searchicon

کپی شد

ملاک سعادت و شقاوت از دیدگاه علامه طباطبایی

نوشتار حاضر، اشاره مختصری به دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی در مورد ملاک سعادت و شقاوت است. در ابتدای مقال به دو مطلب توجه داده می شود: یکی این که، حقیقت امر این است که مسرت و اندوه، شادی و غم، رغبت و نفرت و رنج و راحت آدمی، دایر مدار طرز فکر آدمی در مسئله سعادت و شقاوت است. دوم این که سعادت و شقاوت و عناوین دیگری که همان معنا را می رسانند، به اختلاف موردش مختلف می شود. سعادت و شقاوت روح، یک چیز است و سعادت و شقاوت جسم، چیزی دیگر، همچنین سعادت و شقاوت انسان، یک بحث است و سعادت و شقاوت حیوان، بحثی دیگر، و به همین مقیاس.

انسان دنیاپرست و مادی که هنوز متخلق به اخلاق خدایی نشده و با ادب الهی بار نیامده، تنها و تنها کامیابی های مادی را سعادت می داند و کمترین اعتنایی به سعادت روح و کامیابی های معنوی ندارد. قهرا چنین کسی هر چه توان دارد در این مصرف می کند که مال بیشتر و فرزندان دغلکارتر، جاه و مقام بالاتر و سلطه و قدرت بیشتری به دست آورد و در آغاز، راه به دست آوردن خالص و بی دردسر آنها را، آرزو می کند و این خیال را در سر می پروراند که این امور، تنعم و لذت خالص است. چنین شخصی مادامی که به آنچه که می خواسته به دست نیاورده، خیال داشتن آنها را در ذهن دارد و از نداشتن آن حسرت می خورد. ولی وقتی به دست می آورد، می بیند، آن طور هم که خیال می کرده نیست. اگر لذتی هم در آن هست، هزار جور درد و ناراحتی هم به همراه دارد، برای این که آن طور که می پنداشت، کامل به تمام معنا نیست؛ بلکه نواقصی دارد و رفع همان نواقص، گرفتاری ها دارد و اسبابی می خواهد.  این جا است که به شدت، دل به آن اسباب می بندد، ولی وقتی به سراغ اسباب می رود، متوجه می شود که آنها هم هیچکاره هستند. در نتیجه یک حسرت دیگر هم از این بابت بر دلش می نشیند. آری او مسبِّبُ الاسباب را نیافته و به وی دل نبسته تا همواره و در هر حال دلی آرام، و در برابر هر مصیبتی، تسلیتی در داخل جان خود داشته باشد؛ لذا در برخورد با هر سببی حسرتی دیگر بر دلش می نشیند. پس افراد مادی و بی خبر از خدای لایزال، در هر دو حال (دارایی و نداری)، در حسرت به سر می برند.

اما قرآن کریم انسان را موجودی مرکب از روحی جاودانی، بدنی مادی و متغیر می داند. انسان از نظر قرآن همواره با چنین وصفی قرار دارد، تا به سوی پروردگار خود برگردد، در آن موقع است که خلود و جاودانگی آدمی شروع شده و دیگر دچار زوال (و دگرگونگی) نمی گردد. پس، بعضی از نعمت های دنیا مانند علم، تنها مایه سعادت روح آدمی است و بعضی مانند مال و فرزندی که او را از یاد خدا باز ندارد، مایه سعادت روح و جسم او خواهد بود، آن هم چه سعادت بزرگی. همچنین بعضی از حوادث که مایه محرومیت و نقص جسم آدمی هستند، ولی در عین حال، برای روح جاودانه انسان، مایه سعادت هستند، مانند شهادت در راه خدا، انفاق مال و سایر امکانات در این راه، که این نیز از سعادت آدمی است.

قرآن کریم این گونه اعمال را که تنها لذت جسمانی دارد، متاعی قلیل خوانده، که نباید به آن اعتنا کرد و در این باره فرموده است: «(ای پیامبر) رفت و آمد و مسافرت هاى كافرانی که (براى تجارت و كسب و سعه در زندگى) به شهرهاى ديگر می روند و می آيند و (در تقلّب و تقلّاى معيشت هستند)، نبايد تو را فريب دهد، که بهره و نفعی اندک است و به دنبال آن برای ایشان جایگاهی در جهنم است که بد جایگاهی است»[1].

همچنین هر چیزی که مضر به روح و جسم، هر دو باشد، قرآن آن را نیز عذاب خوانده است، همچنان که خود افراد مادی گرا هم آن را عذاب می شمارند. ولی قرآن آن را از این نظر عذاب می داند که مایه ناراحتی روح است. در حالی که مادی گرایان از این نظر عذاب می دانند که مایه بدبختی و ناراحتی بدن است. نظیر انواع عذاب هایی که بر امت های گذشته نازل شده است. قرآن در این باره می فرماید: «مگر ندیدی خدا با قوم عاد با آن بنای ستون دار که نظیر آن در شهرها ساخته نشده بود، چه کرد؟ همچنین با فرعون صاحب میخ ها، همان ها که در شهرها طغیان نموده، در آنها فساد بسیار بپا کردند، (اما) پروردگارت تازیانه عذاب بر آنها فرود آورد، که پروردگار تو در کمین است».[2]

سعادت و شقاوت موجودات با شعور، بستگی به شعور و اراده آنها دارد، ممکن است چیزی در نظر فردی لذیذ باشد و آن را برای خود سعادت بداند، ولی شخص دیگری که لذت آن را احساس نمی کند، آن را دارای لذت نداند در نتیجه آن را برای خود سعادت نداند. همچنان که امری را که برای فردی دردآور و الم انگیز است و آن را برای خود شقاوت می داند، ممکن است شخص دیگری که از آن احساس الم و ناراحتی نمی کند، آن را شقاوت نشمارد. از همین جا روشن می شود، روشی که قرآن در مسئله سعادت و شقاوت طی کرده، غیر از آن روشی است که مادیون پیش گرفته اند، و انسان فرو رفته در مادیات هم اگر بخواهد زندگیش گوارا شود، باید از مکتبی پیروی کند که سعادت حقیقی را سعادت، و شقاوت حقیقی را هم شقاوت بداند.

قرآن به پیروان خود تلقین می کند که دل، به غیر خدا نبندند و به آنان این باور را می دهد که تنها مالکی که مالک حقیقی هر چیز است، خدا است، هیچ چیزی جز به وسیله خدا روی پای خود نمی ایستد. کسی که هیچ هدفی را جز برای او دنبال نمی کند، در دنیا چیزی به جز سعادت برای خود نمی بیند، آنچه می بیند یا هر دو سعادت روح و جسم خویش است، یا تنها سعادت روح خود است و غیر این دو چیز را عذاب و دردسر می داند. به خلاف انسان دل بسته به مادیات و هوای نفس که چنین فردی چه بسا خیال می کند آن اموال و ثروتی که برای خود جمع آوری کرده مایه خیر و سعادت او است، ولی به زودی بر خبط و گمراهی خود واقف می شود و همان سعادت خیالی تبدیل به شقاوت یقینی می شود، چنانکه خداوند می فرماید: «پس از هر کس که از یاد من روی گردان شود، بى‏شک زندگى تنگ و سختی خواهد داشت و او را در روز قيامت نابينا محشور می كنيم».[3]و [4]


[1]. آل عمران، 197.

[2]. فجر، 14.

[3]. طه، 124.

[4]. برگرفته از: علامه طباطبایی، محمد حسین، ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر، ترجمه المیزان، ج 3، ص 14و 15.