searchicon

کپی شد

وسواس

مفهوم وسواس

وسواس بر دو نوع تعریف مي‌شود:

1. وسواس فكري كه عبارت است از افكار، تصورات يا تكانه‌هاي (كارهايي كه بدون اراده انسان رخ مي دهد) تكراري كه هوشياري ذهن را اشغال مي‌كنند و اغلب نفرت‌انگيز بوده و كنار گذاشتن و كنترل آن معمولاً مشكل است و در خيلي موارد انسان از باطل بودن و بيهوده بودن آن آگاهي دارد و مي‌داند كه زاييده ذهن خود او است.

2. وسواس عملي كه عبارت است از پاسخ هايي كه به فكر وسواسي داده مي‌شود و افكاري است كه به عمل منجر مي‌گردد، مثل شستن مكرر دست و صورت، نجس دانستن همه جا يا مسائل ديگر.[1]

اقسام وسواس

وسواس بر دو گونه است:

1. وسواس در اعتقادات:

به جز معصومین (ع)، بخش عظیمی از انسان ها ممکن است در مواردی، در افکار، عقاید و اعمال خود دچار نوسانات و فراز و نشیب هایی شوند، مثلاً در وجود خدا شک کنند، یا در درستی حکمی از احکام الاهی دچار تردید هایی شوند. شک و تردید در اعتقادات دو گونه است. یکی ابتدایی و موقت که زمینۀ یقین است؛ دوم شک دائمی و همیشگی. شک های دائمی از مرض های روحی است و سلامت روحی و جسمی، فرد و جامعه را در معرض خطر می اندازد. بنابراین، باید با دقت معالجه گردد. توضیح این که همان گونه که یقین و علم باعث آرامش روح و موجب تکامل انسان است؛ در مقابل شک و تردید موجب اضطراب و سلب آرامش و مانع حرکت و تکامل است. به همین جهت در اسلام؛ شک با شرک برابری می کند.[2]چنان که فلیسوفان اسلامی نیز رد شکاکیت را در رأس کارهای فلسفی و علمی خود قرار می دهند و با ابزار فکر و اندیشه به مبارزه با این بیماری می پردازند تا جامعه را از این خطر نجات دهند.[3]

اما شک و تردید ابتدایی که زمینۀ یقین است مذموم نیست، بلکه نشانۀ آغاز بلوغ عقلی و فکری است. توضیح این که انسان همان گونه که از نظر جسمی دارای بلوغ است، از نطر فکری و عقلی نیز دارای بلوغ است که از زمان بلوغ جسمانی آغاز و تقریباً در سن چهل سالگی کامل می شود. ملاصدرا معتقد است در انسان ابتدا ویژگی های مادی و جسمی پدید می آیند و تقویت می شوند، اما ویژگی های روحی و عقلی پس از تقویت و تکمیل ویژگی های جسمی پدید می آیند و تقویت می گردند.[4]

2. وسواس در طهارت و نجاست:

یکی از انواع وسواس، وسواس در طهارت و نجاست است. کسی که دچار این نوع از وسواس شده است نسبت به طهارت و پاک بودن اشیاء و افراد پیرامون خود مشکوک بوده و برای پاک کردن و آب کشیدن آنها خود را به زحمت می اندازد. و زندگی را بر خود و نزدیکانش تلخ می کند.

وسواس در انتخاب همسر

دقت در انتخاب همسر مناسب، هم شأن و متدین، برای زندگی مشترک آینده، کار بسیار پسندیده ای است و طبیعی است که انسان برای شریک زندگی خود که قرار است سال ها با او زندگی کند، شخصی را برگزیند که از هر جهت، چه از نظر اخلاقی، فکری و فرهنگی او را پسندیده و مورد تأیید باشد و اساساً یکی از دلایل جلوگیری اسلام از روابط نامشروع، افزایش  اعتماد در جامعه و ایجاد اعتماد برای کسانی است که قصد ازدواج باهم دیگر را دارند، اما این بدان معنا نیست که هیچ دختر خوب با ویژگی ها و شرایط مناسب و مورد تأیید شرع در جامعه وجود نداشته باشد، این چنین نظری ضمن این که مورد تأیید شرع و عرف نیست، خود نوعی توهین به قشر عظیمی از جامعه که زنان مسلمان باشند خواهد بود که نه شرع این اجازه را به انسان می دهد و نه قانون. علاوه بر این که چنین تفکری باعث اشاعه فساد شده و ترویج آن باعث بی اعتمادی نسبت به دختران خواهد شد و چنین چیزی با فلسفه ازدواج و آسان گیری در امر ازدواج منافات دارد. شایسته است به جای وسواس مقداری در خود و  و ویژگی های خود؛ تأمل کنیم و ببینیم که آیا ما نیز از هر جهت مورد تأیید هستیم؟ آنچه را که آموزه های دینی به ما می گوید و ما موظف به رعایت آن هستیم، همانی است که گفته شد؛ یعنی تحقیق در مورد همسر آینده و رسیدن به یک اطمینان نسبی و توکّل بر خداوند. در این گونه مسائل ما موظفیم به ظاهر عمل کنیم؛ یعنی اگر با تحقیق در مورد دختری؛ مردم محله و فامیل و… او را تأیید کردند، بدیهی است که باید به این تحقیق اعتماد کرد.

وسواس در جنابت

آنچه باعث تفكرات و تصورات وسواس گونه می شود بيشتر به خاطر عدم آگاهى از حكم فقهى بسیاری از این مسائل است.  در باره وسواس در جنابت هم موضوع از این قرار است؛ بنابراين لازم است بدانيم كه ترشحاتى كه با اندكى شهوت و خوشايندى خارج مى‏شود پاك است و غسل ندارد ولى مايعى كه همراه با اوج شهوت (ارگاسم) از زن خارج مى‏شود حكم منى را دارد و موجب جنابت است. اما رطوبت‏هايى كه غالبا هنگام برانگيختگى جنسى خارج مى‏شود پاك است مگر آنكه به حد (ارگاسم) برسد و بدن همراه آن سستى پيدا كند.

در اين جا بیان يك قاعده كلى نيز مفيد است و آن اين است: “تا زمانى كه يقين به خروج منى و يا رسيدن به آن حالت نهايى نباشد حكم جنابت جارى نمى‏گردد.” بنابراين به مجرد اين كه رطوبتى از بدن خارج شد و يا هيجانى در بدن به وجود آمد جنابت حاصل نشده است.

بنابراين با توجه به حكم فقهى مسأله، نبايد به افكار وسواس گونه ترتيب اثر داد و مطمئن باشيم تا زمانى كه يقين به حالت جنابت پيدا نكرده ايم، غسل واجب نمى شود، از طرف ديگر آدم وسواسى نبايد به شك خود اعتنا نمايد و بايد مانند معمول مردم در مسئله طهارت و نجاست عمل نمايد يعنى هر چيزى كه معمول مردم نجس مى‏دانند اجتناب نمايد و در شستن لباس و بدن و تطهير هم مانند مردم معمولی و اغلب آنان، از آب استفاده نمايد و بيشتر از آن اسراف جايز نيست و بايد توجه داشته باشيد كه وسواس از دام‏هاى شيطان است و تنها راه نجات؛ بى اعتنائى است و در واقع كسى كه بيشتر از مقدارى كه در شرع مقدس براى شستن و تطهير محل نجس؛ تعيين شده آب مى‏ريزد نوعى دهن كجى به شارع مقدس يعنى پيامبر (ص) و معصومين (ع) کرده است. درحديث آمده كه در نزد امام‏صادق (ع) از عقل شخصى تعريف كردند و بعد گفتند اما در وضو و غسل يا نماز قدرى مبتلا است يعنى، وسوسه به خرج مى‏دهد. حضرت صادق (ع) فرمودند: چگونه عاقل است و حال آن كه از شيطان اطاعت مى‏كند. بعد حضرت صادق (ع) فرمودند شيطان دوست دارد كه از او اطاعت كنيد.[5] پس طبق فتوای مراجع محترم تقلید تا یقین پیدا نشود آبی که خارج شده، منی است، حکم به نجاست و غسل داده نمی شود.[6]

