کپی شد
فاطمه ام البنین
فهرست
چکیده مقاله فاطمه امالبنین
یكى از زنان نمونه، مؤمن و صابر تاریخ، «فاطمه كلابيه» مشهور به امالبنين است.
نام پدر او حزام بن خالد کلابی و نام مادرش ثمامة دختر سهيل بن عامر است. برخی تاریخ نگاران ولادت او را در سال پنجم هجرت دانستهاند. همچنین نام همسر عظیمالشأن او حضرت علی (علیهالسلام) است. وی پسرانی بسیار عالیمقدار داشت که بزرگترین آنها حضرت عباس (علیهالسلام) بود و همگی در کربلا بهشهادت رسیدند.
در مورد شهرت آنحضرت به «امالبنین» دلایل متعددی؛ از جمله داشتن چهار فرزند پسر گفته شده است.
وی دارای ویژگیها و صفات اخلاقی بسیار برجسته و با ارزشی؛ مانند وفاداری، ادب، ولایت دوستی و ولایت پذیری، شجاعت و شهامت، علم و دانایی، صبر، احساس مسئولیت در مقابل دین خدا و سخنوری و شاعری بود.
امالبنین از شخصیتهایی است که بسیار مورد امتحانات الهی واقع شد و همین موجب رشد وی از جهت معنوی گردید. او در مکتب علی (علیهالسلام) معارف دین را آموخت و اخلاق، فضائل و کمالات را به ارث برد و به جایی رسید که دارای کرامات فراوان شد، تاجایی که امالفضائل و جوهره اخلاق گردید.
وی دارای برخی اقدامات سیاسی فرهنگی نیز بود. آنحضرت بعد از سپری شدن جریان کربلا، روش خاصی را در پیش گرفت. او برای ابراز مخالفت و مبارزه با دشمن، دست به اقداماتی که در ظاهر عاطفی صرف و از روی مهر بود، ولی در باطن علاوه بر عاطفی بودن، اقدام بسیار قوی سیاسی فرهنگی بود، زد.
او با اقامۀ عزاداری بر امام حسین (علیهالسلام) و بزرگداشت و تعظیم شعائر الهی، پردهبرداری از شجاعت و در عین حال از مظلومیت امام و فرزندانش و نشان دادن آن به مردم، برای ثبت در تاریخ و بیان اتفاقات کربلا و ستمهایی که بر آلپیامبر (علیهمالسلام) وارد شد، اقدامات بسیار مهمی در جهت مفتضح ساختن دشمنان اهل بیت صورت داد.
امالبنین مظهر ایمان، شجاعت و عشق به ولایت بود، او از تمجید و ستایش دیگران بی نیاز است، ولی بزرگان و عالمان زیادی در عظمت شأن او سخن گفتهاند.
از تاریخ وفات امالبنین اطلاع دقیقی در دست نیست، اما معروف است که او در ۱۳ جمادیالثانی ۶۴ قمری از دنیا رفته و پیکر او در شهر مدینه، در قبرستان بقیع دفن شده است.
زندگی نامه فاطمه ام البنین
یكى از زنان نمونه تاریخ، «فاطمه كلابيه» مشهور به ام البنين است. وی از زنان مؤمن، شجاع، فداكار و وفادار به ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) بود. پس از آنكه اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) به سوگ پاره تن و ريحانه رسول خدا (صلىالله عليه و آله)؛ يعنى حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) نشست، برادرش عقيل را كه آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برايش همسرى از تبار دلاوران برگزيند تا فرزندان دليرى براى مولا به ارمغان آورد كه سالار شهيدان حسين بن على (عليهماالسلام) را در كربلا يارى كند.[1]
عقيل، فاطمه كلابيه را براى آنحضرت برگزيد كه قبيله و خاندانش؛ بنى كلاب، در شجاعت بىمانند بودند. بنىكلاب از حيث شجاعت و دلاورى در ميان عرب زبانزد بودند، ولبيد درباره آنان چنين سروده است: ما بهترين زادگان عامر بن صعصعه هستیم و كسى بر اين ادعا خورده نمى گرفت. حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) اين انتخاب را پسنديد و پيوندى هميشگى بين ایشان برقرار شد.[2]
نسب و خاندان فاطمه ام البنین
سلسله نسب خاندان ام البنين عبارتنداز: حزام (پدر ام البنین) بن خالد بن ربيعة بن وحيد (عامر) بن كعب بن عامر بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة بن معاوية بن بكر بن هوازن.[3]
نویسنده کتاب «مقاتل الطالبيين» بهجای «ربيعة بن وحيد»، «ربيعة بن وحيل» نقل کرده[4] و در تاریخ طبری «حزام» را با کنیه «ابو المجل» معرفی میکند.[5]
والدین فاطمه ام البنین
ام البنین دختر حزام بن خالد کلابی است.[6] همچینن نام مادر او ثمامة دختر سهيل بن عامر است.[7]
ولادت فاطمه ام البنین
در باب ولادت امالبنین در برخی کتب تاریخی آمده است: حَزام بن خالد (پدر آنحضرت) همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود. در یکی از شبها در عالم رؤیا دید در زمین سرسبزی نشسته و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر دستان او میریزد و او از زیبایی آنها متعجب میشود. سپس مردی را از سمت بلندی میبیند که بهسوی او میآید. هنگامی که به او میرسد، سلام میکند و حزام به او جواب میدهد. آن مرد به او میگوید: این مروارید را به چه قیمت می فروشی؟ حزام وقتی به دستان خود نگاه میکند، درّ زیبایی را در دستان خود میبیند و رو به مرد کرده و میگوید: من قیمت این درّ را نمیدانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟ مرد میگوید: من نیز قیمت آنرا نمیدانم، ولی این هدیهای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. من آنرا به چیزی ضامن هستم که برای تو از درهم و دینار بالاتر است. حزام میگوید: آن چیز چیست؟ مرد میگوید: تضمین میکنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از آن او است. حزام میگوید: آیا این را برایم ضمانت میکنی؟ مرد پاسخ میدهد: آری. حزام در پایان به مرد میگوید: تو اکنون واسطه در این امر میشوی؟ مرد نیز میگوید: من واسطه میشوم؛ چراکه آن را به من اعطاء کردهاند و من هم به تو عطا میکنم.
وقتی حزام از خواب بیدار میشود، رؤیای خود را برای همراهان خود از بنی کلاب نقل میکند و خواستار تعبیر آن میشود. یکی از خاندان وی میگوید: اگر رؤیای تو صادقه باشد، دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد. هنگامی که او از سفر برمیگردد، میبیند، ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، که حامله بود، وضع حمل کرده و دختری مانند مروارید درخشان و زیبا به دنیا آورده است. حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود میگوید: «قد صدّقت الرؤیا»؛ یعنی «رؤیایت رؤیای صادقه بود و حقیقت داشت» و از این بشارت شاد و مسرور میشود. پس نام او را «فاطمه» نهاد و به رسم عرب کنیهای با عنوان «ام البنین» برای وی برگزید. به هر حال پس از این رؤیای صادقه، فاطمه، مادر فضلیتها، بهدنیا آمد.[8]
در مورد تاریخ دقیق ولادت حضرت ام البنین اطلاعی در دست نیست و تاریخنگاران سال ولادت او را ثبت نکردهاند، اما در برخی از منابع آمده است که پنج سال از هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدینه میگذشت، سالی که برای پیامبر و یارانش در مدینه بسیار سخت بود. سالی که لشکر قریش برای از بین بردن اسلام به سوی مدینه گسیل شدند و قهرمان کفر (عمرو بن عبدود) با ضربه علی (علیه السلام) به هلاکت رسید. در همین سال در بخش جنوبی شهر مکه، در طایفه هوازن، در میان قبیله نامآور بنیکلاب و در خانه حزام بن خالد، همه چشم به راه تولد نوزادی بودند؛ نوزادی که مقدر بود در آینده به همسری قهرمان ایمان و عدالت علی (علیه السلام) در آید. برای بهدست آوردن تاریخ ولادت آنحضرت، شاید بتوان از طریق سال ولادت فرزند ارشد او (عباس بن علی (علیهماالسلام)) که مورخان آن را سال 26 قمری نوشته و عمر شریف ایشان را به هنگام شهادت در سرزمین کربلا، 34 سال نوشتهاند، جست.[9]
بر این اساس اگر زمان ازدواج ایشان با حضرت علی (علیه السلام) یک سال پیش از ولادت فرزند رشیدشان عباس در نظر بگیریم و سن او هنگام ازدواج با امیر مؤمنان (علیه السلام) 17 تا 21 سال بوده باشد. پس سال تولد ایشان را میتوان بین سالهای 4 تا 8 قمری در نظر گرفت.
