searchicon

کپی شد

پیشینه و تاریخ پیدایش صفویه

سلسله‌ صفویه از نام جد پادشاهان این دودمان؛ یعنی شیخ صفی‌الدین ابواسحاق اردبیلی گرفته شده‌است. وی به سال 650 قمری تولد یافته و در 735 قمری وفات نمود و در شهر اردبیل، همان‌جا که امروز مقبره او است، به خاک سپرده شد. شیخ صفی‌الدین که از عرفای نامی زمان خود بوده و پیروان و مریدان زیاد نیز داشته، در ابتدای کار، مرید شیخ تاج‌الدین زاهد گیلانی بود و دختر مراد خود را به زنی گرفت و چون شیخ زاهد در سال 700 هجری وفات یافت، شیخ صفی‌الدین در مقام ارشاد بر جای او نشست و مریدان شیخ زاهد، همه گرد وی جمع شدند و بزرگان زمان؛ از جمله خواجه رشیدالدین فضل الله و پسرش خواجه غیاث الدین محمد، همه نسبت به شیخ، با احترام برخورد می‌کردند.[1]

ظهور شیخ صفی‌الدین اردبیلی، تاریخ صفویه را وارد مرحله جدیدی کرد. وی به دلیل استعداد خود توانست ریاست طریقه زاهدیه (منسوب به شیخ زاهد) را به‌دست آورد و مدت ۳۵ سال، این طریقه را رهبری نمود. در دوره ریاست شیخ صفی، تماس‌های منظمی بین اردبیل؛ مرکز طریقت صفویه و مریدان آن در سایر مناطق به‌وجود آمد و توانست تا آناتولی شرقی و سوریه گسترش یابد.[2] در زمان شیخ صفی بود که طریقت زاهدیه به صفویه تغییر نام یافت.[3]

پس از وفات شیخ صفی‌الدین، پسرش شیخ صدرالدین موسی (704 – 794 قمری) سمت ارشاد یافت و پس از او، بنا بر وصیت پدر، مقام ارشاد به یکی از پسران او به نام سلطان خواجه علی رسید. او تا سال 830 قمری در این عنوان باقی بود و در مدت خلافت از پدر، سه بار با امیر تیمور گورکانی ملاقات نمود. بعد از سلطان خواجه علی، فرزندش صدرالدین ابراهیم عهده‌دار مقام ارشاد شد. وی در سال 851 قمری وفات نمود.[4]

با به رهبری رسیدن جنید؛ فرزند ابراهیم در سال ۸۵۱ قمری، نهضت وارد مرحله جدیدی شد. خروج شیخ جنید و مهاجرت وی به «دیار بکر» بر ترویج طریقت صفوی تأثیر بسیاری داشت. زعامت مذهبی صفوی در این عهد در قالب مبارزات «جنید»، به زعامتی سیاسی تبدیل شد. او تمایل خود را به قدرت دنیوی و پادشاهی بسیار نشان داد. جنید در سال 860 قمری در جنگ با امیر شروان، به قتل رسید.[5]

پس از وی، پسرش سلطان حیدر جانشین پدر شد. او به انتقام خون پدر به شروان رفت و ابتدا بر شروان شاه غلبه نمود، ولی شروان شاه از امیریعقوب ترکمان، یاری خواست و یعقوب با وجود نسبتی که با سلطان حیدر داشت، با شروان شاه مساعدت نموده و حیدر در سال 893 قمری در آن جنگ کشته شد. سلطان حیدر سه پسر داشت: علی، ابراهیم و اسماعیل. امیر یعقوب این سه پسر را به حبس به قلعه اصطخر فارس فرستاد و ایشان در آن‌جا بودند تا آن که امیر رستم بیک در 898 قمری، امر به احضارشان داد. علی در حوالی اردبیل کشته شد و ابراهیم و اسماعیل به گیلان مهاجرت نمودند و چون ابراهیم در همین اوان به قتل رسید، اسماعیل تنها ماند و قریب به شش سال نزد سادات قوامی گیلان به سر برد.

اسماعیل در اوایل سال 905 قمری، در سن 13 سالگی، در رأس مریدان خود به همراه هفت هزار تن قزلباش،[6] که از ترکان قبایل مختلف؛ مثل شاملو، استاجلو، قاجار، تکلّو، ذوالقدر، و افشار بودند، ابتدا در اردبیل به زیارت قبر اجداد خود و دیار مادر خویش رفت و سپس راه شروان را در پیش گرفت و در ولایات شماخی در دهکده گلستان، شروان شاه؛ قاتل پدر خود را مغلوب نموده و به قتل رساند و شهر باکو را به تسخیر خود درآورد، و آن‌گاه در اوایل سال 907 قمری، نیروهای آق‌قویونلو به رهبری الوند بیک ترکمان را در ناحیه شُرور (نزدیکی نخجوان) شکست سختی داد و فاتحانه وارد تبریز شد. او آن شهر را به عنوان پایتخت حکومت خود اختیار نمود و رسما به تخت سلطنت نشست و به نام خویش سکه زد و تشیع را به عنوان مذهب رسمی اعلام نمود.[7]

 

[1]. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 403.

[2]. سایت ویکی شیعه، «صفویان».

[3]. سایت ویکی فقه، «سلسله صفویه».

[4]. تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 403 و 404.

[5]. سایت ویکی شیعه، «صفویان»؛ سایت ویکی فقه، «سلسله صفویه»؛ تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص  404.

[6]. از آن جا که پیروان و مریدان شاه اسماعیل اول، هر کدام کلاهی از سقراط که پارچه قرمزی بود بر سر داشتند، به نام قزلباش؛ یعنی سرخ‌سر معروف شدند و به همین مناسبت از این تاریخ، اتباع و لشکریان صفویه، حتی خود ایشان را نیز قزلباش و قزلباشیه می‌خواندند. تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، ص 404.

[7]. همان، ص 404 و 405.