searchicon

کپی شد

نام گذارى قم

در وجه نامگذاری قم مواردی را بیان کردند که از میان آن به برخی اشاره می کنیم.

الف. از حضرت صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمود: در شب معراج كه به سوى آسمان مى رفتم، جبرئيل مرا بر كتف راستش نشانده بود، در زمين جبل بقعه اى ديدم از مشک خوشبوتر و از زعفران خوش­رنگ‌تر، ناگاه ديدم پيرمردى كلاه درازى بر سر دارد؛ به جبرئيل گفتم اين بقعه چيست؟ گفت: جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصى تو على (علیه السلام) است. گفتم: اين پيرمرد كيست؟ گفت: شيطان است. گفتم: از ايشان چه مى خواهد؟ گفت: مى‌خواهد آنان را از دوستى و ولايت امير المؤمنين (علیه السلام) باز دارد و به نافرمانى خدا و گناه دعوتشان كند، گفتم: اى جبرئيل ما را به آن مكان ببر. با حركتى سريع‌تر از برق ما را به آن­جا رسانيد. گفتم: يا ملعون، قم! يعنى اى ملعون برخيز و برو، در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن؛ زيرا به راستى تو را بر شيعيان من و شيعيان على سلطنتى نيست؛ از اين رو آن مكان قم ناميده شد.[1]

ب. بعضى قمقمه را معرب كمكم دانسته اند و گلاب پاش را نيز نوعى از قمقمه وصف كرده اند و جمع آن را قماقم ناميده اند؛ با اين تفاوت كه وقتى در آن نواحى علف زار و سبزه زار زياد مى شد، چوپانان براى چرانيدن گوسفندان خود، بر گرد علف‌زارها خيمه مى زدند و خانه هايى را بنا مى كردند و خانه هاى ايشان را در فارسى، كومه ناميدند و به مرور زمان، كومه تبديل به كم شد؛ پس آن را معرب گردانيده و قم ناميدند.[2]

ج. شهر قم را بدين علت قم ناميدند كه محل جمع شدن آب‌ها، آب تيمره[3] و انار بوده است كه چون آب در آن جا جمع مى شد و آن را هيچ منفذ و رهگذرى نبوده، در اطراف آن علف و گياهان و نباتات فراوان مى رويد و در عرب، جمع شدن آب را قم می­گويند.[4]

 [1]. صحفی، سید مهدی، زندگانى حضرت معصومه (سلام الله علیها)، ص 23.

[2]. حسن بن محمد، تاریخ قم، ص 22، توس، تهران، 1361 ش.

[3]. تيمره را ديمره هم گفته می شود كه ظاهرا از رودهاى آن زمان بوده است.

[4]. حسن بن محمد، تاریخ قم، ص 22.