آن‌كه من رغبت به آن ندارم، بلكه بى‌میل به آن بودم، پس روزی بر آن حضرت وارد شده و تقاضاى مذاكره محرمانه نمود و گفت: اى ابو الحسن قسم به خدا، این كار به توطئه و رغبت و میل من نبوده و من نسبت به آن حریص نیستم و اعتمادى به خودم در آن‌چه مورد نیاز مردم است، ندارم و من نیروى مالى و فامیل زیاد هم ندارم و كسى هم جز من اهلیت این كار را ندارد، پس چیست كه شما در دلتان خاطره‌اى از من دارید و اظهار كراهت می‌كنید در این‌كه من خلیفه شده‏ام و به من به دیده بد نگاه می‌كنید؟. پس على (علیه السلام) به او فرمود: چه چیزی تو را بر آن داشت كه این بار گران را بردارى اگر میلى به آن ندارى، و حریص بر آن نیستى و اعتمادى به خودت در قیام به آن نمی‌بینی… تو را به خدا قسم می‌دهم: آیا اوّلین اجابت‌كننده پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش از همه مسلمانان تو بودى یا من؟ گفت: تو بودی، فرمود: تو را به خدا قسم می‌دهم آیا من جانم را در شب غار (لیلة المبیت) فداى پیغمبر كردم یا تو؟ گفت: تو… ».[43]
  2. در شورای شش نفری که به فرمان عمر برای تعیین خلیفه تشکیل شد، علی (علیه السلام) با ذکر این فضیلت بزرگ بر اعضای شورا احتجاج کرد و به اعضای شورا فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما جز من كسى هست كه از جان پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) محافظت كرده باشد آن‌گاه كه مشرکان تصميم به قتل آن حضرت گرفتند، من در بستر حضرتش آرميدم و پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به سوى غار رهسپار شد، آن‌ها گمان مى‏كردند كه من او هستم، (وقتى مرا ديدند) گفتند: پسر عمويت كجاست؟ گفتم: نمى‏دانم، آنقدر مرا زدند كه نزديک بود مرا بكشند.» گفتند: نه!».[44]
  3. امام علی (علیه السلام) خود پیرامون این حادثه تاریخی اشعاری سروده که گواه روشن بر فضیلت آن حضرت است:

وقيت بنفسي خير من وطئ الحصى  و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر

رسول إله الخلق أن مكروا به            فنجّاه ذو الطول الكريم من المكر

و بتّ أراعيهم و ما يثبتونني             و قد صبّرت نفسي على القتل و الأسر[45]

ترجمه:

با جان خودم محافظت كردم از بهترين كسى كه بر زمين گام نهاده * و از كسى كه خانه كعبه و حجر را طواف كرده است.

رسول خدای آفريدگان بود که به او نيرنگ زدند* خداى تواناى كريم او را از نيرنگ نجات داد.

و من در بستر خوابيدم و مواظب آنها بودم، ولی آنها مرا بجا نياوردند* و من خود را براى كشته‌شدن و اسيرى آماده كردم‏.[46]

 

دعای لیلة المبیت

دعایی به نام «لیلة المبیت» در برخی از کتب ادعیه ذکر شده ‌است. روایت شده که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) این دعا را در «لیلة المبیت»، زمانی‌که در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، خوانده ‌است.[47]

این دعا عبارت است از: «أَمْسَيْتُ اللَّهُمَّ مُعْتَصِماً بِذِمَامِكَ الْمَنِيعِ الَّذِي لَا يُطَاوَلُ وَ لَا يُحَاوَلُ مِنْ شَرِّ كُلِّ غَاشِمٍ وَ طَارِقٍ مِنْ سَائِرِ مَنْ خَلَقْتَ وَ مَا خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ الصَّامِتِ وَ النَّاطِقِ مِنْ كُلِّ مَخُوفٍ بِلِبَاسٍ سَابِغَةٍ حَصِينَةٍ وَلَاءِ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ (علیه السلام) مُحْتَجِباً مِنْ كُلِّ قَاصِدٍ لِي إِلَى أَذِيَّةٍ بِجدَارٍ حَصِينٍ الْإِخْلَاصِ فِي الِاعْتِرَافِ بِحَقِّهِمْ وَ التَّمَسُّكِ بِحَبْلِهِمْ مُوقِناً أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَ فِيهِمْ وَ بِهِمْ أُوَالِي مَنْ وَالَوْا وَ أُجَانِبُ مَنْ جَانَبُوا فَصَلِّ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعِذْنِي اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَا أَتَّقِيهِ يَا عَظِيمُ حَجَزْتُ الْأَعَادِيَ عَنِّي بِبَدِيعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّا جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ».[48]

