searchicon

کپی شد

مفهوم‌شناسی نسخ

چکیده مقاله مفهوم‌شناسی نسخ

یکی از واژه‌هایی که در متون اسلامی و علوم قرآنی مورد بحث قرار گرفته، واژه «نسخ» است. در این میان از جمله مطالبی که درباره این واژه طرح شده، مبحث مفهوم‌شناسی نسخ است. نسخ در لغت به معنای زایل کردن و از بین بردن است؛ یعنی چیزی را ابطال کردن و چیز دیگری را جای آن گذاشتن.

و نیز به معنای جایگزین کردن، تبدیل و تحویل نمودن، است. مترادفات لغوی نسخ نیز عبارتند از: «تبدیل»، «تحویل». ‏

«نسخ» در اصطلاح، عبارت است از آیه‌ای که زمان حکم آن به سر آمده و حکم آیه‌ای دیگر جایگزین آن شده‌است.

نسخ و بداء در برخی از معانیشان با هم ترادف دارند و اما در اصطلاح نسخ در امور تشريعى است و بداء در امور تكوينى.

 

تعریف لغوی نسخ

نسخ در لغت به معنای زایل کردن و از بین بردن است؛[1] یعنی چیزی را ابطال کردن و چیز دیگری را جای آن گذاشتن است.[2]

 

واژه های مترادف لغوی نسخ

با توجه به معانی واژه نسخ، این واژه با اقاله، منسوخ، نقض، ابطال، زوال، نابودی، محو مترادف است.

جهت اثبات این مطلب به طور خلاصه اشاره‌ای به معانی مترادفات نسخ می‌شود.

اقاله عبارت است از: الغاء، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض.

منسوخ عبارت است از: نسخ، نسخ‌شده، باطل‌گردیده، فسخ‌شده.

نقض عبارت است از: ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی.

ابطال عبارت است از: اقاله، الغاء، باطل، باطل‌سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض.

زوال عبارت است از: اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقصان، نیستی، هلاک.

محو عبارت است از: زایل، معدوم، منهدم، نابود، نیست، نسخ.[3]

تفاوت و شباهت نسخ با بداء

نسخ در لغت به‌معنای زایل کردن و از بین بردن؛ یعنی چیزی را ابطال کردن و چیز دیگری را جای آن گذاشتن است،[4] امّا بداء به‌معنای ظهور و انکشاف پس از خفا و علم و آگاهی بعد از جهل و ناآگاهی است. همچنین به معنای تغییر رأی هم آمده است.[5]

بر اساس معنای اول معنای این دو با هم متفاوت است، امّا معنای اخیر بداء یعنی تغییر رأی با معنای نسخ ترادف پیدا می‌کند.

تعریف اصطلاحی نسخ

نسخ در اصطلاح عبارت است از: رفع حكم ثابت شرعى به وسيله خطاب شرعى ديگرى كه متأخّر از خطاب اوّل باشد، به‌جهت به‌سرآمدن مدّت و رفع ملاک و مصلحت حكم سابق به‌گونه‏اى كه اگر خطاب ناسخ نمى‏بود، همچنان آن حكم شرعى قبلى باقى مى‏ماند.[6]

در اين‌كه آيا حقيقت نسخ، رفع حكم است يا دفع آن، اختلاف‏ وجود دارد. برخى، مانند مرحوم «آخوند خراسانى» اعتقاد دارند «نسخ» به‌حسب ظاهر و مقام اثبات، رفع و برداشتن يک حكم ثابت است، به‏گونه‏اى كه اگر دليل ناسخ مانع نمى‏شد، دليل اول اقتضاى ثبات و استمرار داشت؛ اما در حقيقت و به‌حسب مقام ثبوت، «نسخ» دفع حكم است نه رفع آن؛ يعنى دليل اول ديگر بيش از اين زمان، اقتضاى ثبوت و استمرار نداشت.

اين عده اعتقاد دارند نسخ در حقيقت، نوعى از تخصيص است، هرچند تخصيص در مورد افراد و نسخ در مورد زمان‌ها مى‏باشد.

