searchicon

کپی شد

والدین

مصادیق حقوق والدین در قرآن و روایات

در قرآن و روایات مصادیق و مواردی از حقوق پدر و مادر بر فرزندان به صورت جزئی بیان شده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

الف. خوش سخنی: قرآن کریم در آیه ای می فرماید: “… چون یكی یا هر دو [پدر و مادر] به پیری رسند حتی به آنان “اُف” مگو و آنها را از خود مران بلكه بزرگوارانه با ایشان سخن بگوی”.[1] در روایتی نیز امام صادق (ع) می فرمایند اگر کمتر از “اف” عبارتی وجود داشت خداوند از آن نهی می فرمودند.[2]

ب. تواضع در مقابل آنها: در ادامه آیه بالا می فرماید: “و بال های تواضع خویش را از روی رحمت و مهربانی در برابر پدر و مادر فرود آر”.[3]

تعبیر استعاری “فرود آوردن بال رحمت” در این آیه، بر حد اعلای تواضع در برابر والدین دلالت می‌كند.

ج. اطاعت از آنها: در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است: “فرزند سه وظیفه در قبال پدر و مادر دارد؛ شکر گذاری آنها در همه حال، اطاعت آنها در آنچه امر و نهی می کنند در غیر معصیت الاهی و خیر خواهی آنها در آشکار و خفا”.[4]

د. دعا برای آنها: در آیات ذکر شده به دعا کردن برای پدر و مادر امر می فرماید: “… و بگو پروردگارا بر آنها [پدر و مادر] رحم کن همان طور که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند”.[5]

علاوه بر اینها به موارد جزئی تری نیز اشاره شده است؛ مثل روایتی از امام موسی بن جعفر (ع) که فرمودند از پیامبر (ص) در بارۀ حق والد بر فرزند سؤال کردند ایشان جواب داد كه فرزند نباید والدین خود را به نام صدا بزند و در راه رفتن و نشستن بر آنها سبقت گیرد و موجب توهین دیگران به ایشان شود”.[6] و در آیه ای نیز انفاق به والدین را مقدم بر هر انفاقی می کند و می فرماید: “از تو می‌پرسند كه چه انفاق كنند. بگو هر مالی كه می‌بخشید پس به والدین و نزدیكان و … ببخشید”.[7]

 

حد رعایت حقوق والدین

ممکن است به نظر آید كه لازمۀ احترام به والدین اطاعت مطلق از ایشان در تمامی امور است، اما باید گفت كه از دیدگاه قرآن چنین روشی در برخورد با ایشان صحیح نیست. بنابر آیات قرآن احترام به پدر و مادر و اطاعت از ایشان تنها در جایی سفارش شده است كه به مخالفت فرزندان با دستورات واجب الاهی و خروج از عدالت و حق منتهی نشود. چنان كه در آیه ای‌ افراد را به برپایی قسط (عدل و داد) و شهادت دادن به حقیقت و راستی امر می‌كند، حتی اگر بر ضد خود و یا والدین و نزدیكانشان تمام شود.[8]

افزون بر این، در جایی به ‌صراحت انسان را از این كه در برابر تلاش والدینش در شرك ورزیدن او به خداوند عقب‌نشینی كند و به خدا مشرک شود نهی كرده است و می فرماید: “به انسان سفارش كردیم كه به والدینش نیكی كند و اگر آن دو سعی كردند كه چیزی را كه به آن علم نداری شریك من قرار دهی از آنها اطاعت نكن…”.[9] و در نهایت قرآن در سوره لقمان به این نكته اشاره می‌كند كه عدم اطاعت فرزند از والدین در شرک به خدا مجوز بدرفتاری او با ایشان نیست و می فرماید: “با آنها در دنیا به خوبی مصاحبت و رفتار کن”.[10]

در قرآن و روایات علاوه بر توصیه به رعایت حقوق والدین، دلیل این توصیه‌ها نیز بیان شده است كه همانا زحماتی است كه والدین به ‌ویژه مادران در امر تربیت و نگه داری فرزندان متحمل می‌شوند.[11]، [12]

 

اهمیت حقوق پدر و مادر از نظر قرآن كریم

قرآن به حقوق پدر و مادر آن چنان اهمیت می دهد که در چند مورد بعد از نهی از شرک به خداوند، احسان و نیکی به پدر و مادر را سفارش می کند. به عنوان مثال در بیان عهدی که از بنی اسرائیل گرفته است می فرماید: “و [به یاد آورید] زمانی را كه از بنی ‌اسرائیل پیمان گرفتیم كه جز الله را عبادت نكنید و به پدر و مادر نیكی كنید”.[13] مشخص است که پیمان گرفتن بر نیکی به والدین، بر اهمیت این امر اشاره می‌كند. در جای دیگر با عبارت “و قضی ربك، پروردگارت حکم قطعی کرد” و باز بعد از نهی از شرک، به احسان پدر و مادر امر می کند.[14] چنین مطالبی مکرر در آیات 36 سورۀ نساء، 151 سورۀ انعام، 8 سورۀ عنكبوت و 15 سوره‌های لقمان و احقاف نیز آمده است.

علاوه بر این تأکیدها، قرآن با ذکر نیکویی اولیا و انبیای الاهی به والدین خود به نحو دیگری به اهمیت این مطلب تأکید نموده است؛ مثلا در سورۀ مریم، ضمن بیان فضایلی كه در وجود حضرت یحیی (ع) به ودیعه نهاده، او را نیكوكار به والدینش خوانده است.[15]

 

اهمیت حقوق والدین در روایات

امام صادق (ع) در روایتی، در جواب این سؤال که کدام اعمال برترند؟ می فرمایند: “نماز اول وقت، نیکی به والدین و جهاد”. آوردن نیکی به پدر و مادر بعد از نماز اول وقت و قبل از جهاد نشان از اهمیت آن نزد ائمه (ع) دارد. در روایتی دیگر از امام صادق (ع) نقل شده است که نیکی به پدر و مادر -چه صالح باشند و چه بد کار- از جمله مواردی است که هیچ کس نمی تواند بهانه ای در آنها بیاورد.[16]

 

اوامر والدین و تکلیف فرزندان

در قرآن کریم بعد از آن که خدای متعال انسان ها را از شرک نهی فرمود، نسبت به احسان در حق پدر و مادر سفارش کرده است. علامه طباطبائی در این باره می گوید: بعد از توحید یکی از بزرگ ترین واجبات الاهی احسان به والدین است،[17] و در این احسان و احترام فرقی بین والدین مؤمن و کافر نیست؛ زیرا قرآن به صورت مطلق (بدون هیچ قیدی) می فرماید: به پدر و مادر احسان کنید”.[18]

اما در بارۀ اوامر والدین و تکلیف فرزندان باید گفت:

الف. گاهی پدر و مادر با هم فرزند را بر انجام کاری که معصیت و خلاف شرع است، امر می کنند، در این صورت اطاعت از آنان واجب نیست.

قرآن در این باره می فرماید: “ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، و اگر آن دو (مشرك باشند) و تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن”!.[19]

امام علی (ع) می فرمایند: “اطاعت از مخلوق (هر كس كه باشد) در انجام معصيت الاهی پذيرفتنی نيست”.[20]

یا “حق پدر آن است كه فرزند در هر چيزی جز معصيت خداوند، از او پيروی كند”.[21]

امام رضا (ع) در این باره می فرمایند: “نیکی به پدر و مادر واجب است، اگر چه مشرک باشند، ولی اگر امر به معصیت خداوند کردند، نباید از آنان اطاعت شود”.[22]

اما در غير اين صورت؛ يعنی در مستحبات، مكروهات و مباحات،‌ اطاعت از آنان لازم است؛ لذا فقها فرموده اند:

1. اگر پدر و مادر فرزندشان را از روزۀ مستحبى نهی كنند، احتياط واجب آن است كه روزه نگيرد. همچنین اگر روزۀ مستحبی فرزند موجب اذیت پدر و مادر شود، باید ترک شود و اگر روزه گرفت باید افطار کند.[23]

2. اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كنند كه نماز را به جماعت بخواند، چون اطاعت پدر و مادر واجب است، بنابر احتياط واجب بايد نماز را به جماعت بخواند و قصد استحباب نمايد.[24]

3. نماز اوّل وقت مستحب است، اما اگر پدر فرزند را به انجام كاری مستحب يا مباح امر كند، اطاعت آنها بر نماز اوّل وقت مقدم است.[25]

ب. گاهی یکی از والدین فرزند را به کار موافق شرع، و دیگری او را به کاری که در آن معصیت خداوند است، امر می کند، در این صورت به طور قطع باید به گفته کسی عمل کرد که موافق شرع است.

د. گاهی پدر و مادر از انسان امر مباحی را درخواست می کنند، ولی یکی از آنان خواستار انجام آن عمل و دیگری خواستار ترک آن است.

