کپی شد
فلسفه کنیههای امام علی (علیه السلام)
فلسفه بعضی از کنیههای امام علی (علیه السلام) عبارت است از:
- ابو الحسن.[1]
کنیه مشهور امام علی (علیه السلام) همین کنیه است[2] و به این جهت که آن حضرت، پدر امام حسن مجتبی (علیه السلام) بوده، به ایشان اطلاق میشود.
امام علی (علیه السلام) مىفرمود: «منم ابو الحسن القَرم».[3] قرم؛ یعنى سید و سالار معظّم[4] و مقدم در رأی و نظر.[5]
- ابو الحسین.[6]
این کنیه از آن جهت که آن حضرت، پدر امام حسین (علیه السلام) بوده، به ایشان گفته می شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «تا زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زنده بود، حسن و حسین به آن حضرت پدر میگفتند و به من پدر نمیگفتند، بلکه خطاب حسن به من «اباالحسین» و خطاب حسین، «اباالحسن» بود».[7] نقل شده: وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت فرمود، آنگاه امام علی (علیه السلام) را پدر صدا میزدند.[8]
- أبوالحسنین.[9]
این کنیه به دلیل این که ایشان پدر امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) بوده، گفته میشود.
- أبو الریحانتین.[10]
این کنیه ابتدا از فرمایش پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) در حقّ دو نواده خویش، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، نشأت مىگیرد که فرمود: «الحسن و الحسین هما ریحانتاى من الدّنیا»؛[11] «حسن و حسین، این دو، دو گل خوشبوى من از این جهان هستند». آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، پدرشان، یعنى على (علیه السّلام) را، كنیه «أبو الرّیحانتین» [پدر دو گل خوشبو] داد و به او فرمود: «سلام علیك، یا أبا الرّیحانتین أوصیك بریحانتىّ من الدّنیا …»؛[12] «سلام بر تو، اى أبو الرّیحانتین! تو را به دو گل خوشبوى خود از این جهان سفارش مىكنم؛ …».
- أَبُو شَبَّرَ.[13]
وجه این کنیه و کنیه بعدی آن است که «شَبّر» و «شَبیر» نام فرزندان حضرت هارون (علیه السلام) بوده که معنای آن به عربی حسن و حسین می باشد.[14]
احتمال دارد این کنیه به جهت آن که امامان معصوم (علیهم السلام) نور الهی اند،[17] و امیرالمؤمنین (علیه السلام) پدر آنها است، بر آن حضرت نهاده شده باشد.
- أَبُو النُّورَین.[18]
مراد از این کنیه آن است که امام علی (علیه السلام)، پدر دو نور؛ یعنی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بوده است.
- أَبُو السِّبْطَینِ.[19]
این کنیه را بنا بر نقل بعضی روایات، خداوند متعال[20] و بنا بر نقل روایتی دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر آن حضرت نهاده[21] و معنای آن «پدر دو سبط؛ یعنی پدر دو نوه پیامبر (صلی الله علیه و آله)؛ امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)» است.
- أَبُو الْأَئِمَّةِ.[22]
این کنیه به جهت آن که امیرالمؤمنین (علیه السلام)، پدر امامان معصوم بعد از خود است، بر آن حضرت اطلاق می شود.
- ابو القاسِم.[23]
از محمّد بن حنفیة نقل شده: در جنگ جمل علی بن ابیطالب (علیهما السلام) را دیدم که کنیه ابوالقاسم بر او نهاده شد.[24] احتمال دارد این کنیه به این دلیل باشد که آن حضرت قسیم الجنة و النار (تقسیم کننده بهشت و جهنم) است،[25] و عرب به کسی که صاحب صفتی باشد، با افزودن «اب» یا «ام» به ابتدای آن صفت، وی را مخاطب قرار میدهد.
- أبو قَصم.[26]
«قصم»؛ به معنای شکستن همراه با جدا شدن است.[27]
در تاریخ نقل شده است: (در جنگ احد) پس از این که مصعب بن عمیر (پرچمدار سپاه اسلام) به شهادت رسید، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) پرچم را به دست على بن ابىطالب (علیهما السلام) داد و تا پایان جنگ نیز به دست او بود و مردانه از آن دفاع کرد. هنگامی که آتش جنگ زبانه کشید، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) على (علیه السلام) را مأمور کرد که پرچم را پیش ببرد و خود، زیر پرچم انصار رفت. على (علیه السلام) به میدان آمده فرمود: منم «ابو القَصم»، سعد بن ابى طلحه که پرچم مشرکان را در دست داشت، پیش آمده گفت: اى ابو القصم، حاضرى با هم بجنگیم؟ على (علیه السلام) فرمود: آرى و به دنبال آن جلو رفت. آن دو میان دو لشگر با هم درگیر شدند و على بن ابىطالب (علیهما السلام) او را با ضربتى به زمین انداخت، ولى به همان حال رهایش کرده بازگشت… .[28]
در جنگ خندق و در مواجهه با «عمرو بن عبدود» نیز حضرت از این کنیه خود استفاده نمودهاست.[29]
- أبو محمد.[30]
این کنیه شاید به این خاطر باشد که نام بعضی از فرزندان آن جناب، محمد بودهاست؛ مانند: محمد بن حنفیه.
