کپی شد
بداء
فهرست
معناى لغوى و اصطلاحى “بداء”
“بداء” از ريشۀ “بُدوّ” به معناى ظهور شديد است[1] و در اصطلاح، گفتهاند: بداء همچون نسخ داراى دو معنا است:
1. پديدار شدن رأى جديد براى خداوند – كه پيش از اين آگاهى نداشته و سپس به آن پى برده باشد، اين معنا باطل و نسبت آن به خداى تبارك و تعالى محال و ممتنع است.
2. پديدار ساختن امرى براى مردم كه در گذشته بر ايشان پنهان بوده است؛ يعنى اين امر را خداوند از ازل مىدانسته و از همان آغاز به همين شكل جديد كه پديدار گشته مقدّر داشته است، ولى به جهت مصلحتى كه مقام تكليف آن را ايجاب مىكرد، براى مدتى آن را از مردم مخفى داشته و سپس در موقع خود آشكار نموده است، اين معنا معقول و پذيرفته است.[2] آنچه علماى شيعه از معناى “بداء” اعتقاد دارند و با استناد به روايات اهل بيت (ع)؛ مانند امام صادق (ع) كه فرمودند: “خداوند از همۀ انبيا، همراه با توحيد، ايمان به بدا را نيز پيمان گرفته است.[3] يا حديث ديگر كه مىفرمايد: هر كس گمان كند براى خداوند مسئلۀ جديدى روشن شده كه قبلاً آن را نمىدانسته از او تبّرى بجوييد.[4] روى آن پافشارى مي كنند، همين معناست كه بدا هنگامى به خداوند نسبت داده مىشود به معناى إبدا؛ يعنى آشكار ساختن چيزى كه قبلاً ظاهر نبود و پيش بينى نمىشده، است.[5]
از جمله آياتى كه دلالت بر اين حقيقت مىكنند، اين آيۀ شريفه است: “… لِكل أجلٍ كتابٌ، يمحو اللَّه ما يشاءُ و يُثبتُ و عِندهُ أُمُّ الكِتابِ”؛ براى هر زمان و دورهاى كتاب (و قانون) است. خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مىكند و “اُم الكتاب” تنها نزد اوست”.[6]
رابطۀ بدا با لوح محفوظ، كتاب مبین و لوح محو و اثبات
بیان شد که از جمله آياتی که كه دلالت بر حقيقت بداء مىكنند، اين آيۀ شريفه است: “… لِكل أجلٍ كتابٌ، يمحو اللَّه ما يشاءُ و يُثبتُ و عِندهُ أُمُّ الكِتابِ”؛ براى هر زمان و دورهاى كتاب (و قانون) است. خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مىكند و “اُم الكتاب” تنها نزد اوست”.[7]
توضيح اين مطلب اين كه علم خداوند كه با آن، احوال آفريدگان را تدبير مىكند دو گونه است: يكى علم مخزون، كه جز خداوند كسى بدان آگاه نيست كه “لوح محفوظ»”ناميده مىشود و ديگرى، آن علمى كه خداوند به فرشتگان و پيامبران و ديگر اولياى خود داده كه از آن به “لوح محو و اثبات” نام برده مىشود و همين بخش از علم است كه “بدا” بدان راه دارد.[8]
امام صادق (ع) مىفرمايد: “خداوند دو گونه علم دارد: علم مكنون و مخزون كه جز خودش كسى نمىداند كه خود بدا (نشأت گرفته) از آن علم است. ديگرى علمى كه به فرشتگان و انبيا آموخته است و ما نيز بدان آگاهيم”.[9] بنابراين، دو گونه علم داريم: علمى كه بدا از آن نشأت مىگيرد كه لوح محفوظ است و ديگرى علمى كه بدا بدان تعلق مىگيرد كه لوح محو و اثبات است. پس بدا عبارت است از محو اوّل و اثبات ثانى و خداى سبحان عالم به هر دو است و اين حقيقتى است كه هيچ صاحب عقلى نمىتواند منكر آن باشد؛ زيرا براى تحقق و وجود امور و حوادث، دو نوع پيش بينى متصور است: يكى تحقق قابل تخلف كه به حسب اقتضاى اسباب ناقص، از قبيل شرط و يا علت و يا عدم مانع است. ديگرى تحقق و وجود غير قابل تخلف كه به اقتضاى اسباب و علل تامۀ آن حوادث است و وجودى است ثابت و غير مشروط و غير متخلف و آن دو كتابى كه آيۀ مورد بحث؛ يعنى كتاب محو و اثبات و ام الكتاب معرفى مي كند يا عبارت اند از همين دو مرحلۀ از وجود، و يا مبدأ آن دو هستند.[10]
