searchicon

کپی شد

الیاس پیامبر علیه السلام

فهرست

چکیده مقاله الیاس پیامبر (علیه السلام)‏

حضرت الیاس (علیه السلام) از پیامبران بزرگ الهی است که قرآن در دو مورد از او نام می برد. به گفته عده ای، او از فرزندان «إِلیاس بن یاسین» از فرزندان «هارون» برادر حضرت موسى (علیهما السلام) است.

دوران حیات ایشان را به سال 918 قبل از میلاد مسیح (علیه السلام)؛ گزارش کرده اند. در باب نبوت او قرآن کریم وی را از بندگان صالح و انبیای مرسل خوانده است. او از نظر آیین، دارای آیین و شریعت مستقل نبوده، بلکه مبلِّغ شریعت آخرین پیامبر صاحب شریعت خود؛ یعنی حضرت موسی (علیه السلام) بوده است.

قرآن کریم الیاس (علیه السلام) را از جمله پیامبران بزرگ الهی می داند و نام او دو مرتبه در قرآن كریم در آیه 85 سوره انعام و آیه 123 سوره صافات ذكر شده است.

طبق فرموده قرآن کریم آن حضرت از نظر ویژگی های شخصیتی؛ از هدایت ویژه خداوند برخوردار و در زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا نمونه و از بندگان مؤمن خدا است که سلام و درود خداوند بر آن حضرت تعلق گرفته است.

یکی از معجزات آن حضرت راه رفتن روی آب بوده است. ایشان نیز مانند سایر انبیاء (علیهم السلام) مورد امتحانات الهی واقع شده که مهمترین آنها؛ مبتلا شدن وی به پادشاهی ظالم و ستمگر و همچنین همسر بد کاره و جنایت کار او است.

از جمله اقدامات و فعالیت های سیاسی اجتماعی آن حضرت می توان به اموری از قبیل هدایت مردم به حق، مبارزه با ستمگران و بت (بعل) پرستان اشاره کرد.

وی دارای موافقانی از مؤمنان که از وی پیروی و اطاعت می کردند و همچنین مخالفانی در میان توده مردم که در جهل و نادانی و بت پرستی به سر می بردند و همچنین دنیا طلبان و صاحبان زور و قدرت بود.

در باره وفات و محل دفن آن حضرت گفتنی است با توجه به ابهامی که در باره زنده بودن و وفات  آن حضرت وجود دارد، نمی توان مطلب متقنی در باب وفات و محل دفن او بیان کرد.

زندگی نامه الیاس پیامبر (علیه السلام)

حضرت الیاس (علیه السلام) از پیامبران بزرگ الهی است که قرآن در دو مورد از او نام می برد. در یک جا او را از جمله صالحان دانسته و از او این گونه یاد می کند: «و (همچنين) زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را همه از صالحان بودند».[1] در آیه ای دیگر، این گونه نام او را از پیامبران بر شمرده:[2] «و الياس از رسولان (ما) بود!»، و به صورت مختصر داستان او و دعوت قومش به پرستش خداوند را بیان می فرماید.[3] البته بنابر نظر كسانى كه «الياسين» را تعبير ديگرى از الياس مى دانند، سه بار در قرآن آمده است.[4]

بنابر گفته بعضی، وی یكی از انبیاء بنی اسرائیل بعد از زمان یوشع (علیه السلام) است كه بر اهل «بعلَبَک» لبنان مبعوث شد.[5]

همان گونه که آیات قرآن، به زندگی آن حضرت نپرداخته اند، روایات نیز مطلب زیادی از زندگی آن حضرت را در بر ندارند. یکی از روایاتی که در مورد ایشان وارد شده، سخنی از امام صادق (علیه السلام) است که او را از عُبّاد (عبادت کنندگان) بزرگ بنی اسرائیل می شمارد.[6]

‏نسب و خاندان الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

عده ای او را «إِلیاس بن یاسین» از فرزندان «هارون» برادر حضرت موسى (علیهما السلام) دانسته اند.[7] اما باید توجه داشت که در این صورت، شخصیت حضرت الیاس (علیه السلام) غیر از شخصیت حضرت ادریس (علیه السلام) است؛ چرا که برخی معتقدند الیاس همان ادریس است و این دو، اسم برای یک فرد می باشد.[8] روایاتی از اهل سنت نیز همین محتوا را تأیید می‌کند.[9]

البته به نظر می رسد که ادریس شخصیتی کاملا جدای از الیاس باشد. برای تأیید این مطلب به متن ذیل اشاره می شود.

 نام إدریس نبیّ (علیه السلام) دو بار در قرآن آمده‏ و با اوصاف صدّیق، نبیّ[10]، صابر و صالح[11] از او تکریم شده است.

امام صادق (علیه السلام) به نقل از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أُخنُوخ»، همان نام عبری ادریس (علیه السلام) است که در تورات آمده است.[12] ادریس به یونانی؛ هُرمُس حکیم،[13] هُرمُس هرامسه،[14]  إرمیس و طرمیس نامگذاری شده است.[15] ادریس از نوادگان شیث پیامبر و یکی از أجداد نوح (علیه السلام) است. نسب ادريس (علیه السلام) با پنج واسطه به آدم (علیه السلام) می­رسد؛ به این ترتیب: إِدْرِيسُ بْنُ يَرْدَ بْنِ مَهْلَائِيلَ بْنِ قينان بْنِ أَنُوشَ بْنِ شَيْثِ بْنِ آدَمَ.[16]

والدین الیاس پیامبر (علیه السلام)

در باره نام پدر حضرت الیاس (علیه السلام) باید گفت: اقوال متعددی از جمله: ياسين (یس)،[17] يسى،[18] بشیر،[19] نسر،[20] بستی[21] و بستر[22] گفته شده است. البته به نظر می رسد برخی از این اسامی یک کلمه واحدی بوده که هنگام نوشتن و نسخه برداری نقطه ها و برخی حروف آنها جابجا شده است.

اما در باره نام مادر آن بزرگوار گفتنی است، پس از جست وجو و تفحص فراوان در منابع تاریخی و تفسیری چیزی در این زمینه یافت نشد.

البته برخی از معاصرین نام مادر او را «ام حکیم» ذکر کرده اند،[23] اما با تحقیقات نسبتا وسیعی که صورت گرفت، به چنین نامی در منابع معتبر برخورد نشد.

ولادت الیاس پیامبر (علیه السلام)

در باره تاریخ ولادت آن حضرت گفتنی است، مطلب متقن و محکمی دراین باره یافت نشد. اما در قاموس کتاب مقدس و برخی تفاسیر، دوران حیات ایشان را حوالی سال 918 قبل از میلاد مسیح (علیه السلام)گزارش کرده اند.[24]

اسم الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

آنچه در قرآن به عنوان نام آن حضرت وارد شده، لفظ الیاس است[25] و به دلیل اينکه این واژه، يونانى است مانند؛ «هرمس» به پايان آن حرف «س» افزوده شده است.[26]

در مورد نام و نسب او، اختلافاتی وجود دارد؛ برخی او را إِلیاس بن یاسین از فرزندان هارون برادر حضرت موسى (علیه السلام) دانسته‌اند[27]

روایات نیز مانند آیات قرآن، چندان به زندگی حضرت الیاس (علیه السلام) نپرداخته‌اند. با این حال، امام صادق (علیه السلام) او را از عُبّاد (کسی که بسیار عبادت خدا می‌کند) بزرگ بنی‌اسرائیل می‌شمارد.[28]

خانواده الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

نهاد خانواده از منظر ادیان الهی، دارای جایگاه و قداست ویژه ای است که قابل مقایسه با هیچ نهاد دیگری نیست. در حدیثی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «در اسلام، بنیانی نهاده نشده که در نزد خدا، از ازدواج، محبوب تر باشد».[29]

در این میان، انبیاء الهی در عمل نمودن به این سنت دینی، از سایر افراد جامعه، بیشتر در اولویت قرار دارند. گرچه بعد از فحص و جست وجو، مطلب خاصی در باره خانواده حضرت الیاس (علیه السلام) و اعضای آن در منابع یافت نشد، اما می توان گفت آن حضرت، بنابر همین اصل دینی، دارای خانواده و همسر فرزند بوده است. البته تذکر این مطلب لازم است که این احتمال هم وجود دارد که بنابر دلایلی آن حضرت نیز مانند حضرت عیسای مسیح (علیه السلام) ازدواج نکرده باشد.

