کپی شد
حنفیه
«حنفیه» یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت است. بنیانگذار مذهب حنفیه، ابوحنیفه است و پیروان مذهب فقهی وی را حنفیه مینامند. طریقه و شیوه ابداعى او در فقه به نام وى، «فقه حنفى» خواندهمىشود. در اصول، همه حنفیها از یک مذهب پیروی نمیکنند، بلکه برخی از مذهب سنّت و جماعت، گروهی از مذهب اعتزال و خود ابوحنیفه نیز از مذهب «زیدیه» یا «مرجئه» پیروی میکرد.
ابوحنیفه و به تبع وی حنفیه، «اصحاب رأی» شمرده میشوند. ابوحنیفه با وجود اصرار و تأکید بر احکام تعبدی و سنت نبوی، اخبار و روایات غیرقطعی را برای فتوا دادن کافی نمیدانست.
حنفیه با پیروی از ابوحنیفه، دارای دیدگاههای منحصر به فردی هستند که آنان را از دیگر مذاهب جدا میسازد که برخی از آنها عبارتند از: رؤیت خداوند متعال در دنیا یا در آخرت، شكسته خواندن نماز در سفر، جایز نبودن امامت غیر قرشى، و شكسته شدن وضو با خنده قهقهه.
برخی دانشمندان مذهب حنفیه در رشد و تفوّق مذهبشان تأثیر بهسزایی داشتند؛ مانند: شیبانی، زفر بن هذیل، ابوحفص کبیر، زمخشرى، فضل اللّه بن روزبهان خنجی اصفهانی، شیخ سلیمان حنفى قندوزى، و حاكم حسكانى.
کتابهایی بنابر مذهب حنفیه و یا در توضیح آن مکتب نوشته شدهاست؛ مانند: «مسند ابوحنیفه»، «الفقه الاكبر»، «الفتاوی الطرسوسیة»، «ذخیرة الناظر فی الأشباه و النظائر»، «وفیات الأعیان من مذهب أبی حنیفة النعمان»، «تحفة السائل إلى أجوبة المسائل».
مذهب ابوحنیفه در زمان عباسیان، قانون عباسىها، و بعدا سلجوقیها، مغولها، عثمانىها و دیگران بود و در حال حاضر در عراق، ترکیه، قفقاز، کشورهای حوزه بالکان، افغانستان، هند، چین، پاکستان و بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی، بیشتر اهلسنت، حنفی مذهب هستند.
فهرست
مفهومشناسی حنفیه
حنفیه از مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت است.[1] حَنیفی، جمعش أَحْنَاف و حَنَفیه، پیروان مذهب فقهی[2] ابوحنیفه، پیشواى مذهب حنفی هستند.[3] گفته شده: وی برجستهترین فقیه و متكلّم مسلمان عراقى در سده دوم قمرى محسوب مىشود، كه مذهب حنفى یكى از مذاهب اربعه اهل سنّت برگرفته از نام اوست.[4] در حقیقت وی مؤسس طریقهای است كه از اركان چهارگانه مذاهب اهل سنت به شمار میرود.[5]
مؤسس حنفیه
ابوحنيفه؛ نعمان بن ثابت (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م) بنیانگذار مذهب حنفیه است. جدش زوطى از اسيران كابل بود و پدرش ثابت در كوفه آزادى يافت. ابوحنيفه در كوفه به دنیا آمد و در طلب علم تلاش فراوان نمود. وى نزد حمّاد بن ابى سليمان از عالمان قرن اوّل و اوايل قرن دوم قمرى (در گذشته در 120 هجری) علم دين آموخت. قبر او اكنون در بغداد، زيارتگاه اهل سنت است.
امير عراقين؛ عمر بن هبيره، ابوحنيفه را به جهت علم و تقوايش، قاضى القضاة شهر كوفه ساخت. منصور؛ خليفه عباسى مىخواست كه او را قاضى بغداد كند، اما وی نپذيرفت و به همین جهت به زندان افتاد تا درگذشت.
ابو حنيفه از «اهل حديث» بيزارى جست و خود قايل به «رأى و اجتهاد» شد. او قياس و استحسان (رأى) را هم به عنوان اصلى پذيرفت؛ از اين جهت «قياس و رأى» در مذهب حنفيه پس از «قرآن» و «سنت» و «اجماع»، اصل چهارم گشت. طريقه و شيوه ابداعى او در فقه، به نام وى «فقه حنفى» خوانده مىشود.[6]
فرقههای کلامی حنفیه
اهل سنت که در مذهب فقهی به چهار گروه تقسیم میشوند، در اصول پیرو یکی از مذاهب اصولی اهل سنت (اهل حدیث، معتزله، اشعریه، ماتریدیه و مرجئه) هستند. همه حنفیه از یک مذهب اصولی پیروی نمیکنند، بلکه برخی از مذهب سنّت و جماعت (اهل حدیث)، گروهی از مذهب اعتزال و خود ابوحنیفه نیز از مذهب زیدیه یا مرجئه پیروی میکردند.
