searchicon

کپی شد

وجه حضور عالمان شیعی در حکومت صفویه

از انتقادهایی که به عملکرد سیاسی بعضی عالمان شیعی از جمله علامه مجلسی شده، حضور ایشان در دستگاه حکومت صفوی و همکاری آنها با پادشاهان معاصرشان است.

پیش از پرداختن به این موضوع، توجه به نکته‌ای لازم است و آن این که فقهای شیعه تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، در برابر یک واقعیت تلخ سیاسی اجتماعی قرار داشته‌اند و آن محرومیت امامان شیعه و نایبان آنها از خلافت و حکومت و گرفتاری مسلمانان به حکومت‌های جور بوده است. بنابراین عالمان دینی در چنین فضایی باید چگونه عمل می‌کردند؟

آیا می‌بایست با نگاه کلامی، فقهی و آرمانی با این حکومت‌ها برخورد می‌کردند؟ یا با مبارزه منفی و انزوا طلبی و فاصله گرفتن از پادشاهان ستمگر، می‌توانستند مشکلات جامعه اسلامی را حل کنند؟ آیا با مبارزه و جهاد می‌توانستند حکومت مشروع و آرمانی خود را مستقر سازند؟ و یا بهترین راه حل متصور در آن شرایط، تن دادن به همکاری با خلفا و سلاطین جور به منظور حفظ و بقای دین و اصلاح وضع موجود بوده است؟

روش اندیشمندان دینی بستگی به ارزیابی شرایط موجود داشت و در مورد دانشمندانی؛ چون علامه مجلسی، حقیقت این است که این دسته از فقهای شیعه با تمسک به سیره ائمه (علیهم السلام) در همکاری با خلفای جور، و نیز با دید واقع گرایانه نسبت به مسائل و مشکلات سیاسی جهان اسلام و حکومت پادشاهان جور، در صدد اصلاح وضع موجود بودند، به این صورت که از راه معاشرت و هماهنگی با آنان و بهره‌گیری از قدرت ظاهری آنها، در هدایت، اصلاح و ارشاد جامعه، به ویژه تقویت دین، ترویج مذهب تشیع و تحقق نسبی عدالت اجتماعی می‌کوشیدند. بنابراین، عالمان دینی با اتخاذ این روش تا حدودی به اهداف مذکور دست می‌یافتند و این امری است که در طول تاریخ اسلام از دوران امام علی (علیه السلام) متداول بوده است. در این زمینه می‌توان به نمونه‌های چندی از حضور امامان معصوم (علیهم السلام) و عالمان شیعی در دربار خلفا و سلاطین جور اشاره کرد:

همکاری حضرت علی (علیه السلام) با دستگاه خلافت خلفای سه‌گانه، پذیرش منصب ولایت اهواز در دوران حکومت منصور دوانیقی توسط یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) به نام عبدالله نجاشی، پذیرش منصب وزارت در زمان خلافت هارون الرشید از سوی علی بن یقطین به توصیه امام موسی کاظم (علیه السلام)، قبول ولایت‌عهدی مأمون عباسی از سوی امام رضا (علیه السلام)، وزارت خواجه نصیرالدین طوسی در دستگاه سلطنتی هلاکو خان مغول و…. و در نهایت حضور و مشارکت سیاسی عالمان مشهور شیعه در حکومت صفوی؛ مانند محقق کرکی، شیخ بهایی، مجلسی پدر و پسر، و قبول مناصب و مشاغل سیاسی مذهبی توسط آنها.

بنابراین، همکاری عالمان دوره صفویه با پادشاهان، نه به طمع مقام، بلکه برای حفظ دولت جدیدالتأسیس شیعه بوده است. ضرورت این همکاری با توجه به این‌که شیعه در طول تاریخ، اغلب در انزوای سیاسی قرار داشت، بیش از پیش معلوم می‌شود، البته روابط عالمان با پادشاهان، تنها در حدی بود که فقها را قادر می‌ساخت با تبلیغ مذهب شیعه، گسترش حوزه‌های دینی و…، به توسعه و تحکیم مبانی شیعه بپردازند. اگر با نگاه واقع‌بینانه به مسائل بنگریم، همکاری علامه مجلسی و دیگر عالمان دینی با حکومت‌ها را در همین راستا می‌توان ارزیابی کرد، گرچه بسیاری از دیگر فقیهان در زمان‌های دیگر، با ارزیابی وضعیت موجود، رویکرد دیگری را برگزیدند.[1]

 

[1]. بهرام نژاد، محسن، صفویه در گستره تاریخ ایران زمین (مقاله هویت سیاسی دولت صفوی)، ص 99.