بنابراين، معناى‏ نسخ‏ اين است كه حكمى در شرع ثابت بوده و مكلف به حسب ظاهر و اطلاق دليل آن، تصور مى‏كرده كه اين حكم استمرار دارد، اما در اينجا دو مطلب وجود دارد:

  1. مولا با دليل ناسخ، آن‌چه را كه مورد تخيل و اعتقاد مكلف بوده ابطال و آن اطلاق زمانى را مقيد نموده است.
  2. اگر كسى به مولا اشكال كند كه چرا از روز اول اين مسئله را بيان نكردى، در جواب مى‏گويد: مصلحت اقتضا نمى‏كرد از روز اول بگويم كه حكم مثلا فقط تا ده سال ثابت است؛ يعنى مصلحت در اين بود كه در مقام بيان حكم نيز، آن را به صورت اطلاق استمرارى مطرح كنم.[7]

البته در بيان معناى شرعى نسخ، بايد كاربرد اين كلمه توسط برخى از صحابه پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) را استثناء كنيم؛ چرا كه برخى از صحابه آن‏چنان توسعه‏اى در معناى كلمه نسخ داده بودند كه نسخ، شامل هرگونه مخالفت ظاهرى در آيات قرآنى و احكام آن مى‏گرديد، به‌گونه‏اى كه مقيّد را نسبت به مطلق، خاص را نسبت به عام و امثال آن را از قبيل ناسخ و منسوخ به‌شمار مى‏آورند.[8] از آن برهه زمانى كه بگذريم، چنين توسعه‌اى در معناى كلمه نسخ، جاى خود را به تعريف جامع‏ترى داد و دايره اين كلمه را محدودتر نمود، ولى در عين حال، در تعريف كلمه «نسخ» اختلاف است.

اصطلاحات مترادف نسخ

از نظر اصطلاحی،[9] نسخ و تبدیل هر گاه در یک سیاق استعمال شده و یا در کنار هم باشند، به یک معنا هستند.

علامه طباطبایی در این باره می‌گوید: «معناى ديگر كلمه نسخ‏، نقل يک نسخه كتاب به نسخه‏اى ديگر است و اين عمل را از اين جهت نسخ‏ می‌گويند، كه گويى كتاب اولى را از بين برده و كتابى ديگر به جايش آورده‏اند؛ به همين جهت در آيه: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا: إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ»،[10] به‌جاى كلمه نسخ، كلمه تبديل‏ آمده، مى‏فرمايد: «چون آیه‌ای را به‌جاى آیۀ ديگر تبديل‏ مى‏كنيم، با اين كه خدا داناتر است به‌اين كه چه نازل مى‏كند، می‌گويند: تو دروغ مى‏بندى، ولى بيشترشان نمی‌دانند».[11]

اما گاهی هم برای تعریف نسخ، کلمۀ «تحویل» به‌کار گرفته می‌شود. این کلمه که به‌معنای «تغییر» است، از جهاتی با کلمۀ نسخ ارتباط دارد؛ زیرا در یکی از اقسام نسخ هم، حکمی که تا به‌حال به‌آن عمل می‌شده است، به حکم دیگر تغییر پیدا می‌کند؛ لذا برخی در تعریف لغوی نسخ می‌گویند: «النسخ هو تبديل‏ الشي‏ء من الشي‏ء و هو غيره و بمعنى النقل و التحويل من مكان إلى مكان»؛ «نسخ به‌معنای تبدیل یک چیز به چیز دیگر است؛ یعنی نقل و تحویل (تغییر) از یک مکان به مکان دیگر».[12]

بنابراین هر دو واژه (تبدیل و تحویل) را می‌توان به‌معنای نسخ دانست، اگر چه بین نسخ و تبدیل قرابت بیشتری است، تا بین نسخ و تحویل.

در برخی از آیات قرآن هم، واژۀ «تحویل» به‌معنای تغییر به‌کار برده شده است؛ از جمله می‌توان به‌این آیه اشاره کرد که می‌فرماید: «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً»؛[13] «در سنت‌های الاهی هرگز تغییری نخواهی یافت».

البته واژه­های «تحویل» و «تبدیل» در فضایی غیر از بحث «نسخ»، می‌توانند معانی اصطلاحی دیگری داشته باشند که در هر مورد، با توجه به سیاق جمله، آن معنا قابل تعیین است.