حکم وسواس

برخی تصور می کنند همه جا آلوده به نجاست است و جای پاکی وجود ندارد و از طرفی هم می دانند که این حالت از وسوسه های شیطان است، اما اراده ای محکم که بشود با آن مبارزه کرد در آنان وجود ندارد؛ ازاین رو می خواهند بدانند که این چه حکمی دارد و وظیفۀ آنان چیست و راه پاک شدن آن چیست؟

وسوسه از دسیسه ها و دام های شیطان است؛ و نباید به آن اعتنایی نمود و توصیه می شود برای رهایی از آن و برطرف شدن این گونه حالت ها، در مسیر تربیت نفس خود، از طریق خودسازی و تهذیب نفس اقدام شود. و با اهتمام به انجام واجبات ، تلاوت قرآن و نماز اول وقت و پرهیز از محرمات، وسوسه هاس شیطان خناس را در نفس خود برطرف نمود هر کس باید بداند كه می تواند از این بیماری نجات پیدا كند و شفای او هم از این بیماری در دستان خود او است نه شخص دیگر، هیچ وقت نباید نا امید شد بلکه باید با ارادۀ پولادین به مبارزۀ با شیطان برخاست و راه مبارزه هم بی اعتنایی به خواسته و درخواست های وسواسی او است.[7]

البته لازم به ذكر است که درمان بیماری وسواس نیازمند زمان است و باید به آرامی و به صورت تدریجی صورت پذیرد، پس باید تلقین شود كه وسوسه یك نوع كار شیطانی است و باید هر چه زودتر دست از آن بردارد و به خدا توكل كند و از او استعانت جوید تا هر چه سریعتر بر این مشكل پیروز شود.

نكاتی در مورد پاكی و نجاست:

1. اصولاً هر چیزی كه نمی دانیم نجس است یا خیر، پاك است؛ زیرا اصل در اشیاء بر پاكی است و نجس بودن دلیل می خواهد[8]،از سوی دیگر انسان وسواس در شرع اسلام یک تکلیف ویژه ای دارد؛ او اگر به نجاست چیزی یقین پیدا کند نباید به یقین خود اعتنایی داشته باشد؛ لذا دربارۀ ‌چیزهایی كه به آنها دست زده یا در جاهایی كه عبور کرده یا كار می كند، در مورد همۀ اینها حكم به طهارت جاری كند و لازم هم نیست که آنها را آب بكشد و شست و شو نماید.

2. به لحاظ شرعی هر چیزی كه قبلاَ‌ً پاك بوده، تا یقین به نجاست آن نداشته باشیم ، پاك است و نباید آن را نجس دانست؛ و اگر آن را نجس بدانیم در واقع با شرع مقدس به مخالفت برخاسته ایم.[9]

3. شخص وسواس، رسالۀ عملیۀ مرجع تقلید خود را دقیقاً مطالعه كند به خصوص بخش های مربوط به طهارت و نجاست؛ و خود را ملزم كند كه برای آب كشیدن بدن، لباس و یا چیزهای دیگر، به همان كیفیتی كه در رساله آمده عمل نمائد و از زیاده روی بپرهیزد و به شك و وسوسه های شیطانی بعد از آن اعتنا نكند.

در پایان به برخی از احادیث که برای درمان وسواس وارد شده است، اشاره ای خواهیم داشت:

حضرت علی (ع ) می فرماید: روزه گرفتن در سه روز از هر ماه – پنجشنبه اول و آخر ماه و چهارشنبه وسط آن و روزۀ ماه شعبان – وسواس سینه و پریشانی های دل را از بین می برد.

باز از آن حضرت است که: یاد ما اهل بیت شفابخش هر ناخوشی و بیماری و وسوسه تردیدآور است.

حضرت امام صادق (ع ): در پاسخ به سؤال از وسوسه، گرچه زیاد باشد فرمودند: اشکال ندارد؛ بگو لااله الا الله.[10]

نتیجه این که گره این مشکل تنها با اراده و ایمان قوی و با توکل به خدا به دست خود شخص حلّ می شود او سعی کند این وسوسه های شیطانی را از خودش دور کند ببیند آیا بقیۀ افرادی که دور و بر او هستند مسلمان هستند یا خیر اگر مسلمانند او هم یکی از آنها است، پس مثل آنها باشد و مثل آنها زندگی کند و زندگی را برای خود و اطرافیان و دیگران تلخ نکند.

درمان وسواس در اعتقادات

اولین گام در مبارزه با وسوسه ها، ریشه یابی و شناخت منشأ آنها است. منشأ بعضی از وسوسه ها در ضعف یا خطاء و اشتباه در دریافت و تجزیه و تحلیل اطلاعات و آگاهی های دینی است که در این صورت باید با مطالعات بیشتر، پرسش از افراد آگاه و بحث و گفت و گو با آنان این ضعف ها و اشتباهات را بر طرف نمود.

در برخی از مواقع؛ شک و تردید هایی که برای انسان حاصل می شود نه تنها مضر نیستند بلکه بسیار سودمند و عین ایمان هستند.

شک و تردید در اعتقادات دو گونه است. یکی ابتدایی و موقّت که زمینۀ یقین است؛ دوم شک دائمی و همیشگی. شک های دائمی از مرض های روحی است و سلامت روحی و جسمی، فرد و جامعه را در معرض خطر می اندازد. بنابراین، باید با دقت معالجه گردد. توضیح این که همان گونه یقین و علم باعث آرامش روح و موجب تکامل انسان است؛ در مقابل شک و تردید، موجب اضطراب و سلب آرامش و مانع حرکت و تکامل است. به همین جهت در اسلام شک با شرک برابری می کند.[11]

چنان که فلیسوفان اسلامی نیز رد شکاکیت را در رأس کارهای فلسفی و علمی خود قرار می دهند و با ابزار فکر و اندیشه به مبارزه با این بیماری می پردازند تا جامعه را از این خطر نجات دهند.[12]

اما شک و تردید ابتدایی که زمینۀ یقین است مذموم نیست، بلکه نشانۀ آغاز بلوغ عقلی و فکری است. توضیح این که انسان همان گونه که از نظر جسمی دارای بلوغ است ، از نطر فکری و عقلی نیز دارای بلوغ است. ملاصدرا معتقد است در انسان ابتدا ویژگی های مادی و جسمی پدید می آیند و تقویت می شوند، اما ویژگی های روحی و عقلی پس از تقویت و تکمیل ویژگی های جسمی پدید آمده و تقویت می گردند.[13]

به نظر می رسد یکی از دلایلی که بسیاری از جوانان در سن بلوغ جسمی دچار شک و تردید در مسائل اعتقادی می شوند، همین نکته است؛ یعنی در سن بلوغ، عقل آغاز به فعالیت می کند، اما آنچه تا به حال بیشتر به آن انس داشته مسائل مادی بوده است و نسبت به مسائل ماورای مادی یا انس نداشته یا نمی توانسته به عمق آن پی ببرد. زمان بلوغ که آغاز حرکت تکاملی عقل است، می خواهد به عمق اعتقادات و باورهای خود برسد و حقیقت آن را درک کند، قهراً با سؤالات متعددی روبرو خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که این نوع شک؛ مریضی نیست و نباید درمان شود، بلکه به این معنا است که نباید از آن هراس و واهمه داشت و باید با دقت و بدون نگرانی به درمان آن پرداخت.

