Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

اخلاق و صفات ناصر کبیر (اطروش)

ناصر کبیر دارای فضایل بسیاری بوده که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

الف) مرتبه علمی

سيد مرتضی (قدّس سرّه) در باره جدّ مادری خود مى‏گويد: «و اما ابو محمد ناصر كبير؛ يعنى حسن بن على، فضيلت او در دانش، زهد و فقاهت از خورشيد درخشان‌تر است، اوست كه اسلام را در سرزمين ديلم گسترش داد تا بدان جا كه مردم آن ديار از گمراهى به هدايت رسيدند و با دعوت او از جهالت دگرگون شدند و صفات برجسته او بيش از حد شمار، و روشن‌تر از آن است كه پنهان باشد».[1]

ناصر کبیر مجالس مناظره با عالمان و فقیهان، و مجالسی برای مطالعه در حدیث برگزار می‌کرد.[2] وی شخصیتی دانشمند و مملو از علم بوده است. نقل شده وی علاوه بر تسلط بر علوم مرتبط با قرآن و سنت و معارف اسلامی، بر کتب دیگر ادیان آسمانی؛ از جمله تورات و انجیل نیز مسلط بود.[3]

ابن اثیر در باره وی می‌گوید: «اطروش، شاعری نیکو، ظريف، علامه، امام در فقه و دين، بسیار بی‌باک، و مردی بی‌مانند بود».[4]

ب) اخلاق حسنه

زمانی که ناصر کبیر در زمان حکومت حسن و محمد؛ فرزندان زید، به شمال ایران آمده ‌بود، همه مردم طبرستان مسلمان نبودند. زرتشتیان و دیگر ادیان نیز حضور داشتند. ناصر با تبلیغ و اخلاق حسنه، مردم منطقه را به اسلام دعوت کرد. متن جالبی مربوط به قرن چهارم، از یکی از بزرگان گیلان وجود دارد که توضیح می‌دهد، چگونه مردم دیلم و گیلان جذب رفتار عملی ناصر کبیر شدند؛ به این جهت که از او خلق و خوی خوش دیدند و به اسلام و تشیع گرویدند. وی در این نامه از جانشینان ناصر کبیر گلایه می‌کند که شما روش ناصر را ادامه نمی‌دهید و به مردم ظلم می‌کنید![5] یکی از مصادیق اخلاق حسنه ناصر، عفو و گذشتی است که او نسبت به حسن بن قاسم، پسر عموی خویش روا داشت. حسن بن قاسم، آن‌گاه که ناصر را دستگیر کرده و در قلعه لاریجان زندانی نمود و سپس یارانش به خانه‌اش حمله‌ور شده و اموال او را غارت نموده و زن و فرزندانش را به اسارت بردند، آن هنگام که توسط یاران ناصر بازداشت شد و او را نزد او آوردند، ناصر کبیر با نرمی با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود،[6] ولی این لطف و محبت او به همین‌جا ختم نشد و پس از مدتی حسن بن قاسم، به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصر، دختر ابوالحسین احمد را به همسری او درآورد و حکومت و ولایت گرگان را نیز به او سپرد.[7]

ج) عدالت محوری

مورخ معروف طبری، ناصر کبیر را به سبب اجرای عدالت و حُسن رفتار، ستایش کرده و گفته است که «مردم به عدالت و حسن رفتار و به‌‌‌‌‌‌‌پاداشتن حق، كسى را همانند اطروش نديدند».[8] چنان‌که ابوریحان بیرونی نوشته است: «ناصر اطروش، رسم کدخدایی و مالکیت کدخدا بر مردم را برانداخت و همه مردم را در یک رتبه قرار داد».[9] ابن خلدون نیز وی را به عدالت ستوده است: «اطروش مردى عادل و نيک‌سيرت بود و در زمان او کسی همانند او نبود».[10]

