کپی شد
رویکردهای گوناگون به مسئله عقل و دین
شاید هیچ انسانی را نتوان یافت که به کلی دست عقل را از فهم معارف وحیانی و ارزیابی آنها کوتاه بداند، و شرط ورود به وادی ایمان را وانهادن خرد بینگارد. تأملی اندک در سخنان سرسخت ترین و افراطی ترین دشمنان عقل گرایی روشن می سازد که هدف حمله آنان، اعتماد افراطی بر عقل یا به کارگیری نوع خاصی از آن در دین بوده است؛ برای مثال، پولس قدیس (حدود 3-62 م)، که از باسابقه ترین ایمان گرایان مسیحی و از سرسخت ترین مخالفان خردورزی به شمار می رود، تنها عقل خاکی و آلوده به هواهای نفسانی را آماج حمله خود قرار می دهد. در جهان اسلام نیز، گروه هایی؛ چون اخباریان -که در انتقاد از به کارگیری عقل در امور دینی سخنان فراوانی به جا گذاشته اند- بر حجیت «عقل فطری» تأکید می ورزند، هر چند تنها اندکی از انسان ها را بهره مند از آن می شمارند.[1]
از سوی دیگر، برخی از عقل گرایان، درستی هر آموزه ای را تنها با معیار عقل می سنجند، و گروهی از آنان تا خردستیز انگاشتن آموزه های دینی (و در نتیجه، نامقبول بودن آنها) نیز پیش می روند.[2] این تفاوت ها، دیدگاه های گوناگونی پدید آورده است که به مهم ترین آنها پرداخته می شود:
- عقل گرایی:
عقل گرایی، عنوانی است با گستره ای وسیع که می تواند گروه های فراوانی از مؤمنان و ملحدان را در بر گیرد. برخی از اندیشمندان غربی، عقل گرایی را به دو شاخه حداکثری و انتقادی منشعب ساخته اند. با این حال، می توان از نوع دیگری از عقل گرایی به نام عقل گرایی اعتدالی نیز سخن گفت.
الف. عقل گرایى حداکثرى:
عقل گرایى حداکثرى؛ یعنى هر اعتقادى که بر مبناى قرائن ناکافى پذیرفته شده باشد، در خور مذمت و نکوهش است و نظام اعتقادات دینى در صورتى مقبول است که بتوان صدق آن را اثبات نمود؛ به گونهاى که جمیع عقلا قانع شوند.
«کلیفورد»؛ ریاضىدان انگلیسى، و «جان لاک»،[3] چنین عقیدهاى داشتند. «آکویناس»[4] هم مىگفت: حقیقت مسیحیت را مىتوان با پژوهش عقلى دقیق به نحو قانع کنندهاى مبرهن کرد، اما راه عقل و ایمان جدا است و ما باید به دنبال ایمان برویم نه عقل. موضع «سوئین برن»[5] هم به عقل گرایى حداکثرى خیلى نزدیک بود.[6]
ب. عقل گرایی انتقادی:
این نظریه بیان مىدارد که «نظام هاى اعتقادات دینى را مىتوان و مىباید عقلاً مورد نقد و ارزیابى قرار داد، اگر چه اثبات قاطع چنین نظام هایى امکانپذیر نیست».
