کپی شد
جایگاه یزید بن معاویه در روایات و نزد اندیشمندان
«ابن حجر عسقلانى» در فتح البارى جلد7، 8 و 13 كه شرح «صحيح بخارى» است، مىنويسد: «ابو هريره» هنگامىكه در بازار راه مىرفت، مىگفت: پروردگارا مرا به ناگواریهاى سال شصت و حكومت كودكان و نوجوانان گرفتار مكن! شارح (عسقلانى) مىگويد: از بيان «ابو هريره» بهدست مىآيد كه سال شصت قمرى نخستين سالى بود كه جوانان بر أريكه حكومت و قدرت نشستند و اين بدان علت است كه «يزيد بن معاويه» پس از مرگ پدرش، بر سرير حكومت تكيه زد و تا سال شصت و چهار قمرى حكومت شام را عهدهدار بود و پس از مرگ او، پسرش «معاويه» بهجاى او نشست و چند ماهى بيش حكومت نكرد و رحلت نمود.
«عسقلانى» میگويد: «يزيد بن معاويه» نخستين آن جوانان بود كه بر مردم حكومت كردند، چنانكه «ابو هريره» گفت: پروردگارا! نيايد آن روز سال شصت قمرى و حكومت كودكان را ببينم.[2]
كنز العمال جلد 6 و صفحه 39، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) خطاب به مردم فرمود: من محمد و پيامبرم، خداى تعالى آغاز و انجام هر حقيقتى را در اختيار من درآورده است. اينک و در این زمانیكه در ميان شما هستم و دست شما به من مىرسد، از فرصت استفاده كرده، از دستورها و احكام من پيروى نمائيد. (تا آنجا كه راوى گفت) پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: خداى تعالى بركاتش را از «يزيد» سلب كند. آرى خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به اطلاع من رسيد و مقدارى از تربت او در اختيار من قرار دادهشد و قاتل او به من معرفى شد. به خدائى كه جان من در دست قدرت او است، مردم بسيارى به امر او از پاى درمىآيند و كسانى كه او را در چنين كشتارى تشويق و تأييد مىنمايند، آنهائى هستند كه خداى تعالى ميان سينه و دلهايشان جدائى افكندهاست و بدترين آنها را بر آنان چيره ساخته و لباس پيروى از اشرار را بر اندام آنان پوشاندهاست. آه وا اسفا! بر فرزندان و بازماندگان آل محمد (عليهم السّلام) از دست خليفهاى كه نابهجا بر أريكه خلافت تكيه زدهاست، در حالیكه دلش مملو از علاقه به زر و سيم دنيا است. او است كه جانشين جانشين مرا به شهادت مىرساند.[3]
«هيثمى» در مجمع جلد 9 و صفحه 189، به سند خود، از «معاذ بن جبل» روايت مىكند: در يكى از روزها، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله)، در حالیكه چهره مباركش تغيير كرده و غضبناک بود، بر ما وارد شد، بلافاصله فرمود: من محمّدم كه خداى تعالى، فواتح كلام و خواتم آن و آغاز و انجام همه چيز را در اختيار من نهادهاست، (تا آنجا كه فرمود) اكنون مىبينم كه نبوت، از حيثيت خود پا بيرون گذاشته و به لباس سلطنت آراسته شدهاست. خدا بيامرزد كسىرا كه از حقايق نبوت استفاده نمايد و همانطور كه احكام الهى را به صدق دل پذيرفته و گام در اين راه مقدس نهاده، بر پيمان خود برقرار باشد. سپس خطاب به من فرمود: اى معاذ! آنهائى را كه نام مىبرم، بر شمار! يک يک آنها را شمردم تا به پنجمين آنها رسيدم كه «يزيد» بود.
آنگاه فرمود: خداى تعالى بركاتش را از او (يزيد) سلب كند، سپس اشک از ديدگان مباركش جارى شد و فرمود: از شهادت حسين (عليه السلام) مرا مطلع ساختهاند. «مناوى» نيز مختصرى از آن حدیث را در «فيض القدير» ياد كرده و در متن آن كتاب آمدهاست: «ابن عساكر» اين حديث را از «سلمة بن اكوع» روايت مىكند و در شرح آن كتاب مىگويد: «ابو نعيم» و «ديلمى» هم به نقل آن حديث پرداختهاند.[4]
صواعق محرقه صفحه 132، به سند خود، اظهار مىدارد كه «رويانى» در «مسند» خود از «ابو دردا» روايت كرده كه از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم، مىفرمود: نخستين كسى كه سنّت مرا تغيير مىدهد، مردى از بنى اميّه به نام «يزيد» است.[5]
حاكم در مستدرك جلد 3 و صفحه 522 به سند خود، از «عثمان بن زياد اشجعى، روايت مىكند كه «معقل بن سنان» با «مسلم بن عقبه» معروف به «مسرف»، ملاقات كرد و «مسرف» از دوستان نزديک «معقل» بود و با او مطالب سرّى خود را در ميان مىگذاشت، تا آنجا كه در ضمن گفتوگوهايى كه با هم داشتند، «معقل» گفت: اى مسرف! من علاقهاى به «يزيد بن معاويه» نداشتم و به كراهت با او بيعت كردم و قضا و قدر چنان بود كه بهسوى او روان شوم. او مردى بادهگسار بود و با محارم خود زنا مىكرد. پس پارهاى از كارهاى زشت «يزيد» را ذكر كرد. [6]
[1]. محتوای این زیر موضوع تماما از کتاب فضائل پنج تن (عليهم السلام) در صحاح ششگانه اهل سنت از محمد باقر ساعدى گزارش شدهاست
[2]. ساعدى، محمد باقر، فضائل پنج تن (عليهم السلام) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 4، ص 316.
[3]. همان، ص 316 و 317.
[4]. همان، ص 317 و 318.
[5]. همان، ص 319.
[6]. همان، ص 319 – 320.