searchicon

کپی شد

نقش مغرضان در ساختن افسانه عبدالله بن سبأ

تهمت هایى كه مغرضان و دشمنان شیعه به این مذهب و پیروان آن زده‏اند، آن‏ چنان زیاد و گسترده است كه اگر جمع آورى شود، به نگارش كتابى حجیم می انجامد. در قرون اخیر ‏مستشرقان مغرض، یهودی ها، وهابی ها و …، بنا به اقتضاى سیاست هاى خود، هرگونه افترایى را به شیعه‏ روا دانسته ‏اند.

یکی از مهم ترین تهمت هایی كه -خود اساس ده ها تهمت دیگر شد- آن را به شیعه نسبت دادند؛ این است كه ‏«مذهب تشیع مولود افكار ابن سبأ یهودى ‏است‏». این مطلب را عده ای از علمای اهل سنت بیان کردند. یکی از آنها، «ابن تیمیه» است که می گوید: تمام رواياتی که شيعه از اهل بيت (علیهم السلام) نقل کرده ‌اند، دروغ است و روايتی که اينها از اهل بيت (علیهم السلام) شنيده باشند، ندارند و تمام اينها را عبدالله بن سبأ جعل کرده است». از طرفی دیگر عبدالله بن سبأ كسى است که گهگاهی تمام گناه عالمیان ‏را به پاى او مى‏ نویسند، بدون آن كه در اصل ‏وجود او تحقیق و بررسى كنند. در دو قرن ‏اخیر، بر خلاف كتب گذشته، كمتر كتابى‏ درباره تاریخ اسلام به نگارش در آمده كه‏ درباره این داستان مطلبی در آن ذکر نشده باشد.[1]

در اینجا باید از این گروه سؤال کرد، به راستى عبدالله بن سبأ كیست كه ‏بزرگ ترین مورخان اسلامى؛ مانند ابن شهاب ‏زهرى، عروة بن زبیر، ابان بن عثمان، ابوبكر بن خرم، موسى بن عقبه و وافدى‏، هیچ اشاره‏اى به او نكرده ‏اند؟! حتى امویان و جاعلان حدیث دربار معاویه، نیز نامى از او نبرده ‏اند، ولى ناگهان در نیمه نخست ‏قرن دوم هجرى، فردی به نام «سیف بن عمر»؛ كه به ‏حیله‏ گرى، دروغ پردازى و چاپلوسى نزد حكام عباسى مشهور بوده، او را مطرح‏ می سازد؟.

دکتر سامی نشار می گوید: «برخی از دانشمندان و روحانیان یهود، به دین اسلام در آمده و از فرصت کنار زدن علی (علیه السلام) از خلافت استفاده کرده، عقیده «امام معصوم و خاتم الاوصیاء» را پدید آورده، آن را به جهان اسلام تقدیم کرده اند. کتاب های ملل و نحل تقریبا اتفاق دارند بر این که عبدالله بن سبأ نخستین کسی است که عقیده عصمت و قداستی را که به علی (علیه السلام) نسبت داده شده، دعوت و تبلیغ کرده است و اعتقاد به این که علی (علیه السلام) دارای حق الهی در خلافت است، در دوران ابوبکر و عمر و پیش از عبدالله بن سبأ – نماینده یکی از جریان های مرموز که در انهدام اسلام می کوشیده است – وجود نداشته است».[2]

هاشم معروف الحسنی در نقد نظریه دکتر نشار چنین می نویسد: نشار، این گونه افکار خود را فلسفی نامیده است، در حالی که من نمی دانم دکتر نشار چگونه به خود اجازه داده با چنین اطمینانی درباره نظریه مذکور سخن پردازی کند و به عنوان یکی از مسلمات ضروری و اولیه و بدون اختلاف از آن به گفت وگو بپردازد؟. آیا براین استاد فلسفه و پژوهشگر بزرگ روا است که تا این اندازه، تاریخ، راویان و کتب حدیث را نادیده انگارد؟! مگر از محدثان بزرگ اهل تسنن نشنیده که علی (علیه السلام) نخستین حق الهی را در خلافت دارا است؟ آیا حداقل، آثار محدثان و راویانی؛ چون ابن جریر طبری (310 ق)؛ ابن اثیر (630 ق) در کتاب «کامل»؛ ابن هشام (213 یا 218 ق) در کتاب «سیره»؛ هیکل (متولد 1888 م) در کتاب «حیات محمد»؛ سیوطی (911 ق)؛ بیهقی (458 ق)؛ ابن اسحاق (151 یا 152 ق)؛ ابن حاتم (350 ق)؛ ابن مردویه (416 ق)؛ ابونعیم (430 ق)؛ نسایی (303 ق) در کتاب «جامعه»، نباید در او و عقیده اش شک و شبهه ای ایجاد کرده باشد؟، پس این محقق و استاد بزرگ دانشگاه چگونه درباره نظریه مذکور رأی قاطع صادر کرده؟، تو گویی آن را از امور مسلّم میان محدثان و مورخان شمرده است!. نشار، مطالبش را غالبا از نویسندگان فرقه های متعصب؛ مانند ابن تیمیه و عبدالله بن قصیمی، که شیعیان را تکفیر کرده اند، گرفته است.[3]

[1]. ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم، كتب و رسائل و فتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، تحقیق: ابن قاسم، عبد الرحمن بن محمد، ج 4، ص 435؛ عسکری، سید مرتضی، عبدالله ابن سبأ و اساطیر اخری، ج 1، ص 53 – 55.

[2]. معروف الحسنی، هاشم، تصوف و تشیع، ترجمه: صادق عارف، سید محمد، ص 28.

[3]. همان، ص 28 – 30 با تلخیص.