searchicon

کپی شد

نسب و خاندان سید رضی

پدر و مادر سید رضی هر دو از سادات علوی و از نوادگان سرور آزادگان حسین بن علی (علیهما السّلام) بودند. نسبت وی از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم می‌رسد؛[1] ازاین‌رو گاهی شریف رضی را «موسوی» می‌خوانند و از طرف مادر نسبت وی با شش رابطه به امام زین العابدین (علیه السّلام) می‌رسد.[2]

پدر سید رضی، حسین ملقب به طاهر ذو المناقب،[3] سرپرستی طالبیان (علویان) بغداد را بر عهده داشت و متصدّی دادگاه مظالم و از امیرالحاج بود.[4] وی به‌دلیل مقام و جایگاهش منصب سفارت خلفا و امیران را هم بر عهده داشت.[5] پدر سید رضی در سال 388 قمری، تمام‏ مناصب خود حتی سرپرستی علویان بغداد[6] را به وی منتقل کرد.[7]

مادر سید رضی نیز فاطمه دختر أبی محمد الحسن بن احمد، معروف به ناصر صغیر بود،[8] بر اساس برخی گزارش‌ها ناصر کبیر (اطروش) جد مادری شریف رضی است.[9]

در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سید رضی همین بس كه گفته‌می‌شود: شیخ مفید كتاب «احكام النّساء» را برای او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانویی محترم و فاضله یاد كرده است.[10] برادرش سید مرتضی نیز از بزرگان شیعه به‌شمار می‌رود.[11]

 

[1]. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 9، ص 216.

[2]. همان.

[3].ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان‏، محقق، عباس، احسان‏، ج 3، ص 313.

[4]. همان، ج ‏4، ص 415.

[5]. اعیان الشیعة، ج 9، ص 216.

[6]. حلی، حسن بن یوسف‏، رجال العلامة الحلی‏، ص 164.

[7]. وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏4، ص 415.

[8]. همان.

[9]. سید مرتضی در مقدمه کتاب المسائل الناصریات می‌گوید: «و أنا بتشييد علوم هذا الفاضل البارع (كرم الله وجهه) أحق و أولى، لأنه جدي من جهة والدتي، لأنها فاطمة بنت أبي محمد الحسن بن أحمد أبي الحسين، صاحب جيش أبيه الناصر الكبير أبي محمد الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي السجاد زين العابدين بن الحسين السبط الشهيد ابن أمير المؤمنين صلوات الله عليه، و الطاهرين من عقبه عليهم السلام و الرحمة»؛ سید مرتضی، المسائل الناصریات، ص 62؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، ص 32؛ برگرفته از اسلام پدیا.

[10]. اهری، سید عباس، پیرامون نهج البلاغه، ص 20؛ مفيد، محمّد بن محمد بن نعمان، أحكام النساء‌، ص 13‌‌؛ دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج 3، ص 264.

[11]. رجال العلامة الحلی‏، ص 164.