در هر صورت به نظر می رسد این نوع شک مذموم نیست، بلکه اگر درست مدیریت شود زمینۀ خوبی برای رسیدن به یقین است. بهترین مدیریت؛ ارتباط داشتن با مربیان آگاه و دلسوز و دانشمندان دینی است.

نکتۀ مهم و قابل تذکر این است که احساس نگرانی از پدید آمدن حالت شک و تردید، نشانۀ خوبی از سلامت روح است، بلکه براساس روایات این احساس نگرانی علامت ایمان خالص شخص است. شخصی خدمت پیامبر اکرم (ص) رسید و گفت: ای رسول خدا (ص) هلاک شدم. “رسول خدا فرمود شیطان به سراغت آمد و به تو گفت چه کسی تو را خلق کرد و تو گفتی خدا، پس او گفت خدا را چه کسی خلق نمود. مرد گفت: درست است یا رسول الله! سپس پیامبر(ص) فرمود: این ایمان محض است”.[14]

در برخی از احادیث روش هایی برای درمان وسواس وارد شده است، از جمله:

حضرت علی (ع ): روزه گرفتن در سه روز از هر ماه – پنجشنبه اول و آخر ماه و چهارشنبه وسط آن- و روزه ماه شعبان، وسواس سینه و پریشانی های دل را از بین می برد.

باز از آن حضرت است که: یاد ما اهل بیت شفابخش هر ناخوشی و بیماری و وسوسه تردیدآور است.

حضرت امام صادق (ع ): در پاسخ به سؤال از وسوسه گر چه زیاد باشد فرمودند: اشکال ندارد؛ بگو لااله الا الله[15].

درمان وسواس در اعمال دینی

مجموعۀ ابهامات قابل طرح در این موضوع، در هفت محور، بررسی می شود. در این فرصت، نخست  ابهامات را بیان نموده سپس به پاسخ های آن ها می پردازیم:

1. آیا باید تمام رفتار و کردار انسان، مطابق با اسلام باشد و چگونه این موضوع، امکان­پذیر است؟

2. آیا عمل به دستورات اسلام، موجب اختلال در رفتار انسان ها شده و با زندگی روزمرۀ آنان ناسازگار است و آیا برای مسلمان ماندن، باید به گوشه­گیری و انزوا پناه آورد؟

3. معیار دقیق اسلام را چگونه می­توان به­دست آورد و چگونه می­توان مسلمان واقعی بود؟ ملاک و معیار اسلام برای درستی و نادرستی اعمال چیست؟

4. آیا می­توان انسانی که تمام اعمال او منطبق با اسلام باشد را یافته و او را به عنوان الگو قرار داد؟

5. آیا افرادی که معتقد به دین و اسلام نیستند، زندگی راحت­تری داشته و به پیشرفت های بیشتری نسبت به افراد معتقد، دست می­یابند؟

6. شناخت رفتار فردی و اجتماعی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با مطالعۀ چه کتاب هایی امکان­پذیر است؟

7. چگونه می­توان به وسواس پایان داد؟

ابتدا باید بدانیم انسانی که در ارتباط با خدا، جدی بوده و در قلب خود اسلام را پذیرفته باشد، اگر تردیدهایی نیز در ارتباط با موضوعات دینی برای او به وجود آید؛ هرچند که تردیدی بسیار جدی هم باشد؛ ضرری به حال او نخواهد داشت، بلکه به فرمودۀ پیامبر(ص)، بروز چنین حالاتی، نشانۀ خلوص فرد در دینداری او خواهد بود[16]! چون تنها فرد با ایمان است که نگران وضعیت معنوی خود می­باشد. اکنون به همان ترتیبی که ابهامات را تفکیک نمودیم به بررسی آنها می­پردازیم:

1. اسلام، انجام اعمالی را همانند نماز و روزه و …لازم و تخلف­ناپذیر دانسته و از آنها با عنوان “واجب” یاد نموده است. رفتارهای دیگری؛ همانند دروغ، غیبت، ظلم و … را نیز ممنوع نموده و عنوان “حرام” را برای این گونه اعمال برگزیده است.

هر موضوعی که از دو گروه یاد شده نباشد، مباح؛ به معنای عام آن؛ در نظر گرفته می­شوند.[17] بیشتر امور روزمرۀ ما نیز در دایرۀ مباحات قرار دارند که انسان، به راحتی می­تواند در آن، حق انتخاب داشته­ باشد و در نتیجه، هر انتخابی که نموده، با اسلام مخالفت نداشته­باشد! انتخاب نوع گوشی تلفن و پودر لباسشویی، سفر با اتوبوس یا قطار و هزاران موارد از این نوع را می­توان از مسائلی دانست که نیازی به تطبیق آن با موازین دینی نیست و این که بگوییم: من تلاش دارم که تک­تک اعمالم را با دین منطبق نمایم، موضوعی است که خود دین نیز چنین چیزی را از ما نخواسته است. به فرمودۀ امام علی(ع) خداوند واجباتی را برای شما در نظر گرفته که مراقبت نمایید تا آن را ضایع ننمایید و حد و مرزهایی را برایتان مشخص نموده که تلاش نمایید از آن تجاوز نشود و از چیزهایی نیز منعتان نموده که این نهی خدا را محترم بشمارید، اما در مواردی سکوت نموده و چیزی بیان ننموده و این سکوت، نه به آن دلیل بوده که چنین موضوعاتی را فراموش نموده، (بلکه انتخاب را بر عهدۀ خودتان گذاشته)! پس شما نیز سعی کنید که در این امور، خود را دچار تکلف و دشواری ننمایید[18].

بنابر این لزومی ندارد که وسواس به خرج داده و در ارتباط با تمام رفتار و کردارمان به دنبال یک منبع دینی و یا الگوی مناسب باشیم.

2. در مورد بخش دوم نیز باید گفت که به تصریح قرآن کریم، خداوند تصمیم به آسان گرفتن بر مردم داشته و قصد ندارد آنان را به دشواری بیندازد[19]، و یا این که در اسلام، حکم دشوار و تحمل ناپذیر وجود ندارد[20]. البته این بدان معنا نیست که برای عمل به احکام اسلامی، نباید متحمل هیچ دشواری شد، چون به یقین می­دانیم که عباداتی هم چون روزه و جهاد، همراه با برخی سختی­ها است، اما این نیز مسلم است که زندگی در دنیا؛ چه با اعتقاد به دین و چه بی اعتقاد به آن؛ برای هیچ شخصی بدون دشواری نخواهد بود، اما طبق قرآن و روایات، عمل به دین، به آن اندازه دشوار نیست که قابل تحمل نبوده و انسان ها را در دیندار بودن دچار تردید نماید و بر همین اساس است که با وجود تأکید اسلام بر مستحبات، باید انجام آنها در حدی باشد که با سایر وظایف انسان ایجاد مشکل ننماید. روایت زیر این مطلب را تایید می کند:

همسر عثمان بن مظعون، به پیامبر(ص) عرض نمود که شوهرم روزها روزه گرفته و شب ها به نماز برمی­خیزد(و کاری به جز این انجام نمی­دهد)! پیامبر(ص) با عصبانیت و پابرهنه به سمت خانۀ عثمان رفته و او را در حال نماز مشاهده نمود! بعد از اتمام نماز، پیامبر(ص) ایشان را توبیخ نموده و فرمود: خداوند مرا به گوشه­گیری و جدا شدن از اجتماع دستور نداده، بلکه با دین آسانی مرا مبعوث نموده است. من هم نماز می­خوانم و هم روزه می­گیرم و هم با خانوادۀ خود معاشرت می­نمایم. هر که می­خواهد بر فطرت اسلام باشد، به شیوۀ من عمل نماید[21]! این گونه است که قرآن، گوشه­گیری و رهبانیت که از سوی پیشوایان مسیحی تبلیغ می­شده را دستور خداوند ندانسته، بلکه بدعتی از جانب خودشان تلقی نموده است و بیان داشته که می­توان بدون آن و با حضور در اجتماع نیز رضایت خداوند را جلب نمود[22].

