کپی شد
کودک
فهرست
تربیت کودک و اهمیت آن
تربیت در لغت به معنای رشد و نمو دادن آمده است و در اصطلاح به معنای پروراندن استعدادهای درونی است. اسلام هم به تربیت جسمی و هم به تربیت روحی و معنوی کودک اهمیت داده است، ولی از آن جا که روح هویت واقعی انسان را تشکیل می دهد، با اهتمام ویژه ای به تربیت روحی پرداخته است.
اسلام تربیت کودک را بسیار مهم شمرده است. در این راستا برای پیش از انعقاد نطفه و سنین مختلف عمر او توصیه هایی نموده است که مراعات دقیق آنها در تربیت جسمی و روحی او بسیار مؤثر است.
تربیت دینی کودک
در مکتب اسلام به تربیت دینی و اسلامی کودکان بسیار اهمیت داده شده است. بیش از هزار روایت در مورد تربیت کودک از رسول خدا (ص) و ائمه معصومین (ع) وارد شده است.[1] در برنامه تربیتی اسلام برای فرزندان دستورهایی آمده است که مراحل پیش و پس از تولد آنها را در بر می گیرد.
در این جا چند روش برای تربیت دینی کودکان را به عنوان نمونه بیان می کنیم:
1. تربیت عملی: شخصیت والدین در تکوین شخصیت کودکان اثر به سزایی دارد. وقتی انسان در منزل و زندگی خود اصول و دستورات اسلامی را رعایت کند؛ مثلاً نماز را اول وقت بخواند، به روزه و سایر واجبات اهمیت داده و آنها را به جا آورد، همیشه به یاد خدا باشد، هنگام شروع غذا خوردن بسم الله بگوید و با الحمدللٌه تمام کند و از نعمت های بی شمار الاهی شکرگزاری کند و … همه اینها به کودک درس خداشناسی می دهد. مغز کودک همچون دوربین عکاسی است که از هر چیزی که در برابر آن قرار می گیرد، عکس بر می دارد؛ از این رو مستحب است وقتی طفل متولد می شود در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بخوانند، تا ندای الله اکبر از همان تولد در او تأثیر بگذارد و او را با توحید آشنا سازد.
کودک بیش از آنچه که از شنیدن یاد می گیرد، از مشاهده رفتارهای ما می آموزد. بنابراین، میزان یادگیری کودک زمانی است که مشاهده می کند، ما در شرایط سختی جملاتی مثل توکل بر خدا و … به کار می بریم که تأثیر این بیش از زمانی خواهد بود که ما می کوشیم تکیه کردن بر خدا و توکل بر او را به طور شفاهی به او یاد دهیم.
2. آموزش قرآن: پیشوایان دینی ما سفارش کرده اند که به کودکان خود قرآن بیاموزید. امام صادق (ع) فرمود: «به فرزندان خود سوره یس را یاد دهید؛ زیرا این سوره ریحانه قرآن است».[2] به یقین این آموزش تنها منحصر به حفظ قرآن یا روخوانی آن نخواهد بود، بلکه شامل یاد دادن مفاهیم قرآن نیز خواهد بود. ما می توانیم بسیاری از اصول اسلامی را با این کار به کودک بیاموزیم.
3. بردن کودکان به اجتماعات معنوی: پدر و مادر می توانند با بردن کودکان به اجتماعات معنوی؛ مانند مساجد، مراسم دعا، هیئت های معتبر مذهبی و … از نزدیک بسیاری از سؤالات او را از افراد مطلع و مورد اعتماد دریافت کنند.
4. پاسخ های درست و ساده به پرسش های دینی کودک: کودکان بسیار کنجکاوند و در باره چیزهایی که می بینند و یا می شنوند بسیار می پرسند. پرسش های دینی کودک گام هایی است که او به سوی ایمان کامل بر می دارد و نباید این گونه پرسش های او، ما را مضطرب کند.
آموزش خداشناسی به کودکان
گرایش به خدا و یگانه پرستی در فطرت هر کودکی که چشم به جهان می گشاید نهفته است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «هر بچه ای بر فطرت اسلام متولد می شود، مگر این که والدینش او را یهودی یا نصرانی کنند».[3] پدر و مادر کودک باید با مطالعات مستمر خود همواره نیازهای فکری فرزندان خود را شناسایی کرده و از راه صحیح مجهولات و سؤالات او را پاسخ گفته و از راه های صحیح در تربیت دینی او گام بردارند.
برخی از راه های شناساندن خدا به کودکان به این شرح است:
1. به پرسش های کودکان می بایست جوابی صحیح و در عین حال ساده و روشن داده شود. ما می توانیم با بیانی ساده و کمک گرفتن از نعمت های خداوند که در اختیار همه بندگانش قرار داده است، به بهترین وجه و ساده ترین شکل خدا و برخی از صفات او را با برهان نظم، برای کودک اثبات کنیم. این برهان ساده ترین و عمومی ترین برهان برای اثبات خدا است، و در قرآن کریم و روایات نیز بسیار به این برهان اهمیت داده شده است. این برهان از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی خالی است، از این رو همه می توانند از این برهان استفاده کنند.
2. کمک گرفتن از طبیعت: به خلقت آفریده های خدا اشاره کنیم و او را با عجایب آنها آشنا سازیم. قدرت خداوند را در آفرینش مخلوقاتش در آسمان و زمین و دریاها به فرزندان خود نشان دهیم.