همچنین این دعا برای ایجاد امنیت از ترس نیز وارد شده‌ است.[49]

 

شبهه پیرامون علم امیر المؤمنین علی (علیه السلام) به سرانجام امر خود در لیلة المبیت

شبهه: در لیلة المبیت زمانی که علی (علیه السلام) در جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوابید، آیا امیرالمؤمنین (علیه السلام) علم به سلامتی خود داشت؟ و آیا می‌دانست که از ناحیه دشمن به او آسیبی وارد نمی‌شود؟ اگر علم داشت، پس خوابیدن در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فضیلتی برای ایشان نیست و اگر علم نداشت که با مبانی شیعه به علم لدنی امامانشان، هماهنگ نیست.

پاسخ:

علم پیامبر و امام، از مقولات بحث‌انگیز و جنجالی دانش کلام است. از دیر زمان، این مسأله مورد بحث متکّمان شیعی قرار داشته و تاکنون نیز از جایگاه و حرمت بحث، کاسته نشده است، اما این دیدگاه از سوی برخی از مخالفان مورد انتقاد قرار گرفته و شبهاتی بر آن وارد کردند که شبهه حاضر از آن جمله است. مطالبی که در پاسخ به شبهه مورد نظر باید گفت، در ضمن چند نکته ارائه می‌شود:

الف) علم لدنی و علم غیب از شرایط نبوت و امامت به معنای خاص آن است و پیامبر و امام، زمانی به آن نیاز دارند که به نبوت و یا امامت برسند. مفضل به امام صادق (علیه السلام) عرض‌ كرد: «قربانت گردم، ممكن است خدا اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب سازد و خبر آسمان را از او پوشیده دارد؟ فرمود: نه، خدا بزرگوارتر و مهربان‌تر و مشفق‏تر از آن است كه اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب كند و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد».[50] (پس در هر صبح و شام از اخبار آسمانى به طریق الهام و تحدیث به امام افاضه مى‏شود).

به همین جهت اگر در موردی، انبیا و اولیای الهی قبل از نبوت و امامت، مسأله‌ای را ندانند نقصی برای آنها محسوب نمی‌شود؛ به عنوان نمونه: دانشمند شیعه؛ سید مرتضی (رحمة الله علیه) در جریان «مَذی» که علی (علیه السلام) حکم آن را از طریق مقداد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پرسید، می‌فرماید: روایت پیرامون مذی و رجوع أمیرالمؤمنین (علیه السلام) در حكم آن -به‌وسیله مقداد- به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) بنابر آن‌چه خبر دلالت دارد، بی‌تردید خدشه‌ای به اعتقاد ما در مورد علم امام (علیه السلام) که عالم به تمام احکام است، نمی‌زند؛ زیرا ما بر این باور نیستیم که امام باید از اول آفرینش و کمال عقلش همه چیز را بداند، بلکه می‌گوییم علم غیب از شرایط امام است؛ لذا زمانی لازم است که به مقام امامت رسیده ‌باشد و سؤال أمیرالمؤمنین (علیه السلام) در باره مذی در زمان رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) بود که امام علی (علیه السلام) هنوز به امامت نرسیده بود تا لازم باشد آن حضرت بر تمام احکام احاطه داشته باشد، و فرقی نمی‌کند بین حکم مَذیی که نمی‌دانست و بعدا فهمید و بین غیر مذی از احکامی که نمی‌دانست و حکمش را از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله) فهمید.[51]

در باره جریان لیلة المبیت هم، اگر آن حضرت از سرانجام کار خود خبر نداشت، لطمه ای به جایگاه ایشان وارد نمی‌کند؛ زیرا این قضیه قبل از امامت ایشان و در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است.

ب) از ویژگی‌های پیامبران، امامان و خلفای الهی و در حال حاضر امام زمان (علیهم السلام)، این است كه: «ان الامام اذا شاء ان یعلم عَلِم (عُلّم)؛[52] به‌راستی امام هرگاه بخواهد بداند می‌داند». از امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: «اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذلك؛[53] هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند خدا او را به آن آگاه نماید».