اسم و لقب مشهور فاطمه ام البنین
در میان عربها، كنیه همانند نام خانوادگی امروزی اهمیت داشته و دارد. زنان نیز مانند مردان، كنیههایی داشتند كه گاه دامنه شهرت آن، از كنیه مردان فراتر میرفت؛ آنچنان كه فرزندان را به كنیه مادرشان میخواندند. ام البنین نیز به عنوان كنیه فاطمه بنت حزام انتخاب شد، اما چرا این كنیه برای ایشان برگزیده شد؟
در میان عرب آن زمان، چه در عصر جاهلیت و چه در زمان اسلام، رسم بود كه هرگاه زنی سه پسر یا بیشتر بهدنیا میآورد، او را به این كنیه می خواندند. چون امالبنین چهار فرزند پسر داشت، او را ام البنین نامیدند. البته عرب ها رسم دیگری نیز داشتند كه در آغاز تولد نوزاد، وی را به كنیهای نیكو مینامیدند و در واقع، تفأّل به خیر می زدند. چنانچه به زنان دیگری، كنیه امالخیر یا امالكرام دادهاند. پس چون داشتن فرزندان و پسران بیشتر، مایه افتخار بوده است، به نظر می آید حضرت ام البنین از كودكی به این كنیه نامیده شده باشد. امروزه هرگاه نام ام البنین برده می شود، فاطمه امالبنین مادر عباس بن علی (علیهالسلام) در ذهنها مجسم میشود؛ یعنی كنیه ایشان در واقع جایگزین نام وی شده است.[10]
به هر حال، نام آنحضرت؛ فاطمه و كنیهاش امالبنین است.[11]
در گزارش دیگری چنین آمده است: هنگامیکه امالبنین پای در خانه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گذاشت، پس از چندی به مولا پیشنهاد داد که به جای فاطمه، که اسم اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند، تا مبادا فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از ذکر نام او توسط علی (علیه السلام)، به یاد مادر خویش، افتاده، در نتیجه رنج بی مادری، آنها را آزار دهد.[12]
خانواده فاطمه ام البنین
کوچکترین واحد اجتماعی جامعه، خانواده است، ولی بدون شک پایه و اساس بنیادی هر جامعه بزرگ؛ مانند یک کشور و استحکام آن، از خانوادههای تربیت شده نسج میگیرد. از طرفی آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) همه خوبی ها را در ایمان و دینداری دانسته و هسته مرکزی ایمان و دینداری را در ولایتمداری نسبت به معصومان (علیهم السلام) خلاصه میکنند. از سویی دیگر، بهترین هدف برای یک خانواده دیندار، باید تربیت انسان های ولایتمدار باشد.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «و کسانی که می گویند: پروردگارا، به ما زنان و فرزندانی مرحمت فرما كه مايه چشم روشنی ما باشند و ما را پيشوای اهل تقوا قرار ده».[13]
همسر عظیمالشأن او حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرزندانش پسرانی بسیار عالیمقدار بودند، تا آنجاکه هرچه داشتند در طبق اخلاص قرار داده تقدیم برادر بزرگوارشان امام حسین (علیه السلام) نمودند.
همسر فاطمه ام البنین
نام همسر امالبنین حضرت علی (علیه السلام) است. پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) با برادرش عقیل که در مبان عربها نسبشناسی خبره و مشهور بود، درباره انتخاب همسری که با اصالت باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بهدنیا آورد، مشورت کرد. عقیل هم پس از مدتی تحقیق، فاطمه کلابیه دختر حزام بن خالد را پیشنهاد و علی (علیه السلام) با او ازدواج کرد.[14] البته در مورد زمان ازدواج امام علی (علیه السلام) با ام البنین اختلاف نظر وجود داشته و تاریخ دقیقی در این مورد مطرح نشده است.
گفتنی است که علی بن ابیطالب؛ امیرالمؤمنین (علیه السّلام)؛ امام اول شیعیان در سیزدهم ماه رجب، سال سی عام الفیل (ده سال پیش از بعثت)، در مکه و در خانه خدا؛ کعبه، متولّد شد. پدر آن جناب؛ حضرت ابو طالب (عموی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله؛ فرزند عبدالمطلب؛ و فرزند هاشم بن عبدمناف) و مادر ایشان؛ حضرت فاطمه بنت اسد (فرزند هاشم بن عبدمناف) است؛ بنابراین، پدر و مادر حضرت علی (علیه السلام) هر دو هاشمی هستند. او در شش سالگی در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد، بنا به درخواست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از خانه پدر به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت قرار گرفت.
وی نخستین شخصی بود که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان آورد و همیشه ملازم آن حضرت بوده و در هیچ امری با ایشان مخالفت نکرد. پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله) به امر پروردگار، بارها امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان جانشین و وصیّ خود به مردم معرفی فرمود که مهمترین آن در واقعه «غدیرخم» بود.[15]
فرزندان فاطمه ام البنین
ثمره زندگی مشترک امالبنین با حضرت علی (علیه السلام)، چهار پسر بود. نام فرزندان ایشان به ترتیب عبارتند از: عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان.
نکته قابل ذکر اینکه، فرزندان امالبنین همگی در کربلا و در رکاب برادرشان امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند.[16]
فاطمه ام البنین و تربیت فرزندان شجاع
حضرت امالبنین مادر چهار شهید از شهدای کربلا است. در حقیقت علی (علیه السلام) امالبنین را انتخاب کرده بود، تا فرزندانی شجاع برایش به دنیا آورده و تربیت نماید؛ لذا به برادرش عقیل فرمود: قومی شجاع معرفی کن که از قبیله ایشان زوجهای اختیار کنم تا از او فرزندی شجاع متولد شود …».[17]
بیشک امالبنین بهترین روش تعلیم و تربیت را درباره فرزندان خود به کار برد. بهعبارت صحیح ایشان وظیفه خود را در مورد فرزندانش به خوبی انجام داد تا جایی که فرزندان ایشان در زمره شهدای کربلا در آمدند و در رشادت و شجاعت، حق مطلب را ادا کردند. شهدایی که تا ابد هیچ شهیدی به مقام و منزلت ایشان نمی رسد.
معروفترین و شجاعترین فرزند امالبنین، در کربلا، پرچمدار اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بود که سِمَت سقایی اطفال او را داشت. عباس هنگامی که برای آوردن آب به سمت شریعه فرات رفت، دشمنان بر او حمله کردند و او نیز بر دشمنان حمله کرد، در حالی که اینگونه رجز میخواند:
«لا ارهب الموت اذا الموت رقا *** حتى اوارى فی المصالیت لقى».
«هنگامى که مرگ با من روبرو شود باکى از آن ندارم تا اینکه در میان دلاوران داخل شوم».
«نفسى لنفس المصطفى الطهر وقا *** انى انا العباس اغدو بالسقا».
جان من به فداى جان مصطفاى طیب و طاهر باد/ من همان عباس هستم که آب براى فرزندان امام حسین می برم».
«و لا اخاف الشر یوم الملتقى»؛ «و در روز جنگ از شرّ دشمن خوفى ندارم».[18]
تحصیل و تجارب فاطمه ام البنین
وقتی سخن از تحصیلات فردی به میان میآید، اولین چیزی که به ذهن خطور میکند، البته با در نظر گرفتن دورهای که شخص در آن زندگی میکرده، میزان تحصیلات مکتبخانهای، مدرسهای، دانشگاهی، حوزوی و …، شخص مورد نظر میباشد.
اما باید گفت: در برخی موارد منظور از تحصیلات، موارد فوق نیست، بلکه منظور یافتههای علمی و تجربی شخص از محیط زندگی خود و افرادی است که پیرامون او و در کنار او زندگی میکنند. برای همین وقتی سخن از تحصیلات علمی شخصیتی مانند امالبینن که در محضر انسانهایی نورانی و الهی؛ مانند امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و حضرت زینب (علیهم السلام) که خود معدن علم الهی بودند، به میان میآید، منظور همان یافتههای پرباری است که آنحصرت از محضر این بزرگواران دریافت کرده است.
امالبنین در طول مدتی که در خانه امامت و ولایت حضور داشت، توشهای عظیم و پربار از دریای بیکران علوم علوی، حسنی و حسینی برگرفت و عالمهای گردید که خود منبع دانش برای دیگران شد. وی نهتنها دانش فراوانی کسب کرد، صاحب تجربههای بسیاری نیز شد.
فرازهای زندگی فاطمه ام البنین
همه انسانها به طور طبیعی در زندگی خود، همواره با درسها، تجربهها، سختیها، راحتیها، غمها، شادیها، شکستها و پیروزیهای زیادی همراه هستند. یکی از کسانی که فراز و نشیبهای فراوانی را در زندگی خود تجربه کرده، حضرت امالبنین است.
ایشان در مدت عمر پربرکت خود رخدادهای بسیار شیرین و مبارکی؛ مانند ازدواج با امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ولادت حضرت عباس (علیه السلام) و …، را تجربه نموده است. همچنین حادثه تلخ و طاقتفرسای کربلا را تحمل کرده است.
انتخاب فاطمه ام البنین برای همسری امیرالمؤمنین (علیه السلام)
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چند سال پس از رحلت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، بنابر وصیت همسرش به فکر گرفتن همسر دیگری بود.
عقیل برادر بزرگتر آنحضرت، یکی از کسانی بود که نظر و گفتهاش در علم انساب حجت بود. در مسجدالنبی برای وی حصیری پهن میکردند که بر آن نماز میگزاد و قبائل عرب برای شناخت و آگاهی از علم انساب، دور او جمع می شدند و او در پاسخ مراجعات، بسیار سریع الانتقال بود؛[19] از این رو علی بن ابیطالب (علیهماالسلام) هنگامی که قصد ازدواج نمود، به عقیل که در علم «انساب»[20] معروف بود و ذهن و سینهاش گنجینهای از اسرار اقوام گوناگون عرب بوده، میفرماید: «زنی را برای من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسری شجاع و سوارکار بهدنیا آورد». عقیل، بانو امالبنین (سلام الله علیها) از خاندان بنىکلاب را که در شجاعت بى مانند بود، براى حضرت انتخاب نموده، در پاسخ برادر گفت: «با امالبنین کلابیه ازدواج کن؛ زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وی نیست».[21]
خواستگاری امیرالمؤمنین (علیه السلام) از فاطمه ام البنین
حضرت علی (علیه السلام) پس از مشورت با برادرش عقیل، تصمیم بر خواستگاری و ازدواج با فاطمه کلابیه را گرفت و برادرش عقیل را برای خواستگاری نزد پدر فاطمه فرستاد. حزام پدر امالبنین که بسیار میهمان دوست بود، پذیرایی کاملی از او کرده، با احترام فراوان به او خیرمقدم گفت و در پیش پای وی قربانی کرد. سنت و رسم عرب این بود که تا سه روز از میهمان پذیرایی نموده و روز سوم حاجت او را می پرسیدند و از علت آمدنش سؤال می کردند. خانواده امالبنین که خارج از مدینه زندگی می کردند نیز چنین رسمی را بهجای آوردند.
روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود عقیل جویا شدند، وی گفت: به خواستگاری دخترت فاطمه، برای پیشوای دین و بزرگ اوصیا و امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیهماالسلام) آمدهام. حزام که هرگز پیشبینی چنین پیشنهادی را نمیکرد، حیرتزده و با کمال صداقت و راستگویی گفت : بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی! اما ای عقیل شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.
عقیل پس از شنیدن سخنان وی گفت: امیرالمؤمنین از آنچه تو می گویی خبر دارد و با این اوصاف، میل به ازدواج با او دارد. پدر امالبنین که نمی دانست چه بگوید، از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل و خود دختر سؤال کند و به او گفت: زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر میدانند».[22]
وقتی حزام نزد همسر و دخترش برگشت، دید همسرش موهای امالبنین را شانه میزند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود، برای مادر سخن چنین می گوید: مادر خواب دیدم در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام که نهرهای روان و میوههای فراوانی در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر میکردم. در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع میشد که چشمها را خیره میکرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد، من صدایش را میشنیدم ولی او را نمی دیدم. او میگفت:
بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر *** ثلاثة انجم و الزاهر القمر
یعنی: فاطمه مژده باد تو را به سروری و نورانیت. به ماه نورانی و سه ستاره درخشان.
ابوهم سید فی الخلق قاطبة *** بعد الرسول کذا قد جاء فی الخبر
پدرشان سید و سرور همه انسانها بعد از پیامبر گرامی است و اینگونه در خبر آمده است».
پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم. مادرم! تأویل رؤیای من چیست؟! مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت: دخترم رؤیای تو صادقه است، ای دخترکم به زودی تو با مرد جلیل القدری که مجد و عظمت فراوانی دارد، ازدواج می کنی؛ مردی که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار فرزند میشوی که اولین آنها مثل ماه چهرهاش درخشان و سه تای دیگر چونان ستاره هستند. پس از صحبت های دوستانه و صمیمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش علی (علیهالسلام) سؤال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته همسری امیرالمؤمنین (علیه السلام) می دانی؟ بدان که خانه او خانه وحی و نبوت، خانه علم و حکمت و آداب است. اگر (دخترت را) اهل و لایق این خانه میدانی – که خادمه این خانه باشد – قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمیبینی جواب رد بدهیم؟
همسر او که قلبی مالامال از عشق به امامت داشت، گفت: «ای حزام! بهخدا سوگند من او را خوب تربیت کردهام و از خدای متعال و قدیر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و برای خدمت به آقا و مولایم امیرالمؤمنین (علیه السلام) صلاحیت داشته باشد. پس او را به علی بن ابیطالب (علیهماالسلام)، مولایم، تزویج کن».[23] عقیل با اجازه از ام البنین عقد بین این دو بزرگوار را اجرا کرد با مهریه ای که سنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) بود و برای دختران و همسران خود معین کرده بود و آن 500 درهم بود در حالی که پدر او می گفت: «او هدیه ای است از سوی ما به پسرعموی رسول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوخته ایم».[24]
وفات فاطمه ام البنین
از تاریخ وفات ام البنین اطلاع دقیقی در دست نیست، اما معروف است که او در ۱۳ جمادیالثانی ۶۴ قمری از دنیا رفته و پیکر او در شهر مدینه، در قبرستان بقیع دفن شده است.
برخی نیز وفات او را در ۱۸ جمادی الثانی ۶۴ قمری دانستهاند.[25] برخی نیز مدعی شدهاند که برای زنده بودن ام البنین بعد از جریان کربلا هیچ دلیل مستندی وجود ندارد و همه دلایل ارائه شده قابل مناقشه میباشند.[26]
ویژگی های شخصیتی فاطمه امالبنین
در تاریخ صدر اسلام، زنان بسیاری بودند که پا به پای مردان و گاه جلوتر از آنان رسالت انسانساز خویش را ایفا میکردند. آنان افزون بر انجام فعالیتهای معمول در خانه، در سنگر اجتماع نیز در دفاع از ارزشهای اسلامی به جانفشانی میپرداختند. امالبنین (سلاماللهعلیها)، یکی از همین زنان برجسته تاریخ است که زندگی او مالامال از عشق به ولایت و امامت بود. صفات و ویژگیهای فردی ایشان او را به شایستگی، در خانه امامت، بانویی شایسته خاندان عصمت کرده بود. امالبنین (سلاماللهعلیها)، با معرفتی که به مقام اهل بیت (علیهمالسلام) داشت، فرزندانی همچون حضرت عباس (علیه السلام) را در دامان خود پرورش داد، که تا آخرین لحظات زندگی خویش، دست از ولایت نکشیدند.[27]
فلسفه مشهور شدن فاطمه ام البنین به «ام البنین»
کنیه لفظی است که به جهت اسم نبردن شخص به اسم کوچکش برای شخص انتخاب میشود و نام بردن فرد به کنیه نوعی احترام محسوب میشود. در ابتدای کنیه معمولاً لفظ «اب»، «ام» و یا «ابن» وجود دارد و در اکثر اوقات کنیه بر اساس نام فرزند بزرگتر انتخاب میشود. در روایات نیز دستور به انتخاب کنیه برای کودک شده است، اما الزاما کنیه نباید بر اساس نام فرزند باشد، بلکه گاهی بر اساس ویژگیهایی است که در فرد وجود دارد؛ مانند «ابولهب» و یا بر اساس آرزویی که برای شخص بهدل دارند که در آینده اینگونه شود؛ مانند «امالبنین» که پدر و مادرش آرزو دارند خداوند در آینده به او پسران زیادی مرحمت فرماید.
اما در مورد حضرت ام البنین باید گفت: نام اصلی او فاطمه و کنیه مشهور وی ام البنین است، تا آنجا که به این نام (کنیه) مشهور شده است. حال آیا این کنیه را از ابتدا پدر و مادرش برای او وضع کردند یا اینکه بعدها در خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این کنیه نامیده شد، پس از فحص و جستوجو در منابع تاریخی و روایی معتبر در این خصوص مطلبی نیافتیم، ولی برخی از سایتهادر این باره مطالبی گفتهاند که آنها را بهنحو مختصر گزارش میکنیم:
- فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی (علیهالسلام)، به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیشنهاد کرد به جای «فاطمه»، که اسم اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا (علیهاالسلام) از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، نیفتاده و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آنها تداعی نگردد و رنج بیمادری، آنها را آزار ندهد.[28]
- یکی از رسوم عربها این بود که در آغاز تولد نوزاد، وی را به کنیهای نیکو مینامیدند. در واقع با این کار، تفأّل به خیر میزدهاند؛ چنانچه به برخی زنان، کنیه «امالخیر» یا «امالکرام» دادهاند. پس چون داشتن فرزندان و پسران بیشتر، مایه افتخار بوده است، به نظر میآید حضرت ام البنین از کودکی به این کنیه نامیده شده باشد.
- در میان عرب آن زمان، چه در عصر جاهلیت و چه در زمان اسلام، رسم بود که هرگاه زنی سه پسر یا بیشتر به دنیا میآورد، او را به این کنیه (ام البنین) میخواندند؛ چون امالبنین چهار فرزند پسر داشت، او را ام البنین نامیدند. امروزه هرگاه نام ام البنین برده میشود، جز فاطمه ام البنین – مادر ابوالفضل (علیهماالسلام) ـ نام دیگری در ذهنها مجسم نمیشود. در واقع کنیه ایشان جایگزین نامشان گشته است.[29]
به هر حال، اگر در آغاز ولادت فاطمه، کنیه ام البنین را برای او برگزیده باشند، تفأل نیکویی بوده که به واقعیت پیوسته است.
اخلاق و صفات فاطمه ام البنین
امالبنین دختری پاکدل و باتقوا بود. فضایل اخلاقی، کمالات انسانی، نیروی ایمانی، ثبات و پایداری، شکیبایی و بردباری، بصیرت و دانایی، نطق و سخندانی او را به شایستگی، بانویی نمونه کرده بود.
او دارای ویژگیها و صفات اخلاقی بسیار برجسته و باارزشی؛ مانند وفاداری، ادب، ولایت دوستی و ولایت پذیری، شجاعت و شهامت، علم و دانایی، صبر، احساس مسئولیت در مقابل دین خدا و سخنوری و شاعری بود.
گفتنی است که برخی از این خصوصیات اخلاقی؛ مانند وفاداری، ادب، ولایت دوستی و ولایت پذیری، شجاعت و شهامت و … را می توان در تربیت فرزندانی چون عباس (علیه السلام)، مشاهده نمود و برخی دیگر؛ مانند سخنوری و شاعری را در اشعاری که از ایشان نقل شده است، دریافت.[30]
ادب و وفاداری فاطمه ام البنین
نظر به اینکه امالبنین از دامان خاندان ادبپرور برخاسته و در محضر اسوه ادب حضرت علی (علیه السلام) آن را بارور ساخته و الهی گردانید؛ از این رو صاحب سجاهای اخلاقی بسیاری گردید.