در این مورد باید گفت؛ اگر در شرع اسلام، ولایتی برای پدر ثابت شده باشد؛ مثل ازدواج دختر باکره و … که پدر ولایت دارد، در این موارد بدیهی است که سخن صاحب ولایت مقدم می شود،[26] اما در مواردی که ولایتی برای هر یک از پدر و مادر ثابت نشده است، از طرفی در متون دینی از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که مردی خدمت حضرت رسید و عرض کرد به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت فرمودند: به مادرت، دوباره پرسید، حضرت جواب دادند: مادرت، برای بار سوم پرسید، حضرت باز هم فرمودند: مادرت، آن گاه که برای چهارمین بار پرسید، فرمودند: پدرت.[27]

از طرف دیگر در دسته ای از روایات آمده است: از پیامبر (ص) پرسش شد: بزرگ ترین حق برگردن مرد (شخص) از آنِ کیست؟ فرمود: حق پدر بر گردن او است.[28] یا روایتی است که پیامبر (ص) می فرمایند: تو و آنچه از اموال که مالکش هستی از آن پدرت است.[29]

در این که مفاد و حاصل این روایات چیست؟ و بین این گونه احادیث چگونه می توان جمع کرد، باید گفت؛ وجوب اطاعت پدر و مادر[30] در غير امر به معاصى و نهى از واجبات، فى الجمله اجماعى است‏ و از متون دینی می توان فهمید که در چنین مواردی، فرزند باید جانب مادر را بيشتر رعايت نمايد.[31]

دلایل ما عبارت اند از:

1. همان گونه که بیان شد رسول خدا (ص) سه مرتبه امر به نيكی به مادر فرموده و در مرتبه چهارم امر به برّ و نيكی به پدر كرد.

2. اگرچه روایتی که گذشت، حق پدر را بزرگ ترین حق می داند، اما مستفاد از روایات دیگر این است که حق مادر بزرگ تر است؛ مثلا از حضرت رسول (ص) پرسيده شد كه حق پدر چيست؟ فرمودند: اين كه او را اطاعت نمايی، تا زنده است. سؤال شد: حق مادر چيست؟ فرمودند: “هيهات، هيهات اگر به عدد ريگ های بيابان و قطره های باران در خدمت مادر بايستيد معادل با يك روزی كه در شكم او بوده اید نخواهد بود”.[32]

3. روحیۀ مادر حساس تر است و چنین روحیه ای محبت بیشتری را می طلبد و تقدم سخن مادر در چنین مواردی مطابق با خواست تکوین است.

به هر حال نکته ای که نباید از آن غافل بود؛ این است که فرزند در این موارد، باید تا جایی که ممکن است از شیوه هایی برای اطاعت امر مادر، استفاده کند که موجبات اذیت و آزار پدر هم فراهم نشود.

 

وجوب نفقۀ پدر بر فرزند

در فقه شیعه پرداخت نفقۀ[33] برخی از اشخاص بر انسان واجب است. سبب واجب شدن نفقه، یکی از سه امور؛ زناشويى،[34] قوم و خويشى و مالكيت است.[35]

از جمله کسانی که نفقۀ آنان بر عهدۀ انسان است، والدین هستند. علاوه بر همسر و فرزندان که واجب النفقۀ انسان اند و شخص باید نفقۀ آنان را پرداخت کند، پدر و مادر نیز جزو واجب النفقه های انسان اند. روایات متعددی در این باب رسیده است.[36] امام صادق (ع) در حدیثی می فرمایند: شخص را می توان برای پرداخت نفقۀ والدین و فرزندان و همسرش اجبار کرد.[37]

بر این اساس، مراجع عظام تقلید نفقۀ والدین را واجب می دانند. پس اگر پدر یا مادر یا هر دوی آنها توانایی ادارۀ زندگی خودشان را نداشته باشند بر فرزند واجب است در صورت توانایی در حد کفاف[38] به زندگی آنها کمک کند.[39]

وجوب پرداخت نفقه مخصوص پسران نیست، یلکه نفقۀ والدین در صورت توانایی دختر، بر او هم واجب است. و اگر پسر توانایی مالی نداشت در صورت امکان بر پسرِ پسر یا دختر پسر یا فرزندان دختر (نوۀ های دختری پدر) پرداخت نفقه واجب است.[40]

البته واضح است که وجوب پرداخت نفقه والدین دربارۀ والدین حقیقی است، ولی کمک به کسانی که بر انسان حق دارند و برای او زحمت کشیده اند و اصولا کمک به نیازمندان و آشنایانی که توانایی مالی ندارند، از اعمال مورد پسند و محبوب خداوند است.

 

راه حل تفاهم و زندگی مشترک بین همسر و پدر و مادر

بسیاری از مواقع در زندگی زناشویی شرایطی به وجود می آید که زن یا شوهر به نوعی باید از والدین خود نگاهداری کرده و با آنها به صورت مشترک زندگی کنند. این اتفاق در پاره ای از اوقات سبب بروز اختلافاتی میان زن و شوهر می شود.

در این راستا باید گفت؛ در دستورات دینی به مسئلۀ حقوق افراد نسبت به یک دیگر توجه زیادی شده است که رعایت این حقوق سبب می شود که زندگی شیرین و اختلافات در آن کم شود.

یکی از مهم ترین علل اختلافات خانوادگی در میان مردم، عدم آشنایی آنان به حقوقی است که نسبت به هم دارند و همین مسئله سبب شده است که در مواردی توقعاتی از هم داشته باشند که در صورت انجام نگرفتن، باعث ایجاد کدورت بین آنان شود و مشکلات فراوان برایشان پدید آورد، گرچه برخی از این حقوق از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ مثل رعایت حقوق والدین از ناحیۀ فرزندان، اما این امر نباید به گونه ای باشد که حقوق دیگر افراد را نادیده بگیریم.

در قرآن کریم وقتی وظیفۀ شیردهی مادر به فرزند را بیان می کند، می فرماید: «هيچ كس را تكليف جز به اندازه طاقت نكنند، نه مادر بايد در نگهبانى فرزند به زحمت و زيان افتد و نه پدر بيش از حدّ متعارف براى كودك متضرر شود».[41] اگرچه این آیات در مورد خاص نازل شده است، اما در تمام مناسبات بین انسان ها جاری است.

وظایفی که ما نسبت به اطرافیان خود داریم دو گونه است. بخشی از آنها را نمی توان ترک کرد که تعبیر به واجبات می شود. اما بخش دیگر آن، از امور اخلاقی محسوب می شود که گرچه انجام آن واجب نیست، اما در گرم شدن کانون خانواده و سعادت فرزندان و اطرافیان بسیار مؤثر است.

در ادامه توجه به چند مطلب ضروری است:

الف. در ارتباط با اهمیت حقوق والدین سخن فراوان گفته شده است و افراد کمی هستند که اطلاع کافی از این مسئله نداشته باشند، اما آنچه ممکن است باعث اختلاف شود؛ این است که همسر انسان چنین تصوری برایش به وجود آمده که توجه بیش از حد ما به پدر و مادرمان ما را از ایشان و حقوقی که بر ما دارند، غافل کرده و همین امر باعث حساسیت و لجبازی شده است.

در ارتباط با رسیدگی به والدین و دل آزردگی های احتمالی همسر، لازم است به او یاد آور شویم که نتیجه رعایت حقوق والدین به خود ما بر می گردد و آیندگان نیز با ما بر اساس رفتار ما عمل خواهند کرد، برای نمونه به این روایت توجه نمائید:

امام صادق (ع) می فرماید: در تورات نوشته است: ای انسان هر گونه که می خواهى باش، چنان كه باشى جزا بينى‏.[42]

ب. مطلب دیگری که توجه به آن لازم است؛ این است که در بعضی از خانواده ها دخالت های اطرافیان سبب بروز اختلاف بین زن و شوهرها می شود، به این معنا که بزرگ ترها به خود اجازه می دهند که در تمام مسائل کوچک و بزرگ فرزندان دخالت کنند، برای حل این مشکل ضمن رعایت ادب و حرمت آنان، از حقوق دیگر اعضای خانواده نباید غافل بود؛ متأسفانه در بعضی خانواده ها فرهنگ زن سالاری، مردسالاری، مادر سالاری و… حاکم است که در فرهنگ اسلام مردود است و باید با حوصله و تحمل، حق مداری را سر لوحۀ اعمال مان قرار دهیم و با بستگانمان منصفانه برخورد کنیم.

ن 

خانواده و انتخاب دین و مذهب

تأثیر خانواده و والدین در اعتقادات و  حتی انتخاب دین و مذهب فرزندان، از موضوعاتی است که باید مورد بررسی قرار گرفته و میزان تأثیر گذاری و جوانب آن تبییین شود.

برای روشن شدن این موضوع چند نکته را یادآور می شویم:

1. از آن جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و … می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.