لوح محفوظ ، كتاب مبين و لوح محو و اثبات:
“… و عِندَنا كِتابٌ حفيظٌ”؛ و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن محفوظ است.[11] يا آيۀ “فى لوح محفوظ”،[12] اين آيات دلالت دارند بر اين كه كتابى است كه حافظ اعمال تمام انسانها و غير آنها است. در عين حال مشتمل است بر جميع مشخصات حوادث و خصوصيات اشخاص و تغييراتى كه آنها دارند، ولى خودش هيچ تغيير و دگرگونى ندارد. بنا به گفتۀ بسيارى از مفسّران، لوح محفوظ و كتاب مبين يكى هستند. چون منظور از كتاب مبين همان مقام علم پروردگار است؛ يعنى همۀ موجودات در علم بى پايان او ثبت اند و شاهد، آن آياتى است كه مىگويند: “در زمين و آسمان چيزى به سنگينى ذره از پروردگار تو پوشيده نيست، و هيچ موجودى كوچك تر و بزرگ تر از آن نيست، مگر اين كه در كتابى مبين هست”؛[13]، و “هيچ جنبندهاى در زمين نيست، مگر اين كه روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مىداند همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است! [در لوح محفوظ، در كتاب علم خدا] “[14] و دلالت مىكنند كه جهان پهناور هستى نيز انعكاسى از اين لوح محفوظ است. پس مقصود از لوح محفوظ (ام الكتاب) و و كتاب مبين، همان علم ازلى الاهی است كه مقدرات در آن ثابت و غير قابل تغيير است. بر خلاف لوح محو و اثبات، كه سرنوشت و تقدير هر چيزى در آن ثبت شده، لكن هيچ كدام از اين تقديرات ثابت نيست، بلكه همۀ آنها جنبۀ اقتضايى دارند. مقصود از لوح محو و اثبات، صفحۀ گيتى و جهان هستى و طبيعت است كه تقدير هر چيزى در طبيعت خودش، آن هم به طور اقتضايى است كه در صورت عدم مانع، علت تامه براى ايجاد چیزی خواهد بود و ما نسبت به مانع علم نداريم. در حالى كه بارى تعالى نسبت به آن علم دارد. به همين جهت على بن الحسين (ع) مىفرمايد: “اگر نبود آيهاى در كتاب خدا من مىگفتم تا روز قيامت چه اتفاقى مىافتد”. زراره مىگويد: پرسيدم كدام آيه، امام پاسخ فرمودند: “يمحو اللَّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب”.[15] پس لوح محو و اثبات، حكمى است عمومى كه تمامى حوادثى را كه به زمان و اجل محدود مىشوند در بر مىگيرد. به عبارت ديگر، تمامى موجوداتى كه در آسمانها و زمين و ما بين آن دو است، دستخوش آن مىگردند. چنان كه خداوند مىفرمايد: “آسمانها و زمين و آن چه در آنها است جز به حق و اجلى معلوم نيافريديم”.[16] از مجموع بحث مىتوان نتيجهگيرى نمود كه تغيير بر حسب مصالح و مقتضيات زمان و مكان و… در لوح محو و اثبات سارى و جارى است. به خلاف لوح محفوظ (علم ازلى الاهی) كه تغييرپذير نيست. پس همۀ موجودات دو جهت دارند، يك جهت تغيير كه از اين جهت دستخوش مرگ و زندگى، زوال و بقا، و انواع دگرگونىها مىشوند و يك جهت ثبات، كه از آن جهت به هيچ وجه دگرگونى نمىپذيرند و بدا در همان قسم اوّل است.
بداء از دیدگاه شیعه و اهل سنت
بداء از نظر محتوای عقیدتی و کلامی مورد اتفاق همۀ مسلمانان بوده، ولی بیشتر در مکتب اهل بیت (ع) مورد تأکید قرار گرفته است. از طرفی معنای لغوی بداء که در مورد خداوند جایز نیست، باعث استیحاش برخی علمای عامّه شده است، حال آن که به محتوای عقیدتی آن کاملاً اقرار داشته اند. در حالی که معنای لغوی بداء هیچ گاه در مذهب شیعه مورد قبول نبوده است.
بنابراین، عقیده به بداء هر چند از لحاظ شهرت بیشتر به شیعه اختصاص داشته، ولی محتوای آن مورد اتفاق تمام مسلمانان بوده و چیزی نیست که مسلمانان آگاه به قرآن و سنت پیامبر بتوانند آن را انکار کنند.