بعضى از فقیهان عراق که در فروع پیرو مذهب ابوحنیفه بودند، در اصول معتزلی بودند،[7] بلکه گفته شده: اكثر اهل اعتزال، حنفى مذهب بودند.[8]
از فقیهان خراسان (بزرگ آن زمان) كه مذهب حنفیه داشتند در اصول، پیرو مذهب سنّت و جماعت بودند.[9]
گفته شده خود ابوحنيفه در اصول، مذهب زيدى داشته است و گويا از اينجا است كه زيديه با حنفيه در فروع -به استثناى مسائل کمى- به یکدیگر شباهت دارند. همانطور كه گفته شده: أكثر زيديه افرادى هستند مُقلّد كه در اصول، به مذهب اعتزال، و در فروع به مذهب أبوحنيفه رجوع دارند مگر در مسائل اندكى،[10] البته برخی نیز ابوحنيفه را جزو مرجئه محسوب نمودند.[11]
ادوار تاریخی حنفیه
مذهب حنفیه دورههای تاریخی مختلفی را گذرانده که در ادامه به آنها اشاره میشود:
الف) مذهب حنفیه در زمان حیات ابوحنیفه
ابوحنیفه که پس از استادش حماد، بر جای او تکیه زد، مکتب فقهی نوینی پدیدآورد. او قایل به کاربرد رأی و اجتهاد بود و قیاس و استحسان را به عنوان منبعی فقهی مورد توجه قرار داد. اساس اندیشه فقهی ابوحنیفه بر هفت اصل: کتاب خدا، سنت رسول، سخنان صحابه، قیاس، استحسان، اجماع و عرف استوار بود. ابوحنیفه به جز رسالههای کوچکی؛ از جمله رساله فقهش، کتابی را به نگارش در نیاورد. شاگردانش پس از وی فتاوای او را در مجموعهای گرد آوردند.[12]
ب) مذهب حنفیه پس از مرگ ابوحنیفه تا زمان مأمون عباسی
مذهب حنفی پس از مرگ ابوحنیفه، توسط دو شاگرد برجستهاش؛ ابو یوسف قاضی مشهور (م 182 قمری) و محمد بن حسن شیبانی (م 189 قمری) رواج یافت. مذهب حنفی در زمان خلافت هارون و پس از وی به مذهب رسمی خلفای عباسی بدل گردید، به گونهای که تنها فقیهان این مذهب مسنددار قضا میشدند، اما حاکمیت طولانی فاطمیان بر مصر مانع از گسترش این مذهب در غرب جهان اسلام گشت. بعدها مذهب حنفی، مذهب رسمی خلافت عثمانی هم شد، ولی آن هم باعث نشد که قلمرو حاکمیت مذهب از شرق جهان اسلام فراتر رود.[13]
فقيه مشهور اهل سنت؛ يحيى بن آدم اموى (وفات 203 قمری) مىگويد: «در برابر اقوال ابوحنيفه، بازار اقوال ساير فقها سرد و بىاهميت شد. علم او در مناطق مختلف پخش گرديد، به گونهای که بر اساس آن خلفا و حكام داورى مىكردند و امور بر محور آن مىچرخيد».[14]
تا زمان مأمون عباسی وضع بر اين منوال بود تا اينكه يكى از فقیهان رقيب ابوحنيفه به فضل بن سهل؛ نخست وزير اشاره كرد كه دستور منع عمل به فقه حنفى را صادر نمايد. وزير، اشخاص بصير و با درايت را دعوت كرد تا نظر آنها را در اين باره بهدست آورد. آنها به اتفاق گفتند: «اين حكم قابل تنفيذ نيست و تمام كشور بر شما يورش خواهند برد، شخصى كه اين مطلب را به شما گفته ناقص العقل است». نخست وزير گفت: «اين مطلب را اگر مأمون بشنود از آن خشنود نخواهد شد و هركس اين حرف را بزند مجازاتش خواهد كرد و من ناراضىترين مردم نسبت به آن هستم».[15]
ج) مذهب حنفیه در زمان حکومت مغول
در زمان اولجايتو؛ ملقب به خدابنده (۶۸۰ قمری – ۷۱۶ قمری)، از آن جا که مادرش از قومى مسيحى به نام كرائيت بود و فرزندش را بر سنت نصارى تعميد و پرورش داده بود، اولجايتو تا پايان زندگى مادر، مسيحى ماند، آنگاه همسرى مسلمان گرفت كه پيوسته او را به اسلام دعوت مىنمود. عالمان حنفى كه در پايتخت نيرومند بودند از وی پشتیبانی میکردند. سرانجام اولجايتو از مسيحيت به دین اسلام گروید و نام محمّد بر خود نهاد، او مذهب حنفى را برگزيد و پشتيبان آن شد، اما تعصبى نسبت به مذهب خويش نداشت. حنفيان فرصت را مغتنم شمردند و بناى عصبيت گذاردند، به گونهاى كه پيروان سه مذهب ديگر را اذیت مىکردند تا ايشان را به اجبار، پیرو حنفيه سازند.[16]
خواجه رشيد الدين فضل اللَّه؛ وزير شافعى شاه كه به سبب اشراف بر مسایل، نگران رخدادها بود، سلطان را واداشت كه خواجه نظام الدين عبدالملک مراغى شافعى را که دانشمندى بزرگ در معقول و منقول بود، قاضى القضاة همه متصرفات مغول در ايران سازد و همه شؤون مذاهب اسلامى را به او سپارد و چون منصب قضاوت خواجه مسلم گشت، به نقض سه مذهب ديگر بهويژه حنفى پرداخت. باب مناظره و مجادله گشوده شد و كار به طعن و دشنام عالمان حنفى و شافعى (نسبت به یکدیگر) رسيد. در سال 707 قمری، مردى حنفى و سخت متعصب به نام «ابن صدر جهان» از بخارا به پايتخت آمد و آتش دشمنى ميان او و قاضى شعلهور شد تا بدان پايه كه علاوه بر فضيحتگويى دو مذهب، اصل اسلام را نشان اهانت ساختند. فرماندهان مغول از این رویارویی آزرده شدند و سلطان به خشم آمد. در نتیجه سپاه مغول از اسلام رویگردان شدند تا جایی که ازدواج به سنت اسلام را ترک کردند.