همسر یا همسران الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

‏در مورد همسر یا همسران حضرت الیاس (علیه السّلام)‏ باید گفت: پس از جست وجو در منابع تاریخی، تفسیری و روایی مطلب خاصی در این باره یافت نشد.

فرزندان الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

پس از تفحص و جست وجوی فراوان در منابع تاریخی، تفسیری و روایی مطلب قابل استنادی که گویای تعداد فرزندان دختر و پسر آن حضرت باشد،  یافت نشد. البته در برخی از کتب تفسیری حضرت یونس (علیه السلام) را به عنوان فرزند آن حضرت ذکر کرده اند.[30]

فرازهای زندگی الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

همه انسان ها در زندگی خود با فراز و نشیب های متعددی روبرو می شوند. البته هر فردی با توجه به موقعیت و شخصیتی که دارد و همچنین با در نظر گرفتن مکان و زمانی که در آن زندگی می کند، زندگی اش مملو از تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، غم ها، شادی ها و … است.

شخصیتِ بزرگوار حصرت الیاس (علیه السلام) نیز که از پیامبران بزرگوار الهی و همچنین یکی از انسان های برجسته تاریخ بشر است، دارای یک زندگانی پر از فراز و نشیب است. با توجه به مختصر اطلاعاتی که از زندگی ایشان در منابع موجود در دست است، می توان دریافت که او دارای زندگی پر از سختی ها، مشکلات، بشارت ها و پستی و بلند های خاصی بوده است.

آن حضرت مردم را به توحيد و خداپرستى دعوت نمود و گفت آيا وقت آن نرسيده كه تقوى پيشه كنيد و از خدا بترسيد آيا بعل را می پرستيد و پروردگارى را كه بهترين آفريننده است رها می كنيد او آفريدگار شما و پدران پيشين شما است دعوتش را نپذيرفتند و او را تكذيب كردند پادشاهى داشتند به نام آجب بتى داشتند كه مجوف و توخالى بود و چهار صورت داشت به ارتفاع بيست ذراع به نام بعل. بعضی از اوقات شيطان ميان او می رفت سخنانى می گفت و ايشان را تحريص و ترغيب می كرد بر پرستش بتها و آن پادشاه عيالى داشت از شرورترين زنان هر وقت به سفر می رفت او را بر جاى خود مى‏نشانيد و در غياب او به امر حكومت مى‏پرداخت هفت شوهر كرده بود و داراى هفتاد فرزند بود در همسايگى پادشاه مرد مؤمنى بود باغستانى داشت بسيار نيكو و پر ميوه گاهى از اوقات پادشاه با همسر خود براى تفريح به آن باغ رفته و از ميوه‏هاى آن تناول می كردند روزى همسر پادشاه به او گفت سزاوار نيست به همسايه كه مرد صالحى است ظلم و ستم نمود اتفاقا موقعى كه پادشاه به سفر رفته بود همسرش فرصتى به دست آورد و بر آن مرد صالح بهانه جست و گفت تو پادشاه را دشنام داده‏اى و جماعتى را واداشت تا بر آن گواهى دادند و به آن جرم او را به قتل رسانيده و باغش را غصب كرد پادشاه از سفر بازگشت او را اطلاع داد گفت گمانم آن است كه شومى اين قتل به روزگار ما برسد پروردگار براى قتل آن مظلوم در غضب شد الياس را به پيغمبرى به ايشان فرستاد و فرمود برو به اين ظالمان بگو در اثر ريختن اين خون ناحق از شما انتقام خواهم كشيد و اى پادشاه تو و همسرت را در اين بستان هلاک خواهم كرد و كسى به فرياد شما نمی رسد.

الياس پيغام پروردگار را رسانيد پادشاه خشمش گرفت و گفت تو و جميع پيغمبران دروغ می گوئيد و از طرف خدا نيامده‏ايد ما در اثر پرستيدن اصنام هدايت يافته و متنعم هستيم و به آنحضرت اهانت كرد و در صدد قتل او برآمد الياس از ترس ايشان بگريخت و در سخت‏ترين كوهى پناه برده و در غارى پنهان شد و هفت سال در آنجا مشغول عبادت پروردگار بود و از گياه زمين و ميوه‏هاى درخت تناول نمود و زندگانى می كرد.

خداى تعالى آن مكان را از آنها پوشيده داشت و هر چه جستجو كردند او را نيافتند پس از آن نفرين كرد بر پادشاه و گفت پروردگارا مبتلا كن او را به بلائى تا از من منصرف شود خداى تعالى پسر پادشاه را سخت بيمار كرد به او مشغول شد دعا و تضرع می نمود و به بت بعل توسل می جست فائده‏اى نمى‏بخشيد چهارصد نفر بودند كه خدمت بت‏خانه می كردند به آنها گفت اين بعل از ما ملالت پيدا كرده شما به سرزمین شام برويد و از بتان ديگر درخواست كنيد تا اين پسر را شفا دهند آن چهارصد نفر از شهر بيرون رفتند اتفاقا گذارشان به كوهى افتاد كه الياس در آنجا ساكن بود چون ايشان را ديد از كوه فرود آمد و آنها را موعظه و نصيحت كرد و از خدا بترسانيد و فرمود برويد به پادشاه بگوئيد بيمارى فرزندت در اثر دعاى من است و شفاى او به امر خداى من باشد ايمان بياور تا خدا او را شفا دهد و ملك و سلطنت را بر تو باقى بگذارد تو شفاى فرزندت را از غير خدا مى‏طلبى و پروردگار چنان ترسى از الياس در دل ايشان افكند كه نتوانستند با او كارى بكنند.

چون به سوى پادشاه برگشتند و داستان الياس را خبر دادند او گفت مدت‏ها است كه من در طلب الياس هستم بر او ظفر نمى‏يابم شما او را تنها ديديد نگرفتيد پيش من آوريد او دشمن من است گفتند اى پادشاه چون او را ديديم چنان هيبت و ترس از او در دل ما افتاد كه نتوانستيم به او نزديک شويم.

پادشاه پنجاه نفر از شجاعان لشكر خود را طلبيد و گفت به محلى كه الياس هست رفته و ابتدا اظهار كنيد كه ما به تو ايمان آورده‏ايم تا اطمينان يافته و نزد شما بيايد پس از آن او را گرفته و نزد من بياوريد آنها رفتند و در اطراف كوه متفرق شدند و به آواز بلند فرياد زدند اى پيغمبر خدا ظاهر شو ما به تو ايمان آورده‏ايم الياس متردد شد كه نزد ايشان برود و خود را ظاهر نمايد يا ننمايد گفت پروردگارا اگر اينان راست می گويند به من اجازه بده تا نزد آنها بروم و اگر دروغ می گويند و مكر می كنند شرّ ايشان را از من كفايت بنما و آتشى بفرست و آنان را بسوزان.

هنوز دعاى الياس تمام نشده بود كه آتشى از آسمان فرود آمد و تمام آنها را سوزاند الياس دانست كه آنها قصد سوء داشتند و مكر و حيله بكار می بردند چون خبر هلاكت آنها به پادشاه رسيد خشم او زياد شد وزيرى داشت مؤمن ايمان خود را پنهان می داشت پادشاه نيز آن را می دانست لكن چون مرد لايق و شايسته بود متعرض او نمی شد به آن وزير گفت بايد با جمعى به طلب الياس بروى و او را فريب دهى و به او بگوئى كه پادشاه توبه كرده و ايمان آورده و گفته برويد الياس را بياوريد تا به آنچه رضاى پروردگار است ما را رهبرى كند آنها رفتند و آن وزير با صداى بلند او را بخواند الياس آواز او را بشناخت بيرون آمد يكديگر را بوسيدند و گريه بسيارى كرده و گفتگوى بسيارى با هم نمودند وزير گفت ای رسول خدا اگر امر كنى در خدمت شما بمانم و چنانچه بفرمائى بروم لكن اگر بروم و تو را همراه خود نبرم می ترسم مرا بكشد.