مستندات این مدعا
الف. بداء از نظر علمای شیعه
شیخ طوسی در این زمینه می گوید: “و الوجه فی هذه الأخبار [أی أخبار البداء] ما قدمنا ذكره من تغییر المصلحة فیه و اقتضائها تأخیر الأمر إلى وقت آخر على ما بیناه، دون ظهور الأمر له تعالى، فإنا لا نقول به و لا نجوزه، تعالى الله عن ذلك علواً كبیراً”؛[17] بیان این روایات، همان است که ما ذکر نمودیم که مصلحت کاری تغییر پیدا کرده، اما آشکار ساختن آن به سبب مصلحتی به تأخیر افتاده است، بدون آن که مطلبی برای خداوند آشکار شده باشد؛ زیرا ما نه اعتقاد به این مطلب داشته و نه آن را ممکن می دانیم و خداوند بزرگ تر از آن است که چنین باشد.
شیخ صدوق نیز می گوید: “و عندنا من زعم أن الله عز وجل یبدو له الیوم فی شیء لم یعلمه أمس فهو كافر و البراءة منه واجبة”؛[18] به اعتقاد شیعه اگر کسی بگوید که امروز برای خداوند چیزی آشکار شده است که آن را در گذشته نمی دانست، چنین شخصی کافر و بیزاری جستن از او واجب است.
وی همچنین گفته است: “لیس البداء كما یظنه جهال الناس بأنه بداء ندامة تعالى الله عن ذلك … و البداء هو رد على الیهود لأنهم قالوا: إن الله قد فرغ من الأمر فقلنا: إن الله كل یوم فی شأن، یحیى و یمیت و یرزق و یفعل ما یشاء. و البداء لیس من ندامة، و هو ظهور أمر، یقول العرب: بدا لی شخص فی طریقی أی ظهر ، قال الله عز وجل: و بدا لهم من الله ما لم یكونوا یحتسبون. أی ظهر لهم، و متى ظهر لله تعالى ذكره من عبد صلة لرحمه زاد فی عمره، ومتى ظهر له منه قطیعة لرحمه نقص من عمره، و متى ظهر له من عبد إتیان الزنا نقص من رزقه و عمره، و متى ظهر له منه التعفف عن الزنا زاد فی رزقه و عمره”؛[19] بداء آن چنان که گمراهان مردم می پندارند نیست، به این معنا که خداوند کاری انجام دهد و سپس از آن پشیمان گردد … بداء در مقابل نظر یهود است که می گفتند خداوند تمام کار را انجام داده است (و دیگر تغییری انجام نخواهد شد)؛ اما ما می گوییم: خداوند هر روزی چیزی را تعیین می کند، می میراند و زندگی می بخشد روزی می دهد و کاری را که بخواهد انجام می دهد. بداء به معنای پشیمانی نیست، بلکه به معنای آشکار شدن چیزی است. عرب می گوید: در مسیر راه شخصی در برابر من ظاهر شد؛ خداوند نیز فرموده است: و برای ایشان از جانب خدا چیزی (بداء) آشکار شد که گمان آن را نمی کردند. و هر زمان بنده ای صله رحم به جا آورد بر عمر وی می افزاید؛ و هر زمان بنده ای قطع رحم نماید خداوند از عمر وی بکاهد و هر زمان بنده ای مرتکب فحشا شود از عمر و روزی او بکاهد و هر زمان بنده ای از زنا دوری كند و راه عفت برگزیند خداوند بر عمر و روزی او بیفزاید.
ب. بداء در منابع اهل سنت
در كتب و روایات اهل سنت نیز بداء با همان مفهوم و توضیحی كه از منابع شیعه و اقوال و سخنان علمای شیعه نقل كردیم، آمده است.
بخاری در كتاب صحیح از ابو هریره و او از رسول خدا (ص) روایت می کند كه آن حضرت فرمود: “إِنَّ ثَلاَثَةً فِى بَنِى إِسْرَائِیلَ أَبْرَصَ وَ أَقْرَعَ وَ أَعْمَى بَدَا لِلَّهِ أَنْ یبْتَلِیهُمْ ، فَبَعَثَ إِلَیهِمْ مَلَكًا ، فَأَتَى الأَبْرَصَ . فَقَالَ أَىُّ شَىْءٍ أَحَبُّ إِلَیكَ قَالَ لَوْنٌ حَسَنٌ وَ جِلْدٌ حَسَنٌ ، قَدْ قَذِرَنِى النَّاسُ. قَالَ فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ عَنْهُ، فَأُعْطِىَ لَوْنًا حَسَنًا وَ جِلْدًا حَسَنًا…إلى آخر الحدیث”؛[20] در قوم بنی اسرائیل سه نفر گرفتار سه بیماری مشخص؛ یعنی پیسی و ناشنوایی و نابینایی شده بودند، برای خداوند بداء حاصل شد كه ایشان را مورد امتحان قرار دهد؛ فرشته ای را نزد آنان فرستاد از شخصی كه مبتلا به پیسی بود پرسید: چه چیزی را بیشتر از همه دوست داری؟ گفت: پوست و رنگ نیكو …
با مراجعه به كتاب هایی كه در شرح کتاب بخاری نوشته شده است، مشاهده می کنیم که اهل سنت نیز بداء را در این روایت به همان معنایی تفسیر كرده اند که شیعه معتقد است.