یکی از صفات برجسته، ادب او بود. وی در پیشگاه خدا ادب بندگی را نگاه میداشت و نسبت به مردم فروتن بود، ولی بزرگترین نمود ادب او، در برابر امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و فرزندان معصوم آنان است. هنگامی که به خانه امام قدم نهاد، خود را نه به عنوان جانشین فاطمه (علیهاالسلام)، بلکه به عنوان خادم فرزندان آنحضرت میدانست. با آنان به ادب رفتار میکرد و آنها را گرامی میداشت؛ لذا فرزندان او بالاخص حضرت عباس (علیهالسلام) از این سرچشمه ادب، تربیت آموخته و همواره ادب را در گفتار و رفتارش نسبت به فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) نگاه میداشت.[31]
از دیگر ویژگیهای آنحضرت، وفاداری است. وفا صفتی ارزنده و ستودنی است که در هر کسی باشد، او را گرامی و عزیز میگرداند. ام البنین در خاندانی پرورش یافت که وفاداری به ارزشهای انسانی در آن فضیلتی سترگ شمرده میشد؛ از این رو، این خوی خدایی با وجود او درآمیخت و ملکه وجودش گشت. ایشان نیز این صفت را در محضر مولای متقیان علی (علیه السلام) پروراند و در وجود فرزندانش جاری ساخت. او همچنانکه در زندگانی حضرت علی و فرزندانش (علیهمالسلام)، کمال وفا را در حقّ آنان نگاه داشت، پس از شهادت آنحضرت نیز، بر این وفاداری باقی ماند. بدین جهت، پس از شهادت جانسوز امام با هیچ مرد دیگری ازدواج نکرد.[32]
همین حس ایمان و وفاداری را نیز میتوان در وجود فرندش عباس (علیه السلام) مشاهده کرد که چگونه هنگامی که آب گوارا در کف داشت، به یاد لب تشنه بردار، آن را ننوشید.[33]
فاطمه ام البنین و ارادت به فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
امالبنین در سراسر زندگی خود، فرزندان حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را بر فرزندان خود مقدم میداشت و بر آنان بسیار محبت میکرد. وی این توجه و رجحان را نه تنها وظیفهای عاطفی میدانست، بلکه آن را فریضهای دینی بهشمار میآورد؛ چرا که خداوند سبحان اجر رسالت پیامبر خویش را محبت به خاندان او معرفی کرده است.[34]
این بانوی مکرمّه با نظر به آیه «پیامبر در امر دین و دنیاى مؤمنان از آنان نسبت به خودشان سزاوارتر است …»،[35] حفظ حقوق، منافع، حرمت و جان ولی امرش را بر حفظ حقوق، منافع، حرمت و جان خود و خانواده اش مقدم دانست و جانب آنان را بر جانب خود ترجیح داد.[36]
امالبنین معرفت و ادب خاصی نسبت به ساحت مقدس فرزندان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) داشت. ایشان در روز ازدواج با امام علی (علیهالسلام)، هنگامی که به درب خانه حضرت رسید، به فرزندان آنحضرت عرض کرد: «ای سرورانم، من اینجا نزد شما خدمتکاری هستم که آمدهام تا خدمتگذاری کنم، پس آیا مرا به این شرط می پذیرید؟ اگر نمیپذیرید، من به خانه خود بازمی گردم. پس حسنین (علیهماالسلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مقابل این سخن فرمودند: شما عزیز و بزرگوار هستید و این خانه هم متعلق بهشما است».[37]
بنابر برخی نقلها پس از ازدواج با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، از آنحضرت درخواست کرد که او را با نام فاطمه صدا نزند؛ زیرا هنگامی که فرزندان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) نام فاطمه را می شنوند به یاد مادرشان افتاده، غمگین میشوند. به همین جهت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایشان را امالبنین؛ یعنی مادر فرزندان و پسران نامیدند.[38]
ولایتدوستی و ولایتپذیری فاطمه ام البنین
ولایتدوستی و ولایتپذیری از ویژگیهای بارزترین جناب امالبنین است. عشق و محبت به ولایت با جان او آمیخته بود. وی حضرت علی (علیه السلام) را نه تنها به عنوان همسر، بلکه از طرفی بهعنوان برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) و از طرفی دیگر او و فرزندان معصومش (علیهمالسلام) را حجت خدا در میان مردم میدید. صفا و صمیمیت در محبت ایشان به مقام ولایت، موج میزد.[39]
او هنگام وداع با پسرانش وقتی که همراه امام حسین (علیهالسلام) به سوی مکّه و کربلا حرکت می کردند، با روی باز آنان را بدرقه کرده، پاسداری از وجود حسین و فداکاری در راه او را به آنان گوشزد کرد. بهراستی، برای او آسان بود که داغ جانسوز چهار فرزندش را ببیند، ولی حسین به سلامت باشد؛ از این رو، وقتی بشیر خبر شهادت شهیدان کربلا را آورد، ایشان نخست نه از فرزندانش، بلکه از حسین پرسید و سراغ حسین را گرفت و گفت: «فرزندانم فدای حسین باد».[40]
شجاعت، شهامت و صبر فاطمه ام البنین
امالبنین از خانوادهای برخاسته بود که معدن شجاعت و سرچشمه رشادت و غیرت بهشمار میآمدند. به همین دلیل، وقتی علی (علیه السلام) از عقیل در مورد همسری که فرزندی شجاع بپرورد، راهنمایی خواست، او را به امالبنین که خاندانش همه از شجاعان و پهلوانان عرب بودند، راهنمایی کرد.
ام البنین این صفت را از خاندانش به ارث برده بود. وی پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، حضرت عباس و دیگر فرزندانش در بقیع حضور مییافت و عبیدالله فرزند خردسال عباس را نیز به همراه میبرد. این روحیه، شهامت و شجاعت او در مقابل باطل را نشان میدهد؛ چراکه در آن فضای خفقان به بقیع آمدن و عزاداری کردن بهگونهای که مردم جمع شوند و با او هم ناله شوند، عمل عاطفی صِرف نیست، بلکه رنگ و بویی سیاسی دارد.[41] در آن شرایط که یزیدیان از پیروزی موقت خود سرمست بودند و حتی مدینه را نیز در واقعه حرّه به خاک و خون کشیدند، این چنین خودنمایی و شجاعت، تنها از شیرزنی همچون ام البنین برمیآید که از آبشخور شجاعت سیراب گشته باشد.
در میان مادران شهدا کمتر دیده میشود که چهار فرزند خود را در راه اسلام و حمایت از آرمانهای پاک و الهی آن فدا کرده باشد، ولی بر همگان روشن است که نه داغ چهار فرزند، بلکه تنها داغ یک عزیز به تنهایی میتواند کمر یک مادر دلشکسته را خم کند و عنان صبر را از او برباید، ولی ام البنین به همگان ثابت کرد که او مادر بسیار صبور و شکیبا است. سخنان معروف ثبتشده در تاریخ هنگام شنیدن خبر شهادت چهار فرزندش بهخوبی گویای مقام صبر و تحمل این مادر صبور بوده و زینتبخش صفحات تاریخ كربلا است. با آنكه بشیر خبر شهادت حضرت عباس 34 ساله، عبدالله 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان میدهد، اما او با صبر و بردبارى فقط از امام خود میپرسد.[42]
علم، سخنوری و شاعری فاطمه ام البنین
ام البنین به واسطه درک حضور امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام)، دارای علم، فضل و کمال بسیاری شد.
با توجه به اینکه سخنوری و شاعری در میان اعراب صدر اسلام امتیاز برجستهای به شمار میرفت، هر کس از این هنر والا بیشتر بهره داشت، بلند مرتبهتر و گرامیتر بود. از طرفی خاندان بنیکلاب در میان عرب، به ویژگیهای نیکویی؛ همچون شجاعت، سخاوت، شاعری و سخنوری و … زبانزد بودند.
در این میان یکی از سخنوران و شاعران این طایفه، جناب ام البنین بود که سخنور و شاعری قابل بودهاست.
سیدمحسن امین مینویسد: او شاعری فصیح و دارای کلامی رسا بود که مردم را به دور خود در بقیع گرد می آورد و با هم نوحه سرایی میکردند.[43]
عمر رضا کحّاله نیز در اعلام النساء او را شاعری خوش بیان معرفی می کند.[44]
فاطمه ام البنین و احساس مسئولیت مقابل دین خدا
یکی از دلایلی که باعث شد امّ البنین با تمام وجود پیرو اهل بیت (علیهمالسلام) شود و به رفیعترین درجات ایثار و فداکاری در این راه نایل آید و از خود و فرزندانش و هرآنچه دارد، شمعهایی بسازد تا گِرد وجود ریحانه رسولالله (صلیالله علیه و آٔله) بسوزند و از او حمایت و دفاع کنند، احساس مسؤولیت او در برابر دین خدا و اهل بیت (علیهمالسلام) بود.
شهید ثانی در باره او میگوید: «ام البنین از بانوان بامعرفت و بافضیلتی بوده که نسبت به حق اهل بیت (علیهمالسلام) شناخت کامل داشته و در ولایت و محبت آنان مخلص و پا برجا بود. او نزد اهل بیت منزلت بالا و وجاهت خاصی داشته است».[45]
عالم رجالی، مامقانی در کتاب خود، تنقیح المقال، ولایت فاطمه کلابیه را این چنین به تصویر میکشد: «همانا علاقه امالبنین به حسین بن علی (علیهماالسلام) به خاطر امامت حضرت است». او در جای دیگری مینویسد: «اینکه او به شرط سلامت حسین (علیه السلام)، مرگ چهار فرزند خویش را بر خود آسان میگرفت، نشان درجه عالی ایمان او است. من او را از نیکان به حساب میآورم».[46]
ابتلائات و امتحانات فاطمه ام البنین
از جمله سنتهای الهی، رشد انسانها در میان حوادث و آزمایشهایی است که در طول زندگی انسان را درگیر خود میکند. همین امتحانات موجب اتمام حجت خداوند بر خلق شده و سعادتمندان و اهل شقاوت را از یکدیگر جدا میکند. در این میان اولیاء الهی بهواسطه تقربی که در پیشگاه خداوند دارند، بیش از دیگر آحاد جامعه مورد امتحان و ابتلاء قرار میگیرند؛ از اینرو اولیای الهی آزمونشان سختتر است؛ زیرا خداوند کسانی را که به او نزدیک هستند و او به آنان محبت میورزد، سختتر امتحان میکند. ام البنین نیز از زمره شخصیتهایی است که مورد امتحان الهی واقع شده است.
