searchicon

کپی شد

آزادى عقیده و ارتداد

یکى از مباحث مهمّ مطبوعات و رسانه‌هاى معاصر، مسأله آزادى عقیده است. گروهى از نویسندگان، عقیده را در حدّ گزینش شغل، همسر، مسکن، لباس، آرایش و عضویت در حزب قرار داده و مى‌گویند: همان‌طور که انسان در انتخاب این امور حرّ و آزاد است، هم‌چنین در انتخاب عقیده نیز آزاد مى‌باشد. آنان، براى تأیید گفتار خود، هیجدهمین مادّه اعلامیه جهانى حقوق بشر را پیش مى‌کشند که مى‌گوید:

«هرکس حق دارد که از آزادى فکر، وجدان و مذهب بهره‌مند شود. این حق متضمّن آزادى تغییر مذهب یا عقیده و هم‌چنین متضمّن آزادى اظهار عقیده و ایمان مى‌باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبى و اجراى مراسم دینى است. هرکس مى‌تواند از این حقوق، منفرداً و مجتمعاً به‌طور خصوصى یا عمومى برخوردار باشد».

این گروه از نویسندگان بر اساس آزادى عقیده، مسأله نحوه برخورد اسلام با ارتداد و مرتد را مطرح ساخته می‌گویند: مرتد کسى است که از عقیده اسلامى خود بازگردد یا دین دیگرى را انتخاب کند، چنین فردى اگر از پدر یا مادر مسلمانى متولّد شده‌باشد، محکوم به اعدام است، و اگر پدر و مادر او مسلمان نباشند و خود او اسلام را برگزیند و سپس به آن پشت کرده باشد، محکوم به حبس مى‌گردد. اگر اسلام طرفدار آزادى است و شعار آن «لا إِکراهَ فِی الدِّین»[1] است، چرا با مرتد چنین معامله خشنى را انجام مى‌دهد؟

تبیین رابطه آزادی عقیده و ارتداد

برای تبیین رابطه آزادی عقیده و ارتداد، و فلسفه حکم مرتد، نکاتى ذکر مى‌شود:

  1. شکى نیست که در آیین اسلام، آزادى‌هاى فردى و اجتماعى بیش از آن است که در این نوشتار بازگو شود. مطالعه ىک دوره فقه، نمایان‌گر آزادى‌هاى فزون از حدّ انسان در زندگى است، البته مشروط به آن‌که به سعادت او لطمه‌اى وارد نکند یا حقوق دیگران را پایمال نسازد.
  2. عقیده و مذهب چیزى نیست که با زور و فشار پدید آید؛ زیرا باید بین تسلیم ظاهرى و تسلیم باطنى فرق نهاد. تسلیم ظاهرى با جبر و زور صورت مى‌پذیرد و دشمن خونى در مقابل دشمن خود، سر فرود مى‌آورد، ولى دین، تسلیم قلبى است، و تسلیم قلبى براى خود مبادى و مقدّماتى دارد. تا آن مبادى فراهم نشود، تسلیم باطنى تحقق نمى‌پذیرد، حتى شما با دادن میلیاردها دلار به یک فرد، نمى‌توانید از او بخواهید که در دل شب معتقد شود که اکنون روز روشن است و بالعکس. آیه مبارکه «لاإکراه فى الدین» نیز ناظر به همین است؛ یعنى دین، اکراه پذیر نیست، و باید از طریق تبلیغ، ترویج و روشن‌گرى مردم را به آیین حق دعوت کرد تا با آگاهى کامل به آن دل ببندند.
  3. تفتیش عقاید در اسلام ممنوع است، و لذا هر فردى شهادتین را بـر زبان جارى کند، جزیى از جامعه اسلامى مى‌گردد. دیگر در این فکر نباید بود که او حقیقتـاً نیـز به اسلام روى آورده‌است یا نه؟
  4. ابزار مهم براى پیشرفت اسلام، کتاب آسمانى و گفتارهاى پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم) و دیگر پیشوایان است، و در جهان امروز نقاط عظیمى تحت پوشش آیین اسلام قرار گرفته که هرگز پاى سربازان اسلام به آن‌جا نرسیده است. کشورهاى شرق آسیا و اندونزى با آن عظمت، بر اثر تبلیغ بازرگانان مسلمان، به آیین اسلام گرویده‌اند.

امروز وجود میلیون‌ها مسلمان در آمریکا نتیجه تبلیغ مردى به نام «فرات» است که در سال 1929 میلادی، از یکى از کشورهاى عربى به آن سرزمین سفر کرده و با منطق گرم، مردم را به آیین اسلام دعوت کرده است. شعار او یکی از آیات قرآن بود که می‌فرماید: «با حکمت و اندرز نیکو به سوى پروردگارت دعوت کن و با آنان به نیکوترین شیوه مناظره کن، پروردگار تو از هر کسى بهتر مى‌داند که چه کسانى از راه او منحرف شده‌اند و چه کسانى هدایت یافته‌اند».[2]

  1. در طول تاریخ اسلام، هرگز دادگاه‌هایى شبیه دادگاه ‌اى انگیزیسیون[3] وجود نداشته‌است، و آیه پیشین روشن‌ترین گواه بر گفتار ما است.