مفهوم اصطلاحی نسخ در قرآن

مسئله نسخ در آیات قرآن، یکی از مباحث علوم قرآنی است که علاوه بر معنای مصطلح میان قرآن پژوهان، به‌معنای دیگری نیز در قرآن به‌کار رفته است.

علامه طباطبایی در این باره می‌گوید: «معناى ديگر كلمه نسخ‏، نقل يک نسخه كتاب به نسخه‏اى ديگر است. اين عمل را از اين جهت نسخ می‌گويند، كه گويى كتاب اولى را از بين برده و كتابى ديگر به‌جايش آورده‏اند؛ به همين جهت در آيه: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا: إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ»؛”[14] «چون آیه ای را به‌جاى آیۀ ديگر تبديل‏ مى‏كنيم، با اين كه خدا داناتر است به‌اين‌كه چه نازل مى‏كند، می‌گويند: تو دروغ مى‏بندى، ولى بيشترشان نمی‌دانند»، به‌جاى كلمه نسخ، كلمه تبديل‏ آمده است..[15]

مفهوم اصطلاحی نسخ در روایات

«احادیث نسخ» روایاتی هستند که خود، ناسخ آیات قرآن باشند یا آیات ناسخ و منسوخ را نقل کنند. این احادیث، اخبار آحاد (غیرمتواتر) هستند و علماء بر این که خبر واحد نه می‌تواند ناسخ قرآن باشد و نه دلیل بر نسخ آیه‌ای به آیه‌ای دیگر، اتفاق نظر دارند.

درباره نسخ قرآن به خبر متواتر دو دیدگاه وجود دارد:

۱. برخی نسخ قرآن به خبر متواتر را جایز می‌دانند؛ ولی می‌گویند واقع نشده است. [16]

۲. برخی مانند شافعی و اکثر اهل ظاهر، نسخ قرآن به خبر متواتر را جایز نمی‌دانند.[17]

لازم است بدانیم مراد از نسخ در روایات چیست؟ آیا مراد معنای اصطلاحی آن است؛ یعنی از بین رفتن حکم موقتی به‌وسیله حکم دیگر؟ اگر چنین باشد، این سؤال مطرح می‌شود که به‌راستی آیا این مقدار ناسخ و منسوخ در روایات داریم؟ یا این‌که مقصود همان معنای لغوی آن است؟ به‌نظر می‌رسد مراد از نسخ، معنای لغوی و عام آن باشد که شامل نسخ حکم و نسخ ظهور دلیل هر دو می‌شود؛ بدین‌گونه که دلیل خاص، عمومیت دلیل عام و دلیل قید اطلاق دلیل مطلق را نسخ می‌کند.

استاد معرفت می‌گوید: «ناسخ و منسوخ نزد پیشینیان، مفهومی گسترده‌تر از مفهوم اصطلاحی داشته است. در گذشته، هرگونه تغییر در حکم پیشین را نسخ می‌گفتند، که شامل تخصیصِ عموم و تقییدِ اطلاق نیز می‌گردید».[18]

از ابن عباس نقل شده که گفت: «چه کسی می‌گوید: آیه «مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ‌»،[19] یا آیه‌ی «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً»،[20] نسخ شده است.[21] قرطبی می‌گوید: این از باب نسخ اصطلاحی نیست، بلکه از باب اطلاق و تقیید است.[22]

شاطبی نیز در الموافقات می‌نویسد: در اصطلاحات علمای متقدم، نسخ در معنای عامی به کار رفته است که شامل عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبین نیز می‌شود. شاطبی پس از اشاره به حدیث ابن عباس که ذکر شد، از طریق مکی نقل نموده که وی استثنائات را از موارد نسخ به‌شمار آورده است.[23]

گرچه اصطلاح نسخ در روایات به مفهومی اعم از عام و خاص و مطلق و مقید به‌کار رفته است، گویا نمی‌توان در همه جا این مدعا را پذیرفت. برای نمونه در حدیثی از امام صادق (علیه السّلام) در کنار عام و خاص، سخن از ناسخ و منسوخ به‌میان آمده است. «فالقرآنُ: عامٌ و خاصٌ، و محکمٌ و متشابهٌ، و ناسخٌ و منسوخٌ، و الراسخونَ فی العلمِ یَعلَمُونَه؛[24] قرآن، عام و خاص، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد و راسخان در علم آن‌ها را می‌دانند».[25]

البته ممکن است در صورتی که در کنار عامٌ و خاصٌ، و محکمٌ و متشابهٌ، مطلق و مقیّد قرار گیرد معنای خاص آن مراد باشد، امّا اگر به‌تنهایی استعمال شده باشد، معنای عام آن اراده شده باشد.

