searchicon

کپی شد

نقش بیعت در فعلیت مقام امامت

این موضوع پیرامون این شبهه مطرح است که کناره گیری علی(ع) از خلافت با منصب الاهی خلافت و امامت مورد اعتقاد شیعیان منافات دارد؛ از این رو این شبهه را در قالب چند نکته بررسی می کنیم.

الف. الاهی بودن منصب امامت

شیعیان معتقدند امامت یک مقام دینی است و تابع تشریع و نصب الاهی است نه یک سلطنت دنیوی و تابع عوامل اجتماعی.

مورخان و سیره نگاران مسلمان نوشته اند: رسول خدا (ص) هنگامی که به سراغ قبیلۀ «بنی عامر بن صعصعه» رفتند تا آنان را به دین خدا فراخوانند، و از آنان بخواهند تا ایشان را در اجرای رسالت شان یاری دهند؛ یکی از افراد آن قبیله به نام «بیحرة بن فراس» در پاسخ پیامبر (ص) گفت: «اگر ما از تو پیروی کنیم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا امر خلافت را پس از خود به ما واگذار می کنی؟

پیامبر (ص) در پاسخ او فرمود: «الأمر لله یضعه حیث یشاء»[1]؛امر خلافت در دست خدا است و هر جا که بخواهد آن را قرار خواهد داد.

سخن رسول خدا به صراحت نشان می دهد که جانشینی پیامبر (ص) منصبی الاهی و از حقوق خدا و رسول است، نه از حقوق مردم. بنابراین شخص پیامبر(ص) نیز نقش استقلالی در تعیین جانشین خود نداشته، بلکه آن را به امر الاهی انجام داده است. و در واقع حکمت ختم نبوت با نصب امام معصوم ارتباط دارد و با وجود چنین امامی است که مصالح جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر (ص) تأمین می شود.[2]

در این مجال فرصت کافی برای اثبات کامل این امر نیست ولی به طور اجمال به آن اشاره می شود و تفصیل آن در کتاب هایی همچون الغدیر اثر علامه امینی، و المراجعات اثر علامه سید شرف الدین وجود دارد.

اکنون به آیاتی از قرآن که دلالت بر الاهی بودن این منصب و انتصاب علی (ع) به فرمان پروردگار دارد اشاره می کنیم:

1. «الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» امروز من دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.[3]

افزون بر دانشمندان و مفسران شیعه، شماری از محدثان و مفسران اهل سنت نیز از طریق شماری از صحابه از پیامبر (ص) احادیثی نقل کرده اند که نشان می دهد آیۀ مورد نظر در روز غدیر خم، و پس از اعلان ولایت علی (ع) توسط رسول خدا (ص) نازل شده است.

خطیب بغدادی با سند صحیح از صحابی پیامبر (ص) ابوهریره نقل کرده است که گفت: «هر کس روز هیجدهم ذی حجة را روزه بدارد برای او شصت ماه روزه نوشته می شود. و آن، روز غدیر خم است؛ هنگامی که پیامبر (ص) دست علی بن ابیطالب (ع) را گرفت و فرمود: «أ لست ولی المؤمنین؟» قالوا بلی یا رسول الله. قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یا ابن ابی طالب أصحبت مولای و مولا کل مسلم، فانزل الله «الیوم اکملت لکم دینکم…».[4]

آیا من پیشوا و سرپرست مؤمنان نیستم؟ گفتند: آری ای رسول خدا. پیامبر (ص) فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی هم مولای اوست. به دنبال آن، عمر بن خطاب گفت: خوشا به حالت ای فرزند ابو طالب که مولای من و مولای همۀ مسلمانان شدی. بلافاصله خداوند این آیه را نازل کرد (الیوم اکملت لکم دینکم…).

حدیث فوق را حاکم حسکانی حنفی، ابن عساکر دمشقی، خوارزمی، ابن مغازلی، سبط ابن جوزی حنفی، ابراهیم بن محمد جوینی نیز نقل کرده اند.[5]

از صحابی دیگر پیامبر (ص) ابو سعید خدری نیز حدیث صحیحی با مضمون فوق نقل شده است. وی می گوید:

پیامبر مردم را به (ولایت) علی (ع) فراخواند و بازوی او را گرفت و بالا برد. هنوز متفرق نشده بودند که این آیه نازل شد “الیوم اکملت لکم دینکم…” به دنبال آن، رسول خدا فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت، و خوشنودی پروردگار، به رسالت من و ولایت علی پس از من.[6]

چنان که دیدیم، حدیث ابوهریره و ابو سعید خدری صراحت داشت در این که آیۀ اکمال دین در غدیر خم و دربارۀ امامت و ولایت علی (ع) نازل شده است.