در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضای خانواده، به ویژه کودکان و نوجوانان و کم سن و سال تأثیر به سزایی داشته باشد. تا جایی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد، اما از آن سو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.

به منظور آن که فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند، می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسش گری در ایشان تقویت شود.

پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:

وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیۀ معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنان که در ابعاد مادی و جسمی نیز چنین احساس مسئولیتی دارند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جست و جوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند، در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.

از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست و جوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند، فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آن چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.

2. هر مسلمانی که خود را حقیقتاً تابع دین اسلام می داند؛ باید برای اعتقادات خود، دلیلی جز پیروی کورکورانه از پدران خود داشته باشد و به همین جهت در اول رساله های عملیه که هر فرد مسلمان مکلف به فراگیری آن است، آمده است که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه هر کس باید خود به علم و یقین برسد.[43] علاوه بر این که روح دستورات اسلام همان تعقل و دانش است و در همه جا ما را دعوت به تفکر و اندیشه می کند.[44]

البته بدیهی است که درجات فکر و اندیشه به تناسب تفاوت افراد از نظر برخورداری از معلومات و دانش ها متفاوت است، از یک فرد بی سواد استدلالی مطابق با فکر و اندیشه و شرایط زندگی او انتظار است. همان گونه که در آن روایت معروف آمده است: پیرزنی در حال نخ ریسی بود که با این سؤال پیامبر (ص) روبرو شد که خدا را چگونه ثابت می کنی؟ او از کار دست کشید و گفت از این چرخ نخ ریسی.

در این جا پیرزن به دلایل فلسفی و … توسل نجست که نه از او انتظار بود و نه در توان او، بلکه به این نکته فابل فهم برای همه اشاره کرد که اگر این چرخ نیازی به گرداننده دارد، چگونه این جهان با عظمت نیاز به آفریدگار و گرداننده نداشته باشد.

و از همین باب است استدلال آن اعرابی که گفت همان گونه که جای پای شتر دلالت بر شتر می کند، آسمان و زمین هم دلالت بر خداوند لطیف خبیر می کند.[45]

و اما به نظر می رسد ساده ترین و عمومی ترین استدلال برای حقانیت اسلام، تطابق آن با فطرت و سرشت انسانی است که اگر کسی با رفتار و اخلاق ناپسند خود فطرت خدادادی را در زیر لایه های تاریک گرد و غبار آلودگی به گناه و معصیت قرار ندهد، می تواند به حقانیت اسلام علم و یقین پیدا کند و از این راه هم می تواند برای دست یابی به اعتقادات صحیح، در کنار اندیشه و تعقل، بهره ببرد.

3. علم یقینی هم می تواند از راه استدلال هاى علمى حاصل شود و هم از راه های دیگر مثل شنيدن آيات قرآن و… .[46]

و از جملۀ راه ها، پيروى كردن از رهنمائى دانشمندان براى به دست آوردن علم و يقين در اصول دين است.[47]

آنچه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته است، تقلید کاملاً کورکورانه و از روی تعصّب است: «و هنگامی که به آنها گفته می شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید می گویند، بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند».[48] و نظیر همین مضمون در آیه 104 سوره مائده آمده است.

از این آیات می توان چنین استنباط نمود که: اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته ای بودند جای این بود که از آنها تبعیت شود[49]، اما با این که می دانند آنها مردمی نادان و بی سواد و موهوم پرست بودند پیروی از آنها چه معنایی دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست».[50]

پس چگونه می توان یک فرد را مسلمان دانست، در حالی که او کورکورانه از افرادی که نه اهل دانش و تعقل هستند و نه رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است، تبعیت می کند و البته واضح است که مسلمانان واقعی یا اهل دانش و تعقل هستند و یا رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است و تقلید آنها همواره دارای پشتوانه علمی و استدلالی است و تقلید کورکورانه و از روی تعصب و لجاجت نیست؛ چون می داند که در غیر این صورت در پیشگاه الاهی معذور نخواهد بود.[51]

نتیجه آن که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده انسان مؤثّر هستند، بدون شک خانواده و محیط نقش به سزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است[52]. و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهم ترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.

اما همان گونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسان ها تأثیرگذار باشند و  هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الاهی و البته با استعانت از هدایت الاهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی (نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.

 

عذاب والدین در ممانعت فرزندان از انجام واجبات

در مواردی که پدر و مادر آگاهانه یا ناآگاهانه فرزند خود را از انجام واجبات دینی (فرائض دینی) منع کنند و یا او را بر انجام کاری که معصیت و خلاف شرع (حرام) است، امر کنند. اطاعت از آنان واجب نیست. و اگر فرزند توانایی دارد[53] باید در این موارد با آنان مخالفت کرده و واجبات دینی خود را انجام دهد و کارهای معصیت و خلاف شرع را ترک کند. و اگر توانایی مخالفت با آنان نداشته باشد و مجبور به ارتکاب حرام و یا ترک واجب شود[54] گناه آن متوجه کسی (پدر و مادری) است که او را به گناه انداخته اند. و عقوبت این کار بستگی به نوع واجبی دارد که ترک شده یا گناهی که فرزند انجام داده است.

با این همه از آن جایی که پدر و مادر حق بزرگی بر گردن انسان دارند، و خداوند نیکی به والدین را به صورت کلی توصیه فرموده است؛ “خواه مؤمن باشند، خواه کافر”. ضمن رعایت احترام و احسان به والدین باید پیوسته، از درگاه خداوند، هدایت، رحمت و غفران الاهی را برای آنان طلب نمائیم و از طریق محبت، آنان را با خویش همراه سازیم.

 

وظیفه والدین و فرزند در ازدواج نسبت به یک دیگر

خداوند متعال خلقت زن و ازدواج را از نشانه های قدرت و عظمت خود معرفی كرده است، آن جا كه می فرماید: “و از نشانه‏هاى او این كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در كنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه ‏هایى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند!”[55]

ازدواج از مسائل اساسی زندگی بشر است و آثار تربیتی فراوانی دارد. از جمله موجب رشد و بالندگی و مسئولیت پذیری جوانان شده و آنان را از بسیاری انحرافات و مفاسد فردی و اجتماعی حفظ می کند.

در بارۀ وظیفه پدر نسبت به فراهم کردن مقدمات ازدواج فرزندان و وظیفه فرزند در فراهم کردن مقدمات ازدواج والدین از دو جهت باید بحث کرد:

1. وظیفه اخلاقی: قرآن مجید وظیفه ازدواج دختران و پسران را بر عهده همه افراد جامعه اسلامی به ویژه نزدیکان آنان قرار داده است و می فرماید: “مردان و زنان بى‏همسری را که در میان شما هستند، همسر دهید، همچنین غلامان و كنیزان صالح و درست كارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز مى‏سازد خداوند گشایش‏دهنده و آگاه است‏”.[56]

با توجه به اهمیت ازدواج جوانان، پدر و مادر در این زمینه نقش و وظیفه ویژه ای دارند تا جایی که اسلام آن را یکی از حقوق فرزندان قرار داده است.

رسول اكرم (ص) فرمود: “فرزند سه حق بر پدر دارد: اول انتخاب نام نیكو، دوم كتابت، نوشتن و سواد آموزی، سوم ازدواج، زمانی كه فرزند بالغ شد”.[57]

از این روایت به روشنی استفاده می شود كه از نظر اخلاقی پدر وظیفه دارد در حد توان خود همه زمینه های ازدواج فرزند خود را فراهم آورد و او را در انتخاب همسر شایسته و تشکیل کانون گرم خانواده یاری کند و در صورتی که بتواند در این زمینه حتی قدم کوچکی بردارد و کوتاهی کند به وظیفه اخلاقی خود عمل نکرده است، مگر این که در پیشگاه خداوند عذری داشته باشد.

همچنین فرزند وظیفه اخلاقی دارد در صورت داشتن تمکن مالی و نیاز پدر و مادر به ازدواج (به سبب جدایی و یا فوت همسر) و کمک مالی فرزند، مقدمات ازدواج آنان را فراهم کند.

2. وظیفه فقهی: از نظر فقهی فقها بر این عقیده اند که بر پدر واجب نیست مقدمات ازدواج فرزند را فراهم کند، همان طور که بر فرزند واجب نیست مقدمات ازدواج پدر یا مادر را فراهم کند.

بنابراین، اگرچه از نظر فقهی برهیچ یک از پدر و مادر و فرزند واجب نیست مقدمات ازدواج یک دیگر را فراهم کنند، اما از نظر اخلاقی والدین و فرزندان که با داشتن توانایی و امکانات در انجام هر یک از مراحل این وظیفه اخلاقی خود کوتاهی کنند، مرتکب عمل غیر اخلاقی می شوند.

پاسخ فقهی آیت الله مهدی هادوی تهرانی در خصوص مسئلۀ مذکور به این شرح است:

بر پدر واحب نیست مقدمات ازدواج فرزند را فراهم کند. همچنان که بر پسر واجب نیست مقدمات ازدواج پدر یا مادر خود را فراهم نماید.

