searchicon

کپی شد

نقد دیدگاه شیخیه درباره معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

در بررسی و نقد دیدگاه شیخیه درباره معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، دو نکته قابل ذکر است:

الف. معراج جسمانی یا روحانی؟

از آن جا که شیخیه تعریف اعمی برای جسم قائل هستند و جسم را دارای انواع مراتب می‌دانند، شاید بتوان با این توجیه و با تعریفی که از جسم قائلند، ایشان را از قائلان به معراج جسمانی دانست؛ هر چند بعض عبارات ایشان مُشعر به روحانی بودن معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.[1]

عبارات حاج محمد کریمخان، که در خصوص معراج نوشته شده است، گرچه به ظاهر در صدد اثبات جسمانی بودن معراج است، اما در واقع به نوعی جسمانی بودن آن را نفی کرده است؛ با این بیان که وی قائل است، اول باید جسم و بدن دنیوی، که کثیف است، تلطیف گردد و از عناصر مادی همچون هوا و آتش و… جدا گردد، آن گاه صعود کند و به معراج رود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نمی‌تواند با همین بدن دنیوی، که کثیف است و غلظت دارد، به معراج رود. از این عبارت برمی‌آید، که وی، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را دارای دو بدن می‌داند، یکی اصلی و یکی عارضی، که بدن عارضی همان بدنی است که ایشان در دنیا با آن زندگی می‌کرده است و بدن اصلی همان بدن تلطیف شده است، که به معراج رفته است، و خود ایشان در ارشاد العوام به این مطلب تصریح می‌کند: «بدان که انسان را یک بدن اصلی است که اصل بدن او است… و ظهور مردم در این عالم به بدن عارضی است و چشم مردم همان اعراض را می‌بیند».[2]

ب. معراج و هیئت بطلمیوسی

مسئله معراج پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) قبلا در بحث‎ های کلامی به این شکل فعلی مطرح نبوده، و بعد از ورود فلسفه یونان به جامعه اسلامی و مطرح شدن بحث‎ های طبیعیات این فلسفه که بیشتر بر هیئت بطلمیوسی استوار بود و کره زمین را مرکز عالم دانسته و به افلاک نُه گانه قائل بود، این سؤال مطرح شد که معراج جسمانی نبی اکرم (صلی الله علیه واله) و حرکت به سوی آسمان، مستلزم خرق و التیام (شکافتن و به هم آمدن) افلاک می‎شود و این امکان فلسفی ندارد. عده‎ای تحت تأثیر همین اشکال، نظریه روحانی بودن معراج را مطرح ساختند و بعضی نیز پاسخ‎ های دیگری دادند، شیخ احمد احسایی نیز در پاسخ این اشکال، فرضیه خود را مطرح کرد،[3] ولی بعد از غلبه هیئت کوپرنیکی بر هیئت بطلمیوسی و سقوط طبیعیات فلسفه یونانی، معلوم گشت که وجود افلاک با تعریف مورد نظر فلسفه یونان، وَهمی بیش نبوده است، تا اشکال خرق و التیام در معراج پیش بیاید؛[4] زیرا فلک عبارت از مدار است و مدار؛ یعنی یک خط فرضی و خیالی که این ستاره ها در آن مسیر فرضی به حرکت خود ادامه می دهند، در این صورت آنها لطافت و کثافتی ندارند تا روح جسمانی انسان رفته رفته لطافت پیدا کند و بالاخره معراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تشکیل دهد.[5]

[1]. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: باقری، علی اکبر، بحث معراج پیامبر، انتشاراتی مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، ۱۳۹۲.

[2]. همان، ص ۱۴۱.

[3]. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص320.

[4]. کتابخانه دیجیتالی تبیان؛ چه نقدهای كلی بر فرقه شيخيه وارد است؟.

[5]. خدایی، احمد، تحلیلی بر تاریخ و عقاید فرقه شیخیه، ص 242.