- أبا قضم.[31]
«قَضم» در لغت؛ به معنای خوردن با اطراف دندانها است.[32] درباره امام علی (علیه السلام) نقل شده که وقتی قریش او را میدیدند، میگفتند: «احذروا الحطم، احذروا القضم؛ أى الذى یقضم الناس فیهلكهم»؛[33] «بپرهیزید از کسی که مردم را هلاک میکند». این تعبیر قریش، به خاطر شجاعت و رشادت حضرت امیر (علیه السلام) در جنگها می باشد که به امر الهی و به فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در برابر کافران و مشرکان، با شدّت برخورد میکرد.
- أَبُو تُرَاب.[34]
امام على (علیه السلام)، این کنیه را از دیگر کنیهها بیشتر خوش مىداشت و وقتی به آن خوانده میشد، خوشحال میشد؛ زیرا پیامبر وى را با همین کنیه خطاب مىکرد.[35]
در وجه نامگذاری آن حضرت به این کنیه، وجوهی ذکر شده که به بعضی از آنها اشاره میشود:
- شخصی از عبداللَّه بن عباس پرسید: چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، کنیه «ابو تراب» را به على (علیه السلام) عطا فرمود؟ گفت: براى اینکه آن حضرت در روى زمین، بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، حجت پروردگار است و بقا و سکون زمین به خاطر او است».[36]
- این کنیه را حضرت رسول (صلى اللَّه علیه و آله) در هنگامى که امام علی (علیه السلام) را در سجده روى خاک مشاهده کرد، به آن جناب عطا کرده بود.[37]
- عبداللَّه بن عباس می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم می فرمود: چون روز قیامت شود و شخص كافر پاداش و نزدیكی و كرامتی را كه خدای متعال برای شیعیان علی (علیه السلام) آماده نموده ببیند می گوید: یا لَیتَنِی كُنْتُ تُرَاباً؛ ای كاش من تراب بودم؛ یعنی كاش از شیعیان علی (ابو تراب) بودم، و این است معنای آیه «وَ یقُولُ الْكافِرُ یا لَیتَنِی كُنْتُ تُرابا[38]».[39]
علامه مجلسی (رحمه الله) در توضیح این روایت می گوید: ممكن است ذكر آیه در این جا برای بیان علت دیگری در نامگذاری آن حضرت به ابو تراب باشد؛ زیرا شیعیان او به جهت تذلل بیش از اندازه و تسلیم بودن در برابر فرمانهای حضرتش تراب نامیده شده اند؛ چنان كه در آیه كریمه آمده، و چون آن حضرت صاحب و پیشوا و زمامدار آنها است، ابو تراب نام گرفته است.[40]
- در استیعاب نقل شده است: «به سهل بن سعد گفته شد: حاکم مدینه مىخواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر، على را دشنام گویى. سهل پرسید: چه بگویم؟ گفت: باید على را با کنیه ابو تراب خطاب کنى. سهل پاسخ داد: به خدا سوگند جز پیامبر، کسى على را بدین کنیت، نامگذارى نکرده است. پرسید: چگونه، اى ابو العباس؟ جواب داد: على (علیه السلام) نزد فاطمه (علیها السلام) رفت و آنگاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز کشید و به خواب رفت. پس از او، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش فاطمه (علیها السلام) آمد و از او پرسید: پسر عمویت کجا است؟ فاطمه (علیها السلام) عرض کرد: اینک او در مسجد آرمیده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به صحن مسجد آمد و على (علیه السلام) را دید که ردایش بر پشت مبارکش افتاده و پشتش خاکآلود شده است. پیامبر با دست شروع به پاک کردن خاک از پشت على کرد و فرمود: «بنشین اى ابو تراب!». به خدا سوگند جز پیامبر کسى او را بدین نام، نخوانده است و قسم به خدا در نظر علی هیچ اسمى از این نام دوستداشتنىتر نیست».[41]
تفاوت این نقل ها، شاید به این جهت باشد که این واقعه چندبار اتفاق افتاده باشد.[42]
دشمنان آن حضرت؛ مانند بنى امیه و دیگران، بر آن حضرت به جز این کنیه نام دیگرى اطلاق نمىکردند. آنان مىخواستند با گفتن ابو تراب، آن حضرت را تحقیر و سرزنش کنند و حال آن که افتخار على (علیه السلام) به همین کنیه بود. دشمنان على (علیه السلام)، به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذکر کنیه ابو تراب بر فراز منابر، آن حضرت را مورد سرزنش قرار داده و این کنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند. چنانکه حسن بصرى گفته است: گویا که ایشان با استفاده از این عمل، لباسى پر از زیور و زینت بر تن آن حضرت مىپوشاندند. همانگونه که جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) اطلاق نمىکردند. بدینصورت این نام، تنها به شیعیان على (علیه السلام) اختصاص یافت.[43]
[1]. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص 38؛ شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السَؤول فى مناقب آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، ص 66.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدى، ج 1، ص 307.
