کپی شد
ادوار تاریخی حنفیه
مذهب حنفیه دورههای تاریخی مختلفی را گذرانده که در ادامه به آنها اشاره میشود:
الف) مذهب حنفیه در زمان حیات ابوحنیفه
ابوحنیفه که پس از استادش حماد، بر جای او تکیه زد، مکتب فقهی نوینی پدیدآورد. او قایل به کاربرد رأی و اجتهاد بود و قیاس و استحسان را به عنوان منبعی فقهی مورد توجه قرار داد. اساس اندیشه فقهی ابوحنیفه بر هفت اصل: کتاب خدا، سنت رسول الله، سخنان صحابه، قیاس، استحسان، اجماع و عرف استوار بود. ابوحنیفه به جز رسالههای کوچکی؛ از جمله رساله فقهش، کتابی را به نگارش در نیاورد. شاگردانش پس از وی فتاوای او را در مجموعهای گرد آوردند.[1]
ب) مذهب حنفیه پس از مرگ ابوحنیفه تا زمان مأمون عباسی
مذهب حنفی پس از مرگ ابوحنیفه، توسط دو شاگرد برجستهاش؛ ابو یوسف قاضی مشهور (م 182 قمری) و محمد بن حسن شیبانی (م 189 قمری) رواج یافت. مذهب حنفی در زمان خلافت هارون و پس از وی به مذهب رسمی خلفای عباسی بدل گردید، به گونهای که تنها فقیهان این مذهب مسنددار قضا میشدند، اما حاکمیت طولانی فاطمیان بر مصر مانع از گسترش این مذهب در غرب جهان اسلام گشت. بعدها مذهب حنفی، مذهب رسمی خلافت عثمانی هم شد، ولی آن هم باعث نشد که قلمرو حاکمیت مذهب از شرق جهان اسلام فراتر رود.[2]
فقيه مشهور اهل سنت؛ يحيى بن آدم اموى (وفات 203 قمری) مىگويد: «در برابر اقوال ابوحنيفه، بازار اقوال ساير فقها سرد و بىاهميت شد. علم او در مناطق مختلف پخش گرديد، به گونهای که بر اساس آن خلفا و حكام داورى مىكردند و امور بر محور آن مىچرخيد».[3]
تا زمان مأمون عباسی وضع بر اين منوال بود تا اينكه يكى از فقیهان رقيب ابوحنيفه به فضل بن سهل؛ نخست وزير اشاره كرد كه دستور منع عمل به فقه حنفى را صادر نمايد. وزير، اشخاص بصير و با درايت را دعوت كرد تا نظر آنها را در اين باره بهدست آورد. آنها به اتفاق گفتند: «اين حكم قابل تنفيذ نيست و تمام كشور بر شما يورش خواهند برد، شخصى كه اين مطلب را به شما گفته ناقص العقل است». نخست وزير گفت: «اين مطلب را اگر مأمون بشنود از آن خشنود نخواهد شد و هركس اين حرف را بزند مجازاتش خواهد كرد و من ناراضىترين مردم نسبت به آن هستم».[4]
ج) مذهب حنفیه در زمان حکومت مغول
در زمان اولجايتو؛ ملقب به خدابنده (۶۸۰ قمری – ۷۱۶ قمری)، از آن جا که مادرش از قومى مسيحى به نام كرائيت بود و فرزندش را بر سنت نصارى تعميد و پرورش داده بود، اولجايتو تا پايان زندگى مادر، مسيحى ماند، آنگاه همسرى مسلمان گرفت كه پيوسته او را به اسلام دعوت مىنمود. عالمان حنفى كه در پايتخت نيرومند بودند از وی پشتیبانی میکردند. سرانجام اولجايتو از مسيحيت به دین اسلام گروید و نام محمّد بر خود نهاد، او مذهب حنفى را برگزيد و پشتيبان آن شد، اما تعصبى نسبت به مذهب خويش نداشت. حنفيان فرصت را مغتنم شمردند و بناى عصبيت گذاردند، به گونهاى كه پيروان سه مذهب ديگر را اذیت مىکردند تا ايشان را به اجبار، پیرو حنفيه سازند.[5]
خواجه رشيد الدين فضل اللَّه؛ وزير شافعى شاه كه به سبب اشراف بر مسایل، نگران رخدادها بود، سلطان را واداشت كه خواجه نظام الدين عبدالملک مراغى شافعى را که دانشمندى بزرگ در معقول و منقول بود، قاضى القضاة همه متصرفات مغول در ايران سازد و همه شؤون مذاهب اسلامى را به او سپارد و چون منصب قضاوت خواجه مسلم گشت، به نقض سه مذهب ديگر بهويژه حنفى پرداخت. باب مناظره و مجادله گشوده شد و كار به طعن و دشنام عالمان حنفى و شافعى (نسبت به یکدیگر) رسيد. در سال 707 قمری، مردى حنفى و سخت متعصب به نام «ابن صدر جهان» از بخارا به پايتخت آمد و آتش دشمنى ميان او و قاضى شعلهور شد تا بدان پايه كه علاوه بر فضيحتگويى دو مذهب، اصل اسلام را نشان اهانت ساختند. فرماندهان مغول از این رویارویی آزرده شدند و سلطان به خشم آمد. در نتیجه سپاه مغول از اسلام رویگردان شدند تا جایی که ازدواج به سنت اسلام را ترک کردند.
اولجايتو، مذهب حنفى را رها ساخت و سه سال در اختيار دين مردّد ماند، اما از اسلام بازنگشت، او در نهادش شيفته اسلام بود، تا آن که سرانجام توسط علامه حلی و به وسیله کتابهایش «نهج الحق و كشف الصدق» و «منهاج الكرامه في باب الامامة»، تشيع را پذيرفت و از پاسداران آن گشت، بىآنكه بر مذاهب ديگر جفا روا دارد، كه خود مردى حكيم بود و آموزگارى حكيم داشت.[6]
[1]. سایت حوزه نت، «تاریخچه مذهب حنفی».
[2]. همان.
[3]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 192، به نقل از المكى، 2/ 41.
[4]. همان، ص 192 و 193، به نقل از المكى، 2/ 157 و 158؛ الكردرى، 2/ 106 و 107.
[5]. حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و كشف الصدق، ترجمه: كهنسال، علیرضا، ص 41.
[6]. همان، ص 42 و 43.