اولجايتو، مذهب حنفى را رها ساخت و سه سال در اختيار دين مردّد ماند، اما از اسلام بازنگشت، او در نهادش شيفته اسلام بود، تا آن که سرانجام توسط علامه حلی و به وسیله کتابهایش «نهج الحق و كشف الصدق» و «منهاج الكرامه في باب الامامة»، تشيع را پذيرفت و از پاسداران آن گشت، بىآنكه بر مذاهب ديگر جفا روا دارد، كه خود مردى حكيم بود و آموزگارى حكيم داشت.[17]
ویژگیهای مذهب حنفیه
ابوحنیفه و به تبع وی حنفیه، اصحاب رأی شمرده میشوند.[18] اصحاب رأی یا اهل رأی، به پيروان يكى از دو گرايش اصلى در فقه[19] سدههاى نخستين اسلامى كه مروّج كاربرد شيوههاى اجتهاد به رأى در استنباط فقهى بودهاند، اطلاق مىگردد. در تاريخ فقه، فقیهان سرزمين عراق، به ويژه ابوحنيفه، نماد اين گرايش شناخته مىشدند. ابوحنيفه در برخورد با ادلّه سنن، اخبار ضعيف و غير ثابت (به زعم خود) را در اثبات سنّت نبوى معتبر نمىدانست و در موارد تعارض اخبار، سنّت غير ثابت را در برابر سنّت ثابت كنار مىنهاد. وى در مواجهه با آراء صحابه، اتّفاق آنان را حجّت مىشمرد و در موارد اختلاف، خود را مجاز به حقّ انتخاب بر وفق رأى مىدانست. وى بيشترين زمينه براى كاربرد رأى و قياس را در آن بخش از احكام شريعت مىدانست كه به موضوعات روزمرّه مربوط مىشوند.[20]
او با وجود اصرار و تأکید بر احکام تعبدی و سنت نبوی، اخبار و روایات غیرقطعی را برای فتوا دادن کافی نمیدانست.[21]
حنفیه با پیروی از ابوحنیفه به عنوان یکی از مذاهب چهارگانه فقهی دارای دیدگاههای منحصر به فردی هستند که آنان را از دیگر مذاهب جدا میسازد که برخی از این دیدگاهها به طور اختصار در موارد زیر دیده میشود:
رؤیت خداوند متعال در دنيا يا در آخرت با چشم ظاهری، وجوب شكسته خواندن نماز در سفر (در قبال نظر مالکیه، حنبلیه و شافعیه)، جایز نبودن امامت غير قرشى، شكستهشدن وضو با خنده قهقهه.
آرای کلامی و فقهی حنفیه
ابوحنیفه و پیروانش در مباحث کلامی و فقهی دیدگاههای خاصی دارند که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) دیدگاه حنفیه در برخی از مباحث کلامی
- حنفیه مىگویند: خداوند متعال در دنيا يا در آخرت با چشم سر ديده مىشود.[22]
- ابوحنيفه بر اين باور است كه امامت غير قرشى روا نيست؛ زیرا پيامبر (صلى الله عليه وسلم) فرموده است: «امامت در قريش است»، و هم گفتار او (عليه السلام) كه فرمود: «قريش را مقدم داريد و بر آن مقدم نشويد».[23]
- ابو حنيفه میگوید: هرکس امامت ابوبکر را منکر شود کافر است و کسی که لعنش کند، اولی به تکفیر است.[24]
- وی میگوید: ما صحابه را جز به نيكويى به نحو ديگرى ياد نمىكنيم.[25]
- او در مورد جنگ داخلى صحابه از اظهار نظر دريغ نورزيده و به روشنى مىگويد: كه حق با على است، جز اينكه از طعن جانب ديگر كاملا اجتناب مىكند.[26]
- ابوحنيفه میگوید: «ما هيچ مسلمانى را براى هيچ گناهى و لو هرقدر گناه بزرگ باشد، تكفير نمىكنيم، مادامىكه او بر حلال بودن آن گناه قائل نباشد. ما نام ايمان را از وى سلب نمىكنيم، بلكه او را حقيقتا مؤمن مىشماريم. جايز است كه شخصى مؤمن فاسق باشد، اما كافر نباشد».[27]
- او میگوید: «ما نمىگوييم كه گناه براى مؤمن زيانبار نيست، و نمىگوييم كه مؤمن به دوزخ نخواهد رفت و نمىگوييم كه او تا ابد در جهنم بهسر خواهد برد و اگر چه فاسق باشد و ما همانند مرجئه نمىگوييم كه نيكويىهاى ما حتما مقبول، و بدیهاى ما حتما بخشيده خواهد شد».[28]
ب) دیدگاه ابوحنیفه و پیروان او در برخی از مباحث فقهی
- فقيهان اهل سنت، به پيروى از آيه مباركه 101 سوره نساء[29] كه در مورد نماز مسافر وارد شده، اتفاق نظر دارند كه شكسته خواندن نماز چهارركعتى، مشروع و قانونى است، هرچند همراه با خوف و ترس نباشد،[30] ولى سخن در اينجا است كه آيا شكستهخواندن واجب است يا سنّت مؤكد، يا نوعى ترخيص و تسهيل در امر مسافر است؟