پروردگار به الياس وحى نمود كه به آن وزير بگو نترسد من فرزند او را می ميرانم پادشاه به عزای فرزند خود مشغول گشته و به او ضررى نمی رساند وزير برگشت ديد فرزند پادشاه مرده و او مشغول عزادارى است پس از مدتى كه از غم فرزند تسكين يافت از وزير شرح ملاقات با الياس را سؤال كرد گفت من الياس را نديدم از آن طرف الياس هم از كوه فرود آمد و در خانه زنى از بنى اسرائيل كه مادر يونس بن متى بود پنهان شد يونس تازه متولد شده و پدرش وفات كرده بود مادرش او را پرورش می داد الياس را كه ديد به او مأنوس شد يک سال در آنجا توقف كرد سپس به جايگاه اوليه خود بازگشت هنگام رفتن مكان خود را به مادر يونس نشان داد و به او فرمود اگر براى تو كارى پيش آمد كند و به من احتياج داشته باشى در آن مكان مرا خواهى يافت.

از رفتن الياس چند روزى بيش نگذشت يونس را مادرش از شير بگرفت بيمار شد و فوت كرد مادر از مرگ طفل محزون شد و براى ديدار الياس به كوهى كه منزل الياس بود رفت و الياس را از فوت فرزند خبر داد الياس او را تعزيت داد مادر گفت من در اينجا نيامده‏ام تا تو مرا تعزيت دهى خدا به من الهام كرد كه بيايم و تو را با خود برده در درگاه پروردگار شفيع گردانم و تو دعا كنى تا فرزندم زنده گردد الياس گفت من به جز فرمان خداى تعالى امرى را انجام ندهم.

به او وحى رسيد برو و دعا كن تا ما او را زنده كنيم الياس همراه زن روانه شد ديد يونس را دفن نكرده و مردن او را از مردم پنهان داشته است الياس دعا كرد حق تعالى به قدرت كامله خود يونس را زنده گردانيد و الياس به جاى خود برگشت.

چندى گذشت پروردگار به او وحى نمود هر چه می خواهى از ما درخواست كن تا بتو عطا كنيم عرض كرد پروردگارا مرا بيش از اين صبر و طاقت نمانده اگر مصلحت باشد اجل مرا رسانيده قبض روحم فرموده و به پدرانم ملحق كنى چه از بنى اسرائيل در راه هدايت و رهبرى و يكتا شناسى رنج بسيار ديده و از ايشان آزرده خاطرم.

پروردگار فرمود: اى الياس اين زمان صلاح نيست؛ زيرا زمين از حجت نبايد خالى باشد امروز قوام زمين به تو است درخواست ديگرى بنما تا عطا كنم عرض كرد انتقام مرا از اين مردم بكش و هفت سال بر ايشان باران رحمت خود را مفرست حق تعالى فرمود من رحيم‏ترم بر بندگان گفت پنج سال فرمود نمی شود عرض كرد سه سال فرمود روا باشد الياس دعا كرد و گفت پروردگارا باران بر آنها نفرست جز به شفاعت من؛ لذا قحطی و گرسنگى بر بنى اسرائيل غلبه كرد گوسفندان و احشام آنها از بين رفته و جمع بسيارى از آنها تلف شدند و دانستند كه اين عذاب در اثر نفرين الياس است.

در اواخر سال سوم الياس از كنار خانه بانوى پيرى گذشت به او گفت هيچ طعامى دارى گفت قدرى آرد و روغن دارم غذایی از آن درست کرد و حضور الياس آورد از آن تناول كرد و دعا نمود ظروف او پر از آرد و روغن شد.

از آنجا گذشت به خانه بانوى ديگرى رسيد او پسرى داشت به نام اليسع رنجور بود آن بانو با ترس و بيم از مردم الياس را به خانه خود برد الياس دعا كرد فرزندش شفا يافت پسر به او ايمان آورد و دنبال الياس را گرفت و خارج شد.

پس از آن به الياس وحى شد كه مدت عهد به سر آمد و مردم زیادی هلاک شدند عرض كرد پروردگارا دعا می كنم آنگاه نزد قوم رفت به آنها گفت ديديد خداى من چگونه با شما معامله كرد از قحط و جوع اكنون ايمان بياوريد تا دعا كنم اين قحطى از ميان شما برطرف بشود گفتند ايمان نمی آوريم فرمود پس برويد بتان خود را حاضر كرده دعا كنيد و از آنها بخواهيد تا به شما باران دهند اگر اجابت كنند من دست از دعوت شما بردارم و چنانچه اجابت نكردند من دعا می كنم پروردگار باران رحمت خودش را بفرستد گفتند نيكو سخنى گفتى رفتند بتها را آوردند تضرع و زارى بسيار نمودند باران نيامد به الياس گفتند دعا كن اين قحطى بر طرف شود و باران بيايد تا به تو ايمان آوريم الياس دعا كرد به اليسع گفت به اطراف آسمان نظر كن اليسع گفت ابرى مى‏بينم كه از گوشه افق پديدار است الياس گفت بشارت باد تو را كه باران مى‏بارد.

چيزى نگذشت كه باران عظيمى بر ايشان باريد و بر اثر آن گياهان روئيده و قحط و غلا بر طرف شد ولى آنها عهد خود را شكسته و ايمان نياوردند.

پروردگار وحى فرمود كه اى الياس از ميان اينان خارج شده و بفلان مكان برو كه اكنون وقت هلاكت آنان رسيده و آنچه مى‏بينى مترس الياس با اليسع خارج شدند خداى تعالى دشمنى بر آنها مسلط كرد آنها را هلاک كرد و پادشاه و همسرش را كشت و در باغ آن مرد صالح كه زن پادشاه او را كشته بود انداخت درندگان اجسادشان را خوردند الياس و اليسع به آن مكان كه خداوند فرموده بود رفتند الياس اليسع را وصى خود گردانيد و خداى تعالى بر او لباس نور پوشانيد و او را به آسمان بالا برد الياس عباى خود را از براى يسع به زير انداخت و يسع را پروردگار پيغمبر بنى اسرائيل گردانيد او را تقويت نمود وحى به سويش فرستاد بسيارى از بنى اسرائيل به او ايمان آوردند.[31]

نبوت الیاس پیامبر (علیه السّلام)

نبوت یا پیامبری، گزینشی الهی است که معارف الهی از سوی خداوند بر بنده برگزیده اش وحی می شود تا اخلاق و کردار بندگان را در مسیر کمال و سعادت، رهبری کند. مهمترین ویژگی های پیامبران، دریافت وحی، توانایی معجزه و عصمت است.

ضرورت نبوت و بعثت پیامبران، در قرآن کریم، روایات معصومان (علیهم السلام) و متون کلامی مورد تأکید قرار گرفته است. بر اساس آیات قرآن کریم، همه انبیا اهداف مشترکی داشته‌اند؛ از جمله دعوت به توحید و معاد، برپایی عدل و داد، تعلیم و تربیت، تزکیه و تقوا و همچنین آزادسازی انسان ها از یوغ بندگی غیر خدا.

قرآن کریم بعثت پیامبران را جریانی مداوم و پیوسته در تاریخ می داند که پشتوانه ادعای آنان در پیامبری، وحی است. حضرت الیاس (علیه السلام) نیز از موهبت الاهی نبوت برخوردار بود. قرآن کریم آن حضرت را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح و انبیای مرسل خوانده است: «و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند»؛ «و به راستى الياس از فرستادگان (ما) بود».[32]

آیین الیاس پیامبر (علیه السّلام)

وظیفه عمده و اصلی انبیاء (علیه السلام) این بوده که دستورهای خدا را گرفته و به مردم ابلاغ کنند و به عبارتی آنها واسطه میان خداوند و سایر افراد بشر بوده اند.[33] پیامبران دو گونه وظیفه داشته اند؛ یکی از جانب خداوند که برای بشر قانون و دستورالعمل آورده اند و دیگر اینکه مردم را به خدا و عمل به دستورالعمل های الهی آن عصر و زمان دعوت و تبلیغ می کرده اند. دراین میان، اکثر ایشان فقط وظیفه دوم را انجام می داده و عده بسیار کمی از آنها قانون و دستورالعمل آورده اند. با این حساب پیامبران تشریعی عددشان بسیار اندک است، ولی تعداد پیامبران تبلیغی که کارشان تعلیم و تبلیغ و ارشاد به تعلیمات پیامبر صاحب شریعت بوده است، بسیار زیاد است.