کسانی که از این دیدگاه جانب داری می کنند، موضع خود را از دو نظر «انتقادی» می خوانند: تأکید بر نقش عقل در سنجش نقادانه اعتقادات دینی (به جای اثبات قاطع آنها)، و انتقاد از تلقی خوشبینانه از توانمندی های عقل. این گروه «اثبات برای همگان» را -که عقل گرایی حداکثری خواستار آن بود- دست نایافتنی می دانند و با تأکید بر «اثبات وابسته به شخص»، به گونه ای از نسبیت تن می دهند.[7]
ج. عقل گرایی اعتدالی:
قرآن کریم انسان ها را به اندیشه ورزی و تدبر فراخوانده و کسانی را که از عقل خود بهره نمی برند، گمراه تر از چارپایان نامیده است.[8] در این کتاب هدایت، پیروی کورکورانه از گذشتگان به شدت نکوهش شده[9] و سخنان حکمت آموز، مایه عبرت و بهره گیری «صاحبان خرد» دانسته شده است.[10]
قرآن کریم به جای آن که آدمیان را به تعبد محض و پذیرش بی دلیل عقاید دینی فرابخواند، خود به اقامه دلیل عقلی می پردازد، و از مخالفان خود نیز برهان می طلبد.[11]
در روایات اسلامی بیش از حدّ تصور، به گوهر عقل و خرد بها داده شده است. یکی از روشن ترین آنان از امام کاظم (علیه السلام) است که مىفرماید: «خداوند متعال براى مردم دو حجّت قرار داده است: حجت ظاهرى و حجت باطنى، اما حجت ظاهرى، فرستادگان الاهى و پیامبران و امامان (علیهم السلام) هستند و حجّت باطنى، عقل ها هستند».[12]
با این همه، پیشوایان اسلام بر ناتوانی های عقل نیز انگشت نهاده، خردگرایی معتدلی را به نمایش می گذارند؛ چنان که امام علی (علیه السلام) درباره مقدار کارآیی عقل در شناخت خدا و صفات والایش می فرماید: «لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ؛[13] خردها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خود -تا آن جا که باید- بر دیده آنها پرده نینداخته است».[14]
- ایمان گرایى:
مقصود از ایمان گرایی، دیدگاهی است که دینداران را از ارزیابی عقلانی باورهای دینی برحذر می دارد. بر پایه این دیدگاه، ایمان دلبستگی مؤمنان به امور غیبی است و داوری های عقلانی در پایداری یا زوال آن نقشی ندارند. اگر کسی در صدد بررسی عقلی ایمان خود برآید، در واقع از بی ایمانی و کفر درونی خویش خبر داده است.[15] به تعبیر دیگر این دیدگاه، مدعى است که نظامات اعتقادات دینى، چنان بنیادین هستند که هیچ چیز بنیادىترى وجود ندارد که بتواند آنها را اثبات نماید. «کیِرکگارد»[16] این نظریه را داشت و معتقد بود که عقل، متناقض ایمان است.[17]
بعضی از محققان معتقدند: «اگر رویکرد نخست (خردگرایی مطلق)، نوعی افراط در تأثیرگذاری خرد است، این رویگرد (ایمان گرایی مطلق)، نوعی تفریط است. انگیزه گزینش این روش، تصحیح یک رشته گزاره های موجود در «عهدین»[18] است که در سنجش خرد قرار نمی گیرند؛ مانند «توحید در عین تثلیث»، «فدا شدن مسیح برای پاکی امت از گناه موروثی آدم» و «نهی آدم از شجره معرفت» که تورات مدعی آنها است و پذیرش این نوع معرفت های دینی از طریق عقل امکان پذیر نیست و از نظر کلیسا در این موارد باید کور و کر گشت تا ایمان آورد».[19]
- نص گرایی:
در ادیانی؛ چون اسلام -که مرجع اصلی آن، متنی وحیانی است که حتی الفاظ آن نیز وحی مستقیم الهی قلمداد می شود- پیدایش مکاتبی که بر معنای ظاهری و ابتدایی الفاظ به کار رفته در متون دینی، جمود می ورزند، چندان دور از انتظار نیست. رویکرد نص گرایانه به دین، طیف گسترده ای از افراد و گروه ها را در بر می گیرد که ویژگی مشترک آنان، بی اعتنایی به تعقل و اندیشه ورزی است. بسیاری از نص گرایان، خود در مقام دفاع از آموزه های دینی از ادله عقلی بهره می گیرند، و با این همه، بر این باورند که اگر عقل در پی فهمی عمیق تر و فراتر از ظواهر الفاظ بر آید، ره به جایی نخواهد برد و دستاوردی جز حدس و گمان نخواهد داشت.
در دنیای اسلام و در جامعه تشیع، گروه هایی؛ چون «اخباریان» بر ظواهر متون دینی جمود ورزیده، و گاه فرآورده های عقل را چیزی جز پندارهای بی اساس ندانسته اند.[20] این گروه با نادیده گرفتن آیات و احادیث ستایش گر عقل، نکوهش معصومان از به کارگیری «قیاس» را به معنای بی اعتباری هرگونه استدلال عقلی انگاشته اند.
