Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حسین بن روح نوبختی از دیدگاه اندیشمندان اهل سنت

با عنایت به این که حسین بن روح نوبختی از بزرگان شیعه امامیه و نائب امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌باشد؛ از این رو اهل سنت خصوصا متعصبان آنان (با فرض اطلاع از جایگاه او)، با وی میانه خوبی نخواهند داشت، امّا با توجه به این‌که وی شخصی امین، مورد اعتماد و دارای اخلاق نیکو و اهل تقیه بود؛ از این رو علاوه بر شیعیان مورد احترام اهل سنت نیز قرار داشت.

ابو نصر هبة اللَّه بن محمد گفت: ابو عبد اللَّه بن غالب و ابو الحسن بن ابى الطيب براى من نقل كردند: خردمندتر از شيخ ابو القاسم حسين بن روح نديديم.

روزى او را در خانه «ابن يسار» وزير ديدم. او در نزد بزرگان مملكت و شخص المقتدر باللَّه خليفه عباسى داراى مقام بزرگى بود. اهل سنت هم او را بزرگ می‌داشتند.

حسين بن روح از روى تقيه در خانه «ابن يسار» حاضر می‌شد.

روزى در آنجا دو نفر از دانشمندان به گفت‌وگو پرداختند و حسين بن روح هم حاضر بود. يكى از آن دو نفر معتقد بود كه ابو بكر بعد از پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) افضل مردم است و بعد از او عمر و پس از وى على (عليه‌السّلام) دومى گفت: على از عمر افضل بود و در اين باره ميان ايشان گفت‌وگوى زياد درگرفت.

در آن ميان ابو القاسم حسين بن روح (رضى اللَّه عنه) گفت: آنچه مورد اتفاق اصحاب پيغمبر (عليه السّلام) می‌باشد اين است كه صديق را مقدم می‌دارند: بعد از او فاروق و پس از وى عثمان ذو النورين آن‌گاه على وصى! اهل حديث هم بر اين عقيده‏اند و در نزد ما شيعه هم صحيح همين است. آنها كه در مجلس حضور داشتند از اين سخن در شگفت ماندند و او را روى سر خود برداشتند و براى او دعاى بسيار نمودند و به كسانى كه او را رافضى می‌دانستند بد گفتند.

من از اين منظره خنده‏ام گرفت، ولى خوددارى می‌كردم و آستين خود را در دهان فرو می‌بردم مبادا رسوا شوم، سپس برخاستم كه از مجلس بيرون بيايم.

حسين بن روح نگاهى به من نمود و متوجه وضع من گرديد. چون به خانه آمدم ديدم كسى در می‌زند وقتى در را باز كردم ديدم ابو القاسم حسين بن روح سواره پيش از آن‌كه به خانه خود برود نزد من آمده‌است.

او مرا مخاطب ساخت و گفت: اى بنده خدا چرا در مجلس خنديدى و می‌خواستى مرا به مخاطره بيندازى؟! آيا آنچه گفتم به نظر تو مناسب آنجا نبود؟

گفتم: چرا مناسبت داشت. گفت: پس از خدا بترس من تو را حلال نمى‏‌کنم اگر اين سخن را در چنين شرايط و مجلسى از من بزرگ شمارى. گفتم: اى آقاى‏ من! مردى كه خود را نماينده امام می‌داند اگر اين چنين سخنى بگويد نبايد از وى تعجب نمود و به گفته او بخندند! گفت: اگر بار ديگر اين سخن را بگوئى با تو قطع علاقه می‌كنم سپس خداحافظى كرد و رفت.[1]

 

[1]. طوسي، محمد بن حسن، كتاب الغيبة للحجة، النص، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 384 و 385‏.