تفاوت مفهوم اصطلاحی نسخ با بداء

ظاهرا تفاوت اساسى ميان نسخ و بداء وجود ندارد. مرحوم شيخ طوسى بعد از تقسيم بداء به قسمى كه نسبت دادن آن به خداوند (تبارک و تعالى) جايز است و قسمى كه نسبت دادن آن به خداوند (تبارک و تعالى) جايز نيست، مى‏گويد: امّا آن قسمى كه جايز است به خداوند (تبارک و تعالى) نسبت داده شود، همان چيزى است كه نسخ برآن دلالت مى‏كند.[26] سید حسن امين مى‏گويد: تنها تفاوت بين نسخ و بداء در اين است كه نسخ در امور تشريعى و بداء در امور تكوينى است؛ يعنى هرگاه ازاله در تشريع باشد، نسخ است و هرگاه در امور تكوينى از قبيل: صحّت، مرض و رزق باشد، بداء است[27].[28]

 

تفاوت نسخ با تخصيص

غزالى مى‏گويد: نسخ و تخصيص از پنج جهت با هم اختلاف دارند:

  1. ناسخ بايد متأخّر و منفصل از منسوخ باشد، ولى اشكالى ندارد كه دليل مخصّص متّصل و همراه با مخصّص باشد.
  2. تخصيص در امر به مأمور واحد داخل نمى‏شود، ولى نسخ داخل مى‏شود.
  3. نسخ تنها به قول و خطاب محقّق مى‏شود، ولى تخصيص با دليل عقلى و ساير ادلّه و قرائن نيز جايز است.
  4. در تخصيص، دلالت لفظ بر ساير افراد و مصاديق كه به‌وسيله تخصيص خارج نشده‏اند، به قوت خود باقى است، ولى در نسخ، دلالت منسوخ در آينده به‌كلّى باطل مى‏شود.
  5. تخصيص به‌دليل غير قطعى نيز صورت مى‏پذيرد، ولى نسخ حكم قطعى، تنها با ناسخ قطعى ممكن است.[29]

 

تفاوت نسخ با إنساء

نسخ؛ يعنى باطل‏كردن حكمى و حكم ديگرى را جايگزين آن‏كردن و إنساء؛ يعنى باطل‏كردن حكمى بدون جايگزين‏كردن آن.[30]

بر این اساس، وجه مشترک این دو، باطل‏كردن حكم پیشین است، امّا اگر حکم دیگری جايگزين آن‏ شود، به این نسخ گفته می‌شود، ولی اگر حكمى دیگر جايگزين آن نشود، إنساء می‎باشد.

ارتباط معنای اصطلاحی نسخ با معنای لغوی آن

در معنای لغوی نسخ دو عنصر اساسی دخالت دارد، یکی زایل کردن و از بین بردن و چیزی را ابطال کردن، دوم چیز دیگری را جای آن گذاشتن است.[31]

در معنای اصطلاحی نسخ نیز از این دو عنصر استفاده شده است: رفع حكم ثابت شرعى به‌وسيله خطاب شرعى ديگرى كه متأخّر از خطاب اوّل باشد؛[32] یعنی حکم اول زائل شده و باطل می‌شود و حکم شرعی دیگر جایگزین آن می‌شود؛ بر این اساس روشن می‌شود که معنای اصطلاحی از همان معنای لغوی آن گرفته شده است و میان معنای لغوی و اصطلاحی آن رابطه تنگاتنگی وجود دارد.