البته این امر در هر دو سو مستحب است و بعید نیست اگر نیاز به ازداوج به حدی باشد که شخص در اثر ازداوج نکردن بیمار شود، تهیه مقدمات ازدواج بنابر احتیاط واجب باشد.

 

ازدواج و نهی پدر و مادر

در مواردی که فرزندان آمادگی ازدواج دارند، اما والدین وی از همیاری و تلاش برای ازدواج آنان خودداری می کنند امکان دارد، این سؤال به ذهن خطور کند که در صورت به گناه افتادن فرزندان به سبب عدم ازوداج، والدین نیز درگناه وی شریک هستند. در این رابطه دو نکته باید به طور جداگانه بررسی شوند.

الف. با توجه به این که انسان در تصمیمات و انجام آن آزاد است؛ از این رو باید فرا روی کارهایی که انجام می دهد پاسخ گو باشد، این طور نیست اگر دیگران هم مقصّر باشند گناهی بر وی نباشد، بلکه تا زمانی که اختیار از او سلب نشده در مقابل اعمالش مسئول بوده و باید پاسخ گو باشد.

ب. اگر کسی دیگری را بر گناهش یاری نماید یا سبب انجام گناه دیگران باشد به همان اندازه در گناه شریک است بدون آن که از گناه صاحب آن کاسته شود.

در این رابطه به نمایۀ “عذاب والدین در ممانعت فرزندان از انجام واجبات” شمارۀ 2024 (سایت: 2249) در سایت اسلام کوئست مراجعه نمایید.

3. در رابطه با تکلیف فرزندانی که قصد ازدواج دارند، اما والدین آنها مانع این کار می شوند، توجه به چند نکته لازم به نظر می رسد.

الف. اگر در هر صورت (با توجه به شرایط مذکور) احساس نمودند که ازدواج کردن بر آنها واجب است، به طور طبیعی ترک آن معصیت و گناه می باشد، بنابراین بر اساس آموزه های دینی و قرآن کریم نمی توانند از کسی (حتّی پدر و مادر) در معصیت خدا اطاعت نمایند،

 

معنای عاق والدین

عقوق والدين عبارت است از: «به خشم آوردن و آزردن و شكستن خاطر پدر و مادر و البته که آزردن يكى از آنها نيز موجب عاق شدن می شود».[58]

اگرچه در تمام ادیان و فرهنگ ها، والدین از احترام ویژه ای در برابر فرزندان برخوردارند، ولی در اسلام علاوه بر این حقوق، حقوق اخلاقی گسترده ای را برای والدین بر شمرده است و آن قدر دامنۀ این حقوق را وسعت بخشیده است که هرگونه آزار و اذیت آنان را تضییع حقوق آنان دانسته است. در کنار آن برخی از حقوق فقهی نیز بر عهدۀ فرزند گذاشته است که باید به آنان عمل کند؛ از جمله می توان به وجوب پرداخت نفقه به والدین محتاج، توسط فرزند اشاره کرد.[59]

همان طور که مشاهده می شود در کنار ایمان به خداوند و عدم شرک به او، فرمان به نیکی در حق پدر و مادر داده شده است و از رنجاندن آنان حتی با کوچک ترین کلمه نهی شده است. در روایات نیز اگرچه عاق والدین را جزو گناه هان کبیره شمرده است،[60] ولی مانند آیات قرآنی حدی برای این موضوع تعیین نشده است و جهت بزرگ داشت حق والدین، تنها به صرف رنجیده شدن آنان اشاره شده است.[61]

پس اذیت شدن آنان و رنجیده خاطر شدن والدین ملاکی است برای در نظر گرفتن حقوق واجب والدین.[62] اگر فرزند در مواردی مخالفت با نظر والدین داشته باشد که این مخالفت موجب اذیت آنان شود، سبب عاق شدنش را فراهم کرده است، ولی گاهی مخالفت با نظر والدین به حدی نیست که موجب اذیت آنان شود، در این صورت، عدم رفتار فرزند مطابق با نظر آنان اگرچه موجب رنجیده شدنشان نمی شود، ولی بهتر است به نظر آنان عمل شود.

بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که ملاک حقوق واجب والدین، عمل به خواسته های آنان است تا حدی که از نظر اخلاقی عدم انجام آن موجب اذیت آنان نشود، و از نظر فقهی خواستۀ والدین انجام حرام یا عدم انجام واجبی نباشد. البته برخی دیگر از امور است که در شرع، رعایت نظر والدین، در آن اگرچه خوب است، ولی واجب شمرده نشده است، پس برای شناخت هر مورد باید به طور خاص، نظر کارشناسان دینی (مراجع تقلید)، در آن مورد گرفته شود.

 

 

تأثیر نفرین والدین و پدر بزرگ و مادر بزرگ

پدربزرگ و مادربزرگ جدای از این که در بسیاری از احکام و دستورات اسلامی همانند پدر و مادر تلقی شده اند و اساساً پدر و مادر انسان به شمار آمده اند، به جهت سن و سال همواره باید مورد احترام و شفقت فرزندان و نوه ها قرار گیرند.

در واقع قدر مسلّم این است که نباید با مخالفت نمودن با آنها (چه والدین و چه پدربزرگ و مادربزرگ) موجب شد که آنها اذیت شوند و خاطر آنان آزرده و قلبشان شکسته شود. در این صورت مخالفت با ایشان حرام و گناه کبیره است؛ چون مصداق حقیقی عقوق والدین است؛ مثلاً هر گاه فرزند بخواهد سفر غیر واجبی برود و والدین یا پدر بزرگ و مادربزرگ در اثر ترس از رسیدن ضرری به او یا در اثر شدّت علاقه و نداشتن طاقت دوری فرزند، او را از مسافرت نهی کنند، به طوری که اگر مخالفت کند و به سفر برود، ناراحت و آزرده خاطر می‌شوند، در این صورت سفر،‌ حرام و معصیت خواهد بود. خلاصه هر موردی که مخالفت والدین سبب اذیت ایشان گردد حرام است .

به پاسخ امام خمینی (ره) در باره این سؤال که اطاعت پدر و مادر تا چه حد بر فرزند لازم است و آيا اجداد و جدّات هم حكم پدر و مادر را دارند؟ توجه شود: در امورى كه انجام آن موجب ناراحتى آنها است از حيث شفقت پدر و مادرى اطاعت شود و فرقى بين پدر و مادر و اجداد نيست.[63]

به هر حال اگر فرزندی وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد و با این حال باز والدین یا پدر بزرگ و مادر بزرگ یا یکی از آنها او را نفرین کنند، این نفرین آنها تأثیری در حق این فرزند نخواهد داشت.

ن

راه های مداخله فرزندان در اختلافات پدر و مادر

مفسران قرآن کریم، روان شناسان و کارش ناسان علوم تربیتی در تبیین روش برخورد فرزندان با پدر و مادر در صورت اختلاف بین آنها، با عنایت به منابع معتبر دینی چند راه حل را مطرح می کنند:

1. روش اول: فرزندان خودشان مستقیم دخالت کنند، در این روش فرزندان باید توجه داشته باشند که پدر و  مادرشان در چه موقعیت سنی و فرهنگی هستند که با برخورد صحیح بتوانند نتیجه درستی بگیرند؛ چرا که پدر و مادر هر قدر سنشان بالاتر می رود از انتقاد فرزندان نسبت به زمان جوانی خودشان زودتر رنجیده می شوند؛ لذا باید دقت لازم را به کار برد تا برخورد فرزند منجر به رنجش خاطر پدر یا مادر نشود؛ چراکه طبق آموزه های دینی، رنجش پدر مساوی با آتش دوزخ است،[64] و خداوند متعال نیز در قرآن کریم رنجش پدر و مادر را نهی فرموده است.[65] همچنین جایگاه فرزند در نزد والدین شرط است؛ یعنی فرزند باید موقعیت خودش را هم در نظر بگیرد که اگر پا پیش گذارد و نصیحت کند، آیا از او می پذیرند یا اوضاع از آنچه که هست بدتر خواهد شد؟ به عنوان مثال اگر در خانه ای چهار فرزند وجود دارد، باید در نظر گرفت که کدام یک از فرزندان پیش پدر و مادر محبوبیت بیشتری دارد تا او اقدام کند و راهکارهای لازم را بیان کند؛ چون احتمال تأثیر گذاری او از فرزندان دیگر به مراتب بیشتر است. در این جهت فرقی بین دختر یا پسر نیست، حتی این که کوچک تر از دیگر فرزندان باشد.

2ـ روش دوم: از کسی که پدر و مادر از او می پذیرند بخواهد که ریش سفیدی کند و این مشکل را حل کند. ممکن است آن شخص از بستگان نزدیک باشد؛ مثلاً پدربزرگ یا مادربزرگ باشد، و یا عمو یا دایی باشد، و یا از دوستان نزدیک پدر و مادر باشد، به هر حال از ایشان بخواهند که مداخله کرده و مصلحت اندیشی کنند.

