searchicon

کپی شد

وحدت و کثرت در فلسفه

واحد و كثیر دو مفهوم هستند كه قسیم یكدیگر و از اقسام موجود می‌باشند. این دو، از مفاهیم عامه‌ای هستند كه چون مساوی با مفهوم وجود هستند، تصورشان ضروری است و از تعریف بی نیازند.[1] البته عده‌ای از فلاسفه معتقدند كه مفهوم واحد، نزد عقل و مفهوم كثیر، نزد خیال اعرف است. پس هر كدام از این دو، اگر چه از اموری هستند كه در ذهن نقش می‌بندند، ولی چون آنچه كه در خیال ترسیم می شود از محسوسات است و محسوسات هم اموری هستند كه دارای كثرت هستند، پس كثرت در وهلۀ اول، در خیال نقش بسته و عقل آن را از خیال انتزاع می‌كند. پس كثرت نزد خیال شناخته شده‌تر از وحدت است، در حالی كه وحدت امری عقلی است؛ چون معقولات از امور عامه‌ای هستند كه در اولین مرحلۀ تصرف عقل در آنها، واحد تصور می‌شود و سپس اقسام دیگر تصویر می‌شود. پس وحدت نزد عقل شناخته شده‌تر از كثرت است.[2]

وحدت و كثرت از نوع معقولات ثانیه فلسفی هستند؛ چون هر مفهومی  كه هم بر ممكن و هم بر واجب صادق باشد، مفهوم ماهوی نیست و از مفاهیمی است كه از وجود انتزاع یافته است.[3]

بنابراین كه این دو مفهوم از مفاهیم بدیهی و ضروری باشند، تعریف هایی كه از این دو مفهوم شده است، تعریف های حقیقی نبوده و همگی گرفتار دور فلسفی می‌باشند. مثلاً واحد تعریف می شود به «چیزی كه از جهت واحد بودن، قابل تقسیم نیست»،[4] كه هم انقسام (كه همان كثرت است)، در این تعریف آمده؛ پس شناخت واحد، منوط به شناخت كثیر شده است و هم، قید «واحد» در تعریف اخذ شده است (از جهت واحد بودن)؛ و این همان، تعریف شیء با خودش است.[5] و یا تعریف كثیر به «مفهومی كه از اجتماع چند وحدت به وجود می‌آید».

اشكالی كه در اینجا پیش می آید این است که:

اولاً؛ قید وحدت در تعریف كثیر اخذ شده در حالی كه شناخت خود وحدت، منوط به شناخت كثرت است.

ثانیا؛ در تعریف كثیر «اجتماع» آمده است كه، تعریف شیء با خودش می‌باشد.[6] پس حق این است كه تعریف هر دو مفهوم، تعریفی لفظی و جهت تنبیه بر معنای آن و تمییز آن بین معانی موجود نزد ذهن است.

دسته دوم[7] معتقدند كه اخذ قید وحدت در تعریف كثرت، اشكالی ندارد؛ چون وحدت در اولین مرحلۀ تصور معقولات قرار دارد و به ذات خودش شناخته می‌شود نه توسط چیز دیگری، پس تعریف كثرت به وسیله وحدت، تعریفی عقلی است و تعریف واحد به وسیلۀ كثرت (و انقسام) هم باعث می‌شود كه تعریفی تنبیهی باشد.[8] و هر دو دسته، واحد را به «چیزی كه از جهت واحد بودن، قابل تقسیم نیست» و كثیر را به «چیزی كه تقسیم می‌شود»، تعریف كرده‌اند.[9]



[1]. طوسی، خواجه نصیرالدین، كشف المراد، ص 97؛ شیرازی، صدرالدین محمد، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 2، ص 82، ؛ سبزواری، ملا هادی، شرح منظومه، تحقیق: محقق، مهدی، ص 20.

[2]. ابن سینا، حسین، الهیات شفاء، ص 105؛ شیرازی، صدرالدین محمد، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة اسفار اربعه، ج 2، ص 83.

[3]. مصباح، محمد تقی، تعلیقه بر نهایة الحكمة، ص 202.

[4]. طوسی، خواجه نصیرالدین، كشف المراد، ص 97.

[5]. طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحكمه، ص 179.

[6]. همان.

[7]. ابن سینا، حسین، الهیات شفاء، ص 105.

[8]. ابن سینا، حسین، الهیات شفاء، ص 105.

[9]. طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحكمه، ص 179؛ برگرفته از سایت پژوهشکده باقرالعلوم.