searchicon

کپی شد

کارشکنی عبدالله بن ابی

بعد از این که سپاه اسلام به طرف احد حرکت کرد، چون به منطقه «شوط» كه سر راه احد بود رسيد، عبد اللّه بن أبى كه موافق بيرون رفتن نبود با پيروان خود كه از منافقين مدينه و یک سوم آن جمعيت بودند به شهر بازگشتند و گفتند: محمّد با رأى ما مخالفت كرد و به سخن اين مردم گوش داد و ما بى‏ جهت خود را به كشتن نمي دهيم! عبد اللّه بن عمرو بن حزام به دنبال آنها آمده گفت: اى مردم خدا را فراموش نكنيد و دست از يارى قوم خود و پيغمبرتان برنداريد و در چنين موقع حساسى كه دشمن به آنها حمله‏ور شده نسبت به ايشان بي وفائى نكنيد! آنها جواب دادند: ما اگر مي دانستيم كه جنگى در پيش داريد از شما جدا نمى‏شديم ولى گمان نمي كنيم كه جنگى روى دهد.

عبد اللّه بن عمرو كه ديد آن منافقان و ناجوانمردان به سخنش اعتنائى نكردند با ناراحتى گفت: اى دشمنان خدا اميدوارم خداوند شما را از رحمت خود دور كند، و قطعاً بدانيد كه خدا پيامبرش را از يارى شما بى‏نياز خواهد كرد.[1]


[1]. ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ترجمه، رسولى، سيد هاشم، ج ‏2، ص 90، انتشارات كتابچى، تهران، چاپ پنجم، 1375ش.