«فقيهان مذهب حنفيه معتقدند كه شكسته خواندن واجب و لازم است،… در حالى كه فقيهان مالكى آن را بنا بر مشهور راجح، سنّت مؤکد مىدانند؛ زيرا هيچگاه ديده نشد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) نماز خود را در سفر تمام بخواند… شافعيه و حنبليه، شکسته خواندن نماز مسافر را نوعی رخصت به نحو تخییر میدانند؛ به همین جهت به مخیر بودن مسافر بين نماز قصر و اتمام، حكم كردهاند؛ گرچه حنابله قصر را مطلقا افضل دانستهاند و دلیل خود را مداومت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خلفای راشدین بعد از آن حضرت میدانند. شافعیه نیز بنا بر مشهور، قصر را افضل از اتمام میدانند…».[31]
- در متوقفبودن نماز به صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) اختلاف شده است. ابو حنيفه میگوید: مستحب است.[32] و برخی گفتهاند: ابو حنيفه و پیروانش قائل به وجوب صلوات در نماز هستند، البته بعد از باور به ایمان. گفتهاند: این وجوب، متعيّن در نماز و وقت خاصی نیست و اگر در عمرش، یک بار هم بگوید وجوبش ساقط میشود و استحبابش باقی است که هر مقدار میتواند میگوید.[33]
- ابو حنيفه معتقد است: وضو با خنده قهقهه نقض میشود.[34]
- وی در باب نکاح با محارم مىگويد: اگر شخصى مادرش را نكاح كند و عمدا بعد از آن وطى كند، حد از وى ساقط مىشود و فرزند به وى ملحق مىشود، و همچنين در خواهر و دختر و جميع محرمات و گمان مىكند كه اين نكاح شبهه است كه سقوط حد را از او واجب ساخته است. او مىگويد: اگر مردى، زنى از صاحبان صناعات؛ مانند غسّال يا خيّاط يا خبّاز را اجاره کند، بعد از آن با او، وطى كند و وی حامله شود، حدّ از آن مرد ساقط مىشود و فرزند به وی ملحق مىشود. او معتقد است: هرگاه مرد به ذَكَرش، پارچه حريرى بپيچد و در فرج زنى كه حلال نباشد، فرو كند تا اينكه منى بيايد زنا نكرده است و بر او حد واجب نيست.[35]
و مىگويد: هرگاه مرد با پسرى لواط كند و ذَكَرش را در دُبُر او فرو كند، بر وى حدّ واجب نيست، ولی به كلام غليظ و ادب و يک كفش زدن و هرچه شبيه اينها باشد، منع مىشود.[36]
ارکان فقه حنفیه
اركان فقه و اجتهاد مذهب ابوحنيفه، چهار تا است: 1. كتاب، 2. سنت، 3. اجماع، 4. قياس.
حنفیه هرگاه حادثهاى شرعى از حلال و حرام پيش بیايد به اجتهاد روى مىآورند: نخست در كتاب خداى تعالى مىنگرند، اگر در آن نصّى يافتند بدان تمسک مىجويند وگرنه به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) روى مىآورند. اگر در آنجا خبرى يافتند به حكم آن گردن مىنهند وگرنه به اجماع مىگروند و اين اجماع، اجماع صحابه است؛ زيرا ايشان حق را يافتهاند و به امرى كه سبب گمراهى شود اجتماع نمىكنند. اگر در اين مرحله چيزى كه مناسب مطلوبشان باشد يافتند، حكم آن حادثه را به مقتضاى آن جارى مىكنند وگرنه به قياس روى مىآورند؛ زيرا نصوص متناهى هستند و حوادثى كه واقع مىشوند نامتناهى هستند و امور غير متناهى با نصوص متناهى مطابقت نمىكند، پس قياس از اینجهت واجبالاعتبار است تا بتوان در هر حادثه شرعى از روى قياس حكم كرد. ابوحنيفه سخت به قياس توجه دارد و چهبسا قياس جلى[37] را بر آحاد اخبار مقدم مىشمارد.[38]
ابن خلدون میگوید: پيشواى عراقيان، امام ابوحنيفه بود كه شيوه قياس نزد او و اصحابش پايدار و مستقر شده بود.[39]
صاحب کتاب بيان الأديان در شرح اديان و مذاهب جاهلى و اسلامى میگوید: پیروان ابوحنيفه، قياس، اجتهاد و استحسان را جایز میدانند.[40]
ابو حنيفه در قبول احاديث بسيار سختگير بود، چنانكه از مجموع احاديث، بيش از قريب به 17 حديث را قبول نداشت و همين امر او را مجبور مىكرد كه به قياس و استحسان توجه كند.[41]
بنابر این ابوحنيفه قايل به رأى و اجتهاد بود و از اهل حديث بيزارى مىجست. قياس و استحسان در مذهب حنفيه، اصل چهارم پس از قرآن و سنت و اجماع است.[42]
البته گفته شده: اساس فقه ابوحنيفه مبتنى بر «هفت اصل» است: 1. كتاب اللّه، 2. سنت رسول اللّه، 3. اقوال صحابه، 4. قياس، 5. استحسان، 6. اجماع، 7. عرف.[43]
بزرگان حنفیه
دانشمندان مذهب حنفیه در رشد و تفوّق مذهبشان تأثیر بهسزایی داشته و دارند، و این تأثیرگذاری در برخی از آنان به صورت پررنگتری دیده میشود. در این بخش به برخی از اندیشمندان تأثیرگذار آن مذهب به صورت اجمال اشاره میشود:
- محمد ابو عبد الله محمد بن الحسن بن فرقد شیبانى، کتابهایی در فقه حنفى و فروع آن تألیف كرد و به فرمان هارون الرشید، منصب قاضى القضاتى یافت.[44]
- زفر بن هذیل (متوفای 158 قمری)، فقیه مصاحب ابوحنیفه. [45]
- محمود بن عمر بن محمد بن عمر خوارزمى، مشهور به جارالله زمخشرى (476-538 ق)؛ مفسر، ادیب، زبان شناس، خطیب برجسته، و از بزرگان مذهب حنفى و معتزلى.[46]
- فضلاللّه بن روزبهان خنجی اصفهانی؛ معروف به «پاشا» از بزرگان دانشمند معقول و منقول که در فروع، حنفی و در اصول، اشعری بود.[47]
- شیخ سلیمان حنفى قندوزى؛ صاحب کتاب «ینابیع المودّة».[48]
- حاكم حسكانى؛ صاحب کتاب «شواهد التّنزیل».[49]
- زرنجری منسوب به زرنجرى یا زرنكرى (محلی از مناطق بخارا).[50]
- على بن ابو الحسن على بن ناصر بن محمد فقیه حنفى، او پیروان ابو حنیفه را در بغداد درس مىداد.[51]
- حسن بن زیاد اللؤلئى؛ قاضى كوفه.[52]
- قاضى ابو محمد ناصحى؛ صاحب كتاب «مسعودى در مذهب ابوحنیفه».[53]
- یوسف بن أحمد سَجستانی.[54]
- أحمد بن محمد بن حسن بن علی بن محمد عبّاسی.[55]
- محمد طاهر بن محمد سعید سُنْبُل، أهل مكة. [56]
- ابو البشر على بن محمد پزودى؛ دارای رسالههایی در فقه حنفى است.[57]
کتابهای حنفیه
کتابهایی بنابر مذهب حنفیه و یا در توضیح آن مکتب نوشتهشده، که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
- كتاب معروف «مسند ابوحنیفه» كه به مسند امام اعظم یا مسند «ابوحنیفه» معروف است. این مسند در علم فقه است و بعضى از بزرگان، احادیث آن را به ابواب فقهیه مرتب ساختند.[58] این مسند حاوى مجموعه احادیثى است كه توسط شاگردان او و حنفىمذهبان بعدى تألیف شده است، كه امام مذهب ایشان آنها را در تعالیم خود بهكار مىبرده و به آنها استناد مىكرده است. غرض از تألیف این مسندها این بوده كه حنفىها براى مخالفان خود ثابت كنند كه استاد آنها از احادیث نبوى بسیار استفاده مىكرده است.[59]
- كتاب «الفقه الاكبر»[60] كه در الفهرست ابن الندیم و مآخذ بعدى به ابوحنیفه نسبت داده شده است. این كتابی عقیدتى است كه علم كلام مدرسى را در مراحل نخستین آن نشان مىدهد و احتمالا در نیمه اول قرن چهارم هجرى/ دهم میلادى، به رشته تحریر در آمده است.[61]
- كتاب «العالم و المتعلّم»، منقولاتى از این كتاب و كتب دیگر به ابوحنیفه منسوب است و در مجموعههاى گوناگونى گرد آمده است، كه همه آنها حول موضوعات مشابهى میچرخند.[62]
- كتاب «الاصل»،[63] «جامع كبیر»، «جامع صغیر» و «الزیادات» در فقه حنفى و فروع آن،[64] تألیف محمّد بن حسن شیبانى.
- «غنیة المفتی»، از یوسف بن أحمد سَجستانی فقیه حنفی.[65]
- «الفتاوی الطرسوسیة»، «ذخیرة الناظر فی الأشباه و النظائر» در فقه الحنفیة، «الفوائد المنظومة» و «وفیات الأعیان من مذهب أبی حنیفة النعمان» از طرسوسی إبراهیم بن علی بن أحمد بن عبد الواحد ابن عبد المنعم.[66]
- «تحفة السائل إلى أجوبة المسائل» در پاسخ به 300 سؤال نوشته شده است و «العقود المفصلة فی الجمع بین القدوری و التكملة»، از أحمد بن محمد بن حسن بن علی بن محمد عبّاسی.[67]
- «ذیل الفرائد البهیة لمحمود حمزة» در فقه حنفیه، «الفرائد الدریة فی شرح الاجرومیة»، «شرح مجمع البحرین لابن الساعاتی» در فقه حنفی و «شرح مجلة الأحكام الشرعیة» کتابی مطول که به «كتاب الإقرار» خاتمه یافت، از جرجس صَفا بن ناصیف بن فارس أبی عكر ابن نعمة.[68]
- «الثمار الجنیة فی المجموعة السنبلیة»، به فتاواى سنبل شناخته میشود و «العروش العلویة» در فقه حنفی از سُنْبُل محمد طاهر بن محمد سعید سنبل، عالم فقه حنفیه از اهل مكة.[69]
- «اصول» كه شروح بسیارى بر آن نوشتهاند، تألیف ابو البشر على بن محمد بزودى است كه رسالاتى در فقه حنفى نگاشته است.[70]
- كتاب «الدّرّ المختار» در فقه حَنَفى، تصنیف محمد علاء الدّین حَسْكَفى در شرح كتاب «تَنْویر الأبْصار»، تصنیف محمد تَمَرْتاشى حنفى.[71]
گستره جغرافیایی مذهب حنفیه
گستردگی مذهب حنفیه بیشتر پس از مؤسس آن ابوحنیفه رخ داد. بخشی از انتشار مذهب حنفی، توسط شاگردان ابوحنیفه صورت گرفت؛ به عنوان نمونه: محمد بن الحسن بن فرقد شيبانى پس از فرا گرفتن علوم ادب، از قاضى ابويوسف و ابوحنيفه علم فقه آموخت، و از جماعتى از اعلام حديث شنید. آن گاه به بغداد رفت و در آنجا اقامت گزيد و مذهب استاد خويش ابوحنيفه را ترويج نمود.[72]
