searchicon

کپی شد

جنگ جمل از دیدگاه دیگر فرق اسلامی

دانشمندان مسلمان سنی و غیر سنی پیرامون جنگ جمل و اصحاب آن دارای دیدگاه‌های متفاوتی هستند که هر کدام بر اساس مبانی خود به گزارش و تحلیل این واقعه پرداخته اند.

در اینجا دیدگاه چند گروه اسلامی را در مورد جنگ جمل به اجمال بیان می کنیم:

اهل سنت

الف) اهل‏ سنت و جماعت؛ علی (علیه ‏السلام) را خلیفه چهارم مسلمانان دانسته و عقیده دارند که ایشان در نبردهای جمل، صفین و نهروان بر حق بوده است. آنان معتقدند که بر علی علیه السلام به عنوان خلیفه مسلمانان و با استناد به آیه ۹ سوره مبارکه حجرات واجب بود که با سرکشی و طغیان مبارزه کند.[1]

ب) یکی از فرقه ‏های کلامی جهان اسلام، معتزله است. از پایه ‏گذاران این تفکر، واصل بن عطاء در قرن دوم هجری است. او عقیده دارد که یکی از دو گروه حاضر در جنگ جمل، یقینا فاسق می‏ باشد، اما نمی‏ توان آن گروه را تشخیص داد. از این رو گواهی و شهادت هیچ یک از افراد هر دو گروه پذیرفته نمی‏ شود.[2]

ج) از فرقه‏ های دیگر مشهور اهل‏ سنت «اشاعره» می‏باشند. آنان نیز علی (علیه ‏السلام) را در این نبرد، برحق می ‏دانند، سران شورشی را «خطاکار» دانسته و بر این عقیده‏ اند که طلحه، زبیر و عایشه از خطای خود بازگشته و توبه کردند.[3] اما نکته عجیب این است که در باره سایر شرکت کنندگان در جنگ جمل، نظریّه‏ ای مغایر داشته، بر این باورند که آنان به دلیل خون‏ریزی بین مسلمانان، گناه‏کار و مستحق عذاب الهی هستند.[4]

خوارج

افراطی ‏ترین گروه اسلامی، خوارج است. این فرقه بعدها خود به گروه‏ های متعددی تقسیم شد. خوارج درباره جنگ جمل عقیده دارند که چون این جنگ قبل از حکمیت و خطای علی (علیه‏ السلام) (العیاذ بالله) البته به گمان این گروه، اتفاق افتاده است، از این رو علی بن ابی‏ طالب در جنگ جمل برحق بوده، و تمام کسانی که با او به جنگ پرداختند، از جمله عایشه، طلحه و زبیر، بدون استثنا گمراه و کافر می‏ باشند. در نتیجه، خوارج عقیده دارند که همه آنان مستحق عذاب و عقاب الهی هستند، هم‏چنان که بر این باورند که آنان در آتش جهنم، جاودانه می‏ باشند.[5]

[1]. بغدادی، ابی منصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تصحیح / کوثری، محمد زاهد بن حسن، ص 212.

[2]. همان، ص۷۲.

[3]. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، توضیح الملل (الملل و النحل)، تصحیح / جلالی نائینی، سید محمد رضا، ج ۱، ص ۱۳۱.

[4]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، ص ۲۶.

[5]. همان، ص 34.