از این روایات فهمیده می شود: امام (علیه السلام) دارای مقام نورانیتی است كه هرگاه به آن توجه نماید همه چیز برای او عیان می‌گردد؛ یعنی این‌كه پیامبر و ائمه اطهار (علهیم السلام) هر وقت می‌خواستند چیزی بدانند به «مقام نورانیت» خود توجه نموده و آن را می‌دانستند، ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقیهی كه تمام مسائل نزد او حاضر نیست، ولی ملكه اجتهاد را دارد كه هرگاه مسأله از او می‌پرسند، به مأخذ حكم رجوع كرده و آن را می‌داند.[54] بنابراین همه‌ امور انسان‌ها در حیطه علم و دانش ارادی پیامبر و ائمه (علیهم السلام) قرار دارد و چنان‌چه پیامبر و امام و خلیفه الهی بخواهد از آن با خبر می‌گردد، اما اگر پیامبر و امام  (علیهم السلام) به هر دلیلی نخواهند و اراده نفرمایند، نمی‌بینند. در واقعه لیلة المبیت هم، بنا بر فرض عدم علم امیرالمؤمنین علیه السلام) به سرانجام کار خود، شاید اراده حضرت بر عدم این آگاهی تعلق گرفته بود.

ج) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) از دو علم برخوردارند: علومی که از راه‌های عادی به دست می‌آید و علومی که از راه‌های غیر عادی و غیر متعارف به دست می‌آید. با توجه به این‌که دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار می‌کردند. به بیان دیگر، علم غیب تکلیف آور نیست. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه می‌داد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوای خود استفاده می‌کردند؛ مثل وجود مبارک امام باقر (علیه السلام) که نقل شده: «ابی الصباح کنانی به در منزل ایشان رفت و در را کوبید. کنیزی آمد در را باز کرد. ابی الصباح ابتدا لمس نامحرمانه‌ای کرد و سپس به کنیز گفت: به مولایت بگو من جلوی در منتظر اجازه ورود هستم. ناگاه حضرت از اندرون خانه فریاد زد: ای بی‌مادر، وارد شو. این شخص دست‌پاچه شد! آمد حضور حضرت و عرض کرد: به خدا سوگند من قصد لذت نداشتم، تنها خواستم به یقینم (درباره شما) افزوده شود. حضرت فرمود: راست گفتی، (اما) اگر گمان کنی که این دیوار همان گونه که حاجب از دیدن شما است، برای ما نیز مانع است، در این صورت فرقی بین ما و شما نیست، بپرهیز از این که مثل این عمل را تکرار کنی‏‏‏‏‏».[55]

امامان گاهی برای تنبیه افراد، از این گونه حرف‌ها می‌زدند؛ اما در خیلی از موارد این‌طور نیست و به علم غیب عمل نمی‌کنند و به همان علم ظواهر عمل می‌کنند. استفاده امامان از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود، هرگز در استفاده از علوم غیر عادی، از امر خداوند سرپیچی نمی‌کردند. حتی در قضا (داوری) نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند؛ به همین سبب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هرگز به قضای من مغرور نشوید و نگویید چون پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قَسَم حکم می‌کنم؛ در حالی‏که برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمه‌ پسند، قوی‌تر و خوش‌بیان‌تر از طرف مقابل خود است، پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمی‌دهد، بلکه او قطعه‌ای آتش را به خانه خود خواهد برد: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ، وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار».[56] بنابراین، آگاهی ائمه (علیهم السلام) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود؛ از این جهت از آن علم استفاده نمی‌کردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن می‌شدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی. از سوى دیگر، سنت خداوند چنان اقتضا دارد که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند و آسیب ببینند. بنابراین، نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند. اصلاً بشر آزاد است برای امتحان! اگر برابر علم غیب عمل می‌کردند و بگیر و ببند بود، دیگر بشر آزاد نبود و امتحان نمی‌داد!.[57]