در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که ما را به تدبر در طبیعت دعوت می کند؛ مثلاً در قرآن می خوانیم: «و خدا به زنبور عسل وحی کرد که از کوه ها و درختان و سقف های رفیع منزل گیرید و سپس از میوه های شیرین تغذیه کنید و راه پروردگارتان را به اطاعت بپویید، آن گاه از درون آنها شربت شیرینی به رنگ های مختلف بیرون آید که در آن شفاء مردمان است».[4] همچنین ما را به دقّت در خلقت شتر و آسمان و کوه ها و زمین و … دعوت می کند و می فرماید: «آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده؟ و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده! و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است»؟[5] اگر عجایب و شگفتی های این مخلوقات خداوند را با زبانی ساده و کودکانه بیان کنیم او را تا حد زیادی با خدا آشنا ساخته ایم.
3. پاسخ بسیاری از سؤالات کودک را می توانیم از قرآن بیابیم؛ برای مثال اگر کودک پرسید خدا کیست می توانیم این آیه را بر وی بخوانیم: «خدا کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و آبی از آسمان فرو فرستاد و به وسیله آن میوه هایی را برای روزی شما از زمین بیرون آورد».[6] به او بگوییم «او مهربان ترین مهربانان است».[7] و مهربانی خدا را برای او به صورت ملموس تبیین کنیم.
4. برای او بیان کنیم که ما بسیاری از چیزها را نمی بینیم، ولی وجود دارند؛ مثل هوا و عقل، ولی نمی توان وجود آنها را انکار کرد. خدای متعال هم قطعاً وجود دارد، اما دیده نمی شود: «چشم ها نمی توانند او را ببینند».[8]
5 . بیان داستان های مناسب دینی: کودکان به قصه و داستان بسیار علاقه دارند، به ساده سازی حکایات و داستان های قرآنی و دینی پیام های دینی را می توانیم غیر مستقیم و راحت منتقل کنیم؛ مثل داستان حضرت ابراهیم (ع) و بحث ها ی او با مشرکان و بت پرستان و استدلال های زیبای آن حضرت برای اثبات خدا و یگانگی او.
6. استفاده از تجارب خود کودکان: برای تعیین مفهوم دین و نیاز ما به آن می توانیم از تجارب کودکان استفاده کنیم؛ برای مثال با نشان دادن برنامه هفتگی پرسش هایی را مطرح کنیم تا به تدریج کودک را به مقصود خود نزدیک سازیم و بعد نتیجه گیری کنیم، برنامه ای که از طرف خدا و به وسیله پیامبران برای ما آورده شده است، دین نام دارد.
برای مطالعه بیشتر به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
1. خداشناسی قرآنی کودکان، غلام رضا حیدری ابهری.
2. خانواده در اسلام، حسین مظاهری.
3. ده درس خدا شناسی برای جوانان، ناصر مکارم شیرازی.
En elektrokardiograf, det er også upassende at bruge forstærkende serum til at https://denmarkrx.com/kamagra-jelly-uden-recept.html forbedre allergivenlige egenskaber.
تربیت اخلاقی کودک
تربیت و نوسازی صحیح روح و روان کودک، اگر چه یک بحث مفصلی است که در این مقال نمی گنجد، اما در مورد آن نکاتی را باید در نظر داشت:
1. خودسازی قبل از تربیت: بسیاری از افراد غافل در محیط خانه به محض پیش آمدن کوچک ترین ناراحتی و اختلاف، رکیک ترین الفاظ و فحش ها را بر زبان جاری می سازند. غافل از این که این گونه کلمات برای کودک تازگی داشته و او را وادار به جست و جوی معانی آنها می سازد و به تدریج کودک نیز آنها را یاد می گیرد و ممکن است در آینده اسباب انحرافات فکری و فساد اخلاقی او را فراهم کند، روان شناسان عقیده دارند یک نمونه و الگوی شایسته از هزار نصیحت نیکوتر است و الگوی نیکو بهتر از پند و ارشاد است و هیچ چیز برای کودک بدآموزتر از این نیست که گفتار و کردار مربی و پند دهنده را مشاهده نماید که با یک دیگر تضاد دارد که این باعث سبک شمردن نمونه های عالی و خوب و پندهای اخلاقی می گردد.[9] پدر و مادر در خانه مواظب برخورد خود با یک دیگر بوده و در حضور فرزند احترام یک دیگر را نگه داشته و هیچ گونه بی احترامی نسبت به یک دیگر نکنند. پیامبر اکرم (ص) در روایتی می فرماید: از جمله حقوقی که فرزند بر پدر خود دارد این است که مادرش را احترام کند، برای کودک نام خوب انتخاب نماید، به کودک قرآن بیاموزد و او را به پاکی و پاک دامنی پرورش دهد.[10]
2. رعایت حد اعتدال در محبت و دوری کردن از افراط و تفریط در آن تنها نقطه امید و مایه شادی و نشاط کودک، مهر و محبت پدر و مادر است، هیچ نیرویی به اندازه محبت والدین، خاطر طفل را مطمئن و آرام نمی کند و هیچ مصیبتی مانند از دست دادن تمام یا قسمتی از مهر پدر و مادر، روان او را مضطرب و آزرده نمی سازد، چنانچه والدین بتوانند در این زمینه موفق باشند فرزندان آنها نه تنها در دوران طفولیت، بلکه در بزرگ سالی نیز سعی می کنند خاطر والدین را آزرده نساخته و از اموری که والدین را می رنجاند دوری کنند، پس محبت و مهربانی به کودکان علاوه بر ارضای نیاز آنها، وسیلۀ جذب و زمینه اطاعت آنها را فراهم می سازد، و بر همین اساس است که خداوند متعال نیز خطاب به پیامبرش می فرماید: به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن … .[11]
البته، باید توجه داشت این محبت به حد افراط یا تفریط نرسد؛ زیرا هم سخت گیری و بی مهری و هم محبت شدید و افراطی هر دو مخرب هستند.