در زندگی ام البنین حوادث و ابتلائات فراوانی رخ داد که در این مقال مختصر بهطور کلی اشاره کوتاهی به آنها میشود:
- هنگامی که ام البنین بهعنوان همسر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وارد خانه آنحضرت شد، امام (علیه السلام) توسط مخالفانش خانه نشین شده و منصب خلافت از ایشان غصب شده بود. این وضعیت برای ام البنین بسیار سخت و آزاردهنده بود.[47]
- وقوع جنگهای سهگانه جمل، صفین و نهروان در دوران حکومت کوتاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دیگر مشکلات و ابتلائات حضرت ام البنین است. جنگهایی که تعدادی از اصحاب خاص و نیروهای ناب حضرت علی (علیه السلام) و همچنین بخش عظیمی از قوای اقتصادی و نظامی آنحضرت را از او گرفت. این وقایع نیز بر جناب ام البنین دشوار و غصه آفرین بود.[48]
- یکی دیگر از سختترین آزمایشهای زندگی ام البنین، شهادت همسر بزرگوارش حضرت علی (علیه السلام) بود که نه تنها برای ام البنین، بلکه برای بنی هاشم، اهل مدینه و همه امت اسلامی واقعه خسارتبار و حزنانگیزی بود.[49]
- بعد از شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بنی هاشم، تابوت او را به طرف قبر پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) بردند. در این هنگام مروان همراه عدهای از بنی امیه، سلاح به دست گرفته و راه را بستند تا از دفن شدن او کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) جلوگیری کنند. در گزارش ابن شهرآشوب آمده است بنی امیه، به سمت جنازه امام مجتبی (علیه السلام) تیراندازی کرده، مانع دفن امام (علیه السلام) کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) شدند. نکته قابل توجه در باره جناب ام البنین این است که همه این حوادث ناگوار دردهای دل آن جناب را تشدید کرده و او را آزرده خاطر میساخت.
- یکی دیگر ابتلائات بسیار سخت دوران زندگی حضرت ام البنین، وداع او است با امام حسین (علیه السلام) و همراهان او که شامل فرزندان دلبندش خصوصا عباس (علیه السلام) و همچنین زینب کبری (سلام الله علیها) و سایر کسانی که از بنی هاشم آنها را همراهی میکردند، میشود، اما این وداع به همینجا ختم نشد، پس از مدتی خبر شهادت مظلومانه و غریبانه امام حسین (علیه السلام)، همه برادران، فرزندان، جوانان بنی هاشم و همه یارانش به ام البنین رسید و سراسر وجود او را مملو از غم و غصه نمود. این مصیبت بهقدری سخت بود که ام البنین تا آخر عمر عزادار این واقعه دلخراش بود.[50]
کرامات فاطمه ام البنین
حضرت ام البنین از بانوان بزرگواری است که نزد مسلمانان، شیعیان و دلباختگان اهل بیت (علیهم السلام)، منزلتی والا دارد؛ لذا او را در درگاه پروردگار عالم شفیع و واسطه قرار میدهند تا بهواسطه او غم و اندوهشان را برطرف و حوائج خود را برآورده ببینند.
البته این طبیعی است که امالبنین نزد پروردگار مقرب باشد؛ زیرا وی فرزندان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را مانند فرزندان خویش میدانست و به آنها خدمت مینمود و در آخر کار فرزندان خویش را خالصانه در راه و هدف امام حسین (علیه السلام) تقدیم نمود.
او در مکتب علی (علیهالسلام) معارف دین را آموخت و اخلاق، فضائل و کمالات را به ارث برد و به جایی رسید که دارای کرامات فراوان گردید، تاجایی که امالفضائل و جوهره اخلاق شد.
در این گفنار به دو نمونه از کرامات آن بزرگوار اشاره میشود:
- یکی از آقایان اهل علم نقل میکند: قریب سی سال قبل مبتلا به مرض سرطان حنجره گردیدم، طوری که دیگر قادر به صحبت کردن هم نبودم؛ لذا همه دکترهایی که مرا معاینه و مداواهایی هم انجام داده بودند، از علاج و بهبودی من مأیوس شده، گفتند: مرض تو علاج ندارد.
مأیوسانه از تهران به بندر برگشتم. روزها خیلی سخت و پیاپی میگذشت، تا اینکه ایام محرم فرا رسید. بنده چون ایام محرم برای تبلیغ دین منبر میرفتم، با خود اندیشیدم که منبریِ اینجا من بودم. همه از اطراف برای عزاداری (حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به اینجا می آمدند و من برای ایشان منبر میرفتم، اما امسال محروم شدهام.
روزی مشغول مطالعه کتاب «العباس»، نوشته مرحوم سید عبدالرزاق مقرم بودم، به این مطلب رسیدم که نوشته بود: «اگر کسی حاجتی داشته باشد و متوسل به ام البنین (علیهاالسلام)؛ مادر حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) شود و روز شنبه هم به نیت حضرت روزه بگیرد، حاجتش برآورده می شود». در همان لحظه توسلی پیدا کرده و گفتم: یا ام البنین، ما هر سال مثل امشب منبر میرفتیم و گریه میکردیم، ولی امسال محروم شدهایم.
وقت نماز مغرب و عشا شد، نماز خواندم، گویی کسی به من گفت: به مسجد برو. در مسجد برنامه عزاداری بر پا بود، ولی من در آنجا حضور نداشتم و منبری هم که مردم برای انجام سخنرانی در دهه محرم الحرام به مسجد آورده بودند خالی بود. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و در منزل بنشینم؛ لذا به طرف مسجد حرکت کردم. به درب مسجد که رسیدم، مردم با دیدن من شروع به گریه کردند. من هم متأثر شدم که امسال نمیتوانم کاری بکنم، اما پس از آنکه وارد مسجد شدم، بی اراده به طرف منبر حرکت کردم تا کنار منبر رسیدم، سپس از پله های منبر بالا رفتم. (برای چه بالای منبر میروم ؟!)، خودم هم نمیدانم.
پس از آنکه در بالای منبر قرار گرفتم ، یکدفعه شروع کردم به «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتن و یک ساعت و نیم صحبت کردم. چه مجلسی شد، همه ناله و گریه میکردند و ضجه میزدند. انگار نه انگار که من آن آدم قبلی هستم. متوجه شدم کسالتم رفع شده و از آن وقت تا امروز بحمدالله دیگر کسالتی ندارم.[51]
- نویسنده کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) مینویسد: یکی از اهالی شهر کوت عراق نقل میکند: زمانی یک خانواده ترک و پیرو مذهب حنفى به محله ما آمدند در حالی که از شعائر حسینى بدشان مىآمد. جز اینکه در میان آنها خانم خوبى به نام «وزیره» بود که حدود ده سال از ازدواجش مىگذشت و هنوز بچهدار نشده بود. کسانى از اهالى محل به او گفتند چرا به ام البنین (علیهاالسلام) متوسل نمىشوى؟ خانم گفت: این کار سودى ندارد، چرا که علم پزشکى از معالجه من ناتوان مانده است، حتى از داروهاى سنتى استفاده کردم و در روز میلاد زکریا (علیهالسلام) روزه گرفتم، (اما سودى نبخشید). آنان گفتند: هر کس از غذاى سفره ام البنین بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب مىکند. چه اشکالى دارد که تو نیز چنین کنى شاید خداوند نوزاد دخترى به تو عطا کند و به میمنت ام البنین نام او را «فاطمه» بگذارى؟
وزیره، در حالیکه با سکوت و نگرانى به سوى ایشان نگاه مىکرد، یکمرتبه زبانش باز شد و با صداى لرزان گفت: به شرط اینکه این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانوادهام از آن آگاه نشوند. آنان گفتند: بسیار خوب، فردا و یا پس فردا – انشاءالله – در منزل حاجیه «ام عبدالامیر» حضور پیدا مىکنى و در آنجا مجلسى برگزار مىشود که با خواندن روضه ام البنین پایان مىیابد.
او با آنان خداحافظى کرد و با خودش فکر مىکرد که چه بکند و در حالى وارد خانهاش گردید که انبوه غصه و اندوه گلویش را مىفشرد و نفس نفس مىزد. صداى نفس زدنهاى او افراد خانواده را بیدار کرد. آنها گفتند: وزیره تو را چه شده است؟ گفت: چیزى نیست، سپس از پلکان منزل بهسرعت به سوى اتاقش بالا رفت و پنجرهاش را باز کرد؛ زیرا در آن هنگام تنها صداى بههم خوردن برگ درختان نخل و جیک جیک گنجشکان و نسیم لطیف رود دجله بود که تاریکى وحشت و بیم او را به روشنى مبدل مىکرد.
روز برگزاری روضه، وزیره با دنیایى از بیم و هراس، در حالیکه صورت خود را با مقنعهاى پوشانده بود از خانهاش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه، ام عبدالامیر گردید از دلهرهای که در دل داشت، عرق مىریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر به منزل نزدیک مىشد، صداى روضهخوان گوشهاى او را نوازش مىداد و به رهایى از رنج روحى امیدوارش مىساخت. هنگامى که وزیره وارد خانه شد، روضهخوان، نخستین مرحله از ذکر مصیبت ام البنین (علیهاالسلام) را به پایان برده و فریاد گریه زنها طنین انداز بود. به سبب گریه زنان دلش شکست و بغضش ترکید، اما اشکهایش جارى نگردید؛ زیرا روضهخوان، لحظاتى سخنان خود را قطع کرد، آنگاه گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و پس از شرحى درباره شخصیتهای خاندان و فضایل آبا و اجداد ام البنین، گفت: شاعر توانا، شیخ احمد دجیلى گفته است:
ام البنین و ما اسمى مزایاک *** خلدت بالعبر و الایمان ذکراک؛ «اى ام البنین! چقدر از خصوصیات والایى برخوردارى به سبب شکیبایى و ایمانت، یاد تو جاودانه شد».
ابناءک الغر فى یوم الطفوف قضوا *** و ضمخوا فى ثراها بالدم الزاکى؛ «فرزندان ماه پیکرت در واقعه طف از بین رفتند و در این سرزمین با خون پاک خود رنگین شدند».
لما اتى بشر ینعاهم ویندبهم *** الیک لم تنفجر بالدمع عیناک؛ «وقتى بشیر آمد و خبر شهادت آنان را به تو داد، تو اشک نریختى».