در قضیه لیلة المبیت هم اگر امام علی علیه السلام)، به سرانجام امر خود عالم بوده، مکلف به عمل بر طبق آن نبوده، بلکه مکلف به امری بوده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای آن حضرت معین فرموده بودند. علاوه بر این که بنا بر فرمایشی از خود حضرت، این قضیه امتحان ویژه‌ای برای ایشان بوده که با روی باز و سینه گشاده از آن استقبال نمودند. در روایتی طولانی، بعد از بازگشت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جنگ نهروان، در مسجد کوفه، بزرگ یهودیان از آن حضرت در باره امتحان‌های خدای متعال از اوصیای انبیا –در زمان حیات انبیا و بعد از وفاتشان- و به ویژه امتحانات خدای سبحان از ایشان به عنوان وصی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال می‌کند، حضرت می‌فرماید: خداوند متعال اوصیای پیامبران را در زمان حیات انبیا در هفت موطن و بعد از وفاتشان نیز در هفت موطن می‌آزماید که دومین مورد امتحان من در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، داستان لیلة المبیت بوده است.[58]

د) ملاک فضیلت، علم یا عدم علم به سرانجام کار خود نیست، بلکه معیار فضیلت، جلب رضایت خدا و اخلاص در نیت و عمل است که در داستان لیلة المبیت، رضایت الهی از این اقدام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امضای اخلاص آن حضرت به نحو آشکار و بارزی، در آیه شراء[59] تصریح شده است.

 