[3]. ابن الجوزی، سبط، تذکرة الخواص، ص 17.
[4]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، محقق: فارس (صاحب الجوائب)، احمد، ج 12، ص 473.
[5]. ابن اثيرجزرى، مبارک بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج 4، ص 49.
[6]. إعلام الوری بأعلام الهدى، ج 1، ص 307.
[7]. المناقب، ص 39 و 40.
[8]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 113؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)؛ محقق: جمعى از محققان، ج 35، ص 61 و62؛ امين عاملى، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 1، ص 325.
[9]. بلاذرى، احمد بن يحيى، أنساب الأشراف، ج 2، ص 89.
[10]. إعلام الوری بأعلام الهدى، ج 1، ص 307؛ شیعی سبزواری، حسن بن حسین، راحة الأرواح در شرح زندگانى، فضائل و معجزات ائمه اطهار (عليهم السلام)، ص 86.
[11]. ابن عساكر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 129 و 130.
[12]. همان، ص 166 و 167.
[13]. شاذان بن جبرئيل، ابوالفضل، الروضة في فضائل أمير المؤمنين على بن أبى طالب (عليهما السلام)، ص 232.
[14]. نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ج 15، ص 144 و 145.
[15]. همان.
[16]. خصيبى، حسين بن حمدان، الهداية الكبرى، ص 93.
[17]. به عنوان نمونه: تعبیر «انتم نور الاخیار» در زیازت جامعه کبیره.
[18]. الروضة في فضائل أمير المؤمنين على بن أبى طالب (عليهما السلام)، ص 232.
[19]. إعلام الوری بأعلام الهدى، ج 1، ص 307؛ راحة الأرواح در شرح زندگانى، فضائل و معجزات ائمه اطهار (عليهم السلام)، ص 86.
[20]. سید بن طاووس، سید رضی الدین، الیقین فی اختصاص مولانا على (علیه السلام) بإمرة المؤمنین، ص 301.
[21]. عاصمى، احمد بن محمد، العسل المصفى من تهذیب زین الفتى فی شرح سورة هل أتى، ج 2، ص 447 و 452.
[22]. الهداية الكبرى، ص 93.
[23]. تذكرة الخواص، ص 16.
[24]. تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 19.
[25]. طبرى (عماد الدین)، محمد بن ابى القاسم، بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص 56، 102، 164، 199.
[26]. انصارى زنجانى، اسماعيل، الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء (سلام الله عليها)، ج 9، ص 173.
[27]. جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح – تاج اللغة و صحاح العربية، محقق: عطار، احمد عبدالغفور، ج 5، ص 2013.
[28]. ر.ک: ابن هشام، عبدالملک، السيرة النبوية، ج 2، ص 73 و 74؛ رسولى محلاتى، سيد هاشم، زندگانى محمد (صلّى الله عليه و آله) (ترجمه سیره ابن هشام)، ج 2، ص 96 و 97.
[29]. باعونى، شمس الدین، جواهر المطالب فی مناقب الإمام على بن أبى طالب (علیهما السّلام)، ج 2، ص 117 و 118.
[30]. المناقب، ص 38.
[31]. جواهر المطالب في مناقب الإمام على بن أبى طالب (عليهما السلام)، ج 1، ص 32.
[32]. النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج 4، ص 77 و 78.
[33]. همان.
[34]. المناقب، ص 38.
[35]. مطالب السَؤول فى مناقب آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، ص 66.
[36]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)؛ محقق: جمعى از محققان، ج 35، ص 51.
[37]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدى (زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام)، مترجم: عطاردى، عزيزالله، ص 229؛ أعيان الشيعة، ج 1، ص 325.
[38]. نبأ، 40.
[39]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج 1، ص 156.
[40]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، محقق: جمعى از محققان، ج 35، ص 51.
[41]. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، محقق: البجاوى، على محمد، ج 3، ص 1118.
[42]. أعيان الشيعة، ج 1، ص 325.
[43]. همان.