محبت بی جا از همان روزهای نخست اطفال را پرتوقع، ضعیف، بی اراده و خود رأی بار می آورد. این قبیل اطفال در ایام کودکی، پدران و مادران خود را با اعمال نادرست خویش به زحمت می اندازند و آنها را با مشکلاتی مواجه می کنند، شخص، نازپرورده بار آمده، به دو مصیبت گرفتار است، از طرفی توقع دارد زن و مرد اجتماع، مانند پدر و مادرش او را نوازش کنند و بی حساب احترامش نمایند و اوامر او را بی چون و چرا به کار بندند، وقتی مشاهده می کند که مردم نه تنها احترامش نمی کنند، بلکه در مقابل این توقع بی جا مسخره اش می نمایند، سخت ناراحت می شود و در خود احساس حقارت و پستی می نماید، از طرف دیگر شکست های درونی و ناکامی های روانی که منشأ عقده حقارت شده است، او را به انسانی تندخو و عصبی، بی حوصله، بداخلاق، زبون و فرومایه مبدل می کند، به مردم بدبین می شود و با کلمات زشت و رفتار ناپسند خویش، آنان را خشمگین و ناراحت می نماید.[12]
آلفرد آدلی روان شناس، زنی را شاهد می آورد که به علت آن که همسایه وی، صدای رادیو را بلند می کرد، نسبت به تذکرات مکرر وی بی اهمیت بود و جواب رد به او می داد، خودکشی می کند، تحقیقات آدلی نشان می دهد که این زن از کودکی نازپرورده و عزیزدردانه بارآمده بود، هر چه می خواسته در منزل بی چون و چرا برای او فراهم می شده، از این رو در دنیایی که به او جواب منفی بدهند دیگر تاب زندگی نداشته است.[13]
(مک براید) می گوید: عزیز دردانگی هم نشانۀ دیگری از عقده حقارت است، ریشه آن را باید در طرز تربیت غلط دوران کودکی جست و جو کرد، کودکی که خود را چشم و چراغ والدین خود می دانسته، وقتی هم که بزرگ می شود و به صورت زن یا مرد کامل در می آید، در تمام جهات زندگی دلش می خواهد عزیز و شمع محفل همگان باشد، وقتی چنین آدمی می بیند که مورد توجه قرار نگرفته، وضع روحیش آشفته شده و آرامش فکرش مختل می گردد، یا دست به خود کشی می زند، یا دیگران را بدنام می کند، عقده حقارتی که بدین صورت در مردم ظهور می کند، از مصائب بزرگ اجتماع است.[14]
همان گونه که باید از افراط در محبت دوری کرد، همچنین باید از تفریط در آن و برخورد تند و خشن پرهیز نمود؛ از نظر روان شناسی برخورد خشن با کودک بسیار اشتباه بوده و مضرّات فراوانی را به دنبال دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف) باعث جرأت بر پدر و مادر می شود. آن جایی که پدر و مادر، زبان به ملامت طفل می گشایند و در این کار اصرار می ورزند و در نتیجه با سرزنش های مداوم خود، به فرزند خویش توهین می کنند و او را تحقیر می نماید، این گونه والدین نه تنها به اصلاح کودک خود موفق نشده اند، بلکه با این عمل خام و ناصواب، طفل را به لجاجت و جرأت بر خود وادار کرده اند. از حضرت علی (ع) روایت شده است: زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور می کند.[15]
ب) برخورد خشن و تند با کودک باعث می شود که کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. هیچ چیز به قدر تحقیری که کودک در قبال قدرت و زورنمایی بزرگ ترها در خود احساس می کند، اعتماد به نفس را در او خاموش نمی کند.[16]
ج) باعث ایجاد روحیه انتقام گیری و عقده ای شدن کودک می شود. روان شناسان پس از بررسی های علمی به این حقیقت رسیده اند که بسیاری از جنایت کاران و تبهکاران بزرگ اجتماع کسانی بوده اند که در دوران کودکی از آنها نفی شخصیت شده است؛ یعنی جامعه چنین افرادی را به کلی طرد نموده و هیچ نوع شخصیتی برای آنها قائل نبوده است، این عده وقتی احساس کردند که جامعه آنها را طرد نموده، یک باره همۀ پرده ها را کنار زده به رفتارهای زننده غیر اجتماعی دست زده اند تا عقده های خود را خالی کرده، از جامعه انتقام بگیرند، به طور مسلم اگر شخصیت این افراد تا حدودی تثبیت می گشت، ممکن بود این نیرو و استعدادها به جای این که در مسیر غلط و ناروا به مصرف برسد، در مجرای صحیح و اصولی به کار افتاده، و منشأ آثاری می گشتند.[17]
3. دادن شخصیت به کودک: به فرزندان خود شخصیت بدهید، همان گونه که در روایات می خوانیم گاهی پیامبر (ص) به احترام کودک خود سجده نماز را طولانی می نماید تا از دوش آن حضرت پایین بیاید و گاهی به احترام کودک دیگران که صدای شیونشان بلند بود، نماز جماعت را با سرعت خاتمه می دهد و بدین وسیله عملاً به مردم درس و روش حفظ شخصیت اطفال را می آموزد.