کتاب‌نامه مقاله لیلة المبیت

  1. قرآن کریم.
  2. ابن درید، محمد بن حسن؛ جمهرة اللغة؛ دار العلم للملایین‏، چاپ اول، بیروت‏، 1988م‏.
  3. ابن سیده، على بن اسماعیل؛ المحكم و المحیط الأعظم‏؛ محقق/ مصحح: هنداوى، عبدالحمید؛ دار الكتب العلمیة، چاپ اول، بیروت‏، 1421ق‏.
  4. ابن شهر آشوب، محمد بن على‏؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام‏؛ انتشارات علامه، چاپ اول، قم، 1379ق‏‏.
  5. ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب؛ المحرر الوجیز فى تفسیر الكتاب العزیز؛ تحقیق: عبدالسلام عبدالشافى محمد؛ دارالكتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
  6. ابن عطیه، جمیل حمود؛ ابهى المراد؛ مؤسسة الاعلمی، چاپ اول‏، بیروت،‏ 1423ق.
  7. ابن هشام حمیرى معافرى، عبدالملك بن هشام؛ السیرة النبویة؛ تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید؛ مکتبة محمدعلی صبیح، قاهره، بی‌تا.
  8. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة- قم؛ بنیاد بعثت، چاپ اول، تهران، 1416ق.
  9. پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت‌الله مکارم.
  10. ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم؛ الكشف و البیان عن تفسیر القرآن؛ دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیروت، 1422 ق.
  11. ثقفى كوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات؛ تحقیق: حسینى ارموى، جلال الدین؛ انجمن آثار ملى، تهران، 1353ش.
  12. جوادی آملی، عبدالله، سایت امامت پدیا، «آیا علم غیب تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟».
  13. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله؛ المستدرک علی الصحیحین؛ دار الکتب العلمیة، بی‌جا، بی‌تا.
  14. حسكانى، عبیدالله بن احمد؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل؛ تحقیق: محمودی، محمد باقر؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، تهران، 1411ق.
  15. حلبی، علی بن ابراهیم؛ السیرة الحلبیة؛ دار المعرفة، بیروت، بی‌تا.
  16. سایت ثقلین.
  17. سایت دانشنامه اسلامی.
  18. سایت ویکی شیعه.
  19. سایت ویکی فقه.
  20. سید بن طاووس، على بن موسى؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف‏، محقق/ مصحح: عاشور، على‏؛ خیام‏، چاپ اول، قم‏، 1400ق‏.
  21. سید بن طاووس، على بن موسى؛ الطرائف؛ ترجمه: الهامى، داوود؛ نوید اسلام‏، چاپ دوم، قم‏، 1374‌ش‏.
  22. سید بن طاووس، على بن موسى؛ فلاح السائل و نجاح المسائل؛ بوستان كتاب‏، چاپ اول‏، قم‏، 1406ق‏.
  23. سیوطی، جلال الدین؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور؛ كتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404ق.
  24. صدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ ترجمه: جعفرى، یعقوب؛ نسیم كوثر، چاپ اول، قم‏، 1382 ش‏.
  25. صدوق، محمد بن على؛‏ الخصال‏؛ محقق: غفارى، على اكبر؛ ‏جامعه مدرسین‏، چاپ اول، قم، 1362ش‏.
  26. صفار، محمد بن حسن‏؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم؛ محقق/ مصحح: كوچه‌باغى، محسن بن عباس‌على؛ مكتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، چاپ دوم، ایران – قم‏، 1404ق.
  27. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم، 1417ق.
  28. طباطبایى، سید محمد حسین؛ ترجمه تفسیر المیزان؛ مترجم: موسوى همدانى، سید محمد باقر؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم، 1374ش.
  29. طبرسی، فضل بن حسن؛ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ترجمه: مترجمان؛ تحقیق: ستوده، رضا؛ انتشارات فراهانى، چاپ اول، تهران، 1360ش.
  30. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مقدمه: بلاغی، محمد جواد؛ انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372ش.
  31. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوك؛ تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم؛ دار التراث، چاپ دوم، بیروت، 1387/1967.
  32. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ مقدمه: آغابزرگ تهرانى؛ تحقیق: احمد قصیر عامل؛ دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی‌تا.
  33. طوسى، محمد بن حسن؛ الأمالی؛ دار الثقافة، چاپ اول، قم‏، 1414ق‏.
  34. طوسى، محمد بن حسن؛ مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، بیروت‏،‌1411ق.
  35. طیب، سید عبد الحسین؛ أطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ انتشارات اسلام، چاپ دوم، تهران، 1378ش.
  36. علم الهدی، سید مرتضی؛ الشافی فی الامامة؛ تحقیق و تعلیق: حسینی، سید عبد الزهراء؛ مؤسسة الصادق ع‏، چاپ دوم، تهران،‏ 1410ق‏.
  37. عیاشی، محمد بن مسعود؛ کتاب التفسیر؛ تحقیق: رسولى محلاتی، سیدهاشم؛ مکتبة علمیة الاسلامیة، تهران، 1380ق.
  38. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، بیروت، 1420ق.
  39. فراهیدى، خلیل بن احمد؛ كتاب العین؛ نشر هجرت‏، چاپ دوم، قم، 1409ق.
  40. قطب راوندى‏، سعید بن عبدالله؛ الخرائج و الجرائح‏؛ محقق/ مصحح: مؤسسة الإمام المهدى علیه السلام‏؛ مدرسة الإمام المهدی (عجّل الله تعالى فرجه الشریف)‏، چاپ اوّل، قم‏، 1409ق‏.
  41. قمى، على بن ابراهیم؛ تفسیر قمى؛ تحقیق: موسوى جزایری، سید طیب؛ چاپ چهارم، دار الكتاب، قم، 1367ش.
  42. كراجكى، ابو الفتح؛ التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة؛ دار الغدیر، چاپ اول، قم‏، 1421ق.
  43. كراجكى، ابو الفتح؛ گنجینه معارف شیعه امامیه- ترجمه کتاب كنز الفوائد و التعجب‏؛ محقق/ مصحح: كمره‏اى‏، محمد باقر؛ چاپخانه فردوسى‏، چاپ اول، تهران‏، بی‌تا.‏
  44. كلینى، محمد بن یعقوب؛ الكافی، محقق/ مصحح: دارالحدیث‏؛ دار الحدیث، چاپ اول، قم‏، 1429ق.
  45. مازندرانى، محمد صالح بن احمد؛ شرح الكافی- الأصول و الروضة؛ محقق/ مصحح: شعرانى، ابوالحسن؛ المكتبة الإسلامیة، چاپ اول‏، تهران‏، 1382ق.
  46. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار؛ دار الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ق.
  47. مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ مؤسسه اعلمی، بیروت، بی‌تا.
  48. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ دار الكتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374ش.
  49. یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ ترجمه: آیتی، محمد ابراهیم؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، تهران، ۱۳۷۱ش.

 

 

[1]. ابن دريد، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج ‏1، ص 257.

[2]. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج ‏8، ص 138.

[3]. ابن سيده، على بن اسماعيل، المحكم و المحيط الأعظم‏، محقق/ مصحح: هنداوى، عبدالحميد، ج ‏9، ص 526.

[4]. كتاب العين، ج ‏8، ص 138.

[5]. «قالَ الزَّجّاجُ: كُلُّ من أَدْرَكَهُ اللّيْلُ فقد باتَ، نامَ أو لَمْ يَنَم»، المحكم و المحيط الأعظم‏، ج ‏9، ص 526.