3. معیار اصلی در مسلمان بودن، تسلیم در برابر دستورات خدا و پیامبر(ص) و نیز مقدرات الاهی است، هر چند با برخی خواسته­های درونی­ ما نیز مخالف باشد. ابراهیم(ع)؛ طبق دستور خداوند؛ اسماعیل(ع) را به قربانگاه برده و پدر و فرزند هردو راضی به رضای خدا بودند. خداوند در قرآن از این رفتارشان با عنوان “اسلام” یاد نموده است[23]. اگرچه در نهایت، این قربانی انجام نشد، ولی چون خداوند از نیت آنان آگاه بود، آنان را مسلمان نامید. در جای دیگری از قرآن، ساحرانی که بین ایمان و شهادتشان، چند ساعتی بیش نبود، مسلمان شمرده شده­اند[24]. بنابر این می­توان به راحتی نتیجه گرفت که ملاک واقعی مسلمان بودن، نه دانش زیاد است و نه عبادت و تلاش فراوان، بلکه این نیت افراد و تسلیم­بودن آنان است که نشانگر مسلمانی آنهاست که صد البته باید با تلاش در راه آموختن بهتر نیز همراه باشد. شاید مجاهدانی که در جنگ بدر حضور داشتند؛ به دلیل نوظهور بودن اسلام؛ اطلاعات علمی و عبادت کمتری نسبت به مسلمانان بعدی داشتند، اما به دلیل خلوص نیتشان از پاداش بیشتری بهره­مند شدند. روایاتی وجود دارد که بیان می­نماید، اگر شخصی، به دلیل آن که برای او ثواب عمل نیکی را نقل نموده اند، آن را انجام داده؛ ولی بعد مشخص شده که نقل آنان صحیح نبوده است، باز هم از پاداش آن عمل بهره­مند خواهد شد[25]! آیا چنین موضوعی را به جز این می­توان تفسیر نمود که نیت، نقش اساسی را در واقعی بودن اسلام اشخاص دارد؟! بیان این نکته نیز لازم است که اگر فرد با­ایمانی در درجات بالاتری از ایمان باشد، نباید مؤمنان دیگر را نامسلمان و یا مسلمان غیر واقعی بخواند[26].

4. قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان بهترین الگو برای افراد با­ایمان در نظر­گرفته است[27] و آنان را به اطاعت از ایشان و نیز پیشوایان معصومی که جانشین پیامبر(ص) هستند، فراخوانده است[28]، اما در زمان حاضر که به این بزرگواران دسترسی نداریم، اشخاص معینی معرفی نشده­اند تا به عنوان الگوی کامل قرار گیرند، بلکه معیارهای مختلفی اعلام شده تا با استفادۀ از آنها، الگوهایی برای خود برگزینیم و طبیعتاً، هر شخصی که به چنین معیارهایی نزدیک تر باشد، الگوپذیری ما از او باید بیشتر باشد و برای زمانی که ما در آن زندگی می­نماییم، نه لزومی دارد و نه توصیه­ای شده که تمام عقاید و تفکرات خود را تنها به یک فرد خاص مستند سازیم و حتی موضوع تقلید نیز تنها در فروع فقهی بوده و در اصول دین نباید تقلید نمود[29]!مهم­ترین معیارهایی که می­توان برای افراد الگو در نظر داشت، علم و عمل و تقوی است. موید این مطلب روایات زیر است:

الف: حواریون به عیسی(ع)، عرضه داشتند که ما با چه افرادی هم­نشینی نماییم؟ ایشان فرمودند: افرادی که دیدنشان، شما را به یاد خدا انداخته، سخنشان به دانشتان افزوده و رفتارشان شما را به آخرت ترغیب نماید[30].

ب: امام زمان(ع) می­فرمایند: مردم وظیفه دارند از آن گروه از دانشمندانی پیروی نمایند که مراقب خود بوده و دین را پاس داشته و با هوی و هوس خود مبارزه نموده و تنها از خدا اطاعت نمایند و آگاه باشید که تمام دانشمندان، این خصوصیات را ندارند[31].

ج: امام صادق(ع) به ابو حمزۀ ثمالی توصیه می­فرمایند که مبادا شخص غیر معصومی را الگوی خود قرار داده و تمام سخنان او را بپذیری[32]!

با توجه به این روایات؛ که ده­ها برابر آن را نیز می­توان یافت؛ باید در الگوپذیری، از دو جنبۀ افراط و تفریط خودداری نمود؛ یعنی نه همانند اشخاصی بود که استفادۀ از اولیای الاهی و  دانشمندان دینی را نمی­پسندند و نه مانند گروهی دیگر بود که عقل و تفکر خود را تعطیل نموده و با ادعای پیروی از مرشد و مرادی؛ و بدون بررسی دقیق عملکرد آنان؛ کورکورانه هرچه آنان بگویند را ملاک عمل قرار می­دهند، حتی اگر گاهی توصیه نمایند که با رسیدن به مقامی، می­توانند نماز و عبادات ظاهری دیگر را ترک نمایند!! بلکه انسان با ایمان، باید همواره در پی افزایش دانش دینی خود بوده و با استفادۀ از قدرت خدادادی عقل، نادانسته­های خود را از اشخاصی بجوید که علم و عمل را با هم داشته و به دام کسانی نیفتند که دین را وسیلۀ دنیای خود نموده­اند و به فرمودۀ امیر المؤمنین(ع) اگر انسان خود را به قرآن و سنت متصل نماید، اگر کوه ها هم بلرزند، او نخواهد لرزید، اما اگر بخواهد در دینداری خود، به افراد تکیه نموده و سخن آنان را صددرصد بپذیرد، همان افراد، ممکن است موجب انحراف او از دین شوند.[33]

خلاصۀ این قسمت را چنین می­توان بیان نمود که در زمان حاضر، افراد با ایمان، باید معیارها را دریافته و با توجه به آن؛ و با دقت در گفتار و رفتار دانشمندانی که دارای این معیارها می­باشند؛ به جمع­بندی مشخصی از الگوی زندگی دست­یابند، بدون این که خود را ملزم به آن بدانند که در تمام رفتار فردی و اجتماعی، متعبد به الگوپذیری از شخص خاصی باشند. مراجعۀ به پرسش­های 2702 و 2991 و 4302  در سایت اسلام کوئست نیز اطلاعات دیگری از این مورد در اختیارتان قرار خواهد داد.