احمد بن حفص بن زبرقان بن عبدالله بن بحر عجلى بخارى؛ معروف به ابو حفص كبير که شاگرد شیبانی بود، مذهب ابوحنيفه را در بخارا منتشر كرد، و فقیهان نامى آن عصر را به بخارا جلب نمود، و بخارا در زمان وى مركز مذهب حنفى شد.[73]
مقدسی (قرن 4 هجری) در احسن التقاسیم مینویسد: در مغرب تا مصر، مذهب ابو حنيفه و مالک رايج است.[74]
ابن خلدون (قرن 9 هجری) میگوید: مقلدان ابوحنيفه، امروز اهالى عراق و مسلمانان هندوستان و چين و ماوراء النهر و كليه مردم عجم هستند؛ زيرا مذهب وى به عراق و بغداد اختصاص داشته است و شاگردان او از همراهان و ياران خلفاى بنىعباس بودهاند و از اين رو تأليفات و مناظرات ايشان با شافعيان غالب شد و در خلافيات (مناظرات و جدل) به گفتارها و مباحث نيكو پرداختند.[75]
نقل شده: در عصر عباسیان، مذهب ابوحنیفه، قانون قسمت اعظم جهان اسلام گرديد. اين مذهب ابتدا قانون عباسىها، و بعدا سلجوقیها، مغولها و عثمانىها و ديگران بود.[76] مذهب حنفى در دولت عثمانى بسيار توسعه يافت و در حكم مذهب رسمى آن دولت بود.[77]
امروزه، در عراق، ترکیه، قفقاز، کشورهای حوزه بالکان، افغانستان، هند، چین، پاکستان و بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی بیشتر اهلسنت، حنفی مذهب هستند. در مصر، جمعیت زیادی حنفیاند و هر چند اکثریت با آنان نیست، ولی مذهب رسمی مصر مذهب حنفی است. در منطقه شام، جز در فلسطین، بیش از نیمی از جمعیت حنفیاند، البته عده حنفیان در مغرب، الجزایر، تونس، لیبی و نیز در حجاز و یمن و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اندک است. تخمین زده میشود که بیش از یک سوم اهلسنت جهان حنفی باشند.
در ایران حنفیها اکثراً در استانهای گلستان، خراسان جنوبی، فارس، هرمزگان، سیستان و بلوچستان حضور دارند. [78]
کتابنامه مقاله حنفیه
- قرآن کریم.
- ابن اثیر، عز الدین على؛ كامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
- ابن العبرى، گریگوریوس ابوالفرج؛ مختصر تاریخ الدول؛ ترجمه: آیتى، عبدالمحمد؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ اول، تهران، 1377ش.
- ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون؛ مقدمه ابن خلدون؛ ترجمه: پروین گنابادى، محمد؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هشتم، تهران، 1375ش.
- بستانى، فؤاد افرام؛ فرهنگ ابجدى؛ ترجمه: مهیار، رضا؛ اسلامى، چاپ دوم، تهران، 1375ش.
- پاکتچی، احمد؛ «اندیشههای فقهی در سدههای ۲ و ۳»؛ مدخل اسلام؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷ش.
- تمیمی سمعانى، أبو سعید عبدالكریم بن محمد؛ الأنساب؛ تحقیق: معلمى یمانى، عبدالرحمن بن یحیى؛ مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، حیدر آباد، 1382/ 1962.
- حسینى علوى، ابو المعالى محمد؛ بیان الأدیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى؛ تصحیح: اقبال، عباس و دانش پژوه، محمد تقى؛ انتشارات روزنه، چاپ اول، تهران، 1376ش.
- حسینی تهرانی، سید محمد حسین؛ امام شناسى؛ علامه طباطبایى، چاپ سوم، مشهد، 1426ق.
- حلبی، علی اصغر؛ تاریخ علم كلام در ایران و جهان؛ انتشارات اساطیر، چاپ دوم، تهران، 1376ش.
- حلی، حسن بن یوسف؛ نهج الحق و كشف الصدق؛ ترجمه: كهنسال، علیرضا؛ عاشورا، چاپ اول، مشهد، 1379ش.
- خاتمی، احمد؛ فرهنگ علم كلام؛ انتشارات صبا، چاپ اول، تهران، 1370ش.
- خوانسارى، محمدباقر؛ روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات؛ محقق: اسماعیلیان، اسدالله؛ دهاقانی (اسماعیلیان)، چاپ اول، قم، ۱۳۹۰ق.
- دانشنامه علوم اسلامی؛ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده مدیریت اطلاعات و مدارک اسلامی.
- الذهبی، شمسالدین محمد بن احمد؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام؛ تصحیح: تدمری، عمر عبدالسلام؛ دارالکتاب العربی، چاپ دوم، بیروت، 1413ق/1993م.