[6]. بقره، 207.

[7][7]. ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج ‏3، ص 179؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج ‏4، ص 826؛ عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تحقيق: رسولى محلاتی، سيدهاشم، ج 1، ص 101؛ حسكانى، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق: محمودی، محمد باقر، ج 1، ص 123.

[8]. ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید،، ج ۱، ص ۴۸۰.

[9]. دار الندوة، محل گرد آمدن اشراف قریش در مکه در عصر جاهلیت برای مشورت و تصمیم‌گیری دربارۀ مسائل مختلف بود. اموری؛ چون پیمان خُزاعه و بنی‌هاشم، فراهم شدن زمینۀ حلف الفضول و تصمیم قریش برای قتل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که منجر به هجرت آن حضرت در لیلة المبیت شد، از تصمیمات مهم دارالندوه بود. سایت ویکی شیعه.

[10]. ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج ‏3، ص 179؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج ‏4، ص 826؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت‌الله مکارم.

[11]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۶۰.

[12]. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص ۴۶۶.

[13]. همان، ص ۴۶۶ و ۴۶۷؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ص ۳۰.

[14]. غار ثور، غارى در قله کوه ثور (اطحل) است که کوهی مشهور در جنوب مکه و مسجدالحرام و در راه یمن قرار دارد. سایت ویکی فقه.

[15]. حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة،‌ ج ۲، ص ۳۲.

[16]. طوسى، محمد بن حسن، الأمالي، ص 467‏.

[17]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ص ۳۰.

[18]. ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج ‏3، ص 179؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج ‏4، ص 826؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت‌الله مکارم.

[19]. یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه: آیتی، محمد ابراهیم، ج ‌۱، ص ۳۹۸؛ حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج 2، ص 36.

[20]. انفال، 30.

[21]. پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم.

[22]. طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، مترجم: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏9، ص 86 و 87.

 

[23]. یس، 1 – 9، «يس. سوگند به قرآن حكيم. كه تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستى، بر راهى راست (قرار دارى). اين قرآنى است كه از سوى خداوند عزيز و رحيم نازل شده است، تا قومى را بيم دهى كه پدرانشان انذار نشدند، از اين رو آنان غافلند! فرمان (الهى) درباره بيشتر آنها تحقق يافته، به همين جهت ايمان نمى‏آورند! ما در گردن‌هاى آنان غل‌هايى قرار داديم كه تا چانه‏ها ادامه دارد و سرهاى آنان را به بالا نگاه داشته است! و در پيش روى آنان سدّى قرار داديم، و در پشت سرشان سدّى و چشمانشان را پوشانده‏ايم، لذا نمى‏بينند!». در برخی از گزارش‌ها آمده که حضرت فقط آیه 9 سوره مبارکه یس را تلاوت فرمودند.

[24]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم، ج ‏2، ص 373.

[25]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج ‏1، ص 275 و 276.

[26]. بقره، 207. «بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على علیه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر صلی الله علیه و آله)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

[27]. عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تحقيق: رسولى محلاتی، سيدهاشم، ج ۱، ص ۱۰۱؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج ۲،‌ ص ۱۸۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۹۹ و 100.

[28]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۵؛ حسکانی، عبيد الله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق: محمودی، محمد باقر ، ج ۱، ص ۱۲۳؛ فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب (التفسیر الکبیر)، ج ۵، ص ۳۵۰.

[29]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ترجمه: مترجمان، تحقيق: ستوده، رضا، ج ‏2، ص 268 و  269.

[30]. «و از مردم، كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى‏شود (در ظاهر، اظهار محبّت شديد مى‏كنند) و خدا را بر آن‌چه در دل دارند گواه مى‏گيرند. (اين در حالى است كه) آنان، سرسخت‏ترين دشمنانند».

[31].طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان في تفسیر القرآن، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏2، ص 147،

[32]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏2، ص 80؛ «فلم يقبل فبذل له مائتي ألف فلم يقبل، فبذل له ثلاثمائة ألف فلم يقبل، فبذل له أربعمائة ألف فقبل»، ثقفى كوفى، ابو اسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، تحقيق: حسينى ارموى، جلال الدين، ج ‏2، ص 841.

[33]. ابن عطيه، جميل حمود، ابهى المراد، ج ‏1، ص 496.