پس با توجه به اینکه نام پنج پیامبر اولوالعزم در قرآن کریم ذکر شده، روشن می شود که حضرت الیاس (علیه السّلام) دارای آیین و شریعت مستقل نبوده، بلکه مبلِّغ شریعت آخرین پیامبر صاحب شریعت خود؛ یعنی حضرت موسی (علیه السلام) بوده است.[34]

کتاب الیاس پیامبر (علیه السّلام)

یکی از مباحثی که در باره هر یک از انبیای الهی امکان دارد مورد بحث قرار گیرد، این است که آیا دارای کتاب آسمانی بوده یا نه؟ این سؤال در باره حضرت الیاس (علیه السلام) نیز مطرح است. از ظاهر آیه شریفه «آنها كسانى هستند كه كتاب و حكم و نبوّت به آنان داديم …»[35] چنین برداشت می شود كه همه انبیاء (علیهم السلام) از جمله حضرت الیاس (علیه السلام) دارای كتاب بوده اند. اما در كتب تاریخی چنین آمده: انبیاء بنی اسرائیل؛ همانند الیاس (علیه السلام) که بعد از حضرت موسی (علیه السلام) مبعوث شده اند، برای زنده كردن تورات آمده بودند و كتاب جدیدی بر آنها نازل نشد، بلکه فقط نقش آنها زنده كردن احكامی كه از تورات تعطیل شده بود، می باشد.[36]

ممکن است با توجه به ظاهر آیه یاد شده، گفته شود آن حضرت دارای كتاب بوده، ولی محتوای كتاب او، یک سری احكام بوده كه در راستای زنده كردن تورات بوده است. آنچه می توان گفت این است که او رسول بود؛ يعنی جبرئيل بر وی نازل شده و با زبان وحی با او سخن می ‏گفت. ليكن آن حضرت عامل به تورات و مبلّغ آن بود.[37]

جانشین الیاس پیامبر (علیه السّلام)

‏ از كتب تاريخى و تفسيرى اسلامى چنين برمى آيد كه «اليسع» با الياس پيامبر، معاصر و شاگرد وى بوده است. درباره آن دو پیامبر، داستان هاى فراوانى نقل كرده اند كه بعيد نيست برخى از آنها از كتاب مقدس و منابع يهود اقتباس شده باشد. مطابق برخی روایات، الیسع جانشین الیاس بوده که پس از تلاش ها و فعالیت های تبلیغی و زمینه سازی های مفید و مؤثر، راه را برای ایمان بنی اسرائیل هموار کرده، به گونه ای که پس از او، عموم بنی اسرائیل به الیسع ایمان آورده و به فرمانش گردن نهاده اند.

طبرسی به نقل از ابن عباس می گوید: پس از آن که خداوند الیاس را برای نجات از توطئه پادشاه و همسرش به آسمان برد و دشمنانی نیرومند را بر پادشاه و قومش مسلط کرد که وی و همسرش را به قتل رساندند، الیسع را به رسالت میان مردم برانگیخت. پس بنی ‌اسرائیل بدو گرویده، او را بزرگ داشته و به فرمانش گردن نهادند.[38] قرآن مجید به شیوه های تبلیغی حضرت الیسع هیچ اشاره ننموده و تنها او را مدح نموده است.[39]

علامه مجلسی می نویسد: «زمانی كه پیامبری الیاس (علیه السلام) به پایان رسید، خداوند به او بال داد و لباس نور بر او پوشانید و او را به آسمان برد. الیاس (علیه السلام) عبای خود را از آسمان برای الیسع (علیه السلام) به زیر انداخت و حق تعالی او را به پیامبری برگزید و وحی به سوی وی فرستاد و او را تقویت كرد».[40]

وفات الیاس پیامبر (علیه السلام)

هنگامی که مبارزات حضرت الیاس (علیه السلام) با شرک و ظلم شدت گرفت، «ایزابل»؛ همسر «آخاب»؛ (پادشاه دوران آن حضرت)، الیاس را به خروج از حکومت «آخاب» متهم کرد و او را نزد پادشاه، مخالف و شورشی جلوه داد. بدین ترتیب، دستور دستگیری و قتل وی از طرف آخاب صادر شد. وی نیز به دستور خداوند روانه کوه ها و بیابان ها شد.(34) علامه مجلسی می نویسد: «زمانی که پیامبری الیاس (علیه السلام) به پایان رسید، خداوند به او بال داد و لباس نور بر او پوشانید و او را به آسمان برد …».[41]

ثعلبی می گوید: «عبایی که الیاس (علیه السلام) از آسمان برای الیسع (علیه السلام) فرو فرستاد، علامت و نشانه ای بر پیامبری الیسع (علیه السلام) (و پایان پیامبری الیاس (علیه السلام)) می باشد».[42]

برخی دیگر کیفیت غیبت الیاس (علیه السلام) را این گونه بیان کرده اند: «روزی الیاس (علیه السلام) همراه دستیارش الیسع، رودخانه اردن را شکافت و به آن وارد شد و سپس سوار بر ابر گردید و غایب شد».[43]

در کتاب قصص الأنبیاء راوندی آمده است: «الیاس (علیه السلام) که دیگر از شرّ بنی اسرائیل به تنگ آمده بود، از خدا خواست تا از ایشان انتقام بگیرد و باران آسمان را از آنان قطع کند. نفرین او مؤثر واقع شد و خداوند قحطى را بر آنان مسلط کرد. این قحطى چند ساله مردم را به ستوه آورد؛ لذا از کرده خود پشیمان شده، نزد الیاس آمدند، توبه کرده و تسلیم شدند. پس آن حضرت دعا کرد و خداوند باران را بر ایشان ببارید و زمین مرده ایشان را دوباره زنده کرد.

بعد از آن‌که خدا گرفتارى را از ایشان برطرف کرد، دوباره نقض عهد کرده و به حالت اول و بدتر از آن برگشتند. این برگشت مردم، الیاس را ملول کرد؛ لذا از خدا خواست تا از شرّ آنان خلاصش کند. در این هنگام، خداوند الیاس (علیه السلام) را به آسمان ها برد و دشمنى را بر آن پادشاه و همسرش مسلط کرد که بر آنها غلبه کرده، هر دو را کشت.[44]

عده ای معتقد به زنده بودن آن حضرت می باشند. به عنوان مثال، «مقدس اردبیلی» زمانی که برای اثبات غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) دلائلی اقامه می کند، یکی از آنها را غیبت عیسی، خضر و الیاس (علیهم السلام) می داند و ادعای اتفاق بر غیبت آنها می کند.[45]

علامه طباطبایی در این باره می گوید: «اينكه در بعض اخبار و روایات شیعه آمده که الیاس دارای زندگانی جاودانه است، ضعیف است، به علاوه آیات مبین داستان او با این اخبار سازگار نیست.[46]

با توجه به ابهامی که در باره زنده بودن آن حضرت و همچنین وفات وی وجود دارد، نمی توان مطلب متقنی در مورد وفات او بیان کرد.

مرقد مطهر الیاس پیامبر (علیه السلام)

با توجه به ابهامی که در باره زنده بودن آن حضرت، قطعی نبودن وفات وی و همچنین نبودن هیچ گونه مطلبی در منابع تاریخی و روایی مبنی بر معرفی مکانی به عنوان قبر و مدفن ایشان، نمی توان جایی را به عنوان مزار و قبر وی معرفی نمود.

ویژگی های شخصیتی الیاس پیامبر (علیه السلام)

تمامی پيامبران الهى (علیهم السّلام)، داراى ويژگی ها، خصوصیات و امتيازات خاصى هستند. از اصلی ترین ويژگی های خاص ایشان می توان به مقام نبوت و رابطه وحيانى ایشان با خدا اشاره نمود. البته اینکه گفته شد رابطه  وحیانی، به این دلیل است که بزرگ ترين ادعايى كه يک انسان مى تواند داشته باشد؛ ارتباط این گونه ای است.

دراین میان، حضرت الیاس (علیه السّلام) از پیامبران الهی و دارای ويژگی ها و امتيازات بسیار برجسته ای می باشد که در جای خود به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

ویژگی های شخصیتی الیاس پیامبر (علیه السلام) از دیدگاه قرآن

قرآن کریم الیاس (علیه السلام) را از جمله پیامبران بزرگ الهی می داند و نام او فقط دو مرتبه در قرآن كریم در آیه 85 سوره انعام و آیات 123 تا 132 سوره صافات ذكر شده است.

