کپی شد
برهان حرکت
در میان آثار مکتوب بشری، کهن ترین دلیل از ادله جهان شناختی برای اثبات وجود خدا، برهانی است که با تکیه بر تحقق حرکت در جهان، وجود «محرکی نامتحرک» را نتیجه می گیرد. این برهان را معمولا با نام ارسطو (322 – 385 ق م) پیوند می زنند، اما ردپای آن را در آثار افلاطون (348 – 427 ق م) نیز می توان یافت. نکته در خور توجه آن است که خدایان افلاطونی محرک هایی متحرکند. نخست خود را به حرکت در می آورند، و سپس موجودات دیگر را.[1]
ارسطو به گونه کامل تر به طرح برهان حرکت پرداخته، بر «نامتحرک» بودن محرک اول و جاودانگی و یگانگی او تأکید می ورزد. با این همه، به اعتقاد بسیاری از پیروان ادیان الهی، خدای ارسطو همچنان با خدای دین فاصله دارد:
«خدای متافیزیک ارسطو نه جهان را اداره کرده و نه باقی می دارد. او فقط در جهان حرکت بر می انگیزد».[2]
به هرحال از پیش فرض های برهان ارسطو این است که «تسلسل محال است»[3] و نیز «هیچ متحرکی را نمی توان محرک خود دانست».[4]
تقریر برهان حرکت:
- جهان طبیعت، سراسر حرکت است و سکون، امری نسبی است. این قضیّه هم در فلسفه ثابت شده هم در علم فیزیک نوین.
- هر حرکتی، محتاج محرّک (حرکت دهنده) است.
- خود آن محرّک نیز یا دارای حرکت است یا دارای حرکت نیست.
- اگر دارای حرکت نیست، مطلوب ما ثابت است؛ امّا اگر حرکت دارد، باز خود، محتاج محرّک است.
- محرّک دوم یا فاقد حرکت است یا واجد حرکت. اگر فاقد حرکت است، مطلوب ثابت است و الّا باز روند قبلی تکرار می شود.
- چون تسلسل محال است؛ لذا سلسله محرّک ها باید منتهی به محرّکی بدون حرکت شود.
نتیجه: پس محرّک بدون حرکت، یقیناً وجود دارد که همان خدا است.[5]
از میان اندیشمندان مسیحی، گویا آکویناس، برهان حرکت را مهم ترین دلیل بر اثبات وجود خدا می شمرده است.
برخی از فیلسوفان مسلمان؛ همچون ابوعلی مسکویه (متوفای 421 ق) و ابن رشد (520 – 595 ق)، نیز دلالت این برهان را از همه ادله دیگر خداشناسی بهتر و آشکارتر می دانند.[6] صدرالمتألهین نیز این برهان را می پسندد و آن را همسان برهان حدوث می شمارد. وی همچنین تلاش می کند این دو برهان را با بهره گیری از نظریه «حرکت جوهری» خویش کامل سازد.[7]
از سوی دیگر بعضی از حکما و اندیشمندان معاصر بر این باورند که نظریه «حرکت جوهری» نقص اصلی دو برهان حدوث و حرکت را برطرف نساخته است: «حرکت جوهری با همه خدمتی که در تتمیم و توسعه دو برهان حرکت و حدوث انجام می دهد، نقص اصلی این دو برهان را در اثبات ذات واجب جبران نمی نماید… آن مبدأ مجرد و غیر مادی که محرک و یا محدِث اشیای طبیعی است، می تواند خود موجودی مجرد یا قدیم و در عین حال، ممکن و محتاج باشد، و به همین دلیل، تا هنگامی که از برهان «وجوب و امکان» کمک گرفته نشود، استدلال به واقعیتی که در ذات خود واجب و بی نیاز از غیر باشد، ختم نمی شود».[8]
[1]. ر.ک: دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفی، ج 4، ص 2197 – 2205 (قوانین، کتاب دهم، 894 – 899).
[2]. یوسفیان، حسن، کلام جدید، ص 79 و 80، به نقل از رونالد هپبُرن، «برهان جهان شناختی» در: خدا در فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 63.
[3]. مقصود از تسلسل آن است که سلسلۀ علتها و معلولها تا بینهایت پیش رود و هیچگاه به یک علّت نخستین ختم نشود. براساس اصل امتناع تسلسل، وجود چنین سلسله نامتناهی محال است.
[4]. ر.ک: ارسطو، طبیعیات، ترجمه مهدی فرشاد، ص 229 و 273 و 274 (کتاب هفتم و هشتم).
[5]. ر.ک: سایت اسلام پدیا، نمایه «فلسفه».
[6]. کلام جدید، ص 80، به نقل از ابو علی مسکویه، الفوز الاصغر، ص 20 و 21.
[7]. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج 3، ص 85.
[8]. جوادی آملی، عبدالله، براهین اثبات خدا، تنظیم و ویرایش: پارسانیا، حمید، ص 174؛ برگرفته از کلام جدید، ص 79 – 81.