کپی شد
امام علی (علیه السلام) و جنگ نهروان
سياست شوم و ناجوانمردانه معاویه فرزند ابوسفيان و مشاور وى؛ عمرو عاص در جنگ صفین و ماجرای حکمیت، پيامدهاى تلخ و دردآورى داشت. طرّاح نقشه از روز نخست از آثار وخيم آن آگاه بود و به پيروزى خود در مسئله حکمیت اطمينان کامل داشت. براى ارزيابى اين سياست، کافى است بدانيم که در سايه آن، دشمن به آرزوهاى ديرينه خود رسيد و نتايجى به دست آورد که از آن جمله مى توان به دو دستگی و اختلاف ميان ارتش عراق (سپاه امام علی علیه السلام) اشاره نمود. گروهى حکمیت را پذيرفتند و گروه ديگر آن را کفر و گناه شمرده، بر امام علی (عليه السلام) لازم دانستند که از اين کار توبه کند و گرنه ریسمان اطاعت او را از گردن باز مى کنند و با وى مانند معاويه به نبرد بر مى خيزند.[1] این گروه «خوارج»؛ به معنای خارج شدگان از دین نام گرفتند.
برجستهترین چهرهای خوارج عبارت بودند از: حرقوص بن زهیر تمیمی، شریح بن أوفی عبسی، فروة بن نوفل اشجعی، عبدالله بن شجره سلمی، حمزة بن سنان أسدی و عبدالله بن وهب راسبی.[2]
در سايه اين طرز تفکر، مخالفانِ حکمیت که روزى خود طرفدار آن بودند و امام (عليه السلام) تحت فشار اين گروه، بر خلاف ميل و عقيده باطنى خود به آن رأى داد، پس از ورود آن حضرت به کوفه، شهر را به عنوان مخالفان حکومتِ وقت ترک گفته و در دو ميلى کوفه گرد آمدند. هنوز آثار ناگوار جنگ صفّين ترميم نيافته بود که نبرد شومى به نام «نهروان» پيش آمد و گروه ياغى، مقابل امام (علیه السلام) صف آرایی کردند.[3] زمانی که امام دریافت که اینان تسلیمپذیر نیستند، سپاه خویش را که شامل چهارده هزار نفر بود، در برابر خوارج آراست. در این لحظه، فروة بن نوفل با پانصد نفر از خوارج جدا شده و صحنه جنگ را ترک کردند. شمار دیگری از آنان نیز به تدریج جدا شدند تا آن که تنها هزار و هشتصد سواره و هزار و پانصد پیاده در کنار عبدالله بن وهب باقی ماندند. این بار نیز (همانند جنگ صفین) امام از اصحاب خود خواست تا آغازگر جنگ نباشند. خوارج جنگ را آغاز کردند. آنان با سرعت بسیار زیادی مضمحل شده و رهبرانشان کشته شدند. از سپاه امام، کمتر از ده نفر کشته شدند. چهار صد نفر از کسانی که جزو فراریان در میدان افتاه بودند به خانواده هایشان تحویل داده شدند. این درگیری در نهم صفر سال 38 رخ داد.[4]
این گروه هرچند به ظاهر تار ومار شدند، امّا بقاياى آنها در گوشه و کنار دست به تحريکات مى زدند تا آن که سرانجام در ماه رمضان سال چهلم هجرت، یکی از آنها به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادی، على (عليه السلام) را در محراب عبادت به شهادت رساند.
تاريخ مارقين یا خوارج گواهى مى دهد که آنان پيوسته پرخاشگران بر حکومتهاى زمان بودند و زير بار هيچ حکومتى نمى رفتند. نه حاکمى را به رسميت مى شناختند و نه حکومتى را. حاکم عادل؛ مانند على (عليه السلام) و حاکم منحرف؛ مانند معاويه، در نظر آنان فرق نمى کرد و رفتار آنان با يزيد و مروان با رفتار آنان با عمر بن عبدالعزيز نيز يکسان بود.
نبرد با اين گروه دشوارتر از دو گروه نخست بود، ولى امام (عليه السلام)، پس از ماهها صبر و شکيبايى و ايراد سخنرانى و اعزام شخصيّتهاى مؤثّر، از اصلاح آنان مأيوس شد و چون با قيام مسلحانه آنان مواجه شد به نبرد با آنان پرداخت و به تعبير خود «چشم فتنه را از کاسه در آورد».[5]
نسائی از محدثان اهل سنت به نقل از زرّ بن حبيش مىگويد: از على (عليه السّلام) شنيدم كه فرمود: «من چشم فتنه را [از حدقه] در آوردم. اگر من نبودم، با اهل نهروان (و اهل جمل) نبرد نمىشد و اگر ترس از اين نبود كه شما از كار باز ايستيد و شانه خالى كنيد، شما را خبر مىدادم به آن چه خداوند مقدر كرده و بر زبان پيامبرتان (صلّى اللَّه عليه و آله) جارى ساخته است در مورد [پاداش] كسانى كه با آنان جنگيدند، در حالی که به گمراهى آنها بينا و به هدايتى كه ما برآنيم آگاهند».[6]
جز امام (عليه السلام) کسى را ياراى نبرد با اين مقدّس نماها نبود، ولى سوابق على (عليه السلام) در اسلام و هجرت و ايثارگریهاى آن حضرت در ميادين نبرد در عهد رسول خدا و زهد و پيراستگى ایشان در طول زندگى و علم و دانش سرشار و منطق نيرومند او در مقام مناظره، اين صلاحيت را به حضرتش مى داد که با قاطعيت و بدون ترديد ريشه فساد را بر کند.[7]
[1]. سبحانى، جعفر، فروغ ولايت (تاريخ تحليلى زندگانى اميرمؤمنان على عليهالسلام)، ص 685 و 686.
[2]. سایت مرکز اطلاع رسانی غدیر، به نقل از «جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، جنگ با افراطیان خارجی».
[3]. فروغ ولايت (تاريخ تحليلى زندگانى اميرمؤمنان على عليهالسلام)، ص 686.
[4]. سایت مرکز اطلاع رسانی غدیر، به نقل از همان.
[5]. فروغ ولايت (تاريخ تحليلى زندگانى اميرمؤمنان على عليهالسلام)، ص 686 – 688.
[6]. نسائى، احمد بن شعيب، خصائص أمير المؤمنين علی بن ابیطالب (علیهما السلام)، ترجمه: نجارزادگان، فتح الله، ص 189.
[7]. فروغ ولايت (تاريخ تحليلى زندگانى اميرمؤمنان على عليهالسلام)، ص 687.