وی دارای ویژگی های برجسته ای بوده است که در قرآن به ترتیب ذیل آمده است:

  1. از ذریه حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده است.[47]
  2. از هدایت ویژه خداوند برخوردار شده است.[48]
  3. علاوه بر مقام نبوت و رسالت،[49] در زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا نمونه بوده است.[50]
  4. یكی از بندگان مؤمن خدا بوده است.[51]
  5. سلام و درود خداوند بر آن حضرت تعلق گرفته است.[52]
  6. دارای كتاب بوده است.
  7. دارای منصب قضاوت بوده است.
  8. دارای مقام نبوت بوده است.
  9. یكی از عبادت كنندگان بوده است.
  10. سلام ملائكه و انس و جن بر او تعلق گرفته است.[53]

ویژگی های شخصیتی الیاس پیامبر (علیه السلام) از دیدگاه روایات

در این مقال به برخی از روایات پیرامون حضرت الیاس (علیه السلام) اشاره می شود:

در حدیثی نقل شده امام صادق (علیه السلام) فرمود: «او (الیاس) از جمله پیامبران بسیار عبادت کننده بنی اسرائیل بوده است …».[54]

در روایت دیگری آمده است که امام محمد تقى (علیه السلام) می فرماید: امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «در حالی که پدرم (امام باقر (علیه السلام)) گرد کعبه طواف مى کرد، ناگاه مردى رو بسته جلوى او ظاهر شد و طوافش را بريد و او را به خانه اى در کنار کوه صفا برد و فرستاد مرا هم برد و پس از ورود من سه تن شديم؛ سپس آن مرد به من گفت: يا ابن رسول الله خوش آمدى، سپس دستش را بر سر من نهاد و گفت: «بارک الله فيک يا امين اللَّه بعد آبائه»؛ (اى امين خدا خير و برکت خدا پس از پدرانت، در وجود تو باشد). بعد (رو به پدرم کرد و) گفت: اى ابو جعفر، اگر می خواهى تو به من گزارش ده و اگر می خواهى من به تو گزارش دهم، اگر می خواهى تو از من بپرس و اگر می خواهى من از تو بپرسم، اگر می خواهى تو مرا تصديق کن و اگر می خواهى من تو را تصديق کنم. (پدرم) فرمود: همه اينها موافق ميل من است؛ (برای من فرقی ندارد). آن مرد گفت: پس مبادا چيزى بپرسم و جوابى دهى که غیر آن در دل داشته باشى؟ فرمود: اين کار کسى است که در دلش دو علم باشد که یکی از آن دو علم با دیگری مخالف باشد و به راستى خدا نخواسته که او (امام) علم دارای اختلاف داشته باشد؛ (يعنى خدا علم مورد اختلاف ندارد و علم امام هم چون‏ پرتو علم خدا است، دچار اختلاف نيست).

آن مرد عرض کرد: مسئله من همين بود که شما يک سِرّ آن را بيان کردىد. حال بفرمائيد اين علمى که در آن اختلافى نيست، در چه کسى است؟ امام (علیه السلام) فرمود: علم کلى و کل علم نزد خدا جلَّ ذکرُه است و اما آنچه به ناچار بندگان خدا بايد بدانند، نزد اوصياء است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: در این هنگام آن مرد روپوش خود را باز کرد و درست نشست و با خوشحالی گفت: من همين را خواستم و به خاطر آن اينجا آمده‏ام. تو معتقد هستی که علم بى اختلاف نزد اوصياء است، بفرمائيد چگونه آن را مى دانند؟ پدرم فرمود: از همان راهى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى دانست، جز اينکه اوصياء آنچه را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى دید، نمی بينند؛ زيرا او پيامبر بود و اينان محدث می باشند، او به آستان خداى عزَّ و جلّ وارد مى‏شد و وحى را مى‏شنيد و آنان نمى شنوند. آن مرد رو بسته عرض کرد: درست فرمودى يا ابن رسول الله، من مسئله سختى پيش تو طرح کنم، بفرمائيد که چرا اين علم همان گونه که براى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آشکار مى‏شد، براى عموم آشکار نشود؟ می فرماید: پدرم خنديد و فرمود: خدا نخواسته که بر علم او مطلع شود، مگر آنکه آزمايش ايمان به علم را داده باشد، چنانچه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حکم کرده بود بر آزار قوم خود شکيبا باشد و جز به دستور او وارد نبرد نشود و نیز بسیار راز دارى و پرده پوشى کرد تا به او فرمان رسيد: «آنچه دستور دارى آشکار کن و از مشرکان رو برگردان»،[55] به خدا قسم اگر پيش از آن هم آشکار کرده بود در امان بود، ولى به منظور اطاعت از خدا و بيم از خلاف او دست نگه داشت. (سپس پدرم به آن مرد فرمود:) من دوست داشتم که با چشم باز همراه مهدى اين امت باشى و ببینی که فرشته ها با شمشيرهاى بُرنده آل داود، ميان آسمان و زمين ارواح مرده هاى‏ کفار را عذاب می کنند و ارواح زنده هاى همکيش آنها را هم به آنان می رسانند. سپس (آن مرد رو بسته) شمشيرى بر آورد و گفت: ببين اين هم از آنها است؟ می فرمايد: پدرم در جوابش فرمود: آرى، سوگند بدان که محمد (صلی الله علیه و آله) را بر بشر برگزيد (همین طور است). بعد امام صادق (علیه السلام) می فرمايد: سپس آن مرد روى خود را گشود و عرض کرد: من الياس هستم و از روى نادانى در باره امامتِ تو چيزى نپرسيدم و تنها مقصودم اين بود که اين حديث وسيله نيرومندى ياران تو باشد …».[56]

فلسفه نام الیاس پیامبر (علیه السّلام)

لغت الياس يک لغت عبری است و بيشتر لغويان آن را همان «ايليا»ى عبرى؛ به معناى «يَهُوه خداى من است» و یا به معنای «بزرگوار من خدا است»، دانسته و گفته اند: چون اين واژه يونانى است، به پايان آن حرف «س» افزوده شده است؛ مانند: «هرمس».[57] یعنی در اصل «الیا»، یا «ایلیا» بوده و بر اساس زبان یونانی حرف سین به آخر آن اضافه شده و تبدیل به الیاس شده است.

پس در واقع در معنای نام الیاس نوعی توحید و اقرار به ربوبیت پروردگار عالم وجود دارد.

کسوت و پیشه الیاس پیامبر (علیه السلام)

هر انسانی برای گذران زندگی دنیایی خود ناگزیر است دارای شغل و پیشه و یا حد اقل یک منبع در آمد باشد. ضمن اینکه یکی از توصیه های مهم دین این است، که افراد از دست رنج خود استفاده کنند، نه این که تکیه گاه آنها دیگران باشند. آنچه از سیره و تاریخ پیامبران به دست می آید، این است که همه آنها دارای حرفه و پیشه ای  بوده اند، امّا اینکه شغل و کار حضرت الیاس (علیه السلام) چه بوده، پس از فحص و جست وجو در منابع تاریخی و تفسیری، مطلبی در این مورد یافت نشد.

اخلاق و صفات الیاس پیامبر (علیه السلام)

حضرت الیاس (علیه السلام) شخصیتی بزرگوار از برگزيدگان خداوند است که در همۀ جهات اخلاقى، عبادى و علمى در اوج كمال است. او مانند سایر پیامبران الهی نمونۀ کاملی از یک انسان مطیع پروردگار است. آن حضرت دارای اخلاق پاک و نیکو و صفات عالی برجسته بود. آنچه از قرآن کریم در مورد ایشان می توان بیان کرد این است که او:

اولا: او از صالحین و از جمله پیامبران برترى يافته از سوى خدا بر تمام مردم[58] عصر خويش بود؛ چرا که در پرتو عمل صالح در پيشگاه خدا شخصيت و عظمت يافته بود.[59]

ثانیا: حضرت الياس (عليه السلام) برخوردار از حكمت الهى و داراى مقام داورى و قضاوت و آموزه هاى كتاب آسمانى بوده است.[60]

ثالثا: طبق فرموده قرآن، وی از بندگان نيكوكار خداوند بوده است.[61]

کرامات و معجزات الیاس پیامبر (علیه السلام)

یکی از اصول مشترک بین همه پیامبران (علیهم السلام) ارائه دلایل و شواهد زنده و روشن؛ مانند معجزه، کتاب و میزان است. قرآن کریم می فرماید: «ما انبیا را با بینات (معجزات) ادله و شواهد زنده فرستادیم و همراه هر پیامبری، کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم حق و باطل را، با میزان الهی بسنجند و به قسط و عدل قیام کنند».[62]

در این میان یكی انبیاء الهی که در دوران نبوت خود با ارائه معجزاتی حقانیت خویش را به اثبات رسانده؛ حضرت الیاس (علیه السلام) می باشد.