4. فراهم آوردن میدان تجربه برای کودک: اگر جلوی تجربه کردن کودک گرفته شود، اولاً: جلوی شکوفایی یک قسم از استعدادهای کودک را گرفته شد، ثانیاً: این فرزند در آینده اعتماد به نفس خود را از دست داده و صرفاً می خواهد از نظرات دیگران استفاده نماید و حاضر نیست تجربه کند، ثالثاً: قدرت انجام کاری را نداشته و دائماً از تجربه کردن می ترسد.[18]
از این رو است که حضرت علی (ع) گاهی با حواله دادن جواب سؤالات مردم به فرزندان خود به آنان شخصیت می دادند.[19] و با این کار زمینه تجربه اندوزی و احساس مسئولیت و شخصیت در آنان را فراهم می کردند.
5. رعایت تکامل تدریجی کودک: تربیت فرزند باید به صورت مرحله ای و متناسب با سن او باشد.
تربیت جنسی کودک
یکی از جنبه های حساس تربیت، تربیت جنسی و پرورش کودک بر اساس حیا و عفت است که اسلام برای رسیدن به آن هدف مطلوب، دستورات و توصیه های با ارزشی نموده است.
اسلام برای تربیت صحیح جنسی کودک در سه مرحله از مراحل زندگی وی دستوراتی دارد:
مرحله اول: بعد از تولد و پیش از ممیّز شدن (قبل از رسیدن به سنی که بتواند بین خوب و بدن فرق بگذارد): دستور مهم اسلام در این مرحله این است زن و شوهر عمل زناشویی خود را حتی از طفل شیرخوار پنهان کنند، رسول خدا (ص) می فرماید:” به خدا سوگند اگر مردی با همسرش آمیزش کند و در اتاق طفل بیداری باشد که آن دو را در حال جماع مشاهده کند و سخنانشان و حتی صدای نفس کشیدنشان را بشنود، آن کودک هرگز موفق نخواهد شد و آلوده به زنا خواهد شد”.[20]
مرحله دوم: پس از ممیّز شدن کودک و قبل از رسیدن سن بلوغ: بیشتر دستورات اسلام ناظر به همین دوره از دوران زندگی کودک است که دوران بسیار حساس و سرنوشت ساز زندگی هر انسانی به شمار می آید، از این رو اسلام دستورات خاصی را برای کودک و والدین معین کرده است که برخی از آنها به قرار زیر است:
1. آموزش آداب شرعی به کودک ممیٌز؛ مثل آداب معاشرت با جنس مخالف، آداب طهارت و آداب پوشش. بهتر است در این زمینه مادر آموزش دختر را بر عهده بگیرد و پدر عهده دار آموزش پسر شود.
2. اجازه گرفتن کودک ممیز برای وارد شدن به محل استراحت پدر و مادر: اسلام تأکید کرده است که باید به کودک آموزش داد، پیش از وارد شدن به استراحت گاه والدین اجازه بگیرد. هدف از این دستور، پیش گیری از رو به رو شدن کودک با صحنه های جنسی پدر و مادر و پیامدهای آن است. در این باره قرآن می فرماید: “… باید کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند در سه وقت از شما اجازه بخواهند. یک بار پیش از نماز صبح و در نیم روز هنگامی که لباس های خود را بیرون می آورید و بعد از نماز عشا. این سه وقت خصوصی برای شما است. اما بعد از این سه وقت گناهی بر شما و بر آنها نیست (که بدون اذن وارد شوند)…”.[21]
3. رعایت اصول پوشش از سوی والدین در حضور فرزند: علت اساسی که خداوند در آیه یاد شده می فرماید که فرزندان در سه وقت باید برای ورود به اتاق خواب پدر و مادر اذن بگیرند، این است که در این سه وقت والدین پوشش مناسبی ندارند؛ پس در غیر این اوقات رعایت پوشش مناسب از سوی والدین ضروری است.
5. جدا کردن بستر و اتاق خواب فرزندان: رسول خدا (ص) می فرماید: “بستر (رختخواب) خواب پسر و پسر، پسر و دختر، دختر و دختر را به هنگام ده سالگی از هم جدا کنید”.[22] امام صادق (ع) نیز می فرماید: “باید بستر خواب پسر بچه ده ساله را از زنان جدا کنید”.[23]
6. دور نگه داشتن کودک ممیّز از هر گونه عامل برانگیزنده جنسی؛ مثل نشاندن دختر بچه روی زانوی بی گانه، خودداری پدر و مادر از معاشقه در حضور کودک، پرهیز افراد بالغ از بوسیدن کودکان جنس مخالف و ممیّز، نخوابیدن کودکان در زیر رو انداز واحد.
مرحله سوم: دوران بلوغ و پس از آن: وظیفه مهم پدر و مادر در این مرحله آماده کردن تدریجی فرزندان برای ازدواج است. والدین باید برای تعدیل غریزه جنسی فرزند و پاسخ مناسب به این غریزه که در این سن به اوج خود می رسد، موانع ازدواج را برطرف کرده و زمینه ازدواج او را فراهم سازند.