- رضوانی، علی اصغر؛ شیعه شناسى و پاسخ به شبهات؛ نشر مشعر، چاپ دوم، تهران، 1384ش.
- الزحیلی، وهبة بن مصطفی؛ الفقه الإسلامی و ادلّته؛ دار الفکر، چاپ چهارم، دمشق، بیتا.
- زرکلی، خیرالدین؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین؛ دار العلم للملایین، چاپ دوم، بیجا، 1989م.
- سایت پرسمان.
- سایت حوزه نت.
- سایت ویکی نور.
- سبحانی، جعفر؛ راهنماى حقیقت؛ نشر مشعر، چاپ پنجم، تهران، 1387ش.
- شبلى نعمانى، محمد؛ تاریخ علم كلام؛ ترجمه: فخر داعى، سید محمد تقى؛ اساطیر، چاپ اول، تهران، 1386ش.
- شوشتری، قاضی نور الله؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل؛ مقدمه و تعلیقات: مرعشى نجفى؛ مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، قم، 1409ق.
- فیروز آبادى، سید مرتضی؛ فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت؛ ترجمه: ساعدى خراسانى، محمد باقر؛ انتشارات فیروز آبادى، چاپ اول، قم، 1374ش.
- گرجی، ابوالقاسم؛ تاریخ فقه و فقها؛ مؤسسه سمت، چاپ سوم، تهران، 1421ق.
- مستوفى قزوینى، حمدالله بن ابیبکر؛ تاریخ گزیده؛ تحقیق: نوایى، عبدالحسین؛ امیر كبیر، چاپ سوم، تهران، 1364ش.
- مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ترجمه: پاینده، ابوالقاسم؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، تهران، 1374ش.
- مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامى؛ آستان قدس رضوى، چاپ دوم، مشهد، 1372ش.
- مفید، محمّد بن محمّد؛ مجالس در مناظرات؛ ترجمه: خوانسارى، آقا جمال؛ انتشارات مؤمنین، چاپ اول، قم، 1377ش.
- مقدسى، محمد بن احمد؛ أحسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم؛ ترجمه: منزوى، علینقى؛ شركت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول، تهران، 1361ش.
- مقریزى، تقى الدین أحمد بن على؛ إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع؛ تحقیق: نمیسى، محمد عبدالحمید؛ دار الكتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1420ق/1999م.
- مکارم شیرازی، ناصر؛ آیات ولایت در قرآن؛ انتشارات نسل جوان، چاپ سوم، قم، 1386ش.
- مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی؛ فرهنگ فقه فارسی؛ زیر نظر: هاشمی شاهرودی، سید محمود؛ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السّلام، چاپ دوم، قم، 1385ش.
- نرشخى، أبو بكر محمد بن جعفر؛ تاریخ بخارا؛ ترجمه: القباوى، ترجمه: أبو نصر أحمد بن محمد بن نصر؛ تلخیص: محمد بن زفر بن عمر؛ تحقیق: مدرس رضوى، محمد تقى؛ توس، چاپ دوم، تهران، 1363ش.
[1]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، ص 170.
[2]. همان؛ گرجی، ابو القاسم، تاریخ فقه و فقها، ص ۸۳.
[3][3]. بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى، ترجمه: مهیار، رضا، ص 347.
[4]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 175.
[5]. شبلى نعمانى، محمد، تاريخ علم كلام، ترجمه: فخر داعى، سيد محمد تقى، متن، ص 165.
[6]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، ص 170.
[7]. حسينى علوى، ابو المعالى محمد، بيان الأديان در شرح اديان و مذاهب جاهلى و اسلامى، تصحيح: اقبال، عباس و دانش پژوه، محمد تقى، ص 47 و 48.
[8]. شبلى نعمانى، تاريخ علم كلام، ترجمه: فخر داعى، سيد محمد تقى، ص 22.
[9]. بيان الأديان در شرح اديان و مذاهب جاهلى و اسلامى، ص 47 و 48.
[10]. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسى، ج 16-17، ص 395.
[11]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 108.
[12]. سایت حوزه نت، «تاریخچه مذهب حنفی».
[13]. همان.
[14]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 192، به نقل از المكى، 2/ 41.
[15]. همان، ص 192 و 193، به نقل از المكى، 2/ 157 و 158؛ الكردرى، 2/ 106 و 107.
[16]. حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و كشف الصدق، ترجمه: كهنسال، علیرضا، ص 41.
[17]. همان، ص 42 و 43.
[18]. گرجی، ابو القاسم، تاریخ فقه و فقها، ص ۸۳.
[19]. گرایش دیگر معروف به اصحاب حدیث است. اصحاب حدیث، به گروهى از عالمان سنّى در سدههاى نخست اسلامى كه در روش خود بر آموزش احادیث و پیروى آن اعتنایى ویژه داشتهاند، اطلاق مىشد. اكثر اصحاب حدیث اهل حجاز بودهاند. احمد بن حنبل، مالک بن انس و محمد بن ادریس شافعى از حدیثگرایان برجسته به شمار مىآیند؛ گرچه در شیوه و روش فقهى آنان تفاوتهایى وجود داشت، لیكن همه آنان در محدودكردن به كارگیرى رأى، قیاس، استحسان و اهتمام وافر به احادیث نبوى و آثار صحابه و تابعین ـ بر خلاف شیوه اصحاب رأى ـ متّفق بودند. مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، فرهنگ فقه فارسی، زیر نظر: هاشمی شاهرودی، سید محمود، ج 1، ص 541.