به نظر می رسد با توجه به اینکه مردم در زمان نبوت آن حضرت بت پرست بوده اند، موقعیت اقتضای نشان دادن معجزات متعددی را داشته است، اما همه آنها به دلایل مختلف به دست ما نرسیده است. لذا در این مقال مختصر به یکی از آنها اشاره می شود.

یکی از معجزات آن حضرت راه رفتن روی آب بوده که این معجزه را نیز حضرت مهدی (علیه السلام) برای اثبات امامت خویش به مردم و منكرین نشان خواهد داد؛ چنان كه نقل شده است: «زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) شخصی از ماوراء النهر می آید و از آن حضرت معجزه الیاس (علیه السلام) را طلب می كند. امام آیه «وَ مَنْ یتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[63] را تلاوت فرموده و بر روی آب دجله راه می رود بدون آنکه حتی کفش های آن حضرت خیس شود …».[64]

ابتلائات و امتحانات الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

یكی از سنت های الهی، رشد انسان در لابلای حوادث و آزمایش های پی در پی است. اینجا است كه حجت خدا بر خلق تمام شده و سعادت و شقاوت قابل تفكیک می گردد. یکی از گروه های انسانی که بیش از دیگر آحاد جامعه مورد امتحان و ابتلاء قرار می گیرند، انبیاء (علیهم السلام) و اولیاء الهی هستند. از این رو پیامبران و اولیای الهی نه تنها از این قانون استثنا نشده اند، بلکه آزمونشان سخت تر است؛ زیرا خداوند کسانی را که به او نزدیک هستند و او به آنان محبت می ورزد، سخت‏تر امتحان می کند.[65] حضرت الیاس (علیه السلام) نیز از زمره این شخصیت ها است که مورد امتحان الهی واقع شده است.

مهمترین امتحان و ابتلاء آن حضرت، مبتلا شدن وی به پادشاهی ظالم و ستمگر و همچنین همسر بد کاره و جنایت کار آن سلطان است.[66]

آثار و اقدامات الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

با توجه به اینکه حضرت الیاس (علیه السلام) از پیامبرا ن بزرگوار الهی می باشد، از جمله شخصیت هایی به شمار می رود که با شناخت جامع خود از زمانه و درک موقعیت و زمان حساس خویش، دست به اقدامات متعددی زد. اموری از قبیل هدایت مردم به حق، مبارزه با ستمگران و بت (بعل) پرستان.[67]

فعالیت های اجتماعی الیاس پیامبر (علیه السّلام)‏

با توجه به محدود بودن اطلاعات تاریخی در باره زندگی حضرت الیاس (علیه السلام)، آنچه در باره فعالیت های اجتماعی آن حضرت می توان به آن اشاره کرد، مطالبی است که به صورت محدود در آیات مربوط به ایشان در قرآن کریم وارد شده است. از مجموعه این آیات می شود برداشت نمود که مهمترین فعالیت اجتماعی او که البته برخی از آنها در بعد سیاسی هم از فعالیت های سیاسی آن حضرت محسوب می شود؛ تلاش و کوشش فراوان برای هدایت مردم و مبارزه با کفر و شرک بوده است.[68]

فعالیت های سیاسی الیاس پیامبر (علیه السّلام)

با توجه به گزارشاتی که از دوران پیامبری حضرت الیاس (علیه السلام) و همچنین حاکم هم عصر او و مبارزاتی که وی با آن حاکم ستمگر داشته، می توان دریافت وی دارای فعالیت های سیاسی و تلاش در راه مبارزه با ظلم بوده است.[69]

نقل شده كه در مدت پیامبری الیاس (علیه السلام)، الیسع (علیه السلام) دستیار وی بوده و همو بوده كه از طرف الیاس نزد «آخاب» رفته و او را به پرستش خداوند دعوت كرده است. همان گونه كه الیاس «آخاب» را از شرک و بت پرستی بر حذر می داشت، همواره مردم را نیز به این مهم دعوت می كرد؛ ولی قوم آن حضرت با وی مخالفت كرده، او را تكذیب می كردند؛ چنان كه قرآن كریم در این باره می فرماید: «فَكَذَّبُوهُ فَاِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»؛ «اما آنها او را تكذیب كردند، پس همگی احضار می شوند».[70]

همچنین نقل شده است: وقتی الیاس (علیه السلام) بر قوم خود به دلیل عدم پرستش خداوند غضب كرد، از خداوند طلب كرد كه بر قوم او باران نفرستد. پس دعای آن حضرت مستجاب شد و قحطی و گرسنگی و مرگ و میر میان آنان بسیار شد. پس قوم الیاس (علیه السلام) به خود آمده و به نشانه ندامت و پشیمانی نزد او رفته، طلب بخشش كرده، از او خواستند كه از خداوند درخواست باران كند.

چون شب شد، الیاس (علیه السلام) به مناجات ایستاد و دعا كرد و به الیسع (علیه السلام) گفت: به اطراف آسمان بنگر! الیسع گفت: ابری می بینم كه بلند می شود. الیاس گفت: بشارت باد تو را كه باران می آید.

زمانی كه مبارزات الیاس (علیه السلام) با شرک و ظلم شدت گرفت، «ایزابل» همسر «آخاب» الیاس (علیه السلام) را به خروج از حكومت «آخاب» متهم كرد و او را نزد پادشاه، مخالف و شورشی جلوه داد و بدین ترتیب، دستور دستگیری و قتل وی از طرف «آخاب» صادر شد. وی نیز به دستور خداوند روانه كوه ها و بیابان ها شد. طبق نقلی، آن حضرت به غاری در كوه «قاسیون» واقع در دمشق پناه برد و 10 سال در آنجا پنهان بود.[71]

مناجات الیاس پیامبر (علیه السّلام)

یکی از مناجات ها و دعاهای حضرت الیاس (علیه السلام) که از قول امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، بدین قرار است:

«مفضل بن عمر می گويد: ما به خانه امام صادق (علیه السلام) رفتيم و مى‏خواستيم اجازه ورود بگيريم. از پشت در شنيديم که ایشان سخنى مى فرماید كه عربى نیست، فکر كرديم به زبان سريانى است. سپس آن حضرت گريست و ما هم به گريه او گريستيم. پس از آن غلامی آمد و به ما اجازه ورود داد و ما شرفياب حضور آن حضرت شديم. من عرض كردم: «اصلحک الله»،[72] ما خدمت شما آمديم براى كسب اجازه ورود در همین حال شنيديم سخنى مى‏ فرموديد كه عربى نبود و خيال كرديم سريانى باشد. سپس شما گريستىد و ما هم به گريه شما گريستيم.

امام فرمود: آرى، من الياس پيغمبر (علیه السلام) را كه يكى از عبّاد از پیامبران بنى اسرائيل بود به خاطر آوردم و دعاى او را مى‏خواندم كه در سجده خود مى‏خواند. سپس شروع كرد به سريانى خواندن. به خدا قسم من هيچ كشيش و جاثليقى نديدم كه سريانى را از آن حضرت فصيح‏تر بگوید. سپس آن را به زبان عربى براى ما توضیح و تفسير نموده و فرمود: الياس در سجده خود مى گفت: خدايا تو را بينم كه مرا شكنجه دهى با اينكه روزهاى گرم براى تو تشنگى كشيدم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه به خاطر تو روى خود را بر خاک نهادم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه به خاطر تو از معاصى پرهيز كردم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه شب ها به خاطر تو نخوابيدم؟

پس خدا به او وحى فرمود: سرت را بردار كه من تو را عذاب نمی كنم. (امام) فرمود: (الیاس) عرض كرد: اگر می فرمائى عذابت نمی كنم و سپس عذابم كنى چه مى‏شود؟ مگر اين نيست كه من بنده تو هستم و تو پروردگار من هستى؟ فرمود: خدا به او وحى كرد كه سر بردار كه من تو را عذاب نكنم؛ چرا که اگر من وعده‏اى دهم بدان وفا كنم».[73]