عمل کودک ممیز
یکی از شرایط مکلف بودن انسان از سوی خداوند این است که او بالغ باشد، در نتیجه مجازات انسان غیر مکلف صحیح نیست.[24] با این وجود فقها در بسیاری از موارد برای کودکانی که به سن تکلیف نرسیده اند، اما خوب و بد را می فهمند -که در اصطلاح آنها چنین کودکی “ممیز” نامیده می شود-،[25] احکامی بیان کرده اند که برخی از این موارد عبارت اند از:
1. اگر کسی در حال نماز باشد و دیگری به او سلام کند، واجب است جواب سلام او را بدهد، حتی اگر سلام کننده یک کودک ممیز باشد.[26]
2. معامله با کودک نابالغ صحیح نیست، اما اگر کودکی ممیز باشد و چیز کم قیمتی را که معامله آن برای او معمول باشد، معامله کند این معامله صحیح است.[27]
3. کودک مسلمان ممیز می تواند حیوانی را به صورت شرعی سر ببرد.[28]
4. اگر کودک ممیزی به دیگری نسبت ناروایی دهد (قذف)، اگرچه در مورد او مجازات حد اسلامی اجرا نمی شود، اما باید توسط حاکم اسلامی تأدیب شود.[29]
5. مستحب است کودک ممیز را به خواندن نماز و انجام عبادت های دیگر عادت دهند، بلکه مستحب است او را به قضای نماز هم وادار کنند.[30]
6. واجب است انسان عورت خویش را از دیگران بپوشاند. یکی از استثنائات این حکم کودک است. اما کودکان ممیز نیز مشمول همان حکم اولی هستند و استثنا به شمار نمی آیند.[31] همچنین نگاه کردن به عورت دیگران حرام است، مگر این که کودک باشد که در این صورت بدون قصد شهوت رانی می توان به عورت او نگاه کرد. البته این حکم منحصر به کودکان غیر ممیز است و نگاه به عورت کودک ممیز نیز حرام است.[32]
یکی از فقها پس از این که رسیدن به سن شرعی بلوغ را یکی از شرایط تکلیف معرفی می کند، توجه به سه نکته را نیز ضروری می داند:
1. غیر مکلف بودن کودکی که به سن تکلیف نرسیده است، به این معنا نیست که سرپرست شرعی او حق هیچ گونه امر و نهی شرعی به او را ندارد و نمی تواند او را در مقابل برخی کارهای نادرست عقاب کند و یا در برابر کارهای درستش تشویق کند، بلکه او باید به تأدیب کودکی که قابلیت فهم این مطالب را دارد (ممیز) بپردازد تا در زمان رسیدن به بلوغ بتواند از عهده تکالیف خویش برآید.
2. شرط بودن بلوغ برای تکلیف به این معنا نیست که اعمال عبادی کودک در صورتی که به طور کامل انجام شود صحیح نیست؛ بلکه اعمال واجب و مستحب برای مکلفین تا زمانی که برای کودک ممیز ضرر نداشته باشد، برای او مستحب است. بنابراین هنگامی که کودک به سن هفت سالگی می رسد، مستحب است که نماز بخواند و همچنین (پسر) هنگامی که به سن نه سالگی رسید، مستحب است روزه بگیرد، حتی اگر تنها بتواند بخشی از روز را روزه بگیرد.
3. این گونه نیست که کودک ممیز به هیچ وجه در مقابل کارهای نادرستش بازخواست نشود، بلکه به عنوان مثال در صورت انجام کاری که به دیگران ضرر مالی بزند، به او مهلت داده می شود که پس از رسیدن به سن بلوغ آن را جبران کند.[33]
تمییز و شناخت یک امری نسبی است. به عبارت دیگر، یک کودک می تواند در برخی از موضوعات مورد نظر شرع، دارای شناخت و تمییز باشد، اما در ارتباط با برخی دیگر، فاقد چنین خصوصیتی باشد که تنها در برابر آنچه می داند، پاسخ گو است.
به عنوان جمع بندی این بحث می توان چنین گفت: اگر شخصى به سنّ بلوغ نرسيده باشد، ولى بچّه اى باهوش و زرنگ، عاقل و هوشيار و مميّز باشد و خوب و بد را به درستی تشخيص دهد، به نظر ما، اسلام و ايمان چنين شخصى پذيرفته مى شود. نه تنها ايمانش پذيرفته است، بلكه طبق آنچه فقهاى ما گفته اند: عبادات چنين نوجوانى هم صحيح است؛ نماز، روزه، حجّ و عمره و ساير عباداتى كه با رعايت تمام شرايطش انجام مى دهد صحيح است و به تعبير فقهاى اسلام، عبادت هاى چنين شخصى شرعى است، نه تمرينى.[34] بنابراين، وقتى عبادت هاى چنين نوجوان غير بالغى صحيح و شرعى باشد، ايمانش به طريق اولى پذيرفته مى شود. نتيجه اين كه، ايمان قبل از بلوغ از کودکان مميّز پذيرفته مى شود. از اين فراتر، ما معتقديم چنين کودکانی در مقابل برخى گناهان مسئول هستند و به صرف نرسيدن به سنّ تكليف، نمى توان آنها را از پيامد تمام گناهان معاف داشت و بدين وسيله چراغ سبزى به آنها نشان داد. بدين جهت اگر بچّه مميّزى كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده و مى داند كشتن یک بىگناه كار زشتى است، شخص بى گناهى را به قتل برساند، ضامن خون او است و در پيشگاه خداوند مسئول است. نتيجه اين كه، اشخاص غيربالغ در صورتى كه عاقل و هوشيار و مميّز باشند، ايمانشان پذيرفته مى شود. بنابراين بلوغ شرط پذيرش اسلام و ايمان نیست.[35]
سلام به کودک غیر ممیز
سلام به کودکان غیر ممیز و کوچک، از جهت این که جواب سلام واجب است، اشکال شرعی ندارد، چرا که تکلیفی بر آنان نیست، اما “جواب سلام كودكانِ مميز، اعم از پسر و دختر، مانند جواب سلام زنان و مردان واجب است.”[36]
دیه در تنبیه کودک
در مورد تنبیهی که منجر به سرخی یا کبودی اعضای بدن کودک می شود، مراجع عظام چنین می گویند:
دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
در فرض سؤال ديه واجب است و دیه آن باید به ولیّ داده شود و اگر ضارب خود ولی است دیه را باید برای کودک نگه داری کند.
دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):
1ـ دیه واجب می شود.
2ـ به خود پسر ]باید داده شود[ و می تواند اموالی که پدر بر ایشان روزانه خرج می کند از دیه حساب کند.
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
در صورتی که سرخی یا کبودی پایدار حاصل شود، دیه را باید به خود آن فرزند بپردازند، یا مثلاً در حسابی که به نام او است بریزند.
ضمانت کودک بر مال تلف کرده
اگر کسی مالی را در زمان کودکی تلف کرده، حکم آن در بیان بعضی از مراجع عظام تقلید به این شرح می باشد:
دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
در هر صورت اگر صاحب آن را می شناسید باید به صاحبش برگردانید و نیاز نیست ایشان مطلع شوند و اگر از پیدا کردن صاحب آن مأیوس هستید با اذن حاکم شرع از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهید.
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
در صورت امکان معادل حقّ او را به دستش برساند، یا به شکلى با هم مصالحه کنند، و اگر این کار ممکن نیست توسّط شخص ثالث، یا به وسیله حواله بانکى، یا توسّط پست برایش ارسال نماید. و چنانچه به او دسترسى ندارد به نیّتش به فقرا صدقه دهد.
دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
برگرداندن آن مقدار به صاحبش واجب است و یا این که از او حلالیت بطلبد.
پاسخ حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته) به این شرح است:
باید پول را به صاحب آن باز گرداند و لازم نیست بگوید که این پول را برای چه به او می پردازد، حتی اگر آن را به وی هدیه کند یا به حساب وی واریز نماید، کافی است.
فلسفه رنج و گرفتاری کودکان
پروردگار بزرگ، که مدیریت جهان در اختیار او است، دنیای مادی ما را چون گذرگاه کوچکی معرفی کرده که برای سعادت در زندگی جاوید اخروی باید به شیوه ای از آن عبور کرده، تا در آزمون دقیق آن موفق شد.
در این گذرگاه، هر فرد با آزمون مخصوص خود سنجیده خواهد شد. یکی با آسودگی و ثروت، دیگری با رنج و فقر. یکی با سلامت و دیگری با بیماری و … .[37]
وجود رنج ها و بیماری های کودکان در حقیقت، هشداری برای دیگران است، این افراد که یا آزمونی نداشته و یا با چشم پوشی فراوان در جهان آخرت به حسابشان رسیدگی خواهد شد، به یقین جبران مناسبی دارند، به گونه ای که افراد سالم، به حالشان غبطه خواهند خورد.
اساساً اگر این هشدارها نبود و نوعی احساس بی نیازی از پروردگار و ارتباط با او در انسان ها پدیدار شود، آنها سر به طغیان خواهند گذاشت. قرآن کریم چنین موضوعی را با صراحت پیش بینی کرده و فرموده است: “كلاَّ إِنَّ الْانسَانَ لَيَطْغَى*أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ”.[38]
پیامبر اسلام (ص) نیز در این زمینه می فرمایند: اگر سه چیز، یعنی بیماری، مرگ و فقر در انسان ها نبود، او هرگز سر به زیر نمیشد و جالب است که تمام آنها در انسان وجود دارد، ولی با این حال او چموشی می کند![39]
امام باقر (ع) در این ارتباط می فرمایند: اگر فرد با ایمان می دانست که گرفتاری های دنیا تا چه اندازه اجر و پاداش دارند، آرزو می کرد که بدنش با قیچی، تکه تکه می شد.[40]
بر اساس آنچه گفته شد، اگر اعتقادی به آخرت نداشته و تمام زندگی را در همین دنیای مادی بدانیم، وجود رنج و بیماری کودکان را نشانه ای از فقدان عدالت در نظام هستی خواهیم پنداشت، اما اگر به زندگی جاوید بعد از مرگ معتقد بوده و زندگی دنیا را در مقایسۀ با آن، کمتر از قطره ای در برابر اقیانوس در نظر بگیریم و از طرفی، بر اساس آموزه های دینی خود معتقد باشیم که دشواری های دنیا به بهترین وجه ممکن در جهان آخرت جبران خواهد شد، هرگز گمان بی عدالتی در مورد پروردگار حکیم نخواهیم برد.
با توجه به این مطالب، می توان نتیجه گرفت که دشواری هایی؛ چون بیماری های لاعلاج کودکان و موارد مشابه، پیامد رفتارشان نیست تا گفته شود که مگر آنان چه خطایی انجام داده اند تا مستوجب چنین مجازاتی باشند؟! بلکه این دشواری ها، درس عبرتی برای دیگران بوده و صد البته، کودک بیمار نیز به جبران تحمل چنین دشواری هایی در جهان آخرت از جایگاه مناسبی برخوردار خواهد شد.