از جمله این سخن ابن حجر كه می گوید: “قوله: (بدا لله) بتخفیف الدال المهملة بغیر همز، أی سبق فی علم الله فأراد إظهاره، و لیس المراد أنه ظهر له بعد أن كان خافیاً؛ لأن ذلك محال فی حق الله تعالى”؛[21] این که در روایت آمده است،«برای خدا بداء حاصل شد» معنایش این است كه خداوند از اول می دانست، سپس آن را اظهار نموده است؛ نه آن كه چیزی بر خداوند مخفی بوده سپس آن را آشکار نموده باشد؛ زیرا چنین چیزی در حق خداوند محال است.
ابن ابی حاتم در تفسیر آیه: “الله یتوفی الانفس” از ابن عباس روایتی نقل كرده است كه گفت: “اللَّهُ یتَوَفَّى الأَنفُسَ” قال: «فإن بدا لله أن یقبضه قبض الروح، فمات، أو اُخر أجله رد النفس إلى مكانها من جوفه ” [22] ؛خداوند مردم را می میراند: اگر برای خدا بداء حاصل شد که روح را بگیرد، آن را گرفته و شخص می میرد؛ و یا آن را تا مهلت معین به تأخیر می اندازد؛ پس روح را به جایگاه خویش باز می گرداند.
هیثمی نیز در مجمع الزوائد در باب «طلوع الشمس من مغربها» از عبد الله بن عمرو روایت می کند که: “أنها [الشمس] كلما غربت أتت تحت العرش فسجدت و استأذنت فی الرجوع فأذن لها فی الرجوع حتى إذا بدا لله أن تطلع من مغربها فعلت كما كانت تفعل أتت تحت العرش فسجدت و استأذنت فی الرجوع فلم یرد علیها شیء، ثم تستأذن فی الرجوع فلا یرد علیها شیء … الحدیث”؛[23] خورشید هر زمان که غروب می کند زیر عرش رسیده پس سجده می نماید و از خداوند اجازه بازگشت می طلبد؛ پس به او اجازه داده می شود تا زمانی که برای خداوند بداء حاصل شود که خورشید از مغرب طلوع کند، در این هنگام خورشید مانند هر روز بالا آمده تا به زیر عرش می رسد، سپس اجازه بازگشت می طلبد اما به او اجازه داده نمی شود…، بنابراین ملاحظه می شود که عبارات استفاده شده در این روایات، مطابق با همان عبارتی است که در کتب شیعه استفاده شده است. و در محتوای بداء بین علمای فریقین اختلافی نبوده است.
[1] قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج 1، ص 172.
[2] معرفت، هادى، تفسير و مفسران، مؤسسۀ فرهنگى التمهيد، چاپ اول ارديبهشت 1379، ج 1، ص 522.
[3] كافى، دارالكتاب الإسلامى، تهران، 1365 ه، ص 148، حديث 15.
[4] سفينة البحار، ج 1، ص 51، و قريب به مضمون حديث، كافى، همان، ص 148، حديث 9.
[5] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 10، ص 249.
[6] رعد، 38 و 39.
[7] رعد، 38 و 39.
[8] معرفت، هادى، تفسير و مفسران، همان، ص 523.
[9] مجلسى، بحار الانوار، ج 4، ص 109 – 110، شماره 27، و مضمون به همين حديث در كافى، انتشارات اسوه، 1372، ج 1، ص 423، حديث 8.
[10] علامه طباطبائى، تفسير الميزان، ترجمۀ موسوى همدانى، 20 جلدى، بنياد علمى و فكرى علامه، تاريخ 1363 ه، ج 11، ص 584.
[11] ق، 4.
[12] بروج، 22.
[13] يونس، 61.
[14] هود، 6.
[15] عروسى حويزى، تفسير نور الثقلين، مؤسسۀ اسماعيليان، تاريخ 1373 هش، ج 2، ص 512.
[16] احقاف، 3.
2 الشیخ الطوسی، الغیبة، ص 431، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1411هـ ق.
3 شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص 69، ناشر مؤسسة النشر الاسلامی.
4 الاسلامی. شیخ صدوق، التوحید، ص 335.
5 صحیح بخاری، ج 2، ص 384، کتاب احادیث الانبیاء.
6 فتح الباری، ج 6، ص364.
7 تفسیر ابن حاتم، ج10، ص 3252، المکتبة العصریة.
8 هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 8.