2. «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فإن لم تفعل فما بلغت رسالته» ای پیامبر آن چه از جانب خدایت بر تو نازل گشته ابلاغ کن و اگر نکنی پس رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.[7]

در مورد این آیه نیز شیعه و اهل سنت روایاتی نقل نموده اند که در روز غدیر و در مورد ولایت علی (ع) نازل شده است.[8]

3. «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» سرپرست و ولی شما تنها خدا و پیامبر او و مؤمنینی هستند که نماز می خوانند و در حال رکوع، زکات می دهند.[9]

بر طبق روایت صحیح از شیعه، این آیه نیز در شأن حضرت علی (ع) است و اهل سنت نیز روایات زیادی در این مورد نقل کرده و این شأن نزول را پذیرفته اند.[10] به ویژه آن که کلمۀ «ولی» را در آیۀ فوق، کسی نمی تواند به معنای دوست و یاور بگیرد؛ چون دوستی و یاری مربوط به همۀ مسلمانان است، نه آنان که در حال رکوع انفاق می کنند.

با توجه به این آیات کریمه و ضمیمه کردن آن ها به حدیث متواتر پیامبر(ص) «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، به روشنی می توان دریافت که مقام امامت و جانشینی پیامبر مقامی الاهی است و باید توسط خدا منصوب شود؛ نه این که فقط جنبۀ  حکومت ظاهری دنیوی داشته باشد.[11]

ب. معنای کلام علی(ع) «دعونی و التمسوا غیری»

در مورد معنای این کلام علی (ع) که «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید باید متذکر شویم که هر چند مشروعیت امامت از طریق نصب الاهی تعیین می شود اما فعلیت و مقبولیت آن منوط به بیعت و اقبال و پذیرش مردم است. امام (ع) در این خطبه خود اشاره می کنند که شرایط فعلیت و مقبولیت هنوز کامل نشده است و موانعی وجود دارد، و  با بیان مطالبی می خواهند بدین وسیله حجت را بر مردم تمام کنند.

چرا که حضرت در جملۀ بعدی فرمود: « زیرا ما به سمت حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهره های گوناگون دارد و دل ها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند. چهرۀ افق حقیقت را ابرهای تیرۀ فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته ماند. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آن چه می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم»[12].

ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه از قول امامیه می گوید: علی در این جا صلاحیت خود را برای این منصب انکار نکرده است، لکن از فتنه کراهت داشته ولی ابوبکر در جایی گفته است من بهترین و سزاوارترین شما برای این منصب نیستم.[13]

علامۀ مجلسی نیز در مورد قول علی (ع) چنین فرموده است: کسی که در جزء جزء این کلام تأمل کند به روشنی در می یابد که معنای این کلام چیست. چون حضرت در جملۀ بعدی فرمودند: «امری در پیش است که دل ها در برابر آن نمی ایستد و راه ناشناس می شود.» پس سبب نپذیرفتن حضرت وجود مانع است نه این که ایشان برای امامت منصوب نشده اند یا سزاوار این مقام نیستند.[14]

ایشان در توضیح این روایت می گوید: کسانی مخاطب این کلام هستند که به طمع این که حضرت علی(ع) آنها را در عطایا و شرف و مقام ترجیح دهد، از حضرت در خواست قبول حکومت می کردند؛ و برای همین بود که طلحه و زبیر در روز دوم، بیعت خود را شکستند و حضرت را به دلیل این که با همه به مساوات رفتار می کرد سرزنش کردند و همچنین عبدالله بن عمر و سعید بن العاص و مروان و امثال آنها آن چه که میانشان تقسیم شد نپذیرفتند. و حضرت در پاسخ این افراد بود که فرمود: مرا رها کنید و از کس دیگری درخواست نمایید چون می خواست حجت را بر آنها تمام کند و به آنها اعلام کرد در آینده با اموری روبرو خواهند شد گوناگون و رنگارنگ که نمی توانند بر آنها صبر کنند و اعلام کرد که بعد از بیعت پاسخ طمع های آنان را نخواهد داد و به هیچ سرزنش کننده ای توجه نخواهد کرد.[15]

