کپی شد
تعامل متقابل سید مرتضی و حاکمان آلبویه
سید مرتضی علم الهدی که بعد از شیخ مفید در سال 413 قمری از عالمان بهنام حوزه علمیه گشت و مرجعیت جامعه شیعه را عهدهدار شد، مسیر تعامل با آلبویه را ادامه داد و با قبول مناصبی؛ چون نقابت[1] یا شرکت در حل اختلافات درباریان و شرکت در بیعت با برخی خلفا، زمینه همکاری را بیشتر فراهم ساخت. این رویه سید، مبتنی بر دو مبنای کلامی و فقهی وی بوده است، به این نحو که ایشان، زعامت و حاکمیت را بالاصاله حق امام معصوم (علیه السلام) و در فرض غیبت، حق نایب ایشان؛ یعنی فقیه جامع الشرایط میدانسته؛ به همین جهت پذیرش ظاهری مسؤولیت از جانب حاکمان را استیفای حق خویش میدانسته، نه تولّی از جانب حاکم. همچنین سید از حیث فقهی، پذیرش منصب از حاکم جائر را ذیل موضوع امر به معروف و نهی از منکر و از باب دفع افسد به فاسد میدانسته و از آن جا که با این پذیرش، احقاق حقی و رفع ظلمی صورت میگرفت، دفع افسد محقق میگشت؛ به همین جهت وی گرفتن منصب از جانب حاکم جائر را بلامانع میدانست.[2]
او بهعنوان زعیم شیعه، ریاست و بزرگی خود را چنان حفظ کرد که «ابومنصور ثعالبی»[3] مینویسد: «امروز، ریاست با مجد و شرافت، علم و ادب و فضل و کرم در بغداد به شریف مرتضی اختصاص یافته است».[4]
این مهم بهدلیل نوع تدبیر در تعامل با خلفا و بهدست گرفتن رهبری شیعه در آن دوران بود. «ابن بسام» در کتاب «الذخیره» نوشته است: «این پیشوایی در عراق، موجب گردید تا مردم در هنگام اختلاف به ایشان (سید مرتضی) رجوع و عالمان عراق به او پناه برده و بزرگان آن سامان از او اخذ علم نمایند».[5]
این حضور فعال سبب شد تا اداره امر نقبای آل ابیطالب بهاو محول شود و حُجاج با سرپرستی او عازم حج شوند. همچنین امور حرمین شریفین (مکه و مدینه) تحت نظارت او اداره شود و دادرسی مظالم و قضاوت و داوری در مرافعات و مخاصمات بهوسیله او انجام گیرد؛ لذا زمانی که بغداد در دوران زعامت سید مرتضی، محل منازعه بین عامه و خاصه بود، خصوصاً در سال 406 قمری که این درگیری شدت بیشتری یافت، ایشان از سوی «فخرالملک»؛ وزیر «بهاء الدوله بویهای» مأمور حل و فصل این منازعه گردید و توانست با درایت آن منازعه را حل نماید.
بهدلیل جایگاه سید مرتضی، وجود او در مراسم استقبال از امرای آلبویه، از جمله «مشرف الدوله بویهای»، مهم بود. لذا بههمراه برادرش «سید رضی» و بهاتفاق جمعی از بزرگان در استقبال امرایی که بهبغداد وارد میشدند، شرکت کردند که البته این درخواست از سوی «القادر باالله عباسی»؛ خلیفه وقت بود.
این جایگاه بهگونهای بود که حاکمان و اُمرا، تأمین امنیت جانی و مالی این عالم گرانقدر را بر خود لازم میدانستند و با هرگونه تعرض از سوی مخالفان برخورد میکردند. در همین راستا در سال 416 قمری، هنگامی که خانه سید مرتضی در «صُرات» مورد تهاجم عیاران[6] قرار گرفت و بهآتش کشیده شد، «شرف الدوله بویهای»؛ پسر «بهاءالدوله»، همه غلامان تُرک خود را برای حمایت و محافظت از خانه سید گسیل داشت. سید مرتضی که بهدلیل هجوم دشمنان، بهخانه دیگری رفته بود، پس از بازسازی و هنگام بازگشت به خانهاش، به امر خلیفه، همه فرماندهان و شخصیتهای مشهور برای استقبال ایشان با حالتی متواضعانه پیشاپیش سید راه رفته و در ستایش این عالم شعر میسرودند. این قبیل جریانات و توجه صاحبمنصبان حکومتی، گویای اقتدار و جایگاه سیاسی اجتماعی این عالم فرزانه میباشد. علاوه بر اُمرا و صاحبمنصبان، عامه مردم نیز ایشان را ملجأ و پناهگاه خویش میدانستند. رویکرد مردمی و سخاوتمندی سید مرتضی موجب شد تا یک مرد یهودی که از تنگدستی رنج میبرد، بهبهانه تحصیل نزد استاد رفته و از وی تقاضای یادگیری علم نجوم نماید، تا از این طریق مشمول مقرری گردد و سید با گشادهرویی تقاضای وی را پذیرفت و دستور داد هر روز مبلغی بهاو بپردازند. آن مرد یهودی بعد از مدتی، تحت تأثیر عظمت و برخورد اخلاقی استاد قرار گرفته و مسلمان شد.
