searchicon

کپی شد

ماهیت انسان در قرآن

از نگاه قرآن انسان موجودى است كه از یک سو فطرتى الهى و از سوى ديگر، طبيعتى مادى دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنويات، و خيرات دعوت مى كند و طبيعت او را به حضيض ماديّت، شهوات و شرور فرا مى خواند. حيات انسان صحنه مبارزه دائم بين طبيعت و فطرت او است. اگر طبيعت انسان بر فطرت غلبه كرد و او مسير طبيعت را پى گرفت، از نگاه قرآن اين انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبيعتش در مسير فطرت قرار گرفت، در اين صورت اين انسان، انسانى است كه در مسير هدايت قرار گرفته و در طريق حق قدم برداشته است.

در قرآن امورى به عنوان امور مشترک در بين انسان ها ذكر مى شود، گاه در مقام فضيلت و گاه رذيلت. البته هيچ یک از اينها به اين معنا نيست كه انسان ها بالفعل داراى تمام اين فضايل يا رذايل هستند، بلكه مقصود اين است كه در انسان هم زمينه فضايل وجود دارد و هم زمينه رذايل. در جايى مى گويد: فطرت انسان ها الهى است، «فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاس عَلَيهَا»[1] در جاى ديگرى مى گويد: «إِنَّ الانسنَ خُلِقَ هَلُوعا»[2] جايى از فضيلت انسان سخن مى گويد و جايى از رذيلت. جايى فطرت الهى انسان را ذكر مى كند، جايى بى صبرى، ناتوانى، و طمع كارى او را. هيچ یک از اين دو بيان ناظر به اين نيست كه وقتى انسان ها به دنيا مى آيند بالفعل داراى فضايل يا رذايلى هستند. خداوند تبارک و تعالى درباره انسان مى گويد: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطونِ أُمَّهَتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شيْئاً»[3] شما وقتى از شكم مادرانتان خارج شديد، چيزى نمى دانستيد. بنابر اين، انسان از نگاه قرآنى موجودى است كه وقتى پا به عرصه اين عالم مى گذارد علمى ندارد، آگاهي اى ندارد، ولى فطرتى الهى دارد. و در عين حال كششى به سمت ماديات در طبيعت او وجود دارد. وقتى وارد صحنه عالم مى شود، در واقع از یک سو، شناخت و معرفت را آغاز مى‏كند و از سوى ديگر، در راستاى طبيعت يا فطرت جهت مى گيرد. اين نگاهى است كه قرآن به انسان دارد و در وراى پوسته متفاوت انسان ها، یک باطن واحد را مى بيند.



[1]. روم، 30، همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است.

[2]. معارج، 19، به راستى كه انسان سخت آزمند (و بى تاب) خلق شده است.

[3]. نحل، 78.