و قلت قولتک العظمى التى خلدت *** الى القیامه باق عطرها الزاکى؛ «و آن سخن بزرگت را بر زبان راندى، سخنى که بوى خوشش تا قیامت باقى خواهد ماند»، تا آخر قصیده که نسبتا طولانی است و برای رعایت اختصار به همین چهار بیت اکتفا میشود.
وقتى روضه خوان، از نوحه سرایى فارغ شد، براى بهبودى بیماران دعا کرد. آنگاه سفره ام البنین پهن شد. زنان که در میان آنان، بانوان ثروتمند نیز به چشم مى خورد، به غذاهایى که در سفره قرار داشت، تبرک مىجستند. آنها پیرامون سفره، بهبودى بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را از خداوند درخواست مىکردند. وزیره در حالیکه دستانش مىلرزید، قدرى از خوراکیها را (که روى سفره چیده شده بود)، برداشت و از جایش برخاست و در حالیکه اشکهایش جارى بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه از آن غذا خوردند و حدود یک ماه و یا بیشتر از این واقعه گذشت. رفتهرفته رنگ چهره وزیره به زردى گرایید و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد و تمایلش به غذا کاهش پیدا کرد. از شوهرش نیز دورى مىنمود، خوابش زیاد و حضورش در جاهاى شلوغ مشکل شد. هر کارى به عهدهاش گذاشته مىشد به سختى انجام مىداد و دلش آشوب مىشد.
شوهرش به او گفت: وزیره! تو را چه شده آیا بیمار هستى؟ او پاسخ مى دهد: نمىدانم او را نزد پزشک مىبرد. پزشک پس از آنکه وى را معاینه مىکند، مىگوید: چیزى نیست ناراحتیهاى او از نشانه باردارى است و براى اینکه مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه کنید. در این هنگام در حالیکه شوهر وزیره اشک شوق مىریخت، گفت: آقاى دکتر آیا شما واقعا اطمینان دارید؟ دکتر با کمال خونسردى گفت : بله.
تاریکى شب همه جا را فراگرفته بود، وزیره با شوهرش در بستر خویش بیدار مانده و در عالم خیال و آرزو با خود سخن مى گفتند. هنگامى که سپیده صبح دمید و در خیابانهاى شهر جنب و جوش آغاز شد، آنها به قصد انجام دادن آزمایش به بیمارستان رفتند. پس از اندکى انتظار و نگرانى، پرستار نام وزیره را با صداى بلند خواند، اما او توان حرکت و بلند شدن از جاى خود را نداشت. به جاى او شوهرش با شتاب نزد پرستار رفت و گفت: بله، نتیجه چیست؟ پرستار نگاهى به برگه آزمایش کرد و گفت: متأسفانه او باردار است. در همین حال شوهر وزیره داشت از خوشحالى پرواز مىکرد و با خود مىگفت: خدایا شکر، الحمدالله، آنگاه وزیره را در برگرفت و گفت: من باورم نمىآید. وزیره با شنیدن این خبر، لبخند امید بر لبانش پدیدار شد و ناراحتیهایش بر طرف شد.
وزیره با شوهرش وارد خانه شدند و سجده شکر به جاى آوردند. خبر باردار شدن وى منتشر، و خوشحالى (در میان همسایگان) فراگیر شد، ولی او نذرى را که براى ام البنین کرده بود، همچنان در سینهاش پنهان مىداشت.
دوران باردارى مانند پیرمردى که عمرش از نود سال فراتر رفته باشد، براى او به درازا کشیده شد و این در حالى بود که وى در انتظار نوزاد خود بود.
او در سومین ماه باردارى، روزى در قسمت شکم و پشت احساس درد شدید نمود و بسیار اندوهگین شد. خویشان و همسایگان او را به سرعت به بیمارستان رساندند. شوهرش دست پزشک را بوسه زد و از او خواهش کرد که به هر ترتیبى جنین را نگه دارد. پزشک گفت: این کار در دست خداوند است و او اگر بخواهد، آن را زنده نگه مىدارد و اگر بخواهد مىمیراند. وى همچنین گفت: نیاز به دارو هم ندارد، بلکه باید استراحت کند و از تحرک خود بکاهد و مدت سه روز در بیمارستان بماند.
هنگامى که وزیره سخنان پزشک را شنید، باسوز و گداز، از ام البنین (سلام الله علیها) یارى خواست و از شدت دردش کاسته شد. لبخند شادى بر لبان شوهر، خویشاوندان و دوستان او باز گشت. ماهها سپرى شد و نهمین ماه از ایام باردارى او فرا رسید. در آغاز فصل بهار و اندکى پیش از اذان صبح درد زاییدن او را فرا گرفت. خویشاوندان و همسایگان براى سلامتى او و کودکش دست به دعا برداشتند و در آن هنگام که موذن گفت: «اشهد ان علیا ولى الله»، وزیره وضع حمل کرد و دخترى به دنیا آورد و همگى خوشحال شدند.
وزیره گفت: برای تبرک جستن به ام البنین (سلام الله علیها)، نام کودک را فاطمه بگذارید، اما خویشاوندان شوهرش مخالفت کرده و گفتند: نام او را عایشه بگذارید. به منظور از بین بردن اختلاف، نام آن کودک را (بشرى) گذاشتند و وزیره برای سوگندى که یاد کرده بود، کفاره داد.[52]
آثار و اقدامات فاطمه ام البنین
حضرت ام البنین از زمره انسانهای شایسته و تأثیرگذاری است که با درک موقعیت خود در خاندان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و زمانه حساسی که درآن قرار داشت، با اقدامات سنجیده توانست نام خود را برای همیشه سربلندانه در تارک تاریخ حک کند. او با خدمتگزاری خالصانه به مقام امامت و ولایت و تربیت فرزندان صالح و شایسته خدمات شایانی به اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) نمود.
اقدامات فرهنگی – سیاسی فاطمه ام البنین
ام البنین بعد از سپری شدن جریان کربلا، روش خاصی را در پیش گرفت. او برای ابراز مخالفت و مبارزه با دشمن، دست به اقداماتی که در ظاهر عاطفی صرف و از روی مهر بود، ولی در باطن علاوه بر عاطفی بودن، اقدام بسیار پرقدرت سیاسی فرهنگی بود، زد. وی این کار را به تبعیت از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) انجام میداد. حضرت، فاطمه (سلام الله علیها) تاکتیک «گریه» را انتخاب کرد و به عنوان یک حربه سیاسی از آن بهره برد. حضرت صدیقه (سلام الله علیها) محل گریه خود را مرکز اجتماع مسلمانان؛ یعنی کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله)، کنار قبور شهدای احد و قبرستان بقیع قرار داده و در این اقدام، همراه کودکان خردسالش (برای تحت تأثیر قرار دادن جامعه) و در ساعات شب و روز با ذکر مرثیههایی در فقدان پدر بزرگوار خویش و انحراف امّت پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) سعی میکرد جامعه خفته را بیدار سازد.[53] امالبنین نیز همین روش را در پیش گرفت و از این طریق ضمن نشان دادن غربت، مظلومیت و برحق بودن شهدای کربلا، به سوگواری نیز میپرداخت.[54]
فاطمه ام البنین و زنده نگهداشتن حماسه عاشورا
بعد از واقعه کربلا و نهضت عاشورا، کاروان عترت و پیامآوران شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش، پس از حضور افشاگرانه در کوفه و شام، به سوی مدینه حرکت داده شدند. وقتی کاروان به نزدیک مدینه رسید، امام سجاد (علیه السلام) دست به یک حرکت حماسی و سیاسی زد.
بشیر بن جذلم میگوید: وقتی به نزدیکی مدینه رسیدیم، امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) فرود آمد، بار شترش را پایین آورد، چادرش را نصب کرد و فرمود: ای بشیر! خدا پدرت را رحمت کند، او شاعر خوبی بود، آیا تو نیز از شعر بهرهای داری؟ گفتم: آری! امام فرمود: به مدینه برو و خبر شهادت پدر و عزیزانم را به اهل مدینه برسان.[55]
مدینه به ظاهر آرام بود، ولی روزها بود که در انتظار شنیدن خبری دهشتناک به سر میبرد. بشیر با شنیدن دستور ولیّ خدا، بر اسب سوار شد و با سرعت خود را به مدینه رساند. وارد مسجدالنبی (صلی الله علیه و آٔله) شد، صدا را به گریه بلند کرد و با حالتی غمناک، با دو بیت شعر به انتظار تلخ اهل مدینه پایان داد:
یا اهلَ یَثربَ لا مُقام لَکُم بِهَا *** قُتِلَ الحسینُ فَادمَعی مِدرارُ
ای اهل مدینه! دیگر در مدینه نمانید؛ زیرا حسین (علیه السلام) کشته شد. پس فراوان اشک بریزید.
الجِسمُ مِنهُ بِکربلاءَ مُصَرَّجُ *** و الرّاس منهُ علَی القَناة یُدارُ
بدن حسین (علیه السلام) در کربلا، در خاک و خون غلتید؛ در حالی که سرش بر بالای نیزه به این شهر و آن شهر برده می شد.[56]
با اعلام این خبر، مدینه یکپارچه در عزا و شیون نشست. زنان از خانههای خود بیرون آمدند، صورتهایشان را خراشیده، فریاد ماتم سر دادند و بر مظلومیت حسین (علیه السلام) و یارانش گریستند.
در آن میانه شور و شیون، ام البنین (علیهاالسلام)، مادر شکیبا و صبور عباس، خود را به بشیر رساند و فرمود: «بشیر! از حسین (علیه السلام) برایم بگو». بشیر گفت: در سوگ چهار فرزند شُجاعَت به تو تسلیت میگویم. نگاه ام البنین به بشیر خیره شد و دوباره تکرار کرد: «بشیر: گفتم از حسینم چه خبر آوردی؟ حسینم چه شد؟ فرزندانم فدای حسین (علیه السلام) باد».[57]
سنگینی مصیبت امام حسین (علیه السلام) و لزوم پاسداری از نهضت عاشورا و رساندن پیام آن به آیندگان اقتضا میکرد که بازماندگان و وابستگان این حادثه، آن را با هر روش ممکنی زنده نگاه دارند. یکی از این راهها، برپایی مراسم سوگواری و عزای عمومی بود.