3. روش سوم: آنها را به مراکز مشاوره هدایت کنند تا از کارشناسان علوم تربیتی راهنمایی های لازم را دریافت کنند.

4. روش چهارم مطالعه است: در این روش اگر پدر و مادر او اهل مطالعه هستند کتاب های تربیتی و دینی که آنها را تحت تأثیر قرار می دهد در اختیار آنها بگذارند، تا مطالعه کنند و یا خود فرزندان با مطالعه آن کتاب ها می توانند راه و روش صحیح برخورد با والدین را در این گونه مواقع پیدا کنند.

5. روش پنجم و آخرین روش گوش دادن به سی دی یا نوار است: در این روش هم پدر و مادر می توانند سی دی های علوم تربیتی علما و یا کارشناسان این علم را تهیه و گوش کنند و از این طریق مشکل خودشان را برطرف کنند و هم فرزندان می توانندبا تهیۀ این سی دی ها و گوش دادن آنها و یافتن راه حل مناسب، خودشان مستقیم برای حل این مشکل اقدامات لازم را انجام دهند.

به هر حال فرزندان می توانند با مصلحت اندیشی و بررسی مشکل پدر و مادر با توجه به راهکارهای ارائه شده در نهایت ادب و احترام در اختلاف پدر و مادر مداخله نموده و به اختلاف آنها پایان دهند.

 

خیرات برای پدر و مادر زنده

ترسیم تبیین روشنی از این مسئله مستلزم این است که ابتدا نگاهی به تفاوت والدین از لحاظ ایمانی انداخته و سپس نقش فرزندان را در نیکی به آنها بررسی نموده و در نهایت به عدم تفاوت بین زمان زنده بودن و مرگ آنها بپردازیم.

نیکی به پدر و مادر از جمله دستوراتی است که در دین اسلام بر آن تأکید فراوانی شده تا جایی که سپاسگزاری از آنها در ردیف سپاسگزاری از خداوند قرار گرفته است.[66] و در قرآن توصیه های فراوانی در مورد خوش رفتاری و طلب آمرزش برای والدین شده که بسیاری از آنها از زبان پیامبران جاری شده است.[67]

اما در این مورد باید بیان داشت که میان والدینی که مؤمن و پرهیزگار بوده و در رشد و تعالی فرزندشان نقش داشته اند و پدر و مادری که در مسیر حق نبوده اند، تفاوت وجود دارد.

در مورد اول باید گفت که اساسا یکی از سعادت مندی های انسان، این است که با تربیت خوب، فرزند صالحی تحویل اجتماع دهد[68] که در این حالت، اعمال نیک فرزند خوب به صورت خودکار برای پدر و مادر او نیز در نظر گرفته خواهد شد، تا حدی که حتی بعد از مرگ انسان که دست او از انجام عمل نیک کوتاه است، فرزند صالح و دانش و اموالی که از او به جا مانده و در راه خیر صرف می شوند، همچنان در نامۀ عمل شخص مرده، ثبت خواهد شد.[69]

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: “به پدر و مادر با ایمان قاری قران دو لباس زینتی پوشانده شده و به آنها گفته می شود که این پاداشی است به شما، از آن رو که قرآن را به فرزندتان یاد داده بودید”.[70] همان گونه که مشاهده می شود، در این فرض حتی اگر شخصی عمل نیکی را به قصد اهدای پاداش آنان به پدر و مادر نیز انجام ندهد، خداوند به دلیل قدردانی از زحمات آنها، ثوابی را برایشان مقرر خواهد نمود.

فرض دوم، آن است که والدین شخص در ایمان فرزند خود نقشی نداشته اند، بلکه در مواردی با ایمان او به مخالفت برخاستند، ولی این فرزند صالح می خواهد با اهدای ثواب اعمال خود به آنها، کمکی به ایشان کرده باشد که در این صورت نیز دو حالت را می توان در نظر گرفت:

اول: این که والدین او علاوه بر این که مؤمن نبودند، بلکه با مؤمنان عناد و خصومت داشته و در مسیر حق، مانع تراشی می نمودند که در این فرض فرزندان مؤمن باید کاملا راه خود را از والدین کافر خود جدا نمایند.

بنابراین، اگر والدین انسان دشمن خدا بوده و در این راه عنادورزی نمایند، کارهای نیک و دعای فرزندان در نجات آنان از آتش جهنم نقشی نخواهد داشت.

دوم: حالت دوم این است که والدین انسان، با ایمان نبوده اند، اما دشمنی و عناد چندانی هم با مؤمنان نداشته و در کنار آنان به زندگی عادی و معمولی خود مشغول بوده که در بیشتر موارد هم افراد غیر مؤمن بدین گونه اند و مستقیماً با مؤمنان به جدال و مبارزه برنمی خیزند، بلکه شاید تنها فرزندان خود را به دلایلی از ایمان آوردن برحذر دارند. در این مورد قرآن می فرماید که در مورد مشرک شدن به خداوند از پدر و مادر اطاعت ننمایید، ولی در دنیا با آنان به خوبی رفتار نمایید.[71] و نیز در همین زمینه، معمر بن خلاد می گوید: به امام رضا (ع) عرضه داشتم که پدر و مادرم در مسیر حق نبودند. آیا برایشان دعا نمایم؟ ایشان در پاسخ فرمودند: هر چند که آنان در مسیر حق نبودند، ولی تو برایشان دعا کن و از جانب آنها صدقه بده و اگر زنده باشند نیز با آنان خوش رفتاری نما، چون پیامبر(ص) فرموده که خداوند مرا به رحمت و دل مهربانی مبعوث نموده نه به قطع ارتباط و نارضایتی.[72] بنابر این می توان از جانب این نوع از والدین نیز کارهای نیک انجام داده و از خداوند کریم، بخشش و مغفرت برای آنها درخواست نمود؛ زیرا امام باقر (ع) در روایتی، دعای فرزند صالح برای پدر و مادر خود را یکی از پنج دعایی برشمرده که برای رسیدن به خدا نیاز به واسطه ندارد.[73] بر این اساس امید است که خداوند عادل و کریم، پدر و مادری را که در استضعاف فکری بوده و زمینه های کمتری برای ایمان آوردن داشته اند، به سبب دعا و اعمال خیر فرزندانشان ببخشاید.

اما این که آیا می توان برای افراد زنده (از جمله والدین) اعمال نیک انجام داد، باید گفت که برای اهدای ثواب کارهای نیک به دیگران، تفاوتی بین زندگان و مردگان وجود ندارد و تنها در عبادات واجب است که در بیشتر موارد نمی توان در زمان زنده بودن اشخاص، واجباتی که بر آنان تکلیف شده است را به جای آنان انجام داد. به عنوان نمونه، ما نمی توانیم تا زمانی که فردی زنده است، نماز و روزه های واجبی که او انجام نداده را به جا آوریم و تنها بعد از مرگ او است که می توانیم این کار را انجام دهیم .

اما در مورد مستحبات، روایات بی شماری وجود دارد که با استناد به آنها می توان چنین اعمالی را علاوه بر پدر و مادر که جایگاه خاص خودشان را دارند، به دیگران از جمله رفقا، بستگان و غیره هدیه نمود و آنان را در ثواب کار خیری که انجام داده اند شریک کرد.

در روایتی از امام صادق (ع) آمده: حجی که انسان حتی به نیابت از دیگران انجام می دهد، موجب بخشش خود شخص و پدر و مادر و پسر و دختر و برادر و خواهر و عمو و عمه و دایی و خاله او نیز می گردد و دلیل آن را وسعت نظر و کرم بی پایان خداوند برشمرده است[74] و بر همین اساس است که به طور معمول، حاجیانی که به مکه مشرف می گردند از جانب دوستان و آشنایان خود؛ خواه زنده باشند و خواه وفات یافته باشند؛ طواف مستحبی انجام می دهند.

روایت دیگری نیز از امام صادق (ع) در این زمینه وجود دارد که به صراحت، بر امکان انجام کارهای نیک و اهدای ثواب آنها به پدر و مادر حتی در زمان زنده بودنشان تأکید می نماید. ایشان می فرمایند: چه چیزی می تواند مانع از آن شود که مردم به پدر و مادر خود نیکی نمایند، خواه آن دو در قید حیات بوده و خواه از دنیا رفته باشند. به جای آنان نماز (مستحب) بخوانند، عوض آنان صدقه داده و حج به جا آورند، روزه گرفته و ثوابش را به آنان هدیه نمایند که در این صورت، پاداش این اعمال برای والدین نوشته خواهد شد و خداوند به دلیل این که فرد اهدا کننده نسبت به والدین خود نیکوکار بوده و صلۀ رحم را به جا آورده است، علاوه بر آن که برای او نیز همان ثواب را در نظر می گیرد، اضافه بر پاداش عمل، خوبی های بسیار دیگری نیز به او خواهد افزود.[75]

بی احترامی به پدر و از بین رفتن بدن

در بحث احترام به والدین و عواقب بی احترامی به آنها برخی می گویند که حضرت یوسف (ع) در اثر بی احترامی به پدرش و پایین نیامدن از اسب هنگام ملاقات با حضرت یعقوب (ع) بدنش پس از مرگ پوسیده شد.