جایگاه کودکان بعد از مرگ
در مورد سرنوشت کودکان بعد از مرگ، تنها به بخشی از روایات که در این زمینه وارد شده و نشانگر دیدگاه اسلام در این رابطه است، اشاره می کنیم:
1. از پیامبر بزرگ اسلام (ص) نقل شده است: کودکان مؤمنان در روز قیامت آن گاه که زمان حسابرسی خلایق می رسد حاضر می شوند. خدای تعالی به جبرئیل می فرماید: اینان را به بهشت وارد کن؛ کودکان بر دروازه های بهشت می ایستند و از پدران و مادران خود سؤال می کنند. خازن بهشت به آنان می گوید: آنان مثل شما نیستند و گناهان و خطاهایی دارند که باید از آن بازخواست شوند. کودکان صدای خود را با گریه بلند می کنند؛ پس خدای تعالی می فرماید: ای جبرئیل این چه صدای گریه و زاری است که بلند شده است؟ جبرئیل عرض می کند: خدایا! تو خود از من داناتری، اینان کودکان مؤمنان هستند و می گویند ما وارد بهشت نخواهیم شد تا زمانی که پدران و مادران ما وارد بهشت شوند. پس خدای تعالی می فرماید: ای جبرئیل در میان جمع وارد شو و دست پدران و مادران آنان را بگیر و همراه کودکان -به خاطر رحمتی که دارم- وارد بهشت کن.[41]
2. باز از رسول گرامی اسلام (ص) نقل شده است: کودکان امت محمد (ص) در روز قیامت در زیر عرش در کنار حوض های بهشتی جمع می شوند، خداوند از حال آنان مطلع می شود می فرماید: چه شده است که سرهایتان را به سوی من بلند کرده اید: می گویند ای پروردگار ما! پدران و مادران ما در عطش گرفتارند و آن گاه ما در کنار حوض های بهشتی هستیم. پس به آنان وحی می شود: وارد صفوف قیامت شوید و پدران و مادران خود را سیراب کنید.[42]
3. امام صادق (ع) فرمودند: هرگاه کودکی از مؤمنان از دنیا رفت، منادی در ملکوت آسمان و زمین ندا می دهد که فلانی فرزند فلانی از دنیا رفته است، اگر پدر یا مادر یا یکی از بستگان مؤمن او از دنیا رفته باشد کودک را به نزد او می برند تا از او پرستاری کند و اگر کسی یافت نشد، او را به حضرت فاطمه (س) می سپارند و آن حضرت، تا زمانی که یکی از پدر یا مادر یا نزدیکانش به او ملحق شوند، از کودک نگهداری می کنند و بعد کودک را به آن فرد تحویل می دهند.[43]
4. نیز از امام صادق (ع) نقل شده است:[44] خدای بزرگ ابراهیم و ساره را متکفل نگهداری از کودکان مؤمنان قرار داده است؛ در قصری با شکوه از درّ بهشتی. و در روز قیامت این کودکان را لباس نیکو پوشانده و خوش بو می کنند و آنان را به پدر و مادرشان هدیه می دهند. این کودکان پادشاهانی هستند در بهشت همراه با والدینشان و این است معنای قول خداند که می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند …. فرزندان آنها را به آنان لاحق می کنیم».[45]
کودکان و عذاب اخروی
خدای رحمان و رحیم، بندگان خود را گرفتار عذاب نمی کند، بلکه این خود انسان ها هستند که با انجام اعمال زشت و ناروا و ظلم ستم به یک دیگر، خود را مستحق عذاب ساخته اند. حال چگونه می توان تصور نمود که کودکان معصوم و فرزندان نازنینی که عمر بسیار کوتاهی در این دنیا داشته اند دچار عذاب اخروی شوند؛ به یقین چنین گمانی سوء ظن به خدا محسوب می شود. عذاب جان دادن و عذاب قبر نیز هیچ کدام بی علت نبوده و همگی متأثر از گناهان و دلبستگی های ناحق و ناروا نسبت به امور دنیوی هستند، بنابر این چگونه این عذاب ها می توانند متوجه پاکان و کودکان معصومی باشند که تمثّل فرشتگان الاهی در زمین هستند. جان دادن برای انسان پاک و مؤمن طبق روایات همچون بو کردن گلی است.[46] بلکه چه بسا این که با شفاعت کودکان انسان های مؤمن -به دلیل پاکی و معصومیت و جایگاهی که نزد خداوند دارند- والدین آنها هم اگر خطایی داشته باشند، مورد رحمت و مغفرت الهی واقع شوند.
[1]. مظاهری، حسین، خانواده در اسلام، ص 121.
[2]. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج 4، ص 325.
[3]. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج 2، ص 372.
[4]. نحل، 68 و 69.
[5]. غاشیه، 20 – 17، “فَلَا يَنظُرُونَ إِلىَ الْابِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلىَ السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلىَ الجْبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ* وَ إِلىَ الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ”.
[6]. ابراهیم، 32.
[7]. یوسف، 64.
[8]. انعام، 103.
[9]. دانشمند، مهدی، ارزش والدین و تربیت فرزند، ص 69-70، یاس نبی، 1380ش.
[10]. موسوی راد لاهیجی، سید حسن، پدر مادر معلّم مرا خوب تربیت کن، ص 128، انتشارات امام شناسی و آثار الحجه (عج)، 1379ش.
[11]. آل عمران، 159.
[12]. میخبر، سیما، ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 226، نور الزهرا (س)، 1386ش.
[13]. گفتار فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، بخش دوم، ص 247، هیئت نشر معارف اسلامی، 1346، (به نقل از فرزندان ما ص 39).
[14]. همان، ص 246، (به نقل از عقده حقارت، ص 27).
[15]. ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 235.
[16]. همان، ص 227.
[17]. رشید پور ، مجید، تربیت کودک از دیدگاه اسلام، ص 66، انتشارات کعبه 1362ش.