[34]. طوسى، محمد بن حسن، الأمالي، مجلس 16، ح 2، ص 446.

[35]. ابن شهر آشوب، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج ‏2، ص 64.

[36]. همان، ص 59.

[37]. «بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است»، بقره، 207.

[38]. سید بن طاووس، على بن موسى، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف‏، محقق/ مصحح: عاشور، على، ج ‏1، ص 36 و 37؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ترجمه: الهامى، داوود، ص 125 و 126‏.

[39]. ثعلبى نيشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهيم، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج ‏2، ص 126.

[40]. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف‏، ج ‏1، ص 37؛ الطرائف، ترجمه: الهامى، داوود، ص 126‏.

[41]. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 5، ص 350.

[42]. حسكانى، عبيد الله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق: محمدی، محمد باقر، ج ‏1، ص  123.

[43]. صدوق، محمد بن على، الخصال‏، محقق: غفارى، على اكبر، ج ‏2، ص 548 و 549؛ بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، البرهان في تفسير القرآن؛ تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية مؤسسة البعثة- قم، ج ‏5، ص 320 و 321؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق: ستوده، رضا، ترجمه: مترجمان، ج ‏24، ص 289 – 291.

[44]. الخصال، ج ‏2، ص 560.

[45]. كراجكى، ابو الفتح، التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة‏، ص 123.

[46]. كراجكى، ابو الفتح، گنجينه معارف شيعه امامیه- ترجمه کتاب كنز الفوائد و التعجب‏، محقق/ مصحح: كمره‏اى‏، محمد باقر، ج ‏2، ص 347.‏

[47]. طوسى، محمد بن حسن‏، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 92.

[48]. «خداوندا، شب نمودم در حالى‌كه به حرمت استوار و والاى تو كه مغلوب و دگرگون نمى‏گردد، چنگ زده و پناه بردم، از شرّ هر ستمگر و غاصب و هر رخداد از ناحيه تمام كسان و چيزهايى كه آفريدى، چه لب بسته و خاموش باشند [يعنى جمادات‏] و چه گويا باشند، از هر امر ترسناكى، با پوشيدن لباس كامل [استوار] ولايت و دوستى اهل بيت پيامبرت (عليهم السّلام)، در حالى‌كه از هر كس كه قصد آزار مرا بكند در پناه ديوار استوار مخلصانه اعتراف كردن به حقّ آنان و چنگ زدن به ريسمانشان، خود را پوشانده و حفظ مى‏نمايم، و يقين دارم كه مسلّما حقّ براى آنان و با آنان و در ايشان و به‌واسطه آنهاست، هركس را كه ايشان دوست دارند دوست دارم، و از هر كس كناره گرفتند، كناره مى‏گيرم، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و اى خدا، مرا به‌واسطه ايشان از گزند امورى كه پرهيز دارم، در پناه خويش در آور، اى بزرگ. تمام دشمنانم را به‌وسيله خداوندى كه نو آفرين آسمان‌ها و زمين است، از خود دور نمودم، «به راستى كه ما از پيشاپيش و از پشت سر آنان سدّى قرار داديم، و در نتيجه روى آنان را پوشانيديم، لذا ايشان نمى‏بينند»، سید بن طاووس، على بن موسى، فلاح السائل و نجاح المسائل‏، ص 224‏ و 225.

[49]. همان.

[50]. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، محقق/ مصحح: دارالحديث‏، ج 1، ص 650 و 651، ح 3.

[51]. علم الهدی، سید مرتضی، الشافي في الامامة، تحقيق و تعليق: حسيني، سيد عبد الزهراء، ‏ج ‏2، ص 36‏.

[52]. الکافی، ص 640 و 641، ح 1.

[53]. همان، ص 641، ح 3.

[54]. سایت ثقلین، «معنای روایات (لو شاؤ وا علموا)».

[55]. قطب راوندى‏، سعید بن عبدالله؛ الخرائج و الجرائح، محقق/ مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، ج ‏1، ص 272 و 273، ح 2.

[56]. الكافي، ج ‏14، ص 656، ح 1.

[57]. جوادی آملی، عبدالله، سایت امامت پدیا، «آیا علم غیب تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟»، با تصرف.

[58]. صدوق، محمد بن على،‏ الخصال‏، محقق: غفارى، على اكبر، ج ‏2، ص 365 – 367.

[59]. بقره، 207.