در تبیین این مسئله نخست باید دانست اساساً، آیا این مطلب صحت دارد که حضرت یوسف (ع) در مقابل پدرش از اسب پایین نیامد؟! آن گاه ثابت شود که چنین کاری بی احترامی محسوب می شود، سپس به شبهه فوق پاسخ داده شود.

سراسر آیه های سوره یوسف بر علم و دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت حضرت یوسف (ع) گواهی می دهد. قرآن، سرگذشت او را به عنوان نمونۀ پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان می کند، اما با این وجود، در دو روایت آمده است که حضرت یوسف پس از ورود پدر و مادرش به مصر، در برابر آنان از مرکب پایین نیامد و بدین جهت، نور نبوت از نسل او خارج شد.[76] اولاً: این دو روایت از نظر سند، قابل اعتماد نیستند؛ زیرا که مرسل و مرفوع اند[77] و در علم درایه و حدیث، ثابت شده است که روایاتی اگر چنین خصوصیاتی داشته باشند، به تنهایی مورد قبول نبوده و به آن عمل نمی شود، مگر این که مؤیدی داشته باشد که در این جا نه تنها مؤیدی وجود ندارد، بلکه بر خلاف آن است؛ به همین دلیل، مفسران این روایات را مخالف با آیاتی می دانند که نشان دهنده اطاعت حضرت یوسف (ع)، از فرمان الاهی است و ایشان کمال احترام را نسبت به پدر انجام می داد؛ چنان که قرآن کریم می فرماید: «و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که ان شاء الله در امن و امان خواهید بود».[78] به علاوه، از جملات این آیه شریفه استفاده می شود که حضرت یوسف (ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر می برد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژه ای کرد و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنا گزینند؛ در غیر این صورت واژه ورود و دخول جایگاهی نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.[79]

اگر بپذیریم که دو روایت درست باشد، دیر پیاده شدن در مقابل پدر، کار حرامی نیست تا ارتکاب آن، گناه و خلاف عصمت شمرده شود، به طوری که موجب پوسیده شدن بدن حضرت یوسف شود، بلکه مرتکب ترک اولی شده و این منافاتی با عصمت او ندارد.

نبودن پیامبر در نسل یوسف موضوع مسلم و ثابتی نیست. اگر هم چنین باشد، برای حکمت و مصلحتی بوده که خدا می داند، نه به خاطر ترک اولی؛ بنابراین، بی احترامی به پدر از طرف حضرت یوسف (ع)، صحت ندارد.

با توجه به این که در مورد بی احترامی حضرت یوسف (ع) به پدرش، حضرت یعقوب (ع)، سند درستی در دست نیست و آیات قرآن هم برخلاف آن است، اما تذکر چند نکته پیرامون پوسیده شدن بدن حضرت یوسف قابل بیان است.

الف. از آن جا که بدن انسان از گوشت، خون، استخوان و … تشکیل شده و همۀ اینها از بین رفتنی است، از این رو اصل این است که بدن انسان ها در زیر خاک پوسیده شود و این امر دلیل بر عذاب الاهی نیست.

ب. در آیات و روایات رابطه ای بین بی احترامی به پدر و پوسیده شدن بدن دیده نشده است.

ج. هیچ روایت معتبری در این باره (پوسیده شدن حضرت یوسف به موجب بی احترامی به پدر) در منابع روایی نقل نشده است.

د. بی گمان پوسیده نشدن بدن انسان یک امتیازی است که شامل بعضی از اولیا الله می شود و از آن جا که حضرت یوسف (ع) از اولیا الله است احتمال می رود که بدن آن حضرت از بین نرفته باشد.

قضای نماز و روزۀ پدر و مادر

طبق نظر اکثر فقها نماز و روزۀ قضای پدر بر پسر بزرگ تر واجب است؛ یعنی بر پسر بزرگ تر واجب است نماز و روزه های فوت شده پدر را بعد از مرگش یا خود انجام دهد یا کسی را اجیر کند که آن را انجام دهد، البته برخی از مراجع نماز و روزۀ پدر و مادر هر دو را واجب می دانند.

باید توجه داشت که برخی از فقها می فرمایند این تکلیف (وجوب قضای نماز و روزۀ پدر یا پدر و مادر) حتی اگر پدر و مادر از روی نافرمانی نماز و روزۀ خود را نخوانند، نیز متوجه پسر بزرگ تر است، اما برخی دیگر می فرمایند در چنین صورتی واجب نیست یا بهتر است که پسر بزرگ تر قضا نماید.

به عنوان نمونه تعدادی از دیدگاه های فقهای عظام را در این باره از نظر می گذرانیم:

حضرت امام خمینی (ره):

اگر پدر نماز و روزۀ خود را به جا نياورده باشد، چنان چه از روى نافرمانى ترك نكرده و مى‏توانسته قضا كند، بر پسر بزرگ تر واجب است كه بعد از مرگش به جا آورد، يا براى او اجير بگيرد. بلكه اگر از روى نافرمانى هم ترك كرده باشد واجب است به همين طور عمل كند و نيز روزه‏اى را كه در سفر نگرفته، اگر چه نمى‏توانسته قضا كند، واجب است كه پسر بزرگ تر قضا نمايد، يا براى او اجير بگيرد.

آیت الله اراكى (ره):

اگر پدر و مادر نماز و روزۀ خود را به جا نياورده باشند، چنان چه از روى نافرمانى ترك نكرده‏اند و مى‏توانسته‏اند قضا كنند، بر پسر بزرگ تر واجب است كه بعد از مرگشان به جا آورد، يا براى آنان اجير بگيرد. بلكه اگر از روى نافرمانى هم ترك كرده باشند، واجب است به همين طور عمل كند و نيز روزه‏اى را كه در سفر نگرفته‏اند، اگر چه نمى‏توانسته‏اند قضا كنند، واجب است كه پسر بزرگ تر قضا نمايد، يا براى آنان اجير بگيرد.

آیت الله مكارم شیرازی: بر پسر بزرگ تر (يعنى بزرگ ترين پسرى كه بعد از مرگ آنها در حال حيات است) واجب است كه نماز و روزه‏هايى كه از پدر يا مادرش فوت شده و از روى نافرمانى نبوده و توانايى بر قضا داشته، بعد از مرگ آنها به جا آورد، بلكه اگر از روى نافرمانى هم ترك كرده باشد، بنا بر احتياط مستحب بايد به همين طور عمل كند، هم چنين روزه‏اى را كه در سفر نگرفته هر چند توانايى قضاى آن را پيدا نكرده، احتياط آن است كه پسر بزرگ تر قضا نمايد.

آیت الله سيستانى: اگر پدر نماز خود را به جا نياورده باشد و مى‏توانسته است قضا كند، چنان چه از روى نافرمانى‏ترك نكرده باشد، بر پسر بزرگ ترش بنا بر احتياط، واجب است‏.

آیت الله نورى: اگر پدر و مادر نماز و روزه خود را به جا نياورده باشند و چنان چه مى‏توانسته‏اند قضا كنند، بر پسر بزرگ تر واجب است كه بعد از مرگ آنها به جا آورد، يا براى آنها اجير بگيرد و نيز روزه‏اى كه در سفر نگرفته‏اند، اگر چه نمى‏توانسته‏اند قضا كنند، احتياط واجب آن است كه پسر بزرگ تر قضا نمايد، يا براى آنها اجير بگيرد و قضاى نماز و روزه‏اى كه پدر و مادر از روى طغيان و تمرّد به جا نياورده‏اند بر پسر بزرگ تر واجب نيست. اين حكم در بارۀ پدر ثابت است و نسبت به مادر نيز احتياط واجب آن است كه مراعات شود.

آیت الله خامنه ای در پاسخ به این سؤال که: پدرى همه اعمال عبادى خود را عمداً انجام نداده است، آيا بر پسر بزرگ قضاى همه نمازها و روزه‏هايى را كه پدرش انجام نداده و به پنجاه سال مى‏رسد، واجب است؟، فرمودند: اگر ترك نماز و روزه بر اثر طغيان باشد، قضاى آنها بر پسر بزرگ واجب نيست، ولى در اين صورت هم احتياط در قضاى آنها ترك نشود.[80]

 

غیبت پدر و نگه داری فرزند

حق حضانت فرزند یکی از مسائلی است که در فقه اسلامی همواره مورد بحث فقیهان قرار گرفته و در این باره کتاب ها و مقالات متعددی به رشته تحریر در آمده است. یکی از شبهاتی که در این موضوع مطرح می شود این است که در صورت غیبت پدر، نگه داری فرزند، حتی در شرایطی که مادر توانایی نگه داری و مراقبت از فرزندش را داشته باشد، به جد پدری سپرده می شود، آیا اگر مادر این کار را انجام دهد، اشتباه است؟ از این رو مناسب است به پاسخ مراجع تقلید شیعه به این سؤال اشاره نماییم.

