searchicon

کپی شد

نجاست كفار

واژه «کفر»، از نظر لغت شناسان عرب یک معنای کلی دارد و آن «پوشاندن» است. معانی دیگر این واژه، مصداق هائی از همین معنای کلی هستند؛ از قبیل:

الف: کفر در برابر ایمان که به معنای پوشاندن و انکار حقایقی از قبیل خدا، قیامت، نبوت پیامبران و … است.

ب: کفران نعمت در برابر شکر نعمت، که به معنای نادیده گرفتن نعمت است.[1]

فقیهان شیعه واژه کفر را در پنج معنا به کار برده اند و در مجموع، هفت گروه – با توجه به اختلاف فتاوا – در اصطلاح و کلمات فقها کافر شمرده شده اند:

1. منکران خداوند.

2. مشرکان (یعنی کسانی که برای خداوند متعال شریک و همتا قرار می دهند).

3.پیروان دیگر ادیان آسمانی؛ مثل : یهود و نصارا.

4. منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن.

5.کسانی که پیغمبری حضرت محمد بن عبدالله (ص) را قبول ندارند.

6. کسانی که به امام معصوم (ع) دشنام دهند یا دشمنش باشند؛ مثل خوارج و ناصبیان.

7. غلاة ( یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگوید خدا در او حلول کرده است).[2]

برای اثبات نجاست کفار به ادلّه ای استناد شده است که به برخی اشاره می شود.

اوّل: برای نجاست کافر به آیۀ شریفه «انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا …»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، همانا مشرکان پلید و ناپاک اند، پس بعد از امسال نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند»،[3] استدلال کرده اند.

شأن نزول: در سال نهم هجری پس از آن که خداوند با فرستادن آیه «ای مؤمنان پدران و برادران خودتان را ولی خود مگیرید اگر کفر را بر ایمان ترجیح داده اند»[4]، مؤمنان را از پذیرفتن ولایت مشرکان بازداشت و ولایت مشرکان و بت پرستان را از مسجدالحرام برداشته و ورود آنان را به مسجدالحرام ممنوع کرد. در همان سال علی (ع) فریاد برائت و بیزاری از مشرکان را در مکه سرداد و فرمود:«پس از امسال هیچ مشرکی حق انجام حج را ندارد».[5]

پس آیۀ «انما المشرکون نجس» نوعی از نجاست را برای مشرکان اثبات می کند که منشأ سلب صلاحیت آنها برای ورود به مسجدالحرام شده است.

دوم: عده ای از فقیهان شیعه و هم چنین اکثر فقهای اهل سنت در تفسیر کلمه «نجس» در آیه «انما المشرکون نجس» گفته اند: مقصود از نجاست مشرکان، پلیدی و خباثت روحی و باطنی آنها است؛ زیرا عقاید شرک آمیز و ترک عبادت و پرستش خدای یکتا و عناد و لجاجت در برابر دعوت بزرگ ترین پیامبر خدا (ص) و دیگر پیامبران، فکر و عواطف و روحیات آنها را آلوده کرده تا حدی که لیاقت ورود به مسجدالحرام که خانه توحید و یکتا پرستی است، از آنان سلب شده است.[6]

دلایل و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مراد از نجس در این آیه «پلیدی و ناپاکی عقیدتی و روحی مشرکان» است که به دو مورد آن اشاره می شود:

الف: تفریع ممنوعیت ورود به مسجدالحرام بر نجاست مشرکین و ملاک قرار دادن نجاست برای ممنوع بودن ورود، شاهدی است بر این که مقصود از نجاست، همان پلیدی باطنی است نه نجاست ظاهری؛ زیرا اگر نجاست را در این آیه به معنای فقهی آن بدانیم، به ناچار آن را علت و ملاک ممنوعیت به مسجدالحرام دانسته ایم حال آن که این نظریه از دیدگاه اکثر علمای شیعه مردود شناخته شده است؛[7] زیرا طبق فتوای بیشتر فقها، وارد شدن انسان نجس یا وارد کردن چیز نجس در مسجدالحرام و هر مسجد دیگر به طور کلی جایز است، مگر آن که داخل شدنش موجب سرایت نجاست به مسجد شود که در آن صورت، حرمت ورودش از باب حرمت تنجیس مسجد می باشد.[8]

دیگر این که کسی که ورودش به مسجدالحرام ممنوع است، محدث به حدث اکبر است؛ یعنی جنب و حائض حق ورود به مسجدالحرام را ندارد، چنان که اجازه باقی ماندن در بقیه مساجد را نیز ندارد و این ملاک حرمت ورود با آن چه که ادعا شده (نجاست فقهی و ظاهری از کلمه نجس) کاملاً متفاوت است.[9]

فقهای شیعه در بارۀ نجاست کفار تقریباً اتفاق نظر دارند.[10]برخی دانشمندان، دلیل حکم اسلام به نجاست کفار را امری سیاسی دانسته تا این که در حد امکان، مانع معاشرت مسلمانان با آنها شده و از نفوذ افکار مخرب آنها در بین افرادی از مسلمانان که توانایی های علمی کمتری در بحث با آنان دارند، جلوگیری به عمل آورد.

دلیل این اختلاف نظرها، برداشت ها و استنباطات متفاوتی است که از جمع بندی روایات و تفاسیر موجود به عمل آمده است که بحثی تخصصی و فقهی است .

 


[1] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 433، مکتبة مرتضویة؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 144، ادب الحوزه.

[2] . رساله توضیح المسائل نه مرجع، تدوین و تطبیق راشدی، ص 71 – 73، پیام عدالت، چاپ اول، 1385 ش.

[3] . توبه، 28.

[4] . توبه، 23.

[5] . طبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، تعلیق شعرانی، ابوالحسن، ج 5، ص 20، چاپ دوم، تهران ، 1380 ق.

[6] . زمانی، محمد حسن، طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی و سایت حوزه در بحث نجاست اهل کتاب.

[7] . همان.

[8] . طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج 1، ص 598 ، مؤسسه اسماعیلیان، قم.

[9] . همان، ص 285؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 380، مؤسسه نشر اسلامی، قم.

[10]. توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 76 و 77.