ام البنین (سلام الله علیها) یکی از کسانی بود که این وظیفه مهّم را برعهده گرفت و آن را به انجام رساند. از ویژگیهای بسیار مهم ایشان، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا، از مرثیهخوانی و نوحهسرایی استفاده کرد تا ندای مظلومیت کربلاییان را به گوش نسلهای آینده برساند. [58] بیگمان، این موضوع افزون بر بار عاطفی، بارِ سیاسی نیز داشته است.
او گریه و نوحه خوانی را وسیله و راهی برای فریاد زدن به مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت برگزیده بود. او عبیدالله فرزند حضرت عباس (علیه السلام) را با خود به بقیع میبرد و به یاد شهدای کربلا اقامۀ ماتم مینمود.[59] وی با گریهای حزنآور، بر فرزندان خویش میگریست.
از حرکت ام البنین میتوان چند هدف مورد نظر ایشان را برداشت نمود.
- اقامۀ عزاداری بر سرور شهیدان، ریحانۀ پیامبر، امام حسین (علیه السلام) و بزرگداشت و تعظیم شعائر الهی.
- پردهبرداری از شجاعت و در عین حال از مظلومیت امام و فرزندانش و نشان دادن آن به مردم، برای ثبت در تاریخ.
- بیان اتفاقات کربلا و ستمهایی که بر آلپیامبر (علیهمالسلام) وارد شد و گزارش فجایعی که هر مخلوقی از آن شرم دارد. او این مهّم را با این روش و در قالب گریۀ عاطفی بیان میکرد. وی از این طریق، اعتراض خویش را به وضعیت موجود و حکومت طاغوت اعلام میداشت.
- ام البنین حاکمان ستمکار را رسوا میساخت. حاکمانی که بر همۀ امور امّت تسلّط داشته، مردم را گمراه مینمودند و در گذر زمان، حقیقت را وارونه میساختند؛ لذا وی با این روش، حقّ و حقیقت را آشکار میکرد.
- او مردم را علیه بنیامیه و گناهانشان برانگیخته، خونخواهی شهیدان اهل بیت را میکرد.
- وی با آنکه مزار حضرت عباس و برادرانش (علیهمالسلام) در کربلا بود، امّا به بقیع میرفت تا مردم در آنجا گرد آیند و ضمن یادآوری جنایات بنی امیه در کربلا، ستمهایی را که بر حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و امام حسن (علیهالسلام) رفته بود، برایشان یادآوری نماید. او همچنین خاطرات مردم با پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) در آن مکان را برایشان بازسازی نموده، آنان را از موضعگیریهای مسلمانان صدر اسلام در دفاع از پیامبر و خاندانش (علیهمالسلام)، که هم اکنون در این مقبرۀ مقدس جای گرفته بودند، آگاه سازد.
- او با بردن نوهاش؛ عبیدالله بن عباس به بقیع، که در واقعۀ کربلا حضور داشته و شاهدی عینی و دلیل و برهانی زنده بود، ماجرای کربلا را برای مردم و برای نسل های آینده، روایت میکرد. او در حضور کودکان همسن و سال وی و نیز مردان و زنان بزرگسالی که نزد او اجتماع کرده بودند، اقامه عزا میکرد.[60]
میراث فاطمه ام البنین
گاهی میراث بهجا مانده از افراد، میراث معنوی، زمانی مادی و گاهی هر دو میباشد. با توجه به جایگاه و موقعیت حضرت ام البنین، میتوان گفت: ایشان میراثی با عنوان میراث مادی ندارد، بلکه آنچه از وی بهجا مانده میراث ارزشمند معنوی است.
بیگمان مهمترین میراث معنوی آنحضرت، خصلتهای پرارزشی؛ مانند ادب، وفاداری، ولایتدوستی و ولایتپذیری، شجاعت و شهامت و…، بود که به فرزندان خود منتقل و برای آیندگان به یادگار گذاشت.
اگر فرزندان را بتوان از میراثهای بهجا مانده از انسانها دانست و معرفی کرد، میتوان گفت: فرزندان بزرگوار ایشان، به ویژه حضرت عباس (علیه السلام)، شخصیتهای عظیم الشأنی بودند که موجب سربلندی ام البنین در میان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) و امامان معصوم (علیهمالسلام) بوده و میباشند.
فاطمه ام البنین از دیدگاه اندیشمندان
وقتی سخن از شخصیت والای بانوی خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ یعنی ام البنین بهمیان میآید، بسیاری از بزرگان، عظمت شأن آنحضرت را تصدیق کرده و به آن اذعان دارند.
بیگمان، ام البنین که مظهر ایمان، شجاعت و عشق به ولایت است، از تمجید و ستایش دیگران بینیاز است، ولی چون سخن بزرگان میتواند گوشهای از زوایای وجودی آن بانوی بزرگ اسلام را بنمایاند و به شناخت هرچه بیشتر آنحضرت کمک کند به همین جهت یکی از راههای شناخت شأن و شخصیت برجسته بزرگان و شخصیتهای ارزشمند، اظهار نظر اندیشمندان در باره آنان است که در این گفتار مختصر به نظر برخی از بزرگان در باره ام البنین (علیهاالسلام) اشاره میشود:
- عقیل بن ابی طالب: وی عالم فرزانه و نسب شناس عرب و برادر امام علی (علیه السلام) و پدر بزرگوار مسلم بن عقیل بود که ام البنین را برای همسری به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معرفی کرد. عقیل درباره خاندان ام البنین (سلام الله علیها) میگوید: «در میان عرب، شجاعتر از پدران ام البنین نبود». البته عقیل با بیان این تمجید از خاندان او، اشاره به خصلتهای ارزشمند ام البنین دارد.
- شیخ جعفر ربعی معروف به نقوی: او فقیه و ادیب برجسته عرب زبان در عصر حاضر است. وی در کتابش بهنام «زینب کبری» مینویسد: ام البنین از بانوان با فضیلت، خوش بیان، سخنور، پرهیزگار و اهل عبادت بود و حقّ اهل بیت (علیهمالسلام) را به خوبی میشناخت».
- زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی از بزرگان علمای شیعه: «ام البنین از بانوان با معرفت و پرفضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و بیاندازه داشت و خود را وقف خدمت به آنان کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه میگذاشتند. در روزهای عید، به احترام او به محضرش میرفتند و به ایشان ادای احترام میکردند».
- سیدمحسن امین در کتاب «اعیان الشیعه» مینگارد: «ام البنین شاعری خوش بیان و از خانوادهای اصیل و شجاع بود».
- علامه سیدعبدالرزاق موسوی مقرّم مینویسد: «ام البنین از بانوان با فضیلت بود. وی حقّ اهل بیت (علیهمالسلام) را خوب میشناخت و در محبت و دوستی با آنان خالص بود و ایشان نیز در میان آن برزگوران، جایگاه بلند و مقام ارجمندی داشت.
- علی محمد دخیّل؛ نویسنده عرب زبان معاصر مینویسد: «بزرگواری این زن (ام البنین) هنگامی روشن میشود که بدانیم وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نمیکند، بلکه از سلامتی حضرت امام حسین (علیه السلام) میپرسد؛ گویی حسین (علیه السلام) فرزند او است، نه آنان».
- علامه حاج شیخ باقر شریف قرشی؛ نویسنده کتاب «عباس بن علی (علیهماالسلام) رائد الکرامۀ» در فضیلت حضرت ام البنین (سلام الله علیها) مینویسد: «در تاریخ دیده نشده زنی نسبت به فرزندان هووی خود، محبتی خالصانه ورزد و آنان را بر فرزندان خویش مقدم بدارد، جز این بانوی پاک؛ یعنی ام البنین (علیهاالسلام)».[61]
کتابنامه مقاله فاطمه ام البنین
- قرآن کریم.
- ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على؛ مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)؛ ناشر: علامه، چاپ اول، قم، 1379 ق.
- ابن طاوس، علی بن موسی؛ اللهوف على قتلى الطفوف؛، جهان، چاپ اول، تهران، 1348 ش.
- ابن عنبه حسنى، سيد احمد بن على؛ عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب؛ انصاريان، قم، 1417 ق.
- ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين؛ مقاتل الطالبيين؛ تحقيق: صقر، سيد احمد؛ دار المعرفة، بيروت، بى تا.
- امین، سید محسن؛ اعیان الشیعه؛ تحقیق: امین، سید حسن؛ دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1403 ق.
- آملی، محمد بن محمود؛ نفائس الفنون فی عرائس العیون؛ اسلامیه، تهران، 1381ش.
- حائری مازندرانی، شیخ محمدمهدی؛ مَعالِی السّبْطَیْن فی أحْوالِ السّبْطَیْنِ الاِمامَیْن الحَسَن و الحُسَیْن؛ مؤسسه النعمان، بیروت، بیتا.
- حسون ، محمد؛ اعلام النساء المؤمنات؛ اسوه، تهران، ایران، 1421 ق.
- خطیب، مهدی سویج؛ ام البنین سیده نساءالعرب؛ مکتبه الحیدریه، چاپ اول، 1377 ش.
- خطیب، مهدی سویج؛ امالبنین سیدۀ نساءالعرب؛ امیر، قم، بیتا.
- ربانی خلخالی، علی؛ چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیهالسلام)؛ مکتب الحسین (علیهالسلام) ، قم، ۱۴۱۷ ق / ۱۳۷۵ ش.
- زحمتکش، زهرا؛ مقاله معارف حسینی «ویژگیها و فضایل ام البنین (سلام الله علیها)»؛ تابستان 1396.
- زهیری، داود بن عبد الله؛ السیدة أم البنین (علیهاالسلام) سیرتها – کراماتها؛ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، بیروت، ۲۰۰۶ م.