.[18] کاظمی، محسن، چگونه فرزند نابغه داشته باشیم، ص 156، نشر میم، 1381ش.
.[19] ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 223.
[20]. کلینی، اصول کافی، ج 5، ص 500.
[21]. نور، 58 و 59.
[22]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 436، جامعه مدرسین، قم، 1413 ق.
[23]. اصول کافی، ج 6، ص 47.
[24] . صدر، سید محمدباقر، الفتاوی الواضحة، ص126.
[25] . توضیح المسائل امام خمینی، م 57.
[26] . همان، م 1141.
[27] . همان، م 1389.
[28] . همان، م 2594.
[29] . تحریر الوسیلة، ص 876.
[30] . توضیح المسائل، م 1389.
[31] . همان.
[32] . همان، م 2436.
[33] . الفتاوی الواضحة، ص126.
[34] . یزدی، سید محمد کاظم، العروه الوثقی، ج 2، ص 217.
[35] . مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص 362-361.
.[36] توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج1، ص 614.
[37]. در ارتباط با تفاوت ها و تبعیض ها، پرسش 205 (سایت اسلام کوئست: 1198) را مطالعه فرمایید.
[38]. علق، 7-6.
[39]. شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 113، ح 89، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1403ق.
[40]. اسکافی، محمد بن همام، التمحیص، ص 32، ح 13، مدرسة الامام مهدی (عج)، قم، 1404ق.
[41]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص390، موسسه آل البیت، 1408ق. “عَنْ أَعْلَامِ الدِّينِ لِلدَّيْلَمِيِّ عَنِ النَّبِيِّ (ص) قَالَ تَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِينَ عِنْدَ عَرْضِ الْخَلَائِقِ لِلْحِسَابِ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِجَبْرَئِيلَ (ع) اذْهَبْ بِهَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ فَيَقِفُونَ عَلَى أَبْوَابِ الْجَنَّةِ وَ يَسْأَلُونَ عَنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ فَتَقُولُ لَهُمُ الْخَزَنَةُ آبَاؤُكُمْ وَ أُمَّهَاتُكُمْ لَيْسُوا كَأَمْثَالِكُمْ لَهُمْ ذُنُوبٌ وَ سَيِّئَاتٌ يُطَالَبُونَ بِهَا فَيَصِيحُونَ صَيْحَةً بَاكِينَ فَيَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى يَا جَبْرَئِيلُ مَا هَذِهِ الصَّيْحَةُ فَيَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْتَ أَعْلَمُ هَؤُلَاءِ أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِينَ يَقُولُونَ لَا نَدْخُلُ الْجَنَّةَ حَتَّى يَدْخُلَ آبَاؤُنَا وَ أُمَّهَاتُنَا فَيَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى يَا جَبْرَئِيلُ تَخَلَّلِ الْجَمْعَ وَ خُذْ بِيَدِ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ فَأَدْخِلْهُمْ مَعَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي”.
[42]. همان، ج 2، ص 401، “قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَجْمَعُ اللَّهُ أَطْفَالَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي حِيَاضٍ تَحْتَ الْعَرْشِ قَالَ فَيَطَّلِعُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ اطِّلَاعَةً فَيَقُولُ مَا لِي أَرَاكُمْ رَافِعِي رُءُوسِكُمْ إِلَيَّ فَيَقُولُونَ يَا رَبَّنَا الْآبَاءُ وَ الْأُمَّهَاتُ فِي عَطَشِ الْقِيَامَةِ وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ الْحِيَاضِ قَالَ فَيُوحِي اللَّهُ إِلَيْهِمْ أَنِ اغْرِفُوا فِي هَذِهِ الْآنِيَةِ مِنَ الْحِيَاضِ ثُمَّ تَخَلَّلُوا صُفُوفَ الْقِيَامَةِ فَاسْقُوا الْآبَاءَ وَ الْأُمَّهَاتِ”.
[43]. شیخ صدوق، الفقیه، ج 3، ص490، انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ق. “قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِذَا مَاتَ طِفْلٌ مِنْ أَطْفَالِ الْمُؤْمِنِينَ نَادَى مُنَادٍ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ قَدْ مَاتَ فَإِنْ كَانَ مَاتَ وَالِدَاهُ أَوْ أَحَدُهُمَا أَوْ بَعْضُ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ دُفِعَ إِلَيْهِ يَغْذُوهُ وَ إِلَّا دُفِعَ إِلَى فَاطِمَةَ (س) تَغْذُوهُ حَتَّى يَقْدَمَ أَبَوَاهُ أَوْ أَحَدُهُمَا أَوْ بَعْضُ أَهْلِ بَيْتِهِ فَتَدْفَعُهُ إِلَيْهِ”.
[44]. همان، “عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَفَّلَ إِبْرَاهِيمَ وَ سَارَةَ أَطْفَالَ الْمُؤْمِنِينَ يَغْذُوَانِهِمْ بِشَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ لَهَا أَخْلَافٌ كَأَخْلَافِ الْبَقَرِ فِي قَصْرٍ مِنْ دُرَّةٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُلْبِسُوا وَ طُيِّبُوا وَ أُهْدُوا إِلَى آبَائِهِمْ فَهُمْ مُلُوكٌ فِي الْجَنَّةِ مَعَ آبَائِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ”.
[45]. الطور، 21.
[46]. حر عاملی، الجواهر السنیّة، ص 626، انتشارات دهقان؛ نوادر راوندی، ص 10.