با این همه، نص گرایی را باید غالبا در میان اهل سنت جستجو کرد. برخی از اینان –که به دلیل جمودورزی بر روایات، به «اهل حدیث» شهرت یافته اند- توجه و اهتمام به متون دینی را با بی اعتنایی کامل به عقل، مساوی انگاشتند و افراط در نص گرایی را به آن جا رساندند که بر هر چه نام «حدیث» می یافت، به دیده احترام می نگریستند و توجه چندانی به درستی و نادرستی سند آن نشان نمی دادند. این گروه -که به دلیل پذیرش احادیث بی اساس، «حشویه» نیز نامیده می شوند- با به کارگیری شیوه ظاهرگرایانه و نص مدارانه خویش، بی هیچ پرده پوشی بر جسمانی بودن خداوند، تأکید ورزیدند و به صراحت اعلام داشتند که مسلمانان با اخلاص، می توانند از راه عبودیت و بندگی، به مقامی باریابند که با خداوند دست داده و روبوسی کنند.[21] البته بیشتر اصحاب حدیث، از غلتیدن به دامان تشبیه و تجسیم بیمناک بودند و راه چاره را در این می دیدند که درباره صفات انسان وار خداوند (صفات خبریه) سخنی نگویند؛ از این رو، هنگامی که از مالک بن انس (93-179 ق) مقصود از «استوای خداوند بر عرش»[22] را پرسیدند، چنین پاسخ داد: «معنای استوا آشکار است و چگونگی آن روشن نیست، ایمان به آن واجب و لازم است و پرسش از آن بدعت و ناروا».[23]
[1]. بحرانی، یوسف بن احمد، الدّرر النجفیّة، محقق: گروه پژوهش دار المصطفى لإحياء التراث، ج 2، ص 251، 252 و 254.
[2]. ر.ک: یوسفیان، حسن، کلام جدید، ص 229 و 230.
[3]. جان لاک (۱۷۰۴- ۱۶۳۲ م) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان بود که به طور گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته میشود.
[4]. توماس آکویناس، بزرگ ترین فیلسوف و متکلم مسیحی دوره قرون وسطی.
[5]. ریچارد سوئینبرن (متولد ۱۹۳۴ م) استاد فلسفه دین در دانشگاه اکسفورد است.
[6]. ر.ک: دائرة المعارف اسلام پدیا، مقاله «عقل».
[7]. ر.ک: کلام جدید، ص 234.
[8]. فرقان، 44.
[9]. بقره، 170.
[10]. ص، 29.
[11]. بقره، 111.
[12]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح: غفارى، علىاكبر/ آخوندى، محمد، ج 1، ص 16.
[13]. نهج البلاغه، گردآورنده: سید رضی، مصحح: صبحی صالح، خطبه 49، ص 88.
[14]. کلام جدید، ص 234 – 236.
[15]. ر.ک: همان، ص 239.
[16]. سورن کییرکگارد (۱۸۱۳ – ۱۸۵۵ م)، فیلسوف مسیحی دانمارکی، کسی که با وجود، انتخاب، و تعهد یا سرسپردگی فرد سروکار داشت و اساساً بر الهیات جدید و فلسفه، به خصوص فلسفهٔ وجودی (اگزیستانسیالیسم) تاثیر گذاشت. به او لقب پدر اگزیستانسیالیسم را داده اند.
[17]. ر.ک: دائرة المعارف اسلام پدیا، مقاله «عقل».
[18]. «عهد» در لغت به معنای میثاق یا وصیت آمده و می توان معنای این ماده را به طور کلی تعهدی خاص در برابر دیگران دانست. در اصطلاح دینی منظور از «عهدین» دو عهد عتیق و جدید است که کتاب مقدس مسیحیان میباشد؛ و مسیحیان این نام را بر کتاب خود و کتاب یهودیان نهادند. البته یهودیان کتاب آسمانی خود را عهد عتیق نمیگویند، بلکه این فقط نظر مسیحیان است که به هر دو عهد اعتقاد دارند. یهودیان فقط کتاب خودشان را قبول داشته و آن را «تنخ» می نامند. ر.ک: سایت پژوهه.
[19]. سبحانی، جعفر، مدخل مسایل جدید در علم کلام، ج 3، ص 296.
[20]. ر.ک: جزایری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیة، ج 3 ، ص 87.
[21]. شهرستانى، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، محقق: بدران، محمد، ج 1، ص 120.
[22]. ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْش، اعراف، 54.
[23]. الملل و النحل، محقق: بدران، محمد، ج 1، ص 105. «الاستواء معلوم، و الكيفية مجهولة، و الإيمان به واجب، و السؤال عنه بدعة».