searchicon

کپی شد

وحی و کلمات پیامبر (صلی الله علیه و آله)

بدون تردید پیامبران الاهی رابطه ای خاص با خداوند متعال داشته اند و از طریق این ارتباط، احکام، قوانین و تعلیمات الاهی را دریافت کرده و به مردم ابلاغ می کردند.

حقیقت و ماهیت این رابطه، بسیار پیچیده است و بشر از درک آن عاجز است، البته این به معنای جهل مطلق انسان به این موضوع نیست. به بیان دیگر؛ مسئلۀ “وحی” از جمله موضوعاتی نیست که چون انسان قدرت شناخت کنه و حقیقت آن را ندارد، پس باید آن را رها کند، بلکه می تواند به اندازۀ گسترۀ عقل، فهم و ادراک خود، پیرامون وحی و کلام خداوند کاوش نماید.

تعریف وحی: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل، اگرچه انسان در هنگام عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد می جوید. علم و ادراک نحوۀ خاص وجود است که منزّه از ماهیت است.

علامه طباطبایی درباره تعریف وحی می فرماید: وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسان ها که مشمول عنایات الاهی قرار گرفته اند میسور نیست.[1]

وی در جای دیگر می نویسد: وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[2]

به عبارت دیگر؛ وحی، مفهومی برگرفته از “هستی” است. از این رو، ماهیت ندارد و نمی توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[3]

لذا تعریف هایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.

ویژگی های وحی عبارت است از: اشارۀ سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رمز و تعریض، زمانی به صورت برهنه از ترکیب، اشاره به برخی اعضا و زمانی به الهام و کلام پنهان. بنابراین، پنهان، سریع و مرموز بودن از ارکان اصلی وحی به شمار می رود.[4]

دانشمندان اسلامی، در تبیین این که آیا تمام کلمات پیامبر(ص)وحی است یا نه، با استفاده از آیات و روایات نظریات مختلف و متفاوتی ارائه کرده اند:

1. عبدالرزاق لاهیجی در این باره می گوید: کسی اگر گمان کند که پیامبر (ص) در امری از امور، به رأی خود عمل کرده و منتظر وحی نبوده، هر آینه به غایت به امر نبوت و به حقیقت نبی، جاهل باشد و چنین کسی در نزد عقل خارج بودنش از مرتبه ی دین داری اقرب است، سیما که مخالف نص قرآن است (و ما ینطق عن الهوی[5]، ان هو الا وحی یوحی[6]) و تخصیص این به بعضی امور در نهایت رکاکت است، چه جمیع امور متعلقه به دین، در حاجت به اذن الاهی و وحی ربانی، علی السویه است و هرگاه پیامبر (ص) عمل به رأی خود نکند دیگری را چه یارای آن باشد.[7]

2. علامه طباطبائی در تفسیر آیۀ (و ما ینطق عن الهوی) می گوید: “ماینطق” مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب “صاحبکم”[8] به مشرکین است،[9] به خاطر این قرینۀ مقامی باید گفت که منظور این است که آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می کند، سخنانش ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می کند.[10]

3. از تفسیر نمونه نیز چنین بر می آید که: این سخن قرآن “ان هو الا وحی یوحی” تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه ی آیات گذشته سنت پیامبر را نیز شامل می شود که نه تنها گفتار آن حضرت بلکه رفتار و کردار آن جناب نیز بر طبق وحی الاهی است؛ زیرا در آیات 3 و 4 سورۀ نجم، به صراحت بیان شده است: او از روی هوا سخن نمی گوید، هر چه می گوید وحی است.[11]


[1] طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص 159.

[2] همان، ص 160؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 76- 78؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130 و نمايه: وحى و كيفيت آن، سؤال 88.

[3] جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتاب های وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، ص 77-78.

[4] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده وحی.

[5] نجم، 3.

[6] نجم، 4.

[7] فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص 461.

[8] نجم، 2.

[9] مشرکینی که دعوت پیامبر و قرآنی را که بر ایشان می خواند، دروغ و افترا بر خدا می پنداشتند.

[10] طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 19، ص 42؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، ص 212- 213.

[11] تفسیر نمونه، ج 22، ص 481.