سید با دادههای خود بهحاکمان آلبویه، به آنان مقبولیت اجتماعی میبخشید و در مقابل از آنها امنیت، رفاه و توسعه فرهنگی شیعیان را میستاند.
برخی از مصادیق تعامل و همکاری سید مرتضی با آلبویه عبارتند از:
- پذیرش نقابت.
- امارت حج.
- ریاست دیوان مظالم.
- میانجیگری در میان شخصیتها.[7]
[1]. دیوان نقابت، از جمله نهادهایی بود كه بهاقتضای نیاز آن روز جامعه شكل گرفت و نقش واسطهای میان خلیفه و مردم را ایفا میكرد. این نهاد كه برای صیانت از حقوق سادات و رسیدگی به امور آنها بهوجود آمده بود، در دوره عباسیان، در دوران حاكمیت «مستعین» آغاز بهكار كرد. خلفای عباسی؛ اگرچه مخالف چنین تشكیلاتی برای شیعیان بودند، اما از آنجا كه از یکسو، بهدلیل جایگاه ویژه بنیهاشم، وجهه دینی برای آنان بههمراه داشت و از سوی دیگر، قیامهای متعدد علویان كه نقش مهمی در متزلزل كردن حكومت داشتند را كنترل میكرد. سالاریه، صفورا، اندیشه سیاسی سید مرتضی در تعامل با حكومت آلبویه، فصلنامه علمی پژوهشی حكومت اسلامی، سال بیست و سوم، شماره 2 (پیاپی 88)، ص 182.
[2]. همان، ص 185.
[3]. ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعیل ثعالبى (350 -429ق)، شاعر، لغوی، کاتب و تاریخنگار ایرانی، از آثار او شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران است. ویکی نور.
[4]. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمةالدهر في محاسن اهل العصر، گردآورنده: شمس الدین، ابراهیم، محقق و شارح: قمیحه، مفید محمد، ج 5، ص 69.
[5]. ابن بسام الشنتريني، أبو الحسن علي، الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة، محقق: إحسان عباس، ج 8، ص 465.
[6]. عیاران یا جوانمردان یا فتیان، طبقهای از طبقات اجتماعی ایران را تشکیل میدادند، متشکل از مردم جَلد و هوشیار از طبقه عوام الناس که رسوم و آداب و تشکیلاتی خاص داشتهاند و در هنگامهها و جنگها خودنمایی میکردهاند. این گروه بیشتر دستههایی تشکیل میدادهاند و گاهی به یاری امرا یا دستههای مخالف آنان برمیخاستهاند و در زمره لشکریان ایشان میجنگیدهاند. در عهد بنیعباس شماره عیاران در بغداد و سیستان و خراسان بسیار گردید. معمولاً دستههای عیاران، پیشوایان و رئیسانی داشتند که به قول مؤلف تاریخ سیستان، آنان را «سرهنگ» مینامیدند. عیاران مردمی جنگجو و شجاع و جوانمرد و ضعیفنواز بودند. عیاران سیستان در اغلب موارد با مخالفان حکومت عباسی همدست میشدند و در جزو سپاهیان آنان درمیآمدند؛ مثلاً در قیام حمزه خارجی، یکی از سرهنگان عیاران بهنام ابوالعریان با او همراه بود، دیگر حرب بن عبیده بود که عامل خلیفه، اشعث بن محمدبن اشعث را شکست داد. یعقوب بن لیث صفار از همین گروه بود و به یاری عیاران، سلسله صفاری را تأسیس کرد. عیاران، جوانمردی پیشه داشتند و به صفات عالی رازنگهداری و دستگیری بیچارگان و یاری درماندگان و امانتداری و وفای به عهد آراسته و در چالاکی و حیله نامبردار بودند. سایت واژهیاب، لغتنامه دهخدا.
[7]. برگرفته از: اندیشه سیاسی سید مرتضی در تعامل با حكومت آلبویه، ص 179 – 185.