searchicon

کپی شد

قیام زید

در دوران حیات امام صادق (ع) حوادث سیاسی مهمّی رخ داد که از جمله آنها جنبش علویان (قیام زید بن علی در سال 122 و قیام محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم در سال های 145 و 146 هجری) و جنبش عباسیان بود که به دنبال آن حکومت اموی سقوط کرده و عباسیان روی کار آمدند. جدایی عباسیان و علویان نیز که زمینه‌های آن قبل از به حکومت رسیدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است که در زمان آن حضرت به وقوع پیوست.

در این‌جا نمی‌توان مسائل سیاسی و دینی مهمّی را که از اوائل قرن اول هجری به دست علویان و عباسیان (مجموعا بنی هاشم) به وجود آمده به طور مفصل و کامل مطرح کرد، اما کوشش خواهد شد آن مقدار از مسائل مزبور را که به نوعی ارتباط با امام صادق (ع) دارد توضیح داده شود.

محبوبیتی که علویان ـ به ویژه فاطمیان ـ در میان دوست‌داران اهل بیت داشتند، آل عباس نداشتند. این وضعیت دلائل متعدّدی داشت که برخوردهای شخص پیامبر و قرابت نزدیک آن حضرت (ص) با آنان از مهم ترین آنها بود. افزون بر این، مسأله امامت امیر مؤمنان و فرزندانش که حداقل برای شیعیان، مسأله بسیار با اهمیتی بود، میزان این محبوبیت را بالا می‌برد. فاطمیان تنها بقایای نسل رسول خدا (ص) بودند که این امر نیز می‌توانست ارزش و موقعیت ویژه‌ای به آنها بدهد.

پس از شهادت امام حسین (ع) محمد بن حنفیه بود که برای مدّتی، از موقعیت اجتماعی ـ سیاسی قابل توجهی برخوردار بود، اما شخصیت علمی و اخلاقی امام سجاد (ع) کم‌کم جای خود را در جامعه باز کرد و به صورت تنها شخصیت مورد توجه در میان اهل بیت رسول خدا (ص) درآمد. او تنها پسر از فرزندان حسین بن علی (ع) بود که از حادثه هولناک کربلا جان سالم بدر برد و با بقای خود مانع از آن شد که سلسله نسل فاطمه دختر رسول خدا (ص) از طریق امام حسین (ع) در تاریخ از میان برود.

عبدالله بن عباس از شخصیت‌های علمی معروف صدر اسلام بود که مصاحبت رسول خدا (ص) را درک کرد و یکی از بزرگ‌ترین و موثّق‌ترین محدثان عصر خود به شمار می‌آمد. تا زمانی که زنده بود (سال 68) اختلافی میان علویان و بنی عباس وجود نداشت، اما پس از او به تدریج اختلاف آغاز شد. گو این که نه تنها او، بلکه هیچ یک از عباسیان در کربلا حاضر نشدند. در اوائل قرن دوم، عباسیان به فکر استقلال از علویان افتاده و در خفا مردم را به سوی خود دعوت می‌کردند؛ اما امید چندانی به پیروزی خود نداشتند. علت این امر هم آن بود که از نظر مردم، آل علی تنها بازماندگان نسل پیامبر (ص) به شمار می‌آمدند. مظلومیت این خانواده به خصوص پس از حادثه جان‌گداز کربلا، حیثیت اجتماعی آنان را میان مردم به طور شگفتی بالا برده بود.

حرکتی که زید بن علی بن الحسین (ع) آغاز کرد، تأکیدی بر اهمیت علویان در میان مردم عراق بود. زید بن علی، برادر امام باقر (ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم‌گیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.

امام باقر (ع) در سال 114 یا 117 رحلت فرمود و پس از وی، امام صادق (ع) به عنوان ششمین امام از امامان شیعه (ع) نظرها را به سوی خود جلب کرد. اواخر دهه دوم قرن دوم، زید پس از پشت سر گذاشتن یک سلسله اختلافات و مشاجرات لفظی با هشام بن عبدالملک، تصمیم به اعتراض علیه قدرت حاکم گرفت و در صفر (سال 122) در کوفه دست به یک حرکت انقلابی زده و پس از دو روز درگیری نظامی به شهادت رسید. آنچه در این‌جا برای ما اهمیت دارد، مسئله برخورد امام صادق (ع) با خروج زید و با فرقه‌ای به نام زیدیه ـ که پس از شهادت زید موجودیت خود را در عراق آغاز کرده بود ـ می‌باشد.

در برخی از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق (ع) بوده است، چنانکه از او نقل شده که می‌گفت: جعفر امامنا فی الحلال و الحرام.[1] جعفر، امام ما در حلال و حرام است.

و در روایتی از امام صادق (ع) درباره زید چنین آمده است:

خدا او را رحمت کند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست‌گویی بود، که اگر پیروز می‌شد وفا می‌کرد و اگر زمام امور را به دست می‌گرفت، می‌دانست آن را به دست چه کسی بسپارد. [2]

در این زمینه، روایات زیادی نقل شده، چنان که روایات دیگری هم، که با مضمون این روایات تعارض دارد، نقل شده است.