5. ما اگر راحتی را تنها در برخورداری بیشتر از مزایای مادی بدانیم و اگر به دست آوردن ثروت و حتی دانش ظاهری را نهایت آرزوی خود بدانیم؛ ممکن است افراد بی­اعتقادی را مشاهده نماییم که در این زمینه­ها به پیشرفت بیشتری دست یافته­اند، اما انسان متدین و معتقد، هیچ گاه خوشبختی خود را تنها در این امور جستجو نمی­نماید و آیات قرآن را مد نظر خود دارد که دنیا را با تمام ظواهر فریبندۀ آن کالایی اندک و گذرا توصیف می­نماید! برای نمومنه به دو آیه اشاره می کنیم:

الف: مبادا قدرت و ثروت ظاهری کافران در شهرهای مختلف تو را فریفتۀ خود سازد! تمام آنها، اندوختۀ اندکی بوده و آتش جهنم در انتظارشان است و چه بد جایگاهی است آن آتش![34]

ب: آیا افراد بی­ایمان چنین می­پندارند که ثروت و فرزندانی که در اختیارشان قرار دادیم، نشانگر آن است که به تمام خوبی­ها دست یافته­اند!؟ آنان نادانند، اگر این گونه فکر می­کنند![35]

البته تحمل برخی از مسائل که در طول زندگی برای افراد با ایمان به وجود می­آید، دشوار بوده و بر همین اساس است که خداوند، آنها را به عنوان آزمایش درنظر گرفته و پاداش بزرگی را برای قبولی در آن اعلام نموده است[36]. بیان این نکته نیز لازم است که تمام آن چه گفته شد، دلیل آن نیست که ما از پیشرفت­های دنیوی و کسب دانش و ثروت دوری جسته و در گوشه­ای منزوی شده و تنها به عبادت بپردازیم، بلکه باید با در نظر داشتن موازین دینی؛ آن هم نه در حد وسواس؛ به این امور نیز بپردازیم و آن را هم نوعی عبادت تلقی نماییم[37] و مطمئن باشیم که بسیاری از افراد بی­اعتقادی که به ظاهر، خوشبخت به نظر می­آیند، با بحران­های درونی متعددی دست به گریبان هستند. از شما می­پرسیم: شخصی که به آخرت اعتقاد نداشته و کار خود را با مردن تمام می­داند، آیا احساس پوچی ننموده و آیا می­تواند لحظه­ای احساس خوشبختی واقعی نماید؟!

6. پیامبر اسلام، امت خود را به پیروی از قرآن و عترت فراخواند[38]. با توجه به اینکه؛ طبق این حدیث؛ رفتار معصومان(ع) با آموزه­های قرآن در یک راستا می­باشد، مطالعۀ دقیق قرآن کریم و روایات نقل شده از پیشوایان دینی، بهترین راه شناخت شیوۀ زندگی آنان می­باشد. بر این اساس همگان را به مطالعۀ دقیق قرآن و نهج البلاغه همراه با تفاسیرشان و کتب روایی معتبر شیعه فرا می­خوانیم[39]، با این توصیه که لزومی ندارد این کتاب ها را، به ترتیب مندرج در خود کتاب مطالعه شود، چون چه بسا ابتدای آنها در ارتباط با علوم نظری بوده و در مراحل اولیه دشوار باشد[40]و اگر تمایل به توصیه­های رفتاری آن پیشوایان را داریم، مناسب است، ابتدا با مطالعۀ فهرست­ها، زمینه­های مورد علاقۀ خود را شناسایی نموده و به بررسی آنها بپردازیم. به عنوان نمونه، در کتاب شریف کافی، ابتدا می­توانید احادیث مندرج در کتاب العشرة(جزء دوم) و کتاب المعیشه(جزء پنجم) را مطالعه نموده و در نهج البلاغه، ابتدا به قسمت نهایی آن؛ یعنی کلمات قصار مولا علی(ع)؛ بپردازیم. چنین روشی در مطالعۀ کتاب های حدیث، منجر به آن می­شود که علاقمندی بیشتری برای ادامۀ راهمان پدید آید. برای مطالعۀ دیگر کتاب های موجود در این زمینه، ابتدا باید با مشاوره در هر مورد، از ارزش آنها آگاه شویم. در این زمینه، مطالبی در پرسش 2358 واقع در سایت اسلام کوئست نیز موجود است.

7. هر شخصی، خود را بهتر از دیگران می­شناسد[41]. اگر واقعاً به دنبال یافتن آموزه­های اسلامی و تطبیق رفتار و کردار خود با آن هستیم، هیچ شکی نیست که خداوند به این تلاش احترام خواهد نهاد، حتی اگر در برخی موارد، رفتارمان کاملاً منطبق با موازین اسلامی نباشد ولی به شرطی که این عدم انطباق، ناشی از کوتاهی نباشد. به همین دلیل، هیچ جای نگرانی و وسواس وجود نخواهد داشت و باید به تلاشمان ادامه دهیم و مطوئن باشیم که خداوند یاورمان خواهد بود[42].

دقت در دو روایت ذیل نیز می­تواند در از بین بردن وسواس مؤثر باشد:

الف: شخصی نزد پیامبر(ص) آمده و با نگرانی اظهار داشت که یا رسول الله! گویا من منافق شده­ام! پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: نه قسم به خدا! تو منافق نشدی و اگر منافق بودی، نزد من نمی­آمدی تا نفاق خود را رسما اعلام نمایی! چه چیزی باعث این حالت در تو شده؟! گمان می­کنم که دشمنِ همه­جا حاضر(شیطان) به دلت خطور نموده و از تو پرسیده که چه کسی تو را آفرید؟ تو هم در جواب گفتی: خدا! او دوباره پرسید که پس خدا چگونه آفریده شده؟! آن مرد با تعجب گفت: آری! قسم به خدایی که تو را به پیامبری برگزید، همین طور است که می­فرمایید! پیامبر فرمودند: شیطان، زمانی که از گمراهی شما در کردار و رفتارتان نا­امید می­شود، از این راه وارد می­گردد!، در این حالات فقط به یاد خدا باش(و به وسوسه­های او اعتنایی نکن)[43].

ب: جمیل بن درّاج می­گوید به امام صادق(ع) عرض نمودم که گاهی در دلم احساس وسواس در امور دینی می­نمایم. ایشان فرمودند: هر وقت که این حالت برای تو پدیدار شد، ذکر “لا اله الا الله” بگو. جمیل نقل می­نماید که با عمل به توصیۀ امام، از حالت وسواس خارج می­شده است[44]. محمد بن حمران نیز مشابه چنین حدیثی را روایت می­نماید که ایشان فرمودند: وسوسه­هایی که به قلب انسان خطور می­نماید؛ هر چه زیاد هم باشد؛ ضرری نداشته و درمان آن ذکر “لا اله الا الله” است.

درمان وسواس در نجاست و پاکی

در بارۀ چگونگی رهایی و نجات از وسواس در نجاست و پاکی در ابتدا نکته هایی به صورت عمومی مطرح می کنیم و بعد به مسائل شرعی در این مورد به طور جداگانه می پردازیم.

1. در آیات مختلفی از قرآن عباراتی به این نحو دیده می شود که می فرماید: «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج‏»، خدا برای شما در دین هیچ دشواری قرار نداد.[45] پیامبر (ص) نیز در روایت معروفی فرموده است من به شریعت مستقیم، آسان، بدون زحمت و درخشانی مبعوث شده ام.[46] آنچه از این آیات و روایات به طور قطعی بر می آید و فقها نیز از آنها در استدلال های فقهی خود به همین ترتیب استفاده می کنند این است که اگر فهم ما از دین به سمتی رفت که زندگی ما را مختلّ و اعمال عادی روزانۀ ما را با مشکل روبرو کرد باید دانست که این برداشت، نادرست و با آنچه پیامبر (ص) به عنوان اسلام مطرح کرده متفاوت است. اگر کسی احساس کرد برای حفظ طهارت مجبور است خود را از تفریح ها و زیبایی های زندگی محروم کند باید یقین داشته باشد که چون این محدودیت به معنای سختی و مشقت در زندگی است حتماً با دستور طهارت اسلام متفاوت است. حتی اگر حکم طهارت تغییری نکند در هر موردی که به مشقّت و سختی زیاد مکلّف بینجامد آن حکم لغو می شود.[47]