د) ساده زیستی

از جمله اموری که مردم را به سوی ناصر کبیر گرایش داد، زندگی بی‌آلایش و ساده او بود. عادت بر آن بود که حاکمان برای خویش قصر و بارگاه ساخته و حرم‌سرایی تشکیل می‎دادند، اما ناصر هرگز بارگاه و عمارتی مجلل نساخت و در پاسخ به کسانی که از او در باره ساده‌زیستی‌اش سؤال می‌کردند، می‌گفت: «من برای تخریب و انهدام (و مبارزه با تجمل) آمدم، نه برای ساخت عمارت و تجدید بنای آن». برخی منابع نیز به زهد او اشاره کرده‌اند.[11]

هـ) تدبیر و دور اندیشی

ناصر کبیر رادمردی هوشیار، آگاه، دوراندیش در امور، استوار و محکم در کارها و دارای تدبیر بوده است. وی با وجود دشمنان سرسختی؛ چون خلفای عباسی و سامانی، مدبرانه از دشمن‌سازی و تحریک قومیت‌های مذهبی مخالف خویش خودداری می‌کرد و با رویکردی مسالمت‌آمیز آنان را به صلح دعوت می‌کرد تا مبادا فتنه‌های مذهبی دامان حکومتش را آلوده سازد؛ از این رو در برابر اهل سنت منطقه، روش مدارا در پیش گرفت. وی زمانی حاکم آمل شد که بسیاری از آملی‌ها سنی مذهب بودند؛ بنابراین می‌بایست یا با آنان به جنگ بپردازد و یا مدارا کند. وی عاقلانه راه دوم را در پیش گرفت. او با اباجعفر، از پیروان احمد بن حنبل که با زیدیه دشمنی داشت، بر سفره صلح نشست و پیمان آشتی بست.

او به مخالفان خود نامه می‌نوشت و آنان را از جنگ‌های فرقه‌ای و مذهبی نهی می‌کرد. او در نامه ای به حسین بن علی آملی که از مخالفانش بود و مردم را به جهاد با ناصر ترغیب می‌کرد، چنین نوشت:

«ای اباعلی… ما و شما جانشین و خلف گذشتگانی هستیم و وظیفه خلف، همانا تبعیت از سلف و اقتداکردن به آنها است. آن کسانی که شما به آنها اقتدا می‌کنید و سلف شما از میان صحابه‌اند، عبدالله عمر و محمد بن سلمه و أسامة بن زید هستند. همان‌هایی که با معاویه در نیاویختند و به جنگ او نرفتند، در حالی که علی بن ابی‌طالب را بر او برتری می‌دادند، با این توجیه که ما بر کسانی که شهادتین گفتند و اهل توحیدند، شمشیر نمی‌کشیم. پس راه تو چیست، جز آن که با گذشتگانت موافقت کنی و از آنان تبعیت کنی؟ تو هم مرا در جایگاه معاویه بگذار و ابن‌نوح را جای مخالف معاویه بگذار و با من قتال نکن. تو هم در این امر (اختلاف من و ابن‌نوح سامانی) دخالت نکن. همان ‌طور که سلف تو در دعوای بین علی (علیه السلام) و معاویه دخالت نکردند، تو هم از جنگ با اهل شهادتین دوری کن، همان طور که آنان دوری کردند، خصوصاً در ریختن خون دیگران. ای اباعلی بفهم که این مطالب از سر انصاف گفته شد».[12]

 

[1]. سید مرتضی (علم الهدی)، المسائل الناصریات، تحقیق: مرکز البحوث و الدراسات العلمیة، ص ۶۳؛ موسوی خوئی، سید ابو القاسم، معجم ‏رجال ‏الحديث، ج 6، ص 31 و 32، شماره 2955.

[2]. ناطق بالحق، یحیی بن حسین، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، تحقیق: رحمتی، محمدکاظم، ص ۵۶.

[3]. موسوی‌نژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بین‌المللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزه‌های نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 32.

[4]. ابن اثیر جزری، عز الدين، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 82.

[5]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.

[6]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ص 274.

[7]. مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 308؛ ویکی اهل البیت.

[8]. طبری، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج ‏15، ص 6782.

[9]. ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد، الآثار الباقیة من القرون الخالية، محقق: اذکایی، پرویز، ص 275.

[10]. ابن‏خلدون، عبدالرحمن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج ‏2، ص 571.

[11]. موسوی‌نژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بین‌المللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزه‌های نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 186.

[12]. همان، ص 185 و 186.