[20]. همان، ص 541 و 542.
[21]. پاکتچی، احمد، «اندیشههای فقهی در سدههای ۲ و ۳»، ص ۴۴۴، مدخل اسلام، دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
[22]. رضوانی، علی اصغر، شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 210.
[23]. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: پاینده، ابو القاسم، ج 2، ص 227.
[24]. مقريزى، تقى الدين أحمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقيق: نميسى، محمد عبد الحميد، ج 9، ص 218.
[25]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 185.
[26]. همان.
[27]. همان، ص 186.
[28]. همان، ص 183 – 188.
[29]. «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ».
[30]. الزحیلی، وهبة بن مصطفی، الفقه الإسلامی و ادلّته، ج 2، ص 1337.
[31]. همان، ص 1339 و 1340؛ سبحانی، جعفر، راهنماى حقيقت، ص 546.
[32]. إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج 11، ص 114.
[33]. همان، ج 11، ص 5.
[34]. مقدسى، محمد بن أحمد، أحسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم، ترجمه: منزوى، علينقى، ج 1، ص 57.
[35]. مفيد، محمّد بن محمّد، مجالس در مناظرات، ترجمه: خوانسارى، آقا جمال، ص 314.
[36]. همان.
[37]. حنفیها قیاس جلی را این گونه معنا نمودهاند: «قیاس جلی عبارت است از قیاس ظاهری که به ذهن متبادر شده و فهمها به سبب ظهور علت در آن، به آن سبقت میگیرد». دانشنامه علوم اسلامی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده مدیریت اطلاعات و مدارک اسلامی.
[38]. ابن العبرى، گریگوریوس ابوالفرج، مختصر تاريخ الدول، ترجمه: آيتى، عبدالمحمد، ص 131 و 132.
[39]. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: پروين گنابادى، محمد، ج 2، ص 908.
[40]. حسينى علوى، ابو المعالى محمد، بيان الأديان در شرح اديان و مذاهب جاهلى و اسلامى، تصحيح: اقبال، عباس و دانش پژوه، محمد تقى، ص 47 و 48 .
[41]. خاتمی، احمد، فرهنگ علم كلام، ص 49.
[42]. همان، ص 104.
[43]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، ص 170 و 171.
[44]. نرشخى، أبو بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، ترجمه: أبو نصر أحمد بن محمد بن نصر القباوى، تلخيص: محمد بن زفر بن عمر، تحقيق: مدرس رضوى، محمد تقى، ص 260.
[45]. مستوفى قزوينى، حمدالله بن ابى بكر، تاريخ گزيده، تحقيق: نوايى، عبدالحسين، ص 679.
[46]. شبلى نعمانى، محمد، تاريخ علم كلام، ترجمه: فخر داعى، سيد محمد تقى، ص 22؛ ویکی نور، «زمخشری، محمود بن عمر».
[47]. خوانسارى، محمد باقر بن زین العابدین، روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، محقق: اسماعیلیان، اسدالله، ج 6، ص 17؛ شوشتری، قاضی نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، مقدمه و تعليقات: مرعشى نجفى، المقدمة، ج 1، ص 75.
[48]. مکارم شیرازی، ناصر، آيات ولايت در قرآن، ص 120.
[49]. الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تصحیح: تدمری، عمر عبدالسلام، ج 32، ص 306.
[50]. تميمي سمعانى، أبو سعيد عبد الكريم بن محمد، الأنساب، تحقيق: معلمى يمانى، عبد الرحمن بن يحيى، ج 6، ص 288.
[51]. ابن اثير، عز الدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس، ج 30، ص 188.
[52]. همان.
[53]. همان، ص 691 و 424.
[54]. زرکلی، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 8، ص 214.
[55]. همان، ج 1، ص 231.
[56]. همان، ج 6، ص 172 و 173.
[57]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: پروين گنابادى، محمد، ج 2، ص 928.
[58]. فيروز آبادى، سید مرتضی، فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ترجمه: ساعدى خراسانى، محمد باقر، ج 4، ص 373 و 374.
[59]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 176 و 177.
[60]. فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 4، ص 373 و 374.
[61]. تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 176 و 177.
[62]. همان.
[63]. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسى، ج 16-17، ص 437 و 438.
[64]. نرشخى، أبو بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، ترجمه: أبو نصر أحمد بن محمد بن نصر القباوى، تلخيص: محمد بن زفر بن عمر، تحقيق: مدرس رضوى، محمد تقى، ص 260.
[65]. زرکلی، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 8، ص 214.
[66]. همان، ج 1، ص 51.
[67]. همان، ص 231.
[68]. همان، ج 2، ص 116.
[69]. همان، ج 6، ص 172 و 173.
[70]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: پروين گنابادى، محمد، ج 2، ص 928.
[71]. امام شناسى، ج 16-17، ص 442.
[72]. نرشخى، أبو بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، ترجمه: أبو نصر أحمد بن محمد بن نصر القباوى، تلخيص: محمد بن زفر بن عمر، تحقيق: مدرس رضوى، محمد تقى، ص 260.
[73]. همان، ص 258.
[74]. مقدسى، محمد بن أحمد، أحسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم، ترجمه: منزوى، علينقى، ج 1، ص 338.
[75]. ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: پروين گنابادى، محمد، ج 2، ص 912.
[76]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 180 و 181.
[77]. فيروز آبادى، سید مرتضی، فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ترجمه: ساعدى خراسانى، محمد باقر، ج 4، ص 374.