- سایت اسلام کوئست.
- سایت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام).
- سایت تبیان.
- سایت جام نیوز.
- سایت حوزه نت.
- سایت رواق الحجاج.
- سایت شفقنا.
- سایت مرکز اطلاع رسانی غدیر.
- سایت ویکی شیعه.
- سماوى، محمد بن طاهر؛ إبصار العين في أنصار الحسين (عليه السلام)؛ دانشگاه شهيد محلاتى، چاپ اول، قم، 1419 ق.
- صفدي، خليل بن أيبک؛ نكت الهميان في نكت العميان؛ تعلیق: عطا، مصطفى عبد القادر؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، لبنان، 1428 ق / 2007 م.
- طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، قم، 1417 ق.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ إعلام الورى بأعلام الهدى؛ اسلاميه، چاپ سوم، تهران، 1390 ق.
- طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري تاريخ الأمم و الملوک؛ تحقيق: ابراهيم ، محمد أبو الفضل؛ دار التراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 ق.
- طوسی، محمد بن حسن؛ امالی؛ دارالثقافه، قم، ۱۴۱۴ ق.
- عبدالحمید مهاجر؛ العباس بن علی (علیهماالسلام) بطل الحق و الحرية؛ منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، بیروت، لبنان، 1413 ق، 1992 م.
- علی بن ابیطالب (علیهماالسلام)؛ گردآورنده:شریف الرضی، محمد بن حسین؛ ترجمه و شرح: فیض الاسلام اصفهانی، سیدعلی نقی؛ مؤسسه چاپ و نشر تاليفات فيض الاسلام، تهران، ١٣٧٩ ش.
- قنوجی بخاری، صدیق بن حسن خان؛ أبجد العلوم؛ دار الکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1420ق.
- کحّاله، عمررضا؛ اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام؛ مؤسسه رسالت، بیجا، 1404 ق.
- كشى، محمد بن عمر؛ رجال الكشي- اختيار معرفة الرجال؛ تعلیقه: مير داماد الأسترآبادي، محقق / مصحح: رجايى، مهدى؛ ناشر: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1363 ش.
- گروهی از نویسندگان؛ موسوعة الامام الحسین (تاریخ امام حسین) (علیه السلام)؛ کتابخانه دیجیتال نور، پژوهش و برنامه ریزی آموزشی دفتر انتشارات کمک آموزشی، تهران، 1383 ش.
- مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال چاپ قدیم (رحلی)؛ مطبعة المرتضوية، نجف اشرف، عراق، 1350 ق.
- مامقانی، عبدالله و مامقانی، محمدرضا و مامقانی، محیالدین؛ تنقيح المقال في علم الرجال؛ مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، بی تا
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ محقق / مصحح: جمعى از محققان؛ دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، 1403 ق.
- مدرسی، محمد تقی؛ العباس بن علی (علیهماالسلام)؛ منشورات البقيع، چاپ اول، تهران، 1416 ق؛.
- مسعودي، على بن حسين؛ التنبيه و الإشراف؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، تهران، 1365 ش.
- مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، ۱۴۱۳ ق.
- مفید، محمد بن محمد؛ الفصول المختارة؛ کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ق.
- موسوی مقرم، عبد الرزاق؛ مقتل الحسین (علیهالسلام) أو حدیث کربلاء؛ انتشارات مؤسسة الخرسان للمطبوعات، بیروت، ۱۴۲۶ ق.
- ميرخلف زاده، علی؛ کرامات العباسيه (عليه السلام) معجزات ابالفضل العباس (عليه السلام) بعد از شهادت؛ محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آٔله)، چاپ ششم، قم، ۱۳۸۵ ش.
- ناصری بحرینی، محمدعلی؛ مولد عباس بن علی (علیه السلام)؛ شریف رضی، قم، 1372 ش.
[1]. ابن عنبه حسنى، احمد بن على، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 327.
[2]. سماوى، محمد بن طاهر، إبصار العين في أنصار الحسين (عليه السلام)، ص 56.
[3]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه و الإشراف، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ص 275.
[4]. اصفهانى، ابو الفرج، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 87.
[5]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: ابراهيم ، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 153.
[6]. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 468؛ مسعودي، على بن حسين، التنبيه و الإشراف، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ص 275.
[7]. اصفهانى، ابو الفرج على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 87.
[8]. الناصری، محمدعلی، مولد العباس بن علی (علیهما السلام)، ص 26؛ سایت رواق الحجاج؛ سایت حوزه نت.
[9]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 203.
[10]. خطیب، مهدی سویج، ام البنین سیده نساءالعرب، ص 12.
[11]. سایت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام).
[12]. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیهالسلام)، ج 1، ص 58 به نقل از تنقیح المقال، ج 2، ص 128.
[13]. فرقان، 74، «والذین یقولون رَبَنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِيَتِنَا قُرَةَ اَعْيُن وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَقِينَ إِمَامًا».
[14]. ابن عنبه حسنى، سيد احمد بن على، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 327.
[15]. ر. ک. سایت اسلام پدیا.
[16]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 354 و ج 2، ص 125.
[17]. گروهی از نویسندگان، موسوعة الامام الحسین (تاریخ امام حسین) (علیه السلام) کتابخانه دیجیتال نور، پژوهش و برنامه ریزی آموزشی دفتر انتشارات کمک آموزشی، ص 157.
[18]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 40.
[19]. صفدي، خليل بن أيبک، نكت الهميان في نكت العميان، تعلیق: عطا، مصطفى عبد القادر، ص 184.
[20]. علم انساب از تعیین نسب (نژاد و تبار) مردم و روشهای پژوهش در آن، با هدف پرهیز از خطا در تعیین نسب اشخاص سخن میگوید؛ ر. ک: قنوجی بخاری، صدیق بن حسن خان، أبجد العلوم، ج 2، ص 99؛ آملی، محمد بن محمود، نفائس الفنون فی عرائس العیون، ج 2، ص 287.
[21]. ابن عنبه حسنى، سيد احمد بن على، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 327.
[22]. موسوی مقرّم، عبد الرزاق، مقتل الحسين (عليه السلام) مقرم، ص 216.
[23]. الناصری البحرینی، محمدعلی، مولد عباس بن علی (علیه السلام)، ص 36 – 38.
[24]. همان، ص 39؛ سایت حوزه نت.
[25]. زهیری، داود بن عبد الله، السیدة أم البنین (علیهاالسلام) سیرتها – کراماتها، ص 169 و 170.
[26]. موسوی مقرم، عبد الرزاق، مقتل الحسین (علیهالسلام) أو حدیث کربلاء، ص 355- 377؛ با اقتباس از سایت ویکی شیعه.
[30]. سماوى، محمد بن طاهر، إبصار العين في أنصار الحسين (عليه السلام)، ص 56.
[31]. حائری مازندرانی، شیخ محمدمهدی، مَعالِی السّبْطَیْن فی أحْوالِ السّبْطَیْنِ الاِمامَیْن الحَسَن و الحُسَیْن، ج 1، ص 443.
[32]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 3، ص 305.
[34]. شوری، 23.
[35]. احزاب، 6.
[36]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16 ، ص 276.
[37]. مهاجر، عبدالحمید، العباس بن علی (علیهماالسلام) بطل الحق والحرية، ص 9.
[38]. مدرسی، محمد تقی، العباس بن علی (علیهماالسلام)، ص 23؛ اقتباس از سایت تبیان.
[39]. سویج، خطیب مهدی، امالبنین (سلاماللهعلیها) سیدۀ نساءالعرب، ص 50.
[40]. حسون ، محمد، اعلام النساء المؤمنات، ص 575؛ برگرفته از سایت حوزه نت.
[41]. اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين (فرزندان ابو طالب)، فاضل، جواد، ص 90.
[42]. موسوی مقرّم، عبد الرزّاق، قمر بنیهاشم، ص 19؛ برگرفته از سایت حوزه نت.
[43]. امين، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 8،ص 389.
[44]. کحّاله، عمررضا، اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، ج 4، ص 40؛ با استفاد ه از سایت حوزه نت.
[46]. مامقانی، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، تحقیق: مامقانی، محمدرضا و مامقانی، محیالدین، ج 15، ص 220؛ کتابخانه مدرسه فقاهت.
[47]. علی بن ابیطالب (علیهماالسلام)، گردآورنده:شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام اصفهانی، سیدعلی نقی، خطبة ۳، ص ۳۷.
[48]. كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي- اختيار معرفة الرجال، تعلیقه: مير داماد الأسترآبادي، محقق / مصحح: رجايى، مهدى، ج 1، ص 201؛ مفید، محمد بن محمد، الفصول المختارة، ص ۲۲۸.
[49]. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص 365؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص 9.
[50]. پاورقی 3 و 4؛ اقتباس از سایت ویکی شیعه.
[51]. ميرخلف زاده، علی، کرامات العباسيه (عليه السلام) معجزات ابالفضل العباس (عليه السلام) بعد از شهادت، محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آٔله)، ص 100؛ بهنقل از سایت مرکز اطلاع رسانی غدیر.
[52]. ربانى خلخالى، على، چهره درخشان قمر بنى هاشم ابو الفضل العباس (علیه السلام)، ج 2؛ بهنقل از سایت جام نیوز.
[53]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ص 176.
[54]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 90.
[55]. سید ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 197.
[56]. همان، 198.
[57]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 2، ص 128.
[58]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: امین، سید حسن، ج 8، ص 389.
[59]. اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين (فرزندان ابو طالب)، فاضل، جواد، ص 90.
[60]. ر. ک. سایت اسلام کوئست.
[61]. زهرا زحمتکش، مدرس جامعة المصطفی العالمیة، نمایندگی مشهد، کارشناسی ارشد رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی و نویسنده مسئول، مقاله معارف حسینی «ویژگیها و فضایل ام البنین (سلام الله علیها)»، سال دوم، شماره 6.