2. دستورات اسلام به زبان مردم آن زمان عربستان بیان شده است. مردمی که تعداد بسیار کمی از آنها سواد خواندن و نوشتن داشتند و به بسیاری از دقّت های عقلی توجهی نداشتند. پس برای عمل به این دستورات باید توجه کرد که عرب آن زمان از یک دستور چه می فهمید و خود را چگونه ملزم می کرد که به آن عمل نماید. قطعاً دقّت هایی که او برای عمل به یک دستور شرعی داشت از دقّت های  یک فرد تحصیل کرده بسیار متفاوت است. یک شیمی دان می داند که ذرات یک مایع دائماً در هوا منتشر می شود و قطعاً این ذرّات بر روی اجسام اطراف خواهد نشست. آیا در این صورت اسلام حکم می کند که هر جسمی که در اطراف یک مایع نجس قرار داشته باشد نجس می شود؟ قطعاً جواب منفی است. اما می دانیم که مقدار بسیار کمی از آن مایع نجس، بر روی اجسام اطرافش نشسته است. در چنین مثالی به نظر تمام مردم عادی زمان صدر اسلام و حتی زمان حال؛ قطعاً مایع داخل ظرف به اطرافش اصابت نکرده است هر چند به دقت علمی این تراوش صورت گرفته و حکم شارع هم بر طبق نظر مردم عادی است؛ یعنی آن چیز هایی که به نظر مردم عادی از تراوش رطوبت مایع نجس مرطوب می شود نجس می شود نه آنچه به دقت عقلی متأثر می شود.[48]

3. بعضی از کارهایی که انسان های وسواسی خود را ملزم به رعایت آن می دانند به حرام می انجامد؛ معصیت های بزرگی مثل اسراف، وهن دین، قطع رحم و قطع ارتباط با دیگر مسلمانان و متهم کردن آنها به فسق. اگر فرض کنیم دلیل افراد وسواسی برای کار خود، درست و منطقی است از آن رو که منجر به این معصیت های بزرگ می شود قطعاً از باب اهم و مهم باید کنار گذاشته شود؛ یعنی اگر دو حکم طهارت ظاهری و اسراف همیشگی در وقت و آب را با هم مقایسه کنیم کنار گذاشتن حکم طهارت و جلوگیری از اسراف این دو سرمایۀ مهم مقدم خواهد بود. یا اگر رعایت یک حکم فقهی باعث طرد شخص از اجتماع مسلمانان شود چون شرع راضی به این طرد نیست قطعاً فرع فقهی کنار گذاشته می شود چون رعایت طهارت از احکام مهم و اصلی فقه نیست این مقایسه در تمام احکام جاری است و باید به آن توجه کرد.

4. با وجود این نکات بعضی به هر دلیل در مسائل شرعی دقّت زیادتر از حدّ می کنند و به وسواس مبتلا می شوند. فقها برای این افراد احکام خاصی را بر شمرده اند در بعضی موارد با احکامی که دیگران ملزم به رعایت آن هستند متفاوت است. از آن جا که معمولاً مشکل وسواسی در مسائل شرعی برای کسانی به وجود می آید که مقید به انجام دستورات شرعی هستند در این موارد هم باید به دستورات شرع بدون اظهار نظر شخصی و توجه به میل درونی عمل کنند و اطاعت خالص خود را نشان دهند. مهم تر از همه این حکم است که امام خمینی (ره) می فرماید: وسواسی نباید به شک‏های خود اعتنا کند و اگر اعتنا کند، کار حرامی کرده است و هر عملی را بیش از یک بار نباید انجام دهد و اگر انجام دهد، حرام است.[49] این حکم نشان می دهد عمل برطبق وسواس؛ نه تنها رعایت دستورات خدا نیست بلکه معصیت الاهی را نیز در پی دارد که انسان را مستوجب عذاب می کند. در حکم دیگری مرحوم سید محمد کاظم یزدی صاحب کتاب شریف “عروة الوثقی” که از معروف ترین کتاب های فقهی در حوزه های علمیه است در کتاب خود می فرماید: علم شخص وسواس هیچ ارزشی ندارد.[50] این عبارت به این معنا است که شخص وسواس بر اساس علم خود نباید عمل کند. اگر یقین کرد چیزی نجس است این یقین او باعث نجس بودن آن شیء نمی شود؛ یعنی نماز او با آن شیء و حتی خوردن آن بی اشکال است. این حکم در تمام مسائل فقهی جاری است (توضیح بیشتر این حکم فقهی مهم در بخش دوم پاسخ خواهد آمد)

کسانی که به دلیل دغدغۀ زیادی که نسبت به انجام تکالیف شرعی دارند به مشکل وسواسی گرفتار می شوند با توجه به مطالب بالا که کاملاً استدلالی و یقینی است می فهمند که روشی که برای عمل به دستورات الاهی اختیار کرده اند اشتباه است و مورد رضایت الاهی نمی باشد.

اکنون دربارۀ مشکلاتی که مربوط به احکام طهارت است جداگانه نکاتی را ذکر می کنیم.

1. نجس شدن اشیاء:

الف. منظور از یقین به نجس شدن چیزی در اثر برخوررد با نجاست، این است که انسان به هیچ وجه نتواند احتمالی در ذهن خود بسازد که طبق آن تماس صورت نگرفته باشد. [51]

ب. آنچه که ما به خیال خودمان یقین به نجاستش داریم باید به گونه ای باشد که وقتی با نجسی برخورد کرده یا رطوبت نجس به آن منتقل شده یا از آن رطوبتی به نجس رسیده است؛ یعنی باید یقین کامل و صددرصد داشت که رطوبت به حدّی است که آب از یک جسم به جسم دیگر منتقل شده نه خنکی آن.[52]

ج. نجاست در جسمی که مرطوب است منتقل نمی شود و فقط اگر آب در محل نجاست وجود داشته باشد نجاست را منتقل می کند[53] البته در این صورت هم به شرطی نجاست منتقل می شود که یقین داشته باشیم محل نجس پایین تر از جاهای دیگر نبوده است؛ یعنی اگر آب از جاهای پاک به سمت محل نجس حرکت کند قسمت های پاک، نجس نمی شوند و حتی اگر احتمال ضعیفی هم بدهیم که شاید چنین حالتی وجود داشته است نجاست سرایت نکرده است.[54]

د. چیزهایی که می دانیم گاهی پاک و گاهی نجس هستند مثل کف دستشویی های عمومی که می دانیم گاهی با آب کر شسته می شوند و گاهی هم نجس می شوند تا وقتی یقین نداشته باشیم همین الآن قطعاً و صددرصد نجس شده است پاک اند و هیچ وظیفه ای برای اجتناب نداریم.

با این دو توضیح روشن شد اگر با کسی که به طهارت بی توجه است زندگی می کنیم یا در محل های عمومی حاضر می شویم یقین پیدا نمی کنیم که تمام قسمت هایی که دیگران با آنها تماس پیدا کرده اند نجس است. چون یقین به نجس شدن یک محل مشخص، بسیار مشکل حاصل می شود. تکرار می کنیم که اگر از واقع خبر داشتیم می فهمیدیم تقریباً تمام چیزهای اطراف ما نجس هستند، اما خدا همه را برای ما پاک قرار داده و مسئولیتی در قبال آنها به ما نداده است. فقط در مورد آنهایی که به طور مشخص و عینی دانسته ایم نجس هستند، وظیفه داریم.