افزون بر مباحث گذشته، نکتۀ دیگری که نظر شیعه امامیه را تأیید می کند سخنانی است که از علی (ع) در نهج البلاغه نقل شده است. حضرت در این سخنان تصریح کرده اند که خلافت حق ایشان است. نمونه هایی از سخنان مورد نظر چنین است:

کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پروردۀ نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر (ص) اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندند؛ زیرا ویژگی های حق ولایت به آنها اختصاص دارد، و وصیت پیامبر (ص) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد، هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد. [16]

امام (ع) در سخن فوق تصریح کرده اند که خلافت حق ایشان می باشد، اما تاکنون در غیر جایگاه خود قرار داشته، و اکنون که خلافت را به ایشان سپرده اند، حق به جایگاه خویش بازگشته است.

در جای دیگری از نهج البلاغه آمده است:

(در روز شوری) یکی گفت: فرزند ابوطالب تو بر خلافت حریص می باشی، در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند! شما با این که از پیامبر اسلام دورتر هستید، حریص تر می باشید. همانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.[17]

در فراز دیگری از خطبه فوق آمده است:

بار خدایا، از قریش و از تمامی آنها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در نادیده گرفتن حقم، مسئله خلافت که تنها از آن من بود، با یک دیگر متحد شدند.[18]

موارد فوق، و موارد دیگری از این دست که در نهج البلاغه و یا دیگر منابع دست اول امت اسلامی ثبت شده، به وضوح نشان می دهد که علی (ع) خلافت را حق مسلم خود می دانسته اند، این که شیعه خلافت را حق مسلم علی (ع) می داند، این اعتقادی است که آن را از کتاب خدا و سنت متواتر پیامبر (ص) و سخنان خود علی (ع) گرفته است. و اما کراهت داشتن امام از پذیرش خلافت پس از عثمان، دارای دلایل خاصی است که پیشتر به مواردی از آن اشاره شد.


[1]. سیرۀ ابن هشام، ج 2، ص 66؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 139 – 140؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ج 1، ص 89 – 90؛ حلبی، علی بن برهان الدین، سیره حلبیه، ج 2، ص 3؛ کاندهلوی، محمد یوسف، حیات الصحابه، ج 1، ص 69.

[2]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 2، ص 304 و 303 (با اندکی دخل و تصرف).

[3]. مائده، 3.

[4]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 8، ص 290. قابل ذکر است خطیب بغدادی حدیث فوق را با دو سند صحیح نقل کرده است.

[5]. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 200؛ ابن عساکر، تاریخ مدینۀ دمشق، ج 42، ص 233 و 234 و 237؛ مناقب خوارزمی، ص 135؛ مناقب ابن مغازلی، ص 19؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 36؛ جوینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 72.

[6]. شواهد التنزیل، ج 1، ص 200؛ مناقب خوارزمی، ص 135؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 72؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج 6، ص 4 و 50.

[7]. مائده، 67.

[8]. کلینی، کافی، ج 1، ص 289، حدیث 4؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 298؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 249.

[9] مائده، 55.

[10] شواهد التنزیل، ج 1، ص 209؛ الکشاف، زمخشری، محمود، ج 1، ص 649؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج 2، ص 293؛ کافی، ج 1، ص 289، حدیث 4.

[11] برای اطلاع بیشتر نک: نمایه های: اثبات امامت امام علی از قرآن، سؤال 321 (سایت اسلام کوئست: 2707)، شیعه و خلافت و جانشینی بعد از پیامبر، سؤال 1273 (سایت اسلام کوئست: )، مشخصات و ویژگیهای شیعه، سؤال 287 (سایت اسلام کوئست: 2483).

[12] نهج البلاغه، خ92.

[13]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 170.

[14]. مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 38.

[15]. همان، ص 36.

[16]. لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الآْنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ، نهج البلاغه، خطبه 2.

[17]. وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَه‏، نهج البلاغه، خطبه 172.

[18]. همان.