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه­ای (مد ظله العالی):

حق حضانت و نگه داری فرزندی که پدرش از دنیا رفته در قوانین اسلام نیز تا زمان بلوغ با مادر است. اما نسبت به غایب بودن پدر حق حضانت پدر ساقط نیست، گر چه نگه داری فرزند برای مادر مانع ندارد.

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):

از لحاظ فقهی هر چند ولیّ و قیّم قهری کودک پدر بزرگ او است، ولی حق حضانت کودک بعد از فوت پدرش با مادر است و پدر بزرگ نمی تواند کودک را از مادر بگیرد.

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):

در فرض سؤال که امکان اعمال ولایت و حضانت پدر بزرگ پدری نیست حضانت مادر اشکالی ندارد، هر چند در صورت امکان باید مادر برای این کار رضایت جد پدری را نیز جلب کند.

 


[1]. اسراء، 23.

[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 349، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.

[3]. اسراء، 24.

[4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 75، ص 236، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[5]. اسراء، 24.

[6]. کافی، ج 2، ص 158.

[7].  بقره، 215.

[8]. “… كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو علی انفسكم او الوالدين و الاقربين …” نساء، 135.

[9]. عنكبوت، 8.

[10]. لقمان، 15.

[11]. لقمان، 14؛ احقاف، 15؛ اسراء، 24.

[13] بقره، 83.

[14] “و قضی ربك ٲلّاتعبدوا الّا ايّاه و بالوالدين احسانا …”؛ و پروردگارت حكم كرد كه جز او را عبادت نكنيد و به پدر و مادر نيكی كنيد. اسراء، 23.

[15] “و بَرّا بوالديه و لم يكن جبارا عصيا”، مریم، 14.

[16]. شیخ طوسی، التهذیب، ج 6، ص 350، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.

.[17]طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم موسوی همدانی، محمد باقر، ج 13؛ ذیل آیه 14 و 23 سورۀ اسراء.

[18]. انعام، 151؛ همچنین در روایتی از امام باقر (ع) وارد شده است که “به والدین بر و نیکی کنید چه فاجر باشد و چه نیکوکار، بحار الانوار، ج 71، ص 56 ، مؤسسة الوفا، بیروت .

[19]. عنکبوت، 8؛ لقمان، 15، در ادامۀ همین مطلب دارد: ولى با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‏اى رفتار كن‏.

[20]. “لا طاعة لمخلوق فی معصیة‌ الخالق”؛ نهج البلاغه، قصار الحكم، ش 165.

[21]. “اِنَّ لِلْوالِدِ عَلَی الْوَلَدِ حَقّاً … فَحَقُّ الْوالِدِ اَنْ یطیعَهُ فی كُلِّ شَیءٍ اِلّا فی مَعْصِیةِ اللهِ”، نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 399.

[22]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 71، ص 72.

[23]. توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1،ص 966 م 1741.

[24]. همان، ص 769 م 1406.

.[25] مرحوم شهید در قواعد فرموده: ‌شكی نیست كه هر آن چیزی كه نسبت به بی گانگان واجب یا حرام است، نسبت به پدر و مادر واجب است و پدر و مادر ویژگی هایی نیز دارند كه از این قرار است:

اوّل: مسافرت مباح یا مستحب بدون اذن و رضایت پدر و مادر حرام است.

دوم: اطاعت پدر و مادر در هرحال واجب است حتی درمورد شبهه؛ زیرا ترك شبهه مستحب و اطاعت آن دو واجب است.

سوم: اگر پدر و مادر او را صدا زدند و اوّل وقت نماز است، خواندن نماز را تأخیر اندازد و جواب آن دو را بگوید.

چهارم: اگر از حضور به جماعت منع كردند، اقرب آن است كه لازم نباشد قبول، مگر هر گاه بر والدین شاق باشد؛ مثل آن كه در تاریكى شب در وقت عشا یا صبح برود.

پنجم: در صورتی كه جهاد واجب كفایی باشد نه تعیینی، می توانند او را از رفتن به جهاد منع كنند.

ششم: اگر مشغول نماز نافله باشد و پدر و مادر او را صدا بزنند باید نمازش را قطع نموده و جواب بدهد.

هفتم: اگر پدر اجازه ندهد فرزند نمی تواند روزۀ مستحبی بگیرد، همۀ اینها درحد توان و قدرت است. نک: القواعد و الفوائد، ج ‏2، ص 47- 49.

.[26]نک: حر عاملی، محمدحسن، وسائل الشیعة، چاپ اسلامیه. ج 14، ص 11- 120.

[27]. بحارالانوار، ج 71، باب حقوق والدین؛ کلینی، کافی، ج 2، 159.

[28]. ، وسائل الشیعه، چاپ اسلامیه، ج 14، ص 112، ح 25300، “مَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَقّاً عَلَى الرَّجُلِ قَالَ وَالِدُه”‏.

.[29]شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج 1،ص 257 ، چاپ جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم.

.[30] البته باید توجه داشت که فقها در باره این که اطاعت از پدر و مادر واجب است یا اذیت کردن آنان حرام است، بحث هایی نموده اند. بعضی از آنان این دیدگاه را مطرح کرده اند که اطاعت واجب نیست، اما اذیت حرام است، آنان فرموده اند: كاری كه موجب اذیت والدین شود و بر فرزند واجب نبوده باشد، باید آن كار را مرتكب نشود و یا از پدر و مادر مخفی دارد یا آن‌ها را راضی كند، ولی اطاعت آنان به عنوان اطاعت والدین وجوبی ندارد (بلكه اذیت آنان حرام است). تبریزی، جواد، ‌استفتائات جدید، مسئلۀ 2230،‌ چاپ اوّل انتشارات سرور؛ فاضل، محمد، جامع المسائل، ‌ج 1، مسئلۀ 2188؛ امام خمینی، توضیح المسائل مراجع، ج 2،مسائل متفرقه، مسئلۀ 85، چاپ اوّل، انتشارات اسلامی، ص 675

[31] نک: میرزای قمی در جامع الشتات فی أجویة السؤالات، ج ‏1، ص 241. ایشان می فرماید: هر گاه مردد شود میان رضا جویى پدر و مادر و جمع ممكن نباشد دور نیست كه رضاى والده را مقدم دارد بر رضاى پدر.

.[32] “قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الْوَالِدِ قَالَ أَنْ تُطِیعَهُ مَا عَاشَ فَقِیلَ مَا حَقُّ الْوَالِدَةِ فَقَالَ هَیهَاتَ هَیهَاتَ لَوْ أَنَّهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ قَطْرِ الْمَطَرِ أَیامَ الدُّنْیا قَامَ بَینَ یدَیهَا مَا عَدَلَ ذَلِكَ یوْمَ حَمَلَتْهُ فِی بَطْنِهَا”، محدث نوری، مستدرك‏الوسائل، ج  15، ص  203، روایت 18014 –  19.

[33]. معنای نفقه را در سؤال 6895 (سایت اسلام کوئست: 6981) ببینید.

[34]. برای اطلاع بيشتر به نمايۀ شرائط وجوب نفقه همسر سؤال 1030 (سایت اسلام کوئست: 1085) مراجعه کنید.

[35].  امام خمینی، نجاة العباد، ص 382، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران،1422ق.

.[36] شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعة، ج 21، 525، مؤسسه آل البیت، قم، 1409، در ابواب نفقات، بابی را به عنوان “بَابُ وُجُوبِ نَفَقَةِ الْأَبَوَيْنِ وَ الْوَلَد” اختصاص داده است.

.[37]  وسائل الشیعة، ج 21، ص 525.

[38]. “لا تقدير في نفقة الأقارب‏، بل الواجب قدر الكفاية من الطعام و الإدام و الكسوة و المسكن مع ملاحظة الحال و الشأن و الزمان و المكان حسب ما مر في نفقة الزوجة”. نک: امام خمینی، تحرير الوسيلة، ج ‏2، ص 321، مؤسسه دار العلم، قم.

.[39] واجب است كه انسان نفقه پدر و مادر و جد و جده و پدران ايشان را بدهد، چنان كه واجب است نفقه پسران و دختران و نوادگان و نتيجه‏ها را نیز بدهد؛ چه آنها مسلمان باشند وچه كافر.نک: “نجاة العباد، ص 382”.

[40]. تحرير الوسيلة، ج ‏2، ص 322.

[41]. بقره، 233.

