searchicon

کپی شد

یکی بودن ادیان الاهی

در قرآن کریم از دین الاهی با عنوان اسلام یاد شده و درباره ثبات و دوام آن براهینی اقامه شده است.

برهان اولی که برای ثبات دین اقامه شده است، مبتنی بر مبدأ فاعلی دین است. این برهان از انضمام دو آیه حاصل می شود. آیه اوّل در سوره شریفه آل عمران است که می فرماید: “ان الدین عند الله الاسلام”؛[1] یعنی تسلیم و انقیاد در برابر حق تنها دینی است که در نزد خداوند به رسمیت شناخته شده است. آیه دوم در سوره نحل است که می فرماید: “ما عندکم ینفد و ما عندالله باق”؛[2] یعنی آن چه در نزد شما است فناپذیر و از بین رفتنی است. آن چه در نزد خداوند است همیشگی و باقی است. برهانی که از این دو آیه استفاده می شود، خلاصه اش این است که اسلام نزد خداوند است و آن چه در نزد خداوند است باقی است، پس اسلام باقی است. برهان دوم مبتنی بر فطرت انسانی است که مبدأ قابلی دین است، به این بیان که اسلام برای پرورش و شکوفایی فطرت انسانی نازل شده است و فطرت انسان امری ثابت و تغییر ناپذیر است، پس دینی که برای تربیت فطرت انسان ها تنظیم می شود ثابت و مشترک خواهد بود.

قرآن کریم در این مورد می فرماید: “فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله”؛[3] یعنی چهره خویش را بر آیین و دین راست استوار دار، این فطرت الاهی است که آدمیان بر آن آفریده شده اند و در خلقت خداوند تبدیل و دگرگونی نیست.

خداوند سبحان از آن دین واحد که مورد توصیه همه پیامبران اولی العزم و مورد وفاق تمامی شرایع الاهی است به این گونه یاد می فرماید: “شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب؛[4] یعنی خداوند دینی را برای شما تشریع نموده، که نوح (ع) را به آن سفارش کرده است و آنچه را که به سوی تو ای پیامبر وحی نمودیم و به ابراهیم و موسی و عیسی (ع) سفارش کردیم، این است که دین خداوند را برپا دارید و در آن اختلاف و تفرقه روا ندارید و آنچه تو به آن دعوت می کنی بر مشرکان سنگین و گران می آید. خداوند هر کس را که مشیتش اقتضاء کند به سوی خود بر می گزیند و هر کس را که به تضرع به سوی او دعا نماید هدایت می کند.[5]

نتیجه ثبات و وحدت دین الاهی این است که تفاوت ادیان الاهی هرگز در اصل دیانت که همان اسلام باشد، نیست، بلکه تفاوت در مذاهب و شرایع است؛ زیرا اصل دین که همان مسئله توحید، وحی، نبوت، قیامت و اموری از این قبیل است، همان خطوط کلی است که انسان بر اساس فطرت و سرشت الاهی خویش، مسیر، هدف و حرکت خود را بر آن استوار می دارد، اما دستورات جزئی و فروع عملی، متناسب با ابعاد طبیعی و مادی آدمی و خصوصیات فردی و قومی افراد به مقتضای زمان ها و مکان های گوناگون تغییر می یابند.

در قرآن کریم تا آن جا که محور گفتار، اصول دین یا خطوط کلی آن است سخن از تصدیق انبیا نسبت به یک دیگر است. “مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه”.[6] قرآن کتاب های الاهی را که در پیش روی دارد تصدیق کرده و مهیمن بر آنها است.

اما آن جا که محور گفتار، فروع جزئی دین است، سخن از تعدد، تبدیل، تفسیر و نسخ است. “لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجاً”.[7] برای هر امت شریعت و روش خاصی قرار دادیم.

شریعت های گوناگون راه های مختلف و یا نسخه های متفاوتی هستند که هر یک به فراخور استعداد امم و به تناسب مقام و شایستگی اولیا و انبیای آنها شکل می گیرند و کثرت آنها یا از ناحیه ارایه چهره های گوناگون همان حقیقت واحد است که در طی اعصار و قرون یکی پس از دیگری ظهور می نماید و یا آن که به بیان دقیق تر متناسب با مراتب فهم و ادراک بشر از آن رکن وثیق و اصل اصیل است.

چه این که وحی الاهی ریسمان واحد است که یک سوی آن در دست آدمیان و سوی دیگر آن نزد خداوند است و انسان هر چند در این مسیر فراتر می رود به ادراکی والاتر از آن نایل می گردد، بدون آن که ادراک برین نافی ادراک پایین باشد و یا آن که ادراک پایینی حجاب دیدار مراتب برتر گردد.

این همان ریسمان الاهی است که خداوند به تمسک به آن فرمان داده است. “و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا”؛[8] یعنی همه به ریسمان الاهی چنگ زده و از تفرقه و جدایی پرهیز نمایید.

مراتب این ریسمان از الفاظ و حروف رایج در میان آدمیان آغاز می شود و تا به مقام “دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی”[9] ادامه می یابد؛ از این رو هر گاه کامل ترین انسان ها که خاتم انبیا است با ظهور خود فتح این مقام را نوید دهد، دگرگونی و تفسیر و تبدیل و یا نسخ شرایع که ره آورد مقامات این مسیر است به پایان می رسد و با ابلاغ شریعت این پیامبر است که خطاب نهایی نازل می شود. “الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً”؛[10] یعنی امروز دین را برای شما کامل کرده و نعمت را بر شما تمام نموده و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.[11]

نکته پایانی اینکه: تصدیق قرآن نسبت به کتب دیگر انبیا که همراه با برتری و هیمنه آن است، بزرگ ترین خدمت را نسبت به آنها انجام داده است.

فقیه نامدار شیعه، مرحوم کاشف الغطاء در این مورد می گوید: اگر رسول اکرم (ص) و قرآن نمی بود، هرگز نامی از مسیحیت و یهود باقی نمی ماند؛[12] زیرا تورات و انجیل تحریف شده که خدای را در مصاف با یعقوب (ع) وصف می کنند و انبیا (ع) را میگسار معرفی می نمایند و زنان پاکدامن را در معرض اتهام قرار می دهند، هرگز توان بقا و دوام ندارند.

قرآن کریم همراه با نشر توحید، دامن تمام انبیا را از این گونه اتهام ها مبرا نمود و ابراهیم خلیل و سایر انبیا (ع) را به عزت و عظمت ستود و مریم عذرا (س) را به طهارت و پاکی وصف نموده و درباره او فرموده: “ان الله اصطفاکِ و طهرکِ و اصطفاکِ علی نساء العالمین”؛[13] یعنی به درستی که خداوند تو را از لحاظ گوهر نفس برگزید و تو را پاک گردانید و بر زنان عالم رجحان داده است.[14]



[1] آل عمران، 19.

[2] نحل، 96.

[3] روم، 30.

[4] شوری، 13.

[5] شریعت در آینه ی معرفت ، ص 118 الی 120 با تلخیص.

[6] مائده، 48.

[7] همان.

[8] آل عمران، 103.

[9] نجم، 8 – 9.

[10] مائده، 3.

[11] شریعت در آینه ی معرفت، ص 118 تا 120 با تلخیص.

[12] کشف الغطاء، کتاب الجهاد، ص 391.

[13] آل عمران، 42.

[14] شریعت در آینه ی معرفت، ص 122 و 123.