با توجه به این اصول، اگر در اسلام با «مرتد» و «ارتداد» با شدت عمل برخورد شده، به این جهت است که مسئله ارتداد، مسئله‌ای تک ساحتی نیست. ارتداد هم از بُعد فردی قابل بررسی است و هم از بعد اجتماعی. در بعد فردی هرگاه شخصى، در عقیده دینى خود، متزلزل گردد، یا آن را نپذیرد، در این مورد مشکلى براى او پیش نمى‌آید، تنها چیزى که هست، افراد آشنا با این فرد، باید سعى کنند که شبهات و مشکلات او را حل کنند، هر چند بحث و گفت و گو به طول انجامد، و اگر هم قانع نشد، تا وقتى که در دادگاه، ارتداد او ثابت نشود، کیفر و پیگردى براى او نیست، ولى هرگاه او گام را از این فراتر نهد و از نظر اجتماعی، با افراد و یا در مجامع عمومى از بازگشت خود از اسلام و گرایش به آیین دیگر سخن بگوید، به‌طور مسلّم، دین در برابر آن ساکت نخواهد بود؛ زیرا چنین عملى، مایه ایجاد فتنه و اغتشاش در جامعه اسلامى مى‌گردد و چه بسا، پیروانى هم پیدا کند، و قهراً کار به درگیرى و فتنه مى‌انجامد. در این‌صورت آیا صحیح است، نظام اسلامی در برابر چنین فردى که نتیجه کارش، درگیرى‌ها و فتنه‌ها و چه‌بسا خونریزى‌هاى بسیار باشد، ساکت بنشیند؟

خرده‌گیران به موضوع ارتداد و سنگینى مجازات، از زاویه مصلحت فردى نگریسته‌اند، نه از دیدگاه مصالح عمومى که یکى از آن‌ها حفظ عقاید و مقدّسات مردم و حفظ حرمت معتقدان به آن‌ها است، و در حال تعارض، حفظ مصالح همگانى مقدّم بر مصلحت فردى است.

هر نظامى با عوامل براندازى خود، با شدّت عمل برخورد مى‌کند، خواه جامعه‌هاى باز و نظام‌هاى آزادی‌خواه باشند، و خواه جامعه‌هاى بسته و نظام‌هاى استبدادى. هرگاه نظامى روى اصول غیر دینى تأسیس شود، و اکثریت مردم، آن را بپذیرند، هرنوع عملى که سبب فروپاشى نظام و براندازى آن بشود به شدّت با آن مقابله مى‌شود و این مسأله اى نیست که بر کسى پنهان باشد.

تفاوتى که هست این‌که نظام‌هاى غیرالهى براساس اصول مادّى تنظیم مى‌شوند، و «سکولاریسم»[4] یکى از اصول مهم عقیدتى آن‌ها است، در حالى‌که در نظام دینى، عقیده به خدا اساس نظام سیاسى را تشکیل مى‌دهد. حالا اگر در نظام‌هاى مادى گروهى با ترویج بنیادگرایى، اساس نظام را متزلزل کنند، هرگز آن‌ها را به حال خود رها نمى‌کنند و با شدّت با آن‌ها برخورد مى‌شود، و سکولاریسم براى آن‌ها به قدرى ارزشمند است که کشتن افراد و ویران کردن لانه‌ها و خانه‌ها در مقابل آن چیز مهمّى نیست.

حال اگر فرض کنیم نظامى براساس دین و اعتقاد به خدا و ماوراى طبیعت پدید آمده‌باشد و مردم نیز روى عقیده به این نظام رأى دهند، ولى گروهى با ترویج سکولاریسم در صدد متزلزل کردن و نابودى نظام برآیند، آیا در این صورت، مسأله آزادى عقیده کارساز است؟ یا این که آزادى عقیده بهانه‌اى براى واژگون کردن نظام به شمار مى‌آید؟

مسأله مرتدّ، نمونه‌اى از کارهاى براندازانه است. مسأله بابی‌گرى و بهایى‌گرى که در قرن سیزدهم از سال‌هاى 1260 آغاز شد، در اثر ارتداد فردى بود که با بیان و ترفندهاى خاصّ خود، گروهى را فریب داد و جنگ‌ها و خونریزى‌هایى پدید آورد که هنوز هم جامعه اسلامى با مشکلات آن، دست به گریبان است.