لیست اقدامات الیاس پیامبر (علیه السّلام)

بنابر بیان قرآن کریم و گزارشات تاریخی محدود، اقدامات حضرت الیاس (علیه السلام) عبارتند از:

  1. دعوت قوم به خداپرستی و کنار گذاشتن پرستش بت بعل.[74]
  2. تلاش و کوشش فراوان برای هدایت مردم و دعوت قوم خویش به تقوی.[75]
  3. مبارزه طولانی و دامنه دار با پادشاه ظالم آن دوران.[76]

موافقان و مخالفان الیاس پیامبر (علیه السّلام)

هر انسانی در هر جایگاهی که در جامعه زندگی می کند، به طور طبیعی دارای دوستان و موافقان و همچنین مخالفان متعددی در میان اقشار مختلف می باشد. در همین زمینه افرادی که از موقعیت خاص سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و … برخوردار باشند، بیش از سایر افراد دوست، مخالف و دشمن دارند. در این میان پیامبران الهی (علیهم السلام) با توجه به جایگاه و موقعیت خاص خود، که به صورت عادی اصطکاک فراوانی با منافع زورمندان و صاحبان قدرت و ثروت جامعه دارد، خیلی بیشتر از سایر افراد جامعه درگیر با مخالفان هستند. از طرفی هم دوستان انبیاء در بین سایر اقشار مردم معمولا جزو بهترین موافقان هستند. نتیجه اینکه این قاعده شامل حضرت الیاس (علیه السلام) هم شده که موافقان و دوستداران و همچنین مخالفانی در میان آحاد جامعه داشته است.

اما در مورد موافقان آن حضرت باید گفت: همه کسانی با نبوت و رسالت او چه در زمان حیات چه بعداز وفاتش موافق بوده و او را از انبیاء الهی که دارای رسالت بوده است دانسته و با احترام او را دارای این منصب الهی می دانند، از زمره موافقان ایشان هستند.

از جمله موافقان آن حضرت می توان به مؤمنینی که در عصر او، از وی پیروی و اطاعت می کردند و همچنین یکی از مؤمنان که از مشاوران همسر پادشاه هم عصر او بود،‌ ولی در خفاء از پیامبر خدا اطاعت می نمود، یاد کرد.[77]

مخالفان انبیاء را به صورت عموم و مخالفان حضرت الیاس (علیه السلام) را به نحو خاص می توان به دو دسته کلی تقسیم كرد:

  1. آنانكه مخالفتشان با كلام حق، بر اساس جهل و نا آگاهی بوده و هست. در بین این گروه می توان به توده مردم که در جهل و نادانی و بت پرستی به سر می بردند، اشاره کرد.
  2. دسته دوم كسانی كه مخالفتشان ناشی از هوای نفس و دنیا طلبی و همچنین صاحبان زور و قدرت بوده اند. در بین گروه دوم می توان به پادشاه ستمگر و ظالم و همسر بدکاره او در دوران آن حضرت اشاره کرد.[78]

میراث ‏الیاس پیامبر (علیه السّلام)

با عنایت به اینکه گزارشات تاریخی از زندگی آن حضرت در منابع تاریخی، تفسیری و روایی، بسیار محدود است، اطلاعات قابل توجهی در مورد زندگانی ایشان در دست نیست. لذا بحث میراث او نیز مانند سایر بخش های دیگر زندگی ایشان در ابهام وجود دارد.

اما شاید بتوان عبایی را که عنوان عبای نبوت و پیامبری به تن داشت و بنابر قولی در آخرین لحظاتی که در حال عروج به آسمان بود، از تن بیرون آورد و به جانشین خود (الیسع) داد،[79] به عنوان یکی از میراث های ایشان معرفی کرد.

کتابنامه مقاله الیاس نبی (علیه السّلام)‏

  1. قرآن.
  2. ابن اثیر جزری، علی بن محمد؛ الکامل فی التاریخ؛ دار صادر، بیروت، 1385 ق.
  3. ابن العبرى‏، غريغوريوس؛ تاريخ مختصر الدول؛ تحقيق: صالحانى اليسوعى، انطون؛ دار الشرق، چاپ سوم، بيروت، 1992 م.
  4. ابن جوزى، عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبد القادر؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
  5. آرتور، جفری؛ ترجمه: بدره ای، فریدون؛ واژه های دخیل در قرآن مجید؛ توس، تهران، ۱۳۸۶ ش.
  6. آزرمی؛ قصه های قرآن.
  7. بخاری جعفی، محمد بن إسماعیل؛ صحیح بخاری؛ دار طوق النجاة، چاپ اول، بیروت، 1422 ق.
  8. بروجردى، سيد محمد ابراهيم؛ تفسير جامع؛ انتشارات صدر، چاپ ششم، تهران، 1366 ش.
  9. بغوي شافعي، حسين بن مسعود؛ معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير بغوي)؛ محقق: المهدي، عبد الرزاق؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، بيروت، 1420 ق.
  10. بلاغى، سيد عبد الحجه؛ حجة التفاسير و بلاغ الإكسير؛ انتشارات حكمت، قم، 1386 ق.
  11. بیضاوی، عبدالله بن عمر؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل؛ تحقیق: مرعشلی‏، محمد عبد الرحمن؛ دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیروت، 1418 ق.
  12. ثعلبی، احمد بن محمد؛ قصص الانبیا المسمی بعرائس المجالس؛ تحقیق: القاضی، محمد ابراهیم؛ نسخه خطی، چاپخانه حیدری، بمبئی، 1293 ق.
  13. ثعلبى نيشابورى، احمد بن ابراهيم؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، بيروت، 1422 ق.
  14. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم؛ اسراء، قم، ۱۳۹۳ ش.
  15. حقى بروسوى، اسماعيل؛ تفسير روح البيان؛ دارالفكر، بيروت، بى تا.
  16. حمدی، حسین؛ تکیه گاهان خسته دل «سرگذشت عجیب چهل پیامبر (علیهم السلام)»؛ پرتو خورشید، 1385 ش
  17. رازى، ابوالفتوح حسين بن على؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن؛ تحقيق: ياحقى، محمد جعفر و ناصح، محمد مهدى؛ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق.
  18. رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد؛ كشف الأسرار و عدة الأبرار؛ تحقيق: حكمت، على اصغر؛ انتشارات امير كبير، چاپ پنجم، تهران، 1371 ش.
  19. زحيلى، وهبة بن مصطفى؛ التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج؛ دار الفكر المعاصر، چاپ دوم، بيروت، دمشق، 1418 ق.
  20. سایت اهل بیت.
  21. سایت ذی طوی، معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیه.
  22. سيوطى، جلال الدين؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
  23. صدوق، محمد بن على‏؛ من لا يحضره الفقيه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ دوم، قم، 1413 ق.
  24. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417 ق.
  25. طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع؛ انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه، چاپ اول، تهران، 1377 ش.
  26. طبرسى فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ تحقيق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد؛‌ ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
  27. طبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان عن تاویل فی تفسیر القرآن؛ دار المعرفه، چاپ اول، بيروت، 1412 ق.
  28. طحاوی، أحمد بن محمد بن سلامة؛ شرح مشکل الآثار؛ تحقیق: الأرنؤوط، شعیب؛‌ مؤسسة الرسالة، چاپ اول، بیروت، 1415 ق.
  29. طنطاوى، سيد محمد؛ التفسير الوسيط للقرآن الكريم؛ نرم افزار جامع التفاسیر، مجموعه نرم افزارهای نور.
  30. فخر رازى، محمد بن عمر؛ مفاتيح الغيب؛ دار احياء التراث العربى، بى نا، چاپ سوم، بيروت، 1420 ق.
  31. قرآن کریم.
  32. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله؛ قصص الأنبیاء (علیه السلام)؛ محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا؛ مرکز پژوهش های اسلامی، چاپ اول، مشهد، 1409 ق.
  33. كلينى، محمد بن يعقوب؛ کافی؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
  34. گلپایگانی؛ قصص قرآن.
  35. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ محقق / مصحح: جمعى از محققان؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.‏
  36. مطهرى‏، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏؛ صدرا، تهران، بی تا.
  37. مغنیه، محمد جواد؛ تفسیر الکاشف؛ تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424 ق.
  38. مقدس اردبيلى، احمد بن محمد؛ حديقة الشيعة؛ تصحيح: حسن زاده‏، صادق؛ انتشارات انصاريان‏، چاپ سوم، قم، 1383 ش.‏
  39. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
  40. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر؛ بیان المعانی؛ مطبعة الترقی، چاپ اول، دمشق، 1382 ق.
  41. هاكس، جیمز؛ قاموس كتاب مقدس؛ ترجمه: هاكس، جیمز؛ نشر اساطير، چاپ اول، 1377ش.
  42. هرري شافعي، محمد امين بن عبد الله؛ تفسير حدائق الروح والريحان في روابي علوم القرآن؛ تحت إشراف: مهدي، علي بن حسين؛‌ دار طوق النجاة، چاپ اول، بيروت، لبنان، 1421 ق / 2001 م.