هـ. در مواردی که سرایت نجاست از یک جسم به جسم دیگر و از آن به دیگری و این چنین به طور متوالی زنجیره ای از اجسام با هم مرتبط می شوند آیت الله خامنه ای می فرمایند از واسطۀ چهارم به بعد نجاست منتقل نمی شود یعنی بعد از این که واسطۀ چهارم با سوم تماس گرفت نجس نمی شود.[55] همچنین امام خمینی فرموده اند اگر وسائط زیاد باشند نجاست منتقل نمی شود.[56] عدۀ دیگری از علما بر این نظرند که در صورتی که باعث سختی و مشقت شود نجاست از وسایط متعدد منتقل نمی شود.[57]

2. پاک کردن اشیاء نجس:

فقها می فرمایند کسانی که در شستشو وسواسی دارند باید به حدی که دیگران به پاک شدن یقین پیدا می کنند اکتفا کنند، حتی اگر خود به پاک شدن یقین حاصل نکنند.[58] معنای این حکم آن است که اگر فرد وسواسی با نیم دقیقه شستن لباس نجس، زیر شیر آب، یقین به پاک شدن نمی کند چون افراد عادی به این مقدار اکتفا می کنند و آن را پاک شده می دانند؛ جسم نجسی که فرد وسواسی قصد پاک کردن آن را دارد با همین مقدار شستن پاک می شود و با توجه به آنچه از امام خمینی(ره) نقل شد، تکرار شستن و دقت زیادی نه تنها لازم نیست بلکه حرام است.

دربارۀ شستشو با ماشین لباسشویی این ماشینها را به دو دسته تقسیم می کنیم: آن هایی که هنگامی که به آب کر متصل هستند لباس ها را می گردانند و آنهایی که بعد از قطع آب، گردش لباس ها را انجام می دهند. مراجع درباره دستۀ اول می فرمایند چون آب کر به همه جای لباس ها و خود ماشین می رسد به طور کامل پاک می کند. دستۀ دوم؛ بعضی از مراجع مثل آیت الله بهجت احتیاط را واجب می دانند[59] و بعضی مثل آیت الله مکارم به طور قاطع می فرمایند لباسی که در ماشین لباسشویی شسته می شود خواه در حال شستن لباس ها اتصال به آب لوله کشی داشته باشد یا بعد از قطع شدن شروع به شستشو کند، پاک است.[60] به همین دلیل مقلدین علمایی که نظر آیت الله بهجت را دارند می توانند با رعایت احکام تقلید به آیت الله مکارم رجوع کنند.[61]

در بارۀ پاک کردن اشیاء به این نکته توجه می دهیم که طبق فتوای علما، اگر کسی از پاکی شیئی که در اختیار دارد خبر دهد آن چیز پاک است[62] این نشان می دهد که حتی اگر انسان بی مبالاتی این خبر را دهد پاکی جسم ثابت می شود. باز علما می فرمایند: با وجود این حکم آسان؛ به چه دلیل جستجو کنیم که آیا روشی که دیگران برای شستشوی لوازم خود به کار می برند درست است یا نه؟

توجه به مطالب بالا نشان می دهد کسی که دستورات اسلام را که از طریق فقها به ما رسیده است اجرا کند عملش به وسواسی منتهی نخواهد شد.

آنچه در ابتدای امر باعث ایجاد وسواس می شود ناآگاهی از احکام است. حال که تا حدی احکام مربوط، واضح شد دو پیشنهاد ارائه می کنیم:

اول این که: اصلی ترین و مؤثرترین راه نجات از وسواس این است که شخص وسواس در اعمالی که نسبت به آنها حساسیت دارد نباید آن قدر دقّت و تکرار کند و آن قدر خود را به زحمت بیندازد که در نهایت مطمئن شود و با خیال راحت از عمل فارغ شود. چون ذات وسواسی پیشرونده و تشدید شونده است؛ لذا هر بار که احساس کنیم مثلا لباس ها و وسایل ما کامل و تمام پاک است دفعۀ بعد به دست آوردن این احساس یک پله سخت تر از قبل می شود. پس باید آرام آرام در جهت عکس پیشروی کرد. اگر اکنون مثلا دوست داریم دست مرطوب خواهر شوهر کوچکمان با ما تماس پیدا نکند اما اگر ناچار باشیم با آن کنار می آییم و با رطوبتی که از او به ما رسیده نماز می خوانیم همین جا مرز مبارزۀ ما با وسواسی است. باید در همین عمل خود را نگه داریم و حتی اگر فرصت آبکشی هم داشتیم با ترک آن؛ کمی وسواس را به عقب برانیم. البته این حرکت باید خیلی آرام انجام شود و مثلا همین نمونه حدود بیست بار باید تکرار شود تا احساس کنیم دیگر به این حالت حساسیت نداریم. به این ترتیب محل حساسیت ما کمی به عقب رانده شده و کمتر می شود؛ مثلا اگر تا به حال قطع به نجس بودن کف دستشویی داشتیم بعد از طی مرحلۀ اول که شاید یک یا دو ماه به طول انجامد، نسبت به آن کمی احساس شک می کنیم. اکنون عملیات قبل را با حساسیت جدید خود انجام دهیم. توجه داشته باشیم مرز مبارزه را جایی قرار دهیم که فقط در صورتی که وقت و موقعیت داریم آن را نجس می دانیم و وقتی که موقعیت فراهم نیست از توجه به آن چشم پوشی می کنیم.

دوم اینکه: چون مصاحبت فرد وسواسی با وسواسی دیگر، سبب می شود عملش را عادی بداند و حتی در مقایسه با عمل او بر آید، لازم است افراد وسواسی به طور جدی خود را از وسواسی ها دور نگه دارند و هیچ گونه تماس و ارتباطی با آنان نداشته باشند و در صورت ناچاری به مقدار ضرورت اکتفا کنند.

 

[1] زمانی، مصطفی، وسواس، تعریف وسواس، انتشارت پیام اسلام، 1369.

[2]. کلینی، كافي، ج 2، ص 129، “عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ هُوَ يَقُولُ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شَكٌّ أَوْ شِرْكٌ فَهُوَ سَاقِطٌ”.

[3]. حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، ج 1، ص 5  –  12، مرکز انتشارات  علمی و فرهنگی، 1362هـ ش، بی جا.

[4]. ملا صدرا، اسفار، ج 9، ص 93، اول صفت كه در نفس آدمی حادث می شود و سر بر می آورد صفت چهارپایگی است كه در كودك، شهوت و شكمبارگی غلبه دارد. آن گاه صفت درندگی كه باعث غلبه، دشمنی و مناقشه است به وجود می آید و بعد از آن صفت شیطانی پیدا می شود كه ابتداء مكر و نیرنگ در او غلبه می یابد. و بعد از این ها صفت عقل كه ظاهر كنندۀ نور ایمان و از حزب الله تبارك و تعالی و لشكر فرشتگان است در او خلق می شود. نیروی عقل از ابتدای بلوغ شروع به رشد می كند و در چهل سالگی به حد كمال می رسد، اما لشکر شیاطین قبل از بلوغ در قلب جای می گیرند و بر او مسلّط می شوند و نفس با آنها الفت می گیرد و به تبعیت آنها در شهوت، آزاد و رها است. اما از زمان بلوغ كه لشکر عقل در قلب شروع به رشد می كند، جنگ و مبارزه در میدان قلب شروع می شود، پس اگر عقل ضعیف باشد، شیطان بر او مسلط می شود؛ و این شخص در نهایت از لشکر شیطان خواهد بود و در قیامت با آنها محشور خواهد شد و اگر عقل به واسطۀ نور علم و ایمان قوی گردد همۀ قوا را در تحت تسلط خود در می آورد و شخص در ردیف ملائكه و با آنها محشور خواهد شد.

[5] نرم افزار پرسمان.

[6] استفاده از پاسخ 676 (سایت اسلام کوئست: 723) و 2098 (2158).