یکى از ترفندهاى دشمنان در صدر اسلام این بود که به عوامل خود مى‌گفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام کنید، و شامگاهان، از اسلام بازگردید و با این عمل، شک و تردید را در دل دیگر مسلمانان پدید آورید. قرآن مى فرماید: «و جمعى از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آن‌چه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید (و باز گردید)! شاید آنها (از آیین خود) بازگردند! (زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانى پیشین مى‏‌دانند و این توطئه کافى است که آنها را متزلزل سازد».[5]

مرحوم علاّمه طباطبایى در تفسیر این آیه مى‌نویسد: آنان براى توجیه کار خودشان مى‌گفتند ما فکر مى‌کردیم اسلام، بر حقانیت و درستى خود دلایلى دارد، ولى وقتى مسلمان شدیم، مشاهده کردیم که چنین نیست و شواهدى بر بطلان آن براى ما آشکار گشت و به همین خاطر از اسلام، دست کشیدیم و این توطئه‌اى براى ایجاد تردید در مؤمنان بود.[6]

شبهه و پاسخ

گاهى گفته مى‌شود اگر حفظ عقیده مردم یکى از حقوق آنها است، ولى مردم حقوق دیگرى نیز دارند، و آن حق تحقیق، انتقاد و اتخاذ عقیده یا تغییر عقیده است.

یادآور مى‌شویم هیچ‌گاه اسلام، حق تحقیق و انتخاب را از کسى سلب نکرده، و پیوسته به تفکر و تعقّل دعوت نموده‌است، ولى هرگاه فرد مرتدّ از حق انتخاب بهره‌گیرى کند، ولى عملاً به عقیده عمومى احترام نهاده و باورهاى مردم را ویران نسازد، نظام اسلامى با او کارى ندارد. سخن در یک جامعه اسلامى است که اکثریت آن با کمال آزادى به اسلام و مقدّسات رأى مثبت داده و خواهان حفظ آن هستند، ولى مرتدّ، با تظاهر به بازگشت از اصول به نوعى به ملت دهن‌کجى مى کند.

حاصل سخن این که، دین و نظام اسلامى، در سایه دو اصل عقلایى با ارتداد و سایر انحرافات فکرى مبارزه کرده و اجازه تظاهر برخلاف نظام را نمى‌دهد:

  1. ارتداد، نوعى تجاوز به حقوق عمومى ملّت است، باورها را به تدریج مى سوزاند و زمینه براندازى را فراهم مى‌سازد.
  2. بسیارى از ارتدادها نوعى از رویکرد به سوى خرافه‌پرستى است؛ زیرا در نتیجه، مرتد به بت‌پرستى و ماده‌پرستى گرویده و یا لااقل یکى از آیین‌هایى را که از نظر کمال در درجه پایین‌تر است، جایگزین عقاید اسلامى مى‌سازد. و احیاناً به خلأ فکرى و عقیدتى دچار شده و براى جهان و آفرینشِ انسان مبدأ و معادى معتقد نبوده، و هیچ نوع حساب و کتابى براى آفرینش قایل نمى‌شود. همه این‌ها نوعى رویکرد به جاهلیت و عقب‌گردى از کمال است.[7]

[1]. بقره، 256.

[2]. «ادْعُ إلَى سَبِیلِ رَبَّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالتى هِىَ أَحْسَنُ إنَّ رَبَّک هُوَ أعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»، نحل، 125.

[3]. دادگاه‌های تفتیش عقاید. تفتیش عقاید؛ یعنی بازرسی و تفحص در باورهای افراد. مشهورترین آن، تفتیش عقاید در اروپای مسیحی است. این نام از دوران قرون وسطی به یادگار مانده‌است و مخالف آزادی بیان و آزادی عقیده یا آزادی اندیشه‌است. تفتیش عقاید، به بیان دقیق‌تر عبارت بود از هیئت‌های داوری بسیار مجهز که کلیسای کاتولیک می‌کوشید از طریق آن‌ها به یکپارچگی دینی مورد نظر خود نائل شود. این عمل توسط دستگاه کلیسا انجام می‌شد و متهمان بسیاری در دادگاه‌های تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک و جادوگری می‌شدند. این افراد ابتدا برای اعتراف‌گیری شکنجه می‌شدند. در صورت عدم اعتراف سرنوشت معلومی برای آن‌ها متصور نبود، اگرچه اکثر مردم تاب شکنجه‌ها را نداشتند و اعتراف به اعمال کرده و ناکرده خود، می‌کردند. سپس دستگاه تفتیش عقاید آن‌ها را محکوم به مجازات‌های گوناگون و در بسیاری از مواقع به صورت‌های غیرانسانی، اعدام می‌کرد.

[4]. سکولاریسم؛ یعنی گیتی‌گرایی، این جهانی بودن، دنیامداری و دنیاگرایی و طرفداری از اصول دنیوی و عرفی. معنای اصطلاحی سکولاریسم نیز عبارت است از: جدایی دین از حوزه اجتماع، تعاملات و مناسبات اجتماعی؛ یعنی، دین، تفکر و تئوری‌های دینی، در حوزه مدیریت، اقتصاد، هنر، سیاست و … نقشی نداشته و تنها جنبه فردی و شخصی دارد.

[5]. «و قَالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ آمِنُوا بِالّذى أُنْزِلَ عَلى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَاکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»، آل عمران، 72.

[6]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج ‏3، ص 257.

[7]. بر گرفته از: سبحانی، جعفر، مدخل مسایل جدید در علم کلام، ج 3، ص 126 و 130 – 135.