کتابنامه مقاله مفهوم شناسی نسخ

  1. قرآن کریم.
  2. ابن عطیه، جمیل حمود؛ أبهى المراد في شرح مؤتمر علماء بغداد؛ مؤسسه اعلمی، بیروت، 1423 ق.
  3. امین، سید حسن؛ دائرة المعارف الاسلامية الشيعية؛ دار التعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1410 ق.
  4. آمدی، علی بن محمد؛ الاحكام في اصول الاحکام؛ دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان، 1424 ق.
  5. بحرانی، سید هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ بنياد بعثت، چاپ اول، تهران، 1416 ق.
  6. جلالى زاده، جلال؛، مبادى و اصطلاحات اصول فقه؛ احسان‏، چاپ اول، ايران، تهران‏، 1387 ش‏.
  7. خاتمی، احمد؛ فرهنگ علم كلام؛ انتشارات صبا، تهران، 1370 ش.
  8. خوئی، سید ابوالقاسم؛ البیان في تفسیر القرآن؛ مؤسسة احياء آثار الامام الخوئى‏، بى‏نا، قم‏، بى‌تا.
  9. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد؛ المفردات فی غریب القرآن؛ ماده نسخ.
  10. سایت اسلام پدیا.
  11. سایت راسخون.
  12. سایت واژه‌یاب.
  13. سایت ویکی فقه.
  14. سیوطی، جلال الدین بن ابی بکر؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ دار الكتاب العربى، چاپ دوم، بيروت‏، 1421 ق / 2001 م.‏
  15. شاطبی، ابراهیم بن موسی؛ الموافقات في اصول الشریعة؛ تحقیق: آل سلمان، مشهور بن حسن؛ بی‌نا، مصر، ، بی‌تا.
  16. شوکانی، محمد؛ ارشاد الفحول؛ تحقیق: عنایة، عزو؛ دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان، 1424 ق.
  17. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان في تفسیر القرآن؛ ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر؛ دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374 ش.
  18. طوسی، محمد بن حسن؛ العدّة؛ چاپخانه ستاره‏، چاپ اول‏، بی‌جا، 1417 ق.
  19. عاملی، سید جعفر مرتضی؛ حقایقی مهم پیرامون قرآن کریم؛ ترجمه: اسلامى، سيد حسن؛ دفترانتشارت اسلامى‏، چاپ سوم، قم‏، 1377 ش.‏
  20. فخر رازی، محمد بن عمر؛ المحصول في علم اصول الفقه؛ تحقیق: معوض، علی محمد و عبد الموجود، عادل احمد؛ المکتبة العصریة، بیروت، لبنان، 1420 ق.
  21. قرطبی، محمدبن احمد؛ الجامع لأحكام القرآن؛ ناصر خسرو، چاپ اول، تهران، 1364 ش.
  22. کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق. ‏
  23. محمد سالم، ابو عاصى‏؛ علوم القرآن عند الشاطبي من خلال کتابه الموافقات؛ دارالبصائر، چاپ اول، قاهرة، 1426 ق / 2005 م.‏
  24. مركز اطلاعات و مدارك اسلامى؛ فرهنگ نامه اصول فقه؛ دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، معاونت پژوهشى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى‏، چاپ اول، ايران، قم‏، 1389 ش‏.
  25. معرفت، محمدهادی؛ آموزش علوم قرآن )ترجمه التمهيد فى علوم القرآن(‏؛ سازمان تبليغات اسلامى‏، بى‏جا، 1374 ش.
  26. ملكى اصفهانى، مجتبى‏؛ فرهنگ اصطلاحات اصول؛ عالمه‏، چاپ اول، ايران، قم‏، 1379 ش.

 

[1]. واژه یاب.

[2]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، ص 277 ـ 278.

[3] . سایت واژه‌یاب.

[4]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، ص 277 ـ 278.

[5]. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، المفردات فی غریب القرآن، ص ‌۱۱۳، ماده «بدا»؛ ر ک: اسلام پدیا.

[6]. عبارت بسيارى از كتب اصولى قريب به همين معنا است. از جمله: «البيان» سید ابوالقاسم خويى، ص 276؛ «الاحكام» آمدى، ج 2، ص 98؛ «المحصول» رازى، ج 1، ص 526؛ «ارشاد الفحول» شوکانی، ص 183؛ برگرفته از: ملكى اصفهانى، مجتبى‏، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏2، ص 190.

[7]. مركز اطلاعات و مدارك اسلامى، فرهنگ نامه اصول فقه، ص 429 و 430 ‏.

[8]. امین، سید حسن، دائرةالمعارف الاسلامية الشيعية، ج 3، ص 428.