[42]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 2، ص 138، ح 4.

[43] رساله های عملیه، م 1.

[44] قرآن که اصلی ترین منبع دینی ما است، سراسر دعوت به تفکر و اندیشه است؛ مثلاً حداقل 17 بار از طریق واژه «فکر» غیر از مواردی که از طریق ماده «علم»، یا واژه «فقه» و یا واژه عقل و … استفاده نموده است، ترغیب و تشویق به فکر نموده است.

[45]“حيث قال البعرة تدل على البعير و أثر الأقدام على المسير أ فسماء ذات أبراج و أرض ذات فجاج لا تدلان على اللطيف الخبير”، مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 66، ص133.

[46] برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: طباطبایی، محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 9 ، ص  209.

[47] تفسیر نمونه در این باره دارد که: بعضى از مفسران حديثى از امام صادق (ع) نقل كرده‏اند كه داراى نكات قابل ملاحظه‏اى است ، حديث چنين است: مردى به امام صادق (ع) عرض كرد با اين كه عوام يهود اطلاعى از كتاب آسمانى خود جز از طريق علمايشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقليد از علماء و پذيرش از آنان مذمت مى‏كند؟ ! ( اشاره به آيات مورد بحث است ) آيا عوام يهود با عوام ما كه از علماى خود تقليد مى‏كنند تفاوت دارند ؟ … امام فرمود : بين عوام ما و عوام يهود از يك جهت فرق و از يك جهت مساوات است، از آن جهت كه مساوى هستند خداوند عوام ما را نيز مذمت كرده همان گونه كه عوام يهود را نكوهش فرموده .

اما از آن جهت كه با هم تفاوت دارند اين است كه عوام يهود از وضع علماى خود آگاه بودند، مى‏دانستند آنها صريحا دروغ مى‏گويند، حرام و رشوه مى‏خورند و احكام خدا را تغيير مى‏دهند ، آنها با فطرت خود اين حقيقت را دريافته بودند كه چنين اشخاصى فاسق هستند و جايز نيست سخنان آنها را در باره خدا و احكام او بپذيرند، و سزاوار نيست شهادت آنها را در باره پيامبران قبول كنند، به اين دليل خداوند آنها را نكوهش كرده است ( ولى عوام ما پيرو چنين علمائى نيستند ).

و اگر عوام ما از علماى خود فسق آشكار و تعصب شديد و حرص بر دنيا و اموال حرام ببينند هر كس از آنها پيروى كند مثل يهود است كه خداوند آنان را به خاطر پيروى از علماى فاسق نكوهش كرده است، فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه: اما دانشمندانى كه پاكى روح خود را حفظ كنند، و دين خود را نگهدارند، مخالف هوى و هوس و مطيع فرمان مولاى خويش باشند عوام مى‏تواننداز آنها پيروى كنند … .

روشن است كه اين حديث اشاره به تقليد تعبدى در احكام نمى‏كند ، بلكه منظور پيروى كردن از رهنمائى دانشمندان براى به دست آوردن علم و يقين در اصول دين است؛ زيرا حديث در مورد شناخت پيامبر سخن مى‏گويد كه مسلماً از اصول دين مى‏باشد و تقليد تعبدى در آن جايز نيست، مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 320.

و همچنین در جایی دیگر می نویسد:

در آيات قرآن آمده است که: ابراهيم، آزر را به پيروى از خود دعوت مى‏كند با اين كه قاعدتاً عمويش از نظر سن از او بسيار بزرگ تر بوده و در آن جامعه سرشناس تر، و دليل آن را اين ذكر مى‏كند كه من علومى دارم كه نزد تو نيست ( قد جائنى من العلم ما لم ياتك).

اين يك قانون كلى است در باره همه كه در آنچه آگاه نيستند از آنها كه آگاهند پيروى كنند و اين در واقع برنامه رجوع به متخصصان هر فن و از جمله مسئله تقليد از مجتهد را در فروع احكام اسلامى مشخص مى‏سازد، البته بحث ابراهيم در مسائل مربوط به فروع دين نبود بلكه از اساسى‏ترين مسئله اصول دين سخن مى‏گفت ولى حتى در اين گونه مسائل نيز بايد از راهنمائي هاى دانشمند استفاده كرد، تا هدايت به صراط سوى كه همان صراط مستقيم است حاصل گردد،  تفسير نمونه، ج13 ، ص  81.

[48] بقره، 170.

[49] در واقع می توان گفت که چنین تقلیدی پشتوانۀ علمی و عقلی دارد و تقلید صرف نیست.

[50] تفسیر نمونه، ج 1، ص 576.

[51] اقتباس از سؤال در سایت اسلام کوئست 322 (سایت: 1460) (تقلید در اصول دین).

[53] مثلا با تقیه یا توریه کردن و انجام واجبات دینی در خفا و پنهانی و… .

[54] این فرض به ندرت اتفاق می افتد.

[55]. رم، 21، “وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ “.

[56] نور، 32، “وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ”.

[57]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 6، ص 24، مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ق؛ فیض کاشانی، ملا محسن، محجة البيضاء، ج 2، ص 66.

[58] محدث قمی، شیخ عباس،نزهة النواظر في ترجمة معدن الجواهر، ص 128، نشر اسلامیه، چ اول، تهران.

[60] عبيد بن زراره گويد: از امام صادق (ع) در باره گناهان كبيره پرسيدم حضرت صادق (ع) فرمود: گناهان كبيره در كتاب على (ع) هفت عدد شماره شده است كه عبارتند از:

1- كفر به خدا 2- قتل نفس 3- عاق والدين 4- خوردن ربا پس از دانستن 5- به ستم مال يتيم را خوردن 6- فرار از جهاد 7- تعرب بعد از هجرت.نک:  عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، صحت، باب جهاد با نفس، ص 198،انتشارات ناس، تهران،1364.

[61] حضرت صادق (ع) فرمود: اگر خداوند چيزى را (در آزردن پدر و مادر) كمتر از أف می دانست از آن نهى می كرد، و آن كمترين مراتب آزردن است، و از جمله آزردن است كه كسى به پدر و مادر خود خيره نگاه كند، نک: کلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافى، مصطفوى،ج‏4 ، ص 50، كتاب فروشى علميه اسلاميه‏، چ اول، تهران.

[62] برخی از استفتاءات در این مورد نیز به این مطلب اشاره دارد، برای نمونه استفتاء شده است که: «عاقّ والدين به چه معنا است؟ در چه شرايطى تحقّق مى‏يابد؟ آثار آن چيست؟جواب: هر كارى كه موجب ايذا و اذيّت والدين گردد، به معناى عاقّ والدين است، مگر در مواردى كه تكليف واجب يا حرامى باشد، و آنان به فرزند دستور مخالفت با آن را بدهند. نک: مکارم شیرازی، ناصر، استفتاءات جديد، ج‏3، ص 559؛  إذا أمرت الأم ابنها بتطليق زوجته، و إلّا فهو عاق و حرام عليه لبنها الذي شربه؟باسمه تعالى: لا يجب إطاعة الأم في هذه الأمور. نک: تبريزي، شیخ جواد، صراط النجاة ج‌6، ص 257.

[63]. امام خميني، توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 813، مسائل متفرقه، م 85.

[64]. کلینی، كافى، ج ‏4، ص 49، باب عقوق و آزردن پدر و مادر، كتاب فروشى علميه اسلاميه، چاپ اول، تهران.

[65] اسراء، 23.

[66]. لقمان، 14، “ان اشکر لی و لوالدیک”.

[67]. ابراهیم، 41؛ نوح 28؛ شعراء 86 و … .

[68]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 21، ص 359، ح 27296، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 هـ ق.

[69]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 2، ص 22، ح 65، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[70]. وسائل الشیعة، ج 6، ص 179، ح 7674.

[71]. عنکبوت، 8؛ لقمان، 15.

[72]. وسائل الشیعة، ج 21، ص 490، ح 27667.

[73]. همان، ج 7، ص 116، ح 8892.

[74]. همان، ج 11، ص 165، ح 14535.

[75]. همان، ج 8، ص 276، ح 10647.

[76] . كلينى‏، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 311، اسلاميه، چ دوم، تهران، 1362 ش‏؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 55، داورى‏، چ اول،قم.

[77] . مرفوع، حدیثی است که از وسط سلسله سند یا آخر آن، یک تن یا بیشتر افتاده باشد و همچنین حدیثی است که در آخر به معصوم اضافه و انتساب یابد؛ و مرسل حدیثی است که ناقل آن، حدیث را از پیغمبر و یا امام نشنیده و بدون وساطت صحابی از معصوم نقل می کند، مدیر شانه چی، کاظم، علم الحدیث، ص   187 و 179، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ شانزدهم، 1381 ش.

[78] . یوسف، 99.

[79] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 11، ص 336، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 79، دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران،  1374 ش.

[80]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 761، م 1390.