[7]. اقتباس از نمايه شماره 2158 (کاربر اسلام کوئست).

[8]. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج 2 ، ص 215، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1380 هـ ش.

[9]. فاضل لنکرانی، محمد، جامع المسائل ، ج 1 ، ص 44، س 106، چاپ مهر، چاپ دوم، 1375.

4. حسینی، سید حمید، منتخب میزان الحکمه، باب وسوسه ، دار الحدیث، 1385.

[11] کلینی، كافي، ج 2، ص 129، “عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ يَقُولُ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شَكٌّ أَوْ شِرْكٌ فَهُوَ سَاقِطٌ”.

[12] حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، ج 1، ص 5  –  12، مرکز انتشارات  علمی و فرهنگی، 1362هـ ش، بی جا.

[13] ملا صدرا، اسفار، ج 9، ص 93، اول صفت كه در نفس آدمی حادث می شود و سر بر می آورد صفت چهارپایگی است كه در كودك، شهوت و شكمبارگی غلبه دارد. آن گاه صفت درندگی كه باعث غلبه، دشمنی و مناقشه است به وجود می آید و بعد از آن صفت شیطانی پیدا می شود كه ابتداء مكر و نیرنگ در او غلبه می یابد. و بعد از اینها صفت عقل كه ظاهر كنندۀ نور ایمان و از حزب الله تبارك و تعالی و لشكر فرشتگان است در او خلق می شود. نیروی عقل از ابتدای بلوغ شروع به رشد می كند و در چهل سالگی به حد كمال می رسد، اما لشکر شیاطین قبل از بلوغ در قلب جای می گیرند و بر او مسلط می شوند و نفس با آنها الفت می گیرد و به تبعیت آنها در شهوت، آزاد و رها است. اما از زمان بلوغ كه لشکر عقل در قلب شروع به رشد می كند، جنگ و مبارزه در میدان قلب شروع می شود، پس اگر عقل ضعیف باشد، شیطان بر او مسلط می شود؛ و این شخص در نهایت از لشکر شیطان خواهد بود و در قیامت با آنها محشور خواهد شد و اگر عقل به واسطۀ نور علم و ایمان قوی گردد همۀ قوا را در تحت تسلط خود در می آورد و شخص در ردیف ملائكه و با آنها محشور خواهد شد.

[14]  کلینی، كافي، ج 2، ص 425، چاپ چهارم دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏1365 هـ ش، “ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاكَ الْخَبِيثُ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَكَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِي وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاكَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ”.

20 . سید حمید حسینی ، منتخب میزان الحکمه ، باب وسوسه ، دارالحدیث ، 1385 .

[16]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 7، ص 168، روایت 9027، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 هـ ق.

[17]. مکروهات و مستحبات نیز از مباحات عام است؛ زیرا هرچند در نظرداشتن آنها برای ترقی معنوی انسان مفید است، اما الزامی در مورد آنها وجود ندارد؛ همانند نماز شب و شعرخواندن در روز جمعه که اولی مستحب و دومی مکروه است، اما هیچ کدام الزامی نیست.

[18]. نهج البلاغة، ص 487، کلمات قصار، شمارۀ 105، انتشارات دار الهجرة، قم، بی­تا.

[19]. بقره، 185.

[20]. مائده 6، حج 78؛ توبه 91؛ نور 61؛ فتح 17و … (از امور دشوار و تحمل ناپذیر در قرآن با واژۀ”حرج”و “عسر” یاد شده است).

[21]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 20، ص 106، روایت 25157.

[22]. حدید، 27.

[23]. صافات، 103″فلما اسلما و تله للجبین”.

[24]. اعراف 126– 120.

[25]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 1، ص 80، باب 18( 9 روایت).

[26]. در این زمینه، پرسش 863 را نیز مطالعه فرمایید.

[27].  احزاب، 21.

[28]. نساء 59؛ حشر 7 و … .

[29].  اين موضوع در اولین مسئله رساله­های توضیح المسائل درج شده است.

[30]. كليني، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 39، روایت 3، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش.

[31]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 131، روایت 33401.

[32].  همان، ج 27، ص 126، روايت 33387.

[33].  همان، ج 27، ص 132، روايت 33403.

[34]. آل عمران، 197 و 196.

[35]. مؤمنون، 56 و 55.

[36]. بقره 157- 155 و 177؛ محمد 31؛ نحل 96 و …. مراجعه به پاسخ 3040 نیز مطالبی را در این زمینه، در اختیارتان قرار خواهد داد.

[37]. در پرسش 4007 مطالبی در ارتباط با رزاقیت خداوند وجود دارد که در صورت تمایل می­توانید به آن مراجعه نمایید.

[38]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 33، روایت  33144.

[39].  البته به دلایلی، بسیاری از روایات این پیشوایان به دست ما نرسیده­اند که در این ارتباط می­توانید به پرسش های 3966 و  531 مراجعه نمایید.

[40]. همانند خطبه اول نهج البلاغه و یا باب اول اصول کافی.

[41].  قيامه، 14″ بل الانسان علی نفسه بصیره”.

[42]. عنکبوت، 69″و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا”.

[43]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 7، ص 168و 167، روایت 9025.

[44]. همان، ج 7، ص 168، روایت 9026.

[45] . حج، 78.

[46] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 30 ص 548، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق .

[47] . نمونۀ استدلال های فقهی مبنی بر حرجی بودن یک حکم را در این آدرس ها ببینید: امام خمینی، کتاب الطهاره، ج 3 ص 417، مؤسسه اسماعیلیان، 1410 هـ ق؛ حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، ج 4 ص  421 و 422، مکتبة السید المرعشی، 1404 هـ ق.

[48] . تحقیق این مطلب در مباحث حجیت الفاظ علم اصول فقه می باشد.

[49] . استفتائات امام خمینی، گرفته شده از سایت درگاه پاسخ گویی به مسائل دینیwww.porsojoo.com/fa/node/71741

[50]. یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج 1 ص 74، موسسه الاعلمی، بیروت، چاپ دوم، 1409 ه.ق .

[51] . رجوع کنید به رساله های توضیح المسائل مراجع بخش “راه ثابت شدن نجاست” و “نجاست اشیاء”.

[52] . همان.

[53] . همان.

.[54]  رساله های توضیح المسائل بخش آب قلیل.

[55] . خامنه ای، سید علی، اجوبة الاستفتائات، ج 1 ص 85، سؤال 259، دار النباء للنشر و التوزیع، چاپ اول 1415 هـ ق.

[56] . امام خمینی، تحریرالوسیله، ج 1 ص 123، دار الکتب العلمیه، اسماعیلیان، قم، 1409 هـ ق.

[57] . بهجت، محمد تقی، وسیلة النجاة، ج 1 ص 155، انتشارات شفق، قم، چاپ دوم، 1381 هـ ق .

[58]. توضيح المسائل (المحشى) [همراه با رساله های دیگر مراجع]، ج‏1، ص 134، مؤسسة النشر الاسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، چاپ هشتم، 1424 هـ ق .

[59] . استفتائات حضرت آیت الله بهجت در سایت ایشان سؤال  222، به این آدرس مراجعه کنید:

ww.bahjat.org/index.php?option=com_content&task=view&id=1105&Itemid=45

[60] . توضيح المسائل (المحشى)[همراه با رساله های دیگر مراجع]، ج‏2، ص 926.

[61] . برای اطلاع از نظر مراجع رجوع کنید به : محمودی، سید محسن، مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، ج 4 ص 145، انتشارات صاحب الزمان، چاپ دوم 1384 ه.ش .

[62] . همان، ج‏1، ص133و 134.