[9]. ر.ک: خاتمی، احمد، فرهنگ علم كلام، ص 214، در این کتاب می‌گوید: نسخ‏ در لغت به‌معناى از بين بردن و ازاله است …، نسخ‏ كردن كتاب يا نسخه برداشتن از آن نيز از همين معنا گرفته شده؛ چه اين‌كه هنگامى كه انسان از كتابى رونويسى مى‏كند؛ مثل اين است كه كتاب اصل را از بين برده و تبديل‏ به نسخه جديد كرده است؛ لذا در بعضى از آيات قرآنى به‌جاى نسخ، واژه تبديل‏ گذارده شده است.

[10]. نحل، 101.

[11]. طباطبایی، سید محمد حسین،  المیزان في تفسیر القرآن، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 377.

[12]. ابن عطیه، جمیل حمود، أبهى المراد في شرح مؤتمر علماء بغداد، ج ‏2، ص 26.

[13]. فاطر، 43.

[14]. نحل، 101.

[15]. طباطبایی، سید محمد حسین،  المیزان في تفسیر القرآن، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 377.

[16] . خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیرالقرآن، ص ۲۸۵ – ۳۸۱؛ سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۳۸۱ – ۲۸۵؛ عاملی، جعفر مرتضی، حقایقی مهم پیرامون قرآن کریم، ص ۲۵۵؛ برگرفته از سایت ویکی فقه.

[17] ..همان

[18] . معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، ص 248.

[19]. شوری، 20: «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می دهیم و بر محصولش می افزاییم و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می دهیم، اما در آخرت هیچ بهره ای ندارد».

[20]. اسراء، 18: «آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را می طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم – و به‌هر کس اراده کنیم – می دهیم؛ سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش می‌سوزد و در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است».

[21]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع للاحکام، ج 16، ص 19.

[22]. همان، «الصواب أن هذا لیس بنسخ، لان هذا خبر … أن هذا من باب المطلق و المقید و أن النسخ لا یدخل فی الاخبار».

[23]. شاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات في اصول الشریعة، تحقیق: آل سلمان، مشهور بن حسن، ج 3، ص 344؛ «و ذلک أن الذی یظهر من کلام المتقدمین أن النسخ عندهم فی الإطلاق أعم منه فی کلامِ الأصولیین، فقد یطلقون علی تقیید المطلق نسخاً و علی تخصیص العموم بدلیل متصل أو منفصل نسخًا و علی بیان المبهم و المجمل نسخاً، کما یطلقون علی رفع الحکم الشرعی بدلیل شرعی متأخر نسخاً؛ لأن جمیع ذلک مشترک فی معنی واحداً و هو أن النسخ فی الاصطلاح المتأخر اقتضی أن الأمر المتقدم غیر مراد فی التکلیف و إنما المراد ما جیء به آخراً؛ فالأول غیر معمول به والثانی هو المعمول به».

[24]. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 45، باب 7؛ ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 62، باب اختلاف الحدیث؛ «إنَّ فی أیْدِی النّاسِ حقّاً وَ باطلاً وَ صِدْقاً و کَذِباً وَ ناسِخاً و مَنْسوُخاً وَ عاماً و خاصّاً وَ محْکَماً وَ متَشابهاً و حِفْظاً وَ وَهْماً».

[25] . محتمل است، در این حدیث مقصود از عام و خاص معنای اصطلاحی و متعارف آن نباشد؛ چه این‌که گاهی مقصود از عام و خاص در روایات، لفظ عامی است که فرد خاصی از آن اراده شده است؛ یعنی ظاهرش عموم است، ولی در واقع فرد خاصی مراد است؛ مانند: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌»، مائده، 55؛ ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند؛ برگرفته از سایت راسخون.

[26]. طوسی، محمد حسن، العدّة، ج 2، ص 495.‏

[27]. امین، سید حسن، دائرةالمعارف الاسلامية الشيعية، ج 3، ص 431.

[28]. ملكى اصفهانى، مجتبى‏، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏2، ص 192 و 193.

[29]. ملكى اصفهانى، مجتبى‏، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ‏2، ص 192.

[30].  جلالى زاده، جلال‏، مبادى و اصطلاحات اصول فقه، ص 81‏.

[31]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن، ص 277 ـ 278.

[32]. همان، ص 276.