در جمع بین این روایات باید گفت: ممکن است زید امامت علمی امام صادق (ع) را پذیرفته باشد، اما امامت سیاسی آن حضرت را که مقام الهی است، نپذیرفته و درباره قیام نیز، بدون اذن صریح آن حضرت دست به این اقدام زده باشد. به هر روی، در این حرکت شورشی را علیه امویان ـ که از نظر وی سمبل جاهلیت بودند ـ رهبری کرد که نزدیک به هشتاد سال میان خانواده او و آنها بر سر خلافت اسلامی جنگ و جدال هایی در جریان بود. در روایاتی چند از امام صادق (ع) خبر شهادت زید در محله کناسه کوفه از قبل خبر داده شده است.[3]

در نقل دیگری آن حضرت در برابر کسانی از شیعیان که از زید تبرّی می‌جستند، او را تأیید فرموده است. هر دو قسم این روایات در مصادر اهل سنت نقل شده است، اما به طور کل رضایت امام را از اصل قیام نشان نمی‌دهد؛ به ویژه که در کافی و برخی دیگر از جوامع حدیثی شیعه، انتقادهایی علیه قیام زید صورت گرفته است. با این همه، مسلم است که حضرت به قیام زید، به عنوان «قیامی بر ضد ستمگری» می‌نگریستند، چنانکه شخصیت اخلاقی زید را نیز تأیید می‌فرمودند و حاضر نبودند کسی به ایشان جسارت کند. در نقلی آمده است که حکیم بن عیاش کلبی که عثمانی مذهب بود در شعری گفت:

صَلَبًنا لکم زیدا علی جِذْع نخلهٍ و لم أرُ مهدیَا علی الجِذْع یُصْلب

و قِستُم بِعْثمان علیَا سفاهه‏ً و عثمانْ خیر‏‎ٌ من علی و أطیب

ما زید را بر شاخه‌های نخل به دار آویختیم و مهدی‌ای دیده نشده که به شاخ نخل به دار آویخته شود. شما از روی سفاهت علی را با عثمان مقایسه کردید در حالی که عثمان بهتر و پاک‌تر از علی است.

زمانی که این شعر به امام صادق (ع) رسید، حضرت در حالی که دستانشان لرزان بود به آسمان بلند کردند و فرمودند: خداوندا! اگر دروغگوست، سگ خود را بر او مسلط فرما.

گفته شده که بنی امیه او را برای کاری به کوفه فرستادند که در راه شیری او را کشت. وقتی خبر به امام صادق (ع) رسید، آن حضرت به سجده افتاد و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْجَزَنَا مَا وَعَدَنَا.[4]

در نقل دیگری آمده که حضرت از ابو ولاد کاهلی درباره زید سؤال کردند. او گفت: او را در حالی که مصلوب بود دیدم. کسانی او را شماتت می‌کردند و افرادی ستایشش می‌نمودند. حضرت فرمود: ستایش کنندگان با او در بهشتند و شماتت کنندگان شریک خون او.[5]

پس از قیام زید و به خصوص به دنبال روی کار آمدن بنی عباس، بنی الحسن از بنی الحسین جدا شدند و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنی الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی (ع) را وجهه همت خود قرار دادند. اینها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان اطلاق گردید. در میان جعفری‌ها و زیدی‌ها اختلافات شدید و مبارزات داغی آغاز شد که در جریان آن، زیدی‌ها، امام صادق (ع) را آماج ایراد اتهاماتی قرار دادند. در حدیثی آمده است: زیدیان امام صادق را متهم می‌کردند که ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: ولی من نمی‌خواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم. [6]



[1]. نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشي، ص 130؛ خزاز قمى، على بن محمد، كفاية الأثر، ص 327 ؛ کریمان، حسین، سیره و قیام زیدبن علی، ص 49 به بعد.

[2]. رجال النجاشی، ص 285، رحمه الله، اما أنَّه کان مؤمناً و کان عالما و کان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملک یعرف کیف یُضَعْها.

[3]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، باب 25؛ صدوق، الأمالی، مجلس 10، ص 40؛ مامقانی، عبدالله بن حسن، تنقیح المقال، ج 1، ص 468؛ سیره و قیام زید بن علی، ص 168.

[4]. مقریزی، احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار المعروف بالخطط المقريزية ، ج 4، ص 307.جمعی از دانشمندان، نامه دانشوران ناصری، ج 5، ص 92؛ ابن شاکر کتبي، محمد بن شاکر ، فوات الوفیات و الذیل علیها، ج 1، ص 210.

[5]. الآبی، ابی منصور، نثر الدر، ج 1، ص 353.

[6]. طوسی، التهذیب، ج 2، ص 43؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 2، ص 32.