[1]. انعام، 85.

[2]. صافات، 123.

[3]. صافات، 124 – 128.

[4]. صافّات، 130.

[5]. بغوي شافعي، حسين بن مسعود، معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير بغوي)، محقق: المهدي، عبد الرزاق، ج 4، ص 40؛ هرري شافعي، محمد امين بن عبد الله، تفسير حدائق الروح والريحان في روابي علوم القرآن، تحت إشراف: مهدي، هاشم محمد علي بن حسين، ج 8، ص 455.

[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 227.

[7]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق: مرعشلی‏، محمد عبد الرحمن، ج 5، ص 17.

[8]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 23، ص 58؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 6، ص 353.

[9]. ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 3، ص 418؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 159؛ برگرفته از سایت اسلام کوئست.

[10]. مریم، 56.

[11]. انبیاء، 85 ـ 86.

[12]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 11، ص 287.

[13]. همان، ج 11، ص 282.

[14]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 99؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏14، ص 71.

[15]. البدایة و النهایة، ج‏1، ص99؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏14، ص 71.

[16]. بحارالأنوار، ج 11، ص 287؛ برگرفته از سایت اسلام کوئست.

[17]. حقى بروسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، ج 7، ص 482.

[18]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 172.

[19]. رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقيق: حكمت، على اصغر، ج 3، ص 416.

[20]. ابوالفتوح رازى، حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، تحقيق: ياحقى، محمد جعفر و ناصح، محمد مهدى، ج 7، ص 364.

[21]. ثعلبى نيشابورى، احمد بن ابراهيم، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 4، ص 167.

[22]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 4، ص 510.

[23]. محمدی، حسین، تکیه گاهان خسته دل «سرگذشت عجیب چهل پیامبر (علیهم السلام)»، ص 104؛ گلپایگانی، قصص قرآن، ص 539؛ آزرمی، قصه های قرآن، ص 349.

[24]. هاكس، جیمز، قاموس كتاب مقدس، ترجمه: هاكس، جیمز، ص 18 و 19؛ طنطاوى، سيد محمد، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج 5، 120.

[25]. صافات، 123.

[26]. آرتور، جفری، ترجمه: بدره ای، فریدون، واژه های دخیل در قرآن مجید، ص 127؛ سایت دانشنامه اسلامی.

[27]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق: مرعشلی‏، محمد عبد الرحمن، ج 5، ص 17.

[28]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 227؛ برگرفته از سایت اسلام کوئست، سؤال 64434.

[29]. صدوق، محمد بن على‏، من لا يحضره الفقيه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 3، ص 383.

[30]. بروجردى، سيد محمد ابراهيم، تفسير جامع، ج 3، ص 237؛ بلاغى، سيد عبد الحجت، حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج 1، ص 462.

[31] . بروجردى، سيد محمد ابراهيم، تفسير جامع، ج ‏5، ص 520 – 526.

[32]. انعام، 85؛ صافات، 123.

[33]. مطهرى‏، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏، ج 4، ص 287.

[34]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب ج 26، ص 354؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 23، ص 58.

[35]. انعام، 89.

[36]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 212؛ ابن جوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفى عبد القادر، ج 1، ص 382.

[37]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 5، ص 443.

[38]. طبرسى فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 8، ص 714.

[39]. انعام، 86.

[40]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 13، ص 396.

[41]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 13، ص 396.

[42]. ثعلبی، احمد بن محمد، قصص الانبیا المسمی بعرائس المجالس، تحقیق: القاضی، محمد ابراهیم، نسخه خطی، ص 355.

[43]. ابن العبرى‏، غريغوريوس، تاريخ مختصر الدول، تحقيق: صالحانى اليسوعى، انطون، ص 35.

[44]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء (علیه السلام)، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 248 – 251.

[45]. مقدس اردبيلى، احمد بن محمد، حديقة الشيعة، تصحيح: حسن زاده‏، صادق، ج 2، ص 961؛ برگرفته از سایت ذی طوی، معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیه.

[46]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 160.

[47]. انعام، 85.

[48]. همان، 84 و 85.

[49]. صافات، 123.

[50]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 5، ص 330.

[51]. همان، 132.

[52]. همان، 130.

[53]. زحيلى، وهبة بن مصطفى، التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج، ج 23، ص 135، دار الفكر المعاصر، چاپ دوم، بيروت، دمشق، 1418 ق؛ برگرفته از سایت ذی طوی، معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیه.

[54]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 227.

[55]. حجر، 94.

[56]. کافی، ج 1، ص 242.

[57]. آرتور، جفری، ترجمه: بدره ای، فریدون، واژه های دخیل در قرآن مجید، ص 127؛ برگرفته از سایت اهل بیت.

[58]. البته نسبت به مردم عادی و الا اگر در زمان حضرت الیاس، پیامبر دیگری نیز بوده باشد معلوم نیست که آن حضرت برترین باشد.

[59]. انعام، 85.

[60]. همان، 89.

[61]. صافات، ‌130‌ و ‌131.

[62]. حدید، ۲۵.

[63]. طلاق، 3.

[64]. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقة الشیعة، تصحيح: حسن زاده، صادق، ‏ج 2، ص 1002.

[65] . کلینی، كافي، ج 2، ص 252

– 260، بَابُ شِدَّةِ ابْتِلَاءِ الْمُؤْمِنِ

[66]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء (علیه السلام)، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 248 – 251.

[67]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء (علیه السلام)، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 248 – 251.

[68]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 19، ص 139.

[69]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء (علیه السلام)، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 248 – 251؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 13، ص 393 – 396.

[70]. صافات، 127.

[71]. برگرفته از سایت ذی طوی، معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیه.

[72]. معنای لغوی«اَصلَحَکَ الله»؛ یعنی «خدا تو را اصلاح کند». ممکن است کسی از این تعبیر چنین برداشت کند که گوینده این عبارت معاذ الله امام (علیه السلام) را فاسد می دانسته؛ لذا گفته است «اصلحک الله»؛ در حالی که چنین نبوده و این عبارت در آن عصر یک تعبیر رایج برای اظهار ارادت بوده و برای احترام و تکریم به کار رفته نه برای بیان گناه کار بودن طرف مقابل.

[73]. «أتُرَاكَ مُعَذِّبِي وَ قَدْ أَظْمَأْتُ لَكَ هَوَاجِرِي أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِي وَ قَدْ عَفَّرْتُ لَكَ فِي التُّرَابِ وَجْهِي أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِي وَ قَدِ اجْتَنَبْتُ لَكَ الْمَعَاصِيَ أَتُرَاكَ مُعَذِّبِي وَ قَدْ أَسْهَرْتُ لَكَ لَيْلِي قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَإِنِّي غَيْرُ مُعَذِّبِكَ قَالَ فَقَالَ إِنْ قُلْتَ لَا أُعَذِّبُكَ ثُمَّ عَذَّبْتَنِي مَا ذَا أَ لَسْتُ عَبْدَكَ وَ أَنْتَ رَبِّي قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَإِنِّي غَيْرُ مُعَذِّبِكَ إِنِّي إِذَا وَعَدْتُ وَعْداً وَفَيْتُ بِه؛ كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 227 و 228.

[74]. همان، 125.

[75]. صافات، 124.

[76]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء (علیه السلام)، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 248 – 251؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 13، ص 393 – 396.

[77]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء (علیه السلام)، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 248 – 251؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 13، ص 393 